پوپولیسم خیزشی
برای تشخص
سوسن شریعتی
با یک امر بدیهی میتوان آغاز کرد: هر تکان و جنبشی هم محصول یکسلسله
تغییرات است و هم منجر به یکسری تغییرات میشود. تغییراتی محصول مواجههي
آگاهانه یا ناخودآگاه با وضعیتهای نامتعارف، حوادث غیرمترقبه، پیدایش
مؤلفههای جدید و تحول ساختارها . تغییراتی ضروری و محتوم ، با موانع بسیار
و جذابیتهای بیشمار. تغییراتی که میترساند و امید ایجاد میکند، ویران
میکند و میسازد: منشاء خیر و زایندهي شر. خیر و شری که دو وجه لاینفک هر
تحول اجتماعی است و گریز از آن توهم است و کنترل و مدیریت آن یک امید، یک
پروژه. خیر و شری که منابع اصلی ستیزه، تقابل، کنش و واکنشهای اجتماعی را
تشکیل میدهد و جوامع گوناگون را میدانهای مستعد بروز بحران میکند؛
بحرانی که موضوع آن نظم مستقر است و هدفش استقرار نظمی نوین و نامش اجتماع
در حال گذار.
1) شرایط پیدایش جنبشهای تودهای:
جامعهشناسان از سه مقوله، کراراً، سخن میگویند: "ساختارهای اجتماعی"،
"روابط اجتماعی" و "بدنهي اجتماعی". "بدنه" به یمن "روابطی" که در درون آن
"ساختارها" تجربه میکند، واجد موقعیتی میشود که همان احساس خودآگاه نوعی
تعلق است به یک کلیت و نام دیگرش: وجدان جمعی.
آشفتگی در درون این سهگانه و درهمریختن نظمی که بهتعبیر "الن تورن"،
خود محصول نهادینهشدن نزاعهای اجتماعی پیشین است، بهدلایلی چون انقلاب،
تحولات اقتصادی، صنعتیشدن، رشد شهرنشینی و...، ساختارها را دستخوش
دگرگونی میکند، بدنه را شکننده میسازد و روابط را از ضوابط میاندازد.
جمع میشود فرد و اجتماع میشود ذره- شکل (اتومیزاسیون). وجدان جمعیای که
خود میتواند هنجارهایی مشترک را تدارک ببیند، رنگ میبازد و کلیت ارگانیکی
به نام اجتماع به پایان میرسد. جزءهایی میمانند پراکنده و مشوش و
بیشکل، بینقطهي اتکا، بینقطهي عزیمت مشترک و بیچشمانداز واحد. این
بحران غالباً بر سه محور میچرخد: آشفتگی ساختارهای اجتماعی- اقتصادی، تشتت
در قدرت سیاسی حاکم که مدیریت جامعه را برعهده دارد و غيبت گفتمان غالبی که
شکلگیری فرهنگی و ذهنی یک "ما"ی منسجم اجتماعی را میسر میسازد. هَمدستی
این سه وضعیت سلبی، زمینهساز سر زدن یک ایجاب است با نامهای گوناگونی
چون: انقلاب، جنبشهای اجتماعی، شورش و خیزشهای تودهوار، پوپولیزم: موضوع
مورد بحث این مقال.
الف) آشفتگی ساختارهای اقتصادی:
دوآلیزم اقتصادی و همزیستی ساختارهای متعلق به ادوار مختلف که وجه ممیزهي
جوامع بحرانزده یا بهتعبیری درحال گذار است، یکدستی و يکپارچگی شرایط
مادی زیست آحاد یک اجتماع را از میان برده و زمینهساز نوعی تقابل دنیاهای
موازی میگردد. (روستایی- شهری)، (کشاورزی- صنعتی)، (کارگر- کارفرما)،
(حاشیهنشین- متننشین) و... تقابلی که بهنوبت، قیاس، احساس حقارت، میل به
تشبه و ارادهي معطوف به تغییر(با خشونت یا اصلاحی) را بر میانگیزاند.
توسعه در چنین جوامعی، ازآنجاکه محصولاتش را به تساوی تقسیم نمیکند، از
یکسو رشد اقتصادی و پیدایش مراکز جدید تولید در کنار اقتصاد سنتی را
بهدنبال دارد و از سوی دیگر موجب پیدایش طبقات جدید اجتماعی میشود،
طبقاتی که مراحل آغازین شکلگیری خود را میگذرانند و سازندگان آنان- معلق
میان دو دنیا- از آگاهی طبقاتی محرومند. طبقاتی با مرزهایی نهچندان روشن،
دارای موقعیتی شکننده، ضربهپذیر در برابر مراکز متکثر قدرت و ثروت و
بیبهره از همبستگی مطلوب در برابر آن دو. فقر متمرکز، نبود آگاهی طبقاتی،
از میان رفتن شبکههای سنتی و قدیمی که در آن مناسبات اجتماعی رقم میخورد
و نوعی همبستگی و وابستگی را میان آحاد ممکن میگرداند، زمینهي اصلی
شکلگیری بحران است. بحران اجتماعی که رشتههای پیوند میان اجزایش از هم
گسیخته، با افرادی که حتی در فردیت خویش در معرض تهدید انهدام هستند و راهی
جز عقبنشینی و راندهشدن به حاشیه برایشان باقی نمانده است. ناظر منفعلِ
سرنوشتی که بدون آنها رقم میخورد و نیز قابل بسیج در این یا آن جبهه
ومستعد برقراری نسبتهایی جدید به قصد خروج از تنهایی، بهخود وانهادگی و
انفعال. پوپولیسم در چنین بستری امکان و شانس بروز پیدا میکند: دوآلیزم
ساختار اقتصادی، شکلگیری طبقات اجتماعی جدید و غیبت آگاهی طبقاتی، توزیع
نابرابر فرآوردههای توسعه، تمرکز قدرت و ثروت از یکسو و تکهپارگی بدنهي
اجتماعی، ضعف، آسیبپذیري و فقر از سوي ديگر؛ وضعیتی که خود منجر به بحران
مشروعیت قدرت میگردد.
ب )تشتت در قدرت سیاسی: بحران مشروعیت قدرت:
بحران مشروعیت قدرت مسلط، یکی دیگر از شرایط بروز پوپولیسم است، بحرانی که
تمامیت سیستم نمایندگی را دربرمیگیرد. هنگامیکه نهادهای اجتماعی سنتی
(محلی- بومی) که نقش تکیهگاه و واسط را میان مردم و قدرت بازی میکردند از
میان میروند، بیآنکه اشکال جدید تجربهي پیوندهای اجتماعی شکل گرفته
باشد، بدنهي اجتماعی ضعیف و ضعیفتر میشود، بوروکراسی قوی و قویتر، دولت
بزرگ و بزرگتر و فرد کوچک و کوچکتر. دربرابر این عقلانیت غیرشخصی
غولآسا(قدرت) فرد تحقیر میشود، بیتاثیر میشود، به حاشیه رانده میشود و
در برابر امر عمومی بیتفاوت میگردد، بیتفاوتیای همراه با سوءظن.
سوءظن در برابر قدرت در کلیت خود با همهي جناحها و گرایشات نهادینهي
درون آن. جریاناتی که دیگر قادر به سخنگفتن با دل و ذهن مردم نیستند و از
برقراری رابطهای دینامیک با بدنه عاجز میمانند و پراتیک قدرت را به نزاع
منافع نخبگان تقلیل میدهند و بدینترتیب اسباب شکنندگی و تشتت خود را نیز
فراهم میآورند. تشتت در صفوف متمرکز قدرت، امکان همسویی را در این سمت –
مردم- فراهم آورده و میل به قرارگرفتن در زیر یک پرچم و پشت یک پرچمدار را
شکل میدهد. پوپولیسم در نتیجهي تلاش برای برقراری نسبتی جدید است میان
آحاد بینسبت، پراکنده، بهخود وانهاده و از منظر طبقاتی تحقیرشده و
فراموششده از سوی قدرت. از همینرو، این نوع جنبشها غالباً، خارج از
نهادهای رسمی و شناختهشدهي جامعه سر میزند، از مخالفت با سیاستمداران
آغاز میشود و به مخالفت با کل سیستم منتهی میگردد. عناد با نهادهای مسلط
که مسؤولیت توزیع قدرت و ثروت را برعهده دارند. پوپولیسم از یکسو محصول
اتمیزاسیون و انهدام امر جمعی است و از سوی دیگر در حسرت و در تلاش براي
بازسازی مناسبات جدید و روابطی که به او امکان تجربهي تعلق به یک کلیت را
بدهد: تعلقی مواج، عاطفی، بیثبات اخلاقی، متاثر از هیجانات غیرعقلانی و
مستعد تخریب.
پ ) غیبت گفتمان هویتبخش و یکپارچهساز:
غیبت وجه تمثیلی هویتبخش و یکپارچهساز نیز در جامعهي اتمیزه و در میان
تودهي پراکنده، خود میتواند بهگونهای خود- خلاف زمینهساز شکلگیری آن
گردد. درست در هنگامیکه تصور میشود هیچ گفتمانی قادر به تکاندادن این
تودهي بیحجم و بیشکل و بدبین و گرفتار نیست، نخبگان، ناباورانه شاهد
سرزدن گفتمانی غالب، وحدتبخش و امیدوار میگردند. ناسیونالیزم، ناسیونال -
سوسیالیزم، ایدئولوژیهای بنیادگرای مذهبی، هریک میتوانند چنین نقشی را
در چنین موقعیتهایی برعهده گیرند و شکل اعتراضی جنبش اجتماعی را وجهی
هویتی بخشند. پوپولیزم با بهرهبرداری سمبلیک از برخی نمادهای اجتماعی و
فرهنگی و مذهبی جامعه و تبدیل آنها به متافورهای لازم و ضروری برای حرکت،
میتواند امکان بسیج را فراهم آورده و تبدیل به نیروی فشار سازد. در پرتو
چنین گفتمانی فرد بار دیگر هویت جمعی مییابد، از حاشیه به متن کشیده
میشود و به یمن پیوندخوردن با یک ارادهي مشترک، امیدوار به پیگیری
اهداف مشترک و منافع مشترک خود و دیگری میگردد.
2) روشها :
روشهای مورد استفاده در پوپوليسم را میتوان چنین برشمرد:
- تکیه بر نوعی حسرت برای نظم از دست رفتهي گذشته و بازسازی به اشکال سنتی
تجمع.
- بهرهبرداری سمبلیک از اسطورهي هویتبخش و وحدت ارگانیک.
- تقابل با دولتگرایی متمرکز از طریق افشای نخبگان (سیاسی، اداری و
اقتصادی).
- ایدهآلیزه کردن تصویر تودهي فعال و پُرانگیزه در برابر سیستم و کمرنگ
کردن تعارضات طبقاتی و آشتیدادن منافع با تکیه بر یک هویت کلان.
ایدهآلیزه کردن دموکراسی مستقیم.
3) درک اهداف این نوع جنبشها:
پوپولیسم در نتیجه نوعی مصادرهي امید است از سوی گردانندگان آن: امید به
بهرهمندی از مواهب توسعه، امید به داشتن سهمی در قدرت و امید به داشتن
هویت.
هدف و انگیزهي اصلی تودههایی که موجب شکلگیری این نوع جنبشها میشوند،
وادارکردن قدرت است به بازتعریف نظم مستقر و کسب تواناییهایی که بتوانند
به یمن آن علایق و منافع خویش را پیش ببرند. علايق و منافعی که نادیده
گرفته شده یا سرکوب شده است. برای یافتن چنین تشخصی و امیدواري براي
تکیهزدن بر جای بزرگان، او- آنان- باید اسباب بزرگی خود را فراهم کند و در
غیبت نهادهای تعریفشده و محرومیت از ابزارهای مشروع و قانونی اِعمال فشار،
تنها راه برای او گرهخوردن با یک اقتدار مجازی است؛ اقتداری خطرناک چرا که
معطوف به خروج از مجاز و مایل به یافتن تحقق؛ اقتداری خطرناک چرا که در
معرض بهرهبرداری و سوءاستفادهي گردانندگان خود؛ خطرناک چرا که در معرض
الیناسیون و از خود بیگانگی افراد توسط یک " ما"ي نامعلوم بیتشخص.
فهم درست اهداف این جنبشها و مکانیزم درونی آن، امکان تبدیل آن از تهدید
به فرصت را فراهم میآورد. تبدیل تهدید به فرصت میسر نیست مگر از طریق :
- بازسازی نهادها و واسطههایی که بتوانند جانشین نهادهای سنتی شوند و
امکان تجربهي تعلق و داشتن پشتوانه را برای آحاد پراکنده، به حاشیه
رانده، ترسخورده و سرکوبشده را فراهم نمایند و قدرت انتخاب را بالا برند.
- اندیشهي دوباره به توزیع عادلانهي امکانات، ثروت و قدرت. سهیمکردن
مردم در تغییر، تا صرفاً نظارهگر نباشند و از طریق مشارکت تعریفشده و
نهادینه، بر ترس خود غلبه پیدا کنند.
- تقویت شهروند در برابر توده.
- بازنگری اسطورههای مذهبی و فرهنگی هویتبخش که نقش واسط و میانجی را
برای فهم امر واقع بازیمیکنند و میتوانند بهنوبهي خود مخرب یا سازنده
باشند.
پوپولیسم، وعدهي دموکراسی است، وعدهي عدالت است، وعدهي امنیت دوباره است
به همهي کسانی که از قدرت محرومند، از امکانات بیبهرهاند و از امنیت
ساقطاند. پوپولیسم وعدهي امید است به انسان نومید و مضطربِ دنیای مدرن
برای خروج از آن و این. فقط با تبدیل این وعدهها به پروژههای تعریفشده
میتوان دموکراسی را از خطر دماگوژی، عدالت را از خطر عقبماندگی و امنیت
را از خطر سرکوب و تمامیتگرایی، نجات داد.
|