اندرو موری
رخدادهای مربوط به شورش نظامیان مزدور واگنر به رهبری پریگوژین در آخر
هفتهٔ گذشته در هالهای از ابهام قرار دارد. از این رخداد اخیر در جنگ
روسیه-اوکراین، با پیامدهای بالقوه جهانی، چه نتیجهای میتوان گرفت؟ اندرو
موری، مارکسیست برجسته و از رهبران شناختهشده جنبش ضدّجنگ،
تحلیلی منطقی در مورد این تحولات و ضرورت تمرکز همهٔ تلاشها بر روی
پایان دادن به جنگ در اوکراین ارائه میدهد. این تحلیل ورشکستگی
تفسیرهایی را افشا میکند که میکوشند بر وضعیت خطرناکی که در نتیجه
تداوم جنگ در اوکراین ایجاد شده است سرپوش بگذارند.
»مضحکۀ
واگنری«،
نوشتۀ اندرو موری
لنین نوشته بود که کشوری دارای نظام کمونیستی را حتی یک آشپز هم
میتواند اداره کند. با این همه، نظر او هرگز این نبود که یک ارتش
خصوصی در اختیار یک پیمانکار تهیه غذا گذاشته شود. این هم تازهترین
نوآوری رژیم پوتین در روسیه بود که احتمالاً اکنون خود رئیسجمهور هم
از آن پشیمان است. تحلیلهای بیشماری (بیشتر آنها بر اساس تئوری
توطئه) درباره این شورش وجود دارد. واقعیت شگرف آن است که شرکت خصوصی
واگنر، با حداقل
۲۵هزار
سرباز مسلح و مجهز به تانک و توپخانه سنگین، این توانایی و ظرفیت اجرای
عملیات نظامی مستقل از دولت را داشت تا حدّی که میتوانست ستاد ارتش یک
منطقه [روسیه] را، ظاهراً بدون شلیک حتی یک گلوله، تصرف کند.
هیچیک از این رخدادها عادی نیست. روسیه انحصار مالکیت گروههای نظامی
مزدور را ندارد، ولی هیچ ارتش خصوصی در هیچ کجای دنیا تا کنون به چنین
موقعیتی نرسیده بود که بتواند در جریان جنگ، دهها هزار نفر از نیروهای
خود را بهراحتی از منطقه جنگی بیرون بکشد تا با کارفرمایش تسویه حساب
کند. البته باید در نظر داشت که توسعه حکومت روسیه به کشوری مقتدر، در
پی فروپاشی اتحاد شوروی، همچنان در جریان است.
در سالهای حکومت نامشروع یلتسین، الیگارشهایی مانند یوگنی پریگوژین،
مالک سازمان واگنر، بدون کوچکترین توجهی به دولت یا رهبر الکلی آن،
آزادانه هر کاری میکردند. پوتین این را از افتخارات خودش میداند که
رابطهٔ میان حکومت و سرمایهداری بزرگ آنارشیستی روسیه را به چیزی شبیه
به آنچه در دیگر کشورهای سرمایهداری حاکم است تبدیل کرده است، که
البته احتمالاً چنین نیز نیست. شبکه چندلایه و در هم تنیدهٔ وابستگی
رئیسجمهور روسیه به الیگارشی مالی ممکن است هرگز آشکار نشود، ولی
رخدادهای اخیر نشان داد که این رابطه به صورتی که قانون اساسی روسیه
مقرر کرده است نیست، بلکه چیزی بیش از ضدّانقلاب نکبتزده نیست.
سازمان واگنر در تهاجم روسیه به اوکراین، بهویژه بهعلت گزارش مرتب
رهبر آن از کاستیهای ارتش روسیه، سهم بزرگی داشته است. مشارکت این
سازمان در حملهٔ روسیه به اوکراین همزمان با حضورش بهشکل نیروی ضربتی
برای مداخلهٔ روسیه در غرب آفریقا بوده است که اغلب بیش از رقیبان
استعمارگر سابق مورد پذیرش دولتهای آفریقایی است. اکنون بجاست که به
فهرست دستاوردهای این سازمان، شلیک به چند هواپیمای جنگی روسی و آشفته
کردن ذهن رهبران روسیه نیز اضافه شود تا کارنامه عملش تکمیل شود.
نیروهای مسلح و امنیتی روسیه فعلاً به پوتین وفادارند، زیرا وی هنوز
همهٔ توان سیاسی خود را به کار نگرفته است. به همین علت است که حملهٔ
واگنر به وزیر و مسئولان وزارت دفاع روسیه هرگز موفق نمیشد.
سازمان واگنر تازهترین گروهی [از ناپلئون تا هیتلر] است که لشکرکشی
ناموفقی به سوی مسکو کرده است. البته، با نزدیکتر شدن به مسکو، راه
بازگشت سختتر میشود، ولی این سیاست نمایشی پوپولیستی خودش نمایشی
هیجانانگیز بود. سخنان پریگوژین، هنگامی که “فساد و بیکفایتی” سران
ارتش روسیه را محکوم میکند، بیشک خوشایند مردم است. این لشکرکشی
پردهای از نمایش درام شکستهای روسیه است که بسیاری از مردم کشور از
آن باخبرند. میتوان بهدرستی فرض کرد که روسیه اکنون آن موقعیتی را
ندارد که در فوریه
۲۰۲۲
انتظارش را داشت. اگر چنین وضعیتی در زمان اتحاد شوروی پیش میآمد،
ژنرال شویگو و ژنرال گراسیموف در مقام خود باقی نمیماندند و شاید حتی
آزاد نمیماندند. آنها ژوکوف و روکوسفسکی نیستند. آنچه امروزه چرخهای
دولت روسیه را میگرداند، تعهد به یک هدف مشترک نیست. آنهایی که از
روابط خوبی با رأس قدرت دولتی برخوردارند، هزینهای برای اشتباههایشان
نمیپردازند.
افسانهسراییهای دوران تزاری در مورد نپذیرفتن موجودیت کشور اوکراین،
پنهان کردن فساد و ارتشا، عفو بیکفایتها، صدور مجوز برای ماجراجویی
افرادی مانند همین سرآشپز شورشی در این رژیم بورژوایی، همگی یادآور
بهکارگیری سبک پوتمکین در شبیهسازی بناهای باروک است. سرکشی پریگوژین
شاید آخرین شورش در این رژیم نباشد. وی این توجیه پوتین را که حمله به
اوکراین جنگ بازدارنده برای جلوگیری کردن از نسلکشی گسترده کییف در
دونباس بوده است با خشم رد میکند. رهبر واگنر میگوید که این طور
نیست. حتی اگر این طرح ولودیمیر زلنسکی واقعیت داشته باشد، روسیه با
استقرار نیرو در دونباس میتوانست خیلی راحت این طرح را خنثی کند، نه
اینکه ارتش روسیه را در سراسر اوکراین پراکنده کند.
پریگوژین مقامهای ارشد روسیه را در پخش این اطلاعات گمراهکننده مقصر
میداند. هیچکس از واقعیت اوضاع خبر ندارد. یک مَثَل معروف میگوید که
شکست مانند یتیم است؛ اگرچه روسیه در اوکراین شکست نخورده است، خبری
نیز از به راه افتادن رژه پیروزی نیست. نهتنها هیچیک از دلایل پوتین
برای حمله به اوکراین (جلوگیری از توسعهٔ ناتو، دور نگه داشتن اوکراین
از آمریکا، تغییر رژیم در کییف، یا حتی آوردن دونباس به زیر حکومت
روسیه) حاصل نشد، بلکه دقیقاً خلاف آن رخ داد. بنابراین، اگرچه
نمیتوان گفت که پریگوژین کبوتر صلح است، ولی هیچچیزی نمیتواند جلوی
طرح این پرسشها را بگیرد که همهٔ خواهان گرفتن پاسخ آنها هستند.
به نظر میرسد که استقبال خیابانهای روستوف از فرماندهان تازهوارد
چندان ناخوشایند هم نبود. به همین دلیل است که میتوان پیشبینی کرد که
احتمالاً الیگارشی به پوتین بیاعتنا شده است. ممکن است انتخاب مجدد
پوتین در سال آینده دیگر آن رسمیت مورد انتظار را نداشته باشد، اگرچه
احتمال برآمدن نظامی جدید در مسکو که حاضر به تسلیم در برابر تحریکهای
ناتو باشد بسیار کم است.
مبهمترین نکته این است که چگونه شورش واگنر به چنین نتیجهٔ ناروشنی و
موقتی رسید. در بامداد آن روز، پوتین گروه واگنر را خائن اعلام و محکوم
کرد و قول داد که شورشیان محکوم و مجازات خواهند شد. در شب همان روز،
الکساندر لوکاشنکو، رئیسجمهور بلاروس، که دامنهٔ اقدامهای مستقل او
در چنین مواردی باید حداقل باشد، برای توافق صلح میانجیگری کرد. بر
اساس آن توافق، گروه واگنر به اشغال روستوف پایان داد تا اشغال اوکراین
را از سر بگیرد، جایی که روسیه در حال دفاع در برابر تهاجم متزلزل
کییف-ناتو است و پریگوژین ترجیح داد که از آنجا بگریزد.
سرآشپز سابق ظاهراً به پناهگاهی در بلاروس فرستاده شده است. اگرچه دست
حکومت روسیه آنقدرها که خیلیها فکر میکردند دراز نیست، ولی اگر
بخواهد مطمئناً میتواند تا مینسک هم برسد. با این همه، به نظر میرسد
پوتین در روز بعد، از قولهای خود برای حفظ وضعیت کنونی عقبنشینی
میکند و بهشدت در مورد خطر ظهور مجدد بلشویسم هشدار میدهد. البته ای
کاش که این هشدار او حقیقت داشته باشد. به سود پریگوژین است که خود را
از چشم مأموران سازمان امنیت ستاد ارتش روسیه
(GRU)
در امان نگاه دارد.
فقط ضعیفترین رژیمها مسئولان چنین ماجراجویی را بدون مجازات
میگذارند. شاید الیگارشی روسیه پریگوژین را بهعنوان نوعی بدیل
پوپولیستی برای پوتینیسم در حال زوال موقتاً حفظ کند. یا شاید صرفاً تا
زمان بازگشت مزدوران وی به سازمان واگنر، یا به ارتش رسمی روسیه یا
دوباره به زندان، مجازات وی به تعویق بیفتد. ولی دو نکته را باید در
نظر داشت. نخست اینکه این فراز و نشیبها تهدیدی برای جریانی در جهان
است که خواهان برقراری آتشبس و مذاکرات صلح است، مگر اینکه جهان مشکلی
با سرآشپز مجهز به سلاح هستهیی نداشته باشد. هرچه این جنگ طولانیتر
شود، اوضاع پیشبینیناشدنیتر و اجتنابناپذیرتر میشود. دوم اینکه
حکومت متزلزل روسیه نتیجهٔ فروپاشی سوسیالیسم و قدرت طبقهٔ کارگر و
جایگزین شدن آن با حکومت الیگارشی است. همین امر در اوکراین- بهاضافهٔ
حضور ناتو- نیز صدق میکند. این همان فاجعهٔ بزرگی است که بسیاری از
فاجعههای دیگر را به وجود آورده است.
به نظر میرسد که میراث لنین پوتین را رها نمیکند، و درست هم همین
است. این میراث با تبعید- یا مجازاتی بدتر- برای پریگوژین سمج از بین
نخواهد رفت. ولی تا زمانی که طبقهٔ کارگر نتواند برتری ارزشهای خود را
بر ارزشهای الیگارشی و سرمایهداران نظامیشدهاش تثبیت کند، ما فقط
میتوانیم برای پایان دادن به درگیری اوکراین، که پیامدهای تهدیدآمیز
آن فزایندهتر میشود، تلاش کنیم.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ
۱۱۸۵،
۱۲
تیر
۱۴۰۲
|