|
||
نویدنو:28/01/1386 صفحه قابل چاپ است |
||
توضیح نویدنو: آقای سهند لطف کرده وبه نوشته هاتف رحمانی پاسخی نوشته اند. در اینجا قصد ورود به پاسخگویی نداریم وفقط جهت روشن شدن مطلب توضیح زیر را لازم می دانیم . 1- مقاله دوران ماو.... هیچگاه در سایت دنیای ما درج نشده است . وآنچه آقای سهند نقل کرده اند عینا از روی ای میلی است که برای خانم المیرا مرادی ارسال شده بود. این مقاله برای اولین بار وتنها در سایت نوید نو در تاریخ 31/4/1385 درج گردید . آدرس مقاله در نوید نو http://www.rahman-hatefi.net/dorane%20ma%20va%20khanome%20moradi%20850431.htm 2- مفاله غوغاسالاری و... علاوه بر آذین داد در سایت عدالت هم درج شده بود. حالا چرا آقای سهند ترجیح داده اند از آذین داد نقل کنند لابد علتی داشته است . آدرس مقاله در عدالت : http://www.edalat.net/lire/artikeln/left/hatef.html 3- مقاله سوم عینا قبل از درج در صدای مردم ویا هر جای دیگری به آدرس عدالت ای میل شده بود .بازهم دلیل این که آقای سهند ترجیح داده اند مقاله را به جای نقل مستقیم از ای میل به نقل از صدای مردم منعکس کنند بر ما آشکار نیست .در ضمن این که مقاله در سایت صدای مردم با از قلم افتادگی یکی از پانویس ها به نقل از لنین درج شده است که عین آن در اینجا نقل می گردد.(ودر بیماری کودکی چپ روی از جمله می نویسد :« امپریالیست های فرانسه ، انگلستان وغیره ، کمونیست های آلمان را تحریک می کنند وبرای آنان دام می گسترند ومی گویند : « بگوئید که شما قرارداد صلح ورسای را امضا نخواهید کرد » . کمونیست های پچ آلمان هم به جای آن که در مقابل دشمن محیلی که در لحظه کنونی نیرومند تر از آن هاست ، ماهرانه مانور کنند وبه وی بگویند که : « اکنون قرارداد صلح ورسای را امضا خواهیم کرد» ، مثل کودک به دام گسترده می افتند. اگر دست وبال خودرا از پیش ببندیم ودشمنی که اکنون از ما بهتر مسلح است آشکارا بگوئیم که با وی جنگ خواهیم کرد یانه ووقت این جنگ را معین کنیم ، سفاهت خودرا ثابت کرده ایم ، نه این که انقلابی گری خودرا ، قبول نبرد در هنگامی که این امر به سود دشمن تمام خواهد د ، نه به سود ما در خکم جنایت است وآن سیاست مداران طبقه انقلابی که برای شانه خالی کردن از زیر بار نبردی که مسلما صرفه ندارد قادر به « مانور وسازشکاری ومصالحه » نیستند، به هیچ دردی نمی خورند .» ( همان ص 1763) ) باز هم ضمن سپاس از آقای سهند توجه خوانندگان را به اصل نوشته ایشان به نقل از عدالت جلب می کنیم .
ع. سهند تارنگاشت عدالت
۲۶ فروردين ١٣۸۶
نوشتار «دو نگرش به موازين، حقوق و مؤسسات بينالمللی» که عمدتاً از چند تعريف علمی و سه نقل قول غيرقابل انکار تشکيل میشود، تاکنون پاسخی از آقای «هاتف رحمانی» را در پی داشته است. نوشتار اخير ايشان تحت عنوان «سردرگمی آنارشيستی در تحليل واقعيتهای اجتماعی و يورش به مواضع اصولی حزب توده ايران» حاوی مفاهيم و مباحثی است که آشنايی با محتوای علمی آنها و گفتوگوی سازنده پيرامون آنها از الزامات کار سياسی جدی و انقلابی است. ضمن مغتنم شمردن فرصتی که نوشته ايشان برای بحث سازنده ايجاد کرده است، لازم به يادآوری است که چنان بحثی ضرورتاً بر يک درک مشترک از شرايط جهانی، منطقهای و داخلی، از تضادهای اصلی که در برابر جنبش ما قرار دارند، از اهميت مرحلهای تضادها و تأثير متقابل هر يک از آنها بر ديگری، از نيروهای ذينفع و شرکت کننده در مبارزه برای حل هر تضاد، از سياستها و تاکتيکهای مناسب هر مرحله، از خطوط قرمزی که در ارتباط با دشمنان خارجی و داخلی مردم بايد در نظر گرفت و غيره، قرار میگيرد.
اگر بپذيريم که درک مشترک از شرايط و مشکلات، شرط لازم برای يافتن سياستهای مشترک است، آن وقت وظيفه هر يک از طرفين بحث اين خواهد بود که سعی نمايند حتیالامکان با يک درک عاری از نوسانات فصلی و روزانه از موضوعات مورد علاقه خود وارد گفتوگو شوند، يعنی قبل از ورود به حيطه بحث با ديگران برای خود و ديگران معلوم کنند چه فکر میکنند؟ به چه اصول و موازينی بدون خدشه پايبندند؟ طوری که مبارزين بدانند اين فرد يا گروه با چه موافق است و با چه مخالف و چرا؟ ورود به گفتوگو پيرامون اين گونه مباحث، بدون داشتن يک تصوير روشن از شرايط و مفاهيم، به وضعيت ناخوشايند «بحث برای بحث» و جدلهای غيرسازنده منتهی خواهد شد.
مشکلی که به طور مشخص در ارتباط با گفتوگوی جدی با آقای رحمانی وجود دارد را با استناد به سه نوشته خود ايشان نشان داده و حل آن به عنوان گام نخست برای گفتوگوی سازنده از ايشان انتظار میرود.
● ايشان يک روز تضاد اصلی دوران ما را «تضاد کار و سرمايه» معرفی کرده و برای حل آن به انقلابات مخملی هم به عنوان رويکردی که «بر روی دوش مردم به وقوع میپيوندند» توجه ويژه نشان میدهند و سرمداران طرح رفراندوم را به عنوان کسانی که «بنا به احساس وظيفه اجتماعی برای زندگی بهتر، از حد اصلاحات و اصلاحطلبان موجود فراتر رفته اند» معرفی میکنند؛ و روز بعد واژه مارکسيستی «تضاد» را به «چالش» مبدل کرده و با افزايش تعداد آن از يک به سه میگويند: «واقعیت این است كه كشور ما ایران با سه چالش عمده در شرایط كنونی رو در روست: ١ـ چالش میهن با امپریالیسم و در رأس آن آمریكا ٢ـ چالش خلق با استبداد قرون وسطایی ٣ـ چالش طبقاتی فراروینده كار و سرمایه میتوان و باید رد پای مواضع راه كارگر و هر نیروی مدعی چپ و انقلابی را در این سه چالش اساسی میهن جستجو كرد.»
● ايشان يک روز از موضع «چپ انقلابی»، عدم توجه به «چالش ميهن با امپرياليسم و در رأس آن امپرياليسم آمريکا» را به مثابه «آب به آسیاب طرفداران دخالت آمریكا ریختن» معرفی میکنند «حتی اگر» آنها «روزی هزار بار مشق نوشته باشند كه با حمله آمریكا مخالفیم»، و يک روز از همان موضع «چپ انقلابی» هر کس که توجه را به «چالش ميهن با امپرياليسم و در رأس آن امپرياليسم آمريکا» جلب کند ، هوادار جمهوری اسلامی معرفی کرده و به او تهمت آب به آسياب رژيم ريختن را میبندند.
● ايشان يک روز از موضع هواداری از حزب تودۀ ايران و جهانبينی آن خود را هدف تهمت و افترای کسانی میبيند که تودهایها را در زمره کسانی میدانند که «در شرایطی به كمك رژیم قرون وسطایی حاكم شتافتهاند كه شرایط بینالمللی و غلیان جنبشهای اجتماعی در ایران، بیش از هر زمان، حلقه محاصره را به دور رژیم تنگتر نموده است و فرصت بیهمتایی را برای كوبیدن شیشه عمر رژیم بر زمبن فراهم كرده است»، آنانی «كه در این برهه تاریخی حساس، به جای تقویت جنبشها و تشكلهای مستقل مردم و در یك كلام حركت به سوی یك انقلاب حقیقتاً مردمی، تودهها را مجدداً به سوی سراب استحاله رژیم سوق میدهند، عملاً در كنار رژیم و ارتجاع و در تخاصم با اراده بر حق مردم كشورمان برای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی قرار میگیرند» و امروز با تکرار کلمات همان «غوغاسالاران»، هواداران حزب تودۀ ايران را به حمايت از رژيم متهم میکنند.
● ايشان يک روز «انتشار نامه 565 نفر از شخصيتهای سياسی ـ اجتماعی داخل كشور» را «نمونه جديدی از اعوجاجات» ارزيابی کرده و روز بعد از برای اثبات ضرورت شرکت در انتخابات دور نهم رياست جمهوری از امضاء کنندگان آن «اعوجاجنامه» گوی سبقت میربايند.
● ايشان يک روز از موضع دفاع از اعلامیه «سلطه نه! آزادی آری» وارد «بحث برای بحث» میشوند و به طرف بحث خود سرکوفت میزند که «آیا اصلاً به مفهوم واقعی این اعلامیه توجه داشته است؟ آیا درد كسانی را كه در آن اعلامیه فریاد كرده اند دریافته است؟ لپ لباب اعلامیه سلطه نه، آزادی آری! آیا جز این است كه با شفافیت تمام اعلام كرده است حل مسئله آزادی ملت ایران از مسیر مبارزات مردم ایران میگذرد» و نتيجه میگيرند که مخاطب آن روز «با فروگذاری مبارزه میهن با امپریالیسم به حاكمان رژیم اسلامی عملاً آب به آسیاب طرفداران دخالت امریكا ریخته است»، و امروز هواداران و امضاء کنندگان اعلاميه «سطله نه! آزادی آری» را به آب به آسياب جمهوری اسلامی ريختن متهم میکند.
● ايشان يک روز به درستی میپرسند «به راستی این شرایط بینالمللی كدام است؟ جز همان فشار امپریالیسم آمریكا؟»، و امروز کسانی را که همان سؤال را تکرار میکنند، به آنارشيست بودن و جانبداری از رژيم متهم مینمايند.
● ايشان يک روز «سفر جرج دبليو بوش به اروپا و تغيير رفتار سه كشور طرف مذاكره با ايران در مسائل هسته ای» را «گويای واقعيت» تلاش «آگاهانه» و مشترک امپرياليستها «در برابر رشد روزافزون نيروی صلح و سوسياليسم» جهت ترميم شکاف در جبهه امپرياليستها ارزيابی میکنند و امروز میگويند «بحث دنيا با جمهوری اسلامی ايران اين است كه چرا از موازين مورد تأييد و امضای خود در ان. پی. تی تخطی كرده است؟ چرا برخلاف همين موازين جهانی به تشنج و تفرقه بين جامعه جهانی دامن مي زند؟».
● ايشان يک روز میگفتند «رفقای گرامی صداقت در اعلام مواضع یكی از نشانههای جدی بودن هر نیروی سیاسی به ویژه چپها است. با نشستن بین دو صندلی و در باغ سبز نشان دادن برای جنبش مطلوب، معنایی جز انكار جنبش موجود ندارد»، و امروز خود در کنار جريانات مشخصی که عملکرد آنها در مقابل ماست، از هواداران نشستن بين دو صندلی و تشکيل جبهه «صدای سوم» شده اند (برای اطلاع از سرمداران اين جبهه و مانيفست آن به نشانی های زير مراجعه نماييد):
http://www.iranian.com/Namazie/2006/September/ThirdCamp/index.html http://www.thirdcamp.com/note/470main.php
جوانب متعدد مشکل گفتوگوی سازنده با آقای رحمانی را میتوان در مجموعه زير که سه نوشته ايشان طی دو سال و نيم اخير را در برمیگيرد، مشاهده نمود. اميد است که ايشان گام نخست برای يک بحث سازنده را برداشته و معلوم کنند، در ارتباط با تهديدات امپرياليستی عليه کشور ما و راه درست مقابله با آن، با کدام هاتف رحمانی بايد گفتوگو نمود؟
***
دوران ما و حكايت سركار خانم مرادی دنيای ما هاتف رحمانی 19/12/1383
سركار خانم الميرا مرادی مقاله مبسوطی نوشته اند درمورد موافقت مايكل لدين با طرح رفراندم در ايران . اين مقاله در دو شماره 239 و240 هفته نامه «راه كارگر» درج گرديده است .مقاله ايشان دارای اطلاعات بسيار مفيدی در مورد طرح ها واقدامات جهان امپرياليستی براي كشورهای درحال توسعه يا كمتر توسعه يافته به ويژه براي ما فارسی زبان هاست . دستشان درد مكناد . مقاله علاوه بر اين مطالب حاوی سه نكته اساسی است . 1ـ همداستانی طراحان رفراندم با آمريكا يا بالعكس وعدم شناخت طراحان رفراندم از آمريكا و امپرياليسم 2ـ افشا تلاش های امپرياليستی در راستای «تغيير رژيم» ها از طريق انقلابات مخملی 3ـ شرح نسبتاً خوبی از انقلابات مخملي رخ داده. می توان هر سه توضيح را از نقاط قوت مقاله به حساب آورد. اما نكته بسيار باريكی وجود دارد كه در سراسر مقاله سركار خانم مرادی از آن نشاني نيست . قبل از ورود به بحث لازم به ياد آوريست كه نگارنده خيلی پيشتر از طرح رفراندم به شكل كنونی، نظرش را در اين مورد اعلام كرده است (1).اصلاً موافقتی هم با اين طرح ندارد . بحث من هم موضوع رفراندم نخواهد بود.
