خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

صدایت رسانر ازآن شد که بتوانند خفه اش کنند.

نویدنو:15/5/1385

صدایت رسانر ازآن شد که بتوانند خفه اش کنند.

ای میل رسیده : نوشته خسرو-ل

 

دلیریت درس نامه آنانی گشت که سالها بعد از فریادت به حقانیت تهی دستان که پژواکی به وسعت میهن داشت، به میدان رزم در امدند. محک ارزش وفاداری به آرمانهای والای انسانیت گشت، وفاداری به زحمتکشان ایران.

بیهوده نیست که در انتخابی دشوار، گزینش هوای نفس و یا جاری شدن در رود همیشه خروشان تاریخ ، فدایی خلق احمد خرم آبادی بدون کمنرین مکثی در جواب سوال عاجزانه مشتق شده از وحشت اربابش فریاد کرد:   

من شاگرد کلاس خسرو روزبه ، آن اسناد سترگم که به ارباب شما گفت:

نمیرم و نمیرند کسانی که ره خلق بگیرند.

آری سالها گذشت . خورشید و ماه در سفرهای مکررشان از بامی به بامی دیگر جستند، از کوچه ای به کوچه دگر، از منطقه ای به منطقه دیگراین حباب خاکی سرک کشیدند، گذشتند و برآمدند و در آن روز که هزاران جوان به نماینده گی از طرف ملیونها جوان سراسر جهان  در کنگره جهانی جوانان  گرد آمدند و پرده از مجسمه ای که به احترام تو ساخته شده بود برداشتند همه و همه یکصدا فریاد آوردند، سلام وسرود جهانیان بر تو باد: خسرو روزبه قهرمان ملی ایران. و آ نگاه خورشید در میهمانی آ ن روز نورش را به تو هدیه کرد و ساعتها درمحضرتو  شیره جانش را به آن جمع بخشید، و غروب هنگام ماه، با خوشه های نور مهتابش  به حضور آمد تا در شادی های جوانان جهان شریک و در قدردانی از تو بر سفره احساسات پاک جوانان میهمان شود.

همزمان در گوشه و کنار میهن داستان شبانه های خانه ها و آلونکها نه برای خواب که بیداری کودکان را شاعر توده ای سیاوش کسرايی  بر زبان عمو نوروز جاری کرد وشعله های خشم به بی عدالتی بالا وبالاتر رفت واز تاریکخانه ای سر بر کرد که نه زبان شاعرانه شاعربود و نه مهربانی عمو نوروز ونه حتی هحوم برف استخوان سوز و وزش باد وطوفان کوهساران، که حکایت رابطه شکنجه گران بودو قهرمانانی که جان خویش را هدیه روشنایی فضای جانکاه میهن می کردند.

فدایی خلق همایون کتیرایی درد حاصل از زخم تازیانه ها را به جان می خرید و به عبث بودن تقلای زبون هایی که سخنشان با شکنجه شدگانشان تنها ارتعا ش شلاقها بود در هوای یخ سود زمستانی ، می خندید.به نهایت حقارتشان دل می سوزاند و آرام آرام  ترنمی در درد هایش سرود می گشت :

« منم آرش،

  منم آرش سپاهی مرد آزاده ،

 زمین میداند و آسمان نیز که تن بی عیب و جان پاک است»

 و آنگاه یادو خاطره ات وقهرمانیت در خاطره اش گل می کرد وسراپا اطمینان از حقیقت راهش دروفاداری استوارتر می گشت وخشم وکین مقدس او به ظالمان و شکنجه گران افزون و افزونتر میشد.

ای آموزگار وفاداری و ای مروج دلیری و بی باکی آنگاه که اشک یارانت در نبودت بر گونه ها چون جویباران روان بود، فرزانه مردی که نه تنها تاریخ ایران که جهان را به یاد داشت در نشستها ، پیامها ، ودر سراسر هستی خویش سرود سر می داد :«امروز که خصم سربه نهد بر سینه ی پر شورش

، فرداست که خلق گل بنهد بر سر گورش ،

 در شهر شهیدان بود او خسرو جاوید،»

آن هنگام که عزم تهی دستان شهر وروستا ، بر سرنگونی قلدرانی که دوران طولانی تاریخ را با غارت دارایی ناچیز جیب هایشان سپری کرده وفریادهای سوزان عدالت خواهشان را بیرحمانه در سینه ها یشان خفه ساخته بودند، جزم شد، آمدند ودر پهنای تاریخی دوران با سرنگونی تاج وتخت وبخت قلدران ، آزادی را فریاد کردند وشگفتا که فردای پیروزی تو بودی ومزار توبود که به عطر گل ها رنگین گشت . میادین شهر افتخار تحمل تصویر هایت را به جان خریدند که تصویر دلیری بود وانقلاب بود وآزادی بود.

صدفها به زحمت از خویش مروارید می سازند ، رودهای زلال زیستگاه صدف هاست ، همانطور که درهیچ  شوره زاری سنبلی نمی روید،کسی هم نیست که مروارید را در مرداب ها بجوید. در رود زلال خلق زیستن ، صدف واراز آب پاک  آرمان های انسانی نوشیدن است که مرواریدی چون تو رفیق خسرو روزبه را به عرصه هستی هدیه می کند..

حزب توده ایران است که در جریان زلال پیکار مردم ایران می زید و از مردم راه و رمز مبارزه رامی اموزد و حاصل سالها پیکار جستجو گرش  مرواریدهایی است  چون خسرو روزبه ، رحما ن هاتفی،فرج میزانی، احسان طبری، باقرزاده، سیمین فردین، گیتا علیشاهی و ...

. زنجیره ای از مرواریدها ی درخشانی که نور امید به پیکار رهایی بخش زحمتکشان را باز می تابد .

رفیق روزبه زمانی که با نهایت مسولیت نظرات و پشنهادها و انتقادهای خودت را به رهبری خارج از کشورباز می تاباندی ،دشمنان بی درک ماهیت اصیل این رفتارها ،کفتارگونه غرق خوشحالی بودند که عشق تلنگری خورده است ودر صفوف رزم مشترک  ترکی افتاده است  وامید ها شکسته است .  امید سقوط آرزوی قلب دشمن بود اما،غرش شریف تو در دادگاه بیداد شاهنشاهی در دفاع ازحزب توده ایران و افتخار به عضویت آن ختم کلامی بود :  که این قافله را سر باز ایستادن نیست.

رفیق روزبه اجازه می خواهم آخرین جمله ات را که در آخرین لحظه حیات خویش بر زبان فریاد کردی  تکرار کنم« زنده باد حزب توده ایران».   

عزیزان خواننده این متن در اطاق پالتاک پیک ایران [ هوا داران حزب توده ایران] توسط کاربری باز خوانی شد.

 

بازگشت به صفحه نخست


Free Web Counters & Statistics
 

a