نویدنو 12/08/1392

نویدنو  12/08/1392 

 

 

نگاهی به کتاب «نقد مارکوزه»
پرولتاریا یا انقلابی است یا هیچ است
پوریا شیبانی‌راد

 

شرق - پوریا شیبانی‌راد: «هربرت مارکوزه» در کتاب «انسان تک‌ساحتی» می‌کوشد نشان دهد که چگونه سرمایه‌داری توانسته موفق شود سوژه انقلابی مارکس را به انسانی تک‌ساحتی بدل کند. مارکوزه از مارکس نقل می‌کند که او در انتظار یک انقلاب کارگری بود چرا که در نظر او، توده‌های زحمتکش به شکل قاطعی مظهر و نماینده کامل نظام بورژوایی است و انباشت سرمایه، کارگران را به نحو فزاینده‌ای به سوی فقر مادی و اجتماعی می‌راند. به این ترتیب آنان هم متمایل و هم مجبور می‌شوند با جامعه سرمایه‌داری مقابله کرده و آن را تغییر دهند.
اما به طوری که مارکوزه مشاهده می‌کند و نشان می‌دهد، نظام سرمایه‌داری موفق شده است: دشمنی‌ها را به گونه‌ای کانالیزه هدایت کند که قابل کنترل باشد. در نتیجه آن همان طبقاتی که از لحاظ مادی و ایدئولوژیک زمانی نفی مطلق نظام سرمایه‌داری بودند، اکنون کمابیش در همگرایی با آن قرار گرفته‌اند. مارکوزه معتقد است؛ انسان هماهنگ و یکرنگ‌شده در جامعه‌ای زندگی می‌کند که مخالفی ندارد. «اگر این جریان (بهبود شرایط زندگی طبقه کارگر) فرآیند مداومی از کار در نمی‌آمد، انسجام نظام سرمایه‌داری ممکن نمی‌شد و به‌طور قطع برنامه رفرم دوباره با شکست روبه‌رو می‌گردید.» مارکوزه نتیجه اعتلای تکنولوژی در جوامع سرمایه‌داری را برآورده‌شدن نیازها می‌داند که سبب تخفیف تضادها شده و نهایتا نوعی یکسانی در این جوامع پدید می‌آید. در واقع مارکوزه ادعا می‌کند نظام بهره‌کشی سرمایه‌داری توانسته است در جلب نظر گورکن خود و به انحراف‌کشیدن طبقه زحمتکش و راضی‌کردن آنها پیروز شود.
اگرچه در ظاهر به نظر می‌رسد استدلال مارکوزه درخصوص وضعیت پرولتاریا در جوامع غربی درست است اما به عیان با واقعیت‌های سیاسی در جامعه‌های پیشرفته صنعتی که مبارزات توده‌ها برای تغییر ساختارهای قدرت دم‌افزون بود، هم‌خوانی نداشت. از این‌رو پل متیک در کتاب «نقد مارکوزه/ انسان تک‌ساحتی در جامعه طبقاتی» به شکلی قانع‌کننده نشان می‌دهد که تضادهای نظام سرمایه‌داری به هیچ‌وجه از بین نرفته. متیک به درستی نشان می‌دهد و به ما یادآوری می‌کند که جامعه اکنون بیش از هر زمان دیگری در گذشته، وابسته به پرولتاریاست و از این‌رو قدرت آنان نیز هم‌تراز با آن، بیشتر. بنابراین، این وابستگی روزافزون به پرولتاریا به گفته پل متیک موقعیت آنان را در جامعه رفاه بهتر و مستحکم‌تر کرده و نقششان را در صحنه سیاسی جامعه بحران‌زده سرمایه‌داری مهم‌تر.
مارکوزه منکر وقوع انقلاب پرولتری است، زیرا در بررسی‌های خود از جامعه رفاه به این نتیجه می‌رسد که طبقه کارگر در این جوامع نه‌تنها آگاهی طبقاتی‌اش را از دست داده بلکه همچنین در عملکرد و وظایف اجتماعی در حال نابودی است. یکی از دلایل چنین استنتاجی تمایزی است که مارکوزه و دیگر اندیشمندان چپ‌نو میان طبقه کارگر اصیل سنتی یعنی پرولتاریای صنعتی در مفهوم مارکسیستی آن و جمعیت کارور مدرن که تنها بخش کوچکی از آن در مشاغل تولیدی‌اند قایل می‌شوند. اما این تمایز به دید متیک تمایزی غیرواقعی و ساختگی است، زیرا آنچه پرولتاریا را از بورژوازی متمایز می‌کند، حرفه‌های خاص پرولتاریا نیست، بلکه نبود کنترل بر موجودیتشان به دلیل فقدان کنترل بر ابزار و وسایل تولید است. تغییر شکل کار از تولیدی به خدماتی که ویژگی جامعه مدرن با صنعت خودکار است به هیچ‌روی جامعه سرمایه‌داری را از نیروی کار که مولد آن کارگر است، بی‌نیاز نمی‌کند. کارگر مزدبگیر، خواه یقه سفید یا آبی، که در صنایع به اصطلاح خدماتی مشغول به کارند، همچنان پرولترند و امروزه در نتیجه تمرکز سرمایه و حذف طبقه متوسط صاحب مال، به مراتب بیش از گذشته‌اند.
به‌زعم متیک نظام سرمایه‌داری مدت‌هاست از اینکه یک نظام تولیدی از لحاظ اجتماعی پیش‌رونده و مترقی باشد، باز ایستاده و با همه جلوه‌های ظاهری و عوام‌فریبانه که می‌کوشد خلاف آن را نشان دهد، تبدیل به شکلی واپس‌گرا و ویرانگر از تولید اجتماعی شده است. ادامه سلطه‌گری غیرمستقیم اقتصادی و استثمار کشور‌های کمتر توسعه‌یافته توسط سرمایه غربی نه هیچ راه‌حلی برای نیازهای واقعی توده‌های وسیع مردم این مناطق ارایه می‌دهد و نه مشکل اساسی تولید سرمایه برای سرمایه‌داری غربی را می‌گشاید. همه آنچه می‌کند در واقع طولانی‌تر‌کردن و حفظ کارایی اقتصاد در حال تجزیه دنیای سرمایه‌داری است از طریق سرکوب وحشیانه همه مقاومت‌هایی که فقر فزاینده و تسکین‌نیافته اجتماعی موجب آن بوده است. متیک امیدوار است؛ دست‌کم در آن بخش توسعه‌نیافته جهان فقر حاکم به شورش‌های مداوم و پیوسته‌ای علیه قدرت‌های سلطه‌گر خارجی و هم‌دستان داخلی آنها منجر شود.
بنابر نظر مارکوزه واقعیت طبقات زحمتکش در جامعه صنعتی پیشرفته‌، پرولتاریا، به معنی مارکسیستی آن یک مفهوم خیالی و اسطوره‌ای است؛ و واقعیت سوسیالیسم در دنیای امروز انگاره مارکسیستی از آن را به رویایی بدل کرده است. به عقیده متیک نه سوسیالیسم امروزینی وجود دارد که با عملکردش بتوان غیرواقعی‌بودن مفهوم مارکسیستی سوسیالیسم، یعنی جامعه بی‌طبقه و رها از روابط و مناسبات ارزش اقتصادی را اثبات کرد، نه واقعیت طبقات زحمتکش در جامعه صنعتی پیشرفته واقعیت مفهوم مارکسیستی پرولتاریا را انکار می‌کند و آن را نادرست می‌خواند، صرفا به این دلیل که سطح زندگی‌شان فرقی کرده و وضعیت مادی‌شان بهبود یافته و آگاهی طبقاتی‌شان نیز دود شده و به هوا رفته و به کلی نابود شده است. جامعه اکنون نیز مانند گذشته میان مالکان‌ وسایل تولید و طبقه کارگر فاقد سرمایه تقسیم شده است، یا میان کنترل‌کنندگان سرمایه و زحمت‌کشان مزدبگیر فاقد قدرت.
متیک اعلام می‌کند در شرایط فعلی هر چیزی ممکن است- حتی انقلاب پرولتری- و این نشان از ادامه موجودیت پرولتاریاست که گفته می‌شود نه تنها نسبت به از میان رفتن آگاهی طبقاتی‌اش، بلکه همچنین در عملکرد و وظایف اجتماعی در جریان زوال و نابودی است. حتی اگر تعداد بیشتری از کارگران در مشاغل غیرتولیدی مشغول به کار باشند، در صنایع به اصطلاح خدماتی، ولی از آنجا که موقعیت اجتماعی‌شان در مقایسه با سرمایه‌دارها تغییری نکرده است، اکنون پرولترها همچنان پرولترند. در نتیجه، تمرکز سرمایه و حذف طبقه متوسط صاحب مال به مراتب بیشتر از گذشته شده است. البته تردیدی نیست که بخش قابل توجهی از این وابستگان درآمد دریافتی‌شان در حدی است که برای آنان زندگی‌ای در سطح زندگی بورژوا یا خرده‌بورژوا فراهم می‌کند، ولی اکثریت عظیمی، تا آنجا که به سطح زندگی مربوط است در رده کارگران مزدبگیر قرار می‌گیرند هر قدر هم که شغل آنها ممکن است غیرتولیدی باشد. در واقع مارکوزه می‌خواهد نشان دهد که چگونه پرولتاریا در جامعه سرمایه‌داری کنونی در طبقه بورژوا حل‌شده است اما پل متیک بر گسترش پرولتاریا تاکید دارد.
همه طرح و نقشه‌ها و حدس و گمان‌ها پیرامون فرض توانایی نظام سرمایه‌داری و یا حتی پذیرش این توانایی در حفظ سطح زندگی کنونی برای مردم زحمتکش و جمعیت کارکن جامعه است. اما متیک این توانایی را انکار می‌کند. به‌رغم رفاه در بخش کوچکی از جهان، وضعیت انسانی به‌طور کلی به نحو فزاینده‌ای نفرت‌انگیز و غیرقابل تحمل شده است. و این وضعیتی است که در محدوده نظام سرمایه‌داری نمی‌تواند دگرگون شود و پایان سرمایه‌داری نیز تنها به صورت پایان روابط اجتماعی طبقاتی، در قالب الغای طبقه پرولتاریا قابل تصور و امکان‌پذیر است. از این‌رو جامعه تنها در قالب ایدئولوژیک تک‌ساحتی است، اما در دیگر جنبه‌ها، همان نظام کهنه سرمایه‌داری است. سازگاری و انطباق ایدئولوژیک بستگی به شرایط رونق اقتصادی و رفاه دارد و از خود هیچ توان و قدرت ایستادگی ندارد.

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter