|
||
نویدنو:07/08/1386 صفحه قابل چاپ است |
||
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی چپ و آقای طبیبیان سیامک طاهری
جناب آقای طبیبیان اقتصاددان لیبرال در مصاحبهای با خانم شینا رستگاری در ویژهنامهی اعتماد پنجشنبه 5 مهر 86 شمشیر آخته از نیام کشیده و به هواداران سوسیالیسم علمی و برابری خواهان تاختهاند و از جمله چنین گفتهاند: «پرچم عدالت ممکن است برافراشته باشد اما باید به این توجه کرد که بر سر کدام دکان است. اگر بر سر در دکان استبداد است که آن پرچم را باید پایین آورد و خرد کرد. اگر برای عدالت است دیگر مغازه نیست و میدان است و باید آن را تکریم.» طبیعی است که خواننده با خواندن این کلمات به این فکر بیفتد که منظور آقای دکتر از عدالت چیست. ایشان کمی پیشتر اما عدالت را اینگونه معنا کرده است: «در دنیای مدرن عدالت را یک ویژهگی نظم اجتماعی و فضیلت نظم اجتماعی میدانند، جامعه عادلانه جامعهای است دارای فضیلت و جامعهیی که در آن نظم اجتماعی که مجموعه نظاماتش عادلانه نباشد آن جامعه از فضیلت بهدور است. در مورد جوامع هم مانند افراد باید براین اساس نگاه کرد که جامعهای که تقوا دارد جامعهای است که عدالت دارد. ما عدالت را در جهان امروز از دید فلسفه اجتماعی نگاه میکنیم. در جامعهای عدالت برقرار است که نظم اجتماعی آن عادلانه است، نه اینکه فردی که در آن حاکم است طرفدار عدالت باشد.» آیا بهراستی کسی از میان این جملات کشدار که فقط به عنوان نمونه انتخاب شده است میتواند دریابد که منظور آقای طبیبیان از ردیف کردن کلمات بهدنبال یکدیگر چیست. منظور از جامعه با فضیلت چیست و چگونه میتوان به آن دست یافت و چرا کشور ما تاکنون با وجود فداکاریهای انبوههی جوانانش در انقلاب و جبهه بدان دست نیافته است؟ منظور از «نظم اجتماعی عادلانه» چیست؟ چه رابطهای بین برابری و نظم اجتماعی عادلانه وجود دارد؟ آیا در سرزمینی که گروه کوچکی از مردمان آن از سیری در حال ترکیدن هستند و تمامی ثروتهای طبیعی و اجتماعی را برای مالاندوزی به سوی نابودی میبرند و نمیدانند که با پولهای بادآورده خود چه کنند و بخش بزرگ دیگری از آنان در حاشیه شهرها و در فقر و ناداری دست و پا میزنند «نظم اجتماعی عادلانه» برقرار است؟ ایشان در جایی دیگر میفرمایند: «یک جامعه آزاد الزاما جامعهی عادلانه نیست، زیرا عدالت یک زمینهی اخلاقی است و خیلی وقتها به ارزشهایی که یک جامعه قبول دارد برمیگردد.» این کدام جامعه آزاد است که عادلانه نیست. چگونه آزادیای ممکن است که عدالت در آن وجود نداشته باشد. به این ترتیب روشن میشود تعریف مبهم از عدالت چگونه به آشفتهگویی منجر میشود. آقای دکتر در اینجا نه تنها باید منظور خود را از عدالت روشن کنند بلکه باید بگویند که برداشتشان از آزادی چیست؟ آزادی غارتگران یا غارت شوندگان. آزادی فقرا یا اغنیا؟ آزادی طبقهای که وکیل و وزیر و مطبوعات و رسانهها را میخرند یا بیچیزانی که امکان دسترسی به هیچکدام را ندارند. آنان که به کمک رشوه و رانتهای سیاسی پدرانشان صندلیهای قدرت و ثروت را قبضه میکنند یا حاشیهنشینان شهرها و زندگی کنندگان در کنار تل زبالهها؟ جناب استاد در جایی دیگر چنین میفرمایند: «همانطور که لیبرال از خیلی راست تا کمی متمایل به چپ مفهوم پیدا کرده، سوسیالیسم هم اینگونه است. اگر منظورمان مارکسیسم- لنینیسم و استالینیسم است افرادی که به دنبال این افکار هستند به دنبال یک نظریهی منسوخ و مفتضح هستند. در حال حاضر در کشور ما برخی از افراد دانشجویان را در این سنت آموزش میدهند و متاسفانه محدودیتهای آزادی بیان هم وجود دارد و به شیوهی تفکرات زیر زمینی کمک و راه را برای آنها باز کرده است. زیرا آدمی که به آزادی بیان اعتقاد دارد نمیتواند فعالیت زیر زمینی کند. آدمی که به برابری انسانها در فعالیت اعتقاد دارد نمیتواند سازمان زیرزمینی تشکیل دهد. بنابراین اگر دربارهی مارکسیسم- لنینیسم صحبت میکنید این نظریه، یک نظریهی منسوخ، مفتضح و بیآبرو و فاجعهآمیز است که جزء فجایع تاریخ بشر بهشمار میرود.» آقای دکتر که استادی دانشگاه را نیز یدک میکشند با چنین ادبیاتی وارد کارزار میشوند. بهراستی در سرزمینی که استاد دانشگاهش با این ادبیات سخن میگوید دیگر از لمپنهای آن چه انتظاری میتوان داشت؟ پیشتر دیدیم که مقدمات ورود ایشان به بحثی که اصلیترین و مهمترین بحث جوامع بشری است سوسیالیسم یا لیبرالیسم چگونه بوده است و اینک با این واقعیت تاسفبار مواجهیم که ایشان با ردیف کردن یکسری کلمات موهن بهطرفداران یک اندیشه میتازند و چگونه در تخریب فرهنگ سیاسی این کشور میکوشند به راستی جناب استاد اگر این نظریه، یک نظریهی منسوخ است، چرا شما و ضمیمهی محترم اعتماد این چنین وقت و امکانات خود را صرف مبارزه با آن میکنید؟ آقای دکتر چه کسانی خواهان فعالیت زیرزمینی هستند؟ آیا فقط هواداران سوسیالیسم علمی هستند که در پارهای از کشورها به علت خفقان حاکم به مبارزهی مخفی روی میآورند؟ مبارزهی زیرزمینی نه یک انتخاب، بلکه یک اجبار است. آیا مبارزان ضد فاشیست و کمونیست در فرانسه و اسپانیا باید دست به مبارزهای علنی میزدند؟ اینگونه سخن گفتن بیشتر به سخن گفتن شومنهای سیاسی کانالهای تلویزیونی آمریکایی میماند تا یک استاد فرهیختهی دانشگاهی. استفاده از کلماتی چون «نظریهی منسوخ و مفتضح، بیآبرو و فاجعهآمیز» بدون بهکار بردن حتا یک جملهی استدلالی آیا شایستهی انسانهای با فرهنگ است؟ آقای دکتر با این ادبیات در کنار نظریهپردازان فاشیست و نازیست و نیز اقتصاددانانی چون فریدمن که مشاور و نظریهپرداز جلاد پینوشه بود قرار میگیرند. جالبتر آنکه آقای دکتر در جایی دیگر به سوسیالیستهای ایرانی توصیه میکنند که به سوسیالیسم اروپایی روی آورند آنجا که میگویند: «اگر دربارهی سوسیالیسم اروپایی صحبت میکنید کاملا با اولی متفاوت است (مثلا سوئد و هلند) که اساسا سیستم سوسیالیستی آنها برمبنای آزادی است. از سوئد تا انگلستان و آلمان، تا ژاپن، آمریکا در سیاست اقتصادی هیچ اختلافی وجود ندارد. در خدمات اجتماعی است که با هم تفاوت دارند. بنابراین در گذشته سوسیالیستها در غالب مارکسیسم- لنینیسم پرچم عدالت را بلند میکردند ولی بیشترین دمار را از روزگار ملت درآوردند.» چرا آقای طبیبیان که به سوسیالیستهای ایرانی توصیه میکنند که روش سوسیالیستهای اروپایی را پی بگیرند، صریحا از تز «دولت رفاه» حمایت نمیکنند و چرا توضیح نمیدهند که سوسیالیسم اروپایی در کشورهایی که دورهی صنعتی شدن کلاسیک را طی نکردهاند و هرگز دارای مستعمرات نبودهاند و امروز نیز توان نقشی امپریالیستی را ندارند با چه برنامهای ممکن است. آقای دکتر که خود از برنامهریزان اصلی این کشور بودهاند باید پاسخ گویند چرا امروز در کشور ما اختلاف طبقاتی دویست درصدی وجود دارد؟ ایشان بهجای اینکه نگاه خود را به تاریخ صد سال پیش کشورهای دیگر معطوف کنند بهتر است به امروز سرزمین خودمان نگاه کنند و ببینند که تزهای ایشان و دوستانشان چه فاجعهای بهبار آورده است. ایشان که خود اقتصاددانی محافظهکار و یا لیبرال هستند، گمان میکنند میتوانند با چنین سخنانی جوانان ایرانی را به سوی سراب رهنمون کنند حال آنکه دورهی اینگونه سخن گفتنها گذشته است. آنچه که در گذشته در کشور شوروی و اروپای شرقی برپایهی فداکاریهای بیامان میلیونها مبارز شکل گرفت یک تجربه از سوسیالیسم بود که علیرغم آنکه در زیر فشارهای امپریالیستی دگردیسه شد، دستاوردهای چشمگیری برای بشریت به ارمغان آورد. از جمله شکست غول هول و مرگ یعنی نازیسم و ایجاد جامعهای عاری از فقر و پیریزی ابرقدرتی بزرگ در سرزمینی که در نتیجهی قحطی و گرسنگی در آن دهها میلیون انسان به کام مرگ میرفتند. سوسیالیستهای امروز با تجربهگیری از آن وقایع درصدد ایجاد سوسیالیسم قرن بیست و یک هستند که در آن آزادی و برابری به مثابه دو مقولهی درهم تنیده و جدا نشدنی از یکدیگرند. تجربه بشر امروزین به نفی محافظهکاری و لیبرالیسم به مثابهی دو سیستمی که به گذشته تعلق دارند و نه به آینده و به فجایعی چون جنگ ویتنام، کامبوج، لائوس، عراق، افغانستان و... و ایجاد سیستمهای آپارتاید در رودزیا و آفریقای جنوبی و... و فقر و گرسنگی در آفریقا و آسیا... منجر شده است، میپردازد. *** و اما سخنی با دوستان گردانندهی ضمیمهی اعتماد؛ اگر شما بهراستی طرفدار چپ اروپایی هستید ما سوسیالیستهای ایرانی خوشحال میشویم که شما به ترویج این اندیشه بپردازید. اگر شما به صحت اندیشهی خود باور دارید دیگر نیازی به بددهنی و بهکار بردن الفاظ سخیف و مبارزه با بهترین فرزندان این آب و خاک ندارید. بگذارید در برخوردی دموکراتیک و با فرهنگ دو نظریه در کنار یکدیگر قرار بگیرند تا عیار هرکدام محک بخورند. به این جهت پیشنهاد میکنم میزگردهایی از طرفداران دو دیدگاه تشکیل گردد و مناظرههایی صورت گیرد. این نگارنده از هم اکنون آمادگی خود را برای شرکت در چنین نشستهایی اعلام میکنم. این دموکراسی ماست تا دموکراسی شما چگونه باشد. |
||
|