نویدنو 12/09/1400
چاپ مطلب
-
پرندهای که از قفسِ فصلِ سرد گذشت
-
از خویش ردّ و نشانهای میگذارد
-
که قفسها بشکنند!
-
هجرت که ادامهی بیبازگشت نیست...
چند شعر در رثای علی یزدانی
برای رفیقِ بیخلل، علی!
لیلا احمدی افضلی
آی همدلان!
همیشه که بهار
آغازگرِ زایش و پریدن نیست؛
زمستان هم که باشد
پرنده، انگیزهی پرواز دارد
بدانسان که قفس را
یارای بازداریش نیست
حتی قفسِ تن!
بگذارید زمستان
بر رِخوَتِ خود پایداری کند
اما
پرندهای که از قفسِ فصلِ سرد گذشت
از خویش ردّ و نشانهای میگذارد
که قفسها بشکنند!
هجرت که ادامهی بیبازگشت نیست...
چهارشنبه ، ۱۴۰۰/۹/۱۰
برای علی یزدانی
حسین اکبری
سهمی برای دوستی از پیشینه ی خود
در میان ننهادی
چرا که بسیار کلام مشترک
بین من و تو
جاری بود
حدی برای دوستی
از پیشینه خود
مقرر نکردی
چرا که
بی نهایت آمال
در کلام مشترک
بین من وتو در افق بود
رختی برای دوستی
از پیشینه ی خود
به تن نکردی
چرا که رخت کار
زیبنده ترین جامه
بر تنِ من و تو بود
چه نیک رسم رفاقت را تمام کردی
چون
حقیقت را
به مصلحت وا نگذاردی.
حقیقت تو واقعیت تو بود
و پیشینه ات پاره ای از آن
نهم آذر یک هزار و چهارصد
خیالت راحت رفیق
داود جلیلی
با رفیق علی یزدانی
خیالت
راحت رفیق
رقص شورانگیز برگ هاست
در فروکش پاییز
در تمام راه!
اما،
"شعله های آرزوت"*
شکفته می شود بهار
در قدم ها و قلب ها
و قلم،
صفحه های سفیدِ
"نان و کار و امان"** را
- که آرزوی تو بود-
پر می کند از تلاش!
ما،
- من و بچه های امروز و فردا-
دلخواسته هایت را
سرودی خواهیم کرد،
در بارگه بیداد!
تو دوباره بر خواهی خاست
ازقیام قریب قیامت،
- قیامت رهایش دست ها و داس ها-
خیالت
راحت رفیق،
رقص شورانگیز برگ هاست
در طول راه،
با فرو کش پاییز!
اما،
یاد تو،
در سینه های ما
طلوع بهاران است!
داود جلیلی
دهم
آذر ماه 1400
* و** برگرفته از شعر علی یزدانی
@etehadesarasari
شعرها برگرفته از کانال تلگرامی اتحاد
سراسری بازنشستگان ایران
|