نكته باريك ماركسيست ها تلاش دارند تا هماره تعريفی از دورانی كه در آن زندگی يا تحقيق وتحليل می كنند ارائه نمايند . اين نياز به تعريف دوران از آن جا ناشی می شود كه مفهوم دوران بيانگر اساسی ترين تضاد پيش روی تحولات اجتماعی وتاريخی است . بدون درك مضمون دوران ، تمام تحليل ها در نهايت يك سويه ، غير علمی واراده گرايانه خواهد بود . بدون دريافت مضمون دوران ، نويسنده ويا گوينده به خود حق مي دهد كه بدون شناخت عميق وعلمی از محتوی تحولات اجتماعی ذهنيات خودرا جايگزين واقعيت جاری نمايد. همين عدم تشخيص دوران در نوشتار سر كار خانم مرادی است كه ايشان را وا می دارد تا با گشاده دستی طراحان رفراندم را به آمريكايی بودن متهم نمايد . «آقايان چهارگانه در عين حال به ظاهر نشان می دهند که از مسائل و دخالتهای آمريکا در امور ديگر کشورها و جا انداختن کانديداهای طرفدار خود در پست های کليدی کشورهايی که انقلابات مخملی و نارنجی و گل سرخی در آنها صورت پذيرفته، کاملاً بی خبرند. البته معنی بکارگيری انقلاب مخملی از سوی اين آقايان که در داخل کشور براحتی نمی توانند ، درخواست کمک خارجی کنند همراه با نظرات آقای سازگارا که در خارج از کشور براحتی از آمريکا درخواست کمک می کند، تکميل شده و معنا و مفهوم عميق خود را نشان می هد.» برای اينكه خيلی مته به خشخاش نگذاشته باشيم اجمالاً به مسئله دوران می پردازيم تادر فرصتی ديگر به نقد جامع اين مقاله بنشينيم . مضمون اساسی دوران ما «گذار از سرمايه داری به سوسياليسم» است . اين جمله اين معنا را در خود دارد كه تضاد اساسی ای كه بايد حل شود تضاد كار با سرمايه است . بدون درك عميق اين مضمون نمی توان در تحولات دوران ساز كنونی در ميهن وجهان نقش تعيين كننده ای داشت . تمام اتفاقات رخ داده در جهان كنونی از منظر همين مضمون دوران قابل بحث و رمز گشايی است . واتفاقاً قابل تامل ترين نكته در همين انقلابات مخملی است . اگر معتقديم كه عنصر نعيين كننده ، تحولات اجتماعی در نهايت بنيان مادی جامعه است ، پس برای وقوع انقلابات مخملی هم می توان در بنيان ها دنبال رد پا گشت . نمی توان ميليون ها انسان را انكار كرد . انقلابات مخملی هم بر روی دوش مردم به وقوع می پيوندند . انكار صرف اين انقلابات فقط مي تواند كار انسان های رويايی باشد . حال با هر اتهام وتحليلی كه عنوان می شود يا عنوان می كنند . در طی مبارزه يكصد ساله بورژوازی جهانی با نيروهای صلح و سوسياليسم در جهان ، امروزه به جايی رسيده ايم كه بورژوازی در موضع تهاجم و نيروی سوسياليسم در موضع دفاع قرار گرفته است . فرايندی كه منجر به وضعيت كنونی گشته است از منظر جامعه شناسی ، تاريخی واجتماعی ـ سياسی قابل رهگيری ومطالعه عميق است . اما آنچه امروز در واقعيت امر اتفاق افتاده است اين است كه بورژوازی توانسته است با تكيه بر شعارها و خواسته هاي نيروی صلح و سوسياليسم يعنی دموكراسی ومردم سالاری وتبديل آن به بديل ضرور تمام تحولات اجتماعی در جامعه جهانی نيروی مهاجم خود را سازمان دهی نمايد . بورژوازی جهانی در اين امر به دو نكته اساسی توجه كرده است. اول ضرورت اجتاب ناپذير استقرار دموكراسی در جوامع منطبق بر خواست ميليونی توده ها ودوم تهی كردن دموكراسی از مضمون اساسی خويش يعني عدالت اجتماعی. بورژوازی ودر راس آن امپرياليسم بنا به درك مضمون اساسی دوران ، البته با اتكا به نقصان و نقاط ضعف نيروی صلح و سوسياليسم وتكيه به توان مالی عظيم خويش توانسته است آنچنان سازمان دهی سراسر جهانی ای را پديد آورد كه كل بورژوازی جهان را چون حلقه های همبسته زنجيری در استثمار توده ها متحد نگه دارد . جهانی كردن طليعه همين پيروزی بورژوازی جهانی است. توان اجرايی و سيستم هم بسته منافع سرمايه داری و فتور وناتوانی نيروی صلح و سوسياليسم اهرم های قدرتمندی را به بورژوازی جهانی داده است كه دست بر كمر در وسط گود اتفاقات جهانی هل من مبارز می طلبد .و آن قدر نيروی فكری وبرنامه ريزی هم دارد كه در تلاشی آگاهانه در برابر رشد روز افزون نيروی صلح و سوسياليسم به ترميم خويش می پردازد. سفر جرج دبليو بوش به اروپا و تغيير رفتار سه كشور طرف مذاكره با ايران در مسائل هسته ای به خوبی گويای اين واقعيت است .بعد از گسستی كه در جريان حمله به عراق در اردوی امپرياليسم رخ داده بود ، بسياری از ساده انديشان تلاش داشتند تا حساب اين دو اردوی جهانی سرمايه را از هم جدا كنند . آنچه كه اينان نمی بينند همانا مضمون دوران است . در شرايط كنونی جهان ، بورژوازی هنوز به آنچنان خيال آسوده ای نرسيده است كه بر سر خورده ميراثی به جان هم بيفتند . بورژوازی با دركی روشن از همين مضمون دوران همه نيروهايش را بسيج كرده است تا پيروزی نهايی سرمايه را بر تارك جهان اعلان نمايد . البته اين امر موقت ، گذرا ودر حال تبديل تدريجی به سود نيروی صلح و سوسياليسم است . اين سخن هم نه از سر خوش باوری ، بلكه از شناخت نيروی عمل كننده مادی در جهان بر می خيزد . حرص پايان ناپذير برای كسب حداكثر سود ، ميل به انحصار هر چه افزون تر، تضاد منافع ساختاری در نيروهای عمل كننده كنش های اجتماعی در سراسر جهان اين نويد را به عينيتی تبديل می كند كه جهان ديگری ممكن است . می خواهم آن نكته باريك را كمی باز هم باريك تر كنم . رمز بزرگ پيروزی بورژوازی در اين نبرد مرگ وزندگی يك چيز است . اتحاد سرمايه و هماهنگی در عمل . بورژوازی توانسته است با اتخاذ سياستی مبتنی بر جلب حداكثر نيرو و سازماندهی بر اساس حداكثر همگرايی وبا اتكا به مضامين انسانی از معنا تهی شده ای چون دموكراسی كار مبارزه خود با نيروی سوسياليسم و صلح را پيش ببرد . آنچه در مقاله سركار خانم مرادی مغفول مانده همين نكته است كه با طرد طراحان رفراندم كه اتفاقاً در ميان آن ها انسان های شايسته ستايشی هم وجود دارند عملاً آب به آسياب همين بورژوازی ريخته است . درك اين نكته كه طراحان رفراندم بنا به احساس وظيفه اجتماعی برای زندگی بهتر، از حد اصلاحات و اصلاح طلبان موجود فراتر رفته اند كار دشواری نيست . اين نيرو می تواند در چالش خويش به مواضع عالی تری از دموكراتيسم ارتقا يابد و يا به ورطه بند و بست بر سر لقمه چرب قدرت به دنباله بورژوازی جهانی سنجاق شود . سركار خانم مرادی از درك اين نكته ناتوان است . ايشان بدون ارائه هيچ بديلی در برابر طرح رفراندم ترجيح مي دهند كه آنها را فقط با انتساب به مددخواهي از آمريكا تخطئه نمايند . و البته در اين راه تبعيض هم قائل می شوند . ومثلاً هيچ حرف واشاره ای به دكتر زرافشان ـ يكی از امضا كنندگان فراخوان ـ در مقاله ايشان نيست .نويسنده اين مقال بر اين باور است كه اين گونه تحليل ها آب در هاون كوبيدن است . امروز در شرايط نبرد بزرگ عدالت و استثمار ، طبقات ، اقشار و گروه هاي بزرگی از مردم هستند كه می توانند ياری گر اين مبارزه به سود صلح وعدالت و سوسياليسم باشند . می توان فروتنانه از مبارزه متحد سرمايه داری جهانی هم آموخت و در خدمت اهداف بزرگ انسانی از آنها استفاده كرد . آنچه امروز بر ما حاكم است تفرق وتخطئه است. در حاليكه حتی در همين جمهوری اسلامی داغ نكبت خورده هم بورژوازی ايرانی به راحتی و با احترام تمام با بورژوازی بزرگ جهانی از مكزيك وبرزيل گرفته تا اروپا و آسيا در ارتباط و تبادل فكر و پول و كالاست . سياست يگانه ای را به اجرا می گذارد، و در زير جلد پشم آلود راديكال مآبانی از نوع توكلی ونادران و ابو طالب، در مجلس قانون گذاری جمهوری اسلامی ايران در جهت تصرف آخرين سنگرهای حقوق مردم می كوشد . هشيار باشيم رفقا . بياييد مفهوم اساسی دموكراسی را كه نياز تاخير نا پذير شرايط كنونی ميهن گرفتار عصبيت قرون وسطايی ماست ، با اتحاد و جذب وسيع ترين نيروی اجتماعی در جامعه بگسترانيم . از دور زندگی سوز تفرقه و تخطئه گامی فراتر رويم . با شناخت مضمون اساسی دوران خود نيروها را حول استراتژی بر خاسته از اين شناخت سامان دهيم . جامعه ما در ابتدای شاهراهی قرار گرفته است كه فردای روشنی را بشارت مي دهد . نگاهی به اتفاقات دوسال گذشته نزديك ، شاهد آن است كه اعوجاجات بسياري را شاهد خواهيم بود . (2)هنوز در ابتدای راهيم . لشگر عظيمی از تغييرات ورفتارهای متفاوت اجتماعی رخ خواهد داد . فقط با درك مضمون اساسی اين تحولات ، وتلاش درجهت سازماندهی آن است كه می تواند راهگشا باشد . شرط اول قدم آن است كه صادق باشيم.
درمقاله ای كه به مناسبت انتشار اسناد پيشنهادی به كنگره فدائيان خلق ايران (اكثريت) تحت عنوان «توفان در فنجان» در تاريخ 16/6/1382 نگاشته شده بود در مورد مسئله رفراندم كه در آن سند هم بازتاب يافته بود از جمله آمده بود «سند گوياي آنست كه هدف راهبردی ما استقرار يك جمهوری دموكراتيك ، لائيك وفدرال در ايران است.» پس حوزه اجرای سند جغرافيای ايران است . بسيار خوب در اين ايرانی كه مورد نظر سند است نيروهای عمل كننده اجتماعی در اين جامعه چه سرشت وتعريف كاركردی دارند؟ سند در اين رابطه هم خاموش است واز توضيح ابتدايی ترين معيار های جامعه شناختی از نيروهای عمل كننده باز می ماند. سند مصوب بدون تشريح موقعيت اجتماع ايران يكراست به اصل مطلب می پردازد واعلام مي كند «شرط ضرور براي تحقق آن (يعنی هدف راهبردی سند ) بركناری جمهوری اسلامی به مثابه مانع اصلی برقراری دموكراسی در كشور است» والبته تصريح مي كند كه «مبارزه ما .. متوجه نفی و نقد مواضع هر جريانی از حكومت خواهد بود كه يه هر شكل خواهان حفظ حكومت دينی است» و راه كار اين مبارزه را هم نشان مي دهد كه «ما درپی آن نوع از تحول سياسی راديكال هستيم كه بر گذار مسالمت آميز متكی شود» ودر تحقق شعار های سند يعنی «رفراندم ، تشكيل مجلس موسسان ، تغيير قانون اساسی وتعيين نوع حكومت جايگزين» مارا ياري نمايد . در همين فراز پرسيدنی است كه آيا برگذار كننده رفراندوم چه كس يا كسانی خواهند بود ؟ آيا جمهوری اسلامی كه «مانع اصلی برقراری دموكراسی» در كشور است برگذار كننده اين رفراندوم خواهد بود ؟ يا آيا فشار نيروهای بين المللی (كه به بی شكل ترين شكل خويش در سند يازتاب يافته اند ) سبب برگذاری اين رفراندوم خواهد يود ؟ آيا تكليف دولت مستقر با توجه به اينكه اگر در مقابل مسالمت جان سختی كرد چه خواهد بود ؟ آيا بايد مبارزه را تعطيل و يا تعليق به محال كرد ؟ و ....(تاكيدها از من است) . واز اينكه قادر به ارائه لينك كامل مطلب نيستم شرمنده . چرا كه كل مقاله همراه با پاسخ هاي وارده بنا به صلاح ديد رفقای گرداننده سايت اخبار روز از صفحه اينترنت «پاك سازی» شد. 2ـ انتشار نامه 565 نفر از شخصيت های سياسی ـ اجتماعی داخل كشور مي تواند نمونه جديدی از اين اعوجاج باشد .
***
غوغا سالاری راه کارگر: پاسخی به اعلاميه پر از اتهامات «راه کارگر»
آذين داد
هاتف رحمانی 23/3/1384
راهكارگر با
ادعای سازمانی چپ وپیگیر راه سوسیالیسم، بیانیهای در نكوهش نیروهای
معتقد
به شركت در انتخابات نهم ریاست جمهوری صادر كرده است . نگارنده نیز از
كسانی
است
كه به ضرورت شركت در انتخابات رسیده و قصد شركت فعال در این انتخابات را
دارد.
لذا
این بیانیه را خطاب به خود نیز میداند.
***
سر در گمي آنارشيستی در تحليل واقعيت های اجتماعی و يورش به مواضع اصولی حزب توده ايران
صدای مردم
هاتف رحمانی 25/1/1386
آنارشيست ها
طبقه كارگر را تابع سرمايه
داری
می
كنند . جز جملات كلی
عليه استثمار بدون درك ريشه وعلت آن چيزی
نمی
گويند و
به
مبارزه طبقاتی
ايمان ندارند
فضای پر ابهامی بر ميهن ما سايه افكنده است . فضايی كه به انواع صداها به دليل تيرگی افق و وجود فا كت های قابل اعتنا فرصت گردن فرازی داده است . فرا رفتن از اين فضا و شفاف كردن مواضع مخدوشی كه گاه جز با هدف توجيه و دفاع از حاكميت ولايت فقيه با توسل به حربه های ايدئو لوژيك نيست امری مبرم در ارتقا مبارزه و تامين صف متحد مدافعان خلق برای تحقق آزادي و عدالت اجتماعی است .
آنارشيسم چپ نما يكی از نمود های بارز تجلی اين صداها در شرايط كنونی است . آنارشيسم ايدئولوژی طبقات ميانی جامعه و به طور مشخص بازتاب حركت سياسی ويرانگر خورده بورژوازی است . آنارشيسم جر زدن سياسی در ميان معركه های اجتماعی است . هرگاه امری بر وفق مراد آنارشيست ها نباشد اين نيروها قادرند با چرخشی 180درجه ای در جايی مخالف ديدگاه قبلی خود قرار گيرند. آنارشيست ها با اتكا به بلندی صدای طبل وبا وارونه نمايی چپ روانه در عمل به راست تر ين مواضع غلتيده و منافع طبقاتی طبقه كارگر را در پای كثيف تر ين جناح هاي بورژوايی فدا مي كنند . پشتك واروهای آنارشيسم در بز نگاه های عطف تحول اجتماعی به ترمزی در جهت گسترش جنبش انقلابی مي انجامد .
از مصداق های بارز اين امر در روزهای اخير دو مقاله ای (1) است كه از ديدگاه های متفاوت اما در عمل يكسويه به نقد مواضع اصولی حزب توده ايران در سرمقاله 761نامه مردم پرداخته اند. اين مواضع مخدوش ، توجيه گرانه و آنارشيستی جز به تحكيم حاكميت ارتجاع نمی انديشند اگرچه كوس اصوليت ماركسيستی ادعايی آن ها گوش فلك را كر كرده باشد .
يكی از اين مقالات دو نگرش به موازين ، حقوق و موسسات بين المللی به قلم ع. سهند است كه در سايت های اينترنتی عدالت ، دنياي ما ، صداي مردم وروند نو درج شده است . نويسنده محترم تلاش كرده است تا با نگاهی به« نوشتار « تأملی بر سیاستهای ماجراجویانه و خطرناک ارتجاع حاکم بر میهن ما!» منتشره در «نامه مردم» شماره ٧۶۱ » (2) موضوع « موازين ، حقوق و موسسات بين المللي » را از دو ديدگاه بورژوايی و ماركسيستی مورد بررسی قرار داده و نتيجه گيری نمايد كه « اگر نويسنده نوشتار «نامه مردم» نگرش مارکسيستی به موازين، حقوق و موسسات بينالمللی، و اصول برنامه حزب تودۀ ايران در اين عرصه، و حتا فاکتهايی را که رسانههای عمومی انگلستان به آن اشاره کرد ه اند، در نظر میگرفت، شايد جور ديگری می نوشت! » موضوع از چه قرار است ؟ نامه مردم كجا از اصول نگرش ماركسيستی به «موازين ، حقوق و موسسات بين المللی» سر پيچيده است ؟ به نامه مردم مراجعه می كنيم شايد پاسخ خودرا بيابيم . نامه مردم در اين خصوص می نويسد :« میهن ما راهی دشوار و در عین حال مخاطره آمیزی را می پیماید. در سال پیش روی، ایران برخلاف سیاست های ماجراجویانه دولت احمدی نژاد، نیازمند ترمیم و اعتماد سازی بین المللی برای مقابله با تهدیدات و سیاست های مداخله جويا نه امپریالیسم، به ویژه امپریالیسم آمريكاست. نباید گذاشت فشارهای فزاینده، از جمله تحریم های گوناگون بنیه و توانایی های کشور را تضعیف و فرسوده ساخته و اوضاعی خطرناک را پدید آورد! وضعیت ایران بر خلاف تبلیغات دروغین مسئولان رژیم ولایت فقیه، فوق العاده بحرانی است، هیچ عرصه ای از زندگی توده های مردم به دور از این بحران فراگیر نیست. افزایش تحریم ها و سیاست های مداخله جویانه و جنگ افروزانه امپریالیسم، بیش از آنکه به موقعیت جناح بندی های درون و پیرامون حاکمیت لطمه وارد آورد، بر زندگی توده های محروم و زحمتکش و جنبش دموکراتیک و آزادی خواهانه مردم و مجموعه نیروهای تحول خواه آسیب و لطمه وارد می سازد. ارتجاع حاکم خواستار وضعیت پر تنش و بحرانی است تا موقعیت خود را در حاکمیت بیش از پیش تحکیم کند به ویژه آنکه، هم اکنون گروه های وابسته به احمدی نژاد و سپاه پاسداران، و از سوی دیگر نیروهای طیف ذوب در ولایت تحت فشار قرار دارند!»( تاكيد از نگارنده است ) ودر فراز ديگری ادامه می دهد « باید توجه داشت که تحولات بغرنج و مهمی در سطح منطقه در حال شكل گیری است. روشن است که امپریالیسم با توجه به همه مشكلاتي که در منطقه با آن رو به روست تلاش های جدیدی را برای تغییر شرایط کنونی آغاز کرده است، که بخشی از این روند متوجه ”مهار“ نقش ایران در منطقه است. باید برای حفظ منافع، حقوق میهن و مردم با ابتکارات سازنده به کاهش تنش در روابط بین المللی پرداخت و فضایی به دور از رویارویی و تشنج فراهم آورد. این امر بر رویدادهای داخلی و موقعیت و توانایی جنبش مردمی در مصاف با استبداد و ارتجاع کمک شایان توجهی خواهد کرد.» ( تاكيد از نگارنده است ) همانطور كه ملاحظه مي شود هم ارتجاع و هم امپرياليسم به درستی آماج اين نوشتار است . نامه مردم به طور روشن بينانه وشفافی دو نيروی عمده را كه با سرنوشت و حق حاكميت ملی ايران بازی می كنند مورد تحليل قرار داده و در نهايت با تكيه بر موازين مورد پذيرش و ادعای هردو بازيگر عرصه بازی يعنی قوانين بين المللی و موسسات بين المللی متذكر شده است كه « بايد به كاهش تنش در روابط بين المللی پرداخت » آنارشی تفكر آقای ع. سهند زمانی خود را نشان می دهد كه به شعبده تبيين ديدگاه های بورژوايی و ماركسيستی در اين باره می پردازد . ايشان با تعريف س رو ته شكسته از اين ديدگاه ها عامداً به اغتشاش مفهوم و موقعيت پرداخته و امر برنامه ای و كلی را با امر تاكتيك بر اساس تحليل مشخص از شرايط مشخص مخلوط می نمايد تا نتيجه مورد نظر خود را كه همانا توجيه حاكميت ارتجاع حاكم بر ميهن استبداد زده ماست به دست آورد . فرآیند طبیعی چنین مواضع ویرانگرانه ای جز تثبیت ارتجاع ودمیدن در نفیر جنگ افروزی نیست . مبارزه با نا عادلانه بودن موازين ، حقوق و موسسات بين المللي امري كاملا درست و يكي از آماج هاي اصلی مبارزه ماركسيست ها در سطح جهان است . اما در شرايطی كه همين قوانين و موازين مورد قبول جامعه جهانی به يكی از اهرم هاي فشار بر گلوی مردم ستم زده ايران تبديل شده است چه الزامات عملی را مي طلبد ؟ پاسخ حزب توده ايران اين است كه بعنوان وظيفه ای عاجل همه طرف های درگير به همين موازين مورد پذيرش بازی سياست در عرصه جهانی باز گردند تا سبب تخفيف تنش و تشنج فراهم آيد . در شرايط آرامش ويا تخفيف تنش و تشنج هست كه می توان بر نا عادلانه بودن اين حقوق و موازين انگشت گذاشت ودر پی تغيير آن بر آمد . اگرچه تغيير تمام اين معادلات تنها به آرزوهای نيك ما بستگی نداشته و تابعی است از تعادل قوا در سطح جهان . تعادل قوا بين نيروهای انقلابی و ضد انقلاب. بين جويندگان راه سعادت بشری و برده سازان بشريت . از نظر تاريخی معاهده صلح برست ليتوفسك (3) در زمام لنين شايد يكی از درخشان ترين نمونه های تعادل قوا در تنظيم حقوق بين الملل باشد . شگفتا كه در همان زمان نيز آنارشيست های روسي شديداً لنين را به خاطر عقد اين قرارداد مورد شماتت و سرزنش قرار داده و از ساز شكاری او سخن ها به ميان آوردند.
آيا جمهوري اسلامي ايران در اين مناقشه در چه سمتی قرار دارد ؟ در سمت خواستاران تحول انقلابی موازين و حقوق بين المللی يا در سمت متشنج كنندگان اوضاع به سود خواستاران رقيت و بردگی ملت ها ؟
ع. سهند با نقل قول جاودانه رفيق ارانی مبنی بر اين كه ««آن قانونی محترم است که مدافع منافع زحمتکشان باشد.» تلاش كرده است تا هرچه بيشتر به تمايلات مخدوش و تسليم طلبانه و آنارشيستی خود رنگ و بوی ماركسيستی داده و مظلوم نمايانه اعلام كند كه حزب توده ايران به اين گفتار سترگ رفيق ارانی هم پای بندی ندارد . ع. سهند فراموش مي كند كه خود رفيق ارانی قربانی حاكميت عملی همين قوانين ارتجاعی شد . فراموش می كند كه ده ها نفر از قهرمانان توده ای در بی دادگاه های ستم شاهی با توسل به همين قوانين ارتجاعی بر حقانيت خود پای افشردند. فراموش می كند كه دفاعيات زنده ياد رفيق روز به در بيداد گاه ستم شاهی با اتكا به قوانين ارتجاعی حاكم كه در اصل مورد قبول و پذيرش او نبوده است يكی از عالی تر ين آموزه های استناد و استفاده از قوانين ارتجاعی را در راستای تاكيد بر حقانيت راه خود به تاريخ ميهن ما عرضه داشته است . مبارزه تاريخی ، اصولی و درازمدت بر مبنای واقعيت عينی با قوانين ارتجاعی داخلی و خارجی منافی توسل به همين قوانين در آستانه بحران ها و موقعيت های تهديد كننده حق حاكميت ملی ندارد . ع. سهند با جاودانه كردن آيه وار های خود ، سعی دارد بحران حاكم را به سود تثبيت حاكميت ارتجاع حل نمايد . زهي تاسف! ع. سهند فراموش می كند كه حتی همين جمهوری اسلامی ايران مورد حمايتش ، مشروعيت جهانی خود را از همين قوانين موجود بين المللی گرفته و اتفاقاً بر مبنای همين قوانين مورد مواخذه و تحريم و تنبيه قرار می گيرد . وبر مبنای همين قوانين امر نمايندگی ملتی 70 ميليونی را در مجامع جهانی عهده دار است . بحث دنيا با جمهوری اسلامي ايران اين است كه چرا از موازين مورد تاييد و امضای خود در آن . پی . تی تخطی كرده است ؟ چرا حقوق بشر را بر اساس موازين مورد پذيرش و امضای خود رعايت نمی كند؟ چرا بر خلاف همين موازين جهانی به تشنج و تفرقه بين جامعه جهانی دامن مي زند؟ تنها راه رفع اين ادعا ها يا سوء تفاهمات يا حتی اتهامات جز تمكين جمهوری اسلامی در وحله اول بر همين موازين و حقوق بين المللی نيست. جمهوری اسلامی ايران آن نيروی رزمنده با موازين غير عادلانه جهانی نيست و سينه به تنور اين رژيم چسباندن معنايی جز دفاع از آن با شائبه حكومت خورده بورژوايی و صيغه ضد امپرياليستی ندارد . ع. سهند با توسل به مفاهيم ماركسيستی وبا توجيه آنارشيستی از آن در عمل منافع زحمتكشان ايران را در آستانه بورژوازی جمهوری اسلامی ايران قربانی می كند. سخن صريح حزب توده ايران اين است كه اين رژيم حتی در چهارچوب همين قوانين و حقوق بين الملل از دفاع از حقوق مردم ايران ناتوان است . از دفاع از منافع مردم ايران در برابر امپرياليسم ناتوان است وتنها چاره را در آن می بيند كه با دميدن در بوق تشنج و حادثه آفرينی بقای خود را طولانی تر نمايد . حوادث سال هاي اخير به ويژه نزديك به دو سال گذشته نشان می دهد كه حفظ مردم و دفاع از حق حاكميت ملی جايی در معادلات ارتجاعی رژيم ولايت فقيه ندارد . عيار واقعی سنجش نيروهای اجتماعی جز عرصه عمل نيست و اين عرصه ناتوانی اين رژيم را در تمام ابعاد آن به خوبی نمايان می سازد . اما مقاله ديگری كه حتی ارزش پرداختن را ندارد از قلم ب. الف. بزرگمهر تراوش كرده و با عنوان « ميوه های تلخ سياستی نادرست به بار می نشيند» در سايت عدالت درج شده است .
اين مقاله از همان ابتدا عيار مدعای خود را به روشن بروز مي دهد . توجه كنيد « در کشمکش میان ایران و کشورهای امپریالیستی، با حمله به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، بطور عمده و بنیادین (دانسته یا ندانسته)، منافع ملی میهن مان را زير پا می گذارد و جانب دشمن را می گیرد. نوشتار که به جای تشدید فشار های امپریالیستی به میهن ما و یا عبارتی مانند آن، «تشدید فشار های بین المللی به جمهوری اسلامی» را بکار برده است، همسو با رسانه های گروهی امپریالیستی، اعلام می کند که گویا «... سیاست های ماجراجویانه دولت ضد ملی احمدی نژاد، ایران را با چالش های خطرناکی رو به رو کرده است.» در جای دیگری از نوشتار چنین آمده است: «ادعای حضور غیر قانونی قایق های نیروی دریایی انگلستان در آب های سرزمین ایران در مرز با عراق ... بی شک دامن زدن به تشنج و جو درگیری است که تنها به نفع منافع گروه های جنگ طلب تمام می شود.»
درد اصلی اين نوشتار آن است كه چرا نامه مردم « حاكميت جمهوری اسلامی ايران» را با « منافع ملي» يكی نمي داند؟ و گله مند است كه چرا با بكاربردن عبارتی چون « تشديد فشارهای بين المللی به جمهوری اسلامی» به جای «تشديد فشارهای امپرياليستی به ميهن ما» عملاً با «رسانه های گروهی امپرياليستی» همسويی كرده است . و بر اساس همين صغری كبری بحث خود در فراز ديگری از مقاله به پشتك واروی تئوريك متوسل می گردد كه « روشن نیست این روزنامه از کدام «موازین بین المللی» حرف می زند که گویا خلاف آن عمل شده است! نویسنده با نویسندگان این نوشتار که بنظر می رسد هیچگاه رنگ جبهه جنگ را ندیده اند، به نیروهای نظامی ایرانی که بسیار هشیارانه عمل نموده و نیروهای متجاوز را دستگیر نموده اند، اندرز می دهند که بجای دستگیری متجاوزین می بایستی به آنها اخطار می نمودند ـ و حتما هم با لحنی مؤدبانه و دمکرات مآب که به تریج قبایشان برنمی خورد ـ و سپس به سازمان ملل متحد شکایت می شد!! ببینید چگونه با بازی با واژه ها، آشکارا از نیروهای متجاوز انگلیسی پشتیبانی شده است. » در اين قسمت نويسنده با ترفند بچه گانه ای چندين موضوع را مخلوط مي كند . اجازه بدهيد در ابتدا عين نوشته نامه مردم را نقل كنم .« بدیهی است که سیاست منطقی و عاقلانه، در صورت درست بودن ادعای رژیم، در زمینه ورود غیر قانونی نیروهای انگلیسی به آب های کشور دادن اخطار و سپس شکایت به سازمان ملل متحد برای بسیج افکار عمومی جهانی و نه به انزوا کشیدن بیش از پیش کشور بود. از جمله تبعات سیاست های ماچراجویانه رژیم یاری رساندن به تلاش های انگلیس و آمریکا در زمینه تحکیم اجماع جهانی (خصوصاً در اتحادیه اروپا) بر ضد ایران بوده است. » نويسنده اولاً سعی دارد به هزار فرياد بگويد كه «منافع ملی» يعنی « حاكميت جمهوری اسلامی» ثانيا معتقد است كه هر ادعای جمهوری اسلامی بی گفتگو بايد مورد پذيرش قرار گيرد . ثالثاً هر آنچه را كه جمهوری اسلامی بر مبنای مدعياتش انجام می دهد عين صواب دانسته و منتقدين اين ادعا ها را همسوی امپرياليسم ومنحرف از سياست به اصطلاح ماركسيستی می داند. و... البته قصه سر دراز دارد كه در فرصتی مقتضی به ريشه يابي آن پرداخته خواهد شد .
اما نكته ديگر اين كه واقعا جل الخالق به اين ديدگاه های مدعی ماركسيسم !! كه دو مقاله هم زمان از يك مقوله دم می زنند و هردو از يك مفهوم دو برداشت متفاوت دارند . بزرگمهراز تامين منافع ملی سخن می گويد. « در کشمکش میان ایران و کشورهای امپریالیستی، با حمله به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، بطور عمده و بنیادین (دانسته یا ندانسته)، منافع ملی میهن مان را زير پا می گذارد .» وع . سهند معتقد است « رويکرد مارکسيستی مفهوم انتزاعی و پوچ «منافع ملی» را طرد کرده و میگويد دولت در روابط خارجی خود در پی تحقق «منافع ملی» نبوده، بلکه منافع گروهها و طبقات مشخص را دنبال میکند.» آ دم وا می ماند كه بالاخره حزب توده ايران چه بايد بكند ؟ اگر از منافع ملی دم بزند به زعم يكی «مفهومی انتزاعی وپوچ » است واگر از منافع گروه های حاكم بر ايران دم زند ، متهم به «زير پا گذاشتن منافع مل » می شود . به راستی آنارشيسم چه كيسه گل و گشادی است كه بر سر مردم كشيده می شود تا حقانيت و شفافيت موضوع ها كتمان گردد.!
نوشته بزرگمهر همانطور كه بيش از اين ذكر شد حتی ارزش پرداختن و بحث را ندارد . ولی نمي توانم با اين جملات ايشان موافق نباشم كه « با قطبی تر شدن وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی ایران از یک طرف و امکان یورش قریب الوقوع امپریالیستی به میهن ما، کم کم فضای سیاست یک بام و دو هوا هم درون کشور و هم در میان حزب ها و گروه هایی در بیرون که سیاست های لیبرالیستی را در پوشش چپ به پیش می برند، بسته می شود؛ دیگر جایی برای درمیان قرار گرفتن برجا نمی ماند و همه تجدید نظر طلبانی که هنوز جامه مارکسیستی ـ لنینیستی بر تن دارند، وادار به از تن درآوردن آن خواهند شد.» به اميد آن روز .
هاتف رحمانی 25/1/1386
------------------------------------------------------ 1- http://edalat.net/lire/artikeln/left/mivehayetalkh.html http://www.sedayemardom.net/articles_detail.php?aid=1012 2- http://www.sedayemardom.net/articles_detail.php?aid=950 3- لنین در «تزهای مربوط به مساله انعقاد فوری صلح جداگانه والحاق آمیز» می نویسد :« 7- مذاکرات صلح برست – لیتوفسک ، در لحظه کنونی یعنی مقارن با 7 ژانویه 1918 ، کاملا روشن ساخته است که در دولت آلمان ( که سایر دول اتحاد چهارگانه را در زیر لگام دارد) بدون شک حزب نظامی فایق آمده وهم اکنون در ماهیت امر روسیه در برابر اتمام حجت این حزب قرار گرفته است .( وهرروز باید وضروری است که ارائه رسمی این اتمام حجت را منتظر باشیم ). این اتمام حجت بدین قرار است : یا ادامه جنگ ویا صلح الحاق آمیز، یعنی صلح با این شرط که ما تمام اراضی تحت اشغال خودرا مستر داریم وآلمان ها تمام اراضی تحت اشغال خودرا حفظ کنند وغرامتی هم ( ظاهرا در لفافه پرداخت مخارج نگهداری اسیران جنگی ) به میزان تقریبا سه میلیارد روبل ، که به اقساط در عرض چند سال پرداخت شود ، به ما تحمیل نمایند . 8- در برابر حکومت سوسیالیستی روسیه مسئله ای قرار دارد که حل تعویث ناپذیری را ایجاب می نماید وآن ایت که آیا صلح الحاق آمیز مزبور را اکنون به پذیرد ویا این که فورا به جنگ انقلابی به پردازد. فی الواقع اینجا هیچ راه حل وسطی ممکن نیست . هیچ تمدید آتی دیگری ممکن نیست ، زثرا ما تا کنون برای اطاله مصنوعی مذکرات هرچه ممکن بوده ونبوده انجام داده ایم . 9- هنگام بررسی دلایلی که به نفع جنگ بی درنگ انقلابی آورده می شود ما قبل از همه به این دلیل بر می خوریم که صلح جداگانه در حال حاضر ، به طور عینی ، سازش با امپریالیست های آلمان ، « بند وبست امپریالیستی » وغیره خواهد بود . وبالنتیجه چنین صلحی به مثابه گسستن کامل با اصول اساسی انترناسیونالیسم پرولتاری است . نا درستی این دلیل بر همه کس عیان است . کارگران که در اعتصاب باخت می کنند وبه شرایطی برای تجدید کار تن در می دهند که به زیان آن هاست وبه صرفه سرمایه داران است به سوسیالیسم خیانت نمی ورزند. به سوسیالیسم فقط کسانی خیانت می ورزند که شرایطی را که به حال بخشی از کارگران سودمند است با شرایطی که به حال سرمایه داران سودمند است مبادله می نمایند، فقط چنین سازش هایی از لحاظ اصولی جایز نیست .» (جلد سوم مجموعه آثار به فارسی چاپ 1384ص 1901-1902)
آدرس اصلی نوشتار سهند : http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/gamenakhost.html آدرس آخرین مقاله هاتف :سر در گمي آنارشيستي در تحليل واقعيت هاي اجتماعي و يورش به مواضع اصولي حزب توده ايران
|
||
|