نویدنو 10/09/1392

نویدنو  10/09/1392 

 

 

متن سخنرانی سیتارام یچوری عضو هیئت سیاسی ، دبیر بخش بین الملل حزب کمونیست (مارکسیست) هند

 در پانزدهمین همایش جهانی حزب های کمونیست وکارگری در لیسبون

برگردان : هاتف رحمانی

خوانده شده توسط آر. ارون کمار ، عضو بخش بین الملل

 

رفقای گرامی

در ابتدا اجازه دهید تا از حزب کمونیست پرتقال به خاطر میزبانی پانزدهمین همایش حزب های کمونیست وکارگری ، و ایجاد چنین مقدمات با شکوه سپاسگذاری کنم . من همچنین با استفاده از این موقعیت احترام فروتنانه ودرود خود را به خاطره رفیق آلوارو کونیال ، رهبر افسانه ای نه تنها حزب کمونیست پرتقال ، بلکه جنبش جهانی کمونیستی ، در صدمین سال تولد او تقدیم کنم .

بحران جهانی سرمایه داری ، که جهان را دچار طاعون نموده ، فروکش نکرده است .گزارش اقتصادی جهان که اخیرا در اکتبر 2013 از سوی صندوق بین المللی پول منتشر شد حاکی است که : "رشد جهانی هنوز ضعیف است ،پویایی اساسی آن در حال تغییر است ، وریسک ها طبق پیش بینی منفی باقی می مانند ... مشکل های قدیمی- یک سامانه چند پارچه مالی در منطقه یورو و بدهی عمومی آزار دهنده در تمام اقتصاد های عمده پیشرفته - حل نشده باقی می مانند ومی توانند سبب بحران های جدیدی شوند ... اقتصاد جهانی در میان مدت تنها می تواند اندکی بیش از سه درصد در سال ، در صورت شتاب بخشیدن دو باره تا 4 درصد رشد نماید..." گزارش اضافه می کند :" تولید صنعتی در اقتصاد های پیشرفته اندکی بهبود یافت اما دربازار نو ظهور و اقتصاد های در حال توسعه هنوز در حال کند شدن است . منطقه یورو همراه با منطقه خاورمیانه و شمال افریقا [1]،شاهد افزایش در نرخ بیکاری است که از پیش بالا است .  

بحران  یک باردیگر به صورت چشمگیری منش خورد کننده واستعماری ذات سرمایه داری را نشان داد . سرمایه داری در حال تحمیل بدبختی های بزرگتری بر اکثریت وسیعی از جمعیت جهان است . این بحران نیز به صورت فزاینده ای نشان می دهد که امپریالیسم ، بدون توجه به تمام کوشش های ایدئولوژیکی برای مبهم نگه داشتن وجود ونقش آن ، سرمایه داری جهانی را در این تهاجم علیه بشریت هدایت می کند.  

پویه های داخلی سرمایه داری ، همان گونه که مارکس نشان داد ، به انباشت و تمرکز سرمایه در دستان اندکی منجر می شود. بر مبنای تحلیل علمی توسعه این گرایش است که لنین پدیداری و رشد امپریالیسم را از مرحله سرمایه داری انحصاری تشخیص داد . تحلیل لنینی سیاست های امپریالیسم – بالاترین مرحله سرمایه داری – بنیاد هایی را برای راهبرد وراهکارهای  انقلابی کنونی برای تقویت مبارزه های طبقاتی برجسته ، برای اولین بار در تاریخ بشر ، در پیروزی انقلاب پرولتری – انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر 1917- فراهم کرد . 

لنین ، با روشنی نافذی ، پیش بینی می کند که در مرحله امپریالیستی، با خیزش سرمایه مالی ، " عملیات تجاری" انحصارهای سرمایه داری به ناچار به سلطه الیگارشی مالی منجرمی شود . او امپریالیسم را با سلطه سرمایه مالی بعنوان بالاترین مرحله سرمایه داری که برتری سرمایه مالی بر سایر شکل های سرمایه مستقر می شود تعریف می کند. لنین با تحلیل بیشتر از سیمای " صدور سرمایه " با گفتن آن که " بنابراین سرمایه مالی ، اصطلاحا تور خود را به تمام کشورهای جهان می گسترد" آینده را پیش بینی می کند.

علاوه بر این ، سیمای مشخصه امپریالیسم نه سرمایه صنعتی بلکه سرمایه مالی است . لنین بنا بر این سیما نه تنها سلطه و رهبری سرمایه مالی را در مرحله امپریالیسم پیش بینی می کند ، بلکه نشان می دهد که این روند به گرفتار شدن تمام شکل های سرمایه تحت رهبری سرمایه مالی به تعقیب حداکثر کردن سود منجر خواهد شد .

مرحله کنونی جهانی سازی ، در داخل مرحله امپریالیسم ، به سطح های غول آسای تمرکز و مرکزیت سرمایه منجر گشت و از این رو ، انباشت به سرمایه مالی جهانی در طی دو دهه گذشته منجر شد . این انباشت به نظم دوباره جهان انجامید که در آن نظم این سرمایه دسترسی بی مانع به خواست خود برای حداکثر کردن سود در سراسر جهان را خواستار است. این امر ، در درون خود ، شرایطی برای از میان بر داشتن تمام محدودیت ها برای جریان این سرمایه ، یعنی گوهر آزاد سازی مالی را تحمیل می کند.

همراهی تهاجم نئو لیبرالی اصلاح های اقتصادی ، اقتصاد و از این رو، حاکمیت سیاسی ملت -کشورها، به ویژه در کشورهای درحال توسعه  را به صورت خطرناکی تهدید وویران می سازد . آزاد سازی تجارت تولید کننده های داخلی را جابه جا می کند وبه ویژه در کشورهای درحال توسعه پاک سازی صنعت بومی به وجود می آورد. این امر در کشورهای توسعه یافته هم به خاطر جابه جا سازی عملیات تولید وتجارت به خارج از کشورهایشان رخ می دهد . بنا بر این آزاد سازی جریان سرمایه به شرکت های چند ملیتی اجازه می دهد تا به صورت گسترده ای دارایی های تولید داخلی را ( مثل بخش عمومی ما) به دست آورند ، و به طور گسترده ای انباشت سرمایه را افزایش دهند.

هر چند ، این سلطه برتر سرمایه مالی جهانی ، توقف تضاد های درون امپریالیستی را مطرح نمی کند.این تضاد ها نه تنها وجود دارند بلکه  شدت گرفتن  آن ها در آینده ، با قطعیت قانون بنیادی توسعه نا متوازن سرمایه داری  تعیین کننده هستند . این امر به ستیز منافع بین مرکز های سرمایه داری منجر می شود که امروز ، قدرت گرفتن نسبی آن تضاد ها در آینده ، اغلب در ستیز منافع بر سر کنترل منابع جهان یا در تلاش برای نظم دوباره جهان - یک باز تقسیم جدید برای ایجاد محیط های خاص نفوذ – بازتاب می یابد .

شیوه های دیگر تحکیم انباشت سرمایه ازراه  تحمیل سیاست های ضد تورمی مانند ایجاد محدودیت در هزینه های دولتی به نام انضباط مالی است ( مقدور ساختن مقدار بزرگ تری ازنقدینگی برای سرمایه مالی جهانی جهت چند برابر کردن سود های قماری )که به کاهش سطح درخواست متراکم در اقتصاد جهان ، به تغییر در ضوابط تجارت علیه دهقانان در کشورهای درحال توسعه ، به عقب گرد بخش دولتی در فراهم آوردن خدمت های اجتماعی در سطح جهانی منجر می شود ، و این روند در کشورهای درحال توسعه ، که به طور افزاینده ای خصوصی سازی می شوند و عرصه های عظیم جدیدی ازخدمات عمومی را برای حداکثر کردن سود باز می کنند مشخص تر است . 

 کشاورزی به صورت فزاینده ای به روی شرکت های چند ملیتی بذر وبازار یابی باز می شود که با راندن دهقان ها به تنگدستی  حاد به نابودی واقعی خود کفایی کشاورزی در کشورهای درحال توسعه منجر می گردد. حذف تعرفه تجاری و تحمیل موافقت نامه تجارت آزاد به نابودی صنعتی در بسیاری از کشورهای درحال توسعه ختم می گردد. در تقابل مستقیم با آزادی جنبش برای سرمایه ، قانون های سختگیرانه مهاجرت در کشورهای درحال توسعه به شدت گرفتن بهره کشی و سرکوب در عین حداکثر کردن سود منجر می شود . منبع های عمومی عادی مانند جنگل ها ، معدن ها ، آب و غیره ...به صورت فزاینده ای بعنوان دارایی های خصوصی قبضه می شوند . از این رو ، سیمای جدیدی از امپریالیسم معاصرمجبور است راه های جدید وتا کنون نا موجودی را برای حداکثر کردن سود بگشاید .

تحت حاکمیت امپریالیسم معاصر، نقش دولت در رابطه با نیازهای جاری آن به بالا بردن منافع سرمایه مالی جهانی تغییر می کند واغلب طبق دستورهای آن عمل می کند. بنا بر این ، کناره گیری دولت ازمسئولیت های اجتماعی وتعهد های آن نسبت به مردم ، به معنی کناره گیری آن از فعالیت های اقتصادی نیست . نقش  دولت به بالابردن گستاخانه منافع سرمایه مالی جهانی تغییر می کند. در این روند ، دولت نه تنها مسئولیت های اجتماعی خود را ترک می کند ، بلکه نهادهای دموکراتیک را ویران می سازد ، حق حاکمیت مردم بر روند های قانون سازی را واژگون می کند و به صورت فزاینده ای منشی قدرت طلب در پیش می گیرد. در نبود جایگزین سیاسی قدرتمند ،سرمایه داری از این بحران بیرون خواهد آمد ، اما به هزینه شدت بخشیدن بیشتربر بهره کشی و از راه روند تشدید انباشت اولیه . این امر تجاوز کاری امپریالیسم را در تمام حوزه ها نشان می دهد .  

به دنبال تغییر جهت به سود امپریالیسم درهمبستگی جهانی نیروهای طبقاتی ، امریکا تقویت برتری جهانی خود را آغاز کرده است .  این نظم جدید جهانی برای عمل در تمام حوزه ها طراحی شده است . این نظم ، از یک سو ، به رها شدن جنگ های یک طرفه و از سوی دیگر به تقویت ماشین نظامی امریکا منجر شده است . هم زمان ناتو ، که نیاز به وجود آن می توانست به سادگی با پایان جنگ سرد از بین برود ، بعنوان ماشین جنگ جهانی امپریالیسم بیشتر تقویت شده است . 

در تعقیب طرح های سرکردگی ، امپریالیسم امریکا اکنون در حال تمرکز در قاره آسیا است چون این قاره صاحبخانه دو پر جمعیت ترین کشورجهان - چین وهند - است که به معنی آن است که آن ها بزرگترین بازاررا تشکیل می دهند. قدرت های امپریالیستی ، امروز به این منطقه بیش از هر چیزی برای خروج از بحران ژرف اقتصادی که خود را در آن گرفتار می بینند نیاز دارند .و راهبرد تمرکز آن ها در این منطقه یک دلیل حیاتی طبقاتی است - چین سوسیالیست ، که امپریالیسم توسعه آن را حریفی ترسناک و تهدیدی به سرکردگی خود تلقی می کند.

تمام این دلیل ها به اولویت دادن به آسیا – پاسیفیک بعنوان منطقه ای که سزاوار توجه اقتصادی ونظامی امریکا است ترجمه شد . امریکا طی سال ها طرح های راهبردی خود را برای افزایش حضور خود وتضمین سرکردگی خود بر کل منطقه آسیا- پاسیفیک به پیش برده بود .

پرزیدنت باراک اوباما طی سفر خود به استرالیا با طرح این اولویت ها اظهار داشت :" پس از یک دهه که در آن ما در دو جنگ جنگیدیم که برای ما هزینه گزاف خونی ومالی داشت ، ایالات متحده ما را به بالقوه گی عظیم منطقه آسیا- پاسیفیک ... بعنوان سریع ترین منطقه رشد جهان و خانه بیش از نیمی از اقتصاد جهان متوجه می کند - آسیا پاسیفیک برای دست یابی به عالی ترین اولویت من...با دارا بودن بیشترین قدرت های اتمی و نیمی از بشریت حیاتی است ، آسیا تا حد زیادی آن را که آیا قرن پیش رو با ستیزه یا همکاری ، بی نیاز از رنج یا با پیشرفت بشر مشخص خواهد شد تعیین می کند ... از این رو ، من تصمیمی سنجیده و راهبردی گرفته ام – بعنوان ملت پاسیفیک ، ایالات متحده نقش بزرگتر وطولاتی تری در شکل دادن به این منطقه و آینده آن بازی خواهد کرد ...چون ما برنامه ریزی و بودجه برای آینده داریم ،  منبع های مورد نیاز را برای حفظ حضور نظامی قوی خود در منطقه اختصاص خواهیم داد ...منافع پایدار ما در منطقه نیازمند حضور پایدار ما در منطقه است ..."در همین رابطه امریکا تصمیم گرفت نیروی هوایی خود را آن چنان تغییر دهد که 60 درصد از رزم ناو های آن بتوانند تا سال 2020 در منطقه آسیا – پاسیفیک مستقر شوند .

همگرایی فزاینده اقتصادی جنوب و غرب آسیا اهمیت راهبردی هند واقیانوس آرام را بعنوان گذرگاه پیوسته برای تجارت و انرژی جهانی تقویت کرده است . امریکا قصد دارد بستگی راهبردی خود را با هند در این زمینه توسعه دهد . این امر برخی از دلیل های حیاتی برای موافقت نامه هسته ای امریکا – هند ، چندین موافقت نامه دفاعی و سایر موافقت ها را در بخش های دیگری مانند کشاورزی، آموزش وپرورش و غیره توضیح می دهد. علاوه بر این ، امریکا برای استقرار سرکردگی جهانی خود ، به محدود کردن چین نیاز دارد و در این مسیر هند را متحد بالقوه خود تلقی می کند .  

منطقه آسیا- پاسیفیک از نظر راهبردی هم اهمیت یافته است چون تقریبا 90 درصد از تجارت جهانی از این دریا ها می گذرد. بیش از 50 درصد از ترافیک کانتینری دنیا و70 درصد از تجارت انرژی جهان اکنون از اقیانوس هند عبور می کند.

امریکا در راستای حفظ بهبود اقتصاد خود اکنون قصد دارد بزرگترین منطقه آزاد تجاری جهان را در این منطقه ایجاد نماید . امریکا با تلقی خود بعنوان رهبر تمام کشورهای اطراف حاشیه پاسیفیک و اقیانوس هند خواهان همکاری راهبردی با اکثر آن کشورها است . این امر نیازمند گسستن روابط اقتصادی این کشورها با چین و بازکردن بازار های این کشور ها به روی کالاها وخدمت های امریکا است . در نتیجه ، امریکا  اکنون به سمت همکاری فراگیراقیانوس آرام [2]  پیش می رود  تا بزرگترین و پر خواهان ترین منطقه ازاد تجاری منطقه را به شیوه هایی که همبستگی اقتصادی امریکا و متحد های آسیا – پاسیفیک آن را ژرف تر نماید  ایجاد کند . این منطقه فراگیر اقیانوس آرامی ، اگر ایجاد شود ، کشورهایی از شیلی در امریکای لاتین تا استرالیا ، ژاپن و سایر کشورهای اقیانوس آرام را در بر خواهد گرفت . امریکا خواهان آن است که هند هم بخشی از همکاری فراگیر اقیانوس آرام باشد . 

کشور های همکاری فراگیر اقیانوس آرام ، بعنوان یک گروه ، بزرگترین بازار صادرات کالا وخدمت های امریکا هستند. در سال 2012 صدور کالای امریکا به یهنه آسیا – پاسیفیک بر 942 میلیارد دلار بالغ شد ، که نشانگر 61 درصد از صدور کل کالای امریکا است .صادرات محصولات کشاورزی امریکا به منطقه در سال 2012به مبلغ 106میلیارد دلار ، یعنی 75 درصد کل صادرات کشاورزی امریکا سر زد .  صدور خدمت های خصوصی امریکا در سال 2011 ( آخرین داده قابل دسترس ) بر 226میلیارد دلار ، معادل 38 درصد از کل خدمت های صادره امریکا به جهان بالغ شد . امریکا همچنین در حال نظامی کردن دوباره  ژاپن بعنوان وزنه مقابل چین  در منطقه است . امریکا برای دست یابی به فرصت های راهبردی خود ، در حال کشیدن هند به داخل گرداب خود است ونمای چیز ها می تواند از طریق مانور دریایی مشترک اجرا شده درخلیج بنگال از سوی دوکشور همراه با استرالیا ، ژاپن و فیلیپین تمیز داده شود . 

بورژوازی در حال ترقی کشورهای پیشرفته سرمایه داری ، در راستای تحکیم حاکمیت طبقاتی خود ، پیش از این ازحق حاکمیت ملی بعنوان موجودی مقدس دفاع می کرد .

امروز ، امپریالیسم از موافقت های تجارت آزاد[3] و نیز نیروی نظامی خود برای واژگون کردن حق حاکمیت ملی کشورهای مستقل استفاده می کند. 

" جنگ جهانی علیه ترور" به راه انداخته شده تحت رهبری امریکا بعنوان توجیهی برای تهاجم نظامی گستاخانه ، و برای پایمال کردن حق حاکمیت ملی با تحمیل " تغییر رژیمی" برای تعقیب منافع خود مورد استفاده قرار می گیرد . همان گونه که "جنگ علیه کمونیسم" در دوران جنگ سرد بعنوان بهانه ای برای توجیه دخالت نظامی امپریالیستی مورد استفاده قرار  می گرفت ، امروز " جنگ علیه ترور" برای نقض حاکمیت ملی کشورهای مستقل ونقض حقوق بشر بنیادی مردم خود امریکا مورد استفاده قرار می گیرد. 

ترور دولتی انجام شده از سوی امپریالیسم و تروریسم فردی رها شده از سوی گروه های بنیاد گرا از یک دیگر تغذیه می کنند. مبارزه علیه هر دوی این خطر ها ، برای ایجاد اتحاد طبقه کارگر و سایر بخش های زحمتکش جامعه و نیز برای مقابله با رشد تهدید نیروهای بنیاد گرای دست راستی ضروری است .

باید به یاد داشته باشیم که ویرانی ناشی از کسادی دهه 1930 با شیوه های مختلفی از سوی کشورهای سرمایه داری مختلف مواجه شد .یکی از این راه ها به پایه ای برای ظهور فاشیسم ختم شد . گئورگی دیمتریوف ، در سخنرانی خود در سال 1935 در کمونیسم بین الملل تاکید کرد ،" فاشیسم عوام فریبی خود را با ویژگی های هر کشور تطبیق می دهد . و توده های خورده بورژوا  و حتی بخشی از کارگرها ، دچار یاس  می شوند و با درخواست  بیکاری و ناامنی موجود یت خود تا حد قربانی عوام فریبی اجتماعی ونژادپرستانه فاشیسم سقوط می کنند. " علاوه بر این ، او توضیح داد چگونه " آن امر به سود لایه های ارتجاعی تر بورژوازی است که فاشیسم توده های نا امید ی را که حزب های قدیمی بورژوازی را ترک می کنند جدا می کند. اما فاشیسم این توده ها را با شدت حمله هایش به دولت بورژوازی و گرایش آشتی ناپذیرش نسبت به حزب های قدیمی بورژوازی تحت تاثیر قرار می دهد ".

بنا بر این ،  چگونگی بر آمدن  از عهده بحران اقتصادی جاری  وچگونگی خروج جهان از آن ماهیت ستیزه های اجتماعی برخاسته از آن را که بخش های مختلف مردم  برای سهم خود ازکیک  کوچک شونده تلاش می کنند تعیین خواهد کرد . عدم حضور ضد حمله قدرتمند کمونیستی خطر ظهور نیروهای ارتجاعی را به وجود می آورد .  

از این رو مسئولیت کمونیست ها وبخش های مترقی جامعه نه تنها مبارزه با گرایش هایی است که به رشد سیاست های دست راستی و نیروهای فاشیسم نو منجر می گردد  ، بلکه کانالیزه کردن شایسته نارضایتی عمومی است . 

این یکی از گام های مهمی است که  نیاز دارد در رابطه کنونی با تقویت " عامل ذهنی" که لنین در باره آن سخن گفته بود و عملی کردن شرایط عینی توسعه یابنده برای هدایت در یک دگرگونی اجتماعی - جایگزین سیاسی برای سرمایه داری -سوسیالیسم به عهده گرفته شود .

زنده باد مارکسیسم- لنینیسم

زنده باد اتحاد حزب های کمونیست وکارگری

متشکرم


 

[1]  - MENA

[2] -TPP

[3] - FTA

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter