نویدنو 07/06/1400
چاپ مطلب
کودتای 28 مرداد، خیانتی که با مقاومت ملی، سرکوب میشد
مقاومتی که اگر به تنهائی صورت میگرفت،پیامدی همطراز کره و اندونزی
داشت
علی
پورصفر (کامران)
مارک
آنتونی، یار وفادار ژولیوس سزار، پس از قتل او بهدست بروتوس و کاسیوس،
برای تحریک جمعیت حاضر در اطراف جسد سزار علیه قاتلان او، چنین آغاز
سخن میکند: کار بدی که مردمان میکنند، بعد از مرگشان باقی میماند
و عمل نیک غالباً با استخوانهایشان مدفون میشود. (به میانجی
آبراهامیان در کتاب کودتا) برخی متفکران چنین گرایشی را کجتابی
نامیدهاند. این وارونگی طولانی که تاریخ را به مخالفانش وامیگذارد،
با روزگاری پیش آمده که هر چند به انقضا رسیده اما هنوز منتفی نشده
است. به همین سبب تلخکامیهایش هنوز دامنگیر ذائقه جامعه بشری و
کاهنده قدرت هماوردی و مبارزهجوئی برابر خیر و شر و حق و باطل است.
این کجتابی همواره مهابتی کمرشکن دارد اما در هرجا که حدود ترقی
عمومی، متناسب با احکام دوران نباشد، نفاذ آن افزایش میگیرد و غلبه بر
آن نیز سختتر میشود. تأخیری که همچنان حسرتی در دلهای ماست.
میهن ما در
طول 120 سال گذشته با وجودی که سه انقلاب را پشت سر گذاشته است (نهضت
ملی کردن نفت، دستکمی از انقلاب نداشت) هنوز نتوانسته آن کجتابیها
را که شبهآگاهیهای برآمده از آن در یک قرن گذشته به سنگواره معرفت
عمومی تبدیل شده، به زیر کشد و مانع از کارسازیهای ضدملی آن شود.
انقلاب مشروطیت با همه تجاوزات و دستاندازیهای ویرانگری که علیه آن
صورت گرفت -بهویژه از ناحیه امپریالیستهای روسیه تزاری و بریتانیا- و
علیرغم سرنوشت تلخ و غمبار آن که حاصل قدرت تاریخی فئودالیسم و
ملوکالطوایفی عشایری و پیروی اتباع این دوران منقضی از استعمار و
امپریالیسم بود، یک دسته تغییرات را از اعماق جامعه به سطح کشانید و
حکومتهای بعد از خود را ناگزیر از رعایت صوری برخی از این تغییرات
گردانید. انقلاب ضد سلطنتی و ضد امپریالیستی مردم ایران در سال 1357 با
هدایت تغییرات مشخصی از اعماق جامعه به سطح، آنها را بازگشتناپذیر
کرده است.
اما از
نهضت ضد استعماری و ضد استبدادی ملی کردن نفت چه برجای مانده است؟ این
سؤال، پاسخ بیجانی دارد. میدانید چرا؟ برای این که مقاومت علیه آن
خیانت و پیروزی بر آن جنایت، 25 سال بعد میسر شد و بنا به تعبیر زیبای
موسی مهران، افسرسرنگهبانی خانه زنده یاد دکتر محمد مصدق، 22 بهمن سال
1357 در حقیقت همان 29 مرداد سال 1332 بود. یعنی همانی است که
میبایستی در فردای کودتا 28 مرداد صورت میگرفت.
ریشههای
این تأخیر حیرتانگیز در کجا بود؟ و چرا از این نهضت بزرگ تنها
خاطرهها و برخی یادمانها از رهبر شریف آن دکتر محمد مصدق و همراه
دلاورش، مرحوم دکتر حسین فاطمی برجای مانده است؟ برخی دلالتهای انقلاب
مشروطیت، چونان نهرهای بزرگ همچنان جاری است اما از دلالتهای نهضت ملی
کردن نفت، حتی نشتابی نیز دیده نمیشود.
تمامی
قوانین دولتی کابینه دکتر مصدق که بر اساس اختیارات قانونی فوقالعاده
مصوب 12 و 20 مرداد 1331 مجلسین شورای و سنا تنظیم شده بود، از فردای
کودتای 28 مرداد باطل شد و برخیشان که صورتهائی از آنان در دورههای
بعدی مجلس شورای ملی اعاده گردید، چنان مسخ شده و یا عاری از پشتوانه
بودند که تا انقلاب ضدامپریالیستی مردم ایران در بهمن 57 هیچ تأثیر
معنیداری بر سیر تحولات جامعه ایران نداشتند. این قوانین فوقالعاده
که بهبود عمومی در 9 حوزه اساسی زندگانی ایرانیان را هدف داشت در مجموع
بالغ بر 122 لایحه قانونی بود که اجرای آنها با همه ضعفهای خود
میتوانست بخش معینی و حتی مؤثری از تعارضات و تضادهای جامعه ایران را
به سود خلقها و تودههای مردم و زحمتکشان ایران، تخفیف دهد و ترقیات
محسوسی را میسر سازد؛ اما طبقه حاکمه فاسد و بیوطن و مردمستیز ایران
که مزدوری برای استعمار و امپریالیسم را همواره بر هرگونه تعلق دیگری
ترجیح میداد، با هرگونه تحولی به سود مردم و بهویژه زحمتکشان مخالف و
بیگانه بود و برای تحکیم رفتارهای کودتا در 29 مرداد علیه این لوایح،
15 ماه بعد، و از طریق مجلس هجدهم در 18 آبان 1333، کلیه لوایح دکتر
مصدق را بهطور قانونی ملغی کرد. به راستی نهضتی با آن عظمت که توانسته
بود امپریالیسم را تا لبه اخراج از ایران نزدیک کند، چرا بدینگونه سهل
و آسان بر زمین نشست و تسلیم دشمن خود شد؟
پاسخ این
سؤال را باید در نوع رابطهای جستجو کرد که نهضت ملی و بهویژه رهبران
آن، با وسیعترین گروهبندی طبقاتی ایران -یعنی رعایای بیزمین و
کارگران و خرده مالکان کمزمین و تودههای فقیر عشایری- در نظر داشت؛ و
آن رابطه چیزی نبود جز پیروی تام و همهجانبه طبقات زحمتکش و محروم، و
سازمانهای متعلق به آنان از همه اهداف و برنامهها و سیاستهای نهضت
ملی. چنین توقعی در هیچ کجای دنیای انقلابی و ترقی خواهی و
استقلالطلبی، پسندیده نبود و هرجا که چنین شد، نهضت ملی نیز به زیر
افتاد. مقاومت دیگر نیروهای ترقی خواه ملی در برابر چنین توقعاتی، بیش
از آنکه رهبران نهضت ملی را به تناقضات و تضادهای رفتارها و
توقعاتشان حساس کند، محرک پافشاریهایشان بر همان توقعات میشد و از
این میان فراغتی برای امپریالیسم و همدستان داخلیاش فراهم میآمد که
تأمین آن در شرایط دیگر شاید هیچگاه و دستکم بدینگونه برای امپریالیسم
میسر نمیبود. در این فراغت هرآنچه که بدتر و پلیدتر است، با آسودگی
خاطر و با سهولتی غیرقابل باور به معرکه مبارزات ملی منتقل میشود و
مصالح انبوهی برای تغییر مسیر مبارزه ملی و تضعیف آن فراهم میآید.
بدین ترتیب است که دوستان به دشمنان تبدیل میشوند و استوارترین
گروههای مبارز ضداستعمار و مخالف امپریالیسم از عرصه مبارزات ملی
اخراج میشوند و نیروهای ملی حاکم به تحریک دشمنان دوستنمای خود
اختلافات درون خلقی را به خصومت و دشمنی یکدیگر و علیه سایر فعالان ملی
دگراندیش تبدیل میکنند و بر اساس برخی هماندیشگیها و گرایشهای
مشترک طبقاتی، به مخالفان و دشمنان آن دگر اندیشان، بیشتر از همانان
اعتماد میکنند و چه بسیار مفاسد دیگر. این فراغت، مخفیگاه همه
بیگانهپرستان و مردمستیزان و اعمالشان و جولانگاه همه کهنهپرستان و
آرزوهای ضد ملی و ضد انقلابیشان است و در چنین فضائی است که
امپریالیسم امریکا از سال 1327 تشکیلات جاسوسی و تخریبی موسوم به اداره
هماهنگی سیاسی را که سپس «بدامن*» نام گرفت در ایران مستقر
نمود. این تشکیلات جهنمی چنان تفوقی یافت که توانست عالیترین دستاورد
بینالمللی خود را در مبارزه با استقلالطلبی و استعمار ستیزی و
سوسیالیسم در آسیای جنوب غربی و تمام خاورمیانه، فقط در ایران کسب
نماید و چنان لطماتی بر پیکره جبهه نیروهای خلقی و یا دستکم برمناسبات
بالقوه و بالفعل نیروهای این جبهه وارد کند که عواقبش همچنان برقرارست
و ادامه دارد.
بدامن در
ایران، نخست برای تخریب چهره شوروی و سوسیالیسم و بهویژه علیه حزب
توده ایران به راه افتاد و در سال آخر دولت ملی دکتر مصدق، جهت اصلی
خرابکاریهایش متوجه دکتر مصدق و براندازی دولت او شد. استقلال طلبان
میانهحالی که چشمان خود را بر روی همه تبهکاریهای بدامن بسته بودند،
تصور نمیکردند که این حیوان هار دستآموز، روزی همانان را آماج
ویرانگریهای خود خواهد کرد. آنان باور نداشتند که مخالفت با سوسیالیسم
و با جنبش کارگری، بیزاری از لب و لباب عدالت و آزادی است و هر لعابی
که به خود بگیرد، جز پوششی برای این بیزاری نیست.
بدامن از
سال 1327 تا 1333 هرچه که میخواست و یا میتوانست -البته در حوزههای
تعریف شدهاش- انجام داد و این رفتارها تا استقرار قطعی دولت کودتا
ادامه یافت: انتشار تبلیغات مکتوب و شایعات دروغین و انواع
کاریکاتورهای زننده و پخش بروشورهای ضد شوروی و ضد حزب توده و تألیف و
انتشار کتابهای جعلی به نام برخی شخصیتهای سرشناس و یا چهرههای
گمنام و ارائه تصاویر بهشدت غیر واقعی از وضع مردم شوروی و بهویژه
مسلمانان این کشور و انتشار کتاب و نشریات و بروشورها و اعلامیههائی
به نام حزب و علیه اسلام و روحانیان و شخصیتهای سرشناس مسلمان و
استخدام لمپنها و چاقوکشان محلات فقیرنشین جنوب شهر و همچنین احزاب
شبه فاشیستی پان ایرانیست و سومکا و سپس حزب زحمتکشان ملت ایران (که
خود بر اساس مشارکت ماموران سفارت امریکا تأسیس شده بود) و حملات مکرر
و بیپایان این اوباش به میتینگها و مراکز حزبی و کارگری.
این عملیات
با حفظ مضامین سابق از سال 1331 و بهویژه بعد از قیام پیروزمند 30
تیر، جهات ویرانگرانه خود را بیشتر متوجه دولت دکتر مصدق کرد و به
تطمیع برخی نیروهای جبهه ملی و تشدید اختلاف همانان با دکتر مصدق و
ایجاد نفاق میان رهبران روحانی و غیر روحانی جبهه ملی و انتشار
کاریکاتورها و مقالات تفرقهبرانگیز علیه هردو گروه به نام گروه مقابل
و انتشار شایعات کثیف علیه دین و تبار دکتر مصدق و درباره همدستی پنهان
او با دولت شوروی و حزب توده ایران و تهمت حمایت از گروههای تجزیهطلب
و تخریب وضع اقتصادی و اجتماعی ایران و ارسال پیامهای تلفنی و کتبی
برای بزرگان و روحانیان سرشناس به نام حزب توده و راهاندازی
میتینگهای مصنوعی به نام حزب و اتحادیههای کارگری و بیان شعارها و
توقعات بهشدت افراطی و غیر واقعی و انواع و اقسام سیاهکاریها دیگر.
یکی از اعمال کثیف بدامن در نیمه اول سال 1332، انفجار بمبهای گندناک
در برخی مساجد تهران و انتساب این عمل پلید به حزب توده بود.
سوی دیگر
عملیات تبهکارانه بدامن و مزدوران ایرانی آن، متوجه تأمین آمادگیهای
شبهنظامی برای جنگ و گریز با دولت حاضر و مقاومت در برابر دولت آینده
حزب توده شد. به نوشته گازیوروسکی در کتاب کودتای ایرانی، مأموران
متخصص سازمان سیا در امور شبه نظامی، به سال 1331 هماهنگیهای لازم را
با خوانین قشقائی به عمل آوردند و کل شبکه آمادگی عملیات شبهنظامی را
در منطقه قشقائی مستقر کردند و انبارهای متعددی برای نگهداری اسلحه و
مهمات و حتی پول نقد و سکههای طلا و تدارکات لازم جنگهای چریکی را
برای تفنگچیان قشقائی ساختند. میلانی در کتاب نگاهی به شاه نوشته است
که طراحان کودتای 28 مرداد برای مقابله با شکست احتمالی کودتای خود،
برنامه جایگزین داشتند. تصمیم شان سرراست این بود که در صورت شکست
کودتا، در هرجای کشور که توانستند -و ترجیحاً در جنوب - منطقهای به
نام ایران آزاد تشکیل دهند. اسداله علم در خاطرات خود، از تأسیس و
تربیت واحدهای شبه نظامی مخالف دولت مصدق توسط خود در بیرجند و قائنات
خبر داده است (دوشنبه، 10 دی 1352). شخص او بارها از اراده خود در
مخالفت با دکتر مصدق یاد کرده و ضمن یکی از همین یادآوریها اعتراف
میکند که: مدیر یک روزنامه مصدقی را در مشهد که فکر میکنم نام خوشه
یا سنبله داشت (هفتهنامه سیاسی خبری خوشه به مدیریت عبدالله برقعی
رضوی) و به زن من فحاشی کرده بود، به وسیله مرحوم عبداله خان خزاعی
تربتی که از اقوام من بود در مشهد دزدیدم و محمدرفیع خان، او را برای
من به بیرجند فرستاد ... در بین راه میخ طویلهای به مقعد او فرو کرده
بودند که واقعا باعث ناراحتی من هم از لحاظ انسانی و هم از لحاظ اینکه
مبادا بمیرد، شد. بالاخره آنقدر او را نگهداشتیم و معالجه کردم تا مصدق
افتاد.
به گزارش
نیکلا بوویه در کتاب شیر و خورشید، اربابهای بوکان در بهار سال 1332
از جسارت رعایای خود در عملی کردن پیشنهاد دکتر مصدق برای کاهش بهره
مالکانه و افزایش سهم رعایا از محصول به خشم آمدند و به جان رعایا
افتادند و قریب 50 نفر را کشتند و گوش برخیها را به تیرهای خانه
هایشان میخکوب کردند و با کودتای زاهدی همراهی داشتند.
این
نمونهها تنها اندکی از همان آمادگیهای جنایتکارانهای بود که از
سالهای 1324 – 1325 در تمام ایران بسیج شد و علیه همه آزادگان و
استقلالطلبان و ملتدوستان به کار آمد: عملیات اشرار قادیکلائی که
همگی از مزدوران سرلشکر ارفع بودند، علیه حزب توده و شورای مرکزی متحده
کارگران شاهی در تیرماه 1324؛ اعمال حزب جنگل کلاردشت و کجوردر غرب
مازندران؛ حملات چند گانه نصرتاله خان صوفی سیاوش حاکم مؤروثی و مالک
بزرگ املش به شهر لنگرود؛ جنگ و ستیزهای حاجی خان کلانتری حاکم و مالک
مؤروثی رودبار با نیروهای فرقه دموکرات در طارم؛ عملیات خوانین
طالشدولاب و ماسال و شاندرمن و اسالم و کرگانرود علیه فرقه دموکرات؛
جنایات خوفناک ذوالفقاریها و امیر افشاریهای زنجان در همان راستا؛
تهاجم اعضای مسلح اتحادیه عشایر خوزستان به اعتصاب بزرگ کارگران شرکت
نفت در تیرماه 1325که قریب یکصد کشته داشت؛ استدعای سرکردگان
این اتحادیه از دولت انگلستان برای تصرف خوزستان و الحاق آن به کشور
عراق؛ عملیات رسوای نهضت جنوب در شهریور و مهر 1325 که قریب
150 کشته به جا گذاشت و دهها میلیون تومان از اموال مردم و بیشتر از
این اموال دولتی غارت شد و چند هزار قبضه سلاح جنگی دولتی به دست
تفنگچیان عشایری افتاد. این نهضت قلابی را کنسولهای بریتانیا در جنوب
ایران به راه انداخته بودند و بهویژه آلن ترات نقش مؤثری در
راهاندازی این موج خون و جنایت داشته است.
یکی از
بدترین اعمال این نهضت، چگونگی تصرف روستای بانش در دهستان بیضا از
توابع اردکان فارس (سپیدان امروزی) و تجاوز به چندین زن و دختر و کشتار
چندین کودک و چندین زن و مرد این روستا بوده است. کلیه اعضای این به
اصطلاح نهضت، از نظر طراحان کودتای 28 مرداد، کاندیداهای شرکت در
هرگونه اقدام و عملیاتی علیه دولت قانونی دکتر مصدق و متحدان آن بودند.
همه شرکت کنندگان عشایری و فئودالی در سرکوبی فرقه دموکرات آذربایجان و
همه سرکردگان عشایری ایران که در گردهمائی سال 1327 تهران حضور یافته
بودند، از فعالان بالفعل کودتای 28 مرداد نیز بهشمار میآمدند و به
همین سبب برخی از آنان نظیر سلطان محمودخان ذوالفقاری و محمدحسن خان
امیر افشاری و سید مرتضی خان رنجبر وکیلی به سبب شرکت در کودتا به
درجات افتخاری ارتش و نشانها و مدالهای دولتی رسیدند.
به هر حال
کودتا پیروز شد و این در حالی بود که رهبری حزب توده ایران در همان روز
دوـسه بار وخامت اوضاع تهران را به دکتر مصدق اطلاع داد و متأسفانه
دکتر مصدق که فریفته اعتماد بیسبب خود به فرماندهان نظامی و انتظامی
خیانتکار و کودتاچی شده بود، آن هشدارها را وقعی ننهاد و چون کار به
آخر رسید در پایان آخرین هشدار حزب، به گوینده اظهار داشت که: همه به
من خیانت کردهاند... شما به وظیفه میهنپرستانه خود هر طور صلاح
میدانید، عمل کنید.
تشخیص حزب
اما این بود که بهترین و شاید تنها راه مقابله با کودتا، مشارکت جبهه
ملی و شخص دکتر مصدق در مقاومت است. با این همه در روزهای اول بعد از
کودتا، حزب توده عملیاتی را برای ایجاد آمادگی مقابله مسلحانه با کودتا
و ارتش آغاز کرد و در صدد تشکیل واحدهای شبهنظامی مقابله با کودتا
برآمد و تمرینهائی را در اطراف تهران و برخی شهرهای دیگر آغاز کرد و
حتی در یک مورد به تصرف موقت شهربانی و ژاندارمری دماوند رسید (نک:
دکتر عباس منظر پور، خاطرات پیرمرد، ص 167 – 169). اما سرانجام تمام
عملیات لغو شد و برنامه دعوت از دکتر مصدق برای شرکت در مخالفت ملی با
کودتا اولویت یافت. به گزارش سرگرد مهدی همایونی (خسرو پناه، سازمان
افسران حزب توده ایران، ص 260 – 265) نامه حزب توده را که حاوی پیشنهاد
آن حزب برای خارج کردن مصدق از زندان و دعوت او از مردم برای سرکوبی
کودتا بود به دکتر مصدق داد اما او به علت بیاعتمادی و کینهای که از
حزب به دل داشت (آن کجتابی را به خاطر بیاوریم) این دعوت را نپذیرفت و
علیرغم اصرار فراوان سرگرد همایونی از تصمیم خود منصرف نشد و به این
ترتیب برنامه صحیح حزب توده برای تشویق مردم به مقاومت در برابر کودتا
با استنکاف دکتر مصدق به جائی نرسید.
سالها بعد
پیرمرد شریف و میهندوست ما که دریافته بود تنها نیروی بینالمللی حامی
دولتهای ملی و ملتهای ضد استعمار، دولت شوروی و بهویژه دولت شوروی
در دوران استالین بوده است، با صراحت خجولانهای اعلام داشت که دولت من
زمانی سقوط کرد که استالین مرد (خاطرات و تالمات، ص 185 و 189 و 345 و
395 و 396).
شواهد یادشده برای این عرضه گردید تا هشداری باشد مبنی بر اینکه قدرت
مخرب و سفاکی که میتوانست 7 سال پیش از کودتا تمام ایران را برآشوبد و
هزاران نفر را بهویژه در آذربایجان به قتل برساند، و میتوانست موجب
تجزیه کشور شود و یا میهنمان را دربست در اختیار امپریالیسم قرار دهد،
به همین ترتیب، میتوانست یک کودتای شکستخورده را به سبب انفراد
زیانبار نیروهای ضد کودتا، به جنگی خونین علیه همه مردم و همه کشور
تبدیل کند و ایران را به تجزیه بکشاند و در پایان نیز همه کسانی را که
نقشی در مقابله علیه کودتا داشتند و یا به هرترتیبی مخالف آن بودند قتل
عام کند.
بخش بزرگی
از رهبران نیروهای ملی و استقلالطلب، از جمله کسانی بودند که در
چارچوب توصیف درخشان میرزایحیی دولتآبادی درباره ابوالقاسمخان
ناصرالملک قراگوزلو قرار داشتند: او نیز مانند اغلب دانشمندان
ایران، طبیعت او بر دانشش غلبه دارد. عبارت فوق معنای ساده و
روشنی داشت. یعنی اینکه اغلب دانشمندان ایران، نه از دانش و آگاهیهای
شان، بلکه از منافع طبقاتی خود پیروی میکردند و نهضت ملی کردن صنعت
نفت نیز رنجور چنین آفتی بود. رهبر نهضت ملی که بیشتر پیروانش تحت
تاثیر القائات آمریکا و دشمنان دوستنما و کجتابیهای برساخته آمریکا
و انگلیس قرار داشتند، با همه صمیمیتها و صداقتهایش و با همه
انساندوستیها و میهن پرستیهایش، در لحظهای که باید تصمیمی دورانساز
اتخاذ میکرد، با خودداری از شرکت در یک تکلیف ملی، شرایطی را پذیرفت
که در هر حال به زیان مردم و کشور و به سود دشمنانشان میشد.
این رفتار
مرحوم دکتر مصدق میتوانست منتهی به ترغیب تنها یک جریان به مقاومت در
مقابل کودتا بیانجامد و جنگی به همراه داشت که سرانجامش مبهم بود و
بیآنکه بتواند آیندهای روشن را تضمین کند، دهها و شاید صدها هزار
انسان را به قتل برساند و بسیاری از دستاوردهای ترقیات عمومی ایرانیان
را نابود کند. آنچه که در یونان و فیلیپین و کره و اندونزی گذشت از
همین صیغه بود. رهبری حزب توده ایران صرفنظر از فراز و نشیبهای
سیاستهایش درباره نهضت ملی و در رابطه با کودتا، در این مورد به
درستی، فریفته موقعیت خود نشد و هر چند در آغاز کودتا قدرت بالفعل
خویشتن را برای کاستن دامنههای آن بهکار نگرفت (پلنوم چهارم حزب در
روزهای 5 – 26 تیر 1336 این رفتار را عدم تحرک رهبری حزب در برابر
کودتا فرموله کرده است) ولی با اتخاذ تصمیم درست و شایستهای، مانع از
قتل عامهای جبرانناپذیر و نابودی زیرساختهای عمومی و تجزیه کشور شد.
در هرحال دکتر مصدق سالها بعد تا حدودی به اهمیت پیشنهاد حزب توده
یعنی تشکیل جبهه متحد خلق واقف شد - این معنی را میتوان در ستایش
خجولانه مصدق از استالین مشاهده کرد - اما چه فایده که دیگر نه حزب آن
حزب سابق بود و نه استالینی در کار که حضورش مانع از تُرکتازیهای
امپریالیسم شود.
سوختم
در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه
ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
*
BEDAMN
یک نام رمز
انتشارنخست:
دانش و امید، شماره ۷، شهریور ۱۴۰۰
|