نویدنو:02/04/1387 صفحه قابل چاپ است |
|
آقای زیبا کلام! وایراد اتهام برای رفع اتهام
نویدنو : آقای زیبا کلام کارشناس سیاسی و روزنامه نگار لیبرال معروف که توده ای ستیزی و کمونیست ستیزی نابی در اغلب نوشته هایش حضوری پر رنگ دارد، در ویژه نامه ی آخر هفته اعتماد 30 خرداد در واکنشی بر پاسخنامه ی اکبر عبدی، مطابق معمول، گریزی هم به صحرای کربلا زده و مطلب زیر را به رشته ی قلم کشیده که عینا نقل می شود. درادامه مقاله " محورمرکزی داوری درباره افراد وجمعیت ها" از رفیق طبری را ملاحظه می کنید . باشد که خوانندگان خود داوری نمایند.
سال ها قبل از آنکه بنده و آقای عباس عبدی پای به عرصه ی هستی بگذاریم، حزبی در این مملکت متولد شد به نام " حزب توده ی ایران" در مهرماه 1320. ظرف یکصدسال اخیر صدها حزب و گروه و تشکل در ایران تولد یافتند و هنوز شمع وجوشان به یک سالگی نرسیده بود که از میان رفتند. بعضا حتی یک سال هم دوام نیاورده و چندماه یا حتی چندهفته بیشتر دوام نمی آوردند. البته تک و توکی هم چندین ساله می شدند، اما حزب توده یک استثنای تاریخی بود. آن حزب نه تنها دهه 1320 را پشت سرگذاشت، بلکه در سال های نخست انقلاب، یعنی در اوایل دهه ی 1360 همچنان یکی از جریانات سیاسی عمده کشور محسوب می شد، به رغم همه سرکوب ها، زندان ها، تبعید شدن ها و دربه دری و فراری بودن ها. حزب توده به لحاظ قدمت نبود که استثنائی شد در تاریخ معاصر ایران. آرا و اندیشه، جهان بینی و نگاه حزب توده به انسان، جامعه و تاریخش به رغم آنکه برگرفته از مارکسیسم و ماتریالیسم تاریخی بود، به سرعت در ایران ریشه دوانید. در اواسط دهه 1320 حزب توده آنچنان از مقبولیت برخوردارشده بود که کمتر نویسنده، هنرمند، مورخ، شاعر و اندیشمندی را می شد در کشور پیداکرد که یا عضو حزب توده ایران نباشد ، یا دست کم سمپات و طرفدار آن نباشد. فی الواقع می توان گفت که آرا و اندیشه ی تحزب توده به مراتب از طرفداران آن حزب بالاتر رفته و در میان بسیاری از جریان های سیاسی و اقشار تحصیلکرده ی غیرچپ جامعه نیز رسوخ کرد. سخنی به اغراق نرفته اگر ادعا شود آرا و اندیشه ی چپگرایانه ای که حزب توده وارد ایران کرد، بیشترین تاثیرات را برجهان بینی، نگاه و گفتمان سیاسی، اجتماعی، و تاریخی ایرانیان برجای گذاشت.
آنچه به مناقشه ی میان بنده و جناب عبدی مربوط می شود، جدای از تاثیر و تاثرات فکری آن آرا برنسل بنده و آقای عبدی، بیشتر در برگیرنده روش یا شیوه خاصی بود که حزب توده در برخورد با مخالفان سیاسی جامعه ما پیشه کرد. آن شیوه نیز همچون ادبیات و اندیشه های حزب توده عملا با به امروز در ایران دوام آورده. شیوه ای که حزب توده در برخورد با مخالفانش باب کرد آن بود که به جای پرداختن به استدلال و نظرات طرف مقابلش، یکراست می رفت سروقت شخصیت طرف مقابل. به جای بحث و جدل پیرامون نظرات مخالف، حزب سعی می کرد به طرفداران و سایر مردم نشان دهد که انتقادکننده یا کسی که مدعی حزب شده چه فرد خراب، معلوم الحال و فاسدی است. بالطبع وقتی معلوم می شد انتقادکننده از اساس کارش خراب است، تکلیف حرف ها و نظراتش هم روشن می شد و حزب دیگر مجبور نبود به خود زحمت داده و با او به جر و بحث بپردازد. حزب مخالفانش را متهم می کرد که مرتجع هستند، مخالف پیشرفت، تغییر و تحول هستند، طرفدار سرمایه داری، بورژوازی، امپریالیسم و استعمار هستند، عامل سفارت انگلستان، حقوق بگیر شرکت نفت (که آن زمان در دست انگلیس ها بود) هستند، طرفدار اشراف، خوانین، ملاکین و سرمایه داران هستند (در حالی که خود حزب طرفدار زحمتکشان، طبقه ی کارگر، کشاورزان، دانشجویان، زنان و سایر محرومان بود)، فرماسونری، وابستگی به دربار، عامل اینتلجنت سرویس و بعدها سازمان سیا بودن و ... برچسب های دیگری بودند که حزب به مخالفان خود وارد می ساخت. لینک کامل مقاله آقای زیبا کلام : http://www.etemaad.com/Released/87-03-30/264.htm
محور مرکزی داوری دربارۀ افراد و جمعيتها احسان طبری
موضعگيری اجتماعی و تاريخی
اساس است نه حسن نيت يا دعاوی پرطنين يا مختصات فرعی ديگر حسن نيت و صداقت صفات مثبت و ضرور است. ولی اگر اين حسن نيت و صداقت با انتخاب راه درست اجتماعی، سمتگيری درست تاريخی، جانبداری از نيروهايی که نقش آنها از جهت تاريخاً مشخص، نقش مترقی و مثبتی است، مبارزه با نيروهايی که نقش آنها از جهت تاريخاً مشخص نقش ارتجاعی و منفی است، همراه نباشد، نه فقط سود نمیرساند، بلکه بيشتر مايۀ گمراهی میشود. میگويند: «جهنم را با حسن نيت مفروش کرده اند.» اين سخن حکيمانه دارای مفهوم عميقی است. ای چه بسا انسانهای پاک، نيک، با حسن نيت، صديق که در جامعه به دنبال آن مشیها، آن طبقات، آن ارزشهای اجتماعی رفته اند که آنها را بهناچار، بهناگزير به چنان سفاهتها يا قباحتها کشانده است که خودشان هم هرگز تصورش را نمیکرده اند. در دادرسی جنايتکاران اجتماعی (مانند دادرسی نورنبرگ) يا حتا دادرسیهای پس از انقلاب اخير در ايران، اگر چه به ندرت، به افرادی برخورد میکنيم که تصور میکرده اند دارند به «ميهن» و «پيشوا» خدمت میکنند و زمانی از خواب گران پندار باطل خود بيدار شده اند، که ديگر دير بود. آنها علیرغم باور خود، در کشتی نادرستی نشستند و به ساحل لعنت و نکبت رسيدند. منظور از مشی اجتماعی و سياسی آنست که ما در عمل اجتماعی خود (حتا اگر «بیطرف» هم باشيم، محال است که فاقد عمل اجتماعی باشيم) در کدام سمت قرار داريم؟ با که هستيم؟ چه چيزی برای جامعه میخواهيم؟ خواستار خير کدام از طبقات جامعه هستيم؟ در عرصۀ جهانی میخواهيم با که باشيم؟ اکنون جهان و اجتماعات جداگانه هر کشور، که دارای نظام طبقاتی است، تقسيم شده است. اردوگاه امپرياليسم و اردوگاه ضد امپرياليسم در عرصۀ جهان، انبوه زحمتکشان بهرهده و قشرهای ممتاز بهرهکش در عرصۀ جوامع سرمايهداری از نوع جامعه ما، مرزهای عمدۀ اين تقسيم هستند. ما با امپرياليسم هستيم يا با ضد امپرياليسم؟ با بهرهدهان هستيم يا با بهرهکشان؟ و آيا در هر مورد، آن خط محکم و صحيح را، که ما را «آهسته»، «آهسته»، از درون اين جبهه به درون آن جبهه نلغزاند، گزين کرده ايم؟ ای چه بسا که شخصی (مانند برخی «سوسيال دمکراتها»ی اروپای غربی) تصور میکند، راه مبارزه با بهرهکشی را برگزيده، ولی عمل اجتماعيش به طور عمده به تثبيت نظام بهرهکشی کمک میکند. يا مانند آنارشيستهای نو و کهنه تصور میکنند که «انقلابیترين» و «شعلهورترين» شعارها را عليه نظام ستم و غارت انتخاب کرده، ولی در آخرين تحليل آلتی در دست بهرهکشان برای آزار انقلابيون واقعی است. در اينجا تفاوت عينی و ذهنی مطرح است. ذهنی، يعنی آنچه که در ضمير و آگاهی شما میگذرد و شما آنطور فکر میکنيد، آنطور تصور میکنيد. عينی، يعنی آنچه که مستقل از اراده و انديشه شما، در سيلاب جوشان و پرتوان تاريخی، به سويی که مجموعه قوانين تکاملی آن میطلبد، میرود و ابداً ربطی به ذهنيات شما ندارد. ذهنيات شخص تنها جوی باريکی است که در اين شط خروشنده فرو میريزد، و ابداً قادر نيست مسير اين شط را تعيين کند. به همين جهت شخص از جهت سياسی، باطرف باشد يا بیطرف، در متن باشد يا در حاشيه، به ناچار منشاء عمل اجتماعی معينی است که از آن تصور دلخواهی در ذهن خود دارد، از خودش راضی است، برای عملش توجيههای «فلسفی» میتراشد، ولی بايد ديد که واقعاً اين انسان، با مجموعۀ عملش افزار کدام يک از جبهههای نيرومند جوّ تاريخی است؟ توجيهگری و فلسفۀ او مطلب را حل نمیکند. مطلب زمانی حل میشود که ما ببينيم در جامعه چه نبردی میگذرد و ما در اين نبرد چه کاره ايم، چگونه وظايف انسانی و ايرانی خود را انجام میدهيم، به کدامين سو میرويم، با که هستيم و با که نيستيم؟ چرا هستيم و چرا نيستيم؟
اين موضعگيری مطلبی است مشخص.
در ازمنه و امکنۀ مختلف، موضعگيری به سود حق، مختلف است. اگر شما عضو
جامعه شوروی هستيد، موضع به سود حق (يعنی به سود تکامل سالم اجتماعی) طوری
است و اگر عضو جامعه آمريکا هستيد، اين موضع طور ديگری. اگر در ايران
دوران مشروطيت بوديد، اين موضعگيری طوری بود، اگر در ايران دوران کنونی
هستيد، اين موضعگيری طور ديگر. ما افراد را از دو جهت مورد بررسی قرار میدهيم: ابتدا و مقدم بر همه از جهت موضعگيری سياسی- اجتماعی آن فرد و سپس از جهت مختصات فردی انسانی او. البته برای ما مختصات فردی و انسانی ابداً بیتفاوت نيست. ما میدانيم که در موضعگيریهای مختلف سياسی، میتوان به انسانهای صديق و شريف برخورد کرد. ولی ما میدانيم که اين انسانهای صديق و شريف، اگر در موضع باطل اجتماعی قرار گرفتند، اگر به موقع، خود را از گمراهی نرهاندند، به همراه همصفان و همردگان خود، به اعمال نادرست و قضاوتهای نادرست و گاه بسيار منفی مجبور میشوند. به همين جهت است که در آغاز مقاله گفتيم، محور مرکزی داوری دربارۀ افراد و جمعيتها، مشی سياسی و اجتماعی آنهاست، نه حسن نيت و يا صداقت، امری که به خودی خود و در حد خود با ارزش است و نبايد آن را ناديده گرفت. منبع: نامۀ مردم، دورۀ هفتم، سال اول، شمارۀ ٣١، ۴ تيرماه ۱٣۵۸
| می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .
|
|
|