خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

 ایران و چالش‌های گذار به جامعه شناخت محور*

نویدنو:17/7/1385

 ایران و چالش‌های گذار به جامعه شناخت محور*

بابک پاکزاد

 منبع : فرهنگ توسعه

چندی پیش مصاحبه‌ای خواندم با پروفسور «مجتبی صدریا» تحت عنوان «آمریکا، تداوم اقتدار یا فروپاشی؟» ایشان دکترای فلسفه‌ی خود را از دانشگاه پاریس و دکترای روابط بین‌الملل خود را از کبک مونترال اخذ کرده و ضمن تدریس در 15 کشور جهان هم اکنون استاد دانشگاه مرکزی توکیو، «چو- او» است.

پرفسور صدریا، ضمن بررسی اشکال مختلف سرمایه، اعتقاد دارد امروز عمده‌ترین سرمایه «شناختن» است؛ یعنی خالص‌ترین، فوری‌ترین و بالاترین سطح سرمایه، تولید شناخت است. Knowledge production یا Knowledge Society بعد از Information society مطرح شده است، یعنی آن‌که تولید شناخت، مکانیسمی است که تمامی اطلاعات را می‌تواند در هم بیامیزد و معانی جدید بیافریند. به عبارتی تعبیری هست که می‌گوید وقتی ما وارد جامعه صنعتی شدیم، به هیچوجه نه جایگاه زمین از بین رفت و نه تولید کشاورزی. وقتی هم که وارد جامعه شناخت می‌شویم همهی صورت‌های دیگر تولید وجود دارد ولی آن عصر هژمونیک را باید تعریف کرد. امروزه، میزان تولید شناخت و جامعه را به سمت تولید شناخت سوق دادن، بسیار آگاهانه و مدبرانه در حال پیش‌روی است. در جاهایی از دنیا تولید شناخت خیلی جلو رفته است، مثلا فنلاند. به همین دلیل است که شما از نوکیا استفاده می‌کنید و هر سه ماه یا شش ماه نوع جدیدش با یک تغییر سه تا پنج درصد بیرون می‌آید و مشتریان هم می‌خرند این کار احتیاج به تولید شناخت دارد.

میزان شناختی که در اقدام  سیاست‌گذاری، خدماتی و یا در اقدام تولید صنعتی وجود دارد، امروزه سطح انباشت بسیار بالایی دارد. به همین دلیل جامعه هزینه‌های بسیار بالایی صرف جذب و تولید شناخت می‌کند. این تولید شناخت از طریق بالاترین رده‌های متخصصان در حال انجام شدن است. این بالاترین رده‌های متخصصان دنبال یک جایی می‌گردند که در آن‌جا تخصصشان را در روند تولید شناخت ارایه دهند و شناخت خلاقی بسازند. از آن‌جا مسأله سودش تضمین شده است به هر حال مسأله فکری‌اش حول این محور است که این توانایی را دارد که دستگاهی را به شکل متفاوتی درست کند. چنین متخصصی به دنبال تشکیلاتی است که قدرت فهم استفاده از این نوآوری را دارد. بنابراین دایم از این تشکیلات به تشکیلات دیگری می‌رود و البته این جابه‌جایی کم‌تر به میزان دستمزد ارتباط پیدا می‌کند. 62 درصد دانشجویانی که در آمریکا در حال گرفتن دکترا هستند در ایالات متحده به دنیا نیامده‌اند. این یعنی جهان دارد بهترین نیروهای مغزی‌اش را به ایالات متحده می‌فرستد و آمریکا کماکان مرکزی است که شناخت آینده را می‌سازد. در واقع اقتدار این کشور ناشی از همین است. ما دو تعبیر از ایالات متحده داریم که هم معنایشان مربوط به هم هستند و هم معنای مستقل از هم دارند.

یک تعبیر، آمریکا را مرکز صنایع نظامی دنیا و تمامی سیاست‌هایش را ناشی از این جایگاه نظامی صنایع می‌داند. تعبیر دیگر این است که ایالات متحده مرکز تولید شناخت دنیا است. بخشی از این شناخت تولید شده پیامدش در صنایع نظامی است که مدام تسلیحات و سیستم‌های مدیریت نظامی‌اش روزآمد می‌شود.

در شش سال اخیر در روند جذب تولیدکنندگان شناخت در ایالات متحده به‌عنوان مرکز شناخت دنیا مشکل پیش آمده است. پلیسی شدن جامعه‌ی آمریکا یا Human Security و ترسو شدن جامعه‌ی آمریکا در برابر خارجی‌ها و تمامی سیاست‌های دیگرشان باعث شده بخشی از کسانی که دارای کیفیت بالای شناخت هستند دیگر به این کشور نروند. این پدیده‌ای تازه است که در شش سال اخیر مدام نموداری رو به بالا داشته است.

گفته‌های پروفسور صدریا همین‌طور در سرم صدا می‌کرد تا چند روز پیش در یکی از روزنامه‌ها خواندم که سالانه 180000 تحصیل‌کرده از ایران می‌روند، تحت هر عنوان که روی آن می‌گذارید: رفتن، مهاجرت کردن یا فرار کردن. اما واقعیت این است که این، همان پدیده‌ی «فرار مغزها» است. در اظهارات پروفسور صدریا علت عدم جذب نیروهای تولید کننده شناخت در آمریکا، پلیسی شدن جامعه‌ی آمریکا و ترسو شدن جامعه‌ی آمریکا در برابر خارجی‌ها و تمامی سیاست‌های دیگرشان دانسته شده است. هم‌چنین در تحلیل ایشان امکان بروز خلاقیت مهم‌تر از موضوع دست‌مزد تلقی شده است. از تحلیل مزبور چنین برمی‌آید که در عصر Knowledge Society، کشوری دستِ بالا را خواهد داشت که توانایی جذب تولیدکنندگان شناخت را داشته باشد. حال پرسش اساسی این‌جاست: تا کنون بحث‌های زیادی در خصوص تجدید نظر در ساختار اقتصاد برای جذب سرمایه‌های خارجی صورت گرفته و این خواست در سیاست‌گذاری‌های کلان کشور ما نیز لحاظ شده و وجوهی از آن به اجرا درآمده است. یکی از استدلال‌های بانک جهانی برای اتخاذ سیاست جذب سرمایه‌های خارجی، بالا رفتن بهره‌وری در کشورهای جنوب از طریق انتقال تکنولوژی است اما تکنولوژی، خود محصول تولید شناخت است. به این ترتیب ما با روند جالب توجهی مواجه هستیم از سویی شرایط را برای تحصیل کردگان به اندازه‌ای سخت می‌کنیم که سالانه 180000 تن از آنان که باید متولی تولید شناخت در کشور خود باشند، خود خواسته به دیار بیگانه پناه می‌برند و از سوی دیگر، حاضریم کل ساختار اقتصاد را به منظور انتقال تکنولوژی و افزایش بهره‌وری و هرآن‌چه که پیشرفت معنا کرده‌ایم، دگرگون کنیم و هزینه‌های کلان و ریسک‌های بزرگ آن را نیز بپذیریم. این در شرایطی است که بنا به گفته‌ی صدریا، خواسته‌های اقشار متولی تولید شناخت چندان پیچیده و غیر قابل وصول نیست. آن‌ها حتا اگر جامعه‌ی آمریکا که کعبه‌ی آمال بسیاری است، پلیسی شود و شاهد بیگانه هراسی و سیاست‌های غیر عقلایی دیگر باشند به آن‌جا نمی‌روند. برای آن‌ها دست‌مزد، مسأله‌ی نخست نیست بلکه در گام اول آن‌ها خواستار فضایی برای بروز آزادانه‌ی خلاقیت‌هایشان هستند. در حال حاضر، در عرصه‌ی فرار مغزها در جهان رتبه‌ی نخست را به خود اختصاص داده‌ایم، آن هم در عصری که از جامعه اطلاعاتی گذر کرده و بحث جامعه شناخت محور مطرح می‌شود. اگر همان طور که در عرصه‌های بین‌المللی مطرح کرده‌ایم یکی از دغدغه‌های عمده‌ی کشور ما پیشرفت علمی است و می‌خواهیم موانع جهانی را از پیش پای خود برداریم، باید سرچشمه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فرار مغزها را خشکاند.  سال‌ها پیش کشور ما، میهمان‌نوازانه، افغانی‌هایی را که بر اثر جنگ آوراره شده بودند به خاک خود راه داد. با این‌که افغانی‌ها نیروی کار غیر متخصص ارزان و سخت‌کوشی هستند اما باید توجه داشت که آن‌ها از کشوری با فرهنگ و مناسبات ماقبل مدرن و قبیله‌ای- عشیره‌ای به کشوری می‌آمدند که دستخوش تضادهای ناشی از سنت و مدرنیته بود. ورود فوج فوج افغانی‌ها با کیفیتِ توصیف شده، در صورتی که جامعه‌ی ایران قادر به جذب و بهره‌وری از این نیرو باشد هیچ ایرادی ندارد. مشکل، در ورود نیروی غیر متخصص افغانی نیست بلکه در خروج فوج فوج نیروهای متخصص بومی از کشور است. اما با این حال ترکیب آن ورود و این خروج، تبعات فاجعه‌باری برای عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در پی خواهد داشت. هم اکنون طالبان چندین استان را در مناطق جنوبی افغانستان از دست سپاهیان اشغالگر خارج کرده و در اختیار گرفته، افغانستان در آستانه‌ی جنگی مجدد قرار دارد و فرایند گریز غیر نظامیان به ایران مجدداً کلید خواهد خورد. نمی‌توان انسان‌ها را در زیر بمباران به حال خود رها کرد اما می‌توان با اقداماتی هوشمندانه و آینده‌نگرانه، زمینه‌های فرار مغزها و نیروی کار متخصص بومی را در جامعه خشکاند. درغیر این صورت با خروج نیروهای متفکر و متخصص بومی با اندیشه‌ی مدرن و ورود نیروهای غیر متخصص با اندیشه‌ی پیشا مدرن، از منظر ایجاد ظرفیت برای تولید شناخت، ترکیب جمعیتی ایران دگرگون خواهد شد و زمینه‌های واپس‌گرایی در کشور در عرصه‌های مختلف تقویت می‌شود لذا برای آن‌که کشور ما اساساً آینده‌ای در پیش رو داشته باشد، باید درصدد جذب و پرورش و حفظ نیروهای تولید کننده‌ی شناخت در جامعه باشد. باید به نهادهای متولی پرورش این نیروها، نظیر وزارت آموزش و پرورش، آموزش عالی، نهادهای مربوط به تحقیقات صنعتی، فناوری اطلاعات و ارتباطات و تکنولوژی بیش‌تر بها داد. به گونه‌ای که محصولات آن‌ها دارای ارزش رقابتی در جهان باشند. این امر مستلزم دگرگونی بنیادی در وزارت‌خانه‌ها و نهادهای مذکور و شناخت محور کردن ساختار و فعالیت‌های آن‌ها است. هم‌چنین قبول تکثر و شکستن ساختارهای هرمی در تصمیم‌گیری، پیش‌فرض‌های اولیه‌ی یک جامعه‌ی شناخت محوراند. نهادینه کردن مفهوم مشارکت و طرح ساختارهایی برای اجرایی کردن آن از اقدامات کلیدی است که ما را به جامعه‌ی شناخت محور، بسیار نزدیک خواهد کرد.

*- برگرفته از نشریه « فناوران اطلاعات » سه‌شنبه 28 شهریور، سال 85، شماره 100

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics