نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2017-02-14

نویدنو  26/11/1395 

 

 

جایزه نوبل در اقتصاد

مانتلی ریویو – برگردان : فرشید واحدیان

جایزۀ بانک مرکزی سوئد (verges Riksbank) در علوم اقتصادی که به یاد آلفرد نوبل ، به نادرستی اما متداول ، در میان  عامه به جایزۀ نوبل در اقتصاد معروف شده است . این جایزه در اکتبر امسال به دو اقتصاددان اروپائی الاصل مقیم آمریکا ، اولیور هارت (Oliver Hart ) و بِنگِت هولم اِستروم ( Bengt Holmstrom ) اعطا شد. جایزه به خاطر مطالعات آنها در مورد قرارداد های حقوق و مزایای مدیران شرکت ها به آنها داده شد. کار آنها از این رو مورد تشویق قرار گرفت که میزان بهینه تجربی بین ترکیب انگیزه دهی به مدیران و ریسک ناشی از آن را  در بستۀ حقوقی مدیران ،  تئوریزه کردند . به زبان دیگر دستاورد آنها تعیین  ترکیب  مناسب میان حقوق ، پاداش و سهام اعطائی ، در حقوق مدیران است. در حقیقت این دو تن، جایزۀ ریکس بانک به یادبود نوبل را برای تلاش هایشان در جهت منطقی نشان دادن مزایا ی سرسام آوری گرفتند که مدیران و دیگر روسای شرکت ها دریافت می کنند ، یعنی کمکی مستقیم به شرکت  های بزرگ . دادن این جایزه به این چنین خدمات عملی به شرکت ها ، سابقه نداشت و اغلب برندگان آن کسانی بودند که ایدئولوژی اقتصاد نئو کلاسیک را توسعه می بخشیدند.

در 1901 ، آلفرد نوبل اعطای پنج جایزه را بنیان گذاشت.جایزه برای بهترین کوشش و یا دستاورد در فیزیک ، شیمی ، ادبیات ، صلح و بالاخره در پزشکی یا روانشناسی. تا قریب شصت سال بعد جایزه ای برای دستاورد در اقتصاد وجود نداشت . تا آنکه در سال 1969، بانک مرکزی سوئد بطور جداگانه پشتیان (اسپانسر) جایزۀ در اقتصاد شد ، آنهم  با جلب رضایت نه چندان عمیق خانوادۀ نوبل و با تاکید آنها بر اینکه  جایزه نام دیگری داشته و منبع تامین مالی آن متفاوت باشد. بعلاوه تاکید آنها بر این واقعیت واضح بود که این جایزه به افتخار نوبل بوده  ( هر چند که به واقع استفاده از ارج و قرب جایزه نوبل بود) و نه یکی از جایزه هایی که از ابتدا در نظر گرفته شده بود. 

 تخصیص جایزه برای اقتصاد  ، انگیزه ای صرفا سیاسی داشت. در 1968 ، اقتصاد نئو کلاسیک یا نهائی گرا ( Marginalist ) با تهدیدی بی سابقه روبرو شده بود. در آن زمان  حزب سوسیال دموکرات سوئد در اوج قدرت بود. اما  طغیان کنندگان بر علیه اقتصاد سنتی ( Orthodox) از همه جا سر بر آورده بودند. در همان سال ، اتحادیۀ اقتصاد سیاسی رادیکال (URPE)                                   ( Union of Radical Political Economics) در ایالات متحده شکل گرفت. ریکس بانک به توصیۀ سوسیال دموکراتی جوان  به نام آسار لیندبک (َAssar Lindbeck ) که تبدیل به اقتصادانی محافظه کار شده بود، این جایزه را بنیان گذاشت . آنهم به  منظور وسیله ای برای بالا بردن اعتباراقتصاد نئو کلاسیک و حفظ انحصار این مکتب بر "علم اقتصاد" ، در مبارزه ای که با سوسیال دموکرات های سوئدی و اقتصاد رادیکال در جریان بود . کمیتۀ اصلی داوران این جایزه ، شامل دوتن از اعضای جامعۀ مونت پله رین ( Mont Pelerin) بود ( این جامعه ارتیاط نزدیکی با دو اقتصاد دان محافظه کار برجسته ، یعنی فریدریش فون هایِک و میلتون فریدمن داشت). اما نیروی فعال اصلی این کمیته از همان ابتدا و به مدت ربع قرن ، در دست لیندبک بود. در 1971، او معروف ترین کتاب خود را به نام "اقتصاد سیاسی چپ جدید" منتشر نمود ( مقدمۀ این کتاب نوشتۀ پل ساموئل سون است  که برندۀ قبلی این جایزه بود). کتاب لیند بک مشخصا بر ضد URPE و حملۀ اصلیش متوجه کتاب "سرمایه انحصاری" اثر پل باران وپل سوئیزی و اقتصادانان رادیکال مجلۀ مانتلی ریویو بود.

کمیتۀ بدلی جایزه نوبل در اقتصاد ، به رهبری لیندبک ، سالها ضامن آن بود که جایزه در درجۀ اول به اقتصاد دانانی تعلق گیرد که نمایندۀ اقتصاد یک درصدی ها باشند. در سالهای اولیه ، هنوز تعداد انگشت شماری از " کینزگرایان حرامزاده " ( اصطلاحی که جون رابینسون بکار میبرد) همچون پل ساموئل سون بودند، که این جایزه نصیبشان شد. اما بعد از آن دیگر جایزه به روال معمول به نمایندگان جناح راست " اقتصاد بازار" مکتب شیگاگو تعلق می گرفت. این جایزه در سال 1974 ، به هایک و گونار میردال ، مشترکا داده شد. در آن زمان ، هایک  در میان اقتصاد دانان دانشگاهی وجهۀ چندانی نداشت و گونار میردال تنها سوسیال دموکراتی بود که صاحب این جایزه شد ( سوسیالیست ها هرگز مطرح نبوده اند) . جفت کردن هایک با گونار میردال عمدی بود و نشان از نوعی بده بستان پشت پرده داشت. بعد از آن هیچ اقتصاد دانی از چپ ، موفق به دریافت این جایزه نشد. در حقیقت ، زمانی که میلتون فریدمن در 1976، جایزه را برد ، دیگر اعتقاد همگانی بر آن بود که کمیته ، دیگر حتی نیازی برای قبول  سازشی مشابه قبل ندارد، که مثلا جایزه را به جان کنت گالبرایت بدهد.  اقتصاددانی معادل فریدمن اما در جناح چپ (و با شهرت بسیار بیشتر). فریدمن در کتاب سرمایه داری و آزادی ( Capitalism and Freedom) ، این شعار سوسیالیستی کارل مارکس بر گرفته از کتاب " نقد برنامۀ گوتا "را که " از هرکس به اندازۀ  توانائیش و به هرکس به ندازۀ نیازش " را با این شعار سرمایه دارانه اش به چالش کشید که :" به هرکس به اندازۀ میزانی که خود و وسایلش تولید می کنند". بعد از کودتای خونینی که منجر به سرنگونی دولت اتحاد مردمی رئیس جمهور سوسیالیست سالوادور آلنده در شیلی شد. سه  نفر از برندگان این جایزه ریکس بانک ، جیمز ب. بیوکنان (James B. Buchanan) ، فریدمن (Freidman) وهایک (Hayek) ، همگی به عنوان مشاوران اقتصادی در حکومت نظامی آگوستینو پینوشه خدمت کردند.

شاید مفتضح ترین مورد از اقتصاد دانانی  که از این جایزه محروم شدند. مورد جون رابینسون (Joan Robinson) همکار مجله ما  ( مانتلی ریوویو) بود. او یکی از عناصر برجستۀ حلقۀ درونی کنیزی ها در کمبریج  سالهای 1930 بود. درست همان زمانی که جان مینیارد کینز، کتاب "تئوری اشتغال ، بهره و پول" را می نوشت . رابینسون یکی از مدافعان اصلی اقتصاد کینزی ( و کلاسکی ) بود. او یکی از ابداع کنندگان اصلی تئوری " رقابت ناقص " و در مباحثۀ مشهور پیرامون  سرمایه در کمبریج ، مدافع اصلی طرف انگلیسی بود.( "مباحثۀ سرمایۀ کمبریج" اشاره به بحثی است پیرامون نقش و طبیعت سرمایه و نظریه نئو کلاسیک در تولید و توزیع انبوه که در سالهای 1960 بین اقتصاددانان مکتب نئو کلاسیک چون پل ساموئلسون و رابرت ساولا در امریکا از یک سو و جون رابینسون و پیروسرافا از کمبریج انگلیس ، در جریان بود. م.) . رابینسون تئوری "رقابت ناقص" خود را بر پایۀ تئوری نو ریکاردوئی های پیرو سرافا ، بنا نموده بود. در سالهای 1970 - 1980 ، رابینسون به عنوان یکی از سرشناس ترین اقتصاد دانان زنده ، نه تنها در میان چپ ها ،بلکه در تمام محافل اقتصادی جهان ، شهرت پیدا کرده بود. حتی روزنامه بیزینس ویک                 (Business Week) در 1975، بعد از انجام یک  همه پرسی که در میان اقتصاد دانان آمریکائی، پیش بینی کرد که او برندۀ جایزه خواهد بود. اما رابینسون نویسندۀ " مقاله ای در باب اقتصادی مارکسی" برای دریافت این جایزه زیادی چپ بود. ( دیگر نویسندگان مانتلی ریویو چون پل سوئیزی هم در طی سالها بار ها نامزد شده بودند، اما آنها را کاملا خارج از مرزهای ایدئولوژیکی مجاز به حساب می آوردند).

تاریخ نگاران اقتصادی چون آونراُفر و گابریل سودربرگ ( Avener Offer & Gabriel Soderberg) ، در کتاب ارزشمند جدیدشان " عامل نوبل: جایزه برای اقتصاد ، سوسیال دموکراسی و چرخش بازار" ( انتشارات دانشگاه پرینستون ، 2016)،( بخش اعظم این مقاله با استفاده از این کتاب نوشته شده. همچنین رجوع کنید به مقالۀ یاشا لوین با عنوان : "جایزه ای به نام نوبل در اقتصاد وجود ندارد" منتشره در آلترنت ، 12اکتبر2012 ). دو نویسنده  بدرستی خاطر نشان می کنند که جایزۀ ریکس بانک  خود را به عنوان جایزۀ نوبل در میان رسانه های عمومی و دانشگاهیان جا انداخته ، واکنون از ارج و قربی برابر با دیگر جایزه های نوبل ، برخوردار شده است. امروزه دیگر زحمات مجریان این جایزه و اقتصاد دانان محافظه کار به بار نشسته و آنها چنان به اهداف خود رسیده اند که هرگز تصورش را هم نمی کردند . جایزه در محدود نمودن مفهوم آنچه که اقتصاد نامیده میشود ، بسیار موفق بوده. این مفهوم قبلا به دامنۀ  وسیع تری اطلاق میشد. ایدئولوژی اقتصادی در خدمت  یک درصدی های جامعه ، در سیاست گذاری دانشگاه ها و گفتمان رسانه ها ، بخوبی جا افتاده . و هرگونه برداشت دیگر از اقتصاد به عنوان برخورد های "غیر علمی" و غیر عقلائی مورد تحقیر قرار می گیرد. برندگان جایزۀ ریکس بانک  " اشرافیتی " را در اقتصاد شکل داده اند که برداشت های مشخصی را ارتقا داده و برداشت های دیگر را عملا ساکت می کنند. بقول مارکس ، زمانی که در مورد اقتصاد دانان نهائی گرا مینوشت، اقتصاد از نوع سلطه گرش ، بی پرده و بدون هیچ گونه شرمی مبدل به " وجدانی فاسد و انگیزه ای  شریرانۀ در  حمایت از اقتصاد مبتذل " شده است. یعنی به واقع یک کودتای ایدئولوژیک تمام عیار.

 

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: