نویدنو:00/04/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

بازتاب های سفر چاوز به ایران: نگاه چپ

پیرامون سفر رهبران انقلابی امریکای لاتین به ایران
از انقلابیون طلبکار نباشیم فکری برای بدهی خود کنیم

  راه توده

در خبرها آمده كه اوا مورالس رییس جمهور چپ گرا و مترقی بولیوی بزودی به ایران سفر خواهد كرد. با سفر او، احتمالا همان تبلیغاتی راه خواهد افتاد كه هر بار با سفر یكی از رهبران مترقی و چپ گرای امریكای لاتین به ایران و دیدار با رئیس جمهور رسمی كشور شروع می شود و دولت احمدی نژاد نیز خود بدان دامن می زند. یعنی ناگهان عده ای در طیف چپ صدای اعتراض خود را بلند می كنند و نحوه این اعتراض هم طوریست كه گویا رهبران امریكای لاتین در حمایت از احمدی نژاد وارد ایران شده اند. دقیقا همان چیزی كه امثال احمدی نژاد دنبال اثبات آن هستند. گویی مثلا چاوز و ارتگا اعلام كرده اند تنها و تنها و به این شرط كه احمدی نژاد رئیس جمهور ایران باشد و به استقبال آنان برود به كشور ما سفر خواهند كرد. در حالی كه می دانیم مثلا بنای مناسبات ایران با ونزوئلا و چاوز نخستین بار در زمان رییس جمهوری محمد خاتمی و با سفرهای متقابل آن دو پی ریخته شد.
مضحك اینجاست كه منتقدین به این سفرها كسانی از طیف سوسیال دمكرات یا چپ "رادیكال" هستند كه انتخابات ریاست جمهوری را تحریم كردند و مدعی بودند كه میان احمدی نژاد با دکتر معین و كروبی و هاشمی و غیره تفاوتی نیست. اگر این چنین است پس تكلیف اورتگا و چاوز و مورالس و كاسترو و دیگرانی كه بعدها در امریكا و دیگر قاره های جهان بر سركار خواهند آمد چیست و آنان برای برقراری روابط با ایران و مردم ایران چه كار كنند؟ آنان چند دهه باید صبر كنند و چند انتخابات باید در ایران انجام شود كه این آقایان معترض داخلی و خارجی تصمیم بگیرند در انتخابات شركت كنند یا بنحوی که لابد خود می دانند یک رئیس جمهور دیگر و مورد پسند آنان سر كار بیاید؟
در زمان شاه می گفتند اتحاد شوروی به مردم ایران خیانت كرده است. پرسیده می شد چه جور خیانت كرده است؟ می گفتند رهبران شوروی به ایران می روند و می آیند و با شاه ملاقات می كنند و برای او ذوب آهن ساخته اند! مثل اینكه شوروی ذوب آهن را برای شاه و به اندازه جیب او ساخته بود كه هر جا رفت بگذارد در جیبش و با خود ببرد. دیدیم که شاهان می آیند و می روند و گاهی هم دیگر نمی آیند اما ذوب آهن می ماند. درست مثل ماجرای انرژی اتمی که اگر حاکمیت دست به ماجراجوئی نزند و همه چیز را به باد ندهد، می تواند برای ایران بماند؛ چه احمدی نژاد و اساسا جمهوری اسلامی باشد و یا نباشد.
احمدی نژادها هم می روند ولی روابط فرهنگی و اقتصادی میان ملت های ایران و نیكاراگوئه و كوبا و ونزوئلا و بولیوی و غیره باقی می ماند و باید کوشید نظامی و یا کسانی جای نشین شوند که حافظ این مناسبات باشند و آن را گسترش دهند. از این روابط باید استقبال كرد و حتی باید امیدوار بود كه هر چه بیشتر و بیشتر توسعه یابد و عمیق تر شود. از این خرمن پول نفتی كه خرج باندهای قاچاق مواد مخدر و تامین هزینه های سپاه بدر و قدس و اطلاعات سپاه و وابسته های به اصطلاح فرهنگی در اروپا و چاه سلاح اتمی و موشك های شهاب و غیره می شود، اگر ارزنی از آن به كمك ملت های فقیری برسد كه در سخت ترین و دشوارترین شرایط روبروی امریكا قرار گرفته اند چه اشكالی دارد؟ تازه این روابط دو طرفه است و مردم ایران هم از آن، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، بهره مند خواهند شد.
اما این كه چه كسی رئیس جمهور ایران باشد و به استقبال ارتگا و چاوز برود دیگر مسئله رهبران امریكای لاتین نیست. مشكل انفعال ما را در انتخابات یا پیش یا پس از آن را، آنان نمی توانند حل كنند یا در آن دخالت كنند. این مسئله ماست كه بار دیگر اگر انتخاباتی شد و امكانی برای گزینش وجود داشت تلاش خود را بكنیم كه رییس جمهوری در ایران سر كار باشد كه لااقل امثال ارتگا و چاوز هم شرمنده سفر خود به كشور ما نباشند. چپ ونزوئلا و نیكاراگوئه و بولیوی وظیفه خود را در قبال همرزمانشان در جهان انجام داده اند. اكنون نوبت ماست كه وظیفه مان را انجام دهیم. طلبكار آنان نباشیم و مسئله را معكوس نكنیم، فکری برای بدهی خود کنیم!

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics