چشمانداز
تاریخی توسعه منطقهای در آسیای شرقی و آمریکای لاتین
نوام چامسكي-
برگردان: بابک
پاکزاد
فرهنگ توسعه
در پايان هفتهی گذشته، نشست سران كشورهاي آمريكاي جنوبي در كوچا بامبا در
بوليوي برگزار شد. نشست فوق از اهميت به سزايي برخوردار بود زيرا سران
كشورهاي آمريكاي جنوبي بر سر تشكيل كميسيوني عالي به منظور بررسي ايدهی
شكلگيري جامعهاي قارهاي نظير اتحاديه اروپا توافق كردند. اين توافق در
نشست دو روزه سران تحت عنوان جامعهی ملل آمريكاي جنوبي و با حضور روساي
جمهور و مسوولان كشورهاي عمده حاصل شد. سران كشورهاي حاضر بر سر تشكيل يك
گروه مطالعاتي براي بررسي امكان خلق يك اتحاديهی قارهاي و پارلماني مشترك
براي آمريكاي جنوبي به توافق رسيدند. بحث پيرامون اتحاد آمريكاي جنوبي به
هنگام برگزاري نشست بلوك تجاري آمريكاي لاتين (MERCOSUR)
كه سران كشورهاي برزيل، آرژانتين، ونزوئلا، پاراگوئه و اوروگوئه را در
برميگيرد پيگيري خواهد شد. رافائل كورهآ، رييسجمهور جديد اكوادور به
آمریکای جنوبی يك مسير تجاري زميني و آبي كه جنگل آمازون برزيل را به سواحل
اكوادور وصل ميكند پيشنهاد كرده است كه ميتواند چيزي شبيه يك جايگزين
براي كانال پاناما باشد.
چاوز و مورالس پروژه مشترك جديد تاسيس پالايشگاه تفكيك گاز در بوليوي را
آغاز كردهاند. اين پروژه با همكاري مشترك ميان
PDVSA(
كمپاني نفت ونزوئلا) و كمپاني ملي انرژي بوليوي صورت ميگيرد. ونزوئلا تنها
عضو آمريكاي لاتينی
OPEC و مالك
بزرگترين ذخاير ثابت شده نفت در خارج از خاورميانه است كه بنا بر برخي
تخمينها با ذخاير عربستان سعودي برابري ميكند.
همچنين بايد به تشريك مساعي و ايفاي نقش سازنده و جالب توجه از سوي
لولاداسيلوا، رييسجمهور برزيل، ميشله باچلت، رييسجمهور شيلي و ديگران نيز
اشاره كرد كه از اهميت بسياري برخوردار است.
از زمان اشغال آمريكاي جنوبي توسط اسپانيا در 500 سال پيش اين نخستين حركت
واقعي براي ادغام در آمريكاي جنوبي است. اين كشورها بسيار منفصل و جدا از
يكديگر بودهاند و ادغام پيش شرطي است براي استقلالي اصيل و معتبر.
تلاشهايي در راستاي استقلال صورت گرفته اما اغلب به شكل خشونتآميز و
بعضاً به خاطر فقدان حمايت منطقهاي با شكست مواجه شده است. به دليل همكاري
منطقهاي اندك، دولتهاي مستقل يكي يكي برچيده يا مضمحل شدهاند.
اين همان چيزي است كه از دههی 60 به اين سو رخ داده است. دولت كندي در
برزيل كودتايي ترتيب داد كه آغازي بود بر سقوط دومينووار دولتها. دولتهاي
امنيتي با سبك و سياق نئونازيها در سراسر نيمكره بر سر كارآمدند. شيلي يكي
از آنها بود، بعد نوبت به جنگهاي تروريستي ريگان در دههی 80 رسيد كه
آمريكاي مركزي و كشورهاي حوزهی كارائيب را نابود و تخريب كرد كه از زمان
اشغال آمريكاي جنوبي توسط اسپانيا بدترين سركوبي بود كه تاريخ آمريكاي
لاتين تاكنون به خود ديده است.
اما ادغام، بنيانهاي استقلالي بالقوه را فراهم كرده و به اين دليل از
اهميت بسياري برخوردار است. در تاريخ استعماري آمريكاي لاتين، اسپانيا،
اروپا و ايالات متحده نه تنها كشورها را از يكديگر منفصل و منزوي ميكردند
بلكه در درون كشورها نيز تقسيماتي حاد به وجود آوردند به گونهاي كه هر نفر
يا به گروه بسيار كوچك نخبگان ثروتمند تعلق داشت و يا به تودهی عظيم مردم
فقير. موقعيت اقتصادي با وضعيت نژادي بسيار نزديك بود. معمولاً نخبگان
ثروتمند سفيد، اروپايي و غربي بودند و تودههاي فقير بوميان، سرخپوستها،
سياهان، دورگهها و... را شامل ميشدند. اين رابطه ميان موقعيت اقتصادي و
نژاد درست تا همين امروز نيز تداوم پيدا كرده است.نخبگان سفيد پوست، اغلب
سفيدپوست- كه كشورها را اداره ميكنند- تمايلي به ادغام با كشورهاي ديگر
منطقه ندارند و روابط بسيار محدودي با هم برقرار كردهاند آنها اغلب غرب
محور بودهاند. غرب جايي بود كه سرمايه به آن صادر ميشد. خانهی دوم
آنها در غرب بود، فرزندانشان را براي تحصيلات دانشگاهي به غرب ميفرستادند
و تمام روابط فرهنگياشان با غرب بود و مسووليت اندكي نسبت به جامعه خود
احساس ميكردند. به همين دليل تمايزات اجتماعي ميان آن جوامع بسيار حاد و
شديد است.
شما شاهد ساختاري در امر واردات هستيد. واردات به شكل عمدهاي مربوط به
كالاهاي لوكس است. توسعه، به همان ترتيب كه قبلاً نيز بود كماكان امري
خارجي است. درهاي آمريكاي لاتين در برابر سرمايهگذاري خارجي نسبت به آسياي
شرقي گشودهتر است و اين امر يكي از دلايل عمده مسيرهاي توسعه متفاوت در دو
دهه اخير است.
و صد البته، عناصر نخبه، به شدت طرفدار برنامههاي نئوليبرالي طي 25 سال
گذشته بودند كه آنها را ثروتمند كرده بود، كشورها را نابود كرده بود و
آنها را ثروتمند. آمريكاي لاتين بيش از هر منطقه ديگر در جهان بهجز جنوب
آفريقا طي 25 يا 30 سال گذشته برنامه نئوليبرالي موسوم به اجماع واشنگتن را
پيگيرانه دنبال كرده است و در هر جايي كه آنها وفادارانه آن را به كار
بستهاند تقريباً بدون هيچ استثنايي به فاجعه منتهي شده است. كاهش شديد نرخ
رشد و ديگر شاخصهاي اقتصاد كلان و اثرات اجتماعي ناشي از آن، تبعات اين
سياستها محسوب ميشود.بهواقع مقايسه آسياي شرقي با آمريكاي لاتين بسيار
روشنگر است. آمريكاي لاتين به صورت بالقوه منطقهاي ثروتمندتر است. منظورم
اين است كه يك قرن پيش، بيهيچ ترديدي برزيل را در مقايسه با غول شمال، غول
جنوب ميناميدند. هائيتي كه هماكنون در ميان فقيرترين كشورهاي جهان جاي
گرفته، ثروتمندترين مستعمره در جهان و منبع بخش قابل توجهي از ثروت فرانسه
بود. هائيتي امروز نابود و ويران شده، نخست از سوي فرانسويها و بعد توسط
ايالات متحده همچنين ونزوئلا - سرشار از ثروت - كه در حوالي 1920 يعني در
آغاز عصر نفت ايالات متحده بر آن سيطره پيدا كرد. اين كشور نخست وابسته به
بريتانيا بود اما وودرو ويلسون كه تشخيص داده بود كنترل بر نفت روز به روز
از اهميت بيشتري برخوردار ميشود بريتانياييها را بيرون راند و ديكتاتوري
سفاك را مورد حمايت قرار داد.
اين روند از آن زمان به بعد با كمي افت و خيز تا امروز در قاره ادامه
داشته، بنابراين منابع و توان بالقوه هميشه در آنجا وجود داشته است. اين
قاره بسيار غني است.
برعكس، آسياي شرقي تقريباً فاقد هر نوع منابعي است اما مسيري متفاوت در
عرصه توسعه را دنبال كرده است. در آمريكاي لاتين واردات اغلب كالاهاي لوكس
براي قشر ثروتمند را در برميگرفت اما در آسياي شرقي، واردات، كالاهاي
سرمايهاي براي توسعه را شامل ميشد.
آنها برنامههاي توسعهاي داشتند كه از سوي دولت هماهنگ ميشد. آنها
تقريبا به طور كامل اجماع واشنگتن را كنار گذاشتند. كنترل سرمايه، كنترل
صدور سرمايه، جوامع مساوات طلب و در برخي موارد اقتدارگرا و اندكي خشن اما
با برنامههايي براي آموزش و پرورش، بهداشت، خدماتپزشكي و... در حقيقت،
آنها مسيري از توسعه را دنبال كردند كه كشورهاي ثروتمند حاضر دنبال كرده
بودند كه به شكلي بنيادي متفاوت از قواعدي است كه به كشورهاي جنوب تحميل
شده است.
و اين به تاريخ برميگردد. اگر به قرن هفدهم برگرديد يعني هنگامي كه چين و
هند مراكز تجاري و صنعتي جهان بودند، ميزان طول عمر در ژاپن بيشتر از
اروپا بود. اروپا به نوعي پايگاه بربرها بود اما در عين حال از مزيتي
برخوردار بود كه آن چيزي نبود جز وحشيگري. اروپا جهان را فتح كرد. چيزي
نظير قواعد نئوليبرالي را بر مناطق فتح شده تحميل كرد اما براي خود
سياستهاي بهشدت حمايتگرايانه و مداخلهی دولتي را پسنديد و به اين ترتيب
اروپا توسعه يافت.
ايالات متحده، به مثابه يك مورد، از بالاترين تعرفهها در جهان برخوردار
بود و طي دورهی توسعهی عظيم و فراگير خود كشوري بود كه
حمايتگرايانهترين سياستها را در جهان اتخاذ كرد.در حقيقت، در 1950 يعني
زماني كه ايالات متحده نيمي از ثروت جهان را در اختيار داشت، تعرفههايش
بالاتر از تعرفههاي امروز آمريكاي لاتين بود كه باز هم به آنها دستور
كاهش بيشتر آن را ميدهند. اقتصاددانان از مداخلهی وسيع دولت در اقتصاد
چيزي نميگويند اما اقتصاد كنوني ايالات متحده به شكل سنگيني متكي به بخش
دولتي است. روش و سبك و سياق نئوليبرالي، جهان سوم را خلق كرد و طي 30 سال
گذشته اين سياستها در آمريكاي لاتين و جنوب آفريقا يعني در مناطقي كه
وفادارانه آن را پيگيري كردهاند به فاجعه منتهي شده است اما در آسياي شرقي
كه به آن سياستها توجهي نكرد و مسيري كه به الگوي كشورهاي ثروتمند شبيه
بود را دنبال كرد شاهد رشد و توسعه بوديم.
حال فرصتي براي تغيير مسير فراهم آمده است. در آمريكاي جنوبي - و متاسفانه
نه در آمريكاي مركزي كه با سياست وحشت و ترور در دههی 80 تخريب و نابود شد
- از ونزوئلا تا آرژانتين تلاشهايي صورت ميگيرد. بعد از 500 سال،
تلاشهايي براي غلبه بر اين مشكلات حاد آغاز شده است.
ما شاهد تلاشهاي جمعيت بومي هستيم. جماعت بومي براي نخستين بار پس از صدها
سال نقش فعالي را در پيشبرد امور خود بر عهده گرفتهاند. در بوليوي، آنها
موفق شدند بر كشور سيطره يافته و منابعاشان را تحت كنترل گيرند. اين امر
همچنين به دموكراتيزاسيون، يك دموكراسي واقعي كه در آن مردم مشاركت
ميكنند منتهي شده است. اين آنچيزي است كه در بوليوي فقيرترين كشور
آمريكاي جنوبي رخ داده است. سال گذشته يك انتخابات دموكراتيك واقعي برگزار
شد، از آنگونه كه نميتوانيد در آمريكا يا اروپا تصور كنيد. تودههاي عظيم
مردم در انتخابات مشاركت كردند و مردم ميدانستند كه مسايل و مشكلات كدام
است. مسايل بهوضوح روشن و بسيار مهم بودند و مشاركت مردم فقط به روز
انتخابات ختم نشد. مسايل آنها همان چيزي بود كه سالها بهخاطرش مبارزه
كرده بودند، مبارزهاي كه اكنون كوچا بامبا سمبل آن است.
منبع: Japan Focus
|