نویدنو:27/12/1385                                                                     صفحه قابل چاپ است

پیش در آمدی بر بحث پوپولیسم

هاتف رحمانی

پو پو ليسم واژه دير آشنايي در ادبيات سياسي است . اين واژه نزديك به يك ونيم قرن ، براي نامگذاري جنبش هاي بسيار متنوعي در سطح جهان به كاررفته است .نگاه علمی براي تعريف وتوضيح پوپولیسم را مي توان با مراجعه به طيف اطلاق آن وجمع بندي خطوط مشخص وعام آن به دست آورد.

با بررسي انواع تجلي شكلي ومحتوايي پوپو ليسم در طول تاريخ مي توان به نتايج زير رسيد.

1- پوپوليسم عمدتا جنبشي است مبتني بر حرکت توده هاي خورده بورژوازي فقير شهر وروستای جوامع كه از يك سوبا رانده شدن به صفوف پرولتاريا واز دست دادن موقعيت اجتماعي تثبیت شده مواجه اند واز سوي ديگر با سرمايه داري بزرگ كه آن را عامل بد بختي وافول خود مي دانند، رودررويند.

 1-1- در برهه هايي از تاريخ ،  پوپو ليسم در حرکت خویش توانسته است اقشاري از پرولتاريا را هم در صفوف فقراي شهر وروستا جذب نمايد. شواهد تاريخي حاكي است كه اين هم پيوندي دير پا نبوده وبه زودي تناقضات وتضادهاي بين آن هاآشكار وسبب جدايي صفوف گشته است .

2- 1-اراده گرايي و تقديرانگاری  در كل گرايش هاي پوپوليستي امري آشكار است .اعتقاد به رهبری جاذب (کاریزما) با توانایی فوق بشری نیز از پیوست های تاریخی این جنبش است .

3-1-عدم اعتنا به نهاد های مستقر،تلاش در غیر کارا نشان دادن آن ها، توسل به روش هایی غیر متعارف در حل مشکلات ومسائل پیش رو وگریز از همسویی با محاسبات پیش بینی پذیر ، نفی دموکراسی بورژوایی مبتنی بر پارلمان وسعی در دخالت توده وار مردم برای نیروی متمرکز اراده جهت پاسخگویی به معضلات، در عین حال تلاش آگاهانه از شکل گیری تشکل های نهادین ، که به هویت پذیری توده بی شکل منجر می گردد نیز از خصوصیات این نوع از جنبش هاست .

4-1- تکیه بر رادیکالیسم عدالت جویانه ، عدم توجه به عقلانیت صرف نظر از پایگاه فلسفی آن ها وابداع تصویر های تند از تحولات اجتماعی بر بستر های ذهنی .

2- پیدایش پوپولیسم بنا به تجربه تاریخی در سر پیچ های تحول جوامع اوج می گیرد. آن زمان که شیو ه های تولید اجتماعی ، روابط طبقاتی وروابط تولیدی در چالش تغییر فرماسیون اجتماعی است ، پوپولیسم به سکه رایج اجتماعی تبدیل می گردد. مثلا مصدق که خود نماینده نهادهای بورژوایی در برهه ای از تاریخ معاصر ایران است در یک لحظه بحرانی برای پیش برد امر حاکمیت به یکی از پوپولیستی ترین شعارها متوسل می شود که :« پارلمان همان جایی است که مردم هستند.» در حالی که تمام تاریخ زیست مصدق تا آن تاریخ گویای پای بندی عمیق او به سیستم پارلمان بورژوایی  بوده است .

2-2- در جنبش های پوپولیستی تمایز بین توده ی درگیر با رهبران به تمامی مشهود است . رهبران این جنبش ها می توانند از طبقات ارتجاعی وراست جامعه باشند که با سوار شدن بر موج پوپولیسم در راستای تحقق طبقاتی شان می کوشند. این نوع از رهبران در عین حال که برای تهییج توده ها – در پوپولیسم حرف اول هر تلاش اجتماعی است- از طرح هیچ شعار تند روانه ورادیکالی نمی پرهیزند اما در عمل مشخص اجتماعی وسیاسی کاملا دارای موضع طبقاتی هستند. همین طور این افراد می توانند از طیف چپ اجتماع ظهور کرده باشند که در اصل به طبقاتی بینابینی متعلق هستند واز پیش برد نهایی اهداف ، سازمانی ، حکومتی وطبقاتی خود عاجز مانده ودر طول مسیر عمدتا به راست تغییر جهت می دهند. شاید بتوان گفت که مقوله دموکرات های انقلابی بر محور حرکت این نیروها فورموله شده است .

3-2- محور پوپولیسم بر اختیار امری تقدیس شده و ایدئو لوژیک استوار است . این موضوع به تناسب فرهنگ ، تاریخ ، مرحله اجتماعی تحول جامعه و... می تواند طیف گوناگونی از امر ایدئولوژیک را اختیارنماید. این امر ایدئو لوژیک در دستگاه تبلیغاتی وتئوری سازی حاکم حکم مقدس پیدا کرده وجنبش ویا رهبر فرهمند یا کل حاکمیت به همسانی با امر ایدئو لوژیک تبدیل می گردند. شعار « خدا شاه میهن » در زمان شاه و« همه مقصد ما مکتب ماست » در جمهوری اسلامی نمادی از این ایجاد تقدس وارائه شعارهای ایدئو لوژیک است .

3- از نظر روانی ، جنبش پوپولیستی در جامعه بر سه کنش روانی قدرت گرایی ، تخریب وهمرنگی مکانیکی استوار می شود.

معنای ساده قدرت گرایی آن است که « شخص استقلال نفس فردی خودرا از دست بنهد وخویشتن را به خاطر کسب نیرویی که فاقد آن است در کسی دیگر یا چیزی خارج از خود مستحیل کند...صورت روشنتر این مکانیسم تلاش برای تسلیم یا تسلط است .»وتخریب در این عرصه به این معناست که عکس العملی در مقابل اضطراب است .اضطراب زمانی پدید می آید که منافع حیاتی فرد ( مادی وعاطفی) مورد تهدید واقع شود.این تهدید ممکن است محدود به وضعی خاص واشخاص معین باشد که در این صورت حس تخریب متوجه این افراد می گردد ، یا ممکن است به صورت اضطرابی دائم واحیانا نا هشیار در آید واز احساس دائمی خطر در برابر جهان برون سرچشمه گیرد. منشا این اضطراب دائم تجرد ونا توانی فرد است واین اضطراب خود سر چشمه ای است که ریشه های حس تخریب از آن آب می خورند.نتیجه دیگر تجرد وناتوانی ، ایجاد سد در برابر زندگی است . کسی که تنها وناتوان شد راه تحقق قوای حسی وهیجانی وفکری خویش را مسدود می یابد. خود او فاقد ایمنی وخود انگیختگی درونی است که از قوه به فعل در آمدن این استعداد بدان مشروط می شود.آن چه فرهنگ اجتماع در باب لذات وخوشبختی قبیخ دانسته بر ضخامت این سد درونی می افزایند. در واقع می توان گفت که حس تخریب محصول حیات فعلیت نیافته است .شرایط فردی واجتماعی که در برابر زندگی سد ایجاد می کنند ، شوری برای تخریب به بار می آورندکه منبع تغذیه تمایلات عنودانه یا خصومت آمیز قرار می گیرد، خواه این تمایلات به ضد دیگران به کار افتد خواه به ضد خود شخص. بعنوان مثال حس تخریب طبقات بینابینی پایین المان از عوامل بسیار مهم پیشرفت نازیسم در آلمان بود. با استقبالی که این اقشار از نازیسم به عمل آوردند، آلت مقاصد آن گشتندودر جنگ با دشمنان نازیسم به حربه ی  کارآیی تبدیل شدند. ریشه حس تخریب در طبقات میانی پایین جامعه همانا تنهایی فردووجود سد در برابر بسط آزادی وی ، واین هردو در مورد اعضا این طبقه بیش از اقشار وطبقات بالاتر یا پایین تر مصداق دارد.

واما همرنگی مکانیکی بیانگر وضعیتی است که فرد خویشتن خودرا با جهان مقایسه وبا درک  نسبت خود با جهان دچار احساس نا چیزی می گردد. در این صورت چاره را در آن می بیند که یا با دست کشیدن از تمامیت فردی خود ویا با نابودی دیگران به این وضع تهدید آمیز خود پاسخ گوید. بازتاب های این احساسات روانی گاهی به انزوای کامل از جهان ورهایی از گزند آن می انجامد که در اصطلاح سیاسی نهایت محافظه کاریست .یا باد کردن وچنان از لحاظ روانی خویشتن را بزرگ گرفتن که جهان برون در مقایسه با آن کوچک به نظر آید. واین در اصطلاح سیاسی اوج ولونتاریسم واراده گرایی است . اکثر افراد عادی جامعه معمولا با این موج های احساسی به شکل حل در اجتماع ونهادهای مستقر آن خودرا بروز می دهند. یعنی شخصیتی را اختیار می کنند که سازمان های  مسلط فرهنگی اجتماع که در اکثر مواقع همان فرهنگ حاکمیت است پیش پای او می گذارند.ودر واقع همرنگ جماعت می گردند ومطابق انتظارات آنان عمل می کنند.در این صورت ظاهرا تباین میان « من » ودنیای برون وترس از تنهایی وناتوانی از میان بر می خیزد.شاید بتوان موارد متعددی را از زمان انقلاب بهمن به بعد در همین رابطه بر شمرد.خلع بنی صدر ، محکومیت جبهه ملی و... مواردی از این دست هستند.وهمین جا باید اضافه کرد که در چنین شرایطی فعالیت نیروهای متکی بر دانایی ، بینش علمی وعقلانیت انقلابی به مراتب دشوار ودشوار تر می شود.

4- در هر صورت پوپولیسم بعنوان اصطلاحی سیاسی دارای طیفی از تعاریف گوناگون است . ما تلاش کرده ایم در این ویژه نامه دیدگاه های متنوع وگاه متضاد ومتناقض را در این باره ارائه نماییم وامید داشته باسیم که با بحثی نقادانه وریشه ای هم به شناخت بیشتر این مقوله به پردازیم وهم در تبیین مصداق های آن  به خطا نرویم که به قول ع . سهند :«  اگر به اديبات به کار گرفته شده در تبليغات طيف نيروها و فعالين اپوزيسيون داخل و خارج کشور در ارتباط با دولت نهم نگاه کنيم، يک خصوصيت مشترک بخش عمده آن‌ها، استفاده از اصطلاح «پوپوليسم» برای توصيف و «تحليل» سياست‌های دولت محمود احمدی نژاد است. آيا اين هم‌گرايی تبليغاتی بين برخی از پيروان سوسياليسم علمی و آنارشيست‌های «حزب کمونيست کارگری»، بين اقتصاددان چپ و مردمی مانند دکتر فريبرز رئيس دانا و اقتصاددان نئوليبرال و راست‌گرايی مانند دکتر موسی غنی نژاد، بين ليبرال‌ها و نئوليبرال‌های «شرق»، «روز»، «کارگزاران» و چپ‌های دمکرات و سوسيال- دمکرات تصادفی است؟ آيا بالاخره، اصطلاح و واژه‌ای پيدا شده است که مانند شاه‌کليد کار می‌کند و برای فعاليت‌های تبليغاتی «همه» مؤثر و کارگشا است و قادر است پيام همۀ اين نيروها و افراد مختلف را به مردم منتقل کند؟ چه اتفاق افتاده است؟»  دریافت این اتفاق هم شاید نقش اساسی به پاسخ معنای پوپولیسم داشته باشد . پس چشم انتظار نظرات شما برای تکمیل وتنویر این بحث می مانیم .

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics