خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

  تجربه 28 مرداد-3

نویدنو:00/5/1385

 

  تجربه 28 مرداد

 

 

 

نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت ایران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ف. م. جوانشیر


 

 

بخش سوم  

 

 

 

 فصل سوم

 

دولت مصدق

لای چرخ دنده دربار مجاهدین اسلام و همراهان خائن

 

1. روی کارآمدن مصدق، استقرار حکومت دوگانه

    در فروردین ماه 1330 کاملا" احساس می شد که جبهه ملی می تواند تشکیل دولت بدهد. این مطلب در خود جبهه ملی و همچنین در مطبوعات مطرح بود. اما سران جبهه ملی باور نمی کردند که می توانند حکومت کنند تا جایی که خود مصدق می گفت:

    "این که بعضی ها می گویند این جانب تشکیل دولت بدهم، آیا دخالت 50 ساله شرکت نفت در این مملکت اجازه خواهد داد که من و امثالهم دولتی تشکیل دهند و موفقیتی در کار پیدا کنند؟ اگر این کار شدنی بود در این همه سال می شد.[1] "

    با وجود ناباوری و مقاومت جبهه ملی در برابر پذیرش مسئولیت دولتی، ضرورت استقرار حاکمیت مردم و ضرورت انتقال قدرت از دست مهره های سرشناس هزار فامیل به دست عناصر مترقی و ملی مورد اعتماد مردم همه جا احساس می شد. بحران عمومی سیاسی بالا گرفته و وضع انقلابی پدید آمده بود. اعتصاب کارگران نفت و همدردی  کارگران و زحمتکشان کشور از اعتصابیون کمر دولت علا را می شکست. این اندیشه درست حزب توده ایران که اصل ملی شدن نفت را نمی توانند مخالفین آن اجرا کنند و باید دولتی روی کار بیاید که مدافع صدیق این اصل باشد در همه جا رسوخ می کرد. لحظه تغییر آن چنان فرارسیده بود که نمایندگان هیات حاکمه نیز مجبور به اعتراف بودند تا جایی که روز هفتم اردیبهشت 1330 سردسته مرتجعین مجلس ـ جمال امامی - مقام نخست وزیری را به مصدق پیشنهاد کرد. بدون تردید جمال امامی از این پیشنهاد قصد خبیثانه ای داشت. او گمان می کرد که مصدق نخواهد پذیرفت و روی کارآمدن مهره سیاه دیگری از هیات حاکمه در نظر مردم توجیه خواهد شد. به علاوه او گمان می کرد که اگر مصدق به فرض این مقام را بپذیرد از عهده کار برنیامده اعتبار خود را از دست خواهد داد. ولی به هر صورت و صرف نظر از هدف ها و مکنونات قلبی امامی و امامی ها در این نکته تردید نیست که وقت چنین پیشنهادی از مدت ها پیش رسیده بود.

  سرانجام مصدق پیشنهاد نخست وزیری را پذیرفت. از بحران عمومی سیاسی که کشور را فراگرفته بود استفاده کرد ومجلس را واداشت که قانون 9 ماده ای مربوط به طرز اجرای اصل ملی شدن نفت را تصویب کند و اجرای آن را به عنوان برنامه دولت بپذیرد.

    فردای نخست وزیری مصدق اول ماه مه، روز جهانی کارگران بود. مصدق برگزاری این روز را آزاد اعلام کرد و در اول ماه مه 1951 (11 اردیبهشت ماه 1330) بزرگ ترین تظاهرات کارگری پس از شکست آذربایجان، به رهبری حزب توده ایران برگزار شد.

    مصدق با پذیرش نخست وزیری قدرت حاکمه را به دست نگرفت. بلکه فقط بخش کوچکی از آن را به اتکای افکار عمومی و با بهره گیری از بحران سیاسی تصاحب کرد. بخش بزرگ تر قدرت در دست دربار باقی ماند. اکثریت مجلس و سنا که به نخست وزیری مصدق رای داده بود در واقع مخالف او بود، ارتش و نیروهای مسلح، ملاکین بزرگ و حتی اکثریت رهبران جبهه ملی مخالف او بودند. مصدق سازمان سیاسی استواری که از او پشتیبانی کند نداشت. از فردای پذیرش نخست وزیری، رهبران جبهه ملی یکی پس از دیگری از مصدق جدا شدند و در برابر او صف بستند. جبهه ملی عملا" تعطیل شد.

    مصدق که با این وضع روی کارآمده بود کوشید تا کابینه خود را از کسانی تشکیل دهد که هر یک جناحی از هیات حاکمه را راضی کند. به علاوه ترس از انقلاب قاطع ضد امپریالیستی و دمکراتیک، عدم باور به نیروی مردم، امید به حل مساله نفت در چارچوب مناسبات حاکم و در پیوند با امپریالیسم آمریکا در ترکیب نخستین کابینه مصدق منعکس شد. مصدق کابینه ای به مجلس معرفی کرد که به هیچ روی در سطح وظایف انقلابی اش نبود. تقریبا" همه اعضای آن در کابینه های قبلی وزیر و صاحب مقام بودند. چهار نفر از آنان در کابینه علاء عضویت داشتند. پست وزارت جنگ در دست نماینده شاه بود و پست وزارت کشور به سپهبد زاهدی کودتاچی سپرده شده بود که از مدت ها پیش علیه جنبش انقلابی ایران و شخص مصدق توطئه می کرد.

    یک سال پیش از نخست وزیری مصدق، در آغاز کار جبهه ملی روزنامه "بسوی آینده" پرده از ملاقات های محرمانه ای برداشت که میان زاهدی و برخی از سران جناح راست جبهه ملی انجام می گرفت.

    بسوی آینده نوشت:

    "سرلشکر زاهدی در ملاقات هایی که با آقای دکتر بقایی و آقای حسین مکی در منزل سرهنگ بازنشسته دیهیمی دارد چه مذاکراتی می کند و چرا این ملاقات های دوستانه چندین ساعت به طول می انجامد؟[2]"

    احمد ملکی موضوع این نوع ملاقات ها را بعد از 28 مرداد فاش کرد و نوشت:

    "من و آقای حسین ملکی که سوابق زیادی از وطن پرستی و آزادی خواهی تیمسار سرلشکر زاهدی آن وقت و سپهبد زاهدی نخست وزیر فعلی داشتیم... با ایشان تماس گرفته و غالبا هفته ای دو سه بار با معظم له در حصارک شمیرانات و یا در شهر نهار صرف می کردیم، مشکلات را به اطلاع ایشان می رساندیم و مدد می خواستیم...

    خوب به خاطر دارم که در حصارک شمیران در منزل تیمسار زاهدی با حضور آقای ملکی و یکی دو تن دیگر از اعضای جبهه ملی غذای اختصاصی (کوفته همدانی) صرف می کردیم. تیمسار زاهدی به ناجوری اعضای جبهه ملی و عدم همبستگی اعضای آن اشاره نمود و متذکر شد که اگر بتوانید تصفیه موثری در جبهه ملی بنمایید این جبهه خواهد توانست هسته یک کانونی قوی ملی باشد.

    ما توضیح دادیم که مصدق با تمام حسن نیتش آدم لجوج و یک دنده ای است. می خواهد دیکتاتور شود.[3]"

    به این ترتیب لااقل از یک سال پیش از آغاز نخست وزیری مصدق عناصر راست این جبهه در پشت سر او توطئه می کردند و جلسات محرمانه داشتند، پیرامون تصفیه جبهه ملی بحث کرده و برای زاهدی جاسوسی می کردند. وقتی مصدق روی کارآمد و زاهدی را وارد کابینه کرد و مقام مهم وزارت کشور را به او سپرد این هسته توطئه گری ضد ملی در درون جبهه ملی بسیار تقویت شد. ارتباطات آن محکم تر و فعالیت خرابکارانه اش شدیدتر گشت. و در تمام طول حکومت مصدق ادامه یافت تا به 28 مرداد رسید. به عبارت دیگر زمانی که مصدق و یارانش خوشدلانه به کمک امپریالیسم آمریکا در امر ملی شدن نفت چشم دوخته بودند "سیا" عمال خود را در درون کابینه جا می داد و سقوط آن راتدارک می دید.

 

 

2. توطئه 23 تیر

الف –  صف ها جدا می شود   

    قانون 9 ماده ای طرز اجرای ملی شدن نفت، اصل کلی ملی شدن نفت را به طور مشخص بیان می کرد. توافق این 9 ماده می بایست هیات مختلطی مرکب از نمایندگان منتخب مجلس شورا و سنا، وزیر دارایی و نماینده دولت تشکیل شود که دولت با نظارت این هیات از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران خلع ید کند.

    در بقیه ماده ها طرز پرداخت غرامت، نظارت بر بهره برداری، تبدیل تدریجی متخصصین خارجی به ایرانی، فروش نفت به نرخ عادلانه بین المللی و حق تقدم
خریداران سابق ذکر می شد.[4]

    ویژگی قانون 9 ماده ای این بود که  به جای بحث در کلیات مربوط به ملی کردن صنعت نفت در سرتاسر کشور ـ که در واقع به جز منطقه جنوب در هیچ نقطه دیگری صنعت نفتی وجود نداشت که ملی شود ـ به طور کاملا" مشخص طرز کار نسبت به معادن نفت مورد بهره برداری شرکت سابق نفت انگلیس و ایران را نشان می داد. این همان چیزی بود که ما در آغاز ملی شدن می گفتیم و متذکر می شدیم که هر وقت بخواهند صنعت نفت را در ایران ملی کنند، تنها به نفت جنوب و شرکت نفت انگلیس و ایران مربوط خواهد شد. پاسخ می دادند که توده ای ها گویا می خواهند نفت شمال را برای روس ها نگاه دارند. ولی وقتی خودشان خواستند از کلیات دست برداشته وارد عمل شوند، چاره ای نبود جز این که به معادن نفتی که مورد بهره برداری بود بپردازند. ما می بایست در آغاز طرح شعار ملی شدن، آن پختگی را می داشتیم که به جای ابراز تردید خواستار اجرای اصل ملی شدن می شدیم که در عمل به همان نتیجه ای می رسید که نفع نهضت ملی ایران در آن بود.                                                                     

    باری تصویب قانون 9 ماده ای طرز اجرای ملی شدن نفت و تصمیم قاطع مصدق به اجرای آن بر نگرانی محافل امپریالیستی و انحصارات انگلیسی و آمریکایی نفت افزود. در آن زمان هنوز تضاد میان این دو نیروی امپریالیستی بسیار شدید بود. با این حال علایم آشکاری از همکاری آنان در قبال نهضت ملی ایران به چشم می خورد.

    کنفرانس واشنگتن که چند روز پیش از آغاز نخست وزیری مصدق پایان یافت این نتیجه را داشت که مقامات رسمی آمریکا به طور صریح با ملی شدن نفت ایران مخالفت کرده و با طرح نقشه جانشینی سایر منابع و به ویژه نفت کویت به جای نفت ایران موافقت کردند. شرکت نفت انگلیس و ایران امکان یافت که نیاز بازارهای خود را تا حدود زیادی از کویت تامین کند و بتواند در برابر ایران مقاومت نماید.

    در عرصه داخلی بلافاصله پس از تشکیل دولت مصدق جناح راست و خرابکار جبهه ملی به ایجاد سازمان های مستقل از این جبهه آغاز کرد. دکتر بقایی "حزب زحمتکشان" را که قرار آن در ملاقات های شبانه با عمال آمریکا گذاشته شده بود تشکیل داد و به
استخدام چماق به دستان پرداخت. در این حزب دکتر بقایی با انشعابیون از حزب توده ایران به رهبری خلیل ملکی تبریزی همکاری می کرد که وجه مشترک آن دو عبارت بود از مخالفت با ملی شدن نفت و دشمنی عمیق با اتحاد شوروی و حزب توده ایران. خلیل ملکی، چنان که در صفحات پیش نشان دادیم از سال 1326 از "منافع قانونی شرکت نفت انگلیس" دفاع می کرد و به این دلیل از حزب توده ایران اخراج شد. بقایی از 1328 مدافع قرارداد "دنیا پسندانه" بود. حزب زحمتکشان را که این دو تشکیل می دادند فقط می توانست مورد تایید امپریالیسم و دربار پهلوی باشد. خود ملکی بعدها اعتراف کرد که برنامه این حزب و فعالیت آن مورد تایید "اعلیحضرت" و روسای "نیروهای انتظامی" قرارداشته است[5].

    سازمان دیگری که در این زمان تشکیل شد. "مجاهدین اسلام" بود که از فداییان اسلام جدا شدند و سازمان مستقلی تشکیل دادند. شمس قنات آبادی، احمد عشقی و چند تن دیگر از چاقوکشانی که بعدها در انواع توطئه های ضد حکومت مصدق شرکت کردند، در راس این جریان قرارداشتند. آنان قبل از 28 مرداد به دربار پیوستند و نصیب بردند. هسته راستین فداییان اسلام به رهبری نواب صفوی از اینان جدا ماند و پس از 28 مرداد مورد پیگرد قرار گرفت و سرانجام نیز همراه تنی چند از اعضا و فعالین آن اعدام شدند.

    با تشکیل این گروه ها و سازمان ها فشار از همه طرف متوجه دولت مصدق شد: هم از درون کابینه، هم از درون جبهه ملی، هم از طرف این گونه سازمان ها و هم از طرف دربار. فشار از جانب امپریالیسم نیز بسیار تشدید شد. امپریالیسم انگلیس آشکارا اعلام می کرد که ملی شدن نفت ایران را نمی پذیرد و با توسل به قوای نظامی هم شده از "منافع اتباع خود" دفاع خواهد کرد. دو هفته از تشکیل دولت مصدق نگذشته بود که خبر تدارک ترور او شایع شد و مصدق برای حفظ جان خویش در مجلس متحصن شد. در همان زمان امپریالیسم انگلیس تهدید به اعزام قوای نظامی و پیاده کردن چترباز در مناطق نفت خیز را از مرحله حرف به مرحله تدارک درآورد. قوای نظامی انگلیس در قبرس به حال آماده باش درآمد.
کشتی های جنگی انگلیسی درخلیج فارس و بحرین و بصره آماده شدند و در مجلس عوام انگلیس بحث از پیاده کردن قوا در ایران، موضوع دایمی و روزمره شد.

  در چنین لحظات حساس- مانند همه لحظات حساس دیگر مشی قاطع ضد امپریالیستی و انقلابی حزب توده ایران برهمه سوء تفاهم هایی که از مدت ها پیش بین حزب و مصدق وجود داشت فائق آمد. حزب توده ایران از دولت مصدق اعلام پشتیبانی کرد.

    "بسوی آینده" در شماره های مکرر خویش آمادگی حزب را برای دفاع از میهن در قبال تجاوز امپریالیسم اعلام داشت و نوشت:

    "زحمتکشان ایران برای دفاع از میهن در قبال هرگونه تهاجم امپریالیستی چون یک تن واحد آماده اند...[6] "

    شماره های اردیبهشت ماه و خرداد ماه "بسوی آینده" و سایر روزنامه های وابسته به حزب توده ایران با وجود این که رسوب سوء تفاهمات گذشته را با خود دارند گرایش روزافزون به همکاری را گام به گام منعکس می کنند.

 

ب – خلع ید از شرکت سابق نفت

    روزهای 20 و 21 خرداد ماه هیاتی به ریاست جکسن از طرف شرکت سابق نفت انگلیس وارد تهران شد تا پیرامون طرز اجرای ملی شدن نفت ایران با دولت ایران مذاکره کند. حزب توده ایران با اعتماد به این که مذاکرات در چارچوب ملی شدن نفت خواهد بود حمایت خود را از دولت مصدق اعلام داشت.

     "بسوی آینده" در 20 خرداد ماه نوشت:

"ما به دولت دکتر مصدق میدان عمل می دهیم. او را در هر قدمی که احتمالا" برضد استعمار بردارد تشویق می نماییم...

    ما از دولت می خواهیم که وعده خود را عملی سازد و برای راندن شرکت غاصب نفت اقدام عملی مبذول دارد.[7] "

    مذاکرات با هیات جکسن یک هفته به طول انجامید. در جریان مذاکرات معلوم شد که این هیات پیشنهادهایی منافی ملی شدن دارد در موقع حضور هیات جکسن در ایران ایادی شرکت

سابق در دربار و دولت و مجلس و مطبوعات از طرف راست به مصدق فشار می آوردند و او را از محاصره اقتصادی و حمله نظامی می ترسانیدند تا پیشنهادها را بپذیرد. حزب توده ایران در این موقع به دفاع از مصدق پرداخت و تاکید کرد که وظیفه مطبوعات دفاع از دولت است و نه ترساندن آن از مانورهای اقتصادی و خطرات موهوم!

    "بسوی آینده" در این باره نوشت:

    "به نظر ما در این وضع وظیفه همه جراید این است که برای خلع ید از کمپانی غاصب نفت اصرار کنند. نه این که دولت را از طرف "راست" و با ترسانیدن از مانوورهای اقتصادی و خطرات موهوم تحت فشار بگذارند و به تسلیم وا دارند.[8] "

    روز 29 خرداد 1330 از طرف دولت و هیات مختلط تصمیماتی در شش ماه گرفته شد که به موجب آن از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران پس از پنجاه سال سلطه استعماری خلع ید می شد (یعنی دست شرکت از منابع ایران قطع می شد) در این تصمیمات گفته می شد که دستورهای هیات مدیره شرکت سابق قابل اجرا نیست مگر این که به امضای هیات مدیره شرکت ملی نفت ایران رسیده باشد. همه جا نام شرکت انگلیس، به شرکت ملی نفت ایران تغییر کند و عواید فروش نفت فقط به شعبات بانک ملی تحویل شود...

در ساعات آخر شب 29 خرداد دکتر مصدق طی پیامی که از بهترین و انقلابی ترین پیام های اوست اعلام کرد:

    "آن ها {شرکت سابق} نخواسته اند زبان ما را بفهمند! من مکرر اعلام کرده ام که به هیچ وجه نمی توانم در اجرای قانونی که مظهر آرزو و اراده ملت ایران است قصور و مسامحه به کار برم.

دستور دادم عملیات اجرایی ادامه داده شود[9].

    حزب توده ایران قطع مذاکرات با میسیون جکسن و اعلام و اجرای خلع ید را با خرسندی پذیرفت (و از آن پس نیز همه ساله 29 خرداد را جشن گرفت و به این خاطر چندین شهید داد)[10].

"بسوی آینده" فردای آن روز در سی ام خردادماه نوشت:

    "اقدام دولت مبنی بر رد قطعی پیشنهادهای مسخره هیات نمایندگی شرکت سابق نفت و قطع مذاکرات تحمیلی که براثر فشار سیاست های امپریالیستی به میهن ما تحمیل شده بود اقدامی است صحیح و قابل تائید...

    تصمیمات اجرایی دولت به منزله ضربات قابل توجهی بر شرکت غاصب نفت است.[11]"

 

پ -  پشتیبانی مادی و معنوی حزب توده ایران از دکتر مصدق

    گرایش به سوی همکاری با مصدق و حمایت از اقدامات مثبت او پس از 29 خرداد سرعت گرفت و تا به آنجا رسید که حزب توده ایران به اعضا و هواداران خود دستور داد که در برابر محاصره اقتصادی و توطئه های امپریالیسم به قصد ایجاد مضیقه مالی تعهدات مالی بپذیرند.

در بیانیه "جمعیت مالی مبارزه با استعمار" مورخ دوم تیرماه 1330 از جمله گفته می شود:

    "مبارزین پر شور و پی گیر ملت ایران امپریالیست ها را در بن بست گذاشته است... ولی آنان تا آخرین لحظه دست از توطئه برنخواهند داشت. امپریالیسم انگلیس به ایجاد مضیقه مالی دامن می زند و هر دو نیروی امپریالیستی پرداخت وام و مساعده را به خیال خود وسیله انحراف مبارزه ملی و ضداستعماری قرار می دهند.

    جای بسی مباهات است که ملت ما برکلیه این دسایس وقوف کامل دارد. و برای این که نقشه دشمنان را در ایجاد مضیقه مالی نقش برآب کند بی درنگ آمادگی خویش را برای هرگونه فداکاری مالی اعلام داشته است.

    تعهدهای مالی که در ظرف همین چند روزه از طرف زنان، مردان، کارمندان ادارات، کارگران و بازرگانان به عمل آمده نمونه بارزی از شور و شوق فراوانی است که در سراسر کشور ما موج می زند. این امواج باید هر روز بلندتر و پردامنه تر شود.

    باید ملت ایران با فدا کردن آخرین بقایای مایملک خویش به دنیا نشان دهد که مبارزه با امپریالیسم را به قیمت هستی خویش ادامه خواهد داد.

    ما تعهدات و فداکاری های مالی را در این موقع خطیر که شرکت سابق راهزن نفت از راه ایجاد تضییقات مالی به ملت ما حمله ور شده است وظیفه هر ایرانی شرافتمندی می دانیم و یقین داریم که فرزندان هوشیار وطن ما در این امر ملی بر یکدیگر سبقت خواهند جست.

    مردان، زنان شرافتمند ایران، کارگران، دهقانان، پیشه وران، روشنفکران و بازرگانان وطن خواه!

    با قبول تعهدات مالی به منظور جلوگیری از هر نوع مضیقه اقتصادی به دنیا نشان دهید که هیچ عاملی قادر نخواهد بود شما را از راه پرافتخاری که درمبارزه با امپریالیسم در پیش گرفته اید باز دارد.[12] "

    چنان که می بینید این فکر که گویا حزب توده ایران قرضه ملی را تحریم کرد و از این جهت به دولت مصدق ضربه زد غلط مشهود است. حزب ما نخستین سازمان متشکل سیاسی بود که پذیرش تعهد مالی را در قبال دولت مصدق یک وظیفه انقلابی دانست و همه هواداران خود را بسیج کرد. منتها در آن زمان مصدق این کمک مالی را نپذیرفت و اعلام کرد که در موقع مقتضی قرضه ملی منتشر خواهد کرد.

    مصدق در پیامی خطاب به مردم ایران در این باره گفت:

    "بسیاری از هم میهنان ارجمند توهم کرده اند که دولت اینجانب در مضیقه مالی است... ناگهان بدون هیچ گونه توقع و انتظاری روی این گمان که از دولت این خدمت گزار تقویت عملی کرده باشند... پشتیبانی خود را با فرستادن نقدینه تا تعهد پرداخت حقوق و ... اثبات کرده اند.

    روزی نیست که کارگران و زحمتکشان با وجود عسرت و تنگ دستی قسمتی از حقوق ناچیز خود را در راه این مقصود بزرگ تخصیص ندهند.

    دولت هنوز محتاج نیست .... هر وقت لازم شد اوراق قرضه ملی منتشر خواهد شد...[13] "

    باری حزب توده ایران به سوی حمایت روزافزون از دولت مصدق پیش
می رفت. روزنامه "بسوی آینده" از"حمایت مشروط" یعنی تایید همه اقدامات ضد استعماری دولت و انتقاد از جوانب منفی سیاست دولت، سخن می گفت و به مصدق ندا می داد:

    "دولت کنونی گذشته از این که در مجلس و سنا دارای آرای نیرومندی است از پشتیبانی مشروط افکار عمومی نیز در موضوع خلع ید می تواند اطمینان داشته باشد.[14] "

 

ت -   جنایت خونین نفاق افکنان

    این تغییر تناسب نیروهای سیاسی ایران، این حرکت سالم به سوی اتحاد نیروهای انقلابی مواضع امپریالیسم و عمال آن را در داخل کشور به شدت متزلزل می کرد. عوامل امپریالیسم

و دشمنان خلق در برابر این سیر سالم حوادث متحد می شدند جبهه ضد خلق به مراتب زودتر

از جبهه متحد خلق تشکیل می شد. میان دربار و فئودال ها و جناح خرابکار جبهه ملی و عناصر ضد انقلابی که ماسک مذهب به چهره زده بودند روابط محکمی برقرار می شد. در جلوی صحنه، حزب زحمتکشان بقایی، مجاهدین اسلام قنات آبادی و حزب ایران قرار داشتند که در آغاز تیرماه 1330 تشکیل کمیته دفاع ملی!! را اعلام کرد و حمله تجاوزکارانه به تظاهرات نیروهای مترقی را آغازکردند. آن ها دختران و پسران جوان را که به تبلیغ صلح جهانی و روشن گری ضدامپریالیستی می پرداختند در کوچه و بازار مورد هجوم قرار می دادند و می کوشیدند محیط ناامنی و وحشت در کشور ایجاد کنند. اوج توطئه در 23 تیرماه 1330 بود. این روز مصادف بود  با سالگرد نخستین اعتصاب عظیم کارگران نفت جنوب که در سال 1325 زیر رهبری حزب توده ایران علیه شرکت سابق برخاستند، مورد هجوم نیروهای مسلح دولتی ایران و عشایر مسلح وابسته به شرکت سابق قرارگرفتند و تعداد زیادی کشته و زخمی دادند. حزب توده ایران می خواست این روز را در سرتاسر کشور برگزار کند و توده مردم، به ویژه طبقه کارگر ایران را در نبرد ضد امپریالیستی بیش از پیش وارد میدان کند. شعاراصلی تظاهرات 23 تیر که از قبل اعلام شده بود عبارت بود از نبرد قاطع علیه شرکت سابق، دفاع از ملی شدن نفت و حمایت از تمام اقدامات قاطع مصدق علیه امپریالیسم، این شعارها عوامل امپریالیسم را خوش نمی آمد. آن ها برنامه و هدف دیگری داشتند.

    توضیح این که درست در تیرماه 1330 امپریالیسم آمریکا زمینه را برای دخالت مستقیم در مساله نفت ایران و "حل" آن به سود خویش مناسب می یافت. مصدق رسما" با میانجی گری رئیس جمهور آمریکا در اختلاف ایران و شرکت سابق موافقت کرده بود.

    محافل دولتی آمریکا لازم دیده بودند که قبل از میانجی گری مخالفت خود را با سیاست قاطع مصدق علیه شرکت نفت اعلام دارند.

    از جمله وزیر خارجه آمریکا طی بیانیه ای خلع ید از شرکت سابق را تقبیح کرده و با تکرار حرف های گذشته اعلام داشته بود:

    "نگرانی که من درهفته گذشته درباره تحولات ایران اظهار نمودم با آنچه که در ظرف چند روز گذشته درآن کشور به وقوع پیوسته افزایش یافته است. متاسفم اظهار دارم دولت ایران به طرزی در ملی کردن صنعت نفت مشغول اقدام است که پالایشگاه بزرگ آبادان را به متوقف شدن تهدید می کند. و این امر عدم ثبات وضع ایران و مشکلات اقتصادی آن را موجب گردیده و برای مردم ایران هم اثرات سوء دربرخواهد داشت[15]"

    وزیرخارجه آمریکا دولت ایران را به اقدامات "بدون مطالعه و تشخیص"، تصمیمات "عجولانه" و ایجاد "محیط بیم و تهدید" متهم می کرد و اعلام می نمود که اداره کردن دستگاه تولید بی نهایت دشوار شده و "نتیجه ای نخواهد داشت".

    با این حال مصدق این مخالفت ها و اظهارات صریح را به حساب بازی سیاسی می گذاشت و امیدوار بود که آمریکا در عمل روش دیگری داشته باشد و لذا درست در همان روز (5 تیرماه) که بیانیه وزارت خارجه آمریکا منتشر شده بود طی پیامی به ترومن -  رئیس جمهور آمریکا ـ آن دولت امپریالیستی را "طرفدار جدی آزادی و حاکمیت ملل {!!}[16] " نامید و بیستم تیرماه طی نامه رسمی از ترومن دعوت کرد که میان ایران و انگلیس میانجی گری کند.

او به ترومن می نوشت:

    "از توجه آن جناب که نسبت به مصالح ایران همواره ابراز فرموده اید تشکر می کنم.

چنان که در پیام سابق معروض داشتم دولت و ملت ایران، دولت و ملت آمریکا را طرفدار آزادی ملل و حق و عدالت می شناسند...

    در باب تمایل آن حضرت راجع به کمک به کشور ما باید بگویم که دولت و ملت ایران این نیت عالی را صادقانه و صمیمانه تقدیر می کند... از آوریل هریمن ... که به سمت نمایندگی ان جناب به تهران می آید... حسن استقبال می کند ..." [17]

    هریمن درست در 23 تیرماه ، سالگرد به خون کشیدن اعتصاب کارگران نفت، روزی که از مدت ها پیش از طرف حزب ما برگزاری مراسم آن اعلام شده بود، وارد تهران می شد- و عمال امپریالیسم ورود او را تدارک می دیدند: گروه های چاقوکش و چماق به دست استخدام می شد، ملاقات های پشت پرده برای هماهنگی عملیات توطئه گرانه انجام می گرفت و نیروهای شهربانی و ارتش تجهیز می شدند.

    سرانجام 23 تیر فرا رسید. بزرگ ترین راهپیمایی ضد امپریالیستی که تاریخ ایران به یادداشت آغاز شد. ابتدا همه چیز عادی بود. توده مردم و حتی مسئولین برگزاری راه پیمایی که هدفی جز تظاهرات مسالمت آمیز نداشتند حتی زنان و کودکان خود را به همراه آورده بودند. اما در پایان کار، وقتی صف راه پیمایان به میدان بهارستان رسید چماق به دستان و چاقوکشان که در باشگاه های حزب زحمتکشان و حزب ایران، همان هایی که با تصویب و پول سفارت آمریکا به وسیله مظفر بقایی گرد آورده شده بودند ـ از قبل جا گرفته بودند، به مردم هجوم آوردند و پشت سر آن ها تانک ها و مسلسل ها به کار افتاد. چند صد نفر کشته و زخمی شدند. چماق به دستان در خیابان ها به راه افتاده و ادارات روزنامه ها وباشگاه های سازمان های مترقی را به آتش کشیدند. قهرمانی و مقاومت مردم در این روز باورنکردنی بود. زیر رگبار مسلسل قطعنامه میتینگ خوانده شد. نخستین سخنران تیرخورد و افتاد، مبارز دیگری جای او قرار گرفت و قطع نامه خون آلود را به پایان رسانید. مطالب این قطع نامه به خون آغشته عبارت بود از افشای امپریالیست های آمریکایی و انگلیسی، دفاع از ملی شدن نفت و دعوت از توده مردم به حمایت از اقدامات مثبت دولت و آمادگی فداکاری مالی وکمک مالی به دولت.

    در این قطع نامه از جمله گفته می شد:

-                                ملت ایران می خواهد که دولت دراجرای ماده دوم ا زقانون خلع ید، اقدام قاطع و جدی به عمل آورد و کلیه افراد انگلیسی که جاسوسان شرکت سابق و امپریالیسم انگلیس اند از شرک طرد کند...

-                                ملت ایران برای رفع هرگونه اشکال مادی که براثر اجرای قاطع و بدون تزلزل و سازش خلع ید از شرکت سابق به وجود آید حاضر است با تمام قوای مادی و معنوی خود فداکاری نماید.

-                                ملت ایران نسبت به مزدوران امپریالیسم که دسایس خطرناک ضد ملی خود را هر روز توسعه می دهند در مجلس شورا و سنا و در محیط اجتماعی هر روز تحریک می کنند که توجه مردم را از مساله حساس نفت بگردانند ابراز نفرت می کند.

        دولت درصورتی که بخواهد می تواند با تکیه به نیروی عظیم ضد استعماری ملت ایران دسیسه ها را خنثی کند تا شرایط لازم برای پیروزی ملت ایران در جهاد مقدس فراهم آید.[18]

    این قطع نامه، چنان که می بینیم نکات برجسته و صریحی در حمایت از دولت مصدق دارد. برای کمک مالی به دولت مصدق و فداکاری، اعلام آمادگی می کند، مساله امکان همکاری حزب و مصدق را در نبرد ضد امپریالیستی از طرف خود حل شده دانسته و تصمیم

را به عهده مصدق می گذارد که " در صورتی که بخواهد" می تواند به نیروی عظیم ملی تکیه کند.   

به علاوه تقاضای طرد کارشناسان انگلیسی و تصرف کامل تاسیسات نفت، طرد "میانجی گری" امپریالیسم آمریکا و دریدن ماسک این درنده خونخوار، از نکات بسیارمهم قطع نامه و سیاست و حزب توده ایران – است که در آن زمان تنها از طرف حزب ما مطرح و دفاع می شد.

 درست همین سیاست قاطع ضد امپریالیستی و تلاش برای اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی بود که محافل وابسته به امپریالیسم را به دست و پا می انداخت. برا ی تضعیف این سیاست سالم و تشدید تفرقه نیروها بود که آن ها دست به جنایت های عظیم مانند کشتار 23 تیر می زدند.

    رهبری جنایت بزرگ 23 تیرماه 1330 ـ که در واقع نخستین کودتای ضد حکومت ملی مصدق است به دست سرلشکر زاهدی بود که همان وقت مقام وزارت کشور کابینه مصدق را اشغال می کرد. همه محافل خرابکار جبهه ملی چنان که گفتیم دور او حلقه می زدند. تحقیقات رسمی که بعدها انجام گرفت نشان داد که در این روز سیاه ترین نیروهای ارتجاعی وابسته به دربار نیز دوش به دوش زاهدی ها و بقایی ها در توطئه علیه جنبش ضدامپریالیستی مردم ایران شرکت داشته اند.

    گزارش هیات ویژه دولتی مامور بررسی حادثه 23 تیر حاکی است:

    "در روز 23 تیرماه 1330 عده ای از افراد منتسب به حزب "نهضت ملی" شرکت کرده اند. خود آن ها انتصاب خود را به آن حزب انکار می کنند ولی ... از طرف رهبر حزب تیمسار سرلشکر ارفع هدایایی دریافت داشته اند.[19] "

 

 

 ـ سخرانی مصدق در مجلس، باخترامروز، 22 فروردین ماه 1330[1]

 ـ بسوی آینده ، 5 خرداد ماه 1329[2]

 ـ احمدملکی، تاریخچه جبهه ملی، انتشارات روزنامه یومیه ستاره، تهران، چاپ تابان، آذرماه 1332، صفحه 12[3]

 ـ گزارش کمیسیون مخصوص نفت به مجلس شورای ملی، اسناد نفت، انتشارات راستین، صفحه 51[4]

 ـ مدافعات خلیل ملکی در دادگاه نظامی، روزنامه کیهان، 17-25 اسفند ماه 1344[5]

 ـ بسوی آینده، 31 اردیبهشت ماه 1330[6]

 ـ بسوی آینده ، 20 خرداد ماه 1330[7]

 ـ بسوی آینده، 27 خرداد ماه 1330[8]

 ـ  روزنامه اطلاعات، 30 خرداد ماه 1330[9]

 ـ می توان از29 خرداد ماه 1331 نام برد که درتظاهرات سالگرد خلع ید درشهربابل پنج تن ازمبارزین توده ای شهید شدند [10]

 ـ بسوی آینده 30 خردادماه 1330[11]

 ـ بسوی آینده 2 تیرماه 1330، تکیه از ما است [12]

 ـ پیام رادیویی مصدق، باخترامروز، 12 تیرماه 1330[13]

 ـ بسوی آینده 31 تیرماه 1330 – تکیه از ما است [14]

 ـ اسناد نفت، انتشارات راستین، صفحه 170 ، تکیه از ما است [15]

 ـ اسناد نفت، انتشارات راستین، صفحه 174[16]

 ـ همان جا، صفحات 308-309[17]

 ـ 23 تیر، نشریه جمعیت ملی مبارزه با شرکت های استعماری نفت، چاپ 1330، صفحات 49-50[18]

 ـ باختر امروز ، 13 شهریور ماه 1330[19]

 


 

 

3. به سوی سی ام تیر 1331

الف ـ آرایش نیروهای سیاسی پس از 23 تیر

 

    حادثه 23 تیر دو اثر مهم در صف بندی نیروها داشت. نخست این که روند اصلاح و تکمیل مشی درست انقلابی را در حزب توده ایران با دشواری مواجه ساخت و پلی را که می رفت میان حزب توده ایران و مصدق بسته شود شکست. دوم این که شکاف داخل جبهه ملی ایران را بزرگ تر کرد و مصدق را بیش از پیش متوجه خطری ساخت که درون او را تهدید می کند.

    23 تیر بحث تند و داغی در درون حزب ما برانگیخت. این بحث از ماه ها پیش جریان داشت و موضوع اصلی آن ماهیت جبهه ملی و دولت مصدق بود. اکثریت رهبری حزب و عده ای از مسئولین حزبی تنها جنبه های منفی سیاست جبهه ملی و دولت مصدق را ملاک می گرفتند، جناح گوناگون درون جبهه را تشخیص نمی دادند و از آن جا که مصدق نخست وزیر بود و موافق قانون اساسی ایران و ریاست قوه مجریه را داشت هر جنایتی که در کشور اتفاق می افتاد به حساب او می گذاشتند و به واقعیت حکومت دو گانه توجه نداشتند  بخش دیگری از رهبری حزب و کادرهای حزبی نظریاتی ابراز می داشتند که هسته های صحیح داشت. آن ها ضرورت حمایت از موضع گیری های ضد امپریالیستی دکتر مصدق را توصیه می کردند.

    پلنوم چهارم کمیته مرکزی حزب توده ایران (پس از کودتای 28 مرداد و در خارج از کشور) ضمن بررسی این مساله به این نتیجه رسید که عده ای از کادرها "از همان ابتدا نظریاتی ابراز داشتند که هسته صحیحی داشت"، به علاوه:

    "چند ماه پس از خروج از زندان(فرار تاریخی رهبری حزب از زندان قصر) بین رفیق کیانوری و سایر رفقای هیات اجرائیه مقیم ایران اختلاف نظری درباره روش نسبت به جبهه ملی و مصدق بروز کرده است. به طور کلی نظر رفیق کیانوری در این زمینه در جهت مثبتی سیر می کرده و نیز طبق گزارش سیاسی هیات اجرائیه مسلم است که این رفیق در تحلیل حادثه 23 تیر درک صحیح تری داشته است.[1]"

    طراحان جنایت 23 تیر این اختلاف نظر را که در مشی حزب و مندرجات مطبوعات حزبی منعکس بود، در نظر گرفته بودند. حساب آن ها این بود که با انجام این جنایت و انداختن آن به گردن مصدق آب بر آسیاب نظریات نادرست خواهند ریخت. در عمل نیز چنین شد. اکثریت هیات اجرائیه حادثه 23 تیر را به حساب مصدق گذاشت و نتوانست ماهیت واقعی آن را درک کند. رفیق کیانوری که حادثه 23 تیر را درست تحلیل می کرد و آن را توطئه امپریالیستی علیه حزب ما و مصدق می دانست تنها ماند. گرایشی که به سوی اجرای مشی پخته تر و در جهت اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی در هیات اجرائیه پدید آمده بود پس از 23 تیر برای مدتی عقب زده شد. و این یکی از پیروزی های بزرگ حادثه سازان 23 تیر است.

    اما مصدق که خود از کم و کیف کارها و عدم دخالتش در این جنایت اطلاع کامل داشت، حادثه را بالنسبه درست تحلیل کرد. او سرلشکر زاهدی را از وزارت کشور بیرون راند[2] و کوشید مردم را متوجه کند که خود او در این جنایت دست نداشته و نظامیان


 

 

 

  

بدون دستور و اطلاع او تیراندازی کرده اند[3]. مصدق با کنایه، شاه را مسئول دانست و گفت که سرلشکر بقایی تحت فشار دربار و بنا به توصیه شاه به ریاست شهربانی منصوب شده بود.

   مصدق گفت:

  "عمال انگلیس در مجلس، عمال انگلیس در دولت، عمال انگلیس در جامعه، عمال انگلیس در دربار ـ همه جا وجود دارند.[4] " *

    اما دکتر مصدق نمی دید و یا نمی توانست ببیند که همه جا دوش به دوش عمال انگلیس، عمال امپریالیسم ها و آمریکا هم مشغول دسیسه چینی و خرابکاری بودند.

 

ب ـ اخراج کارشناسان و کارمندان انگلیسی از صنایع نفت

    با وجود حادثه جنایت بار 23 تیر1330، هریمن وارد تهران شد و مورد استقبال گرم قرار گرفت و میانجی گری پرتلاشی را میان مصدق و دولت انگلیس آغاز کرد. مذاکرات و فعالیت هریمن در این زمینه بیش از دو ماه طول کشید و دراین مدت طولانی هریمن بارها با مصدق ملاقات خصوصی داشت و در تهران و لندن با مقامات دولت انگلیس و شرکت سابق نفت مذاکره کرد. اما نتیجه ای حاصل نشد. به طوری که بعدها معلوم شد در این زمان انگلیسی ها هنوز حاضر به تقسیم نفت ایران و شریک کردن آمریکایی ها در آن نبوده اند. به عقیده ترومن مشکل در این جا بوده و گرنه به نظر او موافقتی حاصل می شد.

    ایدن که چند ماه بعد وزیر خارجه انگلیس شد در خاطراتش می نویسد که او و چرچیل در پاییز 1330 وقتی مصدق در آمریکا بوده برای نخستین بار پیشنهاد تقسیم نفت ایران را به آمریکایی ها داده اند و هریمن که نماینده آمریکا بوده گفته است که اگر این پیشنهاد را در تابستان داده بودید ممکن بود "وضع رضایت بخش تری " پدید آید.  

ایدن می نویسد:

 " آمریکایی ها از ما پرسیدند چه راه حل دیگری را ما { انگلیسی ها} عملی و قابل قبول می دانیم. آن وقت من پیشنهاد خودمان را برای شریک کردن آمریکایی ها { در بهره برداری از نفت ایران } مطرح کردم.    

      آقای هریمن معتقد بود که اگر پیشنهاد در تابستان مطح شده بود {یعنی وقتی که هریمن میانجی بود ـ جوانشیر} امکان داشت که در طرز تفکر ایرانی ها اثر بگذارد و به وضع رضایت بخش تری منتهی شود. من نیز براین عقیده بودم.[5] "

    ولی انگلیسی ها در تابستان 1330، زمانی که هریمن میانجی بود هنوز حاضر به تقسیم نفت ایران با آمریکایی ها نبودند و به نیروی خود در هیات حاکمه ایران غره بوده، امید داشتند که مصدق را سرنگون کرده و با جانشین او قراری، حدود قرار آمریکا با عربستان سعودی بگذارند.

    میانجی گری هریمن با شکست رو به رو شد. اما مصدق از این شکست نتایج لازم را برای خودش گرفت. او متوجه شد که آمریکا و انگلیس توافق نظر ندارند و لذا امکان دارد که فشار بیشتری به شرکت سابق نفت وارد آورد. به احتمال قریب به یقین او در این مورد نظر هریمن را جلب کرده و یا لااقل مزه دهن او را فهمیده بود.

    با این حساب مصدق در اول مهرماه 1330 دستور اخراج کارمندان انگلیسی نفت را داد. آخرین کارمند انگلیسی روز 11 مهرماه 1330 خاک میهن ما را ترک گفت. این پیروزی بزرگی برای جنبش ملی ایران و به طورکلی ملل خلیج فارس بود. حزب توده ایران با وجود جو تفرقه و نفاق پس از 23 تیر این اقدام دولت مصدق را به طور کامل مورد حمایت قرار داد.

قطع مذاکرات با شرکت سابق نفت و اخراج کارمندان انگلیسی از ایران تناسب قوای نوینی را به وجود آورد. محافل درباری و وابسته به استعمار انگلیس به طور آشکارتری علیه مصدق برخاستند. و مساله سقوط کابینه را مطرح کردند. شکاف درونی جبهه ملی نیز تشدید شد و جناح سازشکار بیش از پیش از مصدق فاصله گرفت و در عوض حزب توده ایران و اردوگاه سوسسیالیستی به مصدق نزدیک تر شد. پاییز 1330 می رفت تا پلی که در 23 تیر شکسته بود از نو بسته شود.

    خلاصه جریان وقایع از این قرار است.

    17 شهریور ماه گروهی از نمایندگان درباری انگلیس مجلس شورا طی نامه ای خطاب به رئیس مجلس تشکیل اقلیت مخالف دولت را اعلام و اظهار داشتند:

    "تا زمانی که محیط آزاد خالی از هرگونه ارعاب به وجود آید از شرکت در جلسات مجلس خودداری خواهند کرد.[6] "

    اقلیت كه جاسوسان سرشناسی چون جمال امامی، دولتشاهی و پیراسته در راس آن بودند، امیدوار بود که با ایراد فشار به دولت مصدق او را وادار به تسلیم و یا ساقط کند. اقلیت طلب می کرد که مصدق از قانون 9 ماده ای طرز اجرای ملی شدن ـ یعنی در واقع از اصل ملی شدن دست بکشد و به طریقی با شرکت نفت کنار بیاید. دستاویز تبلیغاتی این جناح جاسوس و

خادم شرکت نفت این بود که اگر غیر از این باشد کشور "کمونیستی" می شود. به علاوه "مردم" منتظر درآمد نفت اند. باید هر چه زودتر مساله را حل کرد.

    امامی می گفت:

    "چرا ریشه حزب توده را نمی کنید؟ این تنها من بودم که ده دفعه در این مجلس هی گفتم و داد زدم که چرا ریشه اش را نمی کنید، ... حالا اوضاع طوری شده که حزب توده بیاید و مسلط شود...

    شنیده ام این اواخر رادیوی مسکو از جناب آقای دکتر مصدق تعریف می کند و ایشان را وطن پرست می داند. می دانید مفهوم وطن پرستی در قاموس رادیو مسکو یعنی چه؟

    ...آنچه من می بینم این مملکت چهار نعل به سوی کمونیسم و انقلاب کمونیستی می رود.[7]"

    درست در همین زمان روزنامه فیگارو چاپ پاریس خبر می داد:

    "انگلیس ها منتظر یک تحول ناگهانی در ایران هستند. برای جانشین مصدق فقط نام دو نفر: سیدضیا و قوام السلطنه در میان است.[8] "

    اما بستر کمیسیون اقلیت ارتجاعی مجلس کم تر از یک ماه دوام آورد. حوادث به زیان آنان کار می کرد. مصدق با روش قاطعی که در این مورد به کاربرد صف مخالف را به سرعت شکست. بیرون راندن کارمندان انگلیسی شرکت نفت، موج بزرگ هواداری از مصدق را به وجود آورد و او با استفاده از این فرصت روز چهارم مهرماه که مخالفین مجلس را تعطیل کرده بودند به میان مردم آمد و گفت مجلس همین جاست و نه آنجایی که گروهی مخالف مصالح مملکت جمع شده اند. در این وقت استعمارانگلیس اختلاف با ایران را با شورای امنیت مراجعه کرده بود و مصدق آمادگی خود را به دفاع از منافع ایران در این مجمع بین المللی اعلام می داشت. این وضع آخرین مقاومت مخالفین را در این لحظه از میان برد. ساقط کردن مصدق در این لحظه مقدور نبود. لذا مخالفین به مذاکراتی که مصدق می بایست در آمریکا داشته باشد دل بستند و از او خواستند که در همان آمریکا مساله نفت را در خارج از چارچوب اصل ملی شدن فیصله دهد. اصرار اقلیت این بود:

    "یک ماده واحد بگذرانیم و اختیاراتی بدهیم و به آقای دکتر مصدق که حالا که می روند (به آمریکا) این مطلب را از طرف ملت ایران به هر نحوی هست خاتمه دهند.[9] "

خواجه نوری سناتور خائن و "روانشناس" به مصدق توصیه می کرد:

    "در برابر معضلات باید روی مماشات داشت و نه گردن شقی! هرحقی را با نرمی و منطق ملایم بهتر می شود به حریف زورمندتر از خود قبولاند تا با خشکی و قلدری.[10]"

    در این موقع یعنی در آغاز پاییز 1330 مصدق تا حدود زیادی جای خود را در حکومت محکم کرده بود. آن حالت عدم اعتماد به نفس و متزلزلی که مصدق در آغاز کار دچارش بود جای خود را تا حدود زیادی به اعتماد و امید داده و متقابلا" محافل درباری و امپریالیستی را متوجه ساخته بود که دولت مصدق را نمی توان به این آسانی سرنگون کرد. حالا دیگر مصدق ترس ترور و اجبار به تحصن در مجلس، حادثه خونین 23 تیر، چندین مذاکره بسیار دشوار با هیات های نمایندگی شرکت نفت و میانجی گری طولانی هریمن را پشت سر گذاشته، امثال زاهدی را از کابینه بیرون انداخته و با اطمینان نسبی به آینده می نگریست.

این وضع دربار و محافل امپریالیستی را نگران می کرد. شاه از همان تابستان 1330 احساس کرد که با دشمنی قوی درگیر است و مبارزه ای طولانی در پیش دارد. او و مشاورینش همان زمان تصمیم گرفتند علاوه بر نیروهای مسلح موجود که در دست شاه    است نیروی ویژه ای تحت عنوان گارد جاویدان تشکیل دهند. سرگرد فردوست به فرماندهی گارد جاویدان منصوب شد و ماموریت یافت که افسران مورد اعتماد را در هر واحد نظامی که باشند دست چین کند و در نقاط مختلف کشور به استخدام سربازان داوطلب بپردازد. این نیرو در آغاز سال 31 آماده خدمت بود. سازمان افسری حزب توده ایران از همان آغاز افسرانی را مامور خدمت در این واحد کرد که در آینده نقش ارزنده ای به سود جنبش انقلابی ایران ایفا کردند.

    امپریالیسم آمریکا نیز از وضعی که در ایران پیش آمده بود نگرانی فزاینده ای داشت.

انحصارات آمریکایی در آغاز امیدوار بودند که مساله نفت را با قرارداد جدید 50- 50 به سود خود حل کنند. اما گسترش مبارزات ملی در ایران این امید را به یاس مبدل کرد. میانجی گری هریمن بی نتیجه ماند و آمریکایی ها احساس کردند که وضع دشواری در پیش دارند.

    کرمیت روزولت رئیس شعبه خاورمیانه سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا ـ سیا ـ (که بعدها فرمانده عملیات کودتای 28 مرداد شد) نگرانی محافل آمریکایی را در آن روزها این طور توضیح می دهد:

    "اوایل سپتامبر (نیمه شهریور 1330) به نصرالله انتظام سفیر ایران در واشنگتن که به طور کامل وفادار شاه بود تلفن زدم. به دیدارش رفتم... این نخستین ملاقات ما بود...

    ما هر دو از آنچه در ایران می گذرد نگران بودیم و تصور روشنی از اوضاع نداشتیم... به سفیر گفتم: راستش از آنچه رفقای من از ایران و یا همکاران دولتیم در این جا گزارش می دهند نمی توانم تصور روشنی از آنچه می گذرد بسازم. آیا شما می توانید چیزی بگویید که قوت قلبی بدهد...

    لبخند تلخی زد و گفت:

در بهترین حالت وضع دشواری است. خواهش می کنم آنچه می گویم پیش خودتان بماند... نخست وزیر مصدق دارد قدرت و اعتماد کسب می کند... اما من نسبت به منویات او درباره شاه بی اعتمادم ... مصدق دیر یا زود به آلتی در دست دشمنان ایران بدل خواهد شد... [11]"

    روزولت نتیجه می گیرد:

    "خرسند بودن از این که باورهای شخصیم توسط یک ایرانی زیرک تایید می شد.[12]"

    این ملاقات محرمانه جاسوس حرفه ای آمریکا با سفیر شاه در واشنگتن و توافق نظر آن ها درباره مقابله با جنبش انقلابی ایران و حکومت مصدق، بسیار چیزها را روشن می کند. آنچه این جا گفتنی است این که از شهریور 1330 در سازمان ها ی دولتی آمریکا نگرانی از مصدق پدید آمده بود و رشد می کرد و آنان از همان زمان وارد تماس هایی با مخالفین مصدق شده بودند.

    این وضع در مشی نیروهای سیاسی وابسته به آمریکا منعکس می شد. جناح راست جبهه ملی از مصدق فاصله می گرفت. انواع بهانه ها عنوان می شد اما در واقع بهانه گیری ها از "نگرانی های" پشت پرده آب می خورد. تنگ نظری ها و خودخواهی های حقیر برخی از رهبران ملی هم به اختلافات اساسی اضافه می شد  و به دشمنان ملت امکان می داد که تفرقه را دامن زنند. برای مثