نویدنو:02/05/1390  

 

 نویدنو  02/05/1390

 

 

گزینه های پیش روی احمدی نژاد و رهبری

بحران جنگ قدرت کنونی و سرانجام آن

علی محمد شمس

کلمه: تشدید بحران اختلافات و جنگ قدرت در جناح حاکم، که به رغم تمامی تلاش های مصلحت جویانه برای کنترل و مهار آن اکنون دیگر به عرصه رسانه ها کشیده شده، بیش از پیش بر ابهام موجود در افق آینده سیاسی ایران افزود. این روزها کمتر جمع و محفلی را می توان سراغ گرفت که در آن سخن از این جنگ قدرت نباشد و ادامه بحث به گمانه زنی در باره وضعیت آینده سیاسی کشور نینجامد. به راستی این اختلافات به کجا خواهد کشید؟ آیا احمدی نژاد تا آخر دوره دوم ریاست جمهوری سر به سلامت خواهد برد؟ آیا اختلافات چنان حاد خواهد شد که طرح عدم کفایت وی مطابق اصل ۸۸ قانون اساسی در دستور کار مجلس قرار خواهد گرفت و یا این که براساس اصل ۱۰۹ عزل وی در دستور کار قوه قضائیه قرار خواهد گرفت؟

برای پاسخ به این سئوال ها ابتدا باید درک روشنی نسبت به ماهیت جنگ قدرت جاری و اهداف، امکانات و محدودیت های هر یک از دو طرف داشت.

اکنون دیگر منتقدان به اصطلاح اصول گرای احمدی نژاد نیز به این حقیقت اعتراف و تأکید دارند که احمدی نژاد با حمایت مطلق رهبری به قدرت رسید. از آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد رابطه او با قدرت بر اساس توافقی دو جانبه تنظیم می شد. او می بایست رقبای بالقوه و بالفعل و قدرت های مستقلی که طی دو دهه گذشته به طور سنتی کارکردشان ممانعت از مطلقیت قدرت بوده است، از اصلاح طلبان گرفته تا هاشمی رفسنجانی و روحانیت و مرجعیت … را از سر راه بردارد و یا تضعیف کند، زمینه حضور نظامیان را در عرصه های اقتصاد و سیاست فراهم سازد و در ازای این همه در تصمیمات و عزل و نصب ها از حمایت مطلق و بی قید و شرط برخوردار گردد، تا آن جا که نه تنها برای تصمیمات و عملکردهای خود به هیچ مرجع نظارت و کنترلی حتی مجلس پاسخگو نباشد بلکه همواره از سوی مجلس تأیید شود. این مأموریت از افراد و شخصیت های شناخته شده چه راست و چه چپ ساخته نبود. تنها کسی می توانست این وظیفه را بر عهده گیرد که فاقد هرگونه هویت، عقبه و پایگاه سیاسی و اجتماعی باشد. آنان که طی این مدت از سکوت و مدارای رهبری در برابر دروغ ها و ماجراجویی ها و حرکات تحریک آمیز و تنش برانگیز و اقدامات ناسنجیده احمدی نژاد در سطح اداره کشور تعجب می کردند و هر چه می اندیشیدند دلیل این همراهی و حمایت را نمی یافتند، در واقع از نقش و وظیفه ای که بر عهده احمدی نژاد گذاشته شده بی اطلاع بودند. احمدی نژاد خود زمانی که در اعتراض به اقدام رهبری در ابقای وزیر اطلاعات در خانه نشسته بود، در دیدار با افرادی که برای میانجی گری و حل مشکل نزد وی رفته بودند، خود بر این نقش و وظیفه تأکید کرد و خدمات خویش را در برخورد با اصلاح طلبان و حذف آنان از عرصه سیاست اجرای کشور، برخورد با هاشمی و برخورد با روحانیت و مراجع را بر شمرد و گله خود را اینچنین مطرح کرد که پس از این همه خدمات حق نبود رهبری با من این گونه برخورد می کرد.

به هر حال آگاهی سیاسی چندان پیچیده ای لازم نبود تا دانسته شود، این مأموریت دائمی نیست و پس از تحقق اهداف مورد نظر، نقش وی به پایان خواهد رسید. احمدی نژاد نیز از این حد از هوشیاری سیاسی برخوردار بود که این حقیقت را دریابد. او اما برای این آینده محتوم چاره ای اندیشیده بود. او می کوشید با استفاده از رانت بی حساب حمایت قدرت از خود و صرف هزینه های هنگفت زمینه لازم را برای وارد کردن طرفداران خود به مجلس و تصاحب اکثریت کرسی های مجلس در انتخابات آینده فراهم آورد و در پی آن برای پیروزی مشائی در انتخابات ریاست جمهوری آینده، بستر سازی کند و به این ترتیب رهبری را در برابر عمل انجام شده قرار داده، جایگاه خود را در آینده سیاسی کشور تثبیت کند.

متقابلاً شواهد و قرائن حاکی از آن است که رهبری برای آینده سیاسی کشور و مجلس و ریاست جمهوری تدبیر دیگری اندیشیده بود. مطابق این تدبیر، احمدی نژاد پس از ایفای مأموریت و پایان دوره دوم ریاست جمهوری خود باید از صحنه خارج می شد و جای را برای انتخابی مناسب با شرایط جدید باز می کرد. طبیعتاً این دو پروژه قابل جمع نبودند و دیر یازود در تقابل یا یکدیگر قرار می گرفتند. همین گونه نیز شد.

تغییر ناگهانی و پر هزینه وزیر امور خارجه از نظر احمدی نژاد آزمایش موفقی بود تا مطمئن شود، رهبری بنا به ملاحظات مختلف از جمله حمایت های بی دریغ و تأیید های غیر مشروط گذشته به ویژه در شرایطی که هنوز هزینه های حوادث پس از انتخابات بر دوش ها سنگینی می کند، با اقدامات مشابه وی در آینده برخورد نخواهد کرد. او با همین اطمینان به سراغ تغییر وزیر اطلاعات رفت. تغییر مصلحی در پروژه ای که احمدی نژاد تعقیب می کرد اقدامی حیاتی به شمار می آمد. انتخاب وزیری کاملاً همراه و تابع برای وزارت اطلاعات این امکان را برای احمدی نژاد فراهم می آورد که دستگاه امنیتی و اطلاعاتی کشور را در انتخابات آینده و پس از آن، علیه حریفان اصول گرای خود به کار بگیرد. محاسبات احمدی نژاد دقیق بود. به واقع اگر او در تغییر وزیراطلاعات موفق می شد، به همراه وزارت کشور وفادار خود که مجری انتخابات بود و با توجه به تجربه انتخابات ریاست جمهوری دهم می توانست انتخابات را به سود خود مدیریت و مهندسی کند. اما او یک نکته را از نظر دور داشته بود و آن این که تغییر وزیر اطلاعات با تغییر وزیر امور خارجه بسیار متفاوت است. تغییر وزیر امور خارجه که در سفر خارجی به سر می برد اگر چه آبرو و حیثیت کشور را می برد، تأثیری در معادلات قوای داخلی نداشت و با تدبیر رهبری برای آینده سیاسی کشور در تعارض قرار نمی گرفت. در واقع تغییر مصلحی نماد تقابل دو پروژه بود. پروژه ای که احمدی نژاد برای تضمین آینده سیاسی خود تعقیب می کرد و پروژه ای که رهبری برای خارج ساختن احمدی نژاد از عرصه قدرت و تصمیمی جدید برای آینده سیاسی کشور مد نظر داشت. این تفاوت کافی بود تا محاسبات احمدی نژاد را نقش برآب کند. اینچنین نیز شد و تغییر مصلحی با واکنش رهبری مواجه گشت و اتفاقاتی رخ داد که همگان از آن آگاهند.

این حادثه البته تحولی کیفی در معادلات قدرت در عرصه داخلی کشور را موجب گشت. تضادها و اختلافاتی که تا آن زمان تلاش می شد پنهان نگاه داشته شود آشکار گشت. با برداشته شدن دست حمایت رهبری از سر احمدی نژاد رقبای اصول گرای وی میدان عمل بیشتری یافتند، کنترل بیشتر احمدی نژاد و محدود سازی وی به امری ضروری تبدیل شده است. برخلاف گذشته به مجلس اجازه داده شده است به برخی وظایف خود در نظارت بر دولت عمل کند. با برداشته شدن وظیفه ساماندهی استقبال پرشور از احمدی نژاد در سفرهای استانی از دوش بسیج و سپاه، عملاً سفرهای استانی دولت را به محاق رفت. پس از آن ماجرا دو سه سفر احمدی نژاد به کاشان و قم و شیراز و … برای افتتاح پروژه در غیاب استقبال های پرشور مردمی به سبک گذشته برگزار شده است و به نظر می رسد سفرهای استانی به سبک و سیاق گذشته تکرار نشود.

وضعیت موجود البته اندکی پیچیده تر از آن است که گفته شد. در حال حاضر با برداشته شدن دست حمایت رهبری از سر احمدی نژاد در سطح اصول گرایان متحد سابق و مخالفان امروز وی در باره نحوه برخورد با وی اتفاق نظر وجود ندارد. مخالفان سرسخت او خواهان برکناری او از ریاست جمهوری قبل از پایان دوره هستند. آنان تلاش می کنند زمینه استیضاح وی در مجلس یا رأی عدم کفایت وی در قوه قضائیه را فراهم کنند. رهبری اما نظری دیگر دارند. به نظر رهبری با توجه به حمایت ها و تأیید های بی حد و حصر گذشته، برکناری احمدی نژاد پیش از پایان دوره ریاست جمهوری هزینه های زیادی را تحمیل خواهد کرد. به هر حال مریدان را به سادگی نمی توان توجیه کرد که چگونه کسی که از هاشمی رفسنجانی به رهبر نزدیک تر بوده است، در کمتر از یکسال مخالف رهبری از آب در آید. علاوه بر این چنین اتفاقی مسلماً در مدیریت و بصیرت و شناخت رهبری به امور تردیدهای جدی ایجاد خواهد کرد. بنابراین مصلحت ایجاب می کند که احمدی نژاد تا پایان دوره ریاست جمهوری تحمل شود. تا آن زمان باید در قبال وی سیاستی دوگانه اعمال شود بدین معنا که اولاً با اقدامات کنترلی نظیر نظارت و کنترل قانونی مجلس و قوه قضائیه دامنه قدرت و تحرکات احمدی نژاد کاملاً محدود شود و ثانیاً این فشارها و محدود سازی ها کاملاً کنترل شده و محاسبه شده با توجه به آستانه تحمل احمدی نژاد اعمال شود تا او را ناگزیر از واکنش و ایجاد بحرانی مجدد نکند زیرا به قول سعدی علیه الرحمه : «هرکه دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید»

وقت ضرورت چو نماند گریز/ دست بگیرد سر شمشیر تیز. (گلستان سعدی)

و اگر چنین اتفاقی رخ دهد عزل وی اجتناب ناپذیر خواهد شد که اساساً چنان که گفتیم به مصلحت نیست.

به هر حال چنان که گفتیم قهر اعتراض گونه احمدی نژاد در برابر رهبری، برای مخالفان اصول گرای وی در حاکمیت و به ویژه در مجلس که تا آن زمان حتی در برابر توهین ها و تحقیر های احمدی نژاد نسبت به مجلس اجازه برخورد نداشتند، فرصت مناسبی فراهم آورد. آنان که از ناحیه رهبری نیز چراغ سبز دریافت کرده بودند، به تلافی تحقیرهای چند ساله و بغض های فروخورده و به تصور این که کاردیگر تمام است، علیه احمدی نژاد بسیج شدند.تهیه طرح استیضاح برخی وزرا، سئوال از احمدی نژاد با یکصد امضا و عدم رأی اعتماد به وزیر ورزش و نطق های شدید علیه احمدی نژاد و … حاکی از عزم مجلسیان در تلافی ضرباتی است که در گذشته از احمدی نژاد دریافت کرده است. اما آن جراغ سبز تنها برای گوشمالی بود و نه زیاده روی تا برکناری وی که خلاف مصلحت است. از این رو رهبری خیلی زود با احضار هیئت رئیسه مجلس و ارسال پیام به مجلسیان متذکر شدند که در انتقاد و مخالفت با احمدی نژاد باید محدوده معینی را رعایت کنند و آنان اجازه خروج از این محدوده را ندارند. اما ظاهراً عمق اختلافات و بغض مخالفان و مجلسی که طی سال های گذشته در برابر احمدی نژاد همواره تحقیر شده است، بیشتر از آن است که با این هشدارها و پیغام ها قابل کنترل باشد. از این رو رهبری نگران از اقدامات غیر قابل پیش بینی برخی مخالفان علیه احمدی نژاد است که فراتر از آستانه تحمل وی باشد و همگان را در برابر عمل انجام شده قرار دهد.

به گفته آقای ترقی رهبری اخیراً هیئتی را برای رسیدگی به موارد تخلف دولت از قانون تشکیل داده اند. این اقدام البته درچارچوب همان سیاست دوگانه در برابر احمدی نژاد قابل تحلیل است. بدین معنا که تشکیل این کمیسیون از یک سو فی نفسه اعمال فشار بر احمدی نژاد و اقدامی هشدار دهنده و کنترل کننده علیه وی است و از سوی دیگر با سلب اختیارات و صلاحیت های مجلس را در برخورد با احمدی نژاد سطح اقدامات مجلس را علیه وی را براساس مصالحی که رهبری تشخیص داده اند، در سطحی معین کنترل و محدود می کند.

با توجه به آن چه گفته شد رفتارها و برخوردهای مختلفی که این روزها با احمدی نژاد صورت می گیرد در قالب این دو رویکرد قابل طبقه بندی و تحلیل است در حالی که مخالفان تندروی احمدی نژاد در مجلس می کوشند وی را وادار به واکنش کنند و نهایتاً طرح استیضاح او را در دستور کار قرار دهند، محافل نزدیک به بیت رهبری نظیر کیهان خط دوم را تعقیب می کنند. تأکید مکرر کیهان در مقالات خود مبنی بر خوب بودن احمدی نژاد و فاسد بودن اطرافیان وی، انتقاد به اقدام یکصد نماینده مجلس برای سئوال از احمدی نژاد و … در همین چارچوب قابل تحلیل است.

اکنون سئوال این است این ماجرا کجا صورت خواهد بست و ادامه این وضعیت به چه فرجامی خواهد انجامید؟ در پاسخ این سئوال باید گفت رفتار و اهداف جریان مقابل احمدی نژاد کاملاً روشن است. هر دو بخش از مخالفان وی به رغم اختلاف در تاکتیک برخورد با وی در اصل کنار گذاشتن او اشتراک نظر دارند. با این تفاوت که یکی خواهان عزل او پیش از دوران ریاست جمهوری است و دیگری خواهان کنترل و محدود سازی وی تا پایان دوره ریاست جمهوری و حذف نهایی وی از عرصه سیاست و قدرت است. بر این اساس به نظر می رسد نام گذاری«جریان انحرافی» برای مجموعه همراه احمدی نژاد کاملاً حساب شده باشد. ظاهراً هدف از این عنوان و اتهاماتی نظیر رابطه با رمال ها و جن گیر ها و دستگیری برخی از اعضای این مجموعه و اعتراف گیری های احتمالی با این هدف صورت می گیرد که هرگونه امکان حضور این مجموعه در آینده سیاسی کشور به طور کلی منتفی شود.

با توجه به آن چه گفته شد به نظر می رسد کنار گذاشته شدن از عرصه قدرت و سیاست تصمیمی قطعی و غیر قابل بازگشت باشد اما ظاهراً احمدی نژاد نیز از این حد از هوش و ذکاوت برخوردار باشد که این واقعیت را دریابد. در عین حال به نظر می رسد او این امکان را دارد که از میان مسیر های محتمل به سوی این نقطه پایانی، مسیری را که خود می خواهد برگزیند. به عبارت بهتر اگر رسیدن به این نقطه پایانی برای احمدی نژاد سرنوشتی محتوم است اما او این آزادی و امکان را دارد که مسیر رسیدن به این نقطه محتوم را خود انتخاب کند.

انتخاب هایی که او می تواند داشته باشد به شرح زیر است:

۱- واکنش اعتراضی به رفتار و مواضع رهبری و حامیان ایشان علیه خود و رویارویی با رهبری

۲- تن دادن به پروژه رهبری و ادامه مسیر تا پایان دوره ریاست جمهوری

۳- ایستادگی و واکنش در برابر مخالفان به این امید که او را استیضاح کرده و با استفاده از تریبون مجلس در جریان استیضاح دست به افشا گری بزند

۴- استعفا از ریاست جمهوری به بهانه کارشکنی ها و مانع تراشی ها و خارج شدن اختیاری از صحنه قدرت

فرض اول منتفی به نظر می رسد زیرا احمدی نژاد از پشتوانه و عقبه سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی لازم برای این رویارویی برخوردار نیست و با توجه به این واقعیت در صورت چنین انتخابی عملاً دست به انتحار زده است.

فرض دوم نیز دست کمی از انتحار ندارد با این تفاوت که باید علاوه بر ناکارآمدی و بی کفایتی و اتهامات دیگری نظیر اداره کشور با رمالی و جادوگری و …. بدنامی بی عرضگی و تحقیر و ذلت را هم برای خود بخرد.

فرض سوم عملاً منتفی است زیرا رهبری و مخالفان وی اجازه چنین کاری به احمدی نژاد نخواهند داد. اگر برکناری او در دستور کار قرار گیرد، قطعاً این برکناری از طریق استیضاح مجلس نخواهد بود تا با استفاده از فرصتی که طبق قانون باید در اختیار او قرار داده شود از تریبون مجلس و درجلسه علنی به دفاع از خود بپردازد و مظلوم نمایی کند و علیه مخالفانش دست به افشاگری بزند. ماه گذشته که احمدی نژاد به قهر ساختمان ریاست جمهوری را ترک کرد و در خانه نشست، از جمله تصمیماتی که علیه او اتخاذ شد ممنوعیت از سخنرانی و مصاحبه زنده بود. این تصمیم تا یکی دو هفته پس از بازگشت وی به کاخ ریاست جمهوری در مورد وی اجرا شد و تا کنون نیز نطق ها و مصاحبه های زنده او با تأخیر پخش می شود این تجربه بیانگر آن است که در صورت تصمیم برای برکناری وی تمهیدات شدید تری برای انزوا و محاصره خبری وی اندیشیده خواهد شد. بنابراین فرض این که برکناری وی از طریق مجلس دنبال شود و فرصت کافی برای دفاع از خود و افشای مخالفانش به وی داده شود کاملاً منتفی است و در صورت اتخاذ تصمیم به برکناری وی این تصمیم با استفاده از اصل ۱۰۹قانون اساسی از طریق دیوان عالی کشور عملی خواهد شد.

فرض چهارم ظاهراً بهترین گزینه فراروی احمدی نژاد است، زیرا با این انتخاب دستکم در خاطره اقشاری از جامعه که چندان شناخت دقیقی از او ندارند می تواند نام خود را به عنوان کسی که می خواست کاری کند اما نگذاشتند ثبت کند.

با توجه به آن چه گفته شد برای بحران ناشی از جنگ قدرت کنونی در حاکمیت اصول گرایان دو فرض محتمل تر از سایر فروض است:

الف: تمکین احمدی نژاد در برابر خواست رهبری مبنی بر ادامه ریاست جمهوری احمدی نژاد به صورت کاملاً کنترل شده و اعمال محدودیت های لازم تا پایان دوره و خاتمه دادن به حضور وی در عرصه سیاسی کشور . این گزینه به همان اندازه که برای رهبری مطلوب است برای احمدی نژاد تحقیر آمیز و خفت بار خواهد بود.

ب: پیشدستی احمدی نژاد و اعلام استعفا و کناره گیری از ریاست جمهوری پیش از پایان دوره. این گزینه برعکس گزینه قبل به همان اندازه که برای رهبری ناگوار و پرهزینه خواهد بود دستکم در نزد بخش هایی از طرفدارانش تتمه آبرویی برای احمدی نژاد خواهد اندوخت.

آینده نشان خواهد داد که احمدی نژاد جرأت چنین تصمیمی را خواهد داشت و یا تحقیرها و محدود سازی های کنونی را تا پایان دوره ریاست جمهوری تحمل خواهد کرد. در این میان به نظر می رسد تصمیم رهبری برای مهندسی انتخابات مجلس آینده بسیار تعیین کننده باشد زیرا رد صلاحیت احتمالی کاندیداهای طرفدار احمدی نژاد آخرین امیدهای وی را نقش بر آب کرده و به توهمات او مبنی بر امکان باقی ماندن در عرصه قدرت و سیاست آینده کشور پایان خواهد داد.

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter