|
||
نویدنو:26/08/1386 صفحه قابل چاپ است |
||
احسان طبری منبع : سایت هواداران احسان طبری زایش یک دانش شناخت آینده یا «آیندهشناسی» دانشی است که در کار زایش است. هماکنون، با آنکه چند سالی از عمر این دانش نوبنیاد نمیگذرد درباره ی آن کتاب ها نوشته شده و دانشمندان کارشناس متعهد ظهور کرده و بنگاههای پژوهشی دایر گردیده و حتی احتمالاً یک کنگره جهانی در کار تدارک است. اصطلاح «آیندهشناسی» یا «فوتورولوژی» (1) مورد قبول همه ی اهل فن نیست. در کشورهای سوسیالیستی بدان اکتفا میکنند که این دانش را به نام کهن و معتاد «پیشدانی» (2) بنامند. نه فقط درنام، در تعریف دانش و طرح مسایل و شیوه ی برخورد به مسایل آن نیز در بین مارکسیستها و فوتورولوژیستهای بورژوا تفاوتهای ماهوی وجود دارد. ولی احدی در ضرورت تدوین این دانش و قوانین آن تردید نمیکند، زیرا ضرورت رهبری و اداره ی علمی روندهای دم به دم بغرنجتر شونده ی جوامع معاصر این امر را به نحو مؤکد میطلبد. در واقع با توجه به پیچیدگی و تنوع کنونی مسایل اجتماعی به هیچ قیمت سزا نیست که نابیناوار در تاریکی آینده گام گذاشته شود. باید نورافکنها را بر این دیار مرموز افکند و تا آنجا که دیده ی کمسوی تعقل و انتزاع و محاسبه و حدس و فرض علمی ما اجازه میدهد، ولو نیمرخهای کمرنگی از برج و باروی این دیار را دید. بنا به قول کروپسکایا همسر لنین وی میگفت: از سکوی آینده ، گذشته را بهتر میتوان دید و حال را فهمید و این سخنی است درست و ژرف. میگویند «آیندهشناسی» یا «پیشدانی» (نگارنده در نام تعصبی ندارد) علمی است نظیر تاریخ یا نوعی «ضد» تاریخ است. موضوع تاریخ «گذشته» است (البته در صورتی که تاریخ را فقط به معنای وصف «گذشته» تلقی کنیم) و موضوع آیندهشناسی «آینده». ولی این دو نسج که یکی معدوم ولی معین و دیگری موهوم و نامعین است با هم تفاوت اساسی دارند و خواهیم دید که استصحاب از قوانین تاریخ و انتقال آنها به عرصه ی آینده یعنی آنچه که در اصطلاح منطقی (3) نام دارد به دشواری میتواند اسلوب مؤثری برای شناخت آینده باشد. به هر صورت دانشی به علت ضرورتهای رشد اجتماعی زائیده شده و با سرعت در کار رشد، با همه ی نوظهوری موضوع آن کهن است. کوشش برای شناخت آینده یا «علم بر مغبیات» و دیدن آنچه که هنوز رخ نداده است ولی باید رخ دهد – کوششی است دیرنده. زمانی که مبانی علمی پیشبینی و پیشدانی میسر نبود، میخواستند از طریق تفأل و تطیر، کشف و شهود، و غیبدانی پیغمبری (4) از آن مطلع شوند. توصیف آیندهای سرشار از بلایا و تحولات فلاکتخیز مانند فتنه ی دجال (یا آنتیکریست) و ظهورهای معجزهنمون منجیان و منتقمان مانند «کریشنا»، «مسیح»، «سوشیانس»، «رجعت» مجدد انبیا و اولیا و غیره و سرانجام وقوع «قیامت» و «فراشکرد»در انواع اساطیر و مذاهب آمده است. درویشان ما میکوشیدهاند با توسل به لفظ «میبینیم» نهانیهای آینده را با چشم دل ببینند و وصف کنند. شطحیات شاه نعمتالله ولی ماهانی در این زمینه هنوز در دست است و این خود مبحثی است جداگانه و در خورد تحقیق. آنچه مسلم است عطش شناخت آینده پیوسته در انسانها بوده است و آدمی می کوشد دلهره ی بیخیری از فردا را با حدس زدن راز آن فرونشاند.مارکسیسم که به مرحله ی ماقبل تاریخ «جامعهشناسی» خاتمه داد و آن را به علم مبدل ساخت، قوانین تحول نسج تاریخ را روشن کرد. دانستن این قوانین به بشر امکان داد گذشته را به درستی تحلیل کند، حال را با واقعبینی بسنجد و سیر آتی پدیدههای اجتماعی را نیز معین گرداند. صحت پیشبینی مارکسیسم درباره ی کهنگی و زوالپذیری نظامی که سرمایهداری نام دارد و نضج شرایط تحول کیفی انقلابی در تمدن بشر و زایش نظام نوینی که سوسیالیسم و در مرحله ی عالیتر کمونیسم نام دارد به نحوی درخشان به دست وقایع عصر ما به ثبوت پیوسته و می پیوندد. لذا مارکسیسم در واقع مبانی متین دانش آینده شناسی را گذرانده و آموزش او در باره ی انقلاب ، سوسیالیسم و کمونیسم چیزی جز بیان تلاش آگاهانه انسانها در جهت آیندهای که ضرورتاً از قوانین رشد تاریخی زائیده میشود نیست. نکته ی مهم آن است که آینده از نظر مارکسیسم تنها یک رویش خود به خودی حال نیست بلکه ثمره ی آفرینش نقادانه و انقلابی مبارزهجویانه ی نیروهای پیشاهنگ جامعه ی انسانی است. با این حال «آینده شناسی» به عنوان علم حق دارد تدوین گردد و این علم به نظر ما باید بر پایه ی جهانبینی علمی پدید آید. نقشهبندی دورنمائی اقتصاد و سیاست و فرهنگ جامعه، ضرورت رهبری علمی پدیدههای اجتماعی، تعمق در مجموعه ی مسایل آیندهشناسی را چنان که گفتیم به یک نیاز مبرم بدل میسازد. ما با بررسی کنونی خود میخواهیم نه تنها خوانندگان را از وقوع یک حادثه ی علمی باخبر گردانیم، بلکه در عین حال برخی اندیشههای خود را در این زمینه بیان داریم، بدون آنکه پندار زایدی در مورد سهم و جای این اندیشهها در مجموعه ی پژوهشهای جالب و وسیع و دقیق و مشخص اهل فن در رشته ی «آینده شناسی» داشته باشیم.
ویژگیهای نسج آینده نسج آینده دنباله ی نسج گذشته است و تابع قوانین عام تکامل اجتماعی است ولی تاریخ نشان میدهد که ادوار گوناگون تکامل جامعه، قوانین خاص خود را داشته و لذا آینده نیز علاوه بر پیروی از قوانین عام ، دارای قوانین خاص خود خواهد بود. این نکته که آینده ادامه ی گذشته و تا حدی «باجگزار» گذشته است نباید موجب این سوءتفاهم شود که آینده ی تحول یا تکامل هموار و یک نهج وضع کنونی است و یا همه ی عناصر سازنده ی آینده بالضروره در گذشته و حال وجود دارد. یکی از فلاسفه ی معاصر (هانری لوفور) در این مورد اصطلاحی ابداع کرده است که به نظر بلیغ و پرمحتوی میرسد. وی میگوید باید از تصور «الیائی» (5) درباره ی آینده برحذر بود. چنان که میدانیم فلاسفه ی الیائی (مانند پارمنیدو و زنون الیائی و دیگران) حرکت و انفصال ماده را منکر و به اتصال و سکون معتقد بودند. مقصد از تصور الیائی آینده آن است که تکامل تاریخی را به مثابه ی تکامل حالتی بیحرکت و متصل تلقی کنیم و حال آنکه تکامل تاریخی حالاتی به کلی نو ، انفصالی، متحرک و از جهت کیفی به کلی بیسابقه ایجاد میکند. به قول لنین مسیر تکامل زیگزاگ و سرشار از نامنتظرههاست. مکانیسم تبدیل «پدیدههای تصادفی» به «پدیدههای ضروری» و نیز مسأله ی زایش خموش و محقر «نو» و تبدیل آن به عنصر مسلط به قدری غنی، به قدری متنوع، به قدری غیر مترقب است که پیشبینی مشخص را به ویژه برای فواصل زمانی نزدیک، گاه به محال بدل میسازد. در فلسفه ی کلاسیک ایرانی ما ابوریحان بیرونی دانشمند و متفکر بزرگ به محتوای کیفی زمان یا «ادوار» معتقد بود. هر «دوری» به نظر او دارای مختصات ویژه ی خود است که آن را از دورهای قبل و بعد مشخص میکند. تردیدی نیست که بیرونی مطالب تحول کیفی زمان را به معنائی که ما میفهمیم نمیفهمید، ولی به هر جهت اعتقاد او به این تحول کیفی دارای هسته ی علمی بسیار مهمی است و در واقع همان رد استنباط الیائی زمان است (6). نکته ی دیگری که باید درباره ی ویژگی آینده ی بشر بدان متوجه بود آن است که این آینده، چنان که در پیش نیز گفتیم، ثمره ی رویش خود به خودی حال نیست بلکه نتیجه ی آفرینش فعال انسانها است. تاریخ بشر قانونمند است، ولی این قانونمندی را نباید به شکل قدرگرائی و فاتالیسم و موافق «جبر نیوتنی» درک کرد. جبر یا دترمینیسم در جامعه با جبر در جهان فیزیک و حتی جهان بیولوژیک ماورای انسان فرق کیفی دارد. جامعه از افراد آگاه و فعال آفریننده و اندیشنده و گزیننده و رزمنده و هدفمند تشکیل شده است و پراتیک اجتماعی این افراد است که پلاسمای تاریخ را ایجاد میکند، جولاه تاریخ در کارگاه عمل نسجی میبافد که بر آن هر دم نقشهائی عجیب رسم است. لذا آینده را میتوان با درک جوهر تاریخ و قوانین آن، به شکلی که به بهترین نحو تابع نیاز تکامل جامعه ی انسانی باشد، ساخت و آفرید. نیز باید در نظر داشت که مسیر حرکت تکاملی مسیری چنانکه یاد کردیم پر تضاریس است که در آن، درجا زدنها، سیر قهقرائی، اعوجاجها و دورانهای طولانی رکورد نسبی متصور است. تردیدی نیست که قانون پیشرونده ی تکاملی، قانون مسلط است، ولی برای فاصله های طولانی زمانی. با این حال در تاریخ بشر نقش عامل ذهنی در کار افزایش و پدیده ی کنترل آگاهانه ی حرکت اجتماعی در کار قوت گرفتن است. لذا مسیر تکامل بیش از پیش به یک مسیر به طور دائم پیشرونده و عاری از درجا، قهقرا و اعوجاج مبدل میگردد. اگر در گذشته سیر تمدن شاخهها و رگه های مختلف ترسیم میکرد و تنها یک شاخه از میان آن همه شاخهها، شاخه ی روینده ی تکامل و «شاهراه مدنیت» بود، در آینده سراسر تمدن بشری در بستر این شاهراه خواهد افتاد و جامعه ی بشری به تدریج در سطح همانند به طرف جلو خواهد رفت. اگر بشر بتواند از جنگ جهانی هستهای احتراز کند، هیچ دلیلی در دست نیست که ما محتوای قرنهای آتی را یک تکامل شتابنده و جوشان مدنیت انسانی فرض نکنیم. برای نظریه ی مخالفان «پیشرفت تاریخی» و بدبینان و معتقدان به زوال تمدن انسانی کوچکترین دلیل خردپسند در دست نیست. اعتماد ما به این قضیه که بشریت تناقضات آشتیناپذیر نظامات کهن را حل خواهد کرد و نظامی نوین فارغ از تناقضات طبقاتی و ملی و فکری و روحی پدید خواهد آورد، برخلاف سفسطه ی ایدئولوگهای بورژوازی یک وعده ی «هزاره ی مسیح» (هیلیازم) و یک تجدید مطلع از بهشت افسانهگون نیست، بلکه کاملاً یک حکم علمی و حتمیالوقوع است. در تحقق این «مضمون» تردید نیست، ولی شکلی که ثمره ی عوامل متعدد روحی، مدنی، تصادفی، انسانی، زمانی و مکانی است، قابل پیشبینی نیست. در بغرنج تکامل اجتماعی پارامترهای مختلفی وجود دارد که هر کدام در حرکت تحولی است. منتجه ی این حاملهای متغیر و متنوع، دائماً سمت نوی دارد. محاسبه ی تأثیر متقابل عوامل، شدت و ضعف این تأثیر ، شکل ویژه ی این تأثیر در عرصههای اجتماعی-طبیعی مختلف، محاسبهای است نه فقط بغرنج بلکه دارای یک سلسله مجهولات. به علاوه آهنگ رشد تاریخ مسرعه است یعنی فاصله ی زمانی در آینده ی محتوای «وقایع» به مراتب بیشتر و اجرائیات به مراتب فزونتر از همین فاصله در گذشته است و این محتوای وقایع و اجرائیات مرتباً در کار فزونی یافتن است و میتوان از نوعی سیر نگانتروپیک (ضد آنتروپیک) تمدن سخن گفت. تجربه ی عملی نشان داده است که در صورت گردآوری انبوهی فاکتهای مختلف، تنظیم و تبویب آنها، محاسبه ی دقیق تأثیرات متقابل و متعاکس آنها، توجه به نوزائیها و دگرگونیها و تغییرات تدریجی یا ناگهانی بستر تاریخ، توجه به حرکت مسرعه ی تحول تاریخی، توجه به نقش خلاق انسان در ساختن تاریخ و غیره و غیره میتوان منظره ی کمابیش واقعی ولو کلی را از آیندههای فرادست رسّامی کرد. ولی پیشبینی شکل حوادث، سیر مشخص حوادث، وقت وقوع حوادث، بازیگران صحنهها و امثال آن امری است تقریباً محال. یعنی به بیان دیگر در روندهای درازمدت میتوان از جهت کلیات برای دورانهای کوتاه پیشبینی و پیشدانی کرد ولی در روندهای کوتاهمدت این امر قریب از جهت جزئیات به کلی محال است. احکام منطقی مربوط به پیشبینی آینده هرگز نمیتوانند احکام جزمی باشند بلکه احکام احتمالی (پروبلماتیک) و فرضی (هیپوتتیک) هستند. جامعهشناسی بورژوازی این پیشبینیناپذیری روندهای کوتاهمدت یا میکروپروسه را به حساب درکناپذیری سیر تاریخ میگذارد و آن را مبهم و مرموز میشمرد و ندانمگرائی و لاادریت (7) تاریخی را موعظه میکند. آیندهشناسی بورژوازی به طور کلی از این لاادریت (8) برکنار نیست و لذا مانند همه ی رشتههای دیگر علوم اجتماعی به نوعی تجربه گرائی محدود و خزنده اکتفا میورزد یعنی کار خود را به گردآوری اطلاعات و معلومات فاکتوگرافیک (وقایع) و برخی تعلیمات در رشتههای فن و اقتصاد و نفوس (دموگرافی)در دامنههای تنگ زمانی، محدود میسازد لذا آیندهشناسی یا فوتورولوژی بورژوائی بیمیدان جولان و محافظهکار است. با این حال مارکسیستها نباید به انواع شیوههای اسلوبی فنی فوتورولوژی بورژوائی (که خود را در عمل کارا و سودمند نشان میدهد) بیاعتنا باشند؛ باید این فنون را فراگرفت و با درآمیختن آن با اسلوب مارکسیستی دانش نوین را به شکل به مراتب کاملتر و قادرتر بسط داد. روشن است که خود اسلوب مارکسیستی شناخت تاریخ باید تکامل لازمه را در عصر ما طی کند. اکنون ما می توانیم دارای یک تصور جهانی و عالمی (اویکومنیک) از تاریخ باشیم، زیرا کشفیات و مطالعات نیمه ی دوم قرن 19 و نیمه ی اول و دوم قرن بیستم تصور ما را از تکامل جامعه ی انسانی سخت به جلو رانده است و فلسفه ی تاریخ حق دارد به تعلیمات قرن نوزدهم بسنده نکند و استنباط خود را از قوانین تکامل تاریخی تعمیق نماید. تردید نیست که این عمل در نتیجهگیریهای اساسی مارکسیسم تغییری نمیدهد ولی دید آن و دامنه ی پژوهش و تعمیم آن را وسیعتر میکند.
گرایشهای رشد آتی تاریخ مارکسیسم-لنینیسم با بررسی قوانین تکامل تاریخ، گرایش رشد آتی تاریخ را برای ما روشن میسازد. بدون شک این گرایشها بسیار کلی است و ذکر این کلیات هنوز به معنای طرح مسایل آیندهنگری نیست. آیندهنگری خواستار طرح به مراتب مشخصتر و محدودتر مسأله است. منتها درک این گرایشهای کلی برای ما ضرور است تا تخیل جای علم و تعبیرات خودسرانه ی واقعیات جای پیشبینی علمی را نگیرد. گرایشهای عمده رشد اجتماع معاصر انسانی در جهات زیرین انجام میگیرد: 1. نبرد عظیم خلقها برای دموکراسی سیاسی و اقتصادی، علیه ستم و امتیاز و حرمان سیاسی و اقتصادی، بر ضد استثمار و استعمار و سیطره ی نژادی و جنسی. این نبرد در همه جا چندان ادامه خواهد یافت تا نظامی واقعاً دموکراتیک که در آن رهائی و اعتلای اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی فرد و جامعه و حاکمیت واقعی و مبتکرانه ی خلق تأمین شده باشد پدید آید؛ 2. نبرد عظیم خلقها برای تأمین در راه استقلال ملی در عین بسط سریع دامنه ی همکاری بین ملتها؛ 3. نبرد عظیم خلقها برای تأمین رفاه و تأمین عمومی، بالا رفتن سطح فرهنگ و آموزش، ارتقای سریع سطح منطق علمی، ذوق هنری، وجدان اخلاقی و مهارت عملی، تأمین تندرستی و سرزندگی همگانی؛ 4. و سرانجام نبرد عظیم خلقها برای تشکل هر چه بیشتر و اداره ی عملی و آگاهانه ی پروسه های اجتماعی حال و آینده. برآنیم که نظام سرمایهداری علیرغم انواع مانورها قادر نیست به نیازهای حاد تاریخ معاصر پاسخ گوید و تنها سوسیالیسم و مرحله ی عالیتر از آن مراحل متوالی آن جامعهای است که قادر است مسایل حاد بشریت را در جهات پیشگفته حل کند. در عین حال بررسی انقلاب علمی و فنی معاصر نشان میدهد که در رشته ی معرفت علمی نیز تحولاتی عظیم در کار نضج است. علوم به سرعت از هم تفکیک می شوند و یا با هم ترکیب می گردند. علم به سرعت به یکی از نیروهای مولده ی جامعه بدل می گردد. تکنولوژی تولید در حال تحول کیفی عظیمی است. انقلاب علمی-فنی در جهات زیرین انجام میگیرد: 1. در جهت رام کردن انرژیهای جدید (مانند انرژی هستهای) و دست یافتن به سرعتهای نوین (ماورای صوت و کیهانی) و ایجاد انقلاب در وسایل ارتباط (تلهستار، ویدیو، تلفن و غیره). 2. در جهت ایجاد اشیای غیرآلی و آلی با خاصیتهای از پیش معین شده از طریق شیمیائی (شیمی پولیمر و شیمی آنزیما). 3. در جهت اتوماسیون کار فیزیکی وفکری (سیبرنتیک و بیونیک). 4. در جهت اداره ی آگاهانه ی فعالیت یاختههای وراثت و ایجاد تحول آگاهانه در ساختمان گیاه، جانور، انسان و محو امراض و تأمین طول عمر و اداره ی آگاهانه ی پروسه های روانی (در این زمینه هنوز کار تدارکی طولانی ضرور است). 5. در جهت مینیاتوریزاسیون دستگاهها (ترانزیستور، شما انتگرال). 6. در جهت تسخیر تدریجی فضا (کیهاننوردی). 7. در جهت ایجاد تحولات مطلوب در وضع جغرافیائی جهان و بسط عرصه ی سکونت و حیات انسانی. 8. در جهت اداره ی آگاهانه ی امواج نفوس و تنظیم مسأله ی کثرت جمعیت (کنترل دموگرافیک) و جلوگیری از انفجار جمعیت. هر یک از این تحولات خود به نوبه ی خود موجد یک سلسله تحولات دیگر است و هر کدام از آنها دارای اهمیتی است دشوارسنج و در مجموع خود و در ترکیب بغرنج بین خود جهتی حیرتانگیز در تاریخ پدید خواهد آورد.
نتیجه محتوای آینده ی فرادست، درآمیختگی دیالکتیکی این گرایشهای اجتماعی از طرفی و علمی و فنی از طرف دیگر است. این درآمیختگی مایه ی یک تحول سریع و شگرف و بیسابقهای را فراهم میسازد و اداره ی آگاهانه ی این تحول، در دوران نبردهای عظیم طبقاتی ملی و نژادی و مبارزه ی دو سیستم متناقض سوسیالیستی و سرمایهداری و وجود سلاحهای امحای جمعی و وسایل برد آن، یک امر بسیار پرمسئولیت است. ضرور است که بشریت مترقی در این دوران از سوئی به پاسداری صلح جهانی بایستد و از سوئی تحول عظیم انقلابی را از هرباره تسریع و پشتیبانی کند. انقلاب عظیم اجتماعی و علمی-فنی جهانی میتواند و باید با صلح جهانی قرین باشد. تمام عظمت مسئولیت نسل معاصر و نسلهای نزدیک در همین جا است. می توان بر سبیل تشبیه گفت که اکنون مرکب تمدن از سر یک تندپیچ خطرناک تاریخی میگذرد. آن سوی این تندپیچ چمنی است خضرا. ولی تندپیچ از فراز پرتگاهی موحش عبور میکند که اگر رانندگان مرکب آن را به خوبی نرانند خطر سقوط در پرتگاه موجود است. لذا باید متوجه حساسیت امور بود.بدون شک بشریت علیرغم هر گونه جنگ نابودکنندهای نیز قادر است مدنیت خود را تجدید کند، ولی مسأله در این است که میتوان با احتراز از این خطر مهیب به مقصد رسید و باید کوشید که با مراعات تمام ضرورتهای رشد و اعتلای رهائی انسان چنین شود. جنگ جهانی در عصر ما مقدر و حتمیالوقوع نیست. با آن که خصلت جنگطلبی امپریالیسم دگر نشده ولی نیروهای خواهان صلح در جهان پرعده و قدرتمندند. با این حال چنین نیست که خود به خود بتوان از این جنگ پرهیز کرد، زیرا روشهای ناسنجیده و حادثهجویانه میتواند آن را به یک امر احترازناپذیر بدل سازد. بشریت مشتاق آن است که از این درههای تار و غمانگیز بگذرد و به چمن مراد بپیوندد و این کار را هر چه سریعتر و هر چه بیدردتر انجام دهد. تمام مسأله در این مزج ماهرانه ی دیالکتیکی تسریع انقلابی تاریخ یا نیل به انقلاب جهانی در عین حفظ مصونیت جنگ جهانی هستهای است. نسل ما باید سازنده ی خردمند آینده ی نزدیک باشد و برای نسلهای آینده ارثیه ی نامبارکی به جای نگذارد. نسل آینده باید نه ما را به سبب محافظهکاری و لختی غیرانقلابی و نه به سبب ماجراجوئی و بیپروائی نسبت به سرنوشت انسانها، به هیچ سببی نکوهش نکند. یک ثلث قرن به آغاز بیست و یکمین سده باقی است و همه چیز وعده میدهد که آن سده سده ی تحول کیفی اعجابآمیز سراپای تمدن مادی و معنوی بشر و ارتقای آن به سطحی به مراتب عالیتر باشد. جا دارد با احساس امید و غرور در ایجاد این آینده ی فرادست پیکار کنیم. مرداد 1346 _______________________________________ پانوشت ها
1) Futurologie 2) Prognostique 3) Extrapolation 4) Prophetie 5) Eleatiste 6) رجوع کنید به آثارالباقیه ترجمه ی اکبر دانا سرشت، صفحه ی 144، تهران 1321. 7) Agnosticisme 8) Agnosticisme |
||
|