نویدنو 22/03/1399
چاپ مطلب
برای رومینا ، شکوفه ای که به خون نشست
رحمان
مجنونِ مغموم ،
دلباخته ی بادهای سوخته ،
روی کشاله ی چشم نوازِ سبزه های تالش ،
در پشتِ رویاهایِ گیسویِ سیه فامت
در آن شبِ هول
چه بر تو گذشت ؟
بار آخر شب بود
!
به سراغ آیینه رفتی ؟
و از پنجره اطاق کوچکت
در دیداری با آفتاب ،
جرعه ای از نور نوشیدی ؟
تکه های آرزوهایت را
لکه های خونی که بر دیوار و
آیینه نشست
-
تو رانکشت ،
و آن که گِلو ،
به داسِ خونین سپرد
عشق ناشکفته ای بود
در سرزمینی آلوده به گناه
-
که تو را از پا درآورد
.
رحمان - ا ۷
/
۳
/
۱۳۹۹
|