نویدنو 01/02/1399
چاپ مطلب
نویدنو: آن چه می خوانید تلاشی برای بازگشایی راز ادعای دروغ حاکمیت در
کودتا از جانب حزب توده ایران است. این مقاله با ای میل برای ما فرستاده
شده است
. ضمن تشکر از نویسنده محترم ، از کسان دیگری هم که در این زمینه می
توانند روشنگری کنند دعوت به نوشتن و ارسال نوشته هایشان می کنیم .
راز گشایی ازکودتای دروغین حزب توده ایران!
بامداد مهرگان
هدف این گزارش رازگشایی ازافسانه "کودتای حزب توده ایران" است که بعد
ازیورش جمهوری اسلامی ودستگیری بخش وسیعی ازرهبری، کادرها و اعضاء آن
دربهمن
1361در
درون زندان ساخته و پرداخته شد. آیا دستگیر شدگان داوطلبانه اقدام به
این اعتراف دروغین کردند و یا زیر شکنجه، این سناریوی از پیش طراحی شده
را روی کاغذ نوشتند؟ سازندگان کودتا چه سر نوشتی پیدا کردند؟
این گزارش بر اساس اسناد موجود و آخرین داده های منتشره ی اطلاعاتی از
سوی رسانه های رسمی خود رژیم تنظیم شده و حاصل چند ماه تحقیق است.
متاسفانه برای نگارنده به دلایل امنیتی ،امکان تحقیق میدانی و گفت و گو
با دست اندرکاران و مطلعان کودتا که هنوز زنده اند، وجود نداشت.
1- دروغ تازه: "کشف" کودتا
37 سال از سرکوب بیرحمانۀ حزب توده ایران می گذرد. اما هنوزحملات
امنیتی حکومت جمهوری اسلامی ایران علیه حزب طبقه کارگرِ ایران ادامه
دارد. بخش مهمی از این فعالیت پیگیر تبلیغاتی متوجه "کودتای حزب توده"
است.
در تازه ترین مورد سعی شده است تا با رویکرد"مستند" سازی این " دروغ"
را بخشی از تاریخ واقعی جلوه داده و حتی دستگیری رهبران و کادرهای حزب
در بهمن 1361 را به لو رفتن این "توطئه" د رمرحله تدارک مر بوط کند.
سایت امنیتی- سپاهی "تسنیم "که این وظیفه را بعهده گرفته، عنوان
فریبنده زیررا برای
"مستند
سازی"[1]
خود برگزیده است:
"
اسناد منتشر نشده از عملیاتِ «شعر»؛ بلندپروازی حزب توده برای کودتا در
ایران + عکس "
در مقدمه ی نوشته ای که قاعدتا باید حاوی "اسناد منتشر نشده"
باشد،توضیح داده می شود:
"حزب توده علاوه بر جاسوسی برای شوروی، در تلاش برای اجرای یک کودتا
بود؛ کودتایی که در مرحله طراحی و قصهپردازی لو رفت و طراحان آن حتی
فرصت نکردند، اقدام خاصی انجام دهند."
1.
کل متن "اسناد" ادعایی، کپی چند صفحه بازجویی است،
که توضیح داده نمی شود متعلق به چه کسی است،و صد البته فقط
برای امنیتی های" تسنیم" حکم سند را دارد. در جهان رها از سلطه ی
امنیتی ها برگه ی بازجویی فاقد ارزش حقوقی است و از جمله باین خاطر که
معلوم نیست نوشته ی روی کاغذ بچه طریقی اخذ شده است. بهرحال انتشار
تصویر چند صفحه بازجویی،سند دیگری است بر امنیتی بودن"خبرگزاری" تسنیم
که حتی به پرونده های چهار دهه پیش هم دسترسی دارد!
تسنیم که یک کودتای دروغین را از قول توده
ای ها "عملیاتِ شعر" نام داده و حتی اطلاع ندارد که این
نام را خمینی به این عملیات داده است، چنین قلمداد می کند که سرکوب حزب
توده ایران بدلیل لو رفتن این کودتا بوده است و اسناد آن هنگام بازجویی
وبعد از "ضربه" ی اول در 17 بهمن 61بدست آمده است:
"
طرح کودتای حزب توده بیش از آنکه قابلیت تحقق داشته باشد، بیشتر یک قصه
و توهم برای براندازی جمهوری اسلامی ایران بود. طرح آنان به قدری
متوهمانه و بلندپروازانه بود که در اولین گام شکست خوردند. تودهای ها
به قدری نیروهای امنیتی ایران را دست کم گرفته بودند که تصور نمیکردند
درمرحله طرحریزی، کودتایشان لو برود و دستگیر شوند."
گزارش امنیتی فوق که با عکس نورالدین کیانوری– دبیراول کمیته مرکزی
وقت- در زندان و درمحاصره پاسداران همراه است، برای نخستین بار بعد از
چهار دهه افسانه ی تدارک "کودتای حزب توده ایران" را از بعداز دستگیری
به قبل از آن منتقل ولو رفتن آن در مرحله برنامه ریزی- را علت
سرکوب قلمداد می کند.
-چرا؟ بعد از نزدیک به چهل سال، تبلیغات رژیم و در مرکز آن طرح کودتای
دروغین ادامه دارد و چرا "روایت رایج" ناگهان تغییر می کند؟
کالبد شکافی "روایت رایج" که در سالهای اخیر توسط نهادها و
رسانه های امنیتی بکرات مطرح گردیده، به یافتن جواب این پرسش کمک می
کند.
محمد مهدی پرتوی – بعنوان یک مسئول سابق حزبی- در آخرین مصاحبه ی پیش
از فوتش با یک نشریه امنیتی، باردیگر "روایت رایج" را تکرار می
کند.
مجله
"اندیشه نو" نشریه ایست که با هدف لجن پاشی بر تاریخ چپ ایران و بویژه
حزب توده ایران منتشر می شود. این مجله در شماره 38 خود (مهر و آبان
1395)"پرونده" ای را به حزب توده ایران اختصاص داده است. ف.م. سخن–
نویسنده سرشناس- درباره ی این
"پرونده"[2]
امنیتی می نویسد:
"اين كه بياييم گفتار مامور عالى رتبه ى امنيتى اوايل انقلاب - يعنى
جناب سعيد حجاريان را- در كنار گفتار آدم فروشى مانند مهدى پرتوى قرار
دهيم و شخص شديدا شكنجه شده اى - يعنى نورالدين كيانورى را- كه دست اش
از دنيا كوتاه است، وسط مجله دراز كنيم، و او را جاسوس و فلان و بهمان
بخوانيم، نه كمى، بلكه بسيار شرم آور است. اين پرونده ى بررسى حيات يك
حزب نيست، بلكه پرونده ى امنيتى ست كه در نشريه ى انديشه پويا باز شده.
"
محمدمهدی پرتوی ازجمله دراین مصاحبه ضد توده ای د رباره "کودتای
دروغین" می گوید:
" بحث
کودتا را یکی از بازداشت شدگان روز هفدهم بهمن در بازجویی های خود
به دروغ و برای خودشیرینی ساخته و پرداخته بود
او
در ایام نوروز سال 62 نقشه خیالی کودتا ی حزب توده را برای
بازجویش مطرح می کند. برای آن چارت هم می کشد که در آن کیانوری رئیس
جمهور و مثلا مسئول شعبه کارگری حزب وزیر کار و مسئول شعبه کشاورزی حزب
وزیر کشاورزی و... بوده اند. بر اساس این "اطلاعات" بازجوها به سران
حزب فشار می آورند و زیر این فشار بیش از ده نفر از سران به
کودتای قریب الوقوع اعتراف می کنند. تنها کسی که تا آخرین لحظه زیر
بار نمی رود کیانوری است. کیانوری چون حدس می زده که بازجویی هایش به
اطلاع مقامات بالا می رسد، در جایی نوشته که ما قصد کودتا نداشتیم و
اگر من در آینده چنین چیزی نوشتم قطعا زیر فشار بوده است."
فشرده ی دو روایت امنیتی یادشده عملا به " روایت رایج" درباره ی
"کودتای حزب توده" تبدیل شده است. روایتی سر و دُم بریده ازیکی- وشاید
مهمترین پرونده امنیتی- جمهوری اسلامی.
***
برای رمزگشایی ازتوطئه امنیتی چهل ساله ی رژیم به دهه ی "وحشت بزرگ "
وزمستان خوفناک سال 1361 برگردیم. صبح 17 بهمن 40 نفر از رهبران و
کادرهای حزبی در یورش سپاه دستگیر شدند. اکثریت رهبران حزب و کادرها
درمیان دستگیر شدگان بودند. در نوروز 62 به کودتا "اعتراف "شد.
حتی اگر روز اول فروردین 1362 را زمان مطرح شدن کودتا بدانیم،درست
43 روز از"ضربه اول" می گذشت.
پرسش:
چرا دو روایت آخر- تسنیم و پرتوی- و به
تبع "روایت رایج" د رمورداین مدت طولانی ساکت است.هم چنین چرایی و
چگونگی وارد شدن ناگهانی"ضربه" را مطرح نمی کنند. چرا؟
2-ضر به ی اول
سحرگاه 17 بهمن 1361حزب توده ایران مورد هجوم سپاه پاسداران قرار گرفت.
تاریخ ایرانی
[3]– سایتی نیمه امنیتی به مدیریت
صادق خرازی سفیر اسبق ایران در فرانسه و از بستگان سید
علی خامنه ای- می نویسد:
["
نورالدین کیانوری، دبیر اول حزب توده و
۴۰
تن از اعضای برجستهٔ این حزب بازداشت شدند. این بازداشتها نه تنها
برای تودهایها بلکه برای نیروهای امنیتی اطلاعات نخستوزیری و حتی
هاشمی رفسنجانی رییس وقت مجلس شورای اسلامی هم
غافلگیرانه
بود.
هاشمی رفسنجانی در یادداشتهای شخصی
۱۷
بهمن
۶۱
مینویسد: "امروز اطلاع دادند که سران حزب توده را به اتهام جاسوسی
دستگیر کردهاند.
قرار
نبود قبل از روشن شدن وضع عملیات اقدام
کنند ولی گویا خوف فرار داشتهاند..."
حجاریان میگوید که میان سپاه و اطلاعات نخستوزیری تقسیم کاری صورت
گرفته بود که بر اساس آن "مسائل خارجی به ما مربوط بود و امنیت به ما
ربطی نداشت. مسوولش سپاه بود و آنها پرونده را جلو میبردند. تقسیم
کار شده بود. دست محسن رضایی و بچههاش بود. یکی بحث جاسوسی تودهایها
بود و یکی جنبه امنیت داخلی آنها که ظاهراً ادعای همکاری با انقلاب
میکردند اما واقعیت طور دیگری بود.
بازداشت سران حزب توده اما گویی از این هماهنگیها و تقسیم کار
فراتر رفت. آنچنان که نارضایتی بخشی از نیروهای امنیتی که در
اطلاعات نخستوزیری روی جنبه جاسوسی پرونده مشغول به کار بودند را در
پی داشت. حجاریان میگوید: «نخستوزیری پیگیر پرونده جاسوسی آنها بود
و سپاه هم پیگیر پرونده امنیتی آنها. اما کار به یک تداخل جدی داشت
میکشید. مثلاً کیانوری را نخستوزیری تعقیب میکرد بعد میدید ماشین
تعقیب سپاه هم دنبالش هستند. با توجه به حساسیتهای زیادی که روی حزب
توده بود، این کارهای موازی داشت مشکلآفرین میشد.
خسرو
تهرانی
از آقای موسویخوئینیها خواست که تکلیف را مشخص کند و جلوی موازی
کاری را بگیرد. موسویخوئینیها با اجازهای که از امام گرفت ستادی را
تشکیل داد با حضور خودش و نماینده سپاه و نماینده نخستوزیری.»
با آغاز جلسات ستاد سه نفره در منزل موسویخوئینیها در جماران که
خسرو
تهرانی
به عنوان نماینده اطلاعات نخستوزیری در آن شرکت میکرد، به نظر
میرسید موضوع ناهماهنگی و موازی کاری حل شده است و کار با نظارت
خوئینیها پیش میرود اما در فاصله برگزاری یکی از این جلسات تا جلسه
بعد تماس نیروهای اطلاعات سپاه با موسویخوئینیها همه چیز را تغییر
داد.
حجاریان درباره این ماجرا میگوید:
"بچههای
سپاه اطلاعات غلطی به آقای موسوی خوئینیها دادند که این
تودهایها در حال فرار هستند. حتی شاید آنها را بازداشت هم کرده
بودند و این اطلاع غلط داده شد. حال آنکه نخستوزیری هم آنها را زیر
نظر داشت و اگر قرار بود فرار کنند، نخستوزیری هم میفهمید. بعد هم
نرفتند سراغ نیروی دست چندم حزب توده بلکه صاف رفتند سراغ کیانوری که
دبیرکل بود و او را دستگیر کردند."
این چنین بود که "ستاد سه نفره" عملاً به بنبست خورد و نیروهای
اطلاعات نخستوزیری که خود پیشنهاد تشکیل آن را داده بودند، برای
چارهجویی به دیدار موسوی خوئینیها رفتند. حجاریان میگوید: «رفتیم
سراغ آقای موسوی خوئینیها و گفتیم چرا این اتفاق افتاده؟ ایشان هم
گفتند که بچههای سپاه به من گفتهاند که اینها داشتند فرار میکردند
و موضوع هم امنیتی است."
بدین ترتیب در میانۀ موازی کاری اطلاعات سپاه و اطلاعات نخستوزیری که
به نظر میرسید با تشکیل ستاد سه نفره تا حدی کنترل شده است،
سپاه پیشدستی کرد
و به بازداشت گسترده سران و اعضای حزب توده دست زد. این چنین بود که
اطلاعات نخستوزیری هیچ گونه مسوولیتی را در قبال این پرونده نپذیرفت.
حجاریان میگوید: "گفتیم پس ببرید و خودتان بازجویی کنید و به ما هم
ربطی ندارد. متولی جاسوسی که نخستوزیری است نه قصد دستگیری داشته و
نه موضوعیتی برای آن میدیده. در جاسوسی آخرین مرحله دستگیری است. اول
باید مشخص شود که طرف با چه کسانی ارتباط دارد و چه میکند که به نظر
ما هنوز زمان دستگیری نرسیده بود."[
دراین تاریخ نویسی مخصوص جمهوری اسلامی، داده های تازه زیادی هست که از
زبان یک مقام امنیتی برای اولین بار مطرح می شود. و نام یک مقام مهم
امنیت دیگر بنام خسرو تهرانی هم به میان می آید.معلوم می شود که
در رقابت بین گرگها برای دریدن حزب توده ایران، سپاه با سند سازی و
دروغ گویی حتی به موسوی خوئینی ها " ازهماهنگی ها و تقسیم کار ها
فراتر" می رود و "سپاه پیش دستی " می کند.
اطلاعات متعدد دیگر هم روایت حجاریان را تائید می کند. از آغاز سال 61
همه
ی
نشریات
حزبی تعطیل شده بود و چند نفری از اعضای تحریریه مردم که در خانه
ابتدای خیابان میرداماد جمع می شدند، بولتن "تحلیل روز" را منتشر می
کردند که مصرف داخلی داشت. جلسات هیئت دبیران هم آشکارا تحت نظر بود.
در مورد نحوه دستگیری هم مطالب زیادی منتشر شده که از انتقال دستگیر
شدگان به پادگان عشرت آباد، تفکیک آنها وانتقال کسانی که در لیست بودند
به "کمیته مشترک" حکایت دارد. از صبح همان روز، بازجویی ازنورالدین
کیانوری و از صبح روز بعد شکنجه او برای گرفتن اعتراف آغاز شد. به
گفته سعید حجاریان:"
هرچند سپاه با بازداشت سران حزب توده سر و صدای بسیاری به پا کرده بود
اما هیچ پروندهای از این افراد در دست بازداشتکنندگان نبود.
مشکلی
که بچههای سپاه داشتند این بود که آنها را به عنوان پروژه امنیتی
گرفته بودند اما هیچ پروندهای از عناصری که بازداشت کرده بودند
نداشتند. جلساتشان در خیابان فرشته برگزارمیشد و ساعت مشخص داشت و
چیز مخفی نداشتند. این اطلاعات نادرستی که به آقای موسوی
خوئینیها گفته بودند یک جور باید جمع میشد..."( تاریخ ایرانی)
در مورد این اطلاعات نادرست، و همچنین علت پیش دستی سپاه
تنها در این سند اطلاعاتی منتشر شده، اما فضای شکنجه و اعتراف گیری در
اسناد متعدد از جمله نامه های نورالدین کیانوری، خاطرات م. الف. به
آذین و کتاب "نامه
هایی به شکنجه گرم"[4]
هوشنگ اسدی مطرح شده است.
حتی مهدی پرتوی می نویسد:"
سال
۶۹،
حکم من به بیست سال حبس کاهش پیدا کرد. در این دوره نماینده حقوق بشر
سازمان ملل،
گالیندوپل به ملاقات ما آمد. کیانوری به زبان فرانسه گفت که هر چه گفته
زیر
فشار شکنجه[5]
بوده است."
می توان فضا را در این اعتراف مسئول اداری کمیته مشترک خلاصه کرد:
برادر سلیمانی به در بند 107 تکیه داد و گفت:" کاری که با توده ای ها
کردیم با هیچکس نکردیم")نامه
ها- ص 20)
بر اساس اطلاعات موجود، در تمام این 43 روز- ضربه اول تا طرح دروغ
کودتا- بازجوها در سه شیفت و شبانه روز کار می کردند. به گفته
حجاریان:[6]
"پس از دستگیری گروه اول سران و کادرهای حزب توده کار شبانه روزی
بازجویی از آنان تا عید
۱۳۶۲
ادامه یافت. در این زمان بخش عمده بازجویان باتجربه واحد اطلاعات سپاه،
که طی این مدت عموماً حتی یک بار به خانه نرفته بودند، به تعطیلات
نوروزی رفتند."
طبق اسناد موجود د رمرحله اول بازجویی، شکنجه گران سپاه دنبال اسناد
جاسوسی بودند. حجاریان در مصاحبه با نشریه امنیتی
"اندیشه پویا"[7]
می گوید:
"
نخستوزیری پیگیر پرونده جاسوسی آنها بود و سپاه هم پیگیر پرونده
امنیتی...لذا
بچههای سپاه در بازجویی درماندند که چه کنند. به هر حال مملکت
به هم ریخته بود و رابطه ایران و شوروی خراب شده بود و...
و شد محوریت بازجوییها...
که ادعاها برای کودتا اثبات شود."
نتیجه گیری:سپاه
بر اساس اخبار دروغ در و اقع جعل سند، در سطح گسترده ای دست به سرکوب
حزب زد. هیچ پروند ه ای از دستگیر شدگان نداشت. درتقسیم کار بین
نیروهای امنیتی رژیم، سپاه مسئول فعالیت های امنیتی بود و فشار شبانه
روزی به گرفتن "اعتراف" حاصل چندانی نداشت که تازه آنهم در حوزه مسولیت
نخست وزیر ی یعنی جاسوسی بود.
باین ترتیب در نوروز62 به گفته ی سعید حجاریان:"
بچههای سپاه در بازجویی درماندند که چه کنند.
شد محوریت بازجوییها...
که ادعاها برای کودتا اثبات شود."
دراینجا – یعنی 43 روزبعد از ضربه اول- دو نام
مطرح
[8]می شود:
"بازجویی از آنان تا عید
۱۳۶۲
ادامه یافت
... در این زمان بخش عمده بازجویان باتجربه
واحد اطلاعات سپاه، که طی این مدت عموماً حتی یک بار به خانه نرفته
بودند، به تعطیلات نوروزی رفتند. در جریان تعطیلات و در غیاب بازجویان
خبره، سناریوی کودتای حزب توده توسط یکی از بازجویان (آقای ن.
س. پ. با نام مستعار ح. س.) و یکی از متهمان، هوشنگ اسدی، نوشته شد و
جنجالی بزرگ بپا کرد."
این اولین وآخرین بار است – فروردین 1395 - که نام و موقعیت این بازجو
یعنی ناصر سرمدی پارسا- حتی بصورت مستعار- د رمنابع داخلی
جمهوری اسلامی مطرح می شود. اما ده سال پیش از این تاریخ – 1385- نامش
افشاء و تصویرش هم منتشر شده بود. پنج سال بعد هم- 1390- "برادر حمید"
بعنوان یکی از کاراکترهای اصلی کتاب " نامه هایی به شکنجه گرم" که
بازجوی نویسنده کتاب و به روایتی بازجوی رحمان هاتفی( حیدر مهرگان) هم
بوده در کتاب معرفی شده بود.
در سال 1385عکس و مشخصات او توسط علیرضا نوریزاده در صدای آمریکا منتشر
شد. "برادر حمید" یا همان
ن. س. پ.(
ناصر سرمدی پارسا)
در آن زمان سفیرجمهوری اسلامی در تاجیکستان بود. بعد از افشای هویت او،
بلافاصله به تهران برگردانده و مشخصات او از سایت سفارت و کلیه منابع
موجود جمهوری اسلامی حذف شد.
دوباره به این فرد کلیدی با زخواهیم گشت.
موقعیت نام دیگر را باید در میان دستگیرشدگان حزبی جست و جو کرد. هوشنگ
اسدی یکی از چهل دستگیرشده ی بهمن 1361 است. طبق نوشته او د رکتاب "
نامه هایی به شکنجه گرم" ( فصل 19- مراسم گه خوران و کودتا) : بعد از
اعلام نفود حزب د رساواک به یک مهره ی سوخته سیاسی تبدیل شده
بود، بعنوان خبرنگاردرروزنامه مردم مشغول بکار بود . حتی در پلنوم
هفدهم شرکت نداشت، در اردیبهشت 1361- یعنی 9 ماه پیش از دستگیری- بعلت
کاهش فعالیت تحریریه مردم به کار تشکیلاتی در بخش 4 حزبی پرداخت وحتی
ارتباط دوستانه دیرسالش با رحمان هاتفی امکان ناپذیر نبود.
بر اساس اسناد موجود در هیچ یک از اعترافات تلویزیونی، کتاب های
خاطرات و اسناد موجود، نشانه ای ازارتباط او با شوروی دردست نیست.
3-افشاء و انتشار گسترده ی"قصه کودتا"
" ساختگی" و" خیالبافی" "قصه کودتا" ازهمان فروردین 62معلوم شد، و
درعمل نیزمسکوت ماند. درهیچ یک از"اعترافات تلویزیونی" به آن هم اشاره
نشد و جزو کیفرخواست هیچ یک ازمتهمان- حتی هوشنگ اسدی- نبود. اما "قصه"
بر سر زبانها افتاد و تا امروز- حدود سی و هفت سال- ادامه دارد،"
روایت رایج" در باره آن تکرار می شود و بتازگی هم سایت های امنیتی
برای اثبات یک"کودتای دروغین" سند روکرده اند.چرا؟
دنبال کردن مسیر" قصه کودتا" در این همه سال – البته بر اساس اسناد
موجود- می تواند تا حدودی پاسخگوی این چرا باشد.
منشاء خبر-
محمود اعتمادزاده (بهآذین) درکتاب خاطراتش- منتشره در سال 1387- می
نویسد:"روز دیگر، در پایان نخستین دهه فروردین
۱۳۶۲،
داستان تازهای آغاز شد و آن، در فضای جوشان دروغ و راست و شکنجه و فحش
و فریاد بازداشتگاه، گویی آتشی بود که درگرفت و یکباره زبانه کشید.
چنان که بعدها از "برادری" دستاندرکار که رازگشاییاش با من
نمیتوانست محضاًلله باشد شنیدم، یکی از زندانیان ترسخورده
تودهای، با نیروی تخیلی برانگیخته ازسختیهای زندان و زبانی که - شاید
برای آسودن از آزار بیامان بازجوییها، و از آن بیشتر، به امید
بازگشتن به آغوش پرمهر همسر- از دروغ پروا نداشت،"راز" مهمی را با
"برادران" در میان نهاده بود: حزب توده در تدارک «کودتا» است ..."
(پارس)[9]
برادری که به تصریح به آذین راز کودتا را درداخل زندان برای او مطرح می
کند، کیست؟
شیوا فرهمند راد
در صفحه 511 کتاب خاطراتش تحت عنوان "قطران درعسل"می نویسد : "
بازجوی به آذین
هویت این شخص را برای به آذین فاش” ساخت .
و مهرداد زمانی در
بررسی[10]
کتاب بالا " بازجوی به آذین" را معرفی می کند:"
بازجوی به آذین” جلاد بیرحمی است بنام “برادر مجتبی”
که نام کاملش “مجتبی سواد کوهی” است. همان سر بازجوی پرونده حزب توده
که نورالدین کیانوری در نامه های بعد از زندانش چند بار ازاو نام برده
است. "
قصه ای که سر بازجو، بقول به آذین" بخاطر خدا" برای او فاش نکرده،
ابتدا در زندان دهان به دهان می چرخد و سپس به خارج از زندان منتقل می
شود.وظیفه انتقال این قصه به خارج از کشور بعهده روزنامه انقلاب اسلامی
می افتد که موقعیت را مغتنم می شمارد تا آن را به چند مقاله ضد توده ای
تبدیل کند. نشریه نیمروز هم که در لندن منتشر می شود و مواضع ضد توده
ای دارد ، به گسترش آن کمک می رساند.
(هفتهنامه نیمروز، شماره
۵۱۹
و
۵۲۰،
لندن،
۱۸
و
۲۵
دی
۱۳۷۷)
در سال های اخیر که فضای رسانه ای کشور عملا در اختیار امنیتی ها قرار
می گیرد، وظیفه مبارزه با میراث چپ و بویژه حزب توده ایران بعهده ی
نشریه امنیتی " اندیشه پویا " می افتد. در
شماره ی
ویژه
این
نشریه، محمد مهدی پرتوی روایت " انقلاب اسلامی" را با همان ادبیات
تکرار می کند:
"بحث کودتا را هوشنگ اسدی از بازداشت شدگان روز هفدهم بهمن در بازجویی
های خود به دروغ و برای خودشیرینی ساخته و پرداخته بود.
در ایام نوروز سال 62 نقشه خیالی کودتا حزب توده را برای بازجویش مطرح
می کند. برای آن چارت هم می کشد که در آن کیانوری رئیس جمهور و مثلا
مسئول شعبه کارگری حزب وزیر کار و مسئول شعبه کشاورزی حزب وزیر کشاورزی
و... بوده اند. بر اساس این اطلاعات بازجوها به سران حزب فشار می آورند
و زیر این فشار بیش از ده نفر از سران به کودتای قریب الوقوع اعتراف می
کنند. تنها کسی که تا آخرین لحظه زیر بار نمی رود کیانوری است. کیانوری
چون حدس می زده که بازجویی هایش به اطلاع مقامات بالا می رسد، در جایی
نوشته که ما قصد کودتا نداشتیم و اگر من در آینده چنین چیزی نوشتم قطعا
زیر فشار بوده است."
عصاره ی آنچه روزنامه انقلاب اسلامی نوشته و عین آن را محمد مهدی پرتوی
مطرح کرده است، به "روایت رایج" تبدیل می شود.
3- جزئیات کودتای دروغین
براساس اسناد موجود د رفاصله اول تا 14 فروردین 1362 "قصه کودتا" زیر
شکنجه بازجویان به"
توطئه وسیعی " تبدیل شده که "ظرف 48 ساعت یا 24 ساعت ممکن است اتفاق
بیفتد." (سایت پارس)
بسیاری از منابع موجود- با کم و زیاد- دستاورد بازجویان از بازجویی ها
را منتشر کرده اند. مفصلترین و درعین حال آخرین "جزئیات کودتا" را در
گزارش جدید خبرگزاری امنیتی تسنیم می توان دید( منبع فوق). نقشه
ی کودتایی! که با تمام جزئیات ساخته می شود ، چنان هراس آور است که
بنوشته به آذین" بیدرنگ همه چرخ و دندهها در همه دستگاههای نظامی
و امنیتی به کار افتاد..."
ادامه ماجرا را- تا حدی که اسناد موجود اجازه می دهند- می توان در
گزارش پارس پیدا کرد:
"میرحسین موسوی،نخستوزیر وقت، در گفتگو با فصلنامه حوزه (شماره
۳۸-۳۷)
درباره کودتا میگوید:
در جریان حزب توده به ما تلفن زده شد که حزب توده توطئه وسیعی را پی
ریخته و مسئله چنین مطرح بود که ظرف 48 ساعت یا 24 ساعت ممکن است
اتفاقاتی بیفتد. ما تلفن کردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و
مسئله با بقیه مسئولین بالای مملکتی مطرح شد. گویا، حضرت آیتالله
خامنهای با آیتالله موسوی اردبیلی آن وقت تشریف نداشتند. بالاخره
فوراً خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعات مسئله را گزارش دادند.
حضرت امام ، با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه
از روند حرکت شرق و غرب ارائه کردند و فرمودند: این اطلاعات کاملاً
نادرست است. هیچ مسئلهای پیش نخواهد آمد. اصرار شد که آقا چنین
نیست خود آنان اعتراف کردهاند. ایشان فرمودند: من نمیگویم مواظب
نباشید و تحقیق نکنید، ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است. "
منابع موجود دیگری که جریان این دیدار را منتشر کرده اند به نقل از
خمینی ماجرای کودتا را" قصه" و " شعر" نامیده اند .
واکنشی هم که آیت اله منتظری د رمقام قائم مقام رهبری نشان می دهد همین
است.
برادران اطلاعات نه تحلیل خمینی ازوضعیت شرق و غرب را می پذیرند و نه
نظر قطعی او در دروغ بودن داستان کودتا را. آنها اصرار دارند که
کودتا واقعیت دارد و بالاخره خمینی به آنها توصیه می کند که محتاط
باشند و تحقیق کنند. و برای انجام تحقیق مورد نظر خمینی،یک مقام
عالیرتبه یعنی علی شمعخانی درلباس بازجو ظاهر می شود:
"صدایی
از
پشت
سرم
می
گوید:
-
چشم
بندت
را
بردار...
صدای
شماست
برادر
حمید.
-
چشم
بندم
را
برمی
دارم.
جلویم،روی
صندلی
کسی
رامی بینم
در
لباس
سپاه
پاسداران.
چکها
را
او
زده
است.
با
لهجه
غلیظ
آبادانی می پرسد:
-
مرا
می شناسی؟
-
عینک
ندارم.
سرش
را
جلو
می آورد.
-
حالا؟
سرم
را
تکان
می دهم.
-
کی
هستم؟
حالا
می شناسمش.
می گویم:
-
آقای
شمخانی...
شاید
او
همان
نمایند
ه ای
است
که
کیانوری
خواسته
بود
از
طرف
حکومت بیاید
.
شاید
هم
برای
آن
شب
آمده
است
.
نمی دانم.
علی
شمخانی
درآن زمان
به
گمانم
قائم
مقام
سپاه
بود
می پرسد:
-
فقط
یک
سوال
دارم:
این
داستان
کودتا
راست
است؟
می گویم:
-
نه...
دروغ
است...
چک
محکمی
فرودمی
آید:
-
دروغ
است؟
-
بعله...
چک
بعدی:
-
دروغ
است؟
-
بعله...
-
از
یکی
یکی
پرسید
ه ام،
همه
گفته اند
راست
است...
صدای
شما
را
از
پشت
سرم
می شنوم
برادر
حمید:
-
باز
دارد
بازی
می کند
.از
آن
کار
کشته
هاست....
شمخانی
بلند
می شود.
-
یعنی
بقیه
دروغ
می گویند...؟
بعدها
وقتی
وزیر
دفاع
و
اصلاح
طلب
شد،
هر
وقت
حرف
می زد،احساس
می کردم
دست های
سنگینش
صورت
نحیفم
رامی کوبد.شمایید
برادر
حمید.
می
گویید:
-
چشم بندت
را
بزن
پفیوز...
می
زنم.
مرا
می گیرید
و
می کشید.
کشان
کشان
می برید
اتاق
پایین.
برای
لحظاتی
نیرو
گرفته ام.
به
خودم می
گویم:
-
می میرم
و
قبول
نمی کنم...
شما
انگار
که
افکار
مرا
بخوانید،
می گویید:
-
حالا
می بینیم
راست
است
یا
دروغ
قهرمان...
و
من
قهرمان
نیستم.
وقتی
از
پا
آویزان
م
یشوم
و
کاسه
گه
زیر
دهانم قرار
می گیرد،
فریاد
می کشم:
-
واق...
واق...
راست
است...
بازم
می کنید
و
می آوردید
بالا.(
ص-81-380- نامه های به شکنجه گرم)
نویسنده شرح می دهد که تمام کمیته بیدار است و صدای شلاق و فریاد می
آید. به آذین فضا را چنین ترسیم می کند:
"فضای
جوشان دروغ و راست و شکنجه و فحش و فریاد..."
و در این فضا بازجویان، دروغی را که در برابر خمینی اصرار بر
راست بودن آن داشته اند، زیر شکنجه اثبات می کنند. خبرگزاری پارس که به
نظر می رسد رسانه های شبه امنیتی و در دعوا های جناحی مخالف اصلاح
طلبان است، بار دیگر تاکید می کند: "
مسئولان وقت شتابان در سحرگاه به دیدن امام خمینی (ره) رفتند تا ایشان
را در جریان «کودتا» قرار دهند. امام آنان را پذیرفتند و داستان را
شنیدند و با خونسردی فرمودند: «کودتا شعر است و شعر را باید
خواند."
پرسش:
چرا بازجویان اصرار دارند تا دروغ ساخته شده در زیر شکنجه را،
برغم تاکید خمینی و منتظری راست جلوه بدهند و شعر را به واقعیت
تبدیل کنند؟
4-کودتا، یا فیلم سینمایی یا
سریال تلویزیونی؟
"طبق اعترافات طراحان کودتا، گروهی مامور ترور امام خمینی رهبر انقلاب
و آیتالله منتظری بودند.
آنان به بهانه دیدار با این دو نفر وارد بیتشان میشوند و در لحظه
مقرر اقدام به ترور آنان میکردند.
در خصوص دیگر مقامات اصلی کشور نیز قرار بود، مطابق نقشهای که از قبل
تدارک دیده بودند، خانه آنان از قبل بمبگذاری شود و در لحظه موعود
بمبها منفجر شوند. در خصوص حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی نیز اینگونه
طراحی شده بود که او
در مسیر قلهک به مرکز تهران، ترور شود.
بخش دیگری از عملیات، تصرف مراکز مهم بود. یکی از آن مراکز صدا و سیما
بود. تودهایها طراحی کرده بودند که ماشینهایشان را در پارکینگ پارک
ملت پارک کنند و خودشان در آن پارک حضور داشتند که به محض شروع عملیات،
سوار بر اتومبیلهایشان راهی صدا و سیما شوند.
در خصوص حمله به دیگر مراکز نیز نقاطی را در شهر تهران برای تجمع
نیروها و هوادارانشان در نظر گرفته بودند. عمده این نقاط در اطراف
پادگانهای سپاه و بسیج، به خصوص ستاد مرکزی سپاه بود. بدین منظور باید
خانههایی تهیه میشد تا اسحلههای خود را در آن خانهها جاسازی
میکردند و سردستهها در آن خانهها حضور داشته باشند. در زمان دستگیری
اعضای حزب توده، برخی از خانهها تهیه شده بود که یکی از آن خانهها در
خیابان ایرانشهر و در نزدیکی پادگان سپاه بود.
تودهای برای حمله به کلانتریها نیز برنامهریزی کرده بودند و قرار
بود اعضای حزب و هوادارانشان در کنار کلانتریها مستقر و با اعلام رمز
عملیات به آن مراکز حمله کنند. نحوه استقرار نیز اینگونه بود که در
کنار هر کلانتری افرادی با پوشش خانواده در یکی دو ماشین حضور داشته
باشند. کروکیهایی از برخی پاسگاهها نیز آماده شده بود.
تودهایها برای برخی مراکز غیرنظامی همچون بانکها، مساجد، موسسات
مطبوعاتی و روزنامهفروشیها نیز برنامه داشتند و قرار بود برخی از
اعضا و هواداران در نزدیکی این موسسسات و مراکز حضور داشته باشند. این
افراد با آغاز عملیات، به بهانهای وارد این مراکز میشوند و برای تصرف
آنجا تلاش میکنند!
دو مرکز برای نگهداری و توزیع اسلحه تهیه شده بود که یکی از آن مراکز
در خیابان طالقانی و دیگری در خیابان شریعتی و در نزدیکی میدان تجریش
بود. آنان همچنین در نظر گرفته بودند، برخی از نمایندگان مجلس را
گروگان بگیرند و به ساختمانهایی که تهیه کرده بودند، منتقل کنند."
اینها بخشی ازآخرین اطلاعات در "نقشه کودتا" است که توسط سایت امنیتی
تسنیم منتشر شده است. و در طول نزدیک به 40 سال به"روایت رایج"
کودتا، چنان شاخ و برگی داده شده که حتی از حد یک فیلم سینمایی می گذرد
و شکل یک سریال آمریکایی ضد شوروی را بخود می گیرد: میگ ها به پرواز د
رمی آیند...رهبران جمهوری اسلامی را جابجا می کنند...در پادگان ها
آماده باش می دهند...!!!
روزکودتاهم ازپیش تعیین شده است، نه در روزهای پیش از دستگیری؛ بلکه
برای حدود دو ماه بعد: و جالب اینکه روز کودتا هم از 6 فروردین می افتد
به 14 فروردین!
بر اساس تازه ترین اطلاعات منتشرشده :"هوشنگ
اسدی روزنامهنگار و عضو تحریریه روزنامه کیهان در زمان انقلاب بود. او
سناریویی کامل با ذکر جزئیات از طرح کودتای ادعایی حزب توده و شوروی
نوشت و حتی زمان و نحوه ورود میگهای روسی به ایران را نیز مشخص کرد.
محمدعلی عمویی، از سران حزب توده، نیز بر سناریوی هوشنگ اسدی
صحه گذاشت و جزئیات بیشتری بیان کرد."(این سطور عیا از سایت
پارس[11]
نقل شده و برای حفظ امانت دست به ترکیب جملات زده نشده است)
اولین بار است که نام محمد علی عمویی مطرح می شود که "جزئیات
بیشتری " را بیان می کند.افسر نامدار حزب توده ایران به دفعات و از
جمله به بی بی سی فارسی گفته است:"
شدت و انواع فشار بدانگونه بود كه قربانی شكنجه هر آنچه را كه بازجو
طلب میکرد به ناچار میپذیرفت. شكنجهها تركیبی بودند از فشارهای جسمی
و روحی و استفاده از داروهای روانگردان كه سرانجام قربانی را برای
پذیرش هرگونه پیشنهادی از سوی بازجو آماده میساخت."(
نشریه هفته)
حتی با قبول این فرضیه که یک عضو تحریریه مردم در شرایط فشاری که عمویی
توضیح می دهد سناریوئی ساخته، یک عضو برجسته رهبری جزئیاتی برآن افزوده
و سپس 10 نفر از رهبران حزب و بازهم زیر فشار آن را تائید کرده اند،
چند پرسش کلیدی مطرح می شود.
چند پرسش:
1- جزئیات کودتایی به این وسعت – حتی اگر واقعیت داشته باشد- چگونه می
تواند در ذهن کس یا کسانی باقی بماند که بتواند آن را باد قت تمام، ذکر
افراد و کروکی ها ی متعدد دو ماه بعد از دستگیری روی کاغذ بیاورد؟
2-این چه جور کودتایی است که تقریبا هم سران آن دستگیر شده اند و هنوز
قراراست سه ماه بعد از دستگیری آنها اجراشود؟ آیا اتحاد شوروی که طبق
سناریو پشتیبان این کودتا است وقرار است حتی دست به حمله نظامی بزند،
خبر ندارد که سران کودتا دستگیر شده اند ؟ و...
هر نو پای سیاست باین سناریو می خندد و هر آدم عاقلی- مانند خمینی و
منتظری- می فهمد که قصه و شعر است. خمینی به ماموران اطلاعات و مقامات
کشور می گوید:" شعر را باید خواند..." . یعنی موضوع تمام شده است.
3- منبع اطلاعات "اعترافات" کجاست؟ قاعدتا چنین کودتای عظیمی باید
کاملا سری باشد. چگونه است که رهبر حزب ازآن اطلاعی ندارد و خبرنگار
روزنامه ی مردم از جزئیات هم اطلاع دارد؟
4- چرا سپاه "اصرار" دارد این شعر را به "سمفونی مرگ" تبدیل کند؟
5- باغ- ستاد کود تا
هاشمی رفسنجانی در خاطراتش می نویسد:"
محلی را به عنوان مرکز ستاد معرفی کردهاند..."(سایت
پارس)
[12]
در منابع متعددی که "روایت رایج " از کودتا را بدفعات در طول
این سالها تکرار کرده اند، صحبت از "باغِ شهریار" است که سپاه
سحرگاه روز 14 فروردین به آن یورش می برد.
از اسناد پیداست که بازجویان برای سرکوب کودتایی واقعی می رفتند .
نورالدین کیانوری در نامه معروفش به سید علی خامنه ای می نویسد: "
آنشب بازجوی من موقع رفتن گفت اگر کودتا شود من می آیم و با یک
گلوله در همین سلول تو را می کشم و من به او گفتم برو با خیال راحت
بخواب چون اصلا کودتائی در کار نیست!"
کتاب "نامه هایی به شکنجه گرم" شرح مفصل و دقیقی از سحر گاه کودتا می
دهد تا به"باغِ شهریار" می رسند. اولین پرسشی که به ذهن می رسد، این
است:
-چرا این باغ؟ میان همه ی نشانی های لورفته چرا این باغ بعنوان ستاد
کودتا مورد یورش قرار می گیرد؟
تمام منابع "روایت رایج" د راین باره خاموشند و قصه سر و دُم
بریده کودتا را که از "اعتراف" شروع شده با اعلام" روشن شدن ساختگی" آن
به پایان می رسانند. تنها ا زدو عضو سازمان نوید ، دو منبع در این باره
وجوددارد: کتاب "نامه هایی به شکنجه گرم" و"یادمانده های " ع . خدایی
که معتقد است: "این ماجرا یکی از مهم ترین و گرهی ترین فصول دوران بین
دو یورش در زندان است."
در
یادمانده ها
[13]– بخش 48- آمده است:"...یک
باغی بود که متعلق به یکی از اقوام رحمان هاتفی در منطقه شهریار تهران
بود... هوشنگ اسدی را هم مشد اکبر( باغبان باغ ) قبل از یورش به حزب
چند بار در 13 بدرهائی که دراین باغ فامیلی برگزار می شد دیده بود و
احتمالا باید چهره او را حداقل بعنوان یکی از کسانی که به باغ رفته بود
می شناخت."
در کتاب "نامه هایی به شکنجه گرم" صفحات( 3-382) می خوانیم:
"...توی
راهرو
در
خودم
مچاله
شد
ه ام.
هنوز
هق
هق
می کنم.
صد
اها
را می شنوم.
فریا
دها
را.
صدای
خش
خش
دمپائی می
آید.
شمائید
برادر
حمید.
کاغذ
وقلمی
می دهید
دستم:
-
کروکی
باغ
را
بکش...
دقیق...
می روید.
ذهنم
روشن
می شود
.
منی
که
من
بودم
همه
شکنجه ها
ونما
زها
و
گه
خورد
نها
را
پس
می زند
و
سر
می کشد
.
مغزم
بکارمی افتد
.صبح
چهاردهم
فروردین
است
.
حتما
می خواهند
مرا
به
باغ
ببرند.
ذهنم روی
باغ
متمرکز
می شود.
غیر
از
یک
بار،
همیشه
وقت
خطر
به
باغ
رفته ام
.زنم
و
رحمان
جلوی
چشمم
می آیند
.
احتمالا
سیزده
بدر
به
باغ
رفته اند.
اگر
رحمان
بفهمد
سپاه
به
باغ
آمده
است،
متوجه
ماجرامی
شود.
همیشه می گفت:
"فقط
وقت
خطر
بیا....
وقت
خطر..."
"
ع . خدایی، بعد از دریافت خبر از طریق صاحب باغ که خواهر زن رحمان
هاتفی و از توده ای ها ی قدیمی است به رحمان می گوید:" این می تواند یک
اعلام خطر باشد. کاری که هم در دوران پس از کودتا( 28 مرداد) و
هم در دوران کارهای چریکی می شد. یعنی یک محلی را زیر شکنجه میگفتند
که نزدیک به محل اصلی بود، تا کسانی که در محل اصلی هستند بدانند آنها
که در زیر شکنجه اند به پایان مقاومت نزدیک شده اند و اطلاعات و رابطه
ها را بسوزانند و محل و مکان خودشان را هم تغییر بدهند." ( منبع بالا)
درتاریخ حزب توده ایران نمونه بسیار مشهور دیگری هست. بعد از کودتای 28
مرداد ،در جریان تعقیب سازمان افسری، ابوالحسن عباسی افسر توده
ای، مامورین را عمدا به خانه کناری محل تشکیل جلسات می برد و آنها را
از خطر آگاه می کند.
برگردیم به شب کودتای دروغین و ادامه ماجرا به نقل از کتاب"نامه هایی
به شکنجه گرم":
"...اگر
رحمان
بفهمد
سپاه
به
باغ
آمده
است،
متوجه
ماجرامی
شود.
همیشه می گفت:
"فقط
وقت
خطر
بیا....
وقت
خطر..."چه
کار
کنم
که
بفهمد؟ فکری
به
ذهنم
می رسد:
-
کاغذ
دارم
.
بروم
دستشوئی
.
برای
رحمان
بنویسم
.
توی
بدنم
جا
سازی کنم
و
آنجا...
انگار
این
فکر
راتو
ی
مغزم
می خوانید
.
می رسید:
-
کروکی
را
کشیدی
پفیوز...؟
کاغذ
سفید
رابطرفتان
دراز
می کنم.
-
راه
رابلد
نیستم
دقیق.
فقط
می دانم
از
طرف
میدان
آزادی
می رود...
-
بازی
د
رنیار
پفیوز...
باغ
رابلدیم...
کروکی
داخل
باغ...
چیزی
راکه
در
ذهن
دارم،
روی
کاغذ
می کشم.
برمی گردید
.
کاغذ
را می گیرید و
می برید.
بعد
نگهبانی
می آید و
یک
پتو
به
من
می دهد.
آستینم را
می گیرد
و
می کشدم.
از
پله ها
پایین
می رویم.
از
حیاط
می گذریم.
اما به
زیر
هشت
نمی رویم.
می پیچیم
و
انگار
وارد
فضای
باز
می شویم.
نگهبان مرا
گوشه ای می نشاند
و
می گوید:
-
پتو
را
می اندازی
روی
سرت
و
تکان
نمی خوری....
در
هوای
سرد
می لرزم.
چشمبند
را
می برم روی پیشانی ام
.
آهسته
آهسته سرم
را
از
زیر
پتو
درمی آورم.
دو
پتو
به
سر
دیگر
با
فاصله
از
من
به
دیوار تکیه
داده
اند
.
از
این
فاصله
نمی توانیم
حرف
بزنیم.
پتو
را می کشم
روی سرم.
اگر
رحمان
بفهمد
با
سپاه
به
باغ
آمد
ه ام
متوجه
می شود
.
اما
چطور؟"
نویسنده کتاب نا مه هایی
به شکنجه گرم که توسط سپاه به باغ برده شده
توضیحات دقیق و مفصلی می دهد تا به باغ می رسند.
ع. خدای، در منبع یاد شده تائید می کند که کسی که به باغ برده شده
هوشنگ اسدی بوده است.
از اینجا- یعنی از زمان رسیدن به باغ- دو روایت خدایی و اسدی ، با
اندکی تفاوت در جزئیات هم پوشانی
دارند و در مواجه هوشنگ اسدی با مشد اکبر باغبان باغ بهم می رسند:
"....... این
صحنه
باور
نکردنی
را
نگاه
می کنم.
مثل
صحنه ای از
یک
فیلم جنگی،
تعداد
زیادی
سپاهی
اسلحه
به
دست
به
طرف
خرابه
ضلع
غربی
باغ می دوند.
کم
کم
باورم
می شود
کودتایی
در
کار
و
باغ
ستاد
آن
است.
شایدمن
خبر
نداشته ام.
مگر
می شودهمه
آن
اعترافات
و
فیلم ها
دروغ
باشد؟
آنکه منم،
از
اعماق
جان
ویرانم
سر
بر
کشیده
و
فریادکنان
می
گوید:
-
ببین
هوشنگ
!
بی تردید
اعدامت
می کنند
.
دیر
یا
زود.
بجنب.
شاید زنت
نجات
پیدا
کند.
شاید
رحمان.
با
دست
به
دست
بند،
دستگیره
را
می کشم.
بازمی شود
.
پایم
را
بیرون می گذارم.
اما
در
تردیدم
.
آن
من
که
منم
پیاده ام می کند
.
تا
به
در(باغ)
می رسم، باز
می شود
"برادر
صداقت" ( فرمانده عملیات) است.
-
کی
گفت
پیاده
بشی؟
-
ببخشید
ادرار...
"برادر
صداقت" پتو
را
می کشد
و
مرا با خود
می برد.
-
یک
کلمه
حرف
بزنی
یک
گلوله
خالی
می کنم توی
مخت...
فقط
با تکان
دادن
سر
جواب
میدی...
کشان
کشان
می بردم
و
زیر
آلاچیق می نشاندم . زیر
باران
خیس
شد
ه ام.
ازسرما
و ترس
می لرزم.
پاسداری
باغبان
را
می آورد.
جلویم
می نشاند
.
بیچاره مش
اکبر
چشم هایش
از
ترس
از
حدقه
بیرون
زده
است.
"برادر
صداقت"می
پرسد:
-
سرایدار
همین
است...؟
سرم
را
به
علامت
تائید
تکان
می دهم.
ازمش
اکبرمی
پرسد:
-
این
را
می شناسی؟
می گوید:
-
نه....
معلوم
است
مرا
بدون
عینک،
با
آن
ریش
بلند
و
پیچیده
در
پتو
نمی شناسد.
آن
من
که
منم،
می گوید:
-
اسمت
را
به
مش
اکبر
بگو...
حالا
وقتش
است...
و
آنکه
منم
دهان
با
زمی
کند:
-
مش
اکبر.
چطور
مرانمی شناسی؟
من
هوشنگ
اسدی
هستم....
دوست رحمان..
"برادر
صداقت
"
با
لگد توی
پهلویم می کوبد.
مش
اکبر
را
می برند.در
خود
مچاله
می شوم.
حسی
از
قلبم
می آید
و
بر
همه
زخم ها مرهم می پاشد: " حتمامش
اکبر
به
صاحب
باغ
خبر
می دهد.
او
هم
رحمان
را
خبرمی کند.
رحمان
می داندکه
همیشه
وقت
خطر
می آمدم
باغ...
"
هوا
روشن
شده
است
دیگر.
پاسداری
پتو
رامی
کشد
و
باخود
می برد. از
باغ
بیرون
می رویم "برادر
صداقت
"
همراه
مش
اکبرمی آید.
ما
راصندلی
عقب
می نشانند.
خودشان
می روندجلو.
حرکت
می کنیم.
وقتی راه
می افتیم،
از
خیابان
فرعی
می گذریم
و
به
جاده
آسفالته
می رسیم،
"برادرصداقت"
می پر سد:
-
چرا
دروغ
گفتید؟
می گویم:
-
من
به
آقای
شمخانی
گفتم
دروغ
است...
-
ما
هم می گفتیم
دروغ
است،
بازجویت
اصرار
داشت
راست
است...
-
من
دیگر
طاقت
تعزیر
نداشتم...
هرچه
را
برادر
حمید
می گفت،می
نوشتم...
فکر
می کنم
کارم
تمام
است.
جور
عجیبی
خودم
شد
ه ام.
"برادر
صداقت"
می گوید:
-
حالا
می بریمت چارده
بدری
نشانت
می دهیم...
بعد
خنده
کنان
رومی کند
به
مش
اکبر:
-
جایی
داریم
برای
چارده
بدر.
آقای
اسدی
خوب
می داند...
مش
اکبر
از
ترس
هنوزمی لرزد،
زیر
چشمی
نگاهم
می کند. می گویم:
-
بابا
من
خودمم،
فقط
ریش
گذاشتم...
اسدی...
دوست
رحمان...
مطمئن
می شوم
که
اگر
مرا
نشناخته
باشد،
حتماً
اسمم
یادش
می ماند. مش
اکبررا
جایی
وسط
راه
پیاده
می
کنند
.
شک
ندارم
به
صاحب
باغ
تلفن می کند.
رحمان
باخبر
می شود
.
قلبم
را
نشاط
می گیرد
.
نقشه
مسخره
برادرحمید
به
ضد
خودش
بدل
شده
است...."
( صفحات 6-385)
" ستاد کودتایی" درکار نیست و"قصه کودتا" پوچ درآمده است. اماماجرا در
دو سمت ادامه می یابد.
یک
– در سمت حکومت
"دوشنبه
۱۵
فروردین
۱۳۶۲ ...ساعت
هفت صبح احمد آقا تلفن کرد و گفت در مرکز معرفی شده که فرماندهان سپاه
میگفتند، کسی نبوده و ممکن است برنامه عوض شده یا اعتراف فریب بوده
است. شبهه جوسازی بیشتر شد... شب در دفتر [آیتالله] آقای خامنهای
جلسه داشتیم... در مورد اعترافات سران حزب توده گزارش این بود که سرنخ
مشخصی به دست نیامده است. آنها مدعیاند که کودتایی در شرف وقوع است
و از طرف دو ابرقدرت حمایت میشود. محلی را که به عنوان مرکز ستاد
معرفی کردهاند، خالی بوده است. یا دروغ است یا خالی کردهاند. پریشب
گفته بودند که حدس میزنیم و امروز گفتهاند اطلاع داریم ولی زمان دقیق
را نمیدانیم!!» (کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال
۱۳۶۲،
صص
۲۱- ۲۲)
"چهارشنبه،
۳۱
فروردین
۱۳۶۲...
آقای خسرو تهرانی و همکارانش آمدند و از عدم همکاری سپاه در
مورد تعقیب تودهایها با آنها گله داشتند و احتمال میدادند اعتراف
سران [حزب] توده در مورد کودتا ممکن است برای این باشد که خودشان را
فدا کنند تا مسائل جاسوسی حزب توده و خدمت برای بیگانه تحتالشعاع قرار
گیرد." (همان مأخذ، ص
۴۳)
دو-
در سمت حزب
"
خبر را هاتفی به من داد و گفت: نیمه شب، ریخته اند به داخل باغ و همه
جای آن را زیر رو کرده اند. مشداکبر باغبان را هم با خودشان برده و روز
بعد آزاد کرده اند. مشد اکبر گفته: نیمه شب در باغ را زدند و من رفتم
ببینم کیست. ابتدا دو نفر بودند و گفتند یک نفر از زندان فرار کرده و
داریم عقب او می گردیم. بعد عده دیگری از چند اتومبیل که دور تر از باغ
پارک کرده بودند پیاده شدند و آمدند جلو و همه شان وارد باغ شدند. من
به آنها گفتم کسی را ندیدهام که وارد باغ شود، اما آنها یکراست رفتند
به داخل یکی از دو اتاقی که کنار آلاچیق باغ بود و در آنجا مردی را
نشان دادند که یک گوشه ای نشسته بود و می لرزید. موهایش خیس بود و ریش
هم داشت. گفتند همین است که دنبالش بودیم. حتما یک چیزهائی در باغ
پنهان کرده و باید باغ را بگردیم. شروع کردند به گشتن باغ و کندن زمین
در چند نقطه باغ. حتی چند جای کف استخر خالی از آب باغ را هم کندند.
اول نگفته بودند دنبال چه چیز میگردند، اما وقتی من اعتراض کردم که
چرا باغ را زیر و رو می کنید؟ گفتند بدنبال اسلحه هستند. بعد از چند
ساعت من را هم همراه آن مرد سوار ماشین کردند و بردند. صبح زود من را
آزاد کردند و گفتند با تو کاری نداریم، فراری را هم گرفتیم. خودت به
صاحب باغ بگو که نگران نباشد، چیز مهمی نبود.
این خبری بود که هاتفی از قول باغبان قدیمی آن باغ نقل کرد و البته
اضافه کرد که مشداکبر دو سه روز از وحشت چیزی نمی گفته اما بالاخره به
صاحب باغ تلفن کرده و گفته بیائید که باغ را دزد زده.
من ابتدا گفتم: این می تواند یک اعلام خطر از جانب کیانوری
باشد. کاری که هم در دوران پس از کودتا(28 مرداد) و هم در دوران کارهای
چریکی می شد. یعنی یک محلی را زیر شکنجه میگفتند که نزدیک به محل اصلی
بود، تا کسانی که در محل اصلی هستند بدانند آنها که در زیر شکنجه اند
به پایان مقاومت نزدیک شده اند و اطلاعات و رابطه ها را بسوزانند و محل
و مکان خودشان را هم تغییر بدهند...
سئوال هاتفی این بود که کیانوری از وجود این باغ خبر داشته، اما آدرس
آن را نمیدانسته و ضمنا در این باغ هیچ کار حزبی نمی شده و ربطی به
حزب نداشته است. بنابراین چطور ممکن است او از این طریق اعلام خطر
کرده باشد؟...
آن شبی که به باغ شهریار حمله کردند، آن کسی که همراه خود آورده بودند
و به مشد اکبر گفته بودند فرد فراری همین است، هوشنگ اسدی بوده که
همراه پاسدارها می رود به باغ شهریار. یعنی همان ابهامی که من و
هاتفی داشتیم که چطور پاسدار ها مستقیم رفته اند به باغ؟" (
یادمانده ها- فصل 48)
6- ضربه دوم
براساس آنچه در"یادمانده ها" آمده، پیش از ماجر ای باغ " اعلام خطر"
دیگری هم از جانب شوروی ها شده بود مبنی بر اینکه کیانوری را زیر شکنجه
شکسته اند و دست به"اعتراف " زده است. تنها سندی که ا زاین دوران تا
ضربه دوم- 6 اردیبهشت 62- در دست است،خاطرات علی خدایی است . او و
رحمان هاتفی نمی توانند به تحلیل مشخصی برسند و نتیجه می گیرد:"
من امروز معتقدم که سهل انگاری کردیم و باید سریعا این تحقیق و
پرس و جو را شروع می کردیم. چنان سریع و در اندک زمانی یورش دوم شروع
شد که این فرصت ها از ما گرفته شد."
البته از 14 فروردین تا ضربه دوم سه هفته فاصله است . بهر صورت "ضربه
دوم" وارد می آید که حکایت دردناک شناخته شده ایست:"
و با صدور اطلاعیه
۱۵
اردیبهشت
۱۳۶۲
دادستانی کل انقلاب حزب فوق منحل و غیرقانونی اعلام شد. به دلیل
برجستگی و اهمیت این عملیات امام خمینی (ره) در پیام
۱۴
اردیبهشت
۱۳۶۲
نیروهای اطلاعاتی سپاه را با عنوان پرافتخار
«سربازان گمنام»
خطاب فرمودند و این لقب ماندگار شد" (
سایت پارس)[14]
اعلام انحلال حزب، مصاحبه های فرمایشی و دادگاه نظامی بریاست محمدی ری
شهری به اعدام 10 تن از بهترین فرزندان ایران انجامید که در اتهامات
آنها حتی اشاره ای هم به "کودتا" نبود.
و ورق پایانی:
"
تحلیلهای خود را بولتن کردیم و به عرض آقایان رساندیم. نتیجه هم این
شد که آیتالله خامنهای که رییسجمهور بودند جلوی اعدام
بقیه را گرفتند. یک عده از اینها را کشتند اما متوقف شد."( حجاریان-
اندیشه پویا)
7-
اطلاعات و پرسش های جدید
1-
"سناریوی کودتای حزب توده توسط یکی از بازجویان (آقای ن. س. پ.
با نام مستعار ح. س.) و یکی از متهمان، هوشنگ اسدی، نوشته شد و جنجالی
بزرگ بپا کرد."(پارس)
2-
"در پی تحقیقات روشن شد که ماجرای کودتا «شعر»ی است که هوشنگ اسدی و
بازجوی وی سرودهاند و حدود یک هفته و شاید بیشتر کشور را در وضعیت
بحرانی قرار دادهاند." (پارس)
3-
"طرح مسئله کودتا فریب اطلاعاتی بود که هوشمندانه انتخاب شده بود و
اینکه گفته میشود هوشنگ اسدی چنین بحثی را گفته و ساخته
نادرست است. درباره عنوان کردن طرح بحث
کودتا در سطوح بالا تصمیم
گرفته شده بود."(پارس-
خسرو تهرانی- مسئول وقت اطلاعات
نخست وزیری)
مقام امنیتی جمهوری اسلامی توضیح بیشتر ی نمی دهد. اشاره او باید به
داستان فرار کوزیچکین مامور سازمان امنیتی انگلستان باشد که "اطلاعات"
او از طریق پاکستان و توسط دو تن از سران حجتیه- موتلفه یعنی حیبیب اله
عسگر اولادی و جواد مادر شاهی- مشاور امنیتی خامنه ای- تحویل مقامات
جمهوری اسلامی شد.
4-"ماجرای حمله به باغ شهریار، فصل پایانی سناریوئی است بنام
سناریوی کودتای سرخ حزب توده ایران که در زیر بازجوئی ها وشکنجه ها
درست شده بود. بنابراین، از فردای یورش اول به حزب مسئله درست
کردن یک پرونده کودتائی در دستور ستاد رهبری کننده یورش به حزب
توده ایران قرار داشته است. ستاد یورش که بعدها معلوم شد اسم آن "ستاد
امیرالمومنین" بوده، تمام فشار خود را روی گرفتن اعتراف به کودتا می
گذارد تا پرونده ای درست کرده و نزد آیت الله خمینی ببرند و به او ثابت
کنند حزب توده می خواهد کودتا کند و آنها توانسته اند از رهبران دستگیر
شده در یورش اول اعتراف به این کودتا را بگیرند."
8-آخرین پرسش ها
یک
-"این پرسش مطرح است که چرا و با چه انگیزهای آقای سعید حجاریان نام
نویسندگان قصه کودتا یعنی هوشنگ اسدی و بازجوی او را پنهان
میکند؟ یک علت رابطه نزدیک حجاریان با فرد فوق است که در دوران دولت
آقای خاتمی درمقامهای مهم امنیتی و اطلاعاتی قرار گرفت وازنزدیکان
آقای حجاریان بوده است."(سایت
پارس)[15]
دو-
"قصد
دستگاه امنیتی این نبوده است که دروغی را از زبان” به آذین”
منتشر کنند تا بر راز اصلی کودتا پوشش بگذارند؟" (
سایت خلیج
فارس)[16]
3-"چرابازجوی
هوشنگ اسدی می خواهد طرح جنجالی کودتا رابه گونه ای رنگ و لعاب
دهد که با حقیقت درتضاداست؟" ( سایت پارس)
9- روایت تازه و یک سوال کلیدی
اکنون می توان بر اساس اسناد بالا که متعلق به افراد و منابع گوناگون
با دید گا ههای سیاسی مختلف است،این روایت را استخراج کرد:
" همه نهادهای امنیتی در تعقیب حزب توده ایران بوده اند، اطلاعات سپاه
و اطلاعات نخستوزیری همراه با موسوی خوئینی ها ستاد سه نفره ای برای
هماهنگی تشکیل می دهند، سپاه تعقیب مسایل جاسوسی را بعهده می گیرد و
نخست وزیری مسئول امور امنیتی می شود، سپاه بر اساس اطلاعات غلطی که
به موسوی خوئینی ها می دهد ، غافلگیرانه به حزب یورش می برد.سپاه هیچ
سند و پرونده ای ندارد.ابتدا بازجویان طی 43 روز فشار و شکنجه بر اساس
تقسیم کار دنبال گرفتن اعتراف به "جاسوسی" هستند. درمانده می
شوند و برای اولین بار به مرخصی می روند، یک بازجوی کم تجربه در غیاب
بازجویان با تجربه که به مرخصی رفته اند، داستان کودتا را علم می کند
. علت اقدام او چیست؟ مسئول سازمان امنیتی رقیب بعد از حدود 40 سال فاش
می کند که " طرح بحث کودتا در سطوح
بالا تصمیم گرفته شده بود. "زیر شکنجه
"قصه" به واقعیت روی کاغذ تبدیل می شود. 10 تن از رهبران دستگیرشده
برآن صحه می گذارند . تنها کیانوری زیر بار نمی رود. نقشه کودتا روی
اوراق بازجوئی بسیار وسیع است. حتی زمان آن تعیین شده است و ستاد هم
دارد. طبق "اعترافات" شرق و غرب د راین باره هماهنگ کرده اند و قرار
است ارتش شوروی به سبک افغانستان وارد شود. هرگز اعلام نمی شود که منبع
این اطلاعات وسیع همراه با نقشه و کروکی کجاست؟ "اعتراف کنندگان" از چه
طریق به این اطلاعات دست یافته اند و چگونه آن را با دقت تمام بخاطر
سپرده اند؟ این پرسش به میان نمی آید که کودتایی که تقریبا تمامی
مجریان آن دستگیر شده اند و 43 روز از بازداشت آنها می گذرد، هنوز می
توانند کودتا کنند؟ بازجویان با شتاب خود را به خمینی می رسانند و از
کشف خود در حضور میر حسین موسوی نخست وزیر آگاهش می سازند. خمینی "در
چند دقیقه" تحلیلی می دهد و این ماجرا
را
قصه یا شعر می خواند. بازجویان
اصرار
دارند که کودتا واقعیت دارد. پای علی شمخانی- قائم مقام وقت سپاه- به
میان می آید. او در شب کودتای دروغین دست به بازجویی می زند که یک
موردش مستند شده است. جواب می شنود که دروغ است و بازجوی مربوطه متهم
را زیرشکنجه می برد و دوباره اعتراف می گیرد که کودتا واقعیت دارد.
اصرار
بازجویان به نتیجه می رسد. بازجوی کیانوری( مجتبی) او را تهدید می کند
که در صورت وقوع کودتا او را بدست خودش می کشد. کشور در حال آماده باش
است. سپاه به "باغ شهریار" یورش می برد. چرا ازمیان اینهمه نشانی این
باغ ؟ تنها یک نفر می داند که این باغ متعلق به خواهر زن رحمان هاتفی
است و خبر یورش به گوش او می رسد. در باغ او با مش اکبر باغبان باغ رو
برو می شود و چند بار نام خود را می گوید. گشتن باغ و گودبرداری از
استخر بی نتیجه است. اسلحه ای در کار نیست. کودتا" قصه" است. پوچ
درآمدن کودتا در عمل ، مقاومت کیانوری را تکمیل می کند و موضوع کودتا
بکلی از پرونده ها کنار گذاشته می شود. خمینی که کودتا را"شعر" و"قصه"
خوانده بود ، روز 15 اردیبهشت 1362، همزمان با اعلام انحلال حزب، " طی
پیام مهمی به ملت ایران نابودی حزب جاسوسان را پیروزی" می خواند و به
همان بازجویانی که یک ماه پیش اصرار داشتند که قصه کودتا واقعیت دارد
لقب" سربازان گمنام امام زمان" می دهد. در دادگاه های نظامی فرمایشی،
کمترین حرفی از کودتا نیست و 10 تن از دلاورترین فرزندان ایران سر بدار
می شوند. یکی از"سربازان گمنام" که بااسم مستعار"مجتبی" و د رمقام سر
بازجو،کسی که کیانوری اورا"جلاد"
می نامند، "راز" کودتا را در
کمیته مشترک با به آذین در میان می گذارد و البته به شکلی که لازم است
پخش شود. نامی از بازجو نیست. متهم مقصر است که کودتا را ساخته است.
در طول زمان، بُرید ه ای از ماجرا به قصه ی بی سر و تهی تبدیل می شود
که درآن از"برادر حمید" نشانی نیست و "روایت رایج" شکل می گیرد. روایتی
که برادر مجتبی نقل کرده به واقعیت تبدیل می شود. سربازجو اطلاع دروغ
را بخاطر خدا به به آذین نداده است. او سنگ پایه "روایت رایج" را ساخته
است."
10- از بازجویی تا سفارت
به پرسش کلیدی سایت امنیتی پارس- متعلق به جناح مخالف اصلاح
طلبان- بر گردیم:
-"چرابازجویِ
هوشنگ اسدی می خواهد طرح جنجالی کودتا رابه گونه ای رنگ و لعاب دهد که
با حقیقت در تضاداست؟"
این خبرگزاری جواب، پرسش خودرا متوجه سعید حجاریان می کند:
"
یک
علت رابطه نزدیک حجاریان با فرد فوق است که در دوران دولت آقای
خاتمی در مقامهای مهم امنیتی و اطلاعاتی قرار گرفت و از نزدیکان
آقای حجاریان بوده است."
براساس اطلاعاتِ موثقِ موجود،ناصر سرمدی پارسا، بعد از کشف کودتای
دروغین مدارج ترقی امنیتی را طی کرد
.او
در اغاز فعالیت وزارت اطلاعات و وزارت محمدی ری شهری- قاتل معروف
نظامیان و از جمله توده ای ها- ابتدا به معاونت یعنی بالاترین مقام
امنیتی گماشته شد و بعد از مرگ سعید امامی در زمان ریاست جمهوری محمد
خاتمی بعنوان جانشین او مشغول بکار شد. در
فهرست
[17]"معاونت خارجی" وزارت خارجه
جمهوری اسلامی نام ناصر سرمدی پارسا بعنوان جانشین سعید امامی دیده می
شود:
معاون: مصطفی پورمحمدی / جانشین: مرحوم علی کاشفی
التقاط: علی شکوهی / جانشین: اصغر خدایاری
اروپا: مهدی نصیری - سعید امامی / جانشین: ناصر سرمدی پارسا
در واقع بازجوی سازنده ی" دروغ کودتا" به بالاترین مراتب امنیتی ارتقاء
یافت. ودرهمین مقام از طرف محمد خاتمی مسئول رسیدگی به پرونده قتل های
زنجیره ای شد.
منبع بالا "فهرست
افرادی که در سال ۱۳۸۰ بازنشسته شدند! (رفقای سعید امامی)" را
چنین بدست می دهد.
هاشم علوی (خانه: قیطریه) / مهدی آزاد (خانه: شهرک صدر) / ناصر سرمدی
پارسا / حجت میریان / خسرو کمالی (خانه: شهرک اندیشه) / ابراهیم
متولیان / حسین یاوری / عباس اعرابی / علی پینه دوز
"بازجوی کودتا ساز" بعد از بازنشستگی از وزارت اطلاعات بعنوان سفیر
جهوری اسلامی به تاجیکستان فرستاده می شود.
ویکی پدیا[18]
"فهرست
سفیران ایران در تاجیکستان"
را باین ترتیب تاریخ بندی می کند:
بر اساس شنیده ها درتهران، بازجوی کم تجربه کودتا ساز که دارای دو
فرزند دخترهم هست، در حال حاضر مشاورعالی بنیاد باران متعلق به محمد
خاتمی است و بعنوان یک تاجر بزرگ بین ایران و چین فعالیت دارد.
از سرنوشت دیگر بازجویان خبری دردست نیست، اما به استناد نمونه ی
"برادر حمید" می توان ارتقاء مدارج ترقی آنها را حدس زد.
قاعدتا کسانی که درساختن "کودتای دروغین" نقش داشتند، باید مورد توبیخ
و اخراج قرار می گرفتند. اما، خمینی با تجلیل از این عملیات و دادن
لقب" فرزندان گمنام امام زمان" راه ترقی را برای همه آنها گشود. سیدعلی
خامنه ای،محسن رضایی و علی شمخانی در راس قدرت سیاسی جای دارند. هاشمی
رفسنجانی و خمینی مرده اند وحتی خسرو تهرانی ستون امنیتی اصلاح طلبان
است.
11- آخرین پرسش
آیا این هماهنگی بین بازجویان وسران رژیم ما را به پاسخ موضوع این
گزارش رهنمود نمی کند؟
براساس اسناد موجود: سناریوی کودتا ازقبل ساخته شده وپس ازآن است که
زیر شکنجه اقدام به گرفتن اعتراف از دستگیرشدگان شده است.
آیا ساختن سناریو و سپس گرفتن اعتراف در زیر شکنجه از بازداشت شدگان،
بخش دیگری از آن طرح اهریمنی نبوده که طراحان اصلی آن، با دادن "لیست
ماموران" کذائی شوروی در میان اعضاء حزب توده ایران به افراد مورد
اعتماد خود درراس سازمان حجتیه ونمایندگان حکومت اسلامی در پاکستان، که
با این اقدام در واقع دستور، حمله، سرکوب و نابودی حزب توده ایران
صادرشد؟
انتشار احتمالی اسناد تازه در آینده و تحقیق میدانی پاسخ روشنتری برای
این پاسخ خواهد یافت.
12- کلید رمز
اما به نظر می رسد که این گزارش به کلید رمز "کودتای دروغین حزب
توده ایران" دست یافته باشد :
- وقتی خمینی کودتا را "قصه" یا "شعر" می خواند ،
بازجویان "اصرار" می کنند که "واقعیت" دارد.
منشاء این اطمینان کجاست؟ چه امری باعث می شود که "اعتراف
زندانی" از نظر "امام امت و رهبر کبیر انقلاب" موثق تر باشد
؟
کلید رمز "کودتای دروغین"
همین جاست : سازندگان کودتا – آمران ومجریان اصلی- ازسناریویی که
ساخته اند و زیر شکنجه به اعتراف تبدیلش کرده اند، اطمینان کامل دارند.
|