|
||
نویدنو:06/04/1387 صفحه قابل چاپ است |
||
شعر رسیده :
وحشت زده بیدار می شوم، مشعل هایی در دور دست با بوی گوگردی خود می سوزند و سایه هایی آرام آرام جمع می شوند با همهمه ای که: نفت "ملی" باقی می ماند.
کوران فراموشکار برایمان خواب بدی دیده اند. و این خواب بدی ست که هیچ تعبیری ندارد.
شیر های نفت باز بسته می شوند و اعتصاب می تواند بار دیگر از همان ابتدا نان صبحش را بر تنور داغ بکوبد. و بگوید که اینجا بازار ایلغار و ملک طلق هیچ کسی نیست.
شب رنگ می بازد و تشت خونین فریب فرو می ریزد خورشید آماده است بارها و بارها تکرار شود.
تکرار می شود، ما به شگفت انگیزی این خاک غریب امید عجیبی داریم.
| می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .
|
||
|