امپریالیسم - ۲
ویلیام کی تب - مترجم: مهرداد بهارآرا
اکنون
از همیشه واضحتر است که امپریالیسم تکنیکهای استثمار را درکشور خودی، نه
کاملا متفاوت از انگونه که بر مردم کشورهای جنوب در مقیاس جهانی تحمیل
میکند (هر چند با درجات متفاوت) شدت بخشیده است. شاید برای اولین بار در
تاریخ جهان، برای کارگران آگاه به منافع طبقاتی در همه
ی
بخشهای جهان، برای درک اینکه چگونه سیستم امپریالیستی در مسیر مخالف منافع
آنان عمل میکند شرایط عینی وجود دارد. این قضیه احتمال یک عملکرد متحد بین
المللی از طرف همه
ی
کارگران جهان در واکنش به این سوال مبرم که "چه باید کرد" را افزایش میدهد
...
اخبار روز
رد
امپریالیسم تجارت آزاد
برای اثبات اینکه تجارت آزاد میتوانست کم هزینه تر ین سیاست در دوره های
سابق توسعهی امپریالیسم باشد باید بجای پذیرفتن واقعیت تنوع اجتماعی،
اقتصادی، و فرهنگی موجود در دوره های مورد نظر که باعث توجه امپریالیسم شد،
فرض کرد که ساکنین دنیا فقط فروشندگان انگیسی زبان بودند. علیرغم
امتیازات موعود تجارت آزاد، مشکل اغلب این بود که بومیها همکاری
نمیکردند. شاید علت این بود که بومیها قوانین فرموله شدهی کتابی را
رعایت نمیکردند یا شاید به این علت که اروپائیها تجارت را در قالب فتوجات و
غارت معرفی کردند. حتی تحت شرایط متفاوت، بومیها اغلب اشتیاقی به تجارت
نداشتند. این قضیه بطور مشخص در مورد چین صادق بود. زمانی که انگلیسیها
خیلی مشتاق بودند چینیها چندان تمایلی نشان نمیدادند. اگر دولت چین اجازه
میداد تنها کالائی که انگلیسیها میتوانستند عرضه کنند تریاک بود. وقتی
چینیها بر ممنوع کردن این کالا اصرار کردند نخست وزیر پالمرستون از حق
تجارت آزاد دفاع کرد. وی کشتیهای جنگی را برای بمباران کانتون و دیگر
شهرهای بندری گسیل داشت و پس از ویرانی فراوان چینیها با قرارداد 1842
نانکینگ، یکی از اولین توافقات تجارت آزاد در جهان، با اصول تجارت آزاد
موافقت کردند. این قرارداد همچنین مناطق تجارت آزاد را در چین تثبیت کرد.
12 یک پیوستگی بین اولین و دومین جنگ تریاک (1856-60)، که در آن
انگلیسیها، به کمک فرانسویها، بطور همزمان از دولت وقت چین در مقابل
شورشیان تایپه حمایت و بازار چین را به روی غرب گشودند و نفوذ خود را به
فراسوی تعداد انگشت شماری از بنادر که در جریان توافقنامهی نانکینگ بدست
آورده بود گسترش داد وجود داشت. چارچوب تجارت بموازات حقوق سرمایه گذار
گسترش یافت.
تاریخ مجازی (
counterfactual
) یک امر، اگر نه غیر ممکن، غامض میباشد. اما جالب است که بر اساس
محاسبات انگس مدیسون، آسیا در سال 1820 حدود 59%
GDP
جهان را تولید کرد (با معیار قانون تک قیمتی –
purchasing
power parity
)، در حالیکه این رقم در سال 1950 فقط 18% بود. 13 باور کردن این که
دخالت خارجی و اشغالگری در این افت چشمگیر نقش نداشته است دشوار
است. وقتی حکومت پست-مائوئیست در تلاش یافتن روزنه ای به سوی غرب، به
شیوهی خود، بود این رسوائیهای غرب خاطرات روشنی بودند. غربیها خواستار
یک سیاست اقتصادی با مقررات معینی بودند تا بتوانند کنترل خود بر این پروسه
را تضمین کنند. کشورهای در حال توسعه متوجه شدند که خط مشی صنعتی سازی،
همانند در ژاپن و کرهی جنوبی، میتواند بطور موثر بکار گرفته
شود. فعالیتهای صندوق جهانی پول و سازمان تجارت جهانی، دیکته شده از طرف
کشورهای مرکزی عضو، در راستای ممانعت از امکان توسعهی تحت کنترل دولتها
عمل میکنند. نیاز به سیاستهای دخالتگرانهی فعال از طرف امپریالیسم در
راستای تثبیت و حفظ آنچه که "تجارت آزاد"ش مینامد ادامه دارد و دخات نظامی
و تهدید به کاربرد نیروی نظامی بطور تمام عیار (
overwhelming
force
) بعنوان ابزار عمدهی پروژهی امپریالیسم همچنان بقوت خود باقی هستند.
با این تفاسیر راجع به کاراکتر امپریالیسم در عصر کنونی چه میتوان گفت؟
در نیمهی دوم قرن بیستم یک دوران گذار از دوران پس از جنگ (کینسیانیسم ملی
–
national Kenesianism
)، استعمار-زدائی، و نو استعماری به دوران کنونی نئولیبرالیسم وجود
داشت. نهادهای اداره کنندهی اقتصاد جهانی (صندوق جهانی پول، سازمان
تجارت جهانی، و غیره) در جهت فتح بازارهای جنوب و ایجاد قید و بندهای جدید
که بیشتر مستعمرات قبلی را در اسارت نگه داشته و مانع حرکت مستقل آنها در
راستای توسعه و یا ترک نظم سرمایه د اری شده بکار رفته اند.
قبلتر در قرن بیستم، آمریکا با کاربرد سیاست درهای باز، روابط اقتصادی
ایجاد شده بوسیلهی دیگر نیروهای امپریالیستی در مناطق مختلف را به چالش
کشید. سیاستگذاران آمریکائی پس از جنگ جهانی دوم به هدف جای پا باز کردن
برای شرکتهای خودی و اعمال نفوذ دولت خودی در کشورهای مختلف، از جنبشهای
استقلال طلبانه و از فروپاشی قدرتهای استعماری در آن کشورها حمایت کردند.
آمریکا پس از جنگ سرد به رژیمها و رهبرانی که خود آنها را در مقابل رشد
روزافزون جنبشهای مترقی ضد امپریالیستی به روی کار آورده بود پشت کرد. با
وجود یک ابرقدرت در صحنهی جهانی، این رژیمهای سرکوبگر یک شبه مسئول همهی
فجایع شناخته شده و در نتیجه، هدف سیاست گسترش "دموکراسی" قرار
گرفتند. طبقهی متوسط در حال رشد و مدیران نخبه شرکای محلی بهتری برای
سرمایهی فراملیتی بودند. اکنون به رهبران رانت خوار، فاسد، و سرکوبگر به
دید کلاش و اخاذ نگریسته میشد. در مرحلهی جدید نئولیبرالیسم جهانی، این
رهبران در مقابل سرمایه گذاران خارجی که سعی میکردند از زیر بار پرداخت
مالیات سرما یه گذاری در روند عاجز بودند. سرمایهی فراملیتی خواهان یک
دولت بومی بود که از حق مالکیت به آنگونه که شرکتهای خارجی خواهان آن بودند
حمایت کند.
دموکراسی به سبک آمریکا به معنی پیروزی شرکای میانه ر و طرفدار سرمایه گذار
ی بود که به کمک رسانه ها به قدرت میرسیدند. این دموکراسی حقوق کارگران
در تشکل یابی و حقوق رأی دهندگان برای دستیابی به حمایت در مقابل زیاده
خواهی سرمایه را شامل نمیشد. دورهی کنونی را میتوان گذر از نو استعماری
به دورهی ورود کشورهای بیشتری از کشورهای حا شیه ای به درون سیستم جهانی
نامید. این پدیده را میتوان با مقایسهی تقسیمبندی کنونی با تقسیمبندی نو
استعماری بوضوح دید. هری مگداف این پدیده را اینگونه توضیح داد: "کنترل
چشمگیر نیروی خارجی بر ملتهای اسما مستقل. این حداقل به این معنی است که
نفوذ چشمگیر بر امور و سیاست اقتصادی یک کشور از طرف یک کشور خارجی و یا
صاحبان سرمایهی خارجی اغلب منجر به نفوذ بر سیاستهای نظامی و سیاسی هم
خواهد شد که به نوبهی خود به سلطهی فرهنگی و ارزشهای قدرتهای استعماری
سابق هم منجر خواهد شد." 14
ابزار اصلی امپریالیسم در مقطع کنونی (قرن بیست و یکم) تحمیل کردن نهادهای
اداره کنندهی اقتصادی و تهدید عریان و انجام عملیات بمباران هوائی "
shock
and awe
" میباشد. عملیات بمباران هوائی "
shock and awe
" در راستای تحت فشار قرار دادن مردم در هر کجای دنیا برای پذیرش رژیمهای
مورد تأیید دولتهای امپریالیستی بخصوص مرتجعترین جناحهای طبقهی حاکمهی
آمریکا بکار برده میشود. ایجاد رابطهی بدهکاری با کارگذاری صندوق جهانی
پول و بانک جهانی، و تحمیل محدودیتها بر مسیرهای توسعهی اقتصادی مستقل تحت
رهبری دولتها از طریق مقررات سازمان تجارت جهانی (موسوم به حقوق سرمایه
گذار، حقوق ویژه برای مخترعین، و دیگر قوانین درون مرزی) بعنوان اهرمهای
اصلی اعمال کنترل امپریالیسم و استخراج سرمایهی مازاد از جنوب در مقیاس
جهانی عمل کرده اند .
نئولیبرالیسم جهانی به مثابهی ابزار سلطهی امپریالیستی در امر خصوصی
سازی، شرکتهای دولتی را به ثمن بخس به سرمایه د ارها، اغلب به سرمایه د
اران کشورهای مرکزی تسلیم میکند. دولتهای کشورهای مرکزی سعی در جا
انداختن این سیاستها به اسم آزاد سازی و باز کردن بازارهای محلی به روی
سرمایه ها ی فراملیتی، کاهش مالیات بر سرمایه، و نقشی کوچکتر برای دولتهای
محلی در آزادسازی بازارها از قید و بند مقررات و کاهش امکانات اجتماعی
میکنند. بنابر این، ساختارهای کشورهای حاشیه ای هم در شکل و هم در محتوا
از طرف نهادهای اداری اقتصاد به قصد غارت سرمایهی مازاد تولید شده در داخل
تا آخرین قطره و تخصیص آن بوسیلهی سرمایه های خارجی و متحدین داخلی آنها
بازسازی شده ا ند.
نتیجه گیری
امپریالیسم یک مقولهی بسیط است که عملکرد آن از کنترل و رقابت برای به چنگ
آوردن بازارهای خارجی به اشغالگری و تغییر رژیم تغییر یافته است. مسلما
نقش منافع مالی و منافع شرکتها در حذف موانع پیش روی تجارت و سرمایه گذار ی
در ماجراجوئی کنونی امپریالیسم در عراق خالی نمیباشد. یک حاکمیت عمیقا
مسحور قراردادهای نفتی و نظامی، خود را در مسیری که ثابت شده است باتلاقی
دردناک بیش نیست گرفتار کرده است. کاربرد دکترین بوش، سیاست بوش پدر و
کلینتون در راستای گسترش قدرت آمریکا از طریق ایجاد و اصلاح روابط تجاری و
سرمایه گذار ی در مقیاس جهانی را در حاشیه قرار داده است. وقایع جاری
امروز این واقعیت که امپریالیسم، قبل از هر چیز، مترادف با دفاع و توسعهی
کنترل جهانی است را آشکار میکند. این موضوع دو مولفهی تاکتیکی نیروی
نظامی و کنترل سیاسی را در بر میگیرد. این دو مولفه، هر چند نه همیشه
آشکار، همیشه دست در دست هم دارند.
امپریالیسم قرن بیست و یکم در قامت نئولیبرالیسم جهانی قد علم
میکند. نهادهای کنترل اقتصاد جهانی مانند صندوق جهانی پول، سازمان تجارت
جهانی، و غیره، در صورت تشخیص نیاز از طرف امپریالیسم، با شیوه ها ی قدیمی
اشغالگری نظامی و تجاوز هولناک همراه خواهند شد. گستاخی واشنگتن در
حملهی نظامی و سیاست تغییر رژیم و سیاست آشکار بلندپروازانهی امپریالیستی
در دوران کنونی باعث شکست و تحمیل هزینه ها ی سرسام آور به قربانیان این
سیاستها میباشد. این سیاست امپریالیستی باعث رشد جنبش پر تحرک ضد جنگ و
نارضایتی میلیونها آمریکائی که اخیرا بیش از پیش به قلدرمآبی قدرت
امپریالیستی پی برده ا ند شده است.
اکثر جامعهی جهانی با باز تکرار تاکتیکهای امپریالیستهای اروپائی قرن
نوزدهم از طرف بوش-چنی-رامسفلد، با توجه به بی اعتنائی بی پردهی آنها به
زندگی انسان در راستای اعمال کنترل بر جهان، مخالف هستند. شرایط سخت
تحمیلی به کشورهای بدهکار که شامل درخواست بحرانزای کاهش مالیات بر سرمایه
ها ی خارجی، تسلیم منابع به قیمت نازل از طریق خصوصی سازی، افزایش بیکاری،
و کاهش ارائهی خدمات عمومی میشد کلید بهشت موعود بود. اما هیچ وقت مادیت
نیافت. پس از دهه ها شکست توافق واشنگتن (
WashingtonConsensus
- مجموعه ای از سیاستهایی است که از طرف عده ای از افتصاددانهای نئولیبرال،
با طرح رفرمهایی بر اساس بازار آزاد، به قصد تشویق رشد اقتصادی در کشورهای
آمریکای لاتین و دیگر مناطق دنیا تدوین شده است - مترجم)، دولتهای دست چپی
در آمریکای لاتین، در قاره ای که برای اولین بار نئولیبرالیسم در اوایل
دههی 80 اعمال شد، قدرت را بدست گر فته اند.
مقولهی امپریالیسم همچنین چارچوبی را برای برداشت ضد هژمونیک، که به بسیج
اپوزیسیون برای شناخت منافع اکثریت مردم کمک میکند، ایجاد
میکند. همانطوریکه سارا براکینگ و گراهام هریسون چند سال پیش در مانثلی
ریویو نوشتند، "امپریالیسم تقریبا همیشه مفهومی بوده است برای ایجاد انگیزه
برای نقد اقتصاد سیاسی جهانی؛ برای شناخت نابرابریهای آنچه اکنون
گلوبالیزاسیون خوانده میشود؛ برای محکوم کردن تاکتیکهای قلدرمآبانهی
دولتهای غربی؛ برای شناخت فرهنگ متکبرانه و تمرکز قدرت لیبرالیسم که همانا
سیستم سرمایه داری است. امپریالیسم همچنین با مبارزهی پتانسیل که به
مثابهی ابزار شناخت نیروهای سرکوبگر که در مقیاس بین المللی بعنوان ابزار
کاربردی عمل سیاسی بکار برده میشوند همراه بوده است." 15
اما در دوران کنونی بیش از پیش – زمانی که در آن عامل سازمانیافتهی طبقهی
کارگر کشورهای مرکزی اغلب بعنوان اشرافیت کارگری معرفی میشدند - روشن است
که امپریالیسم پدیده ای طبقاتی است که کارگران کشورهای مرکزی را بعنوان
گوشت دم توپ و مالیات پرداز برای ماجراجوئیهای امپریالیستی در نظر
میگیرد. اکنون از همیشه واضحتر است که امپریالیسم تکنیکهای استثمار را
درکشور خودی، نه کاملا متفاوت از انگونه که بر مردم کشورهای جنوب در مقیاس
جهانی تحمیل میکند (هر چند با درجات متفاوت) شدت بخشیده است. شاید برای
اولین بار در تاریخ جهان، برای کارگران آگاه به منافع طبقاتی در همهی
بخشهای جهان، برای درک اینکه چگونه سیستم امپریالیستی در مسیر مخالف منافع
آنان عمل میکند شرایط عینی وجود دارد. این قضیه احتمال یک عملکرد متحد
بین المللی از طرف همهی کارگران جهان در واکنش به این سوال مبرم که "چه
باید کرد" را افزایش میدهد.
___________________________________________________________
*- ویلیام تب سالها در کالج کویینز اقتصاد، و اقتصاد، علوم سیاسی، و جامعه
شناسی در مرکز فارغ التحصیلی دانشگاه شهر نیویورک تدریس کرد. کتابهای وی
شامل مدیریت اقتصاد در عصر گلوبالیزاسیون (انتشارات دانشگاه کلمبیا، 2004)،
شرکای نابرابر: الفبای جهانی سازی (انتشارات نو، 2002)، و غول غیر اخلاقی:
گلوبالیزاسیون و مبارزه برای عدالت اجتماعی در قرن بیست و یکم (انتشارات
مانثلی ریویو، 2001). با وی میتوان با
William.tabb@gmail.com
تماس گرفت.
منبع: مانثلی ریویو مارس 2007
این مقاله به مناسبت "بزرگداشت هری مگداف" ، میزگرد بررسی کارهای هری مگداف
در 6 مه 2006 در فوروم برشت در نیویورک تهیه شد.
Michael
Doyle, Empire (Ithaca:
Cornell
University Press, 1985), 56.
Doyle,
Empire , 98.
Magdoff
quoted
this passage
from Engels’s preface to volume 3 of Capital [(New York:
International Publishers, 1967), 13–14] as part of an e-mail discussion
of the
shortcomings,
although he would not put it this way, of something I had written
about
imperialism.
Harry
Magdoff, Imperialism (New York: Monthly Review
Press,
1978), 99.
Prabhat
Patnaik, “The New Imperialism,” presented at the
IDEAs
Conference on “The Economics of the New Imperialism,” Jawaharlal Nehru
University , New Delhi , India , January 22–24, 2004 , 11.
Joseph A.
Schumpeter, “Sociology of Imperialism,” in Richard V. Clemence, ed.,
Essays of
Joseph A.
Schumpeter (Cambridge: Addison-Wesley Press, 1951), 91.
Marx to
Danielson, April 10, 1879 , in Karl Marx and Frederick Engels, Selected
Correspondence (Moscow: Progress Publishers, 1965) 298.
Patrick
O’Brien, The
Eighteenth Century , vol 2 of The Oxford History of the British Empire ,
J. P.
Marshall
(ed.) (Cambridge: Oxford University Press, 1998), 75.
For an
example
of such work see Jeffrey G. Williamson and Peter H. Lindert, Does
Globalization Make the World More Unequal , National Bureau of Economic
Research
Working Paper
8228; and American Inequality (New York: Academic Press, 1999).
David
Thompson, Europe Since Napolean (New York: Knopf, 1966).
Thompson,
Europe
.
Simon C. Smith, “ Britain ’s Imperial Century, 1815–1914,” in
British
Imperialism, 1750–1970 (Cambridge: Cambridge University Press, 1998),
chapter
7.
Angus
Maddison, Dynamic Forces in Capitalist Development (Oxford:
Oxford
University Press, 1991).
Magdoff,
Imperialism , 73.
Sarah
Bracking
& Graham
Harrison, “ Africa : Imperialism Goes Naked,” Monthly
Review
(November 2003), 14.
|