نویدنو 02/11/1399
چاپ مطلب
با اُسلوبهای سفسطۀ سیاسی آشنا شویم و مبارزه کنیم!
احسان طبری
بازنویسی و ویرایش: امید
توضیح ویراستار:
نوشتار حاضر یکی از مقالاتی است که اندکی پیش از یورش وسیع به رهبری و
کادرهای حزب تودۀ ایران در بهمن 1361 به نگارش در آمده و به همراه
مقالاتی دیگر در مجموعهای با عنوان "دوستان و دشمنان میهنِ انقلابیِ
ما" با نام "جعفر جاویدفر" (رفیقی که در تابستان67 در زندان اوین به
دارِ جلادان آویخته شد) توسط انتشارات توده در بهمن 1361 انتشار یافته
است. نثر به کار رفته در این نوشتار در انطباق کامل با مجموعه مقالاتی
است که پیش از آن توسط رفیق زندهیاد احسان طبری تحت عنوان "چگونه بحث
کنیم؟" به ویژه در ماههای پس از انقلاب که مناظرههای تلویزیونی پخش
میشد، در نشریات حزبی انتشار می یافت و لذا در تعلّقِ این نوشتار به
رفیق طبری جای هیچگونه تردیدی نیست. متن ویراستۀ زیر با اندکی حذف
عبارات مرتبط با موضوعات زمان نگارش به علاقمندان پیشکش میشود.
طرحِ مسئله
سفسطه*،
یکی از اشکالِ فریبنده، راستنما و پوشیده "ضدّ حقیقت" است که
سیمای "مستدلّ" و مبتنی بر "واقعیّات" به خود میگیرد،
لذا دارای قدرتِ گمراه سازی است. حقیقت، بازتابِ جامع و بیخدشه
واقعیّتِ عینی در اندیشه و سخن است. اگر این بازتاب همه سویه و جامع
نباشد، مخدوش شود، واقعیّتِ عینی را چنان که هست منعکس نمی کند و
میتوان از آن به نتایجِ غلط رسید.
تمامِ بنای عظیم و پُر زرق و برق تبلیغاتِ امپریالیستی در رسانههای
گروهی، کتب و مطبوعات،تئوریهای رنگارنگ اقتصادی اجتماعی و سیاسی
عمیقاً سفسطهآمیز است و گاه سفسطههای بسیار ظریف (نُه دهمِ حقیقت)؛
زیرا در عرصۀ مسائلِ اجتماعی، امپریالیسمِ سودطلب نمیتواند عینی و
حقیقتگو باشد. اگر عینی و حقیقتگو باشد، خود را رسوا می سازد. آیا
بهرهکش میتواند تصدیق کند که او از راه انگلیِ "شَتِهوار"،
از راه مکیدن خونِ کارگران و دهقانان و روشنفکران زحمتکش و پیشهوران
که ایجادکننده نعمتهای مادی و معنوی و "ثروت اجتماعی" هستند
زندگی میکند؟ اگر تصدیق کند، بلافاصله باید قبول کنند که انگلی کارِ
بدی است و انگل باید از جامعه، به عنوان انگل حذف شود و او البته این
را نمیخواهد. او میخواهد درست از همین راهِ بیدردسر بر روی "دوزخِ"
خلقهای فقیر و طبقات و قشرهای تهیدست، برای خود "بهشت" بسازد.
به همین جهت میگویند که: حتی اگر
۴=۲×۲
با منافع بهرهکشان مخالف بود، آن را منکر میشدند و گفتند: خیر!
۵=۲×۲
یا مساوی با
۳
و یا هر چیز دیگری است غیر از
۴ !
به چه دلیل؟ به دلایلِ سفسطهآمیز!
زمانی است که بهرهکش به "دلیل" متوسل نمیشود، ولو "دلیلِ علیل"
و با زور مسئله را حل میکند. ولی مواردی هم هست که بهرهکش مجبور است
ارائه دلیل کند و با زور، یا تنها با زور نمی توان کار را از پیشبرد.
گفتارِ تلویزیونی است، نطقِ سیاسی است، کتابِ توضیحی است، بحث و مناظره
است، سندِ دولتی است و غیره و غیره. در اینجا باید ناحق را حق جلوه
داد، چگونه؟
استفاده از برخی واقعیّات و مسکوت گذاشتن واقعیّاتِ دیگر
یکی از اُسلوبهای سفسطه، استفاده از بخشی از واقعیات (که به
سودِ سفسطهگر است) و مسکوت گذاشتن واقعیاتِ دیگر است (که به زیانِ
استنتاجات و دعاوی اوست). سفسطهگر دیگر به اصطلاحِ خودش بر اساس
واقعیات و دلیل و سند و مدرک سخن می گوید می تواند این واقعیات نادرست
هم نباشد. البته معمولا سفسطهگران نسبت به دیگران نه تنها بخشی از
وقعیتها را می گیرند، بلکه در خودِ واقعیت هم خدشه وارد میکنند،
سوهانکاریاش میکنند، کج و کولهاش میسازند یا سر میدهند زیر
ذرهبین میگذارند، یا صیقلاش میدهند، زیر ذرّهبین میگذارند و
بزرگش میکنند، در داخلِ "کادر" قرارش میدهند و برجستهاش
میسازند و غیره؛ وحال آنکه در واقع و نفسالامر چنین نیست.
تنها بررسی هر سویه یک مسئله و قرار دادن هر چیز به جای خود، میتواند
مقدّماتِ منطقی درست برای نتیجهگیری درست را به دست دهد. "قرار
دادن هر چیز به جای خود" و اضافه کنیم در اندازه ها و ابعادِ واقعی
خود؛ نکته مهمی است که نقض آن، شیوۀ دیگر سفسطه را به وجود میآورد.
عمده و غیرِعمده در روندِ موردِ بررسی
عمده، یعنی آنچه که یک جریان و جنبشِ سیاسی باید آن را در راسِ وظایفِ
خود قرار دهد و برای آن اولویت قائل شود. کسی که مسائل بسیار مهم دیگر
را که عمده نیست و حلِ آن، شرطِ حلِ مسائل دیگر نیست، عمده میکند، دست
به سفسطه زده است. سفسطهگران می آیند و کوهی "دلیل و سند و مدرک"
گرد میآورند و منظره می سازند، برای آنکه آن مسئلۀ عمده (یا به
فارسیِ سادۀ آن: اصلِ کاری) فراموش شود و در پشت این "پردۀ
دود"، امپریالیسم کار خودش را بکند. انقلابیونِ واقعی برعکس، تمامِ
توجه مقدّمِ خود را روی مسئله عمده، روی اصلِ کاری متمرکز میکنند و با
تشخیص درستِ بخشهای عمده، قطب نمای عملِ سیاسی خود را تنظیم میکنند.
مطلبی را که در این بند گفتهایم، میتوان به نحو دیگری نیز بیان داشت:
یک تابلوی نقاشی را در نظر بگیرید که چشم اندازی را نشان
میدهد. موافقِ علمِ مناظر و مزایا، نقاشِ واقعگرا با حفظِ اصلِ شباهت
با واقعیت، اشیاء، درختها، کوهها، انسانها، چارپایان، رود و دشت و
جنگل را در این منظره بزرگ و زیبا جای داده است. هر چیزی به جای خود
است و لذا ما گویی خودِ آن منظره را در برابر چشم داریم، زیرا چشمِ ما
نیز واقعیت را به همین نحو بازتاب میدهد. حال اگر کسی بگوید آن گاوی
که در آن سوی رود، در حاشیه کوه و دشت میچرد، باید بزرگتر از چوپانی
باشد که در زیر درختی در جلوی منظره نی مینوازد، طبیعتاً سخنی نادرست
گفته است. گاو میتواند به خودیِ خود و "به طورِ مطلق" بزرگتر از
انسان باشد ولی در منظره مورد بحث، در این مجموعه مشخص اشیا و پدیده
ها، مطلب "تناسبِ اجزاء نسبت به هم" است که مطرح میشود.
بیتناسبی، خود نوعی سفسطه است. اگر کسی مطلبی را بی تناسب نسبت به
وضعِ روز بزرگ کند یا کوچک کند، شاید دروغ نگفته است، زیرا اصلِ مطلب
واقع شده، ولی بیتناسبی در روابط اجزای یک امر وارد کرده، به سفسطه
دست زده است. غیرِ عمده را عمده، و عمده را غیرِ عمده کردن نیز
نوعی وارد ساختن بیتناسبی در میان اجزاء یک روند است.
استدلالاتِ تمثیلی بهجای استدلالاتِ علمی
در کشور ما (و نه تنها در کشور ما)، استفاده از "تمثیل" یا "آنالوژی"
مرسوم است. به جای دلیل حکایتی نقل میکنند یا ضربالمثلی میگویند، و
از شباهتِ یک سویه و یک جهته مطلبِ مورد بررسی با آن حکایت و آن
ضربالمثل استفاده میکنند. یعنی چون در این حکایت یا در آن ضربالمثل،
مطلب اینطور حل شده، پس در اینجا هم مطلب همینطور است! تمثیلِ منطبق
چیز خوبی است. گاه مطلبی را که در بیانِ تجریدی و انتزاعی خوب درک
نمیشود، یک مَثَل، یک تمثیل میتواند روشن سازد و درست هم باشد. یعنی
تمثیلِ ما مطلب را مخدوش نمیکند، بلکه آنرا روشن میسازد. در
ادبیاتِ نثر و نظمِ فارسی، از این نوع تمثیلها و ضربالمثلها فراوان
است که روشن کننده است و منطبق نیز هست. یعنی با موردِ مثال تطبیقِ
کامل دارد.
امّا گاه ضربالمثل و تمثیل، حربه و سفسطه است. طرف با به میان کشیدن
آن، خود را از استدلال در متنِ مسئله بینیاز میکند و با ایجاد یک
تأثیرِ روحی در محیط، شما را مغلوب جلوهگر می نماید و در "بوکسبازیِ"
بحث، حریف را به قولِ خودش "ناک آئوت" میکند!
در این نوع موارد باید طرف را به استدلالِ منطقی مبتنی بر واقعیات (فاکتها)
دعوت کرد و گفت که: اگر پس از استدلال، ضربالمثل یا تمثیلی هم
میخواهد بیاورد، کسی مخالف نیست ولی جانشین کردن تمثیل، آنهم
مخدوشِ آن به جای استدلال، خود نوعی سفسطه است.
توسّل به حربههای "طنز" و "هو" و "ادّعا"
یکی از مبتذلترین اَشکالِ خلطِ مبحث و "ناک آئوت" کردن طرفِ بحث،
که متاسفانه مرسوم است، به گوشهای نهادنِ منطق و توسّل به حربههای
طنز و هو و ادّعاست. اگر کسی در این امور مهارت داشته باشد، میتواند
حربه خود را به شکلِ کاری و موثر به کار اندازد و به نتیجه مطلوب برسد
(خنده شدید حضار!) و بحث خاتمه یابد!
ما با هو و ادّعا، یعنی حکمِ بدون دلیل تحت عنوان اینکه "همه
میگویند"، "اینکه دیگر روشن است" و امثال آن به کلّی
مخالفیم و آنرا نه تنها ضدّ منطقی، بلکه ضدّ اخلاقی هم میدانیم..
ولی ما با طنزِ با نزاکت و هنرمندانه -اگر محتوی آن منطقی و
عادلانه باشد-، هیچ مخالفتی نداریم. بسیاری از بزرگان این روش را با
محتوی درست و در جای خودش به شیوه زیبا و هنرمندانه به کار برده اند.
ولی طنز را نمیتوان جانشینِ استدلال کرد. طنزِ عادلانه و هنرمندانه را
میتوان فقط چاشنیِ استدلال کرد و نه جانشینِ آن. طنزِ عادلانه و
هنرمندانه مانند مثال و تمثیلِ منطبق، افزارهای کمکیِ یک استدلالِ
درستاند و نه جانشینِ آن.
برای احتراز از دراز گویی به همین نمونهها بسنده میکنیم. انواع سفسطه
زیاد است و در "تاریخِ منطق" بارها منطقیونِ معروف آنها را
گروهبندی کردهاند و برای آنها نامهای عربی و یونانی و لاتینی
مفصّلی وجود دارد که ما هیچ یک را به کار نبردیم، زیرا هدفِ ما در این
نوشته، کمک به مبارزانِ انقلابی اعم از مسلمان یا دگراندیش، برای
شناختِ "سفسطه" و تمیزِ آن از "بُرهانِ علمی" و احتراز
از انواع متداولِ سفسطه است و نه یک بحثِ تجریدی درباره جای سفسطه در
تاریخِ منطق.
سفسطه
یکی از "خطرناکترین" سِلاحهای یارانِ ستم و غارتگری و دروغ است.
سفسطههای ظریف که پروفسورهای علومِ اجتماعی آمریکا و اروپای غربی،
بهویژه تئوریدانهای سوسیال دموکراسیِ چپ و "کمونیستهای اروپایی"
(ئوروکمونیستها) در آن ورزیدهاند و یک چَمچِه قطرانِ دروغ را
وارد یک بشکه عسلِ حقیقت تحویل میدهند، دارای قدرتِ بزرگِ
گمراهسازی است، زیرا گاه شما در میمانید که در این کلافِ سردرگم، از
کجا باید استدلالِ افشاگرانه را آغاز کرد؛ و حال آنکه با تمامِ وجودِ
خود، با تمامِ "آنتنهای" انقلابی خود حس میکنید که این سخن درست
نیست، این سفسطه است.
پیشآهنگانِ جنبشِ انقلابی میهنِ ما، با هر بینشی که باشند، باید این
نکته را بیاموزند.
..........................................................................................................................................................
* سَفسَطِه = استدلال و قیاسِ باطل و مغالطه برای دگرگون نشان
دادن حقایق، انکارِ حسّیات و بدیهیات (فرهنگ فارسی عمید). تفکرِ فلسفی
سوفیستها یا سفسطائیون در 5 قرن پیش از میلاد در یونان که با سَفسَطِه
و مُغالطه قائل به وجود هیچ علم و حقیقتی نبودند. (ویراستار)
|