نویدنو:08/11/1388                                                                    صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

به یاد شاعر مردمی کوش آبادی

محسن جمال

۲ بهمن ۸۸

در سالهای سیاهی که خلق ستم دیدۀ ما درزیر چکمه های استبداد پهلوی واستعمار پنهان و آشکاراربابان انگلیسی و آمریکائی اش بسر میبرد وخفقان سیاسی ناشی از شکست 28 مرداد و تکانهای اجتماعی ناپیگیر سالهای  40 فضای اندیشه و عمل رادر جامعۀ روشنفکری ما به افسردگی و بیهودگی آکنده بود، در حالی که شاعران  نسل پیشین ( نه همگی)،  رزمندگان ناز پروردۀ  نا آشنا به  سنگلاخ راه آزادی، یک یک سلاح مبارزه را برزمین مینهادند و به تاریک ترین زاویه های امن تنهائی خویش میخزیدند تا با افیون و الکل وعرفان  خلا آرزوهای گمشده را برای دستیابی به آرمانشهر آزادی و داد پر کنند، نسل من، نسل کوش آبادی، نسل گلسرخی و سلطانپور و...در پرتوپیروزی فیدل و چه گوارا و مقاومت قهرمانانۀ همرزمان ویتنامی مان  در دو سوی کرۀ خاک که طلسم روئین تنی سرمایه داری جهانی را شکستند، پای بمیدان مبارزه گذاشت. افق آزادی و داد در جاهائی بسیار دور درخشید و چه خوش. و ما عاشقان پاک باخته بر سر سوگند خود با توده ها ی رنج وکار پای فشردیم. پاره ای ازماجان برسر آرمان باخت، پاره ای گرفتار اوین و قزل قلعه و قصر شد، پاره ای به آنسوی افقها پرتاب شد، پاره ای ماند و شکست، پاره ای ماند و خم شد ولی  نشکست. چنانکه تا جهان ما به دونیمۀ ستمگر و ستمکش شقه شده است ، نباید در کنارۀ این آوردگاه  نشست و نظاره کرد.  ما ماندیم تا سوگند شریف خود را با خلق پاسداریم، ماندیم تا که امروز دوباره سبز شویم .چنانکه میبینی هنوز در آغاز راهیم.

 

کوش آبادی یکی از همان یاران پایدار و ماند گار مردم بود که آرزوی رهائی از زنجیر جور و جهل شاهی و شیخی را همیشه در سینه گرم وگرامی داشت. در تمام سالهای تیرۀ دو رژیم دوقلو هرگز ازراه توده ها نبرید. هرگز به آغوش دشمنان مردم نخزید. هرگزشاه و شیخ جلاد را نستود و مدح  نگفت.    کشاندن او و یارانش به نمایش تلویزیونی رژیم شاه ، اگر چه در آن سالها که تب قهرمان پروری بسیار داغ بود، لرزه ای گذرا بر تن رزمند گان جوان افکند ولی بزودی هم او بر پایگاه راستین خود دوباره ایستاد و قد راست کرد، هم آغوش بخشنده وپذیرای خلق زحمت کش او را بخود فشرد.

 

شعر کوش آبادی ادامۀ ساده گوئی ومردمی گوئی ایرج میرزا، عشقی، پروین، فروغ وسیاوش کسرائی است با درونمایۀ غلیظ مبارزه ازدیدگاه چپ. او از ابتدا تا به آخر از لحاظ تکنیکی به شعر نیمائی  وفادار ماند بی آنکه زبان روشنفکر پسند نیمارا که در آنزمان پدیده ای نوظهور بود به شعر خود راه دهد. کوش آبادی  در شعرش ازهرنوع پیچیدگی اشرافی وروشنفکرانه دور بود ودر برابرمخاطبان ساده و زحمتکشش بسیار خاکسارانه و بی تکلف از سیاست روز، راهیابی های مبارزه و آرمان طبقات فرودست  سخن گفت.  با آنکه او( تا آنجا که من میدانم) بطور رسمی عضویت سازمان مشخصی را نداشت، به تمام معنی یک شاعر سیاسی  با دارا بودن سبک ویژۀ شعری ، بالنده به مرام سوسیالیسم وپایدار درآرزومندی به آزادی و عدالت بود.

در بارۀ  سبک شعری کوش آبادی و زمانۀ پدید آمدن او و سبکش ودر گیری های سیاسی و اجتماعی پیرامون او بسیار بیش ازین میتوان نوشت وگفت که چه بسا برای آگاهی شاعران جوان امروز میتواند سودمند باشد. متاسفانه نه من مرداین میدانم و نه اینجا مجال آن است.

تنها به این ویژگی مهم کار او همانطور که در بالا اشاره شد، میتوان پای فشرد که در سالهای بریدگی از آرمان حزبی و سیاسی که شعرافسرده مد روز بود و شاعران و نویسندگان سرشناسی چون اخوان ثالث، نادرپور، منوچهر آتشی ،نصرت رحمانی و حتی احمد شاملو به آن ورطه غلتیده بودند و نویسندگان از آرمان و مردم بریده ای چون جلال آل احمد  و ابراهیم گلستان پرچم داران تبلیغ شکست بودند. حضور شاعرانی شجاع و مردمی چون سیاوش و سایه و زهری و همین  طفلکی جعفر کوش آبادی خودمان، غنیمتی بزرگ بود.

 

یادش گرامی باد

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست