نوشته: یوری اونری
-
ترجمه: ایران سیدرئیسی
شهرگان
در
باره نویسنده:
یوری اونری (Uri
Avnery)،
یک فعال صلح، ژورنالیست، نویسنده و سیاستمدار اسرائیلی است.
او در سال
۱۹۹۳
ارگان گواش شلوم
Gush Shalom
انجمن مستقل صلح را بنیاد نهاده و بین سالهای
۱۹۹۰
ـ ۱۹۵۰
نیز نویسنده مجله «هولوم هزه» (Haolam
Hazeh)
بوده است.
وی سه دوره عضو کنیست (پارلمان اسرائیل) بود و از بنیانگذاران انجمن صلح
اسرائیل ـ فلسطین بهشمار میرود.
یوری در خانوادهای آلمانی یهودی با اعتقاد راسخ صهیونیستی، به دنیا آمد و
همراه همسرش سالها عضو ایرگان (ارگان نظامی ملی زیرزمینی) بود.
او میگوید: «با من از تروریست صحبت نکنید. زیرا من خود یک تروریست بودم!
او در نامه اعتراضی خود به سخنان پاپ، در تاریخ
۲۶
سپتامبر
۲۰۰۶
نوشت: «هر یهودی صادق و آزادهای که تاریخ ملت خود را میشناسد، احساسی جز
سپاس عمیق برای اسلام ندارد.
اسلام پنجاه نسل از یهودیان را حفاظت کرد آن هم در زمانی که مسیحیان ما،
یهودیان را مورد آزار و اذیت قرار میدادند و بارها با توسل به شمشیر سعی
کردند ما را مجبور به ترک دینمان کنند.»
یوری اونری هم اکنون
۸۳
سال دارد و در اسرائیل زندگی میکند
این هفته یک روزنامه
امریکائی نوشت: پادشاه لاشخوران، معاون رئیس جمهور- دیک چینی، برنامه حمله
به ایران را به شیوه ماکیاویلیستی طرحریزی کرده است. اسرائیل ابتدا با
بمباران تأسیسات اتمی ایران حمله را آغاز میکند. ایران نیز ناگزیر با
حمله موشکی پاسخ میدهد و این بهانه خوبی است که آمریکا هجوم خود را آغاز
کند.
آیا حمله دور از واقعیت به نظر میرسد؟ ابدا این طور نیست. این دقیقا
همان رخدادی است که در سال
۱۹۵۶
اتفاق افتاد. در آن زمان فرانسه، اسرائیل و انگلستان در خفا برنامه حمله
به مصر را داشتند (۱)
تا از این طریق،
جمال عبدالناصر را از قدرت پائین بکشند و به قول امروزیها، رژیم چنج
کنند».
برنامه این بود که چتربازان اسرائیل بر روی کانال سوئز فرود بیایند تا تشنج
حاصل از آن زمینه را برای اشغال کانال توسط فرانسه و انگلیس فراهم کند.
فرانسه و انگلیس به کانال بروند تا «امنیت» منطقه را حفظ کنند. این برنامه
اجراء شد اما به طرز وحشتناکی شکست خورد.
اگر با برنامه دیکچینی
موافقت کنیم، چه بر سرمان میآید؟
خلبانان ما، جان خود را برای بمباران تأسیسات اتمی ایران به خطر
میاندازند. با توجه به این که این تأسیسات به خوبی محافظت میشوند، در
عکسالعمل به این حرکت، ایران باران موشکهای خود را به شهرهای ما
میبارد. صدها و شاید هزارها کشته خواهیم داد. همه اینها برای این که
زمینه را برای حمله امریکائیها آماده کنیم.
آیا ایالات متحده میتواند وارد جنگ شود، حتی اگر ما بهانه آن را فراهم
کرده باشیم؟ پاسخ تئوری این سئوال آری است. در حال حاضر، قراردادهای بین
اسرائیل و ایالات متحده بر این محور استوار است که امریکا در هر جنگی باید
به کمک اسرائیل بشتابد و این که این جنگ را چه کسی آغاز کرده است، ابدا مهم
نیست.
پاسخ به این سئوال که امکان تحقق آن چه که از برنامه دیکچینی تراوش میکند
تا چه حد به واقعیت میپیوندند، دشوار است. اما انتشار این خبر، گویای این
است که حمله به ایران بیش از هر زمان دیگری امکانپذیر میباشد.
آیا بوش و دیک چینی و
اطرافیانشان، واقعا قصد حمله به ایران را دارند؟
من نمیدانم.
اما معتقدم که احتمال چنین حملهای، روز به روز بیشتر میشود.
چرا؟ چون جورج بوش به پایان دوران خدمت خود به عنوان رئیس جمهور امریکا
نزدیک میشود. اگر همه چیز تا زمان پایان خدمت او به همین نحو باقی بماند،
جورج بوش به عنوان یک رئیس جمهور بد و حتی بدترین رئیس جمهور در تاریخ
جمهوری شناخته خواهد شد. آغاز خدمت او با فاجعه برجهای دوقلو آغاز شد.
فاجعهای که ضعف سیستمهای امنیتی و اطلاعاتی امریکا را به خوبی نمایان کرد
و از طرفی نیز خدمتش با شکست دردناکی در عراق پایان خواهد یافت.
تنها یک سال باقی مانده است که بوش کاری مؤثر انجام دهد تا بدین وسیله، نام
زشتش را از کتابهای تاریخ بشوید. معمولا در چنین شرایطی، رهبران به دنبال
راه حلهای نظامی میگردند.
با توجه به خصوصیات بوش که همه با آن آشنا هستیم، ناگهان گزینه جنگ، بسیار
خطرناک و واقعی به نظر میرسید.
این درست است که ارتش امریکا در عراق و افغانستان گرفتار است. حتی افرادی
چون بوش و چینی هم در رویاهای خود نمیدیدند که در چنین شرایطی به کشوری
۴
برابر عراق و با جمعیتی
۳
برابر آن حمله کنند.
اما دلالان جنگ در گوش بوش زمزمه میکنند: از چه نگرانی؟ نیازی نیست که به
ایران لشکرکشی کنی. بمباران ایران کافی است. ایران را همان طوری بمباران
میکنیم که افغانستان و صربستان را بمباران کردیم. ما از بمبهای هوشمند و
موشکهای بسیار پیشرفته خود، نه تنها برای حمله به تأسیسات اتمی ایران،
بلکه برای نابودی نهادهای نظامی و حکومتی استفاده میکنیم. «طوری
بمبارانشان میکنیم که به عصر حجر باز گردند»، آن گونه که ژنرال آمریکائی
درباره ویتنام گفت: «کاری میکنیم که به دوران
۲۰
سال قبل باز گردند». آن چنان که ژنرال نیروی هوایی اسرائیل دان هالتز (Dan
Halutz) درباره
لبنان گفت.
این افکار وسوسه انگیزند. امریکا تنها از نیروی هواییاش، موشکهای
متنوعاش و هواپیماهای بسیار قویاش استفاده خواهد کرد. این تسلیحات هم
اکنون در خلیج فارس/ عربی [خلیج فارس] مستقراند. این تسلیحات در زمان
کوتاهی فعال میشود. برای یک رئیس جمهور شکست خورده که به پایان خدمتش
نزدیک میشود، برنامه یک جنگ آسان و کوتاهمدت بسیار فریبنده است و این
رئیس جمهور پیشتر هم نشان داده است که تا چه حد توانائی مقاومت در مقابل
چنین وسوسههایی را دارد.
آیا این برنامه واقعا
عملیات آسانی خواهد بود، مثل یک آب خوردن؟
من شک دارم.
حتی بمبهای هوشمند هم آدم میکشند. ایرانیها مردمانی سربلند، مصمم با
انگیزهای بسیار قوی هستند. آنها به این میبالند که کشورشان در طی
۲
هزار سال گذشته، هرگز به هیچ کشوری تجاوز نکرده است. اما در طول جنگ هشت
ساله ایران و عراق، ایرانیان نشان دادند که در دفاع نسبت به حمله به
کشورشان بسیار مصمم هستند.
اولین پاسخ به حملهی امریکا به ایران، بستن تنگه هرمز یا ورودی خلیج
[فارس] است. انجام این کار، باعث کاهش ذخایر نفتی جهان و سرانجام رخداد یک
فاجعه اقتصادی بیسابقه در جهان خواهد شد. برای باز کردن تنگه آن هم در
صورتی که ممکن باشد، ارتش امریکا ناگزیر است قسمتهای وسیعی از خاک ایران
را تسخیر کند.
این جنگ کوتاه مدت و آسان به جنگی سخت و طولانی مدت مبدل خواهد شد. مفهوم
آن برای ما اسرائیلیها چیست؟
شکی نیست که اگر به ایران حمله شود، ایران همان گونه که قول داده است، پاسخ
خواهد داد. آن هم با بمباران ما و به وسیله موشکهایی که برای همین منظور
آماده کرده است. این کار باعث به خطر افتادن موجودیت اسرائیل نمیشود، اما
خوشایند هم نخواهد بود.
اگر حمله امریکا به ایران تبدیل به جنگی طولانی و طاقتفرسا شود و اگر مردم
امریکا متوجه مصیبت این جنگ بشوند (آن چنان که هم اکنون در عراق میبینیم)،
بسیاری از مردم امریکا انگشت اتهام را به سوی اسرائیل نشانهگیری میکنند.
این بر هیچ کس پوشیده نیست که لابی طرفدارا اسرائیل و متحدین
نومحافظهکارانش (که بسیاری از آنها یهودیاند) و مسیحیان صهیونیست، مصمم
براین هستند که امریکا را وادار به چنین حملهای بنمایند. یعنی همان کاری
که در مورد عراق کردند. در مورد اسرائیل، تمام دستاوردهای احتمالی حمله به
ایران، تبدیل به ضایعات بزرگی خواهد شد، ضایعاتی که نه تنها دامن اسرائیل
را میگیرد بلکه به جامعه یهودی امریکا هم آسیب وارد میکند.
اگر محمود احمدینژاد وجود
نداشت، حکومت اسرائیل او را متولد میکرد.
(۲)
او همه شرایط یک دشمن ایدهآل را دارد. دهان بزرگی دارد. گزافهگو است.
از جنجالآفرینی لذت میبرد. هولوکاست را رد میکند. پیشبینی میکند که
«اسرائیل از روی نقشه حذف میشود». با وجود این که او هیچ وقت این را نگفت
و این گفته او مبنی بر این که او اسرائیل را از نقشه پاک خواهد کرد ساختگی
است.
این هفته لابی طرفدار اسرائیل تظاهرات بزرگی را بر ضد احمدینژاد در
نیویورک طرحریزی کرد. این تظاهرات نیویورک بسیار موفق بود، البته برای
احمدینژاد. او توانست به آرزوی خود که همانا جلب توجه جهانیان است دست
یابد. به احمدینژاد این فرصت داده شد که استدلال خود را بر ضد اسرائیل که
بعضی اهانتآمیز و بعضی کاملا درست بود، به جهانیان ابراز کند.
اما احمدینژاد ایران نیست. این درست است که او در یک انتخابات مردم پسند
برنده شده است. اما ایران مثل احزاب ارتودوکس اسرائیل است. این
خاخامهایشان هستند که حکومت را اداره میکنند نه سیاستمدارانشان. تصمیم
را رهبریت شیعه میگیرد، آن چنان که نیروهای انتظامی را رهبری میکند. این
بدنه حکومت لافزن، پرسروصدا و یا جنجالطلب نیست. بلکه بسیار با احتیاط
عمل میکند.
اگر ایران واقعا میخواست که به سلاح اتمی دست یابد، این کار را در سکوت
کامل انجام میداد، یعنی همان کاری که اسرائیل انجام داد. ضربهای که غرور
احمدینژاد به این برنامه میزد، بزرگتر از ضربهای میبود که هر دشمن
خارجی میتوانست به آن بزند.
فکر کردن درباره سلاح اتمی در دست ایران یا هر کشور دیگری بسیار ناگوار
است. من امیدوارم که دسترسی به سلاح اتمی به وسیله کشمکشهای سیاسی و یا
محاصره اقتصادی محدود شود. اما حتی عدم این موفقیت هم به پایان یافتن دنیا
نخواهد انجامید. این قدرت اسرائیل است که هراسانگیز میباشد. حتی
احمدینژاد هم بهای تخریب اسرائیل را با بهای تخریب ایران تاخت نمیزند.
ناپلئون گفت برای این که سیاستهای یک کشور را بدانیم، تنها باید به نقشه
نگاه کنیم.
اگر این کار را بکنیم، میبینیم که هیچ دلیلی برای جنگ ایران و اسرائیل
وجود ندارد. حتی اورشلیم برای مدتهای طولانی معتقد به این بود که ایران و
اسرائیل دو متحد طبیعی یکدیگر هستند.
دیوید بن گوریُن (David
Bon – Gurion)،
طرفدار «اتحاد حاشیهنشینان» بود. او معتقد بود که تمام دنیای عرب دشمن
طبیعی اسرائیل است بنابراین باید در حاشیههای دنیای عرب ـ ترکیه، ایران،
اتیوپی، چاد و . . . دنبال متحد گشت. او هم چنین به دنبال متحدین در میان
دنیای عرب بود. جوامع سنی عرب، مارونیتها، کاپیتها، کردها، شیعیان و . .
.
زمان شاه، ارتباطات بسیار نزدیکی بین دو کشور ایران و اسرائیل وجود داشت.
بعضی مثبت و بعضی منفی. بعضی صحیح و بعضی غلط. شاه در ساخت خط لوله
«ایلات به اسکلان» برای حمل نفت ایران به دریای مدیترانه، به صورتی که
نیازی به کانال سوئز نباشد، به اسرائیل کمک کرد. سازمان داخلی اطلاعات
اسرائیل (شاباک) به همکار بدنام خود (ساواک) تعلیم داد. اسرائیلیها و
ایرانیان در کردستان عراق با هم همکاری کردند تا کردها بر ضد ستمگران سنی
عرب مبارزه کنند.
انقلاب خمینی هم در ابتدا،
پایانی بر این اتحاد نبود. تنها آن را به زیرزمین منتقل کرد. در زمان جنگ
ایران و عراق، اسرائیل بر این تصور که هر کسی با اعراب بجنگد دوست ما است،
به ایران اسلحه داد. در همان زمان، امریکائیها هم به صدام حسین سلاح
دادند. این خود مثالی، هر چند نادر از انشعاب واضح بین اورشلیم (۳)
و واشتنگتن است. اینها همه در مسئله ایران و کنترا زمانی که امریکا به
اسرائیل کمک میکرد به آیتالهها سلاح بفروشد مشخص شد.
امروز یک کشاکش ایدئولوژیکی، بین دو کشور ایران و اسرائیل شدت میگیرد ولی
این مناقشه، بیشتر لفظی و عوام فریبانه است. من حتی به خودم اجازه میدهم
که بگویم، احمدینژاد به مسئله اسرائیل و فلسطین هیچ اهمیتی نمیدهد. او
تنها از این مسئله استفاده میکند که برای خود دوستانی در دنیای عرب پیدا
کند. اگر من یک فلسطینی بودم، به او اعتماد نمیکردم. دیر یا زود،
جغرافیا خواهد گفت که ارتباط ایران و اسرائیل به جای اول خود برمیگردد.
امیدوارم که این بار این رابطه مثبتتر از قبل باشد.
من آمادگی دارم که با اعتماد به نفس یک چیز را پیشبینی کنم و آن این که،
هر کسی برای جنگ با ایران کوشش کند، پشیمان خواهد شد.
وارد شدن در بعضی مسائل آسان است اما بیرون آمدن از آن بسیار مشکل
میباشد. آخرین کسی که متوجه این مسئله شد، صدام حسین بود. او فکر کرد که
حمله به ایران مثل آب خوردن است. به هر حال، خمینی بسیاری از سربازان،
خلبانان و اعضای ارتش شاه را کشته بود، او فکر میکرد که یک فوت از جانب
عراق، برای نابودی ایران کافی خواهد بود. او هشت سال فرصت داشت که پشیمانی
را تجربه کند.
هم امریکائیها و هم ما، ممکن است به زودی به این نتیجه برسیم که لجن عراق
در مقابل باتلاق ایران مانند خامه خواهد بود.
۲۹
سپتامبر ۲۰۰۷
-----------------------------
پانوشت مترجم:
۱ـ
دولت انقلابی جمال عبدالناصر جایگزین حکومت فاسد فاروق شده بود. او با
الهام از دکتر مصدق مبادرت به ملی کردن کانال سوئز کرد.
۲ـ
متأسفیم که بعضی از هموطنان ما، نه تنها به اندازه آقای یوری آونری - که
صهیونیست است - نسبت به ایران حساس نیستند، بلکه حتی به قدر ایشان واقعگرا
نیز نمیباشند.
۳ـ
این باور شخصی آقای یوری اونری است که اورشلیم را به جای تلآویو پایتخت
اسرائیل میداند. |