|
||
نویدنو - سیاست - اقتصاد- کتاب - زنان -صلح - رحمان هاتفی - فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - -دیدگاه نظری - ویژه نامه | ||
در روسيه زمان تغيير فرا رسيده است |
||
نویدنو:11/8/1385 |
||
در روسيه زمان تغيير فرا رسيده است نويسنده: گنادی زيگانف
تارنگاشت عدالت
منبع: شبکه همبستگی برگردان: ع. سهند
برخلاف ادعاهای تبليغاتی غرب و نوچههای روسی آنها مبنی بر اين که اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی يکی از منابع اصلی تنش در جهان بود، اوضاع بينالمللی در سالهای بعد از ويران کردن خائنانه اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی رو به وخامت نهاده است. در برابر چشمان ما يک جنگ جهانی، بين باند غارتگران به سرکردگی آمريکا و باقی جهان که چشمانداز مرگ در بردگی مشتی افراد «انتخاب شده» را طرد میکنند- در جريان است. يوگسلاوی، عراق، فلسطين، افغانستان و لبنان اولين صاعقههای اين جنگ هستند. تاريخ جهان هميشه تاريخ نبرد بين غنی و فقير، ستمگر و ستمديده بوده است. امروز هم راه ديگری وجود ندارد. اميدها به اين که پايان جنگ سرد و ستيز ايدئولوژيک برای کل جهان يک «عصر طلايی» جديد همراه داشته باشد، در هوا محو شده است. غرب آشکارا در پی تصاحب منابع طبيعی ماست، میخواهد علوم و کشاورزی، صنايع دفاعی و هر نوع صنعت متکی بر فنآوری پيشرفته و آنچه را از شبکه تأمين اجتماعی ما باقی مانده است، نابود کند. خط جديد کرملين، راهی است به سمت باخت و تحقير بيشتر. حزب کمونيست فدراسيون روسيه و همه نيروهای ميهندوست روسيه اعلام میکنند که زمان متوقف کردن اين خط و ايستادگی پايدار در دفاع از منافع ملی فرا رسيده است. در اين راستا، لازم است پيرامون موضوع اصلی تصميم خود را بگيريم: آيا روسيه میخواهد همچنان يک نوکر امپرياليستی باشد و به طور منفعل راه فاجعهبار واشنگن و ناتو را دنبال کند، يا سرانجام در راه سياست ملی واقعی گام خواهد نهاد. آيا روسيه برای به دست آوردن اعتماد و احترام جامعه بينالمللی، دوستی و اتحاد با آنهايی که آماده هستند مشترکاً با ما از منافع صلح، ترقی، قانونيت، عدالت و همکاری مشترک دفاع کنند، اقدام خواهد کرد؟
اين روزها بشريت سالگرد پايان جنگ دوم جهانی را- که برخلاف باور عمومی نه در برلين، بلکه در منطقه اقيانوس آرام پايان يافت- برگزار میکند. کشور ما، همراه با ديگر اعضای سازمان ملل، نقش به غايت فعالی در از بين بردن ديو بیرحم فاشيسم آلمان و ميليتاريسم ژاپن به عهده گرفت. از ماه مه ظفرمند و از سپتامبر ١٩۴۵به بعد، اتحاد شوروی سياست حل همه مسايل بينالمللی عمده از راههای مسالمتآميز سياسی را دنبال کرد. اما در حال حاضر نمیتوانيم بگوييم سياست خارجی کشور ما مورد حمايت است و يا اين که خود روسيه در جهان از همان احترامی که در گذشته داشت، برخوردار است. برخلاف ادعاهای تبليغاتی غرب و نوچههای روسی آنها مبنی بر اين که اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی يکی از منابع اصلی تنش در جهان بود، اوضاع بينالمللی در سالهای بعد از ويران کردن خائنانه اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی رو به وخامت نهاده است. جهان امپرياليستی، که کشورهای غربی و ژاپن آن را نمايندگی میکنند، وارد بحران میشود. توليد سرمايهداری در آينده قابل پيشبينی، منابع طبيعی را کاملاً مصرف خواهد کرد و يک فاجعه زيست- بومی جهانی به بار خواهد آورد. جهان به سوی يکسری جنگها پيش میرود، جنگهايی که خواست دستيابی به «ميليارد طلايی»۱ برای مشروعيت بخشيدن به غارت خلقها و طولانیتر کردن رفاه خود، علت آنهاست. جامعه غربی، به عنوان يک تمدن، شاهد افول سريع، از هم پاشيدگی خانواده، فاصله گرفتن از اخلاقيات، رشد خشونت و کيش هرزگی و گمراهی است. سرمايهداری در مرحله جهانیسازی خود با سرعت به نقطهای میرسد که همه ظرفيتهايش را مصرف خواهد کرد. سرمايهداری چيز ديگری برای گفتن به بشريت ندارد و جايی را ندارد که مردم را به آن فراخوانده يا رهبری کند. تصادفی نيست که خود را هدف اصلی توسعه جهان اعلام کرده و ادعا میکند پايان تاریخ فرا رسيده است. ولی پايان تاريخ به معنای انقراض بشريت خواهد بود. بشريت برای آن که باقی بماند بايد با ديدن واقعيت عليه سرنوشتی که از طرف مشتی نابينای جنايتکار و حريص مدعی تاج و تخت سلطنت بر جهان برای آنها در نظر گرفته اند، قيام کند. قيام مدتی است که شروع شده است. سعی برای ايجاد يک نظم نوين جهانی، «صلح آمريکايی»، در همه قارهها با مقاومت رو به رشدی روبروست.۲ در برابر چشمان ما يک جنگ جهانی، بين باند غارتگران به سرکردگی آمريکا و باقی جهان که چشمانداز مرگ در بردگی مشتی افراد «انتخاب شده» را طرد میکنند- در جريان است. يوگسلاوی، عراق، فلسطين، افغانستان و لبنان اولين صاعقههای اين جنگ هستند. «ميليارد طلايی» به بهانه بردن دمکراسی و تمدن، با عجله میخواهد از برتری نظامی، سياسی و اطلاعاتی خود استفاده کرده و منابع کليدی مواد خام، انرژی، ذخاير آب آشاميدنی، و پروتئين گياهی جهان را تصاحب کند و منابع فکری و يدی کل بشريت را در خدمت بگيرد. نخبگان جهان اميدوارند به قيمت مصيبت، محروميت و تبعيض عليه باقی جهان، کاهش تعداد خلقها و دولتها و نابودی آنها، بودن خود را طولانی کنند. تاريخ جهان هميشه تاريخ نبرد بين غنی و فقير، ستمگر و ستمديده بوده است. امروز هم راه ديگری وجود ندارد. اميدها به اين که پايان جنگ سرد و ستيز ايدئولوژيک برای کل جهان يک «عصر طلايی» جديد همراه داشته باشد، در هوا محو شده است. شکاف در جهان عميقتر میشود. در يک طرف ايالات متحده و ميليونهای آن قرار دارند که مدعی نقش فرمانروايی هستند. در سمت ديگر همه آنهايی قرار دارند که از سرخم کردن، صرفنظر کردن از آينده خود و خدمتگزار شدن خودداری میکنند. صحبت مقابله با تروريسم جهانی نمیتواند واقعيت اساسی را پنهان کرده و ما را از ضرورت اين انتخاب آزاد کند که با چه کسانی به سوی آينده حرکت خواهيم کرد: با آنها که آيندهای ندارند يا با آنهايی که از دنبالهروی از راه انتحاری گلوباليستها امتناع میورزند. خطا و جنايت نخبگان روسيه در اين است که منافع خود را با حرکت «ميليارد طلايی» به سوی مغاک تاريخ پيوند زده اند. مسکو از طرف «نخبگان تجاری» نيمه باسواد و دغلکاری که از هر احساس ميهندوستانهای عاریاند و منافع خود را در سمت اربابان غربی خود قرار داده و آماده اند در خدمت آنها زندگی کرده و بميرند، به طرز احمقانهای به حرکت بدان سو تحريک میشود. سالهای بسياری است که اين نخبگان با تب و تاب منافع روسيه را در برابر اربابان اصلی خود قربانی کرده و جيبهای خود را با ميلياردها دلاری که با کمک غرب به خارج کشور فرستاده میشود، پر کرده اند. اين نخبگان، رهبری حکومتی و سياسی فدراسيون روسيه، که مطيعانه خواست نوکيسههای روسيه را برآورده میکند، در خدمت دارند. بودجه ۲۰۰۷ هيچ چيز خوبی برای کشور در برندارد. در عين حال، چنان سياستی کار نکرده است، نه به اين دليل که مسکو ناگهان سرسخت شده است، بلکه به اين خاطر که غرب تقاضاهای وقيحانهتری را در برابر روسيه قرار میدهد. غرب آشکارا در پی تصاحب منابع طبيعی ماست، میخواهد علوم و کشاورزی، صنايع دفاعی و هر نوع صنعت متکی بر فنآوری پيشرفته و آنچه را از شبکه تأمين اجتماعی ما باقی مانده است، نابود کند. تقاضای بعدی برای تجزيه روسيه خواهد بود، امری که غارت منابع آن را تسهيل کرده و ما را از حيات بينالمللی بيرون خواهد انداخت. روسيه بزرگترين و ثروتمندترين و در عين حال يکی از کمقدرتترين و بد اداره شوندهترين حکومتها در جهان است؛ و چشمان شغالهای درنده بينالمللی را به دنبال خود دارد. اين نه فقط در ميان تودههای وسيع مردم، بلکه در ميان بورژوازی جديد روسيه نيز موجب خشم شده است. درست است که کرملين در مواردی «دندانهای خود را نشان میدهد»، اما بلافاصله دمش را بين پاهايش گذاشته و عقب مینشيند. طی ۱۵سال گذشته، روسيه تقريباً در همه عرصهها عقب نشسته و عملاً مواضع خود را تسليم کرده است. غلتک ناتو و اتحاديه اروپا بیرحمانه به سمت کشور ما در حرکت است. تاکنون کشورهای بالتيک به تصرف در آمده اند. اوکرائين در تيررس قرار دارد. تدارک کودتا در بلاروس سفيد ادامه دارد. آسيای مرکزی و ماورای قفقاز به عنوان منطقه منافع حياتی ناتو اعلام شده اند. از غرب و جنوب، حکومتهای دست نشاندهای که به عضويت پيمانهای نظامی- سياسی و اقتصاديی در آمده اند که در آنها برای روسيه جايی نيست، روسيه را محاصره کرده اند. اين امر، پيمانهای دوستی و همکاری روسيه با اين حکومتها را تقريباً بیمعنی کرده و خطر واقعی نسبت به امنيت کشور ما را دايماً افزايش میدهد. در شرق، ژاپن که موضعش بيش از نيم قرن از طرف آمريکا حمايت شده است، به افزايش فشار بر مرزهای ما ادامه میدهد. ما به داشتن مناسبات حسن همجواری با چين علاقهمنديم و گرچه پيمانی هم پيرامون تعيين نهايی مرزهای شرقیمان با چين امضا کرده ايم، اما فشار اقتصادی و جمعيتی جمهوری خلق چين بر شرق دور روسيه و سيبری ادامه دارد، و به علت سياست بزدلانه مسکو و ناتوانی آن در گسترش روابط با آن کشور بزرگ- به نحوی که حداکثر منافع را برای روسيه تأمين کرده و جايگاه آن را در جهان تقويت نمايد- ادامه خواهد يافت. مذاکرات روسيه پيرامون عضويت در سازمان تجارت جهانی ثابت کرده است که علیرغم آمادگی بیسابقه مسکو برای دادن امتيازات يکجانبه، غرب و بيشتر از همه آمريکا، روسيه را به عنوان يک شريک نمیخواهند، بلکه در پی اعمال تبعيض عليه آن و نابود کردن اقتصاد روسيه و تبديل آن به يک نيمه مستعمره اند. نشست گروه ۸، نشستهای ديگر به رهبری اتحاديه اروپا و دست نوازش به سر و گوش رهبران کرملين کشيدن، تغييری در اين تصوير ناپسند ايجاد نمیکند. سيل اولتيماتوم به سمت ما رو به افزايش نهاده است. هر روز کمتر ار روز پيش به مواضع روسيه وقعی نهاده میشود. در موارد ايران، افغانستان و در جريان درگيری فلسطین- اسرائيل، اين را آشکارا در سازمان ملل و ديگر سازمانهای بينالمللی میتوان ديد. اين را در اروپا و حتا در فضاهای «جامعه کشورهای همسود»٣ میتوان ديد، گرچه کرملين مدتهاست که خود را به نقش شريک درجه دوم غرب کاهش داده است و در بهترين حالت به خود جرأت میدهد اظهارنظرهای ملايمی در باره سياست تجاوزگرانه آمريکا صادر کند. در طول تاريخ جديد، اتوريته بينالمللی روسيه هيچگاه مانند سالهای يلتسين- پوتين پايين نبوده است. در گذشته هيچگاه حکومتهای ديگر اين چنين به طور مکرر، دانسته و با مصونيت کامل روسيه را تحت فشار قرار نمیدادند. خط جديد کرملين، راهی است به سمت باخت و تحقير بيشتر. حزب کمونيست فدراسيون روسيه و همه نيروهای ميهندوست روسيه اعلام میکنند که زمان متوقف کردن اين خط و ايستادگی پايدار در دفاع از منافع ملی فرا رسيده است. در اين راستا، لازم است پيرامون موضوع اصلی تصميم خود را بگيريم: آيا روسيه میخواهد همچنان يک نوکر امپرياليستی باشد و به طور منفعل راه فاجعهبار واشنگن و ناتو را دنبال کند، يا سرانجام در راه سياست ملی واقعی گام خواهد نهاد. آيا روسيه برای به دست آوردن اعتماد و احترام جامعه بينالمللی، دوستی و اتحاد با آنهايی که آماده هستند مشترکاً با ما از منافع صلح، ترقی، قانونيت، عدالت و همکاری مشترک دفاع کنند، اقدام خواهد کرد؟ روسيه در جهانی که به شکل صلح آمريکايی سازمان داده شده است، آيندهای ندارد. روسيه میتواند در يک جهان چند قطبی جايگاه خود به عنوان يک قدرت بزرگ و اعتماد و احترام جامعه بينالمللی را دوباره به دست آورد. در حال حاضر، اينها واقعياتی انکارناپذيرند. روسيه ديگر نمیتواند منافع خود را تابع منافع نيروهای خارجی قرار دهد. روسيه ديگر نمیتواند منافع ۲۵ميليون روس را که در نتيجه جنايت «بايلووژسکايا پوشچا»۴ خود را خارج از ميهنشان میبينند، قربانی کند. روسيه ديگر نمیتواند جمهوریهای اتحاد سابق را به عنوان مناطق تحت سلطه نيروهای متخاصم، به رسميت بشناسد. اوکرائين نبايد عضو ناتو شود. روسيه نبايد کريمه و سواستوپول را از دست بدهد. تبعيض عليه روسها و زبان آنها در اوکرائين ناقض پيمان دوستی و همکاری روسيه- اوکرائين است. حزب کمونيست فدراسيون روسيه خواهان بازگشت فوری به سمت وحدت با بلاروس است. روسيه نبايد در گسترش سپر دفاع سياسی و نظامیخود عليه تلاشهايی که برای تحميل يک نظام سياسی بيگانه به بلاروس و تبديل آن به سرپل ديگری برای ماجراجويیهای ضد روسيه، وقت را تلف کند. همچنين ضروری است که برای متوقف کردن رسوخ ناتو و اتحاديه اروپا در قفقاز و در جمهوریهای آسيای مرکزی- همسايگان آسيبپذير روسيه- گامهای قطعی برداشته شود. سياست روسيه در ارتباط با «جامعه کشورهای همسود» نهايتاً بايد ماهيتی هدفمند و سيستماتيک پيدا کند. زمان آن فرا رسيده است که به ابهامات خاتمه داده شود. روسيه جانشين امپراتوری روسيه و جانشين اتحاد شوروی است. موافقتنامههای بايلووژسکايا غيرقانونی و جنايتکارانه اند. روسيه بايد به طور مستمر، با استفاده از ابزار مسالمتآميز و منطبق با حقوق بينالملل و براساس معاهدات خود با قلمروها و جمهوریهای سابق اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی- که آماده احيای اتحاد برادرانه با روسيه و ايجاد يک حکومت متحد قوی هستند، برای لغو آنها تلاش نمايد. ما نبايد از مطرح کردن علنی اينها خجالت بکشيم. بگذاريد آمريکا و متحدان آن بدانند که ما هرگز از مبارزه برای وحدت ملی و حکومتیمان دست نخواهيم کشيد؛ برای وحدت مردم روسيه که به بزرگترين خلق جدا شدۀ جهان تبديل شده است. بگذاريد همه هواداران ما در «خارج نزديک»۵ بدانند که روسيه آنها را رها نکرده و هرگز رها نخواهد کرد، و اينکه آنها هميشه میتوانند بر حمايت ما تکيه کنند. يک سياست خارجی فعال و پويا بدون احيای پتانسيل اقتصادی، دفاعی، علمی- فرهنگی و اطلاعاتی روسيه امکانپذير نخواهد بود. برنامه حزب کمونيست فدراسيون روسيه راه واقعی رسيدن به آن هدف را نشان میدهد: بازگرداندن منابع طبيعی و بخشهای اصلی اقتصاد به مردم، يک ترکيب کارآمد از بخشهای دولتی و خصوصی، احيای ظرفيت نيروهای مسلح و مدرنيزه کردن ارتش، متوقف کردن اصلاحات ويرانگر در عرصه علوم و آموزش، بازگرداندن اعتماد عمومی به حاکمان، از قدرت برکنارکردن و مجازات همه کسانی که کشور را نابود و غارت کرده و آن را به وضعيت ضعف، نابسامانی و بیحرمتی ملی انداخته اند. اجرای آن برنامه تنها راه ممکن برای بازيافتن نقش روسيه به عنوان يک قدرت بزرگ است، همانطور که قرنها بود. حزب کمونيست فدراسيون روسيه میداند چه میگويد، و سرسری از کلمات استفاده نمیکند. کمونيستها کشور را از باتلاق جنگ جهانی اول بيرون کشيدند و دهقان نيمه باسواد روس را به يک قدرت صنعتی و فرهنگی توانمند تبديل کردند. کمونيستها پيروزی در جنگ جهانی دوم را تضمين کردند و به برابری استراتژيک با ابرقدرت آمريکا دست يافتند. کمونيستها که روسيه بيل به دست را به ارث برده بودند، به آن سلاحهای اتمی دادند و آن را به فضا بردند. بدون ترديد کمونيستها قادر به خلاص کردن روسيه از لانه گرگی هستند که خود را در آن میيابد و به دست آنهايی که در کرملين خود را سياستمداران میخوانند، به آن پرتاب شده است. حزب کمونيست فدراسيون روسيه اراده، اعتقاد، سنن، تجربه و کادرهای توانمند برای حل وظايفی اينچنين را دارد. تحت رهبری کمونيستها و در اتحاد با نيروهای ملی- ميهندوست سالم، روسيه را میتوان از بردگی بيشتر و از خفت نجات داد. مخالفان جغرافيايی- سياسی ما به خوبی از اين آگاهند، و به اين دليل است که دائماً حملات جديدی را عليه حزب کمونيست فدراسيون روسيه به راه میاندازند و در پی بیاعتبار کردن و حتا غيرقانونی کردن آن هستند. تلاش اخير شورای اروپا برای تصويب يک قطعنامه ضدکمونيستی دليل ديگری بر اثبات اين است. حزب کمونيست فدراسيون روسيه با حمايت احزاب کمونيست برادر و جنبشهای دمکراتيک سراسر جهان، پيروزمندانه اين حملات را در هم میشکند. راهی که حزب کمونيست فدراسيون روسيه کشور را به آن فرامیخواند، نه اوتوپی است و نه دعوت بازگشت به گذشته. برعکس، ما تنها نيروی سياسی در کشور هستيم که تاريخ هزار ساله روسيه و دستآوردهای استثنايی دولت شوروی را در کنار خود دارد و يک راه واقعی به آينده نوين را نشان میدهد. موفقيتهای چين سرخ، که در آنجا حزب کمونيست به طور مؤثر در بستر اقتصاد بازار و ترکيب انواع گوناگون مالکيت، توسعه را رهبری میکند، لرزه بر اندام گلوباليستها و نوليبرالها انداخته است. ونزوئلا و بوليوی با عزم راسخ و با ملی کردن منابع طبيعی و حمايت از حقوق جمعيت زحمتکش، گام در راه رويارويی با ديکتات امپرياليستی نهاده اند. کوبا و ويتنام با موفقيت به ساختمان سوسياليسم ادامه میدهند. کل جهان رستاخيز روسيه را انتظار میکشد و برای پايان دادن به جنگها و تلاشها برای ايجاد امپراتوریهای استعماری جديد، باجخواهی و ديکتات اقتصادی و سياسی، به آن اميد بسته است. جهان در انتظار تغييرات سالم در کشور ماست. زمان عمل فرا رسيده است. مهم است که تودههای وسيع نهايتاً ناگزير بودن اين را درک کنند. نجات روسيه، اعاده افتخار و سرنوشت آن، و آينده آن در ميان است.
http://solidnet.org/cgi-bin/agent?news/040kkro5sep06.docpax
*** توضيحات مترجم: ۱- ميليارد طلايی (به روسی zolotoy milliard): در ادبيات سیاسي روس واژه بسيار متداولی است که برای اشاره به افراد ثروتمند کشورهای توسعه يافته (غرب) به کار برده میشود. ثروت ميليارد طلايی بخشاً از استثمار مستعمرات سابق (جهان سوم) به دست میآيد. ۲- Pax Americana صلح آمريکايی متکی بر قدرت نظامی و اقتصادی آمريکا. ۳- جامعه کشورهای همسود (به روسی Sodruzhestvo Nezavisimykh Gosudarstv): سازمان بينالمللی است که از ۱۱ جمهوری سابق اتحاد شوروی ( ارمنستان، آذربايجان، بلاروس، گرجستان، قزاقستان، قرقيزستان، مولداوی، روسيه، تاجيکستان، اوکرائين و ازبکستان) تشکيل شده است. ترکمنستان در ۲۵ اوت ۲۰۰۵ از اين سازمان خارج شد و در حال حاضر به عنوان عضو ناظر در نشستهای آن شرکت میکند. ۴- بايلووژسکايا پوشچا (Byelovezhskaya Pushcha) بزرگترين جنگل طبيعی اوليه قاره اروپاست که با وسعتی برابر ۱۱۷۹ کيلومتر مربع در شمال لهستان و غرب بلاروس قرار دارد. در دسامبر ۱۹۹۱، رهبران جمهوری شوروی سوسياليستی فدراتيو روسيه، جمهوری شوروی سوسياليستی اوکرائين و جمهوری شوروی سوسياليستی بلاروس معاهدهای را امضا کردند که به موجب آن اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی منحل و جامعه کشورهای همسود تأسيس شد. ۵- خارج نزديک (به روسی blizhneye zarubezhiye) به ۱۴ جمهوری سابق شوروی اشاره دارد.
|
||
Free Web Counters & Statistics |