|
||
نویدنو:01/02/1387 صفحه قابل چاپ است |
||
چه تردستانه خنجر می کشند با پرخاش های مکارانه ای که خون چشم واژه هایش را گرفته است
نجات تاریخی مبارزه در کار است و میراث گرانقدری که گویا اگر نجنبیم، هر آینه بر باد میرود؟!
شبیخون خویش را چه تردستانه خنجر می کشند درست در لحظه ی موعود در تاریکی پنهان گذرها قبل از آنکه فضا را به دست بگیری درست قبل از آنکه گام های تازه ات به یقینی بزرگ بینجامد پیش از آنکه گرداگردت توده ای عظیم نظم بگیرد ...
کتمان هم نمی کنند ... به سبک مشق های دیروزین با همان اندوخته ی عظیمی که هیچگاه نخواستند درست فرا بگیرند با استناد به نام هایی که به یادگار گذاشتی درست با پوست تن خودت که امروز نقاب چهره هاشان می شود ...
آه این خنجر این کینه ی کور این کینه ی کوری که بارها سینه ات را شکافت که بارها سینه ی پر مهر روئینت را شکافت ... 30/01/1387
|
||
|