ترخان ـ طلخک ـ
دلقک
به
بهانه تکريم منتقدان
دکتر مرتضي بهشتي
مدتي است موضوع انتقاد و چگونگي اجراي آن و بايستههاي انتقاد با نامهايي
چون انتقاد سازنده و مخرب، مورد بحث مديران ارشد و مياني نظام و به پيروي
از ايشان در جمع اصحاب رسانهها نيز مطرح شده است. هرچند اين موضوع در همه
مراحل زندگي و نظامهاي سياسي مطرح بوده، حساسيت امر، زماني بالا ميگيرد
که همه خود را انتقادپذير ميناميم و طرف مقابل را مخرب و انتقادات او را
تخريبگر تلقي و با آن برخورد ميکنيم.
نگارنده بدون تعلق به هيچيک از جريانات سياسي حاکم بر کشور عزيزمان در
دوران پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي و بدون اينکه قصد اين داشته
باشد جرياني را منتقد بنامد و جريان ديگر را منتقم، بلکه صرفا با الهام از
بخشي از تاريخ گذشتگان به يک ضعف بزرگ در مديريت کشورمان اشاره ميکنم که
اگر براي آن فکري نشود، شاهد نوعي ازهمپاشيدگي خواهيم شد که بازسازي آن
در توان كسي نخواهد بود.
در زمانهاي دور و نزديک که حکومتها عموما به شيوه ديکتاتوري و استبدادي
اداره ميشدند و طبيعت اين نوع حکومتها اين بود که مردم از بيان مشکلات و
ضعفها در پيش سلطان وحشت داشتند و اين موضوع موجب بروز مشکلاتي در اداره
جامعه شده بود، براي همين براي درمان دردهاي مردم و حکومتها، تدريجا
درباريان بر آن شدند که عنوان و منصبي با نام «ترخان» به وجود آورند تا
مشکلات به گوش پادشاهان و حاکمان برسد.
ترخان در لغت به معني «رئيس و شريف» است، اما در اصطلاح به کسي ميگويند که
قلم تکليف از روي او برداشته شده و از هر قيد و بندي در بيان مطالب آزاد
است، بدون اينکه کوچکترين مؤاخذهاي شود و رفتوآمد اين قماش از افراد در
دربار بدون هيچگونه محدوديتي صورت ميگرفت؛ به هر جا و مکاني و در هر
زماني ميتوانستند وارد شوند.
ترخان در اين دسته از حکومتها، نقش سوپاپ اطمينان در ديگ بخار را داشت.
بدين معني که هم سخنان مکتوم مردم از شيوه حکومتداري شاه را بيان ميساخت
و هم حاکم را از رخدادها و اعمال کارگزاران آگاه ميساخت و در نتيجه؛ موجب
اصلاح امور ميشد.
در همين زمينه نيز در بخشهايي از تاريخ سلاطين از عناويني مانند «دلقک» يا
«تلخک» سخن به ميان آمده است که ماهيتا همان ترخانها هستند که پيش از آن
اشاره شد.
دلقک را هرچند از حيث ريشه طناز و بذلهگو خواندهاند، در دربار محمود
غزنوي، همين نام را «تلخک» ميخواندند، ولي چون علماي عرب در خواندن متون
عربي بدون نقطه تبحر داشتند و آن را از برجستگيهاي خود به شمار ميآوردند،
کلمه «تلخک»، تبديل شد به «طلحک» و در دوره قاجار، «ط» از بين رفت و جاي آن
را «د» گرفت و شد «دلحک» و سرانجام دلقک به وجود آمد و در هر دورهاي از
افرادي مانند شيخ شيپور، الذاکرين، مصطفي کچل، ميرزا کيخان، ملقب به چلقوز
دلقک و ... نام برده ميشوند که نقش را کم و بيش در اداره جامعه و دربار
عملي ميساختند.
از جمله دلقکيهاي حکيمانه که در تاريخ پيشين نگاشته شده، مربوطه به
حادثهاي است که گفته شده: طلحک را براي امر مهمي نزد خوارزمشاه فرستادند.
وي مدتي آنجا ماند، ولي خوارزمشاه توجه چنداني به وي نکرد. روزي پيش
خوارزمشاه، از خصوصيات مرغان سخن در ميان بود که طلحک گفت: هيچ مرغي از لک
لک زيرکتر نيست.
گفتند: ازچه ميداني؟ گفت: همين که هرگز به خوارزم نميآيد.
و مشابه چنين رفتارهايي را در کردار و رفتار کريم شيرهاي در دربار
ناصرالدين شاه در بيان گرفتاريها و رفع و رجوع مشکلات مردمان و طبقات
پايين از مديران حکومت اقدام ميکرد.
در يک بيان، گويا ميتوان ترخان، تلخک، طلحک و يا دلقک را نماد حاضر جوابي
و هوشمندي تعبير کرد که در ادب فارسي نيز از آن با همين موقعيت ياد ميشود.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي که دلهاي بسياري براي ارايه الگويي جديد در
مديريت به آن اميد بسته شده بود به خاطر ويژگي هاي کاريزمايي در ميان
رهبران و مردم و قداستي که مردم به مديران در سطوح گوناگون قايل بودند،
اجازه هيچگونه ايرادگيري از تصميمات و اعمال ايشان را به خود نميدادند و
دربست همه رفتار حاکميت را عين درستي تلقي ميکردند که متأسفانه، حکومت نه
تنها از اين موقعيت بيبديل استفاده جامعي نکرد، بلکه با گذشت زمان و کاهش
روحيه انقلابي و تغيير در نگرش مديريتها و ورود آسيبهاي اجتماعي و
اقتصادي در سطح رفتارهاي شخصي و سازماني بسياري مديران و گسترش فاصله
حاکمان از مردم و ورود صدها عامل ديگر در سالهاي اخير، دلسوزان نظام احساس
ميکنند برخي تحليلهاي کشور از اوضاع کشور و وضعيت زندگي مردم و آنچه در
ميان مردم ميگذرد، بيشتر تصنعي بوده و به عبارتي، مديران در جامعه مخاطب
خويش را از دست دادهاند و در خلأ با جامعه پيراموني خويش سخن ميگويند و
تحليلها از شرايط فرهنگي و سياسي کشور و گزارشهاي ساختگي در دستگاهها
نشأت ميگيرد تا اينکه برخاسته از يک نگاه جامع و راستين باشد.
چرا چنين است؟
گويند روزي براي سلطان محمود در حا لت گرسنگي، بادنجان بوراني آوردند که از
خوردن آن خوشش آمد و گفت: بادنجان طعامي است خوش. نديمي که در نزد ايشان
بود، در مدح بادنجان تعريف فراواني کرد. ديگر روز که براي سلطان محمود
بادنجان تهيه کردند، وي بعد از خوردن گفت: بادمجان ضرر زيادي دارد که اين
بار همان نديم شروع کرد در مضرات بادنجان مبالغت تمام و کمال کرد. سلطان که
تعاريف قبلي نديمش را از بادنجان در خاطر داشت گفت: اي مردک! نه اين زمان
مدحش ميگفتي؟ گفت: من نديم توام، نه نديم بادنجان. مرا چيزي بايد بگويم که
تو را خوش آيد، نه با دنجان را.
مشکل امروز به ظاهر منتقدان کشورمان نيز چنين است که عموم ايشان نديم هستند
تا منتقد و تا زماني که اصلاح نشود، نميتوان به نتيجه فعاليتها اطمينان
کاملي داشت. اينکه ديده ميشود مجري برنامهاي، هم خودش اجراي برنامه
ميکند و هم از نتايج آن اعلام رضايت ميکند و کارمندانش (نديمان) تحت
عنوان افکارسنجي از نتايج مقبول آن در ميان مردم گزارش ميدهند، حکايت از
معضلي است که بايد پيش از همه چيز درمان شود و سپس ارزيابي کرد که نظر مردم
در موضوعي که به آن پرداختهايم چيست.
راهكار
1 ـ مديران در همه سطوح، خويش را از خطا مصون نپندارند، بلکه به معني واقعي
بلکه هر قدر سطح مسئوليتشان بيشتر ميشود، خود را محتاجتر به شنيدن بدانند
و نيمي از اوقات خويش را به شنيدن صرف کنند. گويند مهاتما گاندي در برخي از
مراسمهاي تخصصي و عمومي که ميرفت تنها صرف شرکت و براي شنيدن حاضر ميشد،
اما در ايران... .
ميگويند زکي يماني، وزير سابق نفت عربستان سعودي و پرنفوذترين عضو اپک در
سالهاي پيشين در هفته يک روز را براي استراحت و فکر کردن و شنيدن اختصاص
داده بود و همين رمز اقتدار و موفقيت وي بود... .
2ـ فضا را به گونهاي فراهم کنيم که افرادي که هيچ براي از دست دادن
ندارند، در کنار مديران به ويژه صاحبان مناصب بالا حضوري فعال داشته باشند
تا بدون چشمداشت و ترس از فرداي زندگيشان، هر آنچه را ميپسندند و با هر
زباني که دوست دارند، بگويند.
دقت کنيم تلخک يا ترخان يا دلقک و يا همين منتقد خودمان، بايد چيزي براي از
دست دادن نداشته باشد، وگرنه سخنانش هماني خواهد بود که در گفتار نديم
محمود غزنوي تجلي يافته بود.
3ـ نگارنده در ماههاي نخستين آزادي اسيران عزيزمان از بند صدام ملعون چنين
ميپنداشتم که رأس هرم نظام و مديران عالي و نهادهاي مسئول، به گونهاي
برنامهريزي کنند که با استفاده از روحيه ايثار و ظلم ستيزي آزادگان و پيش
از اينکه آنان نيز آلوده قدرت و ثروت شوند، كاري کنند اين نقش را در حکومت
اسلامي به ايشان بسپارند که متأسفانه، نه تنها چنين نشد، بلکه شخصي که آن
روز عاليترين مقام اجرايي کشور را در دست داشت، در جلسه دولت اعلام ميکند
نياز مسکن و کار آزادگان را حل کنيم و به حال خودشان واگذار کنيم تا مانند
خانواده شهيدان وابسته دولت نشوند (نقل به مضمون).
و با همين نگرش با پيش آوردن مشکلات روزمره براي اين ترخانهاي بالقوه،
غرور عموم آنان را در نزد خانوادههايشان شکستند و زمينه استفادههاي
اينچنيني را از قدرت بينظير آنان از بين بردند، همان گونه که با عموم
جانبازان، به ويژه شيمياييهاي عزيز چنين کردند.
به اميد آن روز |