نویدنو:12/07/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

1389/7/12:نویدنو

 

 

فوندامنتالیسم -3

دومه نیکو لوسوردو - ترجمه ی یدالله سلطان پور

فوندامنتالیسم و بیداری خلق های مستعمرات

 

·      کمتر فرهنگی وجود دارد که مهر فوندامنتالیسم بر پیشانی اش نخورده باشد، ولی با اتکا بدان، نمی توان برای تعریف این پدیده از مفرد به جمع  گذشت.

·      فوندامنتالیسم نه فرم وجودی فرهنگ و یا فرهنگ های معین، بلکه بیشتر طرز واکنش دو فرهنگ مختلف در تصادم و برخورد با یکدیگر است. 

·      فوندامنتالیسم طرزواکنشی است که مشخصه اش سنگربندی و سرهم بندی هویتی دگرستیز و مستثنی ساز[3] و حراست رشگ آمیز از آن است.  

·      به عبارت دیگر، فوندامنتالیسم برخورد فرهنگی  فرهنگی با فرهنگی دیگر است و گرایشی است که هر دو فرهنگ یاد شده را به عنوان چیزی طبیعی قلمداد می کند.  

·      تفاوت فرهنگ ها هرچه بیشتر و برخورد آنها هرچه شدیدتر باشد، به همان اندازه، امکان پیدایش یک همچو طرز رفتاری آسانتر می شود.  

·      این امر بویژه در روابط غرب با بقیه جهان صدق می کند.  

·      بیداری خلق های تحت سلطه و فرهنگ های تحت ستم و سرکوب و محکوم به سکوت گشته از طریق بحران های تصادم و برخورد نیز صورت می گیرد.  

·      از این رو، فوندامنتالیسم نه پدیده ای نو است و نه محدود به خاور میانه و نزدیک است.

·      کافی است شورش های سپوی[4] در سال 1857 میلادی را در هندوستان بیاد آوریم.

·      آن را می توان بمثابه واکنش رژیم کاستی کهن نسبت به مدرنیته تحمیلی از سوی حکام انگلیسی قلمداد کرد و این جنبه بدون تردید وجود هم داشته است.  

·      ولی نباید نادیده گرفت که این مدرنیته ـ بطور کلی ـ نبود که آماج شورش هندی ها قرار گرفته بود، بلکه بیشتر مدرنیته ناشی از گسترش طلبی استعماری بود، که بطور حساب شده بنا بر منافع انگلیس بر مردم هندوستان تحمیل می گردید و با سرکوب یک ملت و یک فرهنگ، دست در دست می رفت، فرهنگی که حکومت مغولی را در هندوستان پدید آورده بود.[5] 

·      (حکومت مغولی از مسلمانانی تشکیل می شد، که نسب شان به مغول ها می رسید. مترجم)  

·      بی دلیل نیست که مسلمان ها در قیام بر ضد انگلیس نقش مهمی بازی می کنند.

·      دیزرائیلی هم ـ حتی ـ می دانست که مسئله ملی در این قیام چه سهم عمده ای به عهده دارد.[6]

 

 

·      در کشورهای مستعمره و یا نیمه مستعمره، بحران برخورد و تصادم فرهنگ غربی با حاکمیت اغلب بدنبال اعتماد ساده لوحانه و سرخوردگی تلخ شدت می گیرد.

·      مثال چین بسیار آموزنده است:

·      در اواسط قرن 19 میلادی، قیام آشتی ناپذیر تای پینگ بر ضد خاندان سلطنتی حاکم طرفدار غرب در چین اوج گرفت.[7]

·      این قیام که موضع انتقادی شدیدی نسبت به مسلک کونفوسیوس[8] داشت، نخست به طرفداری از مسیحیت برخاست، سپس به مونوته ئیسم (یکتاپرستی) گروید و سرانجام به «سلطنت الهی صلح بزرگ» با موتیف مسیحائی روی آورد.  

·      این قیام اگرچه فاقد خصلت بیگانه ستیزی بود، ولی به سبب عدم تمکین نسبت به «فرهنگ سنتی جامعه چین» پایگاه اجتماعی اش محدود ماند و در نتیجه شکست خورد.[9]  

·      بریتانیای کبیر برخلاف امید و انتظار جنبش تای پینگ، به جای حمایت از تجددطلبان، به طرفداری از خاندان سلطنتی فرتوت حاکم وارد عمل شد و به جنبش ضربه هولناکی وارد آورد.  

·      در سال 1900 میلادی جنبش کاملا دیگری بنام قیام بوکسبازها در چین اوج گرفت:

·      این جنبش بر خلاف جنبش تای پینگ، نه تنها مخالف متجاوزان خارجی و سرسپردگان داخلی آنها، بلکه همچنین مخالف افکار و اکتشافات فنی غربی بود و بدفاع متعصبانه از سنن مذهبی و سیاست بومی می پرداخت.

·      نه تلگراف، نه راه آهن و نه مسیحیت از آتش خشم بوکسبازها جان سالم بدر نبردند.

·      زیرا ورود این عوامل به چین با اشاعه فنی و ایدئولوژیکی غرب و متعاقب با آن با تحقیر و خفت مردم چین همراه بوده است.

·      بر پیشانی کلیه اختراعات و اکتشافات مدرن، مهر «اجنبی» زده شد و مسیحیت به عنوان «مذهب اجنبی» قلمداد گردید.

·      هر آنچه که با سنن اصیل چینی و با ایام سعادت مردم چین (که گاهی در سعادتمند بودن مردم چین در دوران پیش از ورود قدرت های بزرگ غلو می کردند) بیگانه بود، بیرحمانه محکوم می گردید.[10]

·      این قیام را می توان قیام فوندامنتالیستی نام داد. 

·      تقریبا همزمان با قیام تای پینگ در مصر نیز جنبشی تجددطلبانه بمفهوم غربی آن اوج گرفت.  

·      روزنامه تایمز در این ایام، مصر را به عنوان «مثال خارق العاده پیشرفت» مورد ستایش قرار داد.

·      رهبری مصر تا آنجا پیش رفت که مصر را نه جزئی از قاره آفریقا، بلکه بخشی از اروپا قلمداد کرد.[11]

·      اما همسان با چین، این ایمان آوردن به مدرنیته غرب سبب تغییر سیاست قدرت های بزرگ نمی شود.

  

·      سیاست توسعه طلبانه لگام گسیخته انگلیس در قرن 19 میلادی موجب قیام مهدی در سودان می شود که شاید بتوان آن را اولین قیام فوندامنتالیستی ـ اسلامی بشمار آورد.

·      معروفترین قربانی این قیام (طنز تاریخ را باش!) ژنرال گوردون نام داشت که در سرکوب قیام تای پینگ اسم و رسمی در کرده بود! 

·      این تعویض مدام غربگرائی و فوندامنتالیسم تا زمان ما ادامه یافته است.

·      کشورهای غربی در مبارزه بر ضد سمتگیری تجددطلبانه و استقلال جویانه نوپا در سرزمین های اسلامی (مصدق، ناصر، عرفات، افغانستان) نه تنها از طریق دیپلوماتیک و نظامی واکنش نشان داده اند، بلکه همچنین سنتگرائی (ترادیسیونالیسم) مذهبی را نیز آلت دست کرده و مورد حمایت قرار داده اند:

·      این امر اغلب منجر بدان شده که مواضع مذهبی سنتی جای خود را به سنگرهای فوندامنتالیسم پیکارجو بسپارند!  

اما قبل از رواج بی ممانعت فوندامنتالیسم در خاورمیانه و نزدیک می بایستی جنبش های مارکسیستی و کمونیستی از سر راه برداشته می شدند.

این کار نیز بار دیگر بکمک غرب صورت گرفته است.[12]

 


 


[1] Fundamentalismus und Erwachen der Kolonialvölker

[2] Domenico Losurdo

[3] exklusiven Identität

[4] Sepoy-Revolte

[5] Mogulreich

[6] Stokes, 1986, S. 4.

Eric Stokes, 1986: The Peasant Armed. The Indian Rebellion of 1857, hg. von C. A. Bayly, Clarendon Press, Oxford .

[7] Taiping-Aufstand

[8] Esherick, 1987, S. 323 und S. 325.

Joseph W. Esherick, 1987: The Origins of the Boxer Uprising, University of California Press, Berkeley - Los Angeles - London

[9]Suzuki-Feuerwerker, 1995, S. 125

Chusei Suzuji-Albert Feuerwerker, 1995: China (Laie Ching), in: The New Encyclopaedia Britannica, Bd. 16.

[10] Purcell, 1963, S. 267; Esherick, 1987, S. 68.

Victor Purcell, 1963: The Boxer Uprising. A Background Study, Cambridge University Press

[11] Mansfield, 1993, S. 98.

[12] Kepel, 1991, S. 27-30.

 


 

فوندامنتالیسم -2

فوندامنتالیسم

 

 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter