نویدنو:28/12/1390  

 

 نویدنو  28/12/1390

 

از انقلابی نمایی تا همکاری با رسانه کودتا چیان

انوشه راستگو

به کارزار عظیمی که رسانه دولتی بی بی سی علیه حزب توده ایران به راه انداخته است ؛ می توان از  زوایه های گوناگون نگریست . پیشتر از زاویه نقش رسانه ای اش(1) آن را مورد واکاوی قرار دادم . اینک می کوشم تا از زاویه عمکرد  مدعیان چپ که حاضر به همکاری با این رسانه  شده اند، به این کارزار بپردازم.

بررسی محتوایی تمام نگاشته های آن ؛ چه به دلیل حجم عظیم آن وچه به دلیل بی ارزش بودن بیشتر آنان، کاری است اگر نه غیر ممکن ؛ ولی دست کم دشوار که ارزش انجام آن را ندارد.از این رو به مشتی که نمونه خروار است اشاره هایی می کنیم :

1-   باقر پرهام

 ایشان در نوشتار سراسر تحریف خود در توجیه علت عملکرد ارتجاع پسند خود ودوستانشان در اخراج توده ای ها از کانون نویسندگان ایران از جمله چنین می نگارند:

"مرحوم شاملو بود که با خنده و طنز خاص خودش درآمد گفت: این یکی را، برخلاف همۀ آن های دیگر، رد می کنیم و خبرش را نیز همراه با دلایل مان به روزنامه ها خواهیم داد."

شاملو شاعر بزرگی است وبرگردن ادبیات ایران نیز حق بزرگی دارد ؛ اما دلیل آن نمی شود که نقش مخرب او را در آن دوره کانون در نظر نگیریم.این گونه موضع گیری ها ، گام اول در ویران ساختن کانون نویسندگان بود وبه خوبی نشان می دهد که موضع گیری برای اخراج توده ای ها از همان آغاز وبه دلیل اختلاف نظر سیاسی بوده است . ومسائل مطرح شده پس از آن فقط بهانه ای برای توجیه این عملکرد ضد دموکراتیک می باشد . توجه کنید که کانون نویسندگان ایران یک کانون صنفی است که وظیفه ا ش در درجه نخست گرد آوردن همه نویسندگان وشاعران ایران برای برآورده کردن خواست های صنفی آنان است . اخراج جمع کثیری از برجسته ترین نویسندگان وشاعران ایران باماشین رایی که اکثریت آنان تازه جذب کانون شده بودند وتعصبات گروهی وسازمانی وعقیدتی آنان بر نویسنده وهنرمند بودنشان می چربید به منظور تبدیل کانون به زایده پاره ای از گروه های تندرو؛عملی ویران گر در یک نهاد دموکراتیک بود که نقش مخرب آن در از میان بردن نهادهای دموکراتیک دستکمی از عمکردهای بعدی حکومت جمهوری اسلامی نداشت . این درد را تا به کی باید در سینه فروبرد که اولین ضربه به نهادی دموکراتیک در ایران پس از انقلاب ؛ نه از سوی کارگزاران جمهوری اسلامی بلکه از سوی مدعیان سینه چاک دموکراسی انجام گرفت؟ وهنوز پس از گذشت سی سال از این اقدام ضد دموکراتیک عناصری از گردانندگان این اقدام فجیع ؛ به اشکال گوناگون به توجیه آن می پردازند؟

ایشان در جایی دیگر چنین می نگارند:

نمی دانم که در یکی از کدامین این گونه جلسات و در سخنرانی ِ چه کسی بود که من، درمحلی نزدیک به تریبون سخنران، در کنار احسان طبری نشسته بودم . گرماگرم گوش دادن به سخنران ، ناگهان طبری سرش را به گوش من نزدیک کرد و آهسته گفت:" آقای دکتر پرهام، شما به نظر من برجسته ترین روشنفکر ایران هستید و من احترام بسیاری برای شما قائلم".عیناِ با همین بیان. مطلب به قدری نامنتظر و غیر عادی می نمود که من جز این که با شگفتی به او نگاهی کنم، چیزی نیافتم که بگویم . ولی، جمله ای که طبری در گوش من گفت، آنهم بی مقدمه ، بی موقع، و با اغراقی آشکار، تا چند روز ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. می کوشیدم دلیلی برای این حرکت و گفتۀ طبری بیابم. سرانجام به تنها نتیجه ای که رسیدم این بود که اینها، یعنی حزب توده، تاکتیک تازه ای برای جذب و جلب افراد و عناصر سرشناس به سمت حزب اندیشیده و ظاهراً طبری را که به فیلسوف بودن و تئوریسین بودن شهرت بیشتری دارد، مامور این کار در کانون و عرصه های حضور روشنفکری کرده است. چند روز بعد، اتفاقی افتاد که استنباط مرا تایید کرد.”

دروغی که ایشان به آقای طبری منتسب کرده اند به قدری آشکار است که حتی خود ایشان نیز آن را باور ندارد از همین رو چنین ادامه می دهد که " و با اغراقی آشکار" آیا اغراقی که نویسنده کم مایه ای چون ایشان هم آن را درک کند از طرف آقای طبری قابل درک نبود؟ آقای پرهام چرا چنین اتهام سخیفی را امروز که طبری روی در نقاب خاک کشیده است مطرح می کند . بی گمان اگر این واقعه – البته در صورت وقوع آن - در آن روزگاران فاش می شد جبهه عظیمی علیه آقای طبری در درون حزب به راه می افتاد واین باید بسیار مقبول آقای پرهام ودوستانشان می بود .اما مطمئنا در صورتی که این هذیان ها در آن روزگار درج می شد به همان سرنوشتی دچار می شد که ادعای ایشان در مورد آقای ناصر ایرانی دچار شد.

اما قسمت خوشمزه تر خاطرات  " گهر بار " ایشان از این قرار است :

"حرف خوئی این بود که انتظار و پیشنهاد حزب توده از وی- با واسطۀ طبری – این است که او- یعنی خوئی – سردبیریِ مردم ، ارگان حزب توده را بپذیرد . و از من می پرسید که نظرت چیست، بپذ یرم یا نه؟ پرسیدم که این مذاکرات در کجا صورت گرفته، و تو به دفتر حزب در خیابان شانزدۀ آذر هم رفته ای؟ جواب اسماعیل مثبت بود و گفت: آره، یه بار رفته ام."

کدام عقل سلیمی این گفته ها - که متاسفانه جز ترهات بر آن نام دیگری نمی توان نهاد - را باور می کند اولا به شهادت دوست ودشمن حزب توده ایران آنقدر نویسنده وشاعر وپژوهشگر وروزنامه نگار در اختیار داشت که دیگر نیازی به فردی در خارج صفوف خود برای تصدی سردبیری ارگان خود نداشته باشد . از این گذشته آنان که با ساختار حزب توده ایران واحزاب نظیر آن در سطح جهانی آشنایی دارند بخوبی می دانند که مسوول ارگان باید یکی از دبیران حزبی باشد ؛ چراکه مطالب نوشته شده در این نشریات از اهمیت خاصی برخوردارند ومشی حزب باید به طور دقیق در آن ها رعایت شود . تذکر این نکته در این جا لازم می نماید که ؛ با وجود این دقت عمل یکی ؛دومورد خطای کم اهمیت  انجام یافته در کل نوشته های حزب هنوز به وسیله ای برای تحریف نظریات حزب تبدیل شده ومی شود .

2-آقای مهدی اصلانی در نوشتار دیگری در همان کارزارودر همان سایت چنین می نگارند:

" . قطب‌زاده، بنی‌صدر، مجاهدین، پیکار، اقلیت، راه کارگر و... همه را در شوم‌آوایی با "خط امام" تربچه‌ پوک خواند و عامل بیگانه."

چنین می نماید که آقای اصلانی به سبک نویسندگان رساله های مذهبی در فتوا دادن خود به جای پژوهش وتحقیق به رو نویسی از دست پیشینان اکتفا کره است . او اگر ذره ای به خود وذهن خود اجازه می داد تا از نفرت کور به حزب توده ایران فاصله بگیرد ؛ در می یافت که اصطلاح تربچه های پوک – صرفنظر از درست یا غلط بودن آن - فقط وفقط مخصوص آن گروه هایی بود که در ظاهر انقلابی (بخش سرخ آنان) درعمل با رفتار آنارشیستی آب به آسیاب ارتجاع می ریختند (بخش سفید آنان)  بنابراین آوردن نام هایی چون  قطب زاده ؛ بنی صدر ومجاهدین یا از ناآگاهی است ویا از سر سوء نیت . پاسخ به این سوال راکه کدامیک از این دو وجه شامل آقای مهدی اصلانی می شود را به خود ایشان واگذار می کنیم.

اما درمورد "  ، پیکار، اقلیت، راه کارگر" اصطلاح تربچه پوک فقط وفقط شامل پیکار می شد ونه اقلیت وراه کارگر

ضمن اینکه باید در نظر داشت که همه این گروه ها تا پیش از بکار بردن این اصطلاح طنز گونه از سوی حزب در صفی واحد دهها صفحه فحش وناسزا نثار حزب توده ایران کرده بودند.چگونه است که چشمان تیز بین اقای اصلانی این همه را ندیده است ؛اما یکی دو اشاره گذرای حزب را آن چنان ثبت و آنچنان آزرده خاطر شده اند که برای تشفی کینه خود حتی حاضربه همکاری با رسانه کودتاچی شده اند.

حزب توده ایران در جزوه ای که در رابطه با گرو ه های چپ منتشر کرد ضمن نشان دادن وجوه تمایز آنان از پیکار وگروهایی نظیر آن همچون رزمندگان و...به نام چپ نما واز گروه هایی چون راه کارگر؛ اقلیت و.. به عنوان چپ رو نام برده است وبه این ترتیب بین آنان وجوه تمایزی جدی قائل شده است. گذشته از این مساله از آقای اصلانی باید پرسید آیا اگر امروز فرد یا افرادی نویسندگان مدعی چپ بودن را که با رسانه کودتاچیان  بر علیه حزب توده ایران به توطئه مشترک دست زده اند ؛ "تربچه پوک" بنامد آیا اینان حق اعتراض دارند ؟ آیا این کار عین خیانت نیست؟

از این گذشته آقای اصلانی که از کاربرد یک اصطلاح که فقط یکی دوبار آن هم به شکلی کاملا گذرا در مطبوعات حزبی به کار برده شد، اینگونه بر آشفته اند وسینه به تنور می چسبانند  چرا به انبوهه ای از فحشنامه ها که در مطبوعات همین گروه ها - چه پیش وچه پس از به کاربردن این اصطلاح – هیچ اشاره ای نمی کنند. آیا این است رسم وفاداری به حقیقت؟

آیا نفرت کور؛  ایشان را به آن جا رسانده است که در سایت بی بی سی چنین مغرضانه داد سخن بگویند؟

برای آنکه دو روش توده ای ها وتوده ای ستیز ها را مقایسه کنیم اجازه می خواهیم تا باز هم از خود آقای اصلانی نمونه ای را عرصه کنم:

"   چشمان نمناکش از همه وقت ریز‌تر شد. طرح خنده‌ای بر لبانش نقش بست که بیشتر به زهر‌خند شباهت داشت. پیرمرد دستی به پشتم زد و دستانم را به کوتاهی لمس کرد. با صدایی از بن غار برآمده گفت: "اون مسائل همه متعلق به گذشته بود و تموم شده. من امروز بسیار خوشحالم که شما همگی در حال آزاد شدن هستید." یک آن به خود آمدم و صحبت را به مجرایی دیگر کشاندم. باید د‌ق دلی‌ام را جایی خالی می‌کردم. زمان مناسب حساب‌شویی با پیرمرد نبود.

شما چه می‌کنید؟ "اوه من. من همین اواخر با مریم یه ملاقات خصوصی داشتم. برای من با بافتنی یک کوبلن درست کرده بود. من هم یک چیزهایی برای او هدیه بردم؛ مقداری خوراکی و یک کاردستی که یکی از دوستان با هسته ‌خرما درست کرده بود. خیلی رویایی بود."

پیر‌مرد، پیرانه‌ سر کودکی آغاز کرده بود و با کمی تأخیر مهربان شده بود. برایم باور‌کردنی نبود. این چهره‌ای که در کنارم نشسته، همان چهره‌ سیاسی‌ای است که هر شیوه‌ای را برای زدن نظرِ مخالف مجاز می‌دانست. می‌دانستم دیگر نمی‌بینمش. ای کاش مجال بود و زبانم از داغی بیان تاول نمی‌زد و می‌پرسیدم آن ناپرسیده‌ها را.

چرا "اون مسائل همه تموم شده و متعلق به گذشته است؟" چرا پیش از آن‌که امیرانتظام دادگاهی شود وی را جاسوس خواندید؟ چرا برای دیگران پاپوش امنیتی ساختید و پرونده‌سازی کردید؟ چرا در کشتار بهترین و خوب‌خواهان جامعه هلهله سر دادید؟ این همه در کجای سیاست جای داشت؟ چرا سیاست را فاقد وجدان کردید؟ از که بر که؟ و انقلاب و ضدانقلاب جهانی نگویید، که تن کهیر می‌زند از شنیدنش. چه تلخ‌واژه‌ای است اتهام "جاسوسی" که چونان نقل و نبات نثار مخالفان‌تان کردید. "

دراینجا هم آقای اصلانی آسمان وریسمان به هم می بافد ومعلوم نمی کند که از کدام اتهام جاسوسی سخن می گوید – البته منهای مورد آقای انتظام -.کی ودر کجا حزب توده ایران وبرای چه کسانی " پاپوش امنیتی ساخت "و  "در کشتار بهترین و خوب‌خواهان جامعه هلهله سر داد؟"ایشان یا به علت گذشت زمان دچار فراموشی شده اند ویا از فرط کین ورزی مفرط حاضر به گفتن تمام وقایع نیستند. وفراموش می کنند همین اتهام جاسوسی به حزب از سوی نیروهای چپ نما  ونیز اشخاصی چون آقای امیر انتظام بارها وبسیار پیشتر ازروی کار آمدن  جمهوری اسلامی وکارگزارانش  به حزب زده شده بود وحتی اگر اتهامات آقای اصلانی به فرض محال هم درست باشد ؛ حتی یک صدم آن چه که دیگران با حزب کرده اند نمی شود. آقای اصلانی آیا این حزب توده ایران بود که سیاست را بی وجدان می کرد یا اینگونه نوشته های بی پایه واساس کسانی چون شما. همین یک جرم برای شما کافی است که دشمنی خود را با حزب توده ایران به سایت کودتا گران هم کشانده اید . از شما می خواهم یک لحظه با خود خلوت کنید وروش برخورد کیانوری با خود را با روش برخورد امروزینتان مقایسه کنید وببینید کدامیک بیشتر در فکر مردم ایران بودید او که در آن شرایط دشوار از آزادی فرزندان راستین این مرز وبوم شادمان بود وهیچ کینه ای به شما ابراز نمی کرد واختلافات را به گذشته سپرده بود یا شما که از پس این همه سال  کینه شتری خود را چون صلیب بر دوش می کشید ودر این راه حاضر به همکاری با طراحان کودتای ضد مردمی 28 مرداد هم می شوید؟

3-   آقای شالگونی

آقای شالگونی را با نثر دراز دامانش می شناسیم . از مختصات تفکر ایشان مانند همه هم کسوتانش توده ای ستیزی است . این بیماری در ایشان نیز – همچون بسیاری از همفکرانش تا بدانجا پیش رفته است که ایشان هم با آن همه دبدبه وکبکه  وادعای تنها انقلابی عصر بودن با دم به تله بی بی سی افتاده است ودر عمل به یکی از مجریان توطئه های بی بی سی تبدیل شده است . هنوز مدت زمان زیادی از نوشته آقای شالگونی در باره حزب توده ایران که در آن حزب به علت کوتاهی هایش در 28 مرداد متهم شده بود نمی گذرد که ایشان سایت طراحان کودتا را به قلم خویش مزین فرمودند تا ماهیت حزب را افشا نموده واز طریق این بنگاه امپریالیستی به همگان نشان دهند که علت تضعیف جریانات چپ در مقابل جمهوری اسلامی وجود حزب توده ایران وسیاست هایش بوده است . به این ترتیب اکنون باید خوشحال بود ؛ چرا که با سرکوب واعدام توده ای ها امکان رشد وبالندگی چپ مهیا شده است . اما متاسفانه واقعیت سخن دیگری را بر پیشانی خود حک نموده است . راه کارگر ودوستان مدعی چپ او نه تنها نتوانستند از این نمد کلاهی برای خویش دست وپا کنند بلکه به روند تلاشی خود ادامه داده وبا انشعابات تاسف آور می روند تا اندک جایگاه خویش در ایران را نیز از دست بدهند . آقای شالگونی باید بداند که توده ای ها بر خلاف ایشان که از هر ضربه ای به حزب توده ایران شادمان می شوند از آنچه که برسر راه کارگر رفته است به هیچ وجه خوشحال نمی شوند ؛ چرا که آنان براین توهم نیستند که راه کارگر یا هر گروه دیگری جای آنان راتنگ کرده اند . از همین رو است که به اینگونه  بد دهنی ها ودروغ گویی ها وجعل واقعیت ها وقعی نمی نهند وپاسخی نمی دهند . به عبارت دیگر وقت خود را به پاسخ گفتن به این نوشته های بی ارزش تلف نمی کنند وامکانات محدود خود را فقط وفقط در خدمت مبارزات مردم ایران قرار می دهند .ایشان مطمئن باشند که اگراین احساس خطر که ؛ ممکن است ایشان ودوستان دیگراش در نتیجه این عمل نابخردانه – همکاری با سایت بی بی سی برای مبارزه با حزب توده ایران –  تا حد همکاری با نیروهای امپریالیستی سقوط کنند نبود این نگارنده نیز زحمت دست به قلم بردن را به خود نمی داد . اما چه می توان کرد که این بدعت تازه وشوم قابل چشم پوشی نیست .

آقای شالگونی اجازه می خواهم بحث باشما را از جای دیگری ادامه دهم . هم  اکنون بیش از 32 سال از تاسیس سازمان شما – راه کارگر – می گذرد حزب توده ایران در مهر 1320 تاسیس شد . به این ترتیب جشن 32 سالگی آن در سال 52 برگزار شد . در ایندوره زمانی حزب توده ایران یک تشکیلات عظیم کارگری را پی ریخته بود وبه کمک مبارزات سندیکایی به رهبری این حزب 8 ساعت کار درهفته ؛ دریافت لباس کار ؛ وسایل شست وشو ؛ بهبود شرایط کاری , و... محقق شده بود. در زمینه آگاهی زنان به اقدامات سترگی دست یازیده بود.در زمینه تاتر ؛موسیقی ؛ شعر ؛ نمایشنامه نویسی ،روزنامه نگاری مدرن به دست آوردهای بزرگی رسیده بود . شاعران ؛داستان نویسان ؛ پژوهشگران ؛ و...چندی در دامان این حزب پرورش یافته بودند. واز همه مهمتر تنها حزب مدرن این کشور را پی ریخته بودند تا سرمشقی برای همه مبازران راه مردم شود. این همه بر کمتر انسان منصفی پوشیده است . حتی پاره ای از نویسندگان شرکت کننده در کارزار همان سایت معلوم الحال نیز نتوانسته اند برحقیقت سرپوش بگذارند. حال از شما می پرسیم دستاوردهای سازمانتان در این سی وچند سال کدام است . چند کتاب یا مقاله تحقیقی قابل عرصه  در مورد اقتصاد ؛ جامعه ؛ فرهنگ ؛ و...ایران منتشر کرده اید. برای کارگران ایران - جز نامی که برخود نهاده اید – چه کردید؟  لطفا آن ها را فهرست کنید تا همگان بدانند . جایگاه امروزین سازمان شما در مبارزات مردم ایران کجا است ؟  با این بضاعت ناچیز چگونه به خود حق می دهید که به نفی حزب توده ایران بپردازید . آیا این عدم حضور سازمان شما ناشی از سیاست های درهم ومخربتان نیست . کدام عقل سلیمی باور می کند که ضعف مفرط شما وبی اثری شما در وقایع ایران به دلیل وجود حزب توده ایران است . چرا بی بی سی که هفتادمین سال بنیانگذاری حزب توده ایران را به این شکل ناجوانمردانه برگزار می کند 30 سالگی بنیانگذاری سازمان شما را برگزار نکرد . آیا همین دشمنی با حزب توده ایران وبی اهمیتی به شما نشان از جایگاه متفاوت شما وحزب توده ایران در جامعه ایران ندارد . آری آقای شالگونی بی بی سی وهم ردیفانش فقط آنگاه شما را به اصطلاح تحویل می گیرند که حاضر باشید به جنبش مردم ایران – ویا دستکم به بخشی از آن – ضربه بزنید.

هم اکنون راه کارگر به مدد سیاست های مشعشعانه شما به فرقه ی ایزوله شده ای تبدیل شده است که در حاشیه سیاست در ایران به  حمله کننده  به دیگر نیروها تبدیل شده است .

هنوز فراموش نکرده ایم زمانی را که راه کارگر سمت وسوی حملاتش به حزب توده ایران رابه دلیل اپورتونیست فرض کردن این حزب جهت می داد . اینک که این سازمان با کنار گذاشتن لنینیسم آشکارا  به سازمانی  اپورتونیستی تبدیل شده است ؛ با همان حدت وشدت به حزب توده ایران حمله می کند وخود را مبرا از هر خطایی می انگارد. 

این گروه کوچک که تمایل سوزانی برای به دست گرفتن رهبری چپ وجنبش داشته ودارد به علت مشی نادرست خود – از ابتدای تاسیس تا امروز - که تا حد همکاران کودتا گر بی بی سی تنزل کرده است . هرگز نتوانسته است به نیرویی اثر بخش در مقیاس جهان وایران وحتی چپ ایران تبدیل شود وهماره به صورت سازمانی پرخاشگر در حاشیه سیاست ایران  باقی ماند وامروز نیز به گروهی معدود خارج از کشور نشین تبدیل شده است . این در حالی است که این سازمان در هنگامه تاسیس خود بخشی از بهترین نیرو های چپ را باخود داشت . جز تاسف چه چیزی را به این گفتار می توان افزود . آقای شالگونی باید بداند که مهمترین وظیفه نیروهای مدعی چپ پی ریزی جبهه متحد چپ می باشد ؛ چرا که تنها وتنها از این راه چپ ایران می تواند مهر ظفر نمون خود را بر روی جنبش مردم ایران بزند واز این رو است که علت توطئه بی بی سی رخ می نمایاند.  حرکت وسخن هر نیروی مدعی چپ با حرکت به سوی –ویا در خلاف جهت – این اتحاد سنجیده می شود. آقای شالگونی ودوستانش نیز اگر می خواهند نقش پیشرویی را در جنبش چپ ایران به عهده بگیرند ؛ باید بکوشند که تشکیل این جبهه – که به هر حال دیر یا زود شکل خواهد گرفت - به نام ایشان ثبت شود . به این ترتیب ایشان می توانند بخشی از خطا های پیشین خود را جبران کنند . 

 

1-سومین جنایت  بی بی سی علیه توده ای ها

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter