|
||
نویدنو:13/06/1386 صفحه قابل چاپ است |
||
دکتر منصور بيات زاده ***** اشاره به نوشته دکتر ناصر زرافشان در نقد گفتار دکتر عباس ميلانی و جزوه « ساواک » بنام « اسرار فعاليتهای ضد ايرانی در خارج از کشور » بقلم دکتر عباس ملک زاده ميلانی (عباس ميلانی)
آقای دکتر ناصر زرافشان يکی از مبارزان مقاوم و سرشناس طيف چپ ايران، در اواخر مرداد ماه ( ٢٩ مرداد ١٣٨٦) نوشته ای تحت عنوان « وقتی آب سربالا می رود...» (١) در نقد محتوی گفتگوی آقای دکترعباس ميلانی با آقای مهدی يزدانی خرم ، خبرنگار روزنامه توقيف شده « هم ميهن » که با تيتر « روزگار سپری شده روشنفکران چپ »، که در شماره ١٦ آن روزنامه در تاريخ ٩ خرداد ماه ١٣٨٦ به چاپ رسيده بود، از طريق سايت های اينترنتی، انتشارداد. (٢) آقای مهدی يزدانی خرم ، خبرنگار روزنامه توقيف شده «هم ميهن» ، در مقدمه ای که برای مطالب گفتگو ی آقای دکتر عباس ميلانی نوشته است، او را بعنوان « انديشمند و تئوريسين شناخته شده ايرانی » و فردی که « ذهن آکادميک، نظام مند و دقيق » دارد، و بزبان ديگر فردی که يک «آتوريته » فکری است، به خوانندگان روزنامه معرفی نموده است. دکتر ميلانی در آن گفتگو ، فعالين و صاحب نظران وابسته به نيروهای سياسی طيف چپ ايران را به چالش می گيرد و مبارزات و نظرات آنها را بطور کلی منفی جلوه می دهد و چگونگی شکل گرفتن نظرات انحرافی حاکم بر جامعه ايران را، بحساب نيروهای «چپ» قلمداد می نمايد، که گويا امروز مردم ايران به اين موضوع پی برده اند. او درآن گفتگو، گزافه گوئی را تا به آن حد می رساند که در خطاب به آقای مهدی يزدانی خرم ـ مخبر روزنامه هم ميهن ـ ، ادعا می کند: « ... شما الان از هر ايرانی بپرسيد که ١٠ آدم جدی که در زمينه ايران کار می کنند چه کسانی هستند، فکر نمی کنم حتی يک نفر هم چپی در ميان آنها وجود داشته باشد»! ( تکيه از منصور بيات زاده است ). در همين جملاتی که ازسخنان دکتر ميلانی نقل شد، دقيقأ روشن می گردد که اين آقای محترم و باصطلاح انديشمند،آن اصول و روابطی که عناصر دمکرات هويت خود را از « ارزش »های آنها کسب می کنند، يعنی قبول اصولی همچون، محترم شمردن حق دگرانديش و پلوراليسم فکری و در اين رابطه قبول اصل متفاوت بودن نظرات اجتماعی، سياسی، ادبی...، کوچکترين توجه ای ننموده و مانند مبلغين نيروهای تماميت خواه و مستبد، بر نيروهائيکه همچون وی نمی انديشند ، خط بطلان کشيده است! اگر چنين نيست و اظهارات من نسبت به محتوی گفتار وی غلط است ، پس توضيح دهند و برای افکار عمومی روشن نمايند که کدام اصل و منطق دمکراتيک حکم می کند که با دگر انديشان ـ آنهم يک طيف بزرگ سياسی که ناهمگون است و در آن طيف ، تنوع فکری و نظری وجود دارد ـ آن چنان شعارگونه بايد برخورد کرد و بطور وقيحانه مدعی شد ، « يک آدم جدی که در زمينه ايران کار کند » مابين چپی ها وجود ندارد. با توجه به محتوی نقل قول فوق ، حتی اگر فردی « دمکرات » که از لحاظ عقيدتی با نظرات و اهداف نيروهای «چپ»، مخالف است، ولی برعکس دکتر عباس ميلانی به اصول فکری خود پايبند و در آن باره احساس مسئوليت می نمايد ، حتمأ به خود اين اجازه را نخواهد داد تا بر اين ادعای دکتر عباس ميلانی صحه بگذارد که « هر ايرانی» ، قبول دارد که در بين نيروهای چپ ، « يک آدم جدی که در زمينه ايران کار کند » وجود ندارد. ! اگر چه تاکيد بر « هر ايرانی» در ظاهر امر، تاکيدی بر نفی و بی شعوری چپ ايران جلوه می کند ، ولی اگر« ايرانی» بودن بصورتی که در آن جملات آمده است ، بطور دقيق تفسير شود که منظور چه کسانی هستند ، به اين نتيجه خواهيم رسيد که اين « انديشمند و تئوريسين شناخته شده ايرانی » کسی که گويا « ذهن آکادميک، نظام مند و دقيق » دارد، برای بی آبرجلوه دادن «چپ» ،چه گاف بزرگی کرده است. حال توضيح می دهم که چرا چنين است. مردم عادی ،بدون اينکه همچون آقای دکتر ميلانی « انديشمند و تئوريسين » و « ذهن آکادميک، نظام مند و دقيق » داشته باشند ، ولی چون مانند يک آدم عاقل و با فکر و شعور فکر می کنند، در هنگام قرائت آن جملات به آسانی می توانند پی برند که، بکار بردن واژه های هر ايرانی، درترکيب آن جملات، اين معنا را با خود بهمراه دارد ، که منظور طرف مصاحبه ـ يعنی دکتر عباس ميلانی ـ در اينمورد مشخص، انتخاب « هرايرانی» از بين تمام ايرانيان ، يعنی ملت ايران است ، صرفنظر از اينکه آن فرد ايرانی، اصولا اطلاعات سياسی ـ اجتماعی داشته باشد ، يا نداشته باشد و اگر دارد ، آن اطلاعات در چه سطحی باشد و يا اينکه آن فرد ايرانی ، طرفدار کدام يک از نيروهای سياسی ـ اجتماعی ايران است، طرفدار حزب الله ، جناح تماميت خواه رژيم و يا اصولا کل هيئت حاکمه و يا طرفدار نيروهای سلطنت طلب و پهلويست هاست و يا ديگر نيروهای مخالف و رقيب نيروهای چپ ، در کل، هيچ فرقی ندارد، چون که همگی ايرانی هستند. حال اگردربين اين ايرانيان ، آنهم بدون هيچگونه تبليغات و روشنگری در باره خصوصيات هويت نيروهای چپ و تفاوتی که آن نيروها در اهداف و خواست های خود با ديگر نيروهای سياسی ايرانی دارند، « نظرخواهی» کنيم، در چنان حالتی روشن است که نبايد اين انتظار را داشت که اين نوع افراد به نفع فعالين و صاحب نظران چپ، اظهار نظر مثبتی بنمايند و يا آنها را « آدم های جدی » در زمينه کار در ايران بشمار آورند. اما در اين مورد مشخص ، اين سئوال مطرح است که آيا در اين «نظرخواهی » مورد نظر جناب دکتر ميلانی ، که وی مدعی شده است که حتی يک « چپی» ، را انتخاب نخواهند کرد، طرفداران نيروهای چپ نيز حق اظهار نظر خواهند داشت و يا بر پايه نظريه ارتجاعی و غير دمکراتيک «نظارت استصوابی » ، آن جماعت که جمعأ بزرگترين بلوک نيروهای سياسی ايران را تشکيل می دهند،از اظهار نظر و انتخاب عناصر مورد نظر خود محروم خواهند بود؟! با توجه به توضيحی که رفت ، بنظر من بيان چنين جملاتی: « شما الان از هر ايرانی بپرسيد که ١٠ آدم جدی که در زمينه ايران کار می کنند چه کسانی هستند، فکر نمی کنم حتی يک نفر هم چپی در ميان آنها وجود داشته باشد»، اظهاراتی پوچ، غير عقلانی و بی خردانه است و باعث تأسف است که بيان کننده چنين جملاتی از سوی مخبر روزنامه توقيف شده «هم ميهن»، بعنوان يک « انديشمند و تئوريسين شناخته شده ايرانی » و فردی که « ذهن آکادميک، نظام مند و دقيق » دارد، به خوانندگان آن روزنامه معرفی شده است. آقای دکتر ميلانی در آن گفتگوی کذائی با روزنامه «هم ميهن» شديدأ به نيروهای چپ بخاطر اينکه تحت تأثير «فرهنگ روسی » قرار داشته و دارند ، حمله کرده است ، آنهم بدين جهت که طرفداران آن ها ،« چيزی بنام فرهنگ جمعی راه انداختند » و در آن رابطه کوچکترين نقشی برای « فرد» قائل نشدند. او در آن گفتگو بدون اينکه به نقش مهمی که حاکمين سرکوبگر و سانسورچی که با اعمال خود جلوی چاپ اکثر کتاب های سياسی و روزنامه و مجلات را گرفتند و درآن رابطه اين امکان را بمردم ايران ندادند تا در جامعه ايران برخورد عقايد صورت گيرد و نيروهای سياسی برای نظرات و عقايد خود بطور علنی در بين مردم به تبليغ،ترويج و روشنگری دست بزنند و سره را از ناسره جدا کنند، تمام کاسه کوزه ها را سر چپ و در پيشاپيش آنها حزب توده خرد کرده است. گويا در بوجود آوردن آن وضع، نهادهای سرکوبگر رژيم شاه ، همچون ساواک و دستگاه سانسور رژيم، کوچکترين نقش منفی نداشته اند. فرض می کنيم که حق با آقای دکتر عباس ميلانی است ، شيوه عمل «چپ» اشتباه بوده است ، زيرا کوچکترين نقشی برای « فرد» قائل نشده است. حال ممکن است اين جناب توضيح دهند که چرا خود درقضاوتش در باره «چپ» در آن گفتگو ، به اصل «فرديت » و محترم شمرد ن« حقوق» فرد و تنوع فکری و گروهی که در طيف چپ وجود دارد توجه نکرده است و بطور «جمعی» در باره آنها به قضاوت نشسته است؟ آيا چنين برخوردی با نيروهای چپ و اين ادعا که «فرهنگ روسی» ، چيزی بنام «حقوق فرد» نمی شناخت، بيانگر اين واقعيت نيست که اين «استاد»، در باره چيزی صحبت کرده است که خود هنوز تمام جوانب آنرا دقيقأ درک نکرده است. در واقع « حکم » او عليه نيروهای «چپ» بر پايه يکسری جملاتی است که از بر کرده است ، بدون اينکه به محتوی آن طرز تفکر اصولا بطور دقيق پی برده باشد! اگر چنين نيست ، ممکن است توضيح دهند چرا معيار قضاوت در باره صاحب نظران «چپ»، در آن گفتگو بر پايه «اصل فرديت » انجام نگرفته است و همان شيوه کار «چپ سنتی» ، معيار کار قرار داده شده است؟ آقای دکتر ميلانی حد اقل بايد بداند، که طيف چپ در برگيرنده نيروهای مختلف سياسی است ، که برخی از آنها خود را، مارکسيست، برخی مارکسيست لنينيست، برخی لنينيست ، برخی استالنيست ، برخی تروتسکيست، برخی مائوئيست، برخی چه گوارائيست، برخی کاستريست، برخی سوسياليست، برخی سوسيال دمکرات، برخی سوسياليست دمکرات... می دانند، که در باره بسياری از مسائل سياسی ، اجتماعی نظراتی يکسان ندارند و برداشت های آنها متفاوت است. با توجه به چنين وضعيتی که بر طيف چپ حاکم است، اگر بنا باشد در باره فعالين و اعضای آن طيف به قضاوت نشست ، آنهم نه بر پايه معيارانحرافی و «ضد کمونيستی» همچون معيار « جوزف مکارتی» ، «پرويزثابتی » و «حسين شريعتمداری» ...، حتمأ بايد به اين تنوع فکری توجه نمود و نه اينکه بر آن سرپوش گذاشت! انسانی که نتواند تشخيص دهد که در طيف چپ ، تنوع فکری وجود دارد که آن تنوع سبب شده است تا فعالين و هواران آن طيف در رابطه با بسياری از مسائل سياسی و اجتماعی ، ازجمله، حقوق بشر و حقوق شهروندی و جامعه مدنی ، ويا شکل حکومتی بر پايه « ديکتاتوری پرولتاريا » و يا « نظام دمکراسی پارلمانی» و... يکسان نمی انديشند و بخاطر تبليغ نظرات و عقايد خود با يکديگر در اختلاف و رقابت شديد بسر می برند، يا آدمی است کم اطلاع و يا کودن و يا نادان و يا مخالف هرآنچه که نام چپ و ضد امپرياليست با خود بهمراه دارد! بنظر من (منصور بيات زاده) اگر دکتر ميلانی در گفتگوی خود با « هم ميهن» به يکی از اصول پايه ای طرز تفکر دمکرات ها توجه می داشت ، يعنی حق دمکراتيک برای تمام نيروهای دگرانديش ، صرفنظر از راست بودن و يا چپ بودن آنها قائل می شد و نظرات و عقايد آنها را آنطور که خود آنها ابراز و تبليغ می کنند و نه آنطور که منافع اين جناب ايجاب می کند، تفسير می نمود، در چنان حالتی هيچگونه انتقاد و ايرادی به شيوه کار و نظرات او نمی توانست وارد باشد. زيرا هر فردی که کمی به مسائل سياسی ـ اجتماعی آشنائی داشته باشد، می داند که در هيچ زمانی نبايد از نيروهای مخالف و رقيب اين انتظار را داشت تا آنها به تائيد نظرات و عقايدی را که قبول ندارند، بپردازند. با توجه به آن اصل که، اين حق طبيعی دکتر ميلانی است که با نطرات و عقايد چپ ـ اگر چه طيف چپ همانطور که اشاره رفت در برگيرنده سازمانها و احزاب مختلفی است که در بسياری موارد دارای نظراتی متفاوت و حتی متضاد هستند، مخالف باشد!
*****
دکتر زرافشان در نوشته ی « وقتی آب سربالا می رود...» ، سعی کرده است در باره مطالب گفتگوی آقای دکتر ميلانی با روزنامه « هم ميهن» ، که او در آن گفتگو کوچکترين نقشی برای روشنفکران طيف چپ ، از جمله افرادی همچون دکتر ناصر زرافشان ، در جامعه قائل نشده است و فعاليت های سياسی آن افراد را کاملا منفی جلوه داده است، اعتراض نمايد و بدرستی بيان دارد که « اين شيوه چهره سازی ها کاذب است» و در آن رابطه دست به روشنگری زند و بخاطر تصحيح معرفی نامه غلط و ناقص مخبر روزنامه « هم ميهن » ، در باره «هويت» و تاريخچه زندگی سياسی ـ اجتماعی آقای دکتر عباس ميلانی، به گوشه هائی از تاريخچه فعاليت های سياسی دکتر ميلانی، از جمله همکاری او با « ساواک » (سازمان امنيت شاه)، که در معرفی نامه اش درروزنامه « هم ميهن »، برآن سرپوش گذاشته شده بود ( حال بطور آگاهانه، همچون عمل بسياری از روزنامه نگاران ، وبلاگ نويسان و بعضی از فعالين سياسی و يا بخاطر نداشتن اطلاعات صحيح از تاريخچه دقيقی از زندگی سياسی او) ، اشاره نمايد.
بنظر من به نوشته دکتر زرافشان در اين مورد مشخص نمی تواند کوچکترين ايرادی وارد باشد که چرا وی برای خوانندگان نوشته خود ، روشن کرده است که آقای دکتر عباس ميلانی از قماش چه نوع «روشنفکرانی» است و از چه «سکوئی» ، فعالين طيف چپ ايران را به چالش گرفته است و با سوء استفاده از صفحات روزنامه « هم ميهن »، عليه نيروهای چپ ، که تا کنون مرغ عروسی و عزا در سر سفره رژيم وابسته به امپرياليسم شاه و هم رژيم جمهوری اسلامی بوده اند، لجن پراکنی کرده است! ***** نوشته آقای زرافشان تا آنجا که من اطلاع دارم تا کنون ( ٩شهريور ١٣٨٦) با نقد سه نفر از هموطنان روبروشده است. آقای حميد فرخنده در روز ٣١ مرداد ، يعنی دو روز بعد از انتشار نوشته آقای زرافشان ، تحت عنوان « نقد نظر يا نقد شخص؟ نامه ای به ناصر زرفشان »، اعتراض کرده که چرا زرافشان در نوشته خود از همکاری دکتر عباس ميلانی با سازمان امنيت شاه صحبت کرده است ، آنهم برپايه ی نقل قولی از اظهارات دوستش آقای ناصر رحمانی ، که گويا آقای ميلانی در زندان به رحمانی گفته است، « تصميم به همکاری با ساواک دارد». در هر حال آقای حميد فرخنده با توسل به بحثی بر پايه مسائل « حقوقی»، می خواهد به خوانندگان نوشته خود چنين تلقين کند که همکاری آقای دکتر عباس ميلانی با ساواک واقعيت ندارد! (٣)
يک روز بعد از انتشار نوشته ی آقای حميد فرخنده ( اول شهريور)، خانم و يا آقائی با اسم مستعار« الف ، ع ، خ » مطلبی با تيتر « بازهم مطلق انگاری و تکيه بر قله دانايی ... پيرامون مواجهه زرفشان و ميلانی» درنقد نوشته های زرافشان و حميد فرخنده منتشرکرده است. اين منتقد به چگونگی « لحن » گفتار آقای ميلانی « که گوئی " تمام حقيقت " را يافته و گذشته ها را با تکيه بر " قله رفيع دانائی" به نقد نشسته !» انتقاد کرده و در چند سطر بعد در همان نوشته در نقد نوشته آقای حميد فرخنده، آن « لحن » را « درست مشابه منطق ولحن نوشته آقای زرافشان» ارزيابی نموده است. البته اين هموطن محترم در نوشته خود کوچکترين مطلبی در باره گذشته آقای دکتر عباس ميلانی و همکاری او با ساواک ، مطرح نکرده است.(٤) در واقع برداشت من از نوشته های اين هموطنان چنين است که اين دونفر بيش از اينکه قصد روشن شدن موضوع بحث ، ميلانی و چپ ايران را داشته باشند، تلاش دارند که اساس نوشته زرافشان را بی اعتبار جلوه دهند.
در ٦ شهريور همچنين نوشته ای تحت عنوان « دو نکته در باره پاسخ ناصر زرافشان» (٥) بقلم فردی بنام آقای محمود زاهدی انتشار پيدا کرد که به مطالب زرافشان در رابطه با همکاری آقای دکتر عباس ميلانی با ساواک انتقاد کرده بود و در آن باره نوشته است :
« آقای زرافشان با استناد به مصاحبه تلویزیونی آقای میلانی در زمان شاه و
شنیده های خود نتیجه می گیرند که به
بازجوی ساواک
باج
داده و
به رژیم پهلوی
سرسپرده و
قول همکاری
داده است. ای دریغ از آن همه دانش حقوقی که وقتی نوبت به مخالف خودش می رسد
با گردش قلمی چنین استدلال سستی ارائه و حکم صادر می کند. اماازنظر من مشکل
اصلی در اینجا بی اعتباری حکم صادره نیست بلکه در بازتولید گفتمان "کیهانی"
است که پرونده همه را زیر بغلش دارد و هروقت بخواهد برگی از آن را رو می
کند و "هویت" مخالفانش را برملا می کند.
|
||
|