جمع
مطالعاتی رادیکال*
تقارن سالگرد بنیادگذاری حزب توده ایران، ادامه دهنده آرمانهای انسانی
که همرزمان ما حیدر عمواوغلیها و ارانیها چراغ آن را روشن کردند با
نخستین سالگرد آغاز جنبش جنبشها، جنبش زن، زندگی، آزادی ما را بر آن
داشت تا نگاهی به برخی پرسشهای فراروی مبارزان چپ و کمونیست ایران به
این جنبش داشته باشیم.
"آن چه مرا نکشد قوی ترم می سازد" (نیچه)
ما از آغاز جنبش زن، زندگی، آزادی قاطعانه آن را یک جنبش مترقی، عدالت
خواهانه و دمکراسی خواهانه ارزیابی کردیم که نه سرکوب خونین و نه
دسیسهها و نیرنگ بازی های رژیم نه تنها نمی تواند چراغ آن را خاموش
کند بلکه آن را بارورتر و استوارتر خواهد کرد. ما با توجه به شرایط
منطقه و ایران و یورش نولیبرالیسم به دستاوردهای طبقه کارگر در سراسر
جهان و برآمدن موجی از افراطگرایی جدید در جهان و اسلام سیاسی در
منطقه شرکت در این جنبش و کمک به سازماندهی آن، همزمان با مبارزه
تئوریک و سیاسی علیه نیروهای راست مخالف ج.ا را مهمترین و فوریترین
وظیفه خود و هر نیروی سیاسی مترقی و میهن دوست تشخیص دادیم. ما موضع
برخی عناصر چپ محور مقاومتی علیه جنبش زن، زندگی، آزادی را بخشی از
کارزار دراز مدت ارتجاع سرمایهداری و رژیم اسلام سیاسی علیه جنبش چپ و
در کانون آن حزب توده ایران ارزیابی کرده و میکنیم. ما موضع آن عناصری
که به بهانه خواست لغو حجاب اجباری و آزادیهای فردی و اجتماعی حضور در
این جنبش را نفی کرده یا آن را یک جنبش خرده بورژوایی و بدترازآن توطئه
دشمنان جمهوری اسلامی قلمداد میکنند یک انحراف آشکار از اصول مارکسیسم
و کمونیسم انقلابی ارزیابی کرده و اعتقاد داریم مسئله حجاب اجباری
مسئله کانونی جنبش و جامعه ایران و خواستۀ برحق و اولیه و بدیهی زنان
ایران است و بدون هرگونه اما و اگر قاطعانه از این خواسته زنان که
خواست جامعه ایران است حمایت میکنیم. ما پس از گذشت بیش از یک سال از
آغاز جنبش و به میمنت
۱۰
مهرسالگرد تاسیس حزب توده ایران مایلیم با جمعبندی و طرح مجدد برخی
پرسشهای بنیادی و مهم که در یک سال گذشته و در ارتباط گسترده رو در رو
یا از طریق رسانهها با رفقای چپ، به ویژه جوانان و دانشجویان و
کنشگران طبقه کارگر داشتهایم ارزیابی خود را به بحث و گفتگو بگذاریم.
گستره و ترکیب طبقاتی مشارکت کنندگان جنبش
اقتصاد ایران حلقه ضعیفی از زنجیره تامین سرمایهداری جهانی است که
برپایه صادرات مواد خام و نیمه خام قرار دارد و در یک سده اخیر همواره
زیر سلطه بورژوازی بازار در اتحاد با بورژوازی بوروکراتیک و لمپن
بورژوازی بوده است. اجرای پروژه نولیبرالیسم توسط دولتهای پس از جنگ
در ایران و مالیسازی اقتصادی در سطح جهانی و ملی منجر به تحولاتی در
راس هرم قدرت و چیرگی روزافزون بورژوازی مالی با همدستی بورژوازی
بوروکراتیک و بازار در خدمت برنامههای نظامی و امنیتی بر اقتصاد کشور
گردیده است. این تغییرات زیر سلطه بانک ها و بنگاه های مالی و صندوق
های سرمایه گذاری به فربه شدن برخی صنایع انحصاری رانتیر مانند نفت،
گاز، پتروشیمی، فولاد و… منجرشده، و اجرای سیاست های صنعت زدایی و
مقررات زدایی و آزادی بازرگانی خارجی به نوبت خود موجب تحولاتی در
قاعده و میانه هرم قدرت شده است، به این معنی که نه تنها کارگران و
مزدبگیران که در نوک پیکان سیاستهای سرمایهداری نولیبرالی قرار گرفته
و زیر فشارهای خرد کننده اقتصادی هستند، بلکه لایههای
میانی جامعه نیز از این سیاستها به شدت آسیب دیدهاند، سویههای
ویرانگر این سیاستها پیامدهای سویی برای لایههایی از بازاریان
خردهپا و کسبه و بورژوازی مولد با درجاتی از شدت و ضعف داشته و به
موقعیت سیاسی و اجتماعی آنان آسیب زده است. سیاستهای راهبردی مالی
گرایی و مقررات زدایی که مشخصا توسط علی خامنهای هدایت میشود جزیی از
برنامه خالص سازی راس هرم قدرت یعنی بورژوازی مالی، بوروکراتیک و بازار
است که بررسی آن مجالی دیگر میطلبد.[۱]
این
سیاستها به علاوه اسلام سیاسی در خدمت بازتولید سلسله مراتب قدرت،
آشکارا جامعه را به دو پاره تقسیم کرده است که یک بخش آن را اقلیت
ممتاز بسیار کوچک دارای حق مطلق، و بخش دیگر را توده های بی حق مطرود و
گرفتار روزمره در انواع و اشکال تبعیضهای اقتصادی، جنسی و جنسیتی،
قومیتی، ملی، زیست محیطی تشکیل می دهند که در اثر اجرای سیاستهای
نولیبرالیسم در ورطه فقر و بیکاری فرو رفته یا در معرض از دست دادن
موقعیت اجتماعی و اقتصادی خود در لبه پرتگاه سقوط به طبقه کارگر و یا
بیکاری مطلق هستند و اکثریت مطلق مردم ایران در شهر و روستا را تشکیل
می دهند.
آیا جنبش زن، زندگی، آزادی جنبش ملی و دمکراتیک و ضد
سرمایهداری است؟
ما جنبش کنونی را به لحاظ موقعیت اقتصادی و سیاسی نیروهای مولد و
پایگاه اقتصادی و اجتماعی مشارکت کنندگان و شعارها و خواستههای آنان،
در مرحله ملی و دمکراتیک ارزیابی کرده از این رو شعارهای سوسیالیستی و
گنگ همچون کنترل شورایی و از این دست را در خدمت پیشبرد هدفهای جنبش
ارزیابی نکرده و آن را شعاری غیر واقعی و بدون ارتباط با جنبش ارزیابی
می کنیم. در همین رابطه باید بگوییم ما پاسخ سرراستی برای این پرسش که
آیا مبارزه علیه انواع تناقضها و تضادهای جنسیتی، قومیتی، ملیتی، زیست
محیطی، شهروندی، هویتی و فقر، بیکاری، بی خانمانی، جاماندگی از آموزش و
دسترسی به بهداشت و ستم و تبعیضهای اجتماعی و اقتصادی مبارزه علیه
سرمایهداری یا انحراف از مبارزه علیه سرمایهداری است نداریم؛ ما این
پرسش را چنین بازتعریف میکنیم: آیا
مبارزه علیه تبعیض جنسی، جنسیتی، قومیتی، ملیتی، دینی و بهره کشی از
طبیعت مبارزه علیه استثمار سرمایهداری است، یانه؟ یا سرکوب اقلیتهای
جنسیتی، قومیتی و ملیتی و آزادیهای مدنی، حقوق شهروندی و اجتماعی و
حقوق طبیعت در خدمت بهره کشی بورژوازی است، یانه؟
ما بحث خود را با این جمله برودل میآغازیم: « سرمایهداری نبود که
سلسله مراتب را اختراع کرد، همان طور که بازار یا مصرف را اختراع نکرد،
بلکه از آن استفاده برد و می بَرَد.»[۲] به
عبارتی بدون اینها هم سرمایهداری خواهد توانست به حیات خود ادامه
دهد. سرمایهداری غربی در دوران انباشت اولیه (بدوی) ناچار بود با
اعطای حقوق فردی به زنان و دهقانان وابسته به زمین و حقوق شهروندی و
مالکیت، نیروی کار مورد نیازش را فراهم کند، البته بورژوازی این کار را
با هویت زدایی از هویتهای تاکنونی جنسیت، نژاد، مذهب، ملیت، شغل یا
هر هویت دیگری انجام داد و بدینوسیله همگان را به پرولتاریا تبدیل کرد.
سپس برای بهره کشی بیشتر یا بهتر بگوییم سرکوب بهره کشانه هویت جدیدی
به آنها داد. در عصر سرمایهداری انحصاری، بورژوازی طبقه کارگر را به
زیر طبقههای گوناگون و گاه متضاد با جنبههای حقوقی و اجتماعی و
اقتصادی تجزیه کرد؛ کارگر: {زن، مرد، شهری، روستایی، صنعتی،کشاورزی،
یقه سفید، یقه آبی، قراردادی، پیمانی، حجمی، دورکاری، برون سپاری،
شرکتی و غیره و غیره}. از دید ما تلاقی کارگر با هویتهایی چون جنسیت،
نژاد، فرهنگ، ملیت و شهروندی درجه یک و دو، شهرستانی و مرکزنشین و
ایجاد زیرطبقات مصنوعی استثمار و فقر آنان را پوشیده نگاه می دارد و آن
را به عواملی سوای استثمار سرمایه نسبت می دهد. تجزیه طبقه کارگر به
هویتهای متناقص و گاه متضاد سبب ایجاد آشفتگی فکری و تئوریک گردیده بر
تناقضهای ساختاری سرمایهداری و ناتوانی سرشتی آن در ایجاد جامعهای
برابر یا برخوردار سرپوش نهاده و با انتقال این تناقضها به محدوده
جامعه مدنی از آن در خدمت افزایش بهره کشی سرکوب گرانه سرمایهداری
بهره می برد. بورژوازی برای حفظ ارتش ذخیره کار تظاهر به بی اهمیت بودن
جنسیت می کند ولی زمانی این کار را می کند که با ماشینی شدن و سپس
دیجیتال شدن کار به نیروی عضلانی زیادی نیاز ندارد و زنان و کودکان نیز
می توانند از عهده کارهای تولیدی بربیایند، از این رو با دادن حقوق
فردی طلاق، سقط جنین، کار و مسافرت بدون رضایت شوهر به زنان به عنوان
نیروی کار آزاد، کارکردهای قهرآمیز را که ازلحاظ تاریخی به دولت تعلق
داشت به قلمرو مالکیت خصوصی منتقل می کند. این روند به طور کلی به
خصوصی شدن قدرت عمومی منجر می شود. در قلمرو مالکیت خصوصی است که ارزش
هر کس در نسبت بهرهوری او خلاصه میشود، بنابراین در کنار انواع سلسله
مراتب قدرت و ثروت قلمرو دیگری گشوده می شود، رقابت!
ثروت و فقر به قلمرو خصوصی منتقل می شود، یا به عبارتی قهر سیاسی
مستقیم از فرایند استخراج مازاد کنار گذاشته می شود و به دولت (به معنی
گسترده آن) منتقل می شود. سرمایهداری با قلب سکه آزادی به رقابت
اقتصادی، سیطره و هژمونی خود را زیر عنوان مبهم و چند پهلوی بازار به
عنوان یک ایدئولوژی پنهان میکند. بازار آن نیروی یگانه و داوری مقتدر
است که سره را از ناسره جدا می کند و قدرت تشخیص خوب از بد را منحصر به
خود می کند و نقش رضایتمندی و سرکوب را توامان بازی می کند. بازار
نیازهای بشریت را تامین و ارزش گذاری می کند و حتی جایگاه متناقض جامعه
مدنی را از آن خود می کند. هر آن چه بر سر راه رقابت آزاد و بازار است
بایستی از سر راه برداشته شود تا انباشت سرمایه و تملک ارزش اضافه توسط
بورژوازی استمرار یابد. بازار، رقابت بر سر دستمزدهای پایین تر، مقررات
زدایی از نیروی کار و کاهش ایمنی و آموزش و بهداشت را از نو تعریف می
کند و اتحاد صنفی کارگری و حتی انترناسیونالیسم کارگری با حذف مقررات
کار و دستمزد در رقابت برای جذب سرمایه صنعتی و استثمار بیشتر برای
تولید ارزش اضافه بیشتر در پای خدای بازار ذبح می شود. این گونه است که
بازار در تار و پود سازمانهای سیاسی و روشنفکران ارگانیک طبقه کارگر
رخنه می کند و به ایدئولوژی جهان روای چپ و راست تبدیل می شود.[۳] مارکسیسم
علم پراکسیس اجتماعی نیز هست، از این رو ایجاد ارتباط دیالکتیکی بین
مبارزه علیه تبعیضهایی که در چارچوب مبارزه برای دمکراسی و آزادی در
سپهر اجتماعی و سیاسی جامعه مدنی رخ میدهد، با مبارزه علیه بهره کشی
از طبیعت و انسان و صلح که زیست سرمایهداری به آن وابسته است امری
حیاتی است که جنبشهای توده ای و اجتماعی را به جنبش طبقاتی پیوند می
زند و همواره مورد توجه روشنفکران ارگانیک طبقه کارگر و احزاب سیاسی
کارگری بوده است. این موضوع را در ادامه پی میگیریم.
مشارکت طبقه کارگر در جنبش، آگاهی واقعی و آگاهی ممکن، انکار طبقه
اکنون به پرسش کانونی چپ کمونیست درباره حضور، مشارکت، هزمونی طبقه
کارگر در جنبش زن، زندگی، آزادی می پردازیم. در آغاز بایستی تاکید کنیم
نه در یک بحث محدود بلکه در دهها مقاله از سوی مارکسیستها از دوره
مارکس تاکنون به این موضوع پرداخته شده از این رو آن چه ما می خواهیم
در ادامه بحث بگوییم نه نخستین و نه نقطه پایانی بر آن خواهد بود. در
این باره از دید ما طرح مسئله به این شکل که چرا طبقه کارگر در جنبش
مشارکت می کند یا نمی کند نیست، بلکه صورت مسئله از دید ما هنوز همان
مسئلهای است که مارکس در کتاب خانواده مقدس بر آن انگشت مینهد:
“مسئله این نیست که این یا آن پرولتر یا کل پرولتاریا هم اکنون چه هدفی
را دنبال می کند، بلکه مسئله این است که پرولتاریا چیست؟ و در ارتباط
با این هستی چه وظیفه تاریخی را باید ایفا کند!” رویه دیگر این سخن این
است که ممکن است آگاهی واقعی طبقه کارگر با آگاهی ممکن آن منطبق نباشد.
در این زمینه نمونههای فراوانی را می توان برشمرد. ما در این جا به
نقل قولی از ایزاک دویچر در سالهای دهه
۱۹۶۰
اوج جنبش دانشجویی خطاب به دانشجویان اشاره میکنیم:” شما به نحو
پرشوری در حاشیه زندگی اجتماعی فعال هستید، و کارگران درست در قلب آن
منفعل. این تراژدی جامعه ماست، اگر به این تضاد نپردازید شکست می
خورید.” در این جا با عرض پوزش از خوانندگان ناچاریم به نقل قول دیگری
برای توضیحاتی که در ادامه خواهیم آورد متوسل بشویم. اریگی در ارتباط
با فعالیتهای سیاسی که در ایتالیا داشته نقل میکند در دیداری که با
کارگران یک کارخانه در جنوب ایتالیا در دهه
۱۹۶۰
داشته کارگران اتحادیهای در جنوب ایتالیا در تقابل با اتحادیههای حزب
کمونیست شعار سر می دادند «سیاست کافی است! ما به اتحادیه نیاز داریم». [۴]
از این دو نقل قول چه نتیجهای میخواهیم بگیریم؟ اینها هر دو بر
تفاوت و فاصله میان آگاهی ممکن طبقه کارگر با آگاهی واقعی آن انگشت می
گذارد که پر کردن آن وظیفه کنشگران سیاسی و روشنفکران ارگانیک طبقه
کارگر هست. برای توضیح بیشتر باز هم بایستی دست به دامن یکی از
نمونههای کلاسیک تاریخی در این زمینه یعنی شعار “زمین برای دهقانان”
بشویم. در زمانی که سوسیالیستها بر برتری کار تعاونی بر مالکیت خصوصی
تاکید داشتند و به درستی آن را از اصول سوسیالیسم برمیشمردند؛ لنین که
می دانست اغلب دهقانان طرفدار تزار هستند با شعار غیر منتظره “زمین مال
دهقانان” علیرغم خشم و غضب سوسیالیستهایی چون رزا بخش اعظم دهقانان
روسیه را به سمت انقلاب سوسیالیستی جلب کرد. در واقع برای لنین مسئله
اصلی این نبود که بدانیم اکنون فلان طبقه به چه می اندیشد، مهم این بود
که بدانیم چه تغییراتی ممکن است در ماهیت اساسی طبقه یا هر گروه
اجتماعی دیگری پدید آید؛ لنین اعتقاد داشت بایستی به دهقانان شمه ای از
مزایای سوسیالیسم و آن چه در آن دوران “بهره برداری دامنه دار” خوانده
می شد به آنان آموزاند، او این شعار را به عنوان برنامه میان مدت
سوسیالیستها برگزید زیرا در آن مرحله از انقلاب چشم پوشی از مالکیت
زمین توسط دهقانان دور از دسترس بود. این موضوع محوری کنشگران سیاسی
طبقه کارگر ماست که به پیروی از الگوهای جامعه شناختی رایج به آن توجهی
نمیکنند؛ زیرا جامعهشناسی هنوز علاقه دارد با تدوین پرسشنامههایی
از رهگذر شیوههای توصیفی بداند مردم به چه می اندیشند یا علاقه نشان
می دهند، بدون آن که بر پایه تحلیل جامعه شناختی به تغییری که در درک
یک طبقه یا گروه اجتماعی یا تاثیری که در فرایند تاریخی و عملی می
تواند داشته باشد اهمیتی بدهد. درباره عبارتی که از مارکس نقل کردیم
بحثهای فراوانی میان اندیشمندان مارکسیست در زمینههای فلسفه تاریخ و
پراکسیس اجتماعی وجود داشته، اما نتیجهای که بتواند در شرایط کنونی به
مبارزان طبقه کارگر یاری برساند این است که موضوع مهم شناختن
واقعیتهای اجتماعی است اما موضوع اصلی شناخت واقعیتهایی است که
ساختارهای دلالتگر هستند. “تبعیض” یا “سرکوب” در جامعههای سرمایهداری
حتی “سلسله مراتب” واقعیتهای اجتماعی هستند که بر استثمار سرمایه
دلالت نمی کنند، ولی مبارزه علیه هر یک از آنها می تواند به مبارزه
علیه استثمار سرمایه ختم شود. همان گونه که در آغاز بحث اشاره کردیم
بورژوازی همواره در تلاش بوده با رازآمیز کردن روابط و مناسبات مالکیت
و پنهان شدن در پشت انواع تبعیضها چهره استثمار و رابطه مزدی کار و
سرمایه را با انواعی از تناقضهای غیر اقتصادی کار و سرمایه از جمله
انواع سرکوب اجتماعی و ایدئولوژیک مخدوش کند، مهم ترین نتیجه یا هدفی
که سرمایه از این رازآمیزی دارد همانا انکار “طبقه” است. متاسفانه
روشنفکران ارگانیک طبقه بورژوا در انکار طبقه تنها نیستند، بلکه برخی
کنشگران و روشنفکران چپ نیز هویت و تعلق طبقاتی را به عنوان یک وجه
تمایز تا حد حاشیه ای پایین آورده[۵] و
با تمسخر پوسترهای کارگری با عضلات قوی دوران اتحاد شوروی ، در پی
جایگزینی هویتهای دیگری به جز هویت طبقاتی در جنبش کارگری هستند و
تاکید بر هویت طبقاتی را نکته انحرافی و مربوط به چپ از کار افتاده و
قدیمی (عین اصطلاحی که یک خانم در کلاب هاوس به کار برد) می دانند. یا
مفهوم تعلق طبقاتی و هویت طبقاتی را به تجربه زیسته مردم فرو میکاهند
که در آثار کسانی مانند آصف بیات به تجزیه طبقه در ارتباط افراد با
درآمد یا سرمایه درسی و غیره منجر می شود. این نوع تعریف از طبقه نه
تنها بر آشفتگی معنایی دامن می زنند که هیچ توضیحی بر مشکلات ساختاری
کار و سرمایه نمی دهد، بلکه در جهت مخدوش کردن هویت طبقاتی در
جنبشهای اجتماعی حرکت می کنند.
هر مبارزه طبقه کارگر مبارزه طبقاتی است
سرمایهداری با انتقال سازمان تولید به کارخانه یا بنگاه تولیدی همزمان
با تولید به تصاحب ارزش افزوده دست می زند. این اتفاق در سیستم
فوردیستی که تولید برپایه تجمع جغرافیایی و مکانی کارگران قرار دارد
تمرکز مبارزه طبقاتی را به محل تولید منتقل میکند. در فضای تولید است
که اعتصاب، سابورتاژ، سازماندهی کارگران بر سر دستمزد و ساعت کار روی
میدهد، سرمایه دار همزمان با مدیریت فرایند تولید، روابط آشتیناپذیر
تولید را نیز مدیریت می کند. اگرچه به گفته مارکس در این کشمکش همیشگی
بنیاد قدرت تصاحب کننده در استخراج مازاد – یعنی مالکیت سرمایه دار و
عدم مالکیت کارگر – به طور مستقیم مورد مناقشه قرار نمی گیرد، اما جدال
طبقاتی در هر واحدی به صورت منفرد در جریان است. در دوران پسافوردیستی
سرمایهداری با گسترش یا ایجاد فضا- مکان برای افزایش ارزش اضافه و
تصاحب آن سازمان تولید را چه به لحاظ فیزیکی و چه به لحاظ سلسله مراتبی
در ارتباط با ثروت یا بهره وری یا سرمایه اجتماعی پراکنده کرد تا
مقاومت سازمان تولید سرمایهداری در برابر اتحاد طبقه کارگر نامریی شده
و به کل جامعه منتقل شود. بنابراین اعتصاب یا اعتراض کارگران،
فرهنگیان، کارمندان، کارگران فصلی و موقتی در محیط کار یا خیابان و
سایر محیطهای کاری، در تضاد با اعتراضهای خیابانی برای سرنگونی حکومت
نیست، بلکه یکی از جلوهها و پایگاههای مبارزه دمکراسی خواهانه و
عدالت خواهانه و ضد تبعیض در خیابان است. کشمکش و ستیز طبقه کارگر در
محل کار اگرچه ممکن است ماهیت سیاسی نداشته باشد اما الزاما به معنی
کاهش مبارزه جویی نیست، بلکه بخشی حیاتی از آن است.
————–
علاقمندان برای مطالعه بخش اول به آدرس
:
ما و جنگ اوکراین – جمعی از هواداران حزب تودۀ ایران (داخل کشور)
وبخش دوم به آدرس:
درجدال با اپورتونیسم(۲)؛
جنگ اوکراین نقطۀ جوش تناقضهای سرمایهداری انحصاری – جمع مطالعاتی
«رادیکال»
مراجعه نمایند
****
این ارزیابی با استفاده از منابع زیر فراهم شده:
کاپیتال، جلد یک: مارکس، ترجمه ایرج اسکندری
خانواده مقدس: مارکس، ترجمه تیرداد نیکی
دولت
و انقلاب: لنین، ترجمه پورهرمزان
پویایی سرمایهداری، فرناند برودل، ترجمه مهران تابنده و دیگران
تاریخ و آگاهی طبقاتی: لوکاچ، ترجمه جعفر پوینده
مارپیچ سرمایه، گفتگوی دیوید هاروی و جووانی اریگی: ترجمه پرویز صداقت
دمکراسی در برابر سرمایهداری (تجدید حیات ماتریالیزم تاریخی) الن میک
سینزوود ترجمه حسن مرتضوی
تبار خیزش، آدام هنیه، ترجمه لادن هروی
امپریالیسم جدید، دیوید هاروی،
[۱] ویدئو
صحبت های خامنه ای در جمع معاون اول دولت روحانی و روسای بانک مرکزی
منتشر شده توسط صابرین نیوز
[۲] پویایی
سرمایه، فرناند برودل، برگردان به فارسی مهران پاینده و دیگران
[۳] رقابت
اقتصادی برای جذب سرمایه انحصاری نه تنها بین چین و مثلا هند به عنوان
دو اقتصاد نوپدید دیده می شود بلکه بین چین و ویتنام دو کشور به اصطلاح
سوسیالیستی با قدرت وجود دارد.
[۴] مارپیچ
سرمایه، گفتگوی دیوید هاروی یا جووانی اریگی، ترجمه پرویز صداقت
[۵] مثلا
تجزیه طبقه کارگر به انواع کارگران با سرمایه اجتماعی، منزلت اجتماعی و
پیشینه تحصیلی و غیره توسط اصف بیات را ببینید.
* توضیح
ضروری: ما نویسندگان این ارزیابی جمعی از هواداران حزب توده ایران –
درون کشور هستیم که صرفا در نوشتن و انتشار این ارزیابیها با امضا
«جمع مطالعاتی رادیکال» با یکدیگر همکاری داریم.
|