نویدنو:14/11/1390  

 

 نویدنو  14/11/1390

 

 

 

راه توده” علیه خط مشی انقلابی حزب توده ایران در انقلاب ملی- دمکراتیک!
فرهاد عاصمی
 

بحثی را که ” راه توده” اکنون علیه اصولیت خط مشی انقلابی حزب توده ایران به راه انداخته است، باید در بهترین حالت به معنی “انتقال و انطباق مکانیکی” شرایط  سال ۱۳۷۳ به شرایط کنونی در ایران توسط آن ارزیابی نمود. در پس این ظاهر، چه حقیقتی نهفته است؟ برای “راه توده” کدام محافل، چه وظیفه ای تعیین کرده اند؟

انتقال و انطباق مکانیکی” شرایط گذشته به شرایط حال از این روی صدق می کند، زیرا دست اندرکاران در این نشریه، بدون ارایه ارزیابی خود از “کلیت شرایط کنونی به عنوان زمینه بحث، به عبارت دیگر که همان معنا را می رساند، بدون آنکه حرکت اندیشه “نظریه پرداز” با ارزیابی شرایط زیربنایی حاکم بر جامعه و نشان دادن و اثبات گرایش تغییرات آن آغاز شود، تا سپس از آن برای تعیین آماج های برنامه تغییرات مورد نظرِ حزب طبقه کارگر به نتایج علمی و انقلابی دست یابد که تنها یکی از آن ها، تعیین برنامه حداقل و عاجل، یعنی برنامه “جبهه ضددیکتاتوری” و شناخت متحدان برای آن می بوده است، بحث را از مرحله “جامعه شناختی” بورژوایی به منظور تعییـن “متحدان” آغاز می کند.
ذهن “نظریه پرداز”، اراده گرایانه از قدم نهـایـی در روند بررسی و تحلیل علمی مارکسیستی- توده ای آغاز می کند و، همان طور که نشان داده خواهد شد، بی توجه به تغییرات تحقق یافته در جامعه و به ویژه بدون توجه و ارزیابی سیاست طبقاتی حاکمیت سرمایه داری مافیایی و رژیم ولایی- امنیتی نماینده آن، به ویژه پس از کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸ (که “راه توده” برای اثبات آن در هر شماره سینه به تنور می چسباند)، تداوم شرایط گذشته، برای نمونه سال ۱۳۷۳، سه سال پیش از “حماسه دوم خرداد” را می پذیرد و آن را به مثابه حقیقتِ” واقعیت موجود در ایران، “حقیقتی که می پندارد”، اعلام می کند!

تناقض بیان شده (پندار “راه توده”)، یکی از «تناقضاتی » است که این نشریه در صفحه دوم نوشتار خود (“راه توده” ۳۴۷، ۱۹ دی ۱۳۹۰) آن را نزد موضع انتقادی نامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران در مقاله “نفی دیکتاتوری و مشکل پیداکردن دیکتاتور” (شماره ۸۸۵) سراغ می گیرد. او در نوشتاری تحت عنوان «نامه مردم هنوز متوجه ولنگاری سیاسی مشی و سیاست توده ای نیست!»، به اصطلاح به جستجوی تناقض در مقاله نامه مردم می پردازد: سردرگمی برای یافتن متحد” برای “جبهه ضددیکتاتوری” توسط حزب توده ایران. این در حالی است که نظریه پرداز” در “راه توده” از کنار تناقضات بسیاری در سخنان خود می گذرد، بدون آنکه حتی قادر به شناخت یکی از آن ها باشد. به علت ناتوانی برای این شناخت نزد دست اندرکاران “راه توده” دیرتر بازمی گردیم، اما اکنون این تناقض ناشی از انتقال و انطباق مکانیکی شرایط گذشته به حال را در نظریات راه توده” مستدل سازیم.

اندیشه مکانیکی علیه درک ماتریالیسم دیالکتیکی
را ه توده” که «علمی» بودن نظر نویسنده نامه مردم را مورد پرسش قرار می دهد، توجه ندارد که استدلال خود را بر روی وقایع سال ۱۳۷۶ بنا می کند تا به کمک آن گویا بی پایه و اساس بودن شعار “جبهه ضددیکتاتوری” مورد نظر حزب توده ایران را برای شرایط کنونی، نشان داده و گویا مستدل سازد.  مضمون این انتقاد” “راه توده” به برنامه ارایه شده کنونی حزب توده ایران این ادعاست که این برنامه بخش هایی «از عالی ترین سطوح حکومتی» را خارج از آن قرار می دهد.
نظریه پرداز می پرسد، مگر در سال ۱۳۷۶ «بیش از ۲۰ میلیون تن در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ پای صندوق رای نمی روند»؟ و در تائید همین به اصطلاح استدلال در سطور بعدی می پرسد: «مگر محمد خاتمی دو دوره رئیس جمهور نبود؟ مگر آقای موسوی نامزد رئیس جمهوری نبود و نیست؟ مگر اصلا هدف جنبش سبز غیر از رساندن آقای موسوی به ریاست جمهوری، یکی از عالیترین سطوح حکومتی نبود؟»
ریشه این استدلال را “راه توده” از نوشتار زنده یاد نورالدین کیانوری به عاریت گرفته است. کیانوری در آنجا، در رساله ای تحت عنوان “سخنی با همه توده ای ها” با برشمردن شرایط سال ۱۳۷۳، با اشاره به مواضعی که نیروهای انقلابی مذهبی در ساختارهای حاکمیت بیرون آمده از انقلاب بهمن هنـوز در اختیار داشتند، خواستار ترک موضع یاس و ناامیدانه توسط آن ها می گردد و نبرد برای حفظ هر وجب و هر گره از قدرت و امکان های در اختیار را وظیفه ای عاجل و انقلابی برای این نیروها در «عالی ترین سطوح حکومتی» اعلام می کند. او این مواضع هنوز در اختیار را دستاوردهایی ارزیابی می کند که با جانفشانی توده های میلیونی به دست آمده اند و به امانت در اختیار انقلابیون مذهبی گذاشته شده اند. دفاع از آن ها، دفاع از آماج های انقلاب ملی- دموکراتیک بهمن، وظیفه ای انقلابی- تاریخی است که نمی بایستی با تسلیم به یاس و ناامیدی ترک شده و نبرد پایان یافته اعلام شود. او از موضعی مبارزه جویانه خواستار کوشش برای به عقب راندن نیروهای راستگر می شود که برای تسخیر همه مواضع آستین ها را بالا زده و خود را برای یورش نهایی آماده می کنند. در چنین شرایطی او خواستار قرار گرفتن حزب توده ایران در مرکز این نبرد طبقاتی جانفشانانه و مبارزه جویانه انقلابی و نه پذیرش زودرس شکست نهایی انقلاب ملی- دموکراتیک بزرگ بهمین ۵۷ مردم ایران می شود.
به نظر او در آن تاریخ، پذیرش شعار حذف اصل ولایت فقیه توسط حزب، کمک به ایجاد شکاف در جبهه انقلاب به سود جبهه ضدانقلابِ نیروهای راستگرا از کار در می آمد. زیرا هنوز بخشی از عالی ترین سطوح در حاکمیت و توده های بسیاری از مردم، به ماهیت اصل ارتجاعی “ولایت فقیه” و نقش آن در بازپس گرداندن دستاوردهای انقلاب و برقراری سلطه عقب افتاده ترین لایه های حاکمیت سرمایه داری وابسته بورکراتیک و تجاری پی نبرده بودند. آن ها به این شناخت دست نیافته بودند که نیروهای راستگر پنهان شده در پس “ولایت فقیه” از این روی «ذوب شدن» همه را در آن خواستار بودند و هستند و آن را به پرچم خود تبدیل ساخته بودند و می کنند، زیرا آن ها برای تداوم حاکمیت خود، جز تسلیم کامل به برنامه نواستعماری امپریالیستی، یعنی توسعه برنامه “تعدیل اقتصادیِ هاشمی رفسنجانی به برنامه همه جانبه نولیبرال “خصوصی سازی و آزادی سازی اقتصادی” و اعلام آن به عنوان برنامه رسمی نظام سرمایه داری حاکم، امکان دیگری ندارند.
ارتجاعی بودن اصل عتیقه ای “ولایت فقیه” تنها ناشی از پذیرش و انتقال شکل حکومتی دوران عتیقه- قبیله ای رشد جامعه بشری به دوران کنونی پس از پیروزی انقلاب ملی- دموکراتیک بهمن ۵۷ علیه رژیم وابسته سلطنتی به امپریالیسم نبود، بلکه همچنین و به ویـژه، این اصل از این روی ارتجاعی بود و هست، زیرا دوباره قانون اساسی عقب افتاده ترین نظام سرمایه داری وابسته را به ایران انقلابی تحمیل می کرد و کرده است. واقعیتی که هنوز بخش هایی در «عالی ترین سطح حکومتی» و توده های بسیاری از مردم و زحمتکشان، به عللی که نشان دادن آن موضوع این سطور نیست، اما کیانوری آن را در رساله اش مورد توجه قرار می دهد، توسط این نیروها نشناخته و درک نشده بودند.
در چنین شرایطی بود که کیانوری، انقلابی پایبند به دیالکتیک ماتریالیستی، با شم سیاسی برجسته خود درک کرده بود و به توده ای ها پیام می داد که هنوز شرایط تغییرات اصلاحی، شرایط به عقب راندن قانونی نیروهای ارتجاعی پایان نیافته است و باید با حرکتی مصمم و مبارزه جویانه، با روشنگری و تجهیز توده ها کوشید چرخ ها را به عقب بازگرداند و سلطه ارتجاع را محدود و محدودتر نمود.
او در ادامه رشد نیروهای راستگرا، وابسته شدن اقتصادی- اجتماعی کامل کشور را به نظام سرمایه داری امپریالیستی محتوم ارزیابی می نمود. واقعیتی که با تبدیل شدن حاکمیت سرمایه داری بوروکراتیک- ولایی کنونی به “متحد طبیعی نظام اقتصادی “بازار آزاد بی نظارتِ” امپریالیستی که مورد تائید “صندوق بین المللی پول” و دیگر ارگان های سرمایه مالی امپریالیستی می باشد، به حقیقت بدل شده است. حقیقتی که از طریق تبدیل شدن این حاکمیت به مجری بی چون چرای برنامه نواستعماری نولیبرال امپریالیستی تحقق یافته است. سرشت ارتجاعی اصل ولایت فقیه” به طور عمده برای اِعمال این نقش ضدملی و ضدمردمی توسط آن، به علت تبدیل شدن آن به ابزار خیانت به آماج های ترقی خواهانه انقلاب بهمن ۵۷ و به خاطر بدل شدن آن به ابزار وابستگی مجدد نظام سرمایه داری حاکم ایران به نظام امپریالیسم جهانی مستدل می گردد و به اثبات می رسد. در مقاله ترور، سیاست های ماجراجویانه رژیم ولایت فقیه و خطر تشدید مداخلات امپریالیستی در میهن ما” در نامه مردم (شماره ۸۸۶، ۲۶ دی ۹۰ http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=1566) مضمون این سیاست ضدملی و ضدمردمی حاکمیت سرمایه داری کنونی برشمرده می شود و نشان داده می شود که رژیم ولایت فقیه «می تواند با مانور و زدوبند بانیروهای امپریالیستی، تضاد خارجی خود را تخفیف داده و یا حل کند. ولی تضاد این ساختار عمیقا ارتجاعی و استبدادی با اکثریت مردم کشور ما آشتی ناپذیر است، و با بزک کردن شکل این تضاد قابل حل نیست
در سال ۱۳۷۳ کیانوری به توده ای ها و از طریق توده ای ها به همه نیروهای راستین میهن دوست در همه جبهه ها و به ویژه نزد نیروهای انقلابی مذهبی پیامد ادامه حاکمیت نیروهای ارتجاعی را هشتار می داد و مبارزه جانفشانه علیه آن را به جای انتخاب مواضع غیرواقع بینانه و ناامیدانه توصیه می کرد. نیروهایی که بسیاری از آن ها اکنون با قربانی های بسیاری به نتیجه گیری های پیش گفته دست یافته اند. روندی که اما هنوز به پایان ضروری و انقلابی خود دست نیافته است و چه بسا هنوز به کار روشنگرانه تبلیغی و ترویجی بسیاری توسط حزب توده ایران نیاز هست تا همه نیروهای صادق مذهبی به مواضع انقلابی دست یابند.
موضع انقلابی دفاع از دستاوردهای انقلاب، صرفنظر از جنایاتی که نیروهای راستگر علیه آماج های انقلاب و مدفعان آن، درسنگر اصلی علیه توده ای ها اعمال کردند و بدفهمی های پیش آمده، به طور عینی وظیفه ای انقلابی- تاریخی بود. نقش مرکزی حزب توده ایران و همچنین مبارزان انقلابی مذهبی در این راه در حافظه تاریخی مردم میهن ما ثبت و ابدی است.

دیالکتیک اصلاحات و انقلاب
شرایط برشمرده شده در سال ۱۳۷۳، شرایطی بودند که تغییرات اصلاحی، اصلاحات، را ممکن می نمایاندن. نادرستی نفی چنین وضعی را تجربه مبارزه در یک دهه و نیم بعدی نشان دادن. بحث درباره علل ناتوانی و ناموفقی کوشش “اصلاحات” در سال های بعد، موضوع بررسی این سطور نیست. علت عمده را همان طور که نوشتارهای متعددی در نامه مردم در بیش از یک سال گذشته نشان داده و مستدل ساخته است، باید ادامه سیاست اقتصادیِ ضدملیِ و ضدمردمیِ “خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادی”، یعنی ادامه برنامه اقتصادی نواستعماریِ نولیبرالِ امپریالیستی توسط دولت اصلاحات و به طریق اولی توسط دولت احمدی نژاد دانست که به تعمیق وابستگی کشور به نظام سرمایه داری امپریالیستی انجامید و تجربه ای خلاف و در جهت عکس تجربه کشورهای آمریکای لاتین، دریای کارائیب، کوبا، ویتنام، کره جنوبی و به طریق اولی چین می باشد. نباید ظـاهـر احتمالی مشابه برنامه های اقتصادی- اجتماعی اجرا شده را در این کشورها با ایران، یک سان با مضمون آن ها پنداشت. زیرا هر کدام در شرایط حاکم اقتصادی- اجتماعی متفاوت و تحت رهبری نیروهای اجتماعی بکلی متفاوت و متضادی تحقق می یابند. این اما بحثی دیگر است که باید در جای دیگر به آن پرداخت!
همان طور که گفته شد، شرایط برشمرده شده در ایران در سال ۱۳۷۳، شرایطی بودند که تحت تاثیر آن، اصلاحات ممکن به نظر می رسید. این نتیجه گیری به معنای آن است که حزب توده ایران، حزبی مخالف اصلاحات نیست. برعکس، حزبی است که مبارزه برای اصلاحات را در شرایط ممکن، مبارزه ای انقـلابـی ارزیابی می کند و برای عملی شدن آن جانفشانی می کند. این موضع را باید از موضع سوسیال دموکرات «اصلاح گرایانه» که ازجمله فرخ نگهدار در بحثی در تلویزیون آمریکا به عنوان موضع خود برای شرایط کنونی اعلام نمود، یک سان نپنداشت.
موضعی که “راه توده” نیز می خواهد با برداشت و ارزیابی ضدماتریالیست تاریخی از شرایط سال ۱۳۷۳ ، آن را برای شرایط کنونی وارد بنمایاند و کنه موضع گیری آن علیه خط مشی انقلابی کنونی نامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران درباره شعار “جبهه ضددیکتاتوری” دور آن میچرخد، این موضع است که گـویـا هنوز شرایط  تغییرات اصلاحی در ایران برقرار می باشد. گویا حاکمیت ارتجاعی سرمایه داری مافیایی کنونی و بقایای بزرگ زمین داری (عمدتا موقوفه)، امکان هایی را برای چنین تغییراتی باز گذاشته است. گویا رژیم ولایی- امنیتیِ نماینده آن، لااقل با اعمال سیاست دیکتاتوری خشن و سرکوب آشکار مردم پس از انتخابات سال ۱۳۸۸  راه حلی دیگر را، جز راه حل انقلابی تغییر شرایط در ایران باز گذاشته است!
راه توده” نه تنها همانند فرخ نگهدار شیوه «اصلاح گرایانه» را پذیرفته است و با انتقاد به موضع انقلابی حزب توده ایران، آن را تبلیغ می کند، بلکه به تبلیغ موضعی دست می زند که در شرایط  کنونی تقریبا به طور یکتا توسط هاشمی رفسنجانی و محافل دور و بر او، به مثابه شانسی برای بازگشت خود به قدرت پنداشته می شود و به عنوان وسیله برای اغوای مردم جان به لب رسیده، تبلیغ می گردد

شیوه- اسلوب بررسی ماتریالیسم- دیالکتیکی
بدیهی است که با پذیرش موضع متزلزل ترین عناصر «در عالی ترین سطوح حاکمیت» توسط “راه توده”، عجیب هم نمی باشد که “نظریه پرداز” آن به یاد مخالفت با موضع انقلابی شعار وخواست تشکیل “جبهه ضددیکتاتوری” توسط حزب توده ایران بیافتد و بخواهد با سواستفاده و انتقال یک به یک شرایط سال ۱۳۷۳ به شرایط امروز، یعنی با انتقالی ضدماتریالیست تاریخی، به وظیفه به او محول شده، عمل کند. به این نکته بازمی گردیم. اما اشاره به این اصل پراهمیت “شیوه- اسلوبِ” بررسیِ ماتریالیست دیالکتیکی و پایبندی به آن در همین جا ضروری است.
ناپیگیری در به کار گرفتن شیوه- اسلوب تجزیه و تحلیل و بررسی مارکسیستی- توده ای توسط دست اندرکاران “راه توده”، بسیار سریع انتقام خود را می گیرد و دست آن ها را به مثابه جریانی ضدانقلابی باز می کند. ظاهر فریبنده چاپ و انتشار عکس های رهبران حزبی شهید شده و تکرار سخنان آن ها در “راه توده، راه فرار از رسوایی و سپری برای القای اینکه موضعی صادقانه دارا هستند، نیست ونمی تواند باشد.
شیوه و اسلوب بررسی مارکسیستی- توده ای همیشه شیوه ای است که در بررسی خود از کل- عام، از کلـیت شرایط حرکت می کند. با نتیجه گیری از بررسی کلیه جوانب شرایط در حـرکـت، بررسی به نقطه مشخص خاص- جز از کلیت فرامی روید و نتایج را شناسایی کرده، ضرورت پذیرفتن آن ها را مستدل ساخته و به صورت وظیفه روز و عاجل طرح می کند. تنها شیوه دیالکتیک پایبند به ماتریالیسم است که محک علمی موضع مارکسیستی- توده ای را تشکیل می دهد و انحراف از آن، اگر هدفمند و آگاهانه نباشد و با هر درجه “زرنگی” که فرد برای خود می پندارد عملی گردد، انتقام خود را می گیرد! لطفا این را نه تنها “راه توده” که دیگران، ازجمله “عدالت”چی ها نیز آویزه گوش کنند!
درباره آشنایی بیش تر و دقیق تر با شیوه- اسلوب مارکسیستی- توده ای بررسی علمی، فرد علاقمند می تواند به کتاب “تاریخ و دیالکتیک “، اثر کفلر که ترجمه آن در “توده ای ها” انتشار یافته است (http://www.tudeh-iha.com/?p=1505&lang=fa) و همچنین به نظریات هانس هینس هولس در همینجا (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1702) مراجعه کند.  بازگردیم به ادامه بررسی.

اما حتی به شهادت سخنان “راه توده” که در سطور بعدی نوشتار آن (شماره ۳۴۷، ۱۹ دی ۹۰) ارایه شده اند، متاسفانه با همه از خودگذشتگی ها و تلفات بسیاری از انقلابیون مذهبی و غیره مذهبی و همچنین “اصلاح طلبان” صادقی که به علت مواضع متفاوتشان با مواضع حزب توده ایران، راه های دیگری از مقاومت را انتخاب نمودند، شرایط به سود نیروهای راستگرایِ ضدانقلابی تعمیق یافت و اکنون شرایط کیفی جدیدی ایجاد شده است. تغییر غیرقانونی قانون اساسی در اصل های ۴۳ و ۴۴ آن و همچنین پایمال نمودن اصل های دموکراتیک قانون اساسی در بخش حقوق ملت”، مضـمون شرایط کیفی جدید را تشکیل داده و وجود آن را  به اثبات می رساند. بدون بررسی علمی و دقیق این شرایـط، دستیابی به تحلیل همـه جـانبـه از شـرایـط کنونی نبرد مردم میهن ما ناممکن است. ناتوانی “راه توده” و نه تنها این جریان، در شناخت علل تناقضات و نارسایی های ارزیابی هایشان، در بی توجهی به بررسی علمی و دقیق- همه جانبه این شرایط  نهفته است که در آغاز سخن از دیدگاه تئوریک به آن پرداخته شد. اکنون آن را از دیدگاه سیاسی بشکافیم.

راه توده” این وضع کیفی جدید را خود در نوشتارش برمی شمرد. این نشریه نظر نامه مردم را درباره موضع “راه توده” که در مقاله «نفی دیکتاتوری و مشکل یافتن دیکتاتور» بیان شده است  (نامه مردم شماره ۸۸۶)، ارایه داده و مورد تائید قرار می دهد: «نامه مردم درست می گوید و نظر راه توده دقیقا همین است»: «از درون “عالی ترین سطوح” حاکمیت کنونی می توان نیروهای ضددیکتاتوری را پیدا کرد و با آن ها به “اتحاد” رسید و ایران را از خطر نهادینه شدن” دیکتاتوری نجات داد»!
صراحت سخن جای تردید باقی نمی گذارد که “راه توده” می پندارد که در ایران هنوز شرایط سال ۱۳۷۳ برقرار است! و درست این نظر “راه توده”، همان “انتقال و انطباق مکانیکی” شرایط سال ۱۳۷۳ به ساال ۱۳۹۰ در ایران است که کوچک ترین زمینه عینی ای دیگر برای آن وجود ندارد. “راه توده” در بهترین حالت، ذهن و اراده گرایانه، “اندیشه آرزوگونه” خود را به جای واقعیت عینی می گذارد!
راه توده” در نوشتارش همه جا افعال مـاضـی را بکار می گیرد، یعنی درخت ها را می بیند، اما قادر به شناخت تغییر شرایط و زمان نمی گردد، جنگل را نمی بیند و برقراری قانون “جنگل” پر از وحوش حاکمیت سرمایه داری مافیایی و رژیم ولایی- امنیتی خادم آن که به نظر نامه مردم در «تضاد آشتی ناپذیر با منافع مردم قرار دارد» را در نمی یابد. به قول فردریش انگلس درخت ها را می بیند، اما درک نمی کند که این همان جنگل است!
به متن “راه توده” بنگریم: «عالی ترین سطوح حاکمیت یعنی کجا؟ مگر محمد خاتمی دو دوره رئیس جمهور نبود [!] ؟ مگر آقای کروبی رئیس مجلس نبود [!]؟ مگر کارگزاران سازندگی و جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی که امروز در زندان یا خانه نشین هستند، در عالی ترین سطوح حاکمیت نبودند [!] ؟ مگر آقای موسوی نامزد رئیس جمهوری نبود [!] و نیست؟ مگر اصلا هدف جنبش سبز غیر از رساندن آقای موسوی به ریاست جمهوری، یعنی یکی از عالی ترین سطوح حکومتی نبوده [!] است؟»
این یک اشتباه لپی و یا آن طور که در محافل علم پسیکولوژی بورژوازی گفته می شود، یک «اشتباه فرویدی» است. فرید، پسیکولوژیست معروف اتریشی، بیان ناخودآگاه اندیشه حاکم بر ذهن سخنور را که افشاگر ضمیر ناخودآگاه اوست، در حالی که می خواهد واقعیت را “به روز” کند، همان اشتباه لپی می نامد که دست نظریه پرداز” و تحلیلگر “راه توده” را گشوده است. از گذشته سخن می گوید تا گویا حال را مستدل سازد! ظاهراَ بر روی کندذهنی خواننده حساب می کند.

موضع “راه توده” اما موضعی فکر شده است. او می خواهد با زبان بی زبانی بگوید که هنوز در «عالی ترین سطوح حکومتی» هستند کسانی که باید از آن ها پشتیبانی نمود «و با آن ها به “اتحاد” رسید و ایران را از خطر “نهادینه شدن” دیکتاتوری نجات داد
اینکه نکته فوق مورد نظر “راه توده” است را می توان در سطور زیر، سیاه روی سفید، خواند: «… با چه کسانی می خواهید … جبهه تشکیل دهید؟ … یک جریان سیاسی جدی … این جبهه را می خواهد با چه کسانی تشکیل دهد؟ … با چه کسانی می خواهد برای تشکیل این جبهه مذاکره [!] کند؟ نامه مردم این مسئله بنیادین را برای خود روشن نکرده است … [زیرا] عالی ترین سطوح حاکمیت ایران را از درون جبهه ضددیکتاتوری خود حذف کرده است. همین تفکر  بود که در گذشته [باز هم به گذشته، به فعل ماضی پناه می برد!] هم هاشمی رفسنجانی، هم محمد خاتمی، هم کروبی، هم موسوی را از جبهه ضددیکتاتوری  حذف کرده بود. امروز نیز منتظر است که این جمع [جمع؟] از عالی ترین سطوح دولتی خارج شوند، تا شاید با آن ها جبهه تشکیل دهد
موسوی و کروبی که یک سال است در بازداشتگاه های مخفی و غیرقانونی دفن شده اند، خاتمی نیز یک پایش در یکی از همین بازداشتگاه ها قرار دارد، می ماند هاشمی رفسنجانی با دختر شجاعش که زندانی شده است. درست موضع سازشکارانه هاشمی رفسنجانی است که تمام فلسفه بافی ها و بحث های “علمی” نظریه پرداز راه توده” را به جولان انداخته است! اشتباه نشود، هدف از این سطور تعیین تکلیف برای هاشمی رفسنجانی نیست! او به موضع طبقاتی خود پایبند است.
البته باید این موضع طبقاتی را حزب توده ایران بشناسد و درک کند و اگر حتی لحظه ای و سرموی به سود پیشبرد هدف “جبهه ضددیکتاتوری” می باشد، آن را به عنوان “متحدی ناپایدار و گذرا” بپذیرد و محترم بشمارد، این اما به معنای تعیین موضع او به مثابه الگو برای جبهه ضددیکتاتوری نیست که “راه توده” می خواهد آن را القا کرده و ضرورت تن دادن به آن را گویا مستدل سازد! “راه توده” می خواهد با انتقاد خود به خط مشی انقلابی کنونی حزب توده ایران، آن را به سطـح سازش با متزلزل ترین عناصر و جریان در «عالی ترین سطوح حاکمیت» تنـزل دهد.
سطحی که در آن همه انواع جانوران اپوزیسیون “لائیک” نیز با کمال میل جای خواهند گرفت. فرخ نگهدار، بابک امیر خسروی و دیگران که با صراحت خود را سوسیال دمکرات نیز می نامند و آن هایی که از همکاری دو ساله خود در گذشته با حزب توده ایران در رسانه های امپریالیستی طلب مقفرت می کنند که جای خود دارند!
ترکیبی از اپوزیسیون که خواستار سقوط مرحله انقلاب ایران از “مرحله ملی- دموکراتیک” به مرحله “بورژوا- لیبرال” می باشد. این است مضمونِ موضع «ضدتوده ای بودن» “راه توده” که نامه مردم آن را در آغاز نوشتار پیش گفته خود از موضع “راه توده”، قرار داده است و “راه توده” آن را کشف تناقض در بررسی نامه مردم می پندارد و معترضانه به آن می تازد!
موضع “راه توده”، همان موضعی است که “عدالت”چی ها هم به آن پایبندند. آن ها هم بر ضرورت دفاع از احمدنژاد لابد از این روی پای می فشارند، زیرا آن را از زمره همین شخصیت های «عالی ترین سطوح حاکمیت» ارزیابی می کنند که می توانند در “جبهه ضددیکتاتوری” جای داشته باشند و نباید آن ها را “رماند”. به نظر آن ها، برعکس باید با تمام توان از او دفاع کرد. لابد “عدالت” سفر احمدی نژاد به کشورهای مترقی و ضدامپریالیست منطقه کارئیب و آمریکای جنوبی و دیدار با کاسترو، چاوز و دیگران را در این روزها، دلیلی دیگر برای استدلال” خود می پندارد که گویا باد به بادبان انتظار آن ها از توده ای ها و ضرورت دفاع از احمدی نژاد نیز انداخته است.  “عدالت” در این زمینه، مساله سیاست خارجی کشورهای پیش گفته را که جزیی از کل واقعیت برای شناخت احمدی نژاد و جریان اطراف او است، پیش از بررسی و شناخت همه جانبه کلیت پدیده “احمدی نژاد” قرار می دهد.
این سخن به معنای بی توجهی حزب توده ایران به شرایطی نیست که باید موضع احتمالی احمدی نژاد و نیروهای اطراف آن را در شرایط معینی، همانند چنین موضعی نزد هاشمی رفسنجانی و دیگران، به عنوان موضع “متحدان ناپایدار و گذرا” ارزیابی و احتمالا مورد تائید قرار داد! چنین تائیدی اما به معنای پذیرش موضع طبقاتی آن ها به عنوان موضع و مضمون «جبهه ضددیکتاتوری» نیست که محور اصلی آن را منافع طبقاتی طبقه کارگر، زحمتکشان روستا، زنان و مردان میهن دوست ضدامپریالیست و خلق های زیر فشار مضاعف، تشکیل می دهد!  باید همچنین و همیشه به خاطر سپرد و به همه گوشزد نمود که سـرشـت ضدامپریالیستی و ملی هر فرد و هر جریانی، تنها با دفاع صریح و پیگیر آن از حق حضور فعال یک جنبش دموکراتیک کارگری و دیگر لایه های اجتماعی در کشور به اثبات می رسد! چنین موضعی متاسفانه نزد هر دو جریان هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد دیده نمی شود!

به این پرسش که تحت چه شرایطی می توان شرکت افرادی مانند هاشمی رفسنجانی، احمدی نژاد و دیگران و نیروهای حامی آن ها را در جبهه ضددیکتاتوری به سود تغییرات انقلابی در ایران ارزیابی نمود، دیرتر بازگشته و مورد بررسی قرار می دهیم. لازم است اکنون به پرسش قبلی در بالا که پاسخ و بررسی آن به دیرتر حواله شده بود، بپردازیم. منظور علت عدم توانایی شناخت علل تناقضات توسط “راه توده” است.

عملکرد (پراتیک) دیالکتیک ماتریالیستی
تناقضی که بر “راه توده”، و همچنین بر “عدالت” حاکم است، همان طور که پیش تر اشاره شد، عدم پایبندی آن هاست به بررسی “کلیت” و نتیجه گیری از آن در آغاز بررسی های خود، حرکت نکردن اندیشه از کل- عام به جز- خاص. این جنبه از اندیشه علمی ماتریالیست- دیالکتیکی که برای شناخت واقعیت و درک همه جانبه حقیقت”، آن طور که هانس هینس هولس، فیلسوف معاصر آلمانی که در ماه گذشته درگذشت (نگاه شود به مقاله پیش به سوی یورش دوم در توده ای ها) نیز در تئورم انعکاس” آن را به اثبات می رساند، به طور اجتناب ناپذیر ضروری است. بدون چنین پایبندی به شیوه- اسلوب در بررسی “علمی” برپایه علم ماتریالیسم تاریخی، بررسی نمی تواند از سطح پسیکولوژیک- سوسیولوژیک بورژوازی فراتر رفته و به عرصه زیربنای جامعه و تجزیه و تحلیل آن، دست یابد. امری که پیش شرط ایجاد آگاهی سیاسی- طبقاتی نزد کارگران است. یعنی پیش شرط تبدیل کارگران به طبقه پرولتاریا به مثابه سوبیکت، عامل وحامل وظیفه تاریخی سرنگونی صورتبندی اقتصادی- اجتماعی (نظام) سرمایه داری. سوبیکت تاریخی ای که وظیفه آن پایان بخشیدن به طبقاتی بودن جامعه و استثمار انسان از انسان می باشد.
به منظور تسهیل در درک نکات فلسفی- تئوریک بیان شده و بکار گیری عملکردی آن در ارزیابی سیاسی، می توان برای نمونه انتقاد “راه توده” به برداشت نامه مردم در همین نوشتار را مورد توجه قرار داد.
راه توده” سرشت “علمی” بودن مقاله انتقادی نامه مردم شماره ۸۸۵ را از آن روی مخدوش اعلام می کند، زیرا «با جمله “نشریه ضدتوده ای راه توده” آغاز می شود». این در حالی است که سرشت “علمی” بودن یا نبودن بررسی و پژوهش در هر زمینه ای، منوط به این نکته است که آیا پژوهش توانسته است زنجیره علّی پدیده را از آغاز تا پایان موشکافانه دنبال کند و آن را نشان داده ومستدل سازد یا خیر و همچنین عمده را از غیرعمده، به قول زنده یاد طبری، تنه درخت را از شاخه های حتی بسیار تنومند درخت متمایز کرده و به هر کدام وزن و ارزش لازم را بدهد؟
هولس شناخت زنجیره پرتضاد شدنِ پدیده از آغاز تا لحظه حاضر را، وظیفه عملکردی (پراتیک) دیالکتیک ماتریالیستی می نامد که جان مایه، «درون مایه» فلسفه مارکسیسم را تشکیل می دهد. در پراتیک، با طی هوشمندانه و پروسواس این روند، ارزیابی “علمی” به ثمر می نشیند.
برای اثبات غیرعلمی بودن ارزیابی نامه مردم و در نتیجه غیرواقعی بودن مضمون جبهه ضددیکتاتوری” ارایه شده، “راه توده” می بایستی بازی با الفاظ پرطمطراق را کنار می گذاشت و در بررسی موشکافانه ای نادرستی مضمون “جبهه ضددیکتاتوری” را به اثبات می رساند. “راه توده” نه به این راه می رود و، همان طور که نشان داده شد، روشنفکرانه قادر به گام گذاشتن در آن نیست.
راه توده” و همچنین “عدالت” از این شیوه ماتریالیسم- دیالکتیکی، به شهادت همین نمونهِ “انتقاد” به نامه مردم، پیروی نمی کنند، اگرچه بسیار از دارا بودن موضع توده ای دم می زنند. برای هر دو، پاسخ به پرسش درباره “اتحادها” و نیروهای شرکت کننده در آن، پس از پاسخ به مرحله رشد تاریخی جامعه- انقلاب، طرح نمی گردد، بلکه برعکس. آن ها در ابتـدا به جستجوی متحد می پردازند و لذا مجبور نیز هستند برنامه و خط مشی خود را تابع متحدان کنند. شاید عدالت” در این زمینه وضعی بهتر از “راه توده” دارا باشد، اما نهایتا هر دو سرو ته یک کرباس و هم جنس هستند.
این موضع غیردیالکتیکی که برپایه منطق صوری بورژوازی استوار است، لاجرم تنها به بررسی روحی- جامعه شناختی “متحدان” قناعت می کند و خوشحال است اگر آن ها «کشتارتوده ای ها را اکنون اشتباه اعلام کنند (آن طور که گویا هاشمی رفسنجانی در سخنانی انجام داده بوده است که “راه توده”  آن را با آب و تاب منتشر ساخته بود)، در حالی که سیاست “تعدیل اقتصادی” را همین رئیس جمهور وقت آغاز و خود را “سردار سازندگی” نامیده است. کسی که کیانوری در رساله سال ۱۳۷۳ خود او را مورد انتقاد قرار داده و این لقب را روی دیگر نام سیاستی می نامد که رفسنجانی بر روی خود گذاشته بود و  با عنوان “سردار جنگ”، بر طبل ادامه جنگ پس از آزادی خرمشهرکوفته بود.
همین سیاست دنباله روی از “متحدان” را “عدالت” نیز دنبال می کند. این تارنگاشت که در بحث در جریان، در نوشتاری از موضع “راه توده” در برابر نامه مردم، جانبداری کرده، با بازانتشار عکس از احمدی نژاد با چاوز و اورتکا در روزنامه ها، آن را به وسیله پرده پوشی سیاست دولت دهم تبدیل می کند که از نمایندگان صندوق بین المللی پول، “مدال” افتخار برای موفقیت در اجرای برنامه نولیبرال “خصوصی سازی و آزادسازی اقتصادی” دریافت کرده است.

خط مشی توده ای چنین نیست.
سخنان نماینده حزب توده ایران در سیزدهمین نشست ۷۸ حزب کمونیست و کارگری در آتن در دی ماه گذشته که در انطباق کامل است با مواضع بیانیه پایانی نشست پراهمیت بین المللی حزب های کمونیست و کارگری، با اشاره به مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب ایران، تعیین راه رشد آینده ایران را با هدف برپایی سوسیالیسم به زمینه برپایی اتحادهای اجتماعی برای سرنگونی دیکتاتوری و پیش شرط برپایی یک جبهه انقلابی ضددیکتاتوری اعلام می کند. به عبارت دیگر، این موضع انقلابی، پس از بررسی کلیت شرایط حاکم بر ایران، روند بررسی را به مساله اتحادهای اجتماعی رشد می دهد و به بررسی این جز از کل می پردازد. چنین جبهه ضددیکتاتوری با «مذاکره» با «عالی ترین سطح در حاکمیت» ایجاد نمی شود که “راه توده” گویا نگران پانگرفتن آن است، بلکه از درون نبرد طبقاتی آگاهانه طبقه کارگر و متحدان آن برپا می گردد.
با چنین خط مشی انقلابی، نه تنها ارزیابی تاریخی حزب توده ایران از مرحله انقلاب بهمن حفظ می شود، بلکه همچنین علل تغییرات در طی سی سال گذشته شناخته شده و جای تاریخی قهقرایی آن درک می شود. برپایه این ارزیابی علمی”، یعنی ارزیابی ای که در آن زنجیره علّیِ روندِ شدنِ پدیده حفظ و موشکافانه دنبال می شود، وجود دیکتاتوری در کشور به اثبات رسانده می شود. در همین راستا، این واقعیت مستدل می گردد که چرا حاکمیت سرمایه داری بوروکراتیک- ولایی برای حفظ منافع طبقاتی لایه های سرمایه داری مافیایی حاکم، “ماسک” (مارکس) حفظ منافع آن ها را به صورت می زند و به مثابه “رژیم ولایی- امنیتی” لاجرم همه راه های تغییرات اصلاحی را در جامعه مسدود  و تنها امکان تغییرات به سود مردم، یعنی گام نهادن به راه انقلابی را می گشاید. «آشتی ناپذیر بودن این ساختار عمیقا ارتجاعی و استبدادی با منافع اکثریت مردم کشورمان» که مقاله پیش گفته نامه مردم (شماره ۸۸۶) برجسته می سازد، از این منطق دیالکتیک ماتریالیستی سیرآب می گردد!
پیامد این نتیجه گیری علمی از روند رشد پرتضاد دهه های گذشته تاریخ میهن ما، ارزیابی شرایط جنبش آزادی خواهی و ترقی جویی کنونی است به مثابه مرحله تغییرات انقلابی در کشور. مرحله ای که به خاطر موضع ارتجاع حاکم، امکان تغییر اصلاحی را پشت سر گذاشته است. پیروزی یا ناکامی تغییرات انقلابی منوط به شرایطی است که بر آن حاکم می باشد. تناسب قوا، نکته مرکزی را در این شرایط تشکیل می دهد. مبارزه انقلابی به منظور تجهیز طبقه کارگر و متحدان آن، پیش شرط تغییر تناسب قوا به سود تغییرات زیربنایی و پیروزی نهایی انقلاب است. نتیجه گیری ای که تنها نگرانی “راه توده” و”عدالت” را برنیانگیخته است، بلکه دیگرانی را نیز به مقاله نویسی علیه انقلاب واداشته است (نگاه شود به نظریات امین بزرگیان در “جرس”).

این نتیجه گیری به طور اجتناب ناپذیر به این معناست که مرحله انقلاب کنونی در تائید ارزیابی حزب توده ایران از انقلاب بهمن ۵۷، مرحله انقلاب ملی- دموکراتیک، ضدامپریالیستی- ضددیکتاتوری سلطنتی در سیمای جدید ضد ولایی آن می باشد.
از این نتیجه گیری از یک سو متحدان روز، ازجمله برای شرکت در “جبهه ضددیکتاتوری” شناخته و تعیین می شوند (ازجمله ناپایدارترین آن ها) و از سوی دیگر خط فاصل میان جبهه انقلابی ضددیکتاتوری و جریان های راست و سلطنت طلب تا “چپ” سوسیال دموکرات ترسیم وبرجسته می گردد.

تبلیغ- ترویج انقلابی
پیامد دیگر این نتیجه گیری علمی که روند پرتضاد بررسی دیالکتیکیِ شدن واقعیت حاکم را ترک نکرده است، نتیجه گیری درباره وظیفه های روز حزب توده ایران برای تجهیز طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان و همچنین جلب طیف متحدان نزدیک و دور نیز می باشد. وظیفه برنامه تبلیغی- ترویجی حزب توده ایران، نشان دادن ضرورت پای فشردن به پایبندی به آماج های ملی- دموکراتیک انقلاب بهمن ۵۷، با تکیه جا به جا بر عنصر دموکراتیک و یا ملی در مبارزات روزانه،  نشان دادن ضرورت طفره رفتن از ادامه راه رشد سرمایه داری است که نمی تواند در شرایط حاکمیت “جهانی سازی” سرمایه مالی امپریالیستی، راهی جز راه نولیبرال ضدملی- ضدمردمی کنونی باشد. راهی که شرایط نواستعماری و برقراری کاپیتولاسیون” در برابر سرمایه مالی امپریالیستی را بر میهن ما حاکم خواهد ساخت.
مستدل ساختن ضرورت پایبندی به اصل های دموکراتیک و ترقی خواهانه اقتصادی و اجتماعی در قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب بهمن، به معنای تقویت گرایش راه رشد سوسیالیستی بوده و وظیفه دیگر فعالیت تبلیغی- ترویجی خط مشی انقلابی حزب توده ایران را تشکیل می دهد.
حذف انقلابی اصل های ارتجاعی و مصوبات و سنت های واپس گرا، ازجمله و به ویژه علیه زنان و خلق های زیر ستم مضاعف، وظیفه مبرم افشاگری تبلیغی- ترویجی حزب طبقه کارگر است. به عبارت دیگر ایجاد پیوند گسست ناپذیر میان وظیفه دموکراتیک و سوسیالیستی حزب توده ایران، فهرست وظایف تبلیغی- ترویجی را تکمیل می کند که ستون فقرات آن دفاع از منافع طبقاتی طبقه کارگر می باشد.
پایبندی به وظیفه های تبلیغی- ترویجی فوق همچنین کوششی است برای اقناع متحدان” ناپایدار برای گرایش به سوی پذیرش مواضع انقلابی و نه سازشکارانه وتسلیم طلبانه در برابر حاکمیت سرمایه داری مافیایی حاکم. از این طریق دیگر تبلیغ و ترویج حزب توده ایران وهمه توده ای ها تابعی از منافع و ایدئولوژی جریان های متزلزل نخواهد بود، بلکه پرچم افراشته اندیشه و تحلیل مارکسیستی- توده ای، به ستاره راهنمای فکری، به پیشقراولی اندیشه علمی، برای پیشبرد روند انقلابی در خدمت حفظ منافع مردم میهن ما تبدیل می گردد.
باید به همه نیروها و لایه های بینابینی جامعه نشان داد و برایشان مستدل ساخت که بدون وجود یک جنبش دموکراتیک که هسته مرکزی و عمده آن را منافع طبقه کارگر (که از منافع کل جامعه دفاع می کند) و منافع دیگر زحمتکشان یدی و فکری را تشکیل می دهد، مبارزه واقعی ضددیکتاتوری و ضدامپریالیستی ممکن نیست. دفاع از منافع ملی ومردمی، به معنای دفاع از آماج برپایی سوسیالیسم نیست، اما مبارزه علیه سیاست نواستعماریِ نولیبرالِ امپریالیستی است که خصلتاَ، سیاستی با گرایش ضدسرمایه داری است.
قانون اساسی ونزوئلا، قانون اساسی سوسیالیستی نمی باشد (حکمی که چند سال پیش فیدل کاستر صادر کرد)، همان طور که اصل های دموکراتیک و ترقیخواهانه قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ مردم میهن ما نیز، اصل های یک قانون اساسی سوسیالیستی نیستند. اما هر دو داری گرایشی سوسیالیستی هستند. اگر کوشش مردم ونزوئلا که باید آرزو داشت با موافقیت همراه باشد و لذا باید با آن همبستگی کاملی داشت، می کوشد این گرایش را تحکیم کند، وظیفه جنبش توده ای و در مرکز آن کار تبلیغی و ترویجی حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران نیز بایستی عملکردی روزافزون و پیگیرانه در جهت تفهیم اهمیت حفاظت از دستاوردهای ترقی خواهانه قانون اساسی باشد. باید به ویژه بر دفاع از بخش اقتصادی و همچنین اجتماعی- دموکراتیک اصل های قانون اساسی متمرکز گردد و در این روند، دفاع از منافع طبقه کارگر، دفاع از حقوق زحمتکشان زن و مرد، زنان زیر بار ستم مظاعف طبقاتی وجنسیتی و همچنین خلق های کشور کثیرالملله را که زیر ستم طبقاتی و شوینیسم ملت بزرگ گرفتارند، به محور اصلی عملکرد تبلیغی و ترویجی خود تبدیل سازد.
این وظیفه را بیانیه پایانی نشست بین المللی ۷۸ حزب کمونیستی و کارگری در آتن در دی ماه گذشته نیز برجسته کرده و به عنوان اهرم ارتقای سطح آگاهی طبقاتی مورد تاکید قرار داده است. نماینده حزب توده ایران نیز در سخنان پیش گفته و در ارتباط با شرایط مشخص و روز ایران آن را مورد تائید قرار داده و برپایی «جبهه ضددیکتاتوری» را گام نخست برای تغییرات انقلابی در ایران می نامد.
در این سیاست انقلابی توده ای که برپایه برداشت ماتریالیسم- تاریخی و دیالکتیکی استوار است، عمده جای خود را دارد، همان طور که رشد تنه درخت نیز از رشد شاخه های بزرگ درخت تمیز داده می شوند، حتی اگر در لحظاتی این یا آن شاخه زمینه وانگیزه آغاز نبرد انقلابی را تشکیل دهد.

وظیفه روز “راه توده” چیست؟
با شناخت و درک صلابت انقلابی و علمی خط مشی کنونی حزب توده ایران، سخنان فرخ نگهدار در تلویزویون آمریکا که خود را «نه طرفدار اصلاح طلبان، بلکه طرفدار اصلاح طلبی» اعلام و موضع سوسیال دموکرات خود را برجسته نمود، به عنوان یک پوزیتویست مدافع بقای نظام سرمایه داری بد فهمیده نمی شود، همان طور که موضع “راه توده” نیز بد فهمیده نمی شود.
راه توده” در همین نوشتار خود، وحدت نظری و سازمانی حزب توده ایران را به آینده نامعلوم محول می کند و جمله ای را که “علی خدایی” در ابرازنظری در پاسخ به “توده ای ها” نوشته بود، تکرار نموده است: «همه ما به خوبی می دانیم که سرنوشت حزب توده ایران در خارج از کشور تعیین نمی شود»! این تز ضدعلمی و هدفمند که در خدمت برنامه ارتجاع جهانی برای پاره پاره کردن حزب توده ایران قرار دارد و از کشوی میز مراکز اندیشه سازی (تینک تانک) امپریالیسم به عاریت گرفته شده است، نه تنها “تزی” نادرست و اثبات نشده است، بلکه هدف اصلی آن فرار از پذیرش توصیه سخنان روشن و پرمسئولیت زنده یاد کیانوری است که در رساله سال ۱۳۷۳ با صراحت خطاب به راه توده دوره دوم نوشته است. او وظیفه راه توده را تنها برای دوران معین و گذرایی مجاز اعلام می کند. نشریه راه توده دوره دوم، با انتشار شماره ۹۵ به کار خود پایان داد و رابطه ای با نشریه اینترنتی “راه توده” علی خدایی ندارد.
خدایی با گذشته شناخته شده، با دزدیدن نشریه راه توده و آرشیو آن، به انتشار “راه توده” کنونی به طور غیرقانونی ادامه داده است. این نشریه تنها از این روی یک  نشریه «ضدتوده ای» نیست، زیرا نامه مردم، چنین صفتی برای آن به کار برده است. بلکه از این روی یک نشریه ضدتوده ای است که ازجمله خود را مدافع نظریات زنده یادان رهبرای گذشته حزبی می نمایاند، اما با بی شرمی یک دزد، علیه مواضع آن ها عمل می کند و به جای پشتیانی از خط مشی انقلابی حزب توده ایران و کمک به تحکیم روند آن، و از این طریق کمک به ایجاد شدن یک پارچگی نظری و سازمانی در حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران که وظیفه هر توده ای صادق است، به عنصر و عامل تشتت نظری در حزب تبدیل و به عامل اجرای سیاست ارتجاع جهانی و داخلی بدل شده است! آری شناخت و درک علت سرشت ضدتوده ای “راه توده”، رشته علّی پرتضاد تودرهمی دارد!

«همه ما به خوبی می دانیم که سرنوشت حزب توده ایران در خارج از کشور تعیین نمی شود»، همان طور که بیان شد، نه تنها تزی نادرست و عاریه گرفته شده توسط علی خدایی از برنامه ارتجاع داخلی و خارجی به منظور پاره پاره کردن حزب توده ایران است، بلکه، و این نکته پراهمیتِ تجربی در تاریخ حزب توده ایران می باشد، ادعایی است که با تـاریـخ گذشته حزب توده ایران در تضاد است!
اولین کوشش حزب توده ایران پس ار کوتادی خائنانه آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، برقراری تشکل واحد حزب طبقه کارگر ایران، از طریق وحدت حزب توده ایران و فرقه دموکرات آذربایجان بود. “پلنوم وحدت” تشکیل شده در مسکو نام این واقعه پراهمیت در تاریخ حزب توده ایران می باشد.
روند متقابل، یعنی روندی که با انشعاب قاسمی- فروتن از حزب توده ایران بوجود آمد و به حزب طبقه کارگر ایران تحمیل شد و آن طور که علی خدایی امروز می خواهد «سرنوشت حزب توده ایران» را از روی الگوی آن در آینده نامعلوم گویا «در ایران» سرهم بندی و «تعیین» کند، نه تنها پس از پیروزی انقلاب بزرگ بهمن در ایران و در جهت وحدت برطرف نشد، بلکه به عنصری خطرناک و در اختیار محافل جاسوسی امپریالیستی برای ایجاد شرایط انحراف انقلاب بهمن تبدیل گشت و هنوز هم ادامه دارد! یکی از علل پانگرفتن پیشنهاد سازنده حزب توده ایران در پس از پیروزی انقلاب بهمن برای نوسازی انقلابی جامعه، یعنی پیشنهاد تشکیل “جببه مشترک خلق”، ناشی از موضع و عملکرد از جمله جریان های مانند “توفان”، “حزب کمونیست” و…  که معروف به “تربچه های سرخ” بودند، بود. علی خدای چنین برنامه ای را با سخننان پیش گفته اش تـدارک می بیند. برنامه ای که به مراتب “چیزی” بیش تر از موضع «ضدتوده ای» نام دارد! دعوت امروز این عنصر شناخته شده برای مصاحبه با بی بی سی علیه خط مشی انقلابی حزب توده ایران پرده از روی وظیفه محول شده به او بر می دارد و همچنین نشان می دهد که او را برای اجرای چه وظیفه و سناریوی ضدتوده ای- ضدانقلابی در «آب نمک» خوابانده اند!

 

تارنگاشت نویسنده : www.tudeh-iha.com


 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter