نویدنو:23/09/1391  

 

نویدنو23/09/1391 

 

 

به بیراهه نرویم !

درپاسخ به فرهاد عاصمی

س.آشنا

در زهدان انتظار ، دیری زایش را بیوسیده ام. از رگ رگم آتش می گذرد. از بسیاری شیفتگی ، از نصیب خویش بیزاری جستم ، فریاد زدم: " به بیراهه نرویم !" کمتر کسانی آن را جدی می پنداشتند. در سایه زبان گنجشگی نشستم ، کبوتر فرا پرید و گفت: " ِورد خود را هزارن بار تکرار کن تا زبانت چوبینه شود ، رودها بخشکد، قلبت چون اسفنجی مرده بچروکد. مغزت به خاک ، وسینه ات به خون بدل شود. از دار لعنت بیاویزندت ، چشمانت را بر کن و چون وزغی کور ، جستن کنان به دنبالشان برو و آنها را از طلسم شیطان بر حذر دار !"

و من چنین کردم . و همراهان بسیار با من بودند.   

به دنبال مطلب نگارنده به نام " مبارزه علیه انحلال طلبی ...." آقای عاصمی ، چون همیشه ، با نگرشی یکجانبه و با استفاده از کلماتی "متکبرانه" ، تلاش دوباره ای کرده اند تا ضمن رد "صلاحیت " فکری دیگران و عدم در ک آنها از مضمون های نوشته های رفیق طبری و عدم در ک دیالکتیک، بر روی مسئله اصلی سرپوش بگذارند و آن را به بیراهه بکشانند .

هر چند که ایشان مطلب خود را با سئوال از بخش پایانی مطلب نگارنده آغاز کرده است ، مناسب می دانم که سخن را با نخستین موضوع آغاز کنم که در رابطه با "استعاره شاعرانه " نقل شده از "پچپچه های پاییز است . جایی که آقای عاصمی خود را محق می داند تا هر گونه نظری را در مورد اشعار رفیق طبری بدهد ، از آن برداشت های نادرستی در مورد مسایل داشته باشد و این انتظاررا نیز دارند  که دیگران این  استدلال ها را بپذیرند و جالب تر آن که این برداشت های جزم گرایانه را نیز دیالکتیکی می نامند.

او در" برداشت" خود می گوید :

"او از یک سو ”متانت“ کوشش منسجم، هدفمند و زحمتکشانه زنبور را برای بیان عمل آگاهانه به کمک می گیرد و آن را با واژه های زیباشناسانه «چنبره غوغاگر زنبود» ترسیم می کند، و از سویی دیگر، جنجال بی برنامه- بی فکر «خرمگسی» را در برابر آن قرار می دهد و آن را ««تقلای اوباشانه» می نامد، تا دو شیوه و اسلوب عملکرد را برای نیروی انقلابی ترسیم کند. «تقلای اوباشانه خرمگس» نیز می تواند به طور «تصادفی» با موفقیت روبرو گردد و راهی به بیرون بیابد («”تکرار“، تمرین است» (”با پچپچه های پاییز“، بخش ۶)، اما نکته مورد نظر طبری در این رابطه، برجسته ساختن کوشش آگاهانه است.

آقای عاصمی با بیان برداشت خود ، انتشار نامه سرگشاده را عملی "نا آگاهانه و غوغا گرانه "  می نامند که گویی "بی پشتوانه " و به دور از "عقلانیت " است. حال آنکه در برابر آن می توان با "کوشش" آگاهانه به بررسی مسایل پرداخت. که نتیجه این "کوشش " آگاهانه ، پایان بخشیدن به انتشار مطالبی است که در باره آقای عمویی صورت گرفته است. آنچه  که ایشان در مقالات قبلی خود خواستار آن شده اند.

در برابر این برداشت غیر منطقی و غیر واقعی آقای عاصمی ، باید گفت که آغاز این مطلب از طرف ر-سپیداری ، کوششی آگاهانه بود که بر اساس تحولات چند سال اخیر در کشورمان و در رابطه با حزب و آلترناتیو سازی علیه آن صورت گرفته است و بر همین اساس و باور نیز رفقای دیگری با احساس مسئولیت در مورد حزب و آینده آن ، نیاز به افشاگری هرچه بیشتر در این مورد را ضروری دانستند. این حرکت ، مسئله پیچیده ای نبود که آقای عاصمی نتواند آن را درک کند تا نیازمند آن شود که با "تحقیق "های فراوان و "بررسی " های طولانی به این نتیجه برسند که رفیق طبری  "کوشش آگاهانه " را  در برابر"تقلای اوباشانه" قرار می دهد . بحث ما در این است که گشایش این بحث ها از طرف ر.سپیداری ، عملی آگاهانه بوده و به نظر نگارنده ، آنچنان که در مطلب قبلی در مورد آن تاکید شده است، بحث پچپچه های پاییز با این درک ، در این مسله غیر ضروری و نا مربوط است و به بیانی دیگر گمراه کننده است . این نشان می دهد که آقای عاصمی یا درک درستی از نوشتارهای رفیق طبری ، به رغم ادعا های ایشان ، ندارند و یا دیالکتیک را درک نکرده اند . آقای عاصمی اگر درک درستی از هرکدام از این ها نداشته باشند ، که امیدواریم در این مورد چنین باشد، به یقین به بیراهه رفته اند ، و اگر در ک درستی وجود داشته باشد، استفاده ابزاری از این نوشتارها و الغای برداشت های غیر واقعی ، ایجاد همان مغلطه ای است که در مطلب قبلی اشاره شد که هدف آن تبدیل راه به بیراهه و سرپوش گذاشتن در راه افشای مسایل است.

همانگونه که قبلا گفته شد ، آنچه که در نامه سرگشاده مطرح شده است، افشای مسئله ای جدی و حساب شده  در راه تخریب و انحلال حزب است و مبارزه با انحلال طلبی ، که در مطلب قبلی مطرح شد، بر گرفته از فراکسیونیسم، آنگونه که آقای عاصمی تلاش کرده اند تا این باور را الغاکنند و از آن نتیجه بگیرند که گویا فراکسیون هایی در حزب وجود دارند، نیست ، بلکه تنها اشاره به ماهیت انحلال طلبی در سال 1913 بود که در آن اخراجی ها و جدا شدگان از حزب ، با ادعای این که" چیزی وجود ندارد که منحل شود" ، تلاش کردند تا به انهدام حزب دست بزنند و در همین مورد نیز لنین تفاوت بین اپورتونیسم، انحلال طلبی و فراکسیونیسم را توضیح داده است.

آنچه که در مطلب قبلی نوشته شد ، بر خلاف  گفته آقای عاصمی که از نوشته نگارنده نتیجه گیری مجددأ اشتباهی را داشته اند و گفته اند که :

" آیا مبارزه علیه انحلال طلبی، مبارزه با ریشه کمبودهایی نیز نمی باشد که به برخی از آن ها در ارتباط با نوشتار انتقادی شما اشاره شد؟ آیا مبارزه علیه انحلال طلبی، مبارزه با اندیشه فراکسیونیستی نمی باشد که می توان در نوشتار شما نشان داد؟ ادعاها و اتهامات بی پایه و اساس شما علیه من، جز ازریشه اندیشه فراکسیونیستی سیرآب می شوند؟"

 

باید گفت که انحلال طلبی ریشه در کمبود ها نیست ، بلکه خط فکری کاملأ متضادی است که در برابر و برعلیه حزب قرار می گیرد و نباید آن را به عنوان بخشی از حزب معرفی کرد و به دنبال آن به "فراکسیونیسم" مورد نظر شما رسید. انحلال طلبی به مثابه دشمن حزب و در راه نابودی آن تلاش می کند و این نه تنها ریشه در کمبودها ندارد ، بلکه نشان دهنده رشد حزب ، نفوذ و گسترش آن است که دشمنان آن را به تکاپو می اندازد تا با انواع شیوه ها و از جمله ایجاد گروه انحلال طلبان ، به تخریب آن دست بزنند. مبارزه با انحلال طلبی به طور ریشه ای با مبارزه با فراکسیونیسم تفاوت دارد ، در فراکسیونیسم ، عضو حزب از حزب بر نمی تابد ، ولی در انحلال طلبی ، رانده شده حزبی و جدا شدگان آن خواستار نابودی حزب به طور ریشه ای هستند و از حزب برتابیده اند. در حال حاضر نیز به نظر نگارنده ، فراکسیونی در حزب وجود ندارد که مبارزه ای علیه آن صورت بگیرد و مدعیان "توده ای " که با ایجاد سایت های گوناگون تلاش کرده اند تا خود را بخشی از "حزب " بنامند  ، هیچ گونه تماس و رابطه تشکیلاتی با حزب ندارند و به طور عمده نیز اخراجی ها و جدا شدگان از حزب هستند . لازم است اشاره شود که بسیار خوب است تا بتوانیم اصطلاحات و واژه ها را تا حد امکان برای درک صحیح تر از مسایل ، درست به کار ببریم.

 

در رابطه با اشاره شما به مطلب رفیق طبری در باره  رهبری ، ..... که نوشته اید:

" زنده یاد احسان طبری در ”شمه ای در باره رهبری- سازماندهی و مبارزه اجتماعی“ (یادداشت ها و نوشته های فلسفی و اجتماعی، ص ٨١ به بعد) اهمیت «فاکتوگرافی دقیق» را برجسته می کند و می نویسد: «… اطلاع باید مبتنی بر فاکت های دقیق باشد و به خواست ها و گرایش های ذهنی در جمع آوری فاکت ها و کسب اطلاعات راه داده نشود. …».

شما نه تنها به این توصیه آموزگار توده ای ها پایبند نبوده اید، بلکه واقعیت را به سود پندار خود تغییر نیز داده اید. رفیق طبری مخالف جزم گرایی ویکسو نگری  بودند و  در تمامی نوشته های خود نیز همیشه ارتباط دیالکتیکی مسایل را آموزش می دادند ، آنچه باید شیوه عمل و تفکر هر مارکسیستی باشد. بر همین اساس نیز هر پدیده ای را باید نه تنها در ارتباط با تغییرات درونی آن سنجید ، بلکه تاثیر متقابل آن در رابطه با  سایر پدیده ها را نیز باید در نظر گرفت. بدون چنین درکی ، به یقین به استنتاجی یک جانبه  خواهیم رسید و به دنبال آن نیز در عمل با شکست مواجه خواهیم شد. از همین رو باید گفت که ، در مورد بررسی مسایل اجتماعی و تحولات سیاسی ، تنها نمی توان به این یا آن نوشته ی مکتوب بسنده کرد ، چرا که به یقین دسترسی به چنین "اسنادی " در بررسی مسایل سیاسی غیر ممکن می نماید، بلکه برآیند گفته ها ، حرکت ها ، عملکردها و پیامدهای  آنها هستند که راه را به شما نشان می دهند و از این طریق نیز می توان نتیجه سیاسی را به دست آورد. بر همین اساس نیز یک حزب سیاسی موفق حرکت ها ی  خود را بر اساس تغییرات  سیاسی و اجتماعی تعیین می کند و تئوری های خود را با این تغییرات تغییر می دهد . این دید سیاسی از روند حوادث است که  به یقین همان فاکت ها و اطلاعاتی است که شما به آنها اشاره کرده اید و بر همین اساس نیز نامه سرگشاده و سایر مطا لب که در ارتباط با آن انتشار یافته اند ، برگرفته از سیر حوادث و تحولاتی است که در رابطه با حزب صورت می گیرد. هرچند که ممکن است شما نتوانید این فاکت ها را آنگونه که هستند ببینید ، ولی نگاهی به سخنرانی های آقای عمویی و تشابه موضع گیری ها ی آن با  مطالب منتشر شده در "راه توده " ، همزمانی موضع گیری ها و سایر اخبار در همین رابطه ، مجموعه ای از آگاهی ها و مدارک عینی و قاطع را به دست می دهند که انکار آنها ، چشم پوشی آگاهانه از دیدن سیر حوادث است.

بر خلاف نظر شما نیز، نگارنده "صورت مسئله را " حذف نکرده است ، بلکه این نوشته های شماست که با  "آسمان و ریسمان " بافتن ، و بیان مطالب نا مربوط تلاش کرده اید تا "صورت مسئله" را حذف کنید . با دستیازی به نوشته های  رفیق طبری  و با بکار بردن "استعاره ها" و مخدوش کردن مفاهیم آن ، هر چند که نگارنده را از درک آنها عاجز دانسته اید، که بحث بر روی آن را نه ضرور می دانم و نه مفید که اشاره ای به آن داشته باشم، علاوه بر این که به کارهای سترگ و علمی رفیق طبری را وارونه جلوه می دهید ، بلکه  می خواهید جزم گرایی را به عنوان دیالکتیک معرفی کنید که این حرکت چه آگاهانه و چه غیر آگاهانه ، یا دلیلی بر عدم درک دیالکتیک از طرف شماست و یا تلاشی برای جلوگیری از مبارزه با دشمنان حزب است.

با "نوشتن " در مورد اشعار رفیق طبری و ادعای درک آنها ، نمی توان دیالکتیک را درک کرد . دیالکتیک برای یک مارکسیست تنها یک شعار و ادعا نیست ، بلکه شیوه تفکر و عمل است که در آن ارتباط پدیده ها را بایستی با یکدیگر و در بعد زمان و مکان سنجید و چه زیبا رفیق طبری در پچپچه های پاییز ، در جمله ای زیبا و کوتاه به این شیوه از تفکر دعوت می کند و می گوید:

" دروازه خفتن را بگشای! گلاویز زمان با مکان ، اکنون با گذشته ، زمین با آسمان ، سایه با تصویر ، این سو با فراسو ، خاور با باختر"

آری این آن چیزی است که نباید فراموش شود ، تمامی پدیده ها را می بایستی در روند تاثیر گذاری بر یکدیگر، چه کم و چه بیش، دید. چه در عرصه طبیعت و اجتماع و چه در عرصه سیاست.

بر خلاف  پیشنهاد شما برای پایان دادن به این گونه مطالب و و ارجاع آن به " کمیسیونی تعیین شده از طرف رهبری " حزب ،  در واقع "تحمیل " سکوتی در برابر طرح آلترناتیو سازی است که علیه حزب صورت می گیرد ، آنچه که آموزگار شما و بسیاری دیگر از توده ای ها ، رفیق طبری ، نه تنها توده ای ها بلکه انسان ها را از آن برحذر می دارد و در همان پچپچه های پاییز مورد اشاره شما می گوید :

" در زهدان انتظار ، دیری زایش را بیوسیده ام. از رگ رگم آتش می گذرد. از بسیاری شیفتگی ، از نصیب خویش بیزاری جستم ، فریاد زدم: " به بیراهه نرویم !" کمتر کسانی آن را جدی می پنداشتند. در سایه زبان گنجشگی نشستم ، کبوتر فرا پرید و گفت: " ِورد خود را هزارن بار تکرار کن تا زبانت چوبینه شود ، رودها بخشکد، قلبت چون اسفنجی مرده بچروکد. مغزت به خاک ، وسینه ات به خون بدل شود. از دار لعنت بیاویزندت ، چشمانت را بر کن و چون وزغی کور ، جستن کنان به دنبالشان برو و آنها را ا طلسم شیطان بر حذر دار !"

و من چنین کردم . و همراهان بسیار با من بودند.   

هر چند که "ورد " رفقایی چون ر.سپیداری  از طریق بسیاری دیگر ، بارها و بارها ، تکرار شدند وبه درستی نیز به نکات بسیار مهمی نیز اشاره داشته اند ، با اینحال و در برابر آن ، هستند کسانی که با آگاهی از واقعیت ها و دستیازی به انواع ترفندها ، تلاش دارند تا از افشای واقعیت ها جلو گیری کنند و این جایی است که آقای عاصمی !، می توان به تاریخ و پویایی آن پیوست و یا در باتلاق های  آن ، برای ذره ذره محو شدن ، غوطه ور شد.

موضوع  دیگری که شما به آن اشاره کرده اید ، برداشت اشتباه نگارنده از نوشتار شما در باره ی "حذف بخشی از تاریخ " است که من عین مطلب شما را دوباره نقل می کنم و نه آنگونه که در جوابیه به من ، تنها بخشی از نوشتار خود را آورده اید ، شما در مطلب خود گفته اید:

اهمیت بررسی و پژوهش انسانی و اساسنامه ای تاریخ مبارزات حزب توده ایران در زندان های جمهوری اسلامی از دو وجه پر اهمیت و ضروری است.

" یکی از این روی، که تاریخ مبارزات حزب ما فرازها و فرودها دارد که نمی توان بخشی را تاریخ حزب دانست و بخشی را به دور انداخت، انگار مربوط به حزب توده ایران، حتی بیش از آن، مربوط به تاریخ نیروی ”چپ ایران نمی باشد".

هدف شما از بیان این جمله به چه مفهومی است؟ آیا این جمله در ذهن خواننده به غیر از نادیده گرفتن بخشی از تاریخ حزب  از سوی رهبری حزب و تشکیلات کنونی مفهومی دیگری دارد؟

هر گفتاری مفهوم خاص خود را دارد و با بازی با کلمات نیز نمی توان مفاهیم آنها را تغییر داد ، با نگاهی به مجموعه نوشته های شما در مطلب قبلی ، نتیجه ای غیر از این به ذهن خواننده خطور نمی کند مگر آنکه شما نتوانسته اید مفهوم واقعی را در این جمله ارایه دهید.

اما بپردازیم به سئوال آغازین شما که مربوط به بخش پایانی مطلب قبلی نگارنده است .

در مطلب قبلی اشاره شد که حزب توده ایران به یقین بررسی شرایط رفقای زندانی شده خود را در شکنجه گاه های رژیم ولایت فقیه  در دستور کار خود دارد و به یقین  نیز بنا به امکانات موجود نیز گزارش هایی را در دسترس دارد ، ولی لازمه گزارشی دقیق و "علمی" که شما ازآن نام برده اید، دسترسی به  اسناد و مدارکی است که در اختیار جلادان رژیم است و به همین دلیل نیز برای ارزیابی دقیق تر شرایط ، در زمان لازم و امکانات بهتر، این امر مهم تحت نظر ارگان ها ی منتخب حزب صورت خواهد گرفت. این مسئله ای غامض و پیچیده نیست که شما آن را "بی توجهی " و دیدن مسئله "از روزنی تنگ" خوانده اید. این برخورد شما اتفاقأ "تنگ نظرانه " و دیدن مسایل از "روزنی تنگ" است که در آن خواست های غیر منطقی و غیر عملی را طلب می کنید. رژیم ولی فقیه با تمام وجود تلاش برای نابودی حزب دارد و در این راه علاوه بر آلترناتیو سازی ، با اشاعه انواع و اقسام شایعات ، دروغ پردازی ها و خاطره نویسی ها سعی دارد تا هویت حزب را نیز نابود سازد . در این میان  اعتماد به خاطره نویسی ها و شایعات ، بدون داشتن سندی معتبر، می تواند بهای سنگینی را بر حزب تحمیل کند . از این رو ، "ارگان صلاحیت دار حزبی " ( که شما هنوز مفهوم مشخصی از آن را ارایه نداده اید، چرا که به یقین حزب در مورد فعالیت های گوناگون خود ارگان های مسئول خود را دارد و این ارگان ها بر آمده از رای بالاترین ارگان آن یعنی کنگره های آن هستند و چنین تصمیم هایی  به عهده کنگره است که با صلاح دید شرایط می تواند آنها را در دستور کار خود قرار دهد) ، برای رسیدگی به این مسایل نیاز به مدارک و شواهد مستندی دارد که به جرات می توان گفت که در شرایط موجود چنین امکانی وجود ندارد.

شما تشکیل ارگان صلاحیت دار حزبی برای "جمع آوری اسناد ، داده ها ، خاطرات و ....رساندن آن به ارگان مربوطه حزبی ..." را "تحکیم خط مش ی انقلابی حزب توده ایران " و مانع سو استفاده جریان های ضد حزبی  می دانید . و این که آنها با " باز انتشار مطبوعات حزبی از اسناد و نوشته های گذشته حزب  ، همانقدر سو استفاده می کنند که از نبود دفاع از در بندی های حزبی ..."

در مطلب قبلی به این اشاره شد که حزب با تمامی تلاش خود و با اقدام به چاپ دو کتاب در باره شهدای حزبی ، بنا به اطلاعاتی که موجود بود به دفاع از رفقای دربند، شهید و شکنجه شده خود پرداخته است . ولی این که "راه توده " و  "عدالت" در باز انتشار اسناد حزبی ، به سواستفاده پرداخته اند، خود سئوال های مشخصی را مطرح میکند که  بخشی از آنها ،برای کمک به تاریخ حزب توده ایران، از شما پرسیده شد که همچنان بی پاسخ مانده است. چگونگی  دست یابی علی خدایی به این اسناد و زمان آن موضوع جدی است که پاسخ دادن به آنها از طرف کسانی که به این اسناد دسترسی داشته اند و از تحویل آنها به حزب امتناع کردند ، ضروری است.

دیگر این که بنا به اعتراف و تایید شما ، راه توده جریانی ضد توده ای است که به باور و یقین بسیاری عملکرد آن در راستای تقویت مواضع ؤزیک ولایت فقیه است  و گردانندگان آن در تلاش برای آلترناتیو سازی علیه حزب هستند و دسترسی برخی از این اسناد که پس از یورش به حزب به دست رژیم افتاده بود سئوال دیگری است که پاسخ به آن از طرف "هوداران" آن ضروری است

در انتها تنها به این نکته باید اشاره کرد که بحث آغاز شده در این مبحث ، علیه این یا آن شخص مشخص نیست ، بلکه علیه یک حرکت در راه جلوگیری از توطئه های حساب شده علیه حزب است و در این میان نیز این یا آن شخص نیز خواسته و یا ناخواسته ، در این توطئه ها شرکت دارند و از این سئوال هایی که از آقای عمویی شده همچنان به قوت خود باقی است. از جمله مهمترین آنها همانا تایید تمام عیار آقای عمویی از علی خدایی است ، کسی که در روند فعالیت های خود ، با اتقاد از مواضع کنونی حزب کار خود را آغاز کرد و در حال حاضر نیز با تاریخ نویسی های منحصر به فرد در مورد خود ، مدعی رهبری حزب ، البته در چارچوب رژیم ولایت فقیه است.

تکرار سایر سئوال ها ، به نظر نگارنده ، تکرار مکررات است و علاقه مندان می توانند با مراجعه به این سئوال ها در مطالب گوناگون چاپ شده به آنها دسترسی داشته باشند. تنها موضوع باقیمانده پاسخ به این پرسش هاست که مخالفین طرح این سئوال ها ، تلاش می کنند تا با بیان  مطالب غیر واقعی و بی ارتباط با موضوع ، به قول آقای عاصمی "صورت مسئله" را حذف کنند.

زنده باد «مقابله با انحلال طلبي»!

پاسخ به نقد س.اشنا

فرهاد عاصمی

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter