نویدنو:3/3/1385
خواجه در
بند نقش ايوان است!
حميد برزگر
ما فكر میكنيم تقويت جريان چپ و تبديل آن به يك جريان عمده سياسى كمك
بسيار بزرگى براى باز گرداندن قطار پيشرفت اين كشور به ريلهاى خود خواهد
بود. قطارى كه از مسير خود خارج شده است و در سنگلاخ به سوى خطر میرود
ما صميمانه از رفقاى فدايى تشكر میكنيم كه با سعهی صدر نوشتهی ما را
در"كار" انتشار دادند. همينطور از دوستان، سهراب مبشرى و دارا گلستان
قدردانى میكنيم كه كمك كردهاند تا بحثهاى پايهاى پيشنهادى از جانب ما
بسط يابد.
به جاى پاسخگويى به انتقادهاى مشخص رفقا، ما به موضوع جايگاه نيروهاى چپ
در عرصه سياسى حاضر در ايران و تعريف مشخصتر سوسياليسم مورد نظر خود
میپردازيم. بدين ترتيب بخشى از انتقادهاى دوستان پاسخ داده خواهد شد و يا
نقد به حوزههاى ديگر كشيده خواهد شد.
تاريخ معاصر ايران حاكى از آن است كه فكر و عمل گروههاى طرفدار سوسياليسم
در ايران سركوب شده است. افرادى نيز كه به زور به تبعيد فرستاده شدند و در
كشور هاى سوسياليستى سابق يا اروپا و آمريكا امكان دستيابى به حقايق و يا
منابع دست اول در مورد مطالعه سوسياليسم را داشتهاند از واقعيتهاى جارى
ايران دور ماندهاند و بخشى از آنها گرفتار قالبهاى ذهنى خود گشتهاند.
به نظر ما يكى از دلايل مهم عدم توسعه سياسى و ناهنجارىهاى عجيب و غريب در
مديريت كلان كشور، نبود يك بينش سوسياليستى در طول اين سالها است.
به همين خاطر ما فكر میكنيم تقويت جريان چپ و تبديل آن به يك جريان عمده
سياسى كمك بسيار بزرگى براى باز گرداندن قطار پيشرفت اين كشور به ريلهاى
خود خواهد بود. قطارى كه از مسير خود خارج شده است و در سنگلاخ به سوى خطر
میرود.
چرا جريان چپ به اين اندازه مهم است؟
ظاهراًًٌُِّ با دوستان در مورد دولتى بودن بخش اعظم اقتصاد ايران اختلاف
نظرى نداريم. اگر كسى اين ادعاى ما را نمىپذيرد، میتوان با دلايل، آمار و
شواهد فراوان دوباره به اين بحث باز گشت و اين ادعا را ثابت نمود.
اگر اين فرض را بپذيريم لاجرم در مقابل اين سؤال قرار میگيريم كه كدام
ايده سياسى براى اداره اقتصاد ايران مناسب است؟ اين ايده بلا فاصله به
حوزههاى سياست، فرهنگ، دمكراسى، فعاليت سياسى، جامعه مدنى و توسعه تعميم
میيابد. بنابر اين، اين ايده بايد داراى انسجام و شمول در عرصههاى مختلف
باشد.
ما نمىخواهيم تحليلى دترمينيستى و اكونوميستى از اوضاع بكنيم ولى به گمان
ما ماركسيسيم آنقدر در اين زمينه بر جامعه شناسى مدرن مسلط هست كه ثابت كند
كه تحليل و يا تغيير يك جامعه از روابط توليدى و اقتصادى آن شروع میشود.
ظاهرا" سه نظر در مورد اداره اقتصاد ايران مطرح است.
نظر اول نظر ليبراليستى و حتى نئوليبراليستى است. اين ديدگاه ريشه مشكلات
اقتصاد و سياست را در ايران در دولت بزرگ میبيند. دولتى كه فاسد و نالايق
است و پاسخگو و مسئول نيست و ذاتا" دشمن دمكراسى است. راه حل پيشنهادى،
كوچك كردن دولت و سپردن امور توليد به بخش خصوصى است. دست نامرئى بازار
تعادل اقتصادى را ايجاد و رفاه براى مردم به همراه خواهد آورد. بخش خصوصى
بيشترين انگيزه براى توليد و پيشرفت را دارد و در تعامل با جهان، سياست را
معقول خواهد كرد و ايران را از انزوا و جنگ بيرون خواهد كشيد. بزرگترين
مزيت ليبراليسم در اين است كه دمكراسى و مشاركت عمومى را گسترش خواهد داد.
راه حل دوم كه طى سال هاى بعد از انقلاب بيشترين طرفدار را داشته است؛
اداره كشور به روش دولتى-خصوصى است. عليرغم اينكه ادعا میگردد كه دولت
بايد كوچكتر شود ولى عملا" دولت با وجود غلبه اين نظر در سالهاى اخير
بزرگ و بزرگتر شده است. به گفتهی سعيد ليلاز" در حال حاضر ما سالانه حدود
سه ميليارد دلار خصوصىسازى میکنيم، اما در عوض بين پانزده تا بيست
ميليارد دلار دولتىسازى انجام میگيرد." (١).
نظر سوم سوسياليسم است كه هيچ نشان جدى عينى و يا ذهنى از آن موجود نيست.
براى ما عجيب است كه آقاى دارا گلستان وجود اقتصاددان يا سياستمدار ليبرال
در ايران را قبول ندارد. ديدگاه ليبراليسم طرفداران جدى در ايران دارد.
آنها محافل، مجلهها و حلقه هاى دانشگاهى خود را دارند. تعدادى از روزنامه
هاى اقتصادى صبح تهران و حتى میتوان ادعا كرد بخش اقتصادى روزنامه شرق در
اختيار آنهاست. شما كتابها و مقالات آقايان غنى نژاد، طبيبيان، نيلى، جنان
صفت، جلالى نائينى و بهكيش را بخوانيد، متوجه اين حقيقت خواهيد شد.
نظريه ليبراليسم در حكومت هرگز نقش اصلى را بازى نكرده و با روى كار آمدن
احمدى نژاد كاملا" به حاشيه رانده شده است ولى به عنوان يك ايده جدى
همچنان مطرح است. يكى از كار كردهاى ليبراليسم از كار انداختن ايدهی چپ
است و در اين راه موفق هم بوده است.
كدام يك از اين ايدهها با واقعيت موجود ايران همخوانى دارند؟
ما در مقالهی قبل اشاره كوتاهى به اين امر كردهايم كه نظريه ليبراليسم با
وضع موجود ايران جور در نمىآيد. ما هم علاقهمند به يك دولت كوچك و كارا
هستيم، ما هم آرزو داريم كه دولت، بسيارى از حوزههاى عملكردش را به جامعه
مدنى بسپارد. ما هم علاقهمنديم بخش خصوصى نقش فعال تری در حيات اقتصادى
ايران بازى كند و در رقابت با همتايان خارجى خود جان سالم بدر برد. ولى آيا
اين آرزوها امكان عملى شدن دارند؟ در كتابها میخوانيم كه جوانهايى در
اوايل دههی پنجاه میخواستند در ايران انقلاب كمونيستى به سبك مائو بكنند.
آنها در پى كسب نيرو در روستاها و سپس محاصره شهرها و به دست آوردن قدرت
بودند! آرزوهاى ليبراليستى براى بريدن دست و پاى اقتصاد دولتى- نفتى ايران
هم شبيه اين توهمات است.
در اين مقاله مجال گسترش اين بحث نيست. اگر آقاى گلستان با اين عقيده مخالف
هستند در مقالهاى ديگر میتوان به طور مفصل به آن پرداخت.
نكتهی اساسى اما، دفاع از سوسياليسم است.
طرفدارى از سوسياليسم در اين دوره و زمانه كار مشكلى شده است.
ما به عنوان نماينده بخش بسيار كوچك نسل جوان چپ، خود را مقيد به قبول
كليشههاى تعيينشده نمىدانيم. سوسياليسم در زمانهاى مختلف و در كشورهاى
مختلف شكل و شمايل خود را داشته است. لنين و استالين، برنشتين و
اسپارتاكيستها، حزب كمونيست چين، حزب كارگران برزيل و حزب سوسياليست
فرانسه همگى خود را سوسياليست میدانستند و میدانند. نمىتوان سال ١۹١۷
روسيه را با سال ٢٠٠۶
برزيل يكى دانست ويك نسخه براى مسائل هر دو پيچيد.
متاسفانه راجع به گذشته و تجربه سوسياليسم منصفانه قضاوت نمىشود و وقايع
را در بستر زمان و شرايط خاص آن تحليل نمىكنند. ولى ما خود را موظف به
دفاع از استالين و مائو براى اثبات نظراتمان نمىدانيم.
اثبات نظرات ما مبتنى بر رئاليسم و تجزيه تحليل علمى شرايط موجود و در بحث
و گفتگو با ديگر ديدگاهها انجام میپذيرد.
به نظر ما اصول سوسياليسم را با شرايط خاص ايران بايد تطبيق داد، نه شرايط
عينى ايران را با كليشههاى سوسياليستى.
همانطور كه در نامهی قبلى ذكر شد، جهالت در تمام اركان حكومت و متاسفانه
بخشى از روشنفكران و مردم ريشه دوانده است. عدم تعادل و بحرانهاى عميق در
جامعه ايرانى به وجود آمده است. وضعيت ايران شبيه فرانكشتاين شده كه
اندامهايش هر يك از جايى به عاريت گرفته شده است و نامتوازن رشد میكند. ما
در بسيارى از شاخصها در جهان، در مرتبهی آخر يا در چند مرتبهی
آخرقرارداريم. بالاترين مرتبه ميزان فرار افراد نخبه و ثروتمند به ايران
تعلق دارد، همينطور بالاترين مرتبهی ميزان فرار سرمايه.
بنا به گفتهی آيتالله شاهرودى، رئيس قوه قضاييه، ميزان فرار سرمايه طى
سالهاى اخير
۶٠
ميليارد دلار بوده است (٢). ما بالاترين آمار تلفات در تصادفات رانندگى و
آلودهترين هواى دنيا را در شهرهاى بزرگ داريم، همچنين بيشترين تعداد معتاد
به مواد مخدر. بنا به نوشتهی آقاى حميد رضا جلايى پور، آخرين آمار معتادان
در ايران برابر
۵.۱
ميليون معتاد حرفه اى و
۵.۳
ميليون مصرفكننده مواد مخدراست كه از سوى نيروى انتظامى و مقامات ذىربط
اعلام شده است(٣). طبق آخرين نتايج تحقيقات وزارت بهداشت، درمان و آموزش
پزشكى ايران، ٢١ درصد جمعيت ايران يعنى ١۵
ميليون نفر از يك كسالت روانى رنج میبرند و
۶.۰
درصد ايرانيان در اثر ابتلاى شديد به بيمارى هاى روانى شعور خود را از دست
دادهاند و دچار جنون اند(۴).
اكثر كارخانه هايى كه قبل از انقلاب و يا در دههی شصت تاسيس شدهاند
رابطهاى با خارج برقرار نكردهاند و با باز شدن مرزها و تكنرخى شدن ارز و
جهانى سازى ورشكست خواهند شد. بر اساس آخرين گزارش موسسه اقتصادى
Heritage،
ايران صد و پنجاه و ششمين كشور به لحاظ درجهی آزادى اقتصادى در دنيا است (۵).
سالانه بيش از
۵.۱
ميليون جوان وارد بازار كار میشوند. هيچ شانسى براى ايجاد كار براى اين
تعداد جوان وجود ندارد. بنا به پيش بينى بانك جهانى، نرخ بيكارى در ايران
در سال ٢٠١٠ به رقم وحشتناك ٢٣% خواهد رسيد(۶).
آيا میتوان تصورى از ميزان بزهكارى، فحشا، و عدم امنيت در سالهاى آتى
داشت؟
اين آمار يك كشور فقير نيست. ايران بالاترين درآمد هاى نفتى خود در طول
تاريخ را تجربه میكند. اين در آمدها به كجا میروند؟ ميزان اتلاف منابع
غير قابل تصور است. به گفته آقاى محمد آقايى معاون وقت وزير نفت و مدير
عامل شركت ملى پالايش و پخش فرآوردههاى نفتى ٣۵
ميليارد دلار يارانه انرژى در سال پرداخت ميشود(۷).
هزينههاى علنى و مخفى براى بسيج، شوراى نگهبان، راديو و تلويزيون،
حوزههاى علميه، مساجد، سازمان تبليغات اسلامى بالغ بر ميلياردها دلار
میشود كه همگى در جهت تعميق بحران در كشور هزينه میشود. از لحاظ سياسى،
دولتى ماجراجو و جنگطلب به قدرت رسيده است. شانس براى انتخابات دمكراتيك،
حتى در حد سالهاى گذشته بسيار كم است.
میتوان اين سياهه را متاسفانه طولانىتر كرد.
وظيفهی يك ايرانى وطنپرست، تلاش براى توقف اين اوضاع است. تلاش براى باز
گرداندن تعادل به جامعه، تلاش براى حفظ هويت ملى و اميد و آرزو براى مردم.
اگر شخصى تعصب نداشته باشد و يا با خود بازى ذهنى نكند، به نظر ما، به
ناچار و لااقل در اين شرايط اضطرار، راه حل دولت مصلح و راه حل سوسياليستى
را قبول خواهد كرد.
اجماع نظر چپها عجالتا" اين است كه اولويت وظايف نيرو هاى مترقى و چپ،
تحقق دو هدف آزادى و عدالت اجتماعى است. نظر ما چنين نيست.
ما با قبول اصول بنيادين سوسياليسم از جمله دمكراسى و عدالت، وجه مميزه
هويت چپ را در پى گيرى دو اصل زير میدانيم:
1- مديريت كشور با برنامه ريزى و نه سپردن سرنوشت مردم به دست نامرئى بازار
و يا جهانىسازى.
2- به كرسى نشاندن عقل در سياست.
اعتقاد به برنامه ريزى كلان اقتصادى-اجتماعى، مرز ما را با ليبراليسم مشخص
میكند و عقل مرز ما را با جريان هاى مذهبى.
آقاى دارا گلستان از ما پرسيدهاند: "سوسياليسمى كه شما نام میبريد با
آنچه اينك موجود است چه تفاوتى دارد؟" ما میگوئيم ما متكى بر عقل هستيم و
در حوزه عمومى از آن دفاع میكنيم.
آقاى گلستان به يك جمله از كل بحث مطرح شده ما با تعجب فراوان پرداختهاند
مبنى بر اينكه "تنها يك نظام سوسيالستى قادر است ايران را با درايت و بدون
فساد اداره كند" و از باب سخيف نشان دادن آن، چهار بار در مقاله خود آن را
با حروف پررنگ تكرار كردهاند.
سوال ما اين است كه كدام ايده قادر است ايران را با درايت و با كمترين فساد
اداره كند؟
آيا يك ايده ليبراليستى توان چنين كارى را دارد؟ ليبراليسمى كه ذاتا" با
دولت و برنامهريزى كلان مشكل دارد. اين بدان میماند كه يك آخوند دبير كل
يك حزب كمونيست شود!
آيا مذهبىها توان چنين كارى را دارند؟ دولت احمدى نژاد، اصلاحطلبان مذهبى
نظير حزب مشاركت، و نيرو هاى ملى-مذهبى متاسفانه در اين بحث در يك جناح
قرار میگيرند. آنها حاضر نيستند از خط قرمز هاى خود بگذرند. آنها حاضر
نيستند نقد در حوزههاى عمومى را بپذيرند و سر تعظيم در برابر عقل و علم
فرود بياورند. در مورد مسائل بسيار ساده و پايهاى در باب اقتصاد، حقوق و
آزادىهاى مدنى، سكولاريسم، حقوق بشر، و قوانين و پروتكل هاى پذيرفته شده
جهانى آنها بايد منتظر فتواى آيتاللهها و تطبيق آنها با قرآن و احاديث
و سيره نبوى باشند.
حتى اگر شما سوسياليسم را دوست نداريد ولى غم وطن داريد چارهاى جز پذيرش
آن، لااقل براى ٢٠ سال آينده نداريد.
ولى آيا سوسياليسم آنچنان كه آقاى گلستان از آن میترسند وحشتناك است؟ به
گمان ما درست نيست سوسياليسم را ايدهاى منجمد و عقيم دانست. سوسياليستها
رژيم هاى توتاليتر استالين و هيتلر را تجربه كردهاند. در آنها زندگى و
مبارزه كردهاند. سوسياليسم درسهاى عملى و نظرى بزرگى آموخته است كه بهتر
از ديگران از پس فساد دولتى بر آيد. همين ترس آقاى گلستان را ما به فال نيك
میگيريم كه خطر و مشكل را میداند و لابد در جهت پرهيز از عواقب آن انديشه
خواهد كرد.
نكته آخر اين كه چپها قرار است در بهترين حالت ٢٠-١۵%
آرا و طرفدارى مردم را در ايران به دست بياورند. توهم اينكه ما قدرت را
قبضه خواهيم كرد و بعد فاسد خواهيم شد را كنار بگذاريد.
شايد شما جزو آن خوانندگانى باشيد كه آمار و اخبار ارائه شده را سريع
خواندهايد و از آنها گذشتهايد. در خواست ما اين است كه روى اين حقايق
مكث كنيد. هر يك از اين آمار به تنهايى كافى است كه رعشه بر اندام آدمى
بياندازد. هر يك به تنهايى كافى است كه دل آدمى از اين همه بلاهت به درد
آيد و خشم و نفرت تمامى وجودش را فرا گيرد.
نه رفقا ، جادوى دفع اين بلا انقلاب بورژوا- دمكراتيك نيست!
حميد برزگر از سوى جمعى از هواداران سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت)
----------------------------------------------------------------------------------------------
مآخذ، به نحوى انتخاب شدهاند كه قابل رجوع در
internetباشند.
(1) سايت روز: "عقب گرد در خصوصى سازى“ ٠۵.٠٢.١٣٨۵
(2) همشهرى: "نشست مشترك مجلس با مقامات عالى قوه قضائيه" ١١.٠٨.١٣٨۴
(3) سالنامه شرق: "غفلت مرگبار". اسفند ١٣٨۴
(4) همشهرى: " وجود ١۵
ميليون ايرانى مبتلا به اختلالات روانى“ ٠۴.٠٨.١٣٨۴
(5) همشهرى: " ايران صدو پنجاهمين كشور به لحاظ درجه آزادى اقتصادى است". ١۵.١٠.١٣٨۴
(6) همشهرى: " نرخ بيكارى ايران در سال ٢٠١٠ به ٢٣% خواهد رسيد". ٠١.٠٨.١٣٨۴
(7) همشهرى: "٣۵
ميليارد دلار يارانه انرژى در سال پرداخت میشود".١۵.٠٨.١٣٨۴
منبع : تارنگاشت عدالت
بازگشت به صفحه نخست
|