نویدنو 07/11/1392

نویدنو  07/11/1392 

 

دُم خروس اعتراض به هرندی و مصلحی و دفاع بی چون و چرا از روحانی

مهرداد اخگر

 

حوادث پرشتاب کشور هر روز مسایل بیشتری را از پس پرده نمایان می سازد و معیار روشن و واقع گرایانه ای برای محک زدن سیاست ها و موضع گیری  های مختلف می شود. پس از گذشت بیش از  پنج ماه از روی کار آمدن دولت "تدبیر و اعتدال" حسن روحانی و ادامه سیاست های کلان رژیم بر همان اساس و پایه های دوران احمدی نژاد، بسیاری از اصلاح طلبان و نیروهایی که به روحانی رأی داده بودند، کم کم از موضع تأیید آمیز و حمایت روحانی عبور کرده و مسایل جدی ای را درباره نگرانی های خود درباره آینده کشور مطرح می کنند. به قول یکی از نویسندگان سایت "کلمه"، در پی سخنان روحانی، در حمایت از سرکوب جنبش اعتراضی توده ها توسط نیروهای سرکوبگر و محکوم کردن اعتراض های مردمی سال 88، به عنوان "فتنه"، شور بودن آشی که حضرات مشغول پختن آن برای کشور هستند، بیش از پیش روشن شد. ادامه سیاست های اقتصادی هشت سال گذشته که ثمری جز بدبختی، فقر و فلاکت برای میلیون ها ایرانی نداشته است، ادامه سیاست سرکوب دگراندیشان و در بند ماندن رهبران و فعالان جنبش سبز در کنار فعالان دانشجویی، جنبش زنان و جنبش کارگری، ادامه موج وسیع اعدام های جنایتکارانه نشانگر این واقعیت است که برخلاف قول ها و ژست های دولت جدید تغییر جدی ای در وضعیت رخ نداده است و اگر فشار و مبارزه ای هم از پایین نباشد باید انتظار داشت که همان روال و سیاست های سابق این بار با بسته بندی "اعتدال" و "تدبیر" ادامه یابد. یکی از مسایلی که توجه نگارنده را در هفته ماه های های اخیر جلب کرد تمرکز "هجمه تبلیغاتی" طیف رنگارنگ نیروهای ارتجاعی بر ضد حزب توده ایران و اندیشه های سوسیالیستی در ایران بود که ارزیابی ای هرچند کوتاه را طلب می کند. در همین فاصله نشریه ضد توده ای "راه توده" نیز مطلبی در اعتراض به صفار هرندی و حیدر مصلحی چاپ کرده است که باید آن را از "شاهکارهای" روزنامه نگاری علی خدایی، سردبیر این نشریه و کارگزار دستگاه های امنیتی رژیم دانست.

در نشریه "راه توده" شماره 440، 19 دی ماه 1392 در این باره از جمله می خوانیم: "حیدر مصلحی را کم عقل ترین و متوهم ترین وزیر اطلاعات تاریخ جمهوری اسلامی می‌شناسند. همین کم عقلی و توهم سرمایه او شد و احمدی نژاد با وزرات اطلاعات او موافقت کرد، با این فکر که سکان اصلی آن وزراتخانه در دست خودش خواهد ماند. این آقای مصلحی چند سالی است در همه جا درباره "فتنه" یعنی جنبش مردمی سبز سخنرانی می‌کند و آن را به حزب توده ایران نسبت می‌دهد. اخیرا هم به گزارش خبرگزاری فارس وی در سخنانی در اصفهان "با بیان ابعاد جدیدی از فتنه 88"  گفت: "این فتنه توسط حزب توده طراحی شده بود." در ادامه همین مطلب "راه توده" می خوانیم: "مصلحی که اکنون مشاور عالی سپاه پاسداران شده در ادامه می‌گوید که دولت نهم یعنی دولت احمدی نژاد نتیجه "گفتمانی" بود که آقای خامنه‌ای بعنوان "عمود" انقلاب مطرح کرد... وی اشاره به کشف جزوه‌ای می‌کند که گویا "پاراگراف‌‌های آن دقیقا از حزب توده گرفته" شده بود و توضیح می‌دهد که "این طراحی‌ای بود که آمریکایی‌ها برای این انقلاب کردند و چون می‌دانستند شعارهای سرمایه‌داری نتیجه نمی‌دهد اول با شعارهایی شروع کردند که مورد استقبال مردم قرار گیرد..."

قبل از پرداختن به بخش های دیگر این مقاله راه توده ، توجه به این موضوع مهم است که مقاله برای اثبات نظریه خود و با باز کردن حساب روی کم اطلاعی خوانندگان  از حوادث ایران، تلاش می کند تا نخست با چسپاندن انگ کم عقلی به مصلحی، به عنوان وزیر اطلاعات احمدی نژاد، خواننده را به این نتیجه برساند که به حرف های او نباید زیاد توجه کرد و سپس برای محکم کاری و در صورتی که خوانندگان تز کم عقلی مصلحی را نپذیرفتند با دوختن زمین به آسمان  این طور القاء کند که نظرات همین آدم بی شعور در واقع برخورد با نظرات "راه توده" و شعار آن درباره ضرورت شرکت در انتخابات است. در مقاله می خوانیم: "اینکه آقای مصلحی دست از سر حزب توده ایران و ربط دادن آن به جنبش سبز یا بقول خودش "فتنه" برنمی دارد علاوه بر کم عقلی و توهم‌‌هایی که دارد بدین دلیل نیز هست که زخم خورده نتیجه انتخابات 92 هم هست که به برکناری او از وزارت اطلاعات منجر گردید. وی این را هم کار توده‌ای‌‌ها می‌داند که در فردای رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی و غلبه فضای ناامیدی عمومی بر روی ضرورت شرکت در انتخابات برای تغییر پافشاری کردند."

البته حیدر مصلحی برای کسانی که در جریان حوادث کشور قرار دارند فرد شناخته نشده ای نیست. برخلاف مدعیات "راه توده" گماشته شدن مصلحی به وزارت اطلاعات رژیم به دلیل کم عقلی او نبود، بلکه با اصرار و دستور علی خامنه ای صورت گرفت و حتی تلاش های احمدی نژاد برای برکناری او به دلیل مخالفت شدید خامنه ای با شکست رو به رو شد و به همین دلیل احمدی نژاد مدتی به حالت قهر از شرکت در جلسات هیئت دولت خودداری می کرد. و بنابراین نظریه شکست احمدی نژاد در انتخابات ربطی به ناراحتی حیدر مصلحی، کارگزار علی خامنه ای که برنده اصلی انتخابات بود ندارد.

مشکل علی خدایی و "راه توده" با صحبت های سردار صفار هرندی به مراتب بیشتر از صحبت های حیدر مصلحی است برای اینکه صفار هرندی با انگشت گذاشتن بر روی اسناد کمیته مرکزی حزب توده ایران و از جمله پلنوم بیستم آن به سیاست های حزب در زمینه ضرورت تشدید مبارزه در ایران و برپایی یک جنبش مردمی برای  مقابله با رژیم اشاره می کند و این سیاست را از جمله معضلات رژیم در سال های اخیر ارزیابی می کند. هرندی می گوید: "...مثلاً زمانی، بعد از رحلت امام، حول و حوش سال ۶۸، در پلونوم بیستم حزب توده، مباحثی مطرح شده بود و گفته بودند ما باید داخل برویم و کارهایی انجام دهیم که بتوانیم فعالیت هایمان را در داخل کشور سامان بدهیم. منتهی چون فرصت به ما داده نمی شود و امکان ورود مستقیم نداریم، باید بتوانیم با بخشی از گروه های داخل نظام با هم شریک شویم چون آن مقدمه ای که می تواند ما را با یک گروهی پیوند بزند، شعار صلح، صلح خواهی و دموکراسی است. ما با این دو بازوی دموکراسی و صلح می توانیم در محیط داخلی یارگیری کنیم و خود را به آنها نزدیک کنیم. چون هر دو شعار، شعار موجهی است و در داخل، بسیاری از نیروهای انقلاب هم ممکن است که به دنبال شعار های صلح و مردم سالاری باشد..."

از این نقل قول هرندی روشن است که حملات او خیلی مشخص متوجه سیاست های حزب توده ایران در زمینه گسترش مبارزه در ایران و برپایی جبهه وسیعی از مبارزان آزادی برای دست یابی به دموکراسی و صلح است، مقطعی که در حقیقت اساس پایه های سیاست حزب در رابطه با مبارزه برای «طرد رژیم ولایت فقیه» ریخته شد این حملات برخلاف مدعیات علی خدایی ربطی به پاسخ دادن به فراخوان رهبر و شرکت در انتخابات 92 ندارد و برعکس به مبارزه مردم با کودتای انتخاباتی سال 88، مربوط است.

نگارنده معتقد است که علی خدایی و دیگر اعضای "شورای سردبیری" راه توده باید ضمن ارسال نامه اعتراضی جدی به برادر مصلحی، کم عقل و برادر هرندی پرشعور از جمله یاد آور شوند که: "برادران گرامی آخه این حرف هایی است که شما می زنید و تمام کاسه کوزه چند ساله مدعیات ما در مورد بی خبری رهبری حزب از حوادث ایران و بی تأثیر بودن سیاست های آن را، این طوری به هم می ریزید. امیدواریم که سریعاً در زمینه تصحیح این لغزش جدی اقدام نموده و در موضع گیری های شفاف بعدی خود روشن کنید که تمام نگرانی های دولت فخیمه جمهوری اسلامی از موضع صد در صد انقلابی و رزمنده شورای سردبیری راه توده است (در ضمن می توانید به اسناد خیلی مهم جلسه شماره 4 شورای سردبیری که ما همین چند وقت پیش برگزار کردیم اشاره کنید) که با دفاع قاطع و بی چون چرای خود از منویات رهبر گرانقدر انقلاب، در زمینه شرکت در انتخابات و یا هر برنامه دیگری که ایشان صلاح بدانند، خطرات خیلی خیلی جدی ای را برای حفظ "نظام اسلامی" به وجود آورده اند و اگر کار به همین منوال ادامه یابد ممکن است اصلاً دیگر نیازی به برخی از برادران مثل برادر شریعتمداری و غیره هم نباشد. در ضمن لطف کنید به برادر علوی، وزیر جدید اطلاعات، هم تذکر بدهید که اینقدر در مورد زدودن اندیشه های سوسیالیستی از ایران حرف نزند چون رهبری حزب توده  ممکن است این حرف را هم به نفع خودش تمام کند..."

برای آنکه خوانندگان نگویند بر اساس کدام اسناد و مدارک نگارنده برچسب دفاع از "منویات رهبر" را به "راه توده" نسبت می دهد، توجه خوانندگان را به مقاله "راه توده" شماره 441، با عنوان " توده ای ها بعنوان نیروی انقلاب 57 شانه به شانه تحولات و دولتی که به رئیس جمهور آن رای داده اند حرکت می کنند"، جلب می کند که به نظر می رسد در پاسخ به مطلب اخیر نگارنده با عنوان " درباره بازخوانی و بازنویسی "راه و رسم توده ای" و اشاره به این موضوع که: "باید مقالات پرشور "راه توده"، در دفاع از روحانی، و حمله به سیاست های اتخاذ شده از سوی حزب، در روزها و هفته های نخست پس از انتخابات 92 را مقایسه کرد با پرت و پلا های سیاسی کنونی این نشریه در زمینه "کشیدن دندان پاکستان ..."  تا دریافت که چگونه برنامه های تبلیغات رژیم و سخنگویان آشکار و پنهان آن برای "مهندسی" جنبش مردمی، در دفاع از دولت روحانی، از جمله به دلیل مبارزات توده ای ها و دیگر نیروهای مترقی با دشواری های جدی رو به رو شده است..."، نگاشته شده است.

بخش اول این مطلب نمونه جالبی از بی سوادی کامل نظری نسبت به مقولات بغرنج تحولات اجتماعی و پدیده انقلاب و بخش های بعدی آن را باید شارلاتانیسم سیاسی برای اثبات مدعیات بی پشتوانه دانست. در پاراگراف اول مقاله می خوانیم: "حوادث هفته های اخیر، تقابلی که شکست خوردگان انتخابات 92 در برابر دولت دکتر حسن روحانی اغاز کردند و ناگزیر شدن آنان به عقب نشینی، نشان از ورود ایران به مرحله ای جدید دارد. مرحله ای که می توان آن را آغاز بازگشت ناپذیر شدن روند تحولات و اصلاحات دانست. این روندی است که با انقلاب ایران آغاز شده و سه دهه است که با فراز و نشیب ادامه دارد. سه دهه در مقیاس تاریخ دورانی کوتاه است. انقلاب مشروطه نیز حداقل بیست سال طول کشید و از حوادث بسیاری عبور کرد که براثر یک سلسله کم آگاهی های مردم، شرایط نامناسب بین المللی و داخلی و ضعف انقلابیون به سلطنت رضاخان انجامید و تازه پس از سلطنت رضاخان که فصلی از آن به کشاکش بر سر "جمهوری" یا "سلطنت" گذشت و طرفداران تحولات را به دو گروه تقسیم کرد نیز حوادث تحت تاثیر این انقلاب بود..." (اینجا و جاهای دیگر تأکیدات از نگارنده است)

به اعتبار این نظریه بکر انقلاب ها صرف نظر از مرحله اجتماعی-اقتصادی جوامعی که در آن رخ می دهند، نیروهای شرکت کننده در آن، صف بندی طبقاتی جامعه در آن مقطع مشخص و تضادهایی که حل آنها را در دستور کار خود می دهند همچنان ادامه می یابند. بر اساس همین نظریه اگر "راه توده" در روسیه انتشار می یافت، لابد در دفاع از پوتین، می توانست مدعی شود که انقلاب اکتبر [و نه اندیشه ها و آرمان های آن] همچنان با فراز و نشیب ادامه دارد و انقلاب بورژوایی فرانسه نیز همچنان به پیش می رود.

ادعای دیگر اینکه گویا تحولاتی در ایران در هفته های اخیر رخ داده است که آغاز  "بازگشت ناپذیر" شدن روند اصلاحات است! مقاله روشن نمی کند که این تحولات عظیم، که قاعدتًا باید تصور کرد از تمام تحولاتی که در دوران هشت ساله دولت خاتمی رخ داد، مهم تر و تاریخی تر باشند، کدامند تا خواننده حداقل بتواند قضاوت مستقلی در این زمینه بنماید. البته نویسنده مقاله چند خط پایین تر فراموش می کند که این چنین تحولات سرنوشت سازی در ایران تحقق یافته و صحبت از بحران عمیق اجتماعی-اقتصادی و خطر بازگشت سلطنت به ایران می کند! در مقاله از جمله می خوانیم:"بحران همه جانبه ای که امروز کشور ما با آن مواجه است چیزی نیست جز حاصل تقابل بخش مهمی از حاکمیت که در پی بازگرداندن سلطنت و تحمیل آن به مردم است و مقاومتی که مردم در برابر این بخش قدرتمند حاکمیت می کنند..." و در جای دیگر: "بحرانی که امروز جامعه و حاکمیت را در بر گرفته و بصورت بحران همه جانبه اقتصادی و سیاسی در آمده، ضمنا ناشی از بی لیاقتی بخش استبداد طلب و چسبیده به قدرت آن نیز هست.... و هیچ چیز برای کشور ما اکنون خطرناک تر از برهم خوردن آگاهی و وحدت ملی آن نیست... خطراتی است که وحدت و ثبات کشور ما را تهدید می کند.... در این صورت است که ما می توانیم یقین پیدا کنیم که مسیری که برای تحولات در کشور ما آغاز شده در این مرحله بازگشت ناپذیر خواهد شد و در شرایط کنونی برای یاری رسانی به رئیس جمهوری که خود را متعهد به وعده های پیش از انتخابات و متعهد به حفظ وحدت ملی و بهره گیری از همه نیروهای میهن دوست میداند هیچ فرصتی را نباید از دست داد..."

ما خوانندگان بیچاره که نفهمیدیم که آیا روند بازگشت ناپذیر شدن آغاز شده یا نشده؛  و ما بالاخره باید چکار بکنیم؟ شاه بیت این "تحلیل" علمی از حوادث کشور، و مهم تر از آن، چگونگی تنظیم سیاست توسط دست اندرکاران نشریه "راه توده"، به عنوان کارگزار تبلیغاتی رژیم، را در این جملات خود افشاگرانه می توان یافت. در انتهای مقاله می خوانیم: " توده ای ها بعنوان بخش مهمی از دگراندیشان جامعه ایران، در لحظه لحظه انتخابات 92 با تمام ظرفیت خود در داخل کشور شرکت کردند و در دوران پس از انتخابات نیز همین سیاست را پی گرفته اند. ما بارها نوشته ایم و باز هم تاکید می کنیم: این حاکمیت و شخص رهبر جمهوری اسلامی بود که در آخرین سخنرانی های پیش از انتخابات 92 خویش از همگان، از جمله دگر اندیشان و حتی مخالفان نظام خواست تا در انتخابات شرکت کنند. این همگان و این دگراندیشان که توده ایها در راس آنها قرار دارند در انتخابات 92 شرکت کردند..."

مقاله در خطوط پایانی خود نیز مدعی است که گویا "توده ای ها" زیر پرچم این نشریه ضد توده ای و رهنمودهای آن عمل می کنند. البته دروغ بودن این چنین مدعیات گوبلزی روشن تر از آن است که محتاج پاسخی باشد . در مورد شرکت در انتخابات نیز واقعیت این است که نه تنها اکثریت توده ای ها در آن شرکت نکردند، بلکه بخش های جدی از جنبش سبز و نیروهای اصلاح طلب و ملی نیز حاضر نشدند به این خواست "رهبر" تن در دهند. نگرانی های جدی و انتقادهای اوج گیرنده جنبش اصلاحات بر ضد سیاست های دولت روحانی نیز از آنجا سرچشمه می گیرد که حتی آن بخش رای دهندگان به روحانی، در صف نیروهای اصلاح طلب نیز کم کم در می یابند که قرار نیست این "امامزاده معجزه ای بکند".

روشن کردن ماهیت دولت روحانی و برنامه های کنونی و آتی آن کار دشواری نیست. می توان با پاسخ دادن به سئوال زیر به نتایج خیلی روشنی در این زمینه رسید.

1.   برنامه های اعلام شده اقتصادی از سوی دولت روحانی و سیاست های اتخاذ شده تاکنونی این دولت در راستای منافع کیست؟ آیا ادامه برنامه خصوصی سازی، و هدفمند سازی یارانه ها، ادامه بی توجهی و حمایت از تولید داخلی، سرکوب خواست های اولیه کارگران در زمینه حداقل دستمزد ها و حقوق صنفی خود و آنچه وزیر اطلاعات دولت روحانی به عنوان "زدودن رسوبات اندیشه های سوسیالیستی" و دفاع از تقدس سرمایه داری بیان کرد؛ در راستای منافع مردم و روند اصلاحات در ایران است؟ 

2.   آیا مواضع روحانی در محکوم کردن اعتراض های مردمی سال 88، و حمایت از کودتای انتخاباتی رهبر جمهوری اسلامی، و تأیید سرکوب خونین این اعتراض ها و ادامه حصر رهبران جنبش سبز و انبوه زندانیان سیاسی ای که در زندان حکومت جمهوری اسلامی زیر شکنجه و آزار هستند؛ و ادامه اعدام های گسترده در راستای منافع مردم و روند اصلاحات در ایران است؟ 

3.   آیا ادامه جو سرکوب و خفقان، اعدام ها، بستن مطبوعات منتقد و ... نشانه "آغاز بازگشت ناپذیر شدن روند اصلاحات" در ایران است؟

4.   آیا هیچ گامی، هر چند کوچک، در راه محدود کردن حیطه عمل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سپاه و نیروهای امنیتی که حیات اقتصادی و سیاسی کشور را زیر سلطه خود دارند برداشته شده است؟  آیا چوب حراج زدن به منابع ملی و دعوت از انحصارهای بزرگ سرمایه جهانی، در سخنرانی داوس، گامی به نفع طبقه کارگر، قشر های زحمتکش و استقلال اقتصادی کشور است؟

5.   آیا هیچ نشانی از احیای روند اصلاحات سیاسی، که در زمان خاتمی برای تحقق آن تلاش هایی صورت گرفت دیده می شود؟ جالب اینجاست که دولت کنونی حتی حاضر به رسمیت شناختن جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و دعوت از آنها برای شرکت در یک نشست مشورتی درباره آینده احزاب در ایران نیست چه رسد به نیروهای دیگر دگراندیش...

و ده ها سئوال دیگری که می توان پرسید و جوابی یکسان به همه آنها داد و آن اینکه دولت روحانی وظیفه ای جز خدمت به ولی فقیه و رژیم استبدادی کنونی برای خود قائل نیست.

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter