برای
قلندران سرزمین من
مسعود
باستانی
شهرگان: می گویند در این
باره چیزی ننویسید! خبرنگاران روزنامههای تهران هم وقتی به این مورد می
رسند سکوت میکنند و درپاسخ به انتقادات و پرسشهای مخاطبانشان درباره این
سکوت تنها مصوبات ابلاغ شده از سوی شورای امنیت ملی را تکرار می کنند!
سایتها و خبر گزاری ها هم فقط و در چند مورد محدود به این موضوع می
پردازند و صدا و سیما هم که تکلیفش روشن است!
اما هر چه با خودم کلنجار می روم که فرمایشات و نصایح دیگران آویزه گوشم
کنم و در این باره چیزی ننویسم، امکان پذیر نیست.
چرا؟ به راستی چرا نباید درباره منصور اسانلو، محمود صالحی و سایر فعالان
کارگری این وطن خبری یا یادداشتی ننویسیم. ما روزنامهنگاریم. واقعیت این
است که نخستین وظیفه روزنامهنگاران و رسانههایشان خبر رسانی و اگاهیبخشی
است. اما در چند هفتهای که گذشت هیچ کدام از روزنامههای تهران خبری یا
مطلبی درباره اسانلو که پس از گذشت 50 روز بازداشت موقت، هنوز در زندان به
سر می برد و تا کنون با خانواده اش ملاقات نکرده است منتشر نکردند.
مطبوعات کشور تا امروز خبری از محمود صالحی نماینده کارگران کرد شهرستان
سقز درج نکردهاند. آنها خود هم صالحی را نمی شناسند و نمی دانند که او این
روزها در زندان سنندج در بستر بیماری افتادهاست و بیم آن می رود تا او
که تنها به جرم فعالیتهای سندیکایی به یک سال حبس محکوم شدهاست به علت
تشدید بیماری کلیوی و عدم صدور مجوز انتقال به مراکز درمانی جانش را از دست
بدهد.
به هر حال باید نوشت، باید گفت و باید روایت کرد. روایتی تلخ از آن چه که
بر کارگران این سرزمین می گذرد. فعالیت های صنفی و تاسیس سندیکا برای
کارگرانی که دوران استبداد پهلوی را سپری کردهاند و اکنون دوران جمهوری و
روزگار فعالیت های مدنی را تجربه می کنند نقطه آغازی در راه تساوی طلبی و
عدالت جویی ست. جنبش کارگری و فعالان تشکلهای مستقل کارگری این روزها
دریافتهاند که تنها راه محدود سازی ترکتازیهای کمپانیهای خصوصی و یک
جانبه گرایی کارفرمایان اقتصادی و صاحبان صنایع نهادهای مدنی و تشکلهای
صنفی است. سندیکا کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و تشکیلات صنفی
خبازان سقز تنها تشکلهای مستقل وغیردولتی است که در ایران روش تلاشهای
مدنی و اعتراضات مسالمت آمیز را دنبال میکنند و میکوشند تا با بازخوانی
قوانین موجود و بهره گیری از ظرفیتهای مغفول قانون اساسی و قانون کار مصوب
در ایران، راهی به سوی احقاق حقوق خود بیابند.
روایت کارگران اما زمانی تلخ تر میشود که هر روز شاهد احضار و حبس ایشان
هستیم و از سوی دیگر سکوت رسانهها و بیخبری افکار عمومی از وضعیت ایشان
ماجرا را درد آلودتر میکند .
ما می مانیم وروایت می کنیم. اگرچه ممکن است مجالی برای خبر برای ما باقی
نمانده باشد و فضایی برای روایت ماجرا وجود نداشته باشد. روایت من اما
روایت زندگی غم آلود کارگرانی است که قلندریهایشان تاب نمی آورند و اما
آنها استادهاند تا با تحمل مشکلات دریچهای به سوی آرمانهای خویش بیابند.
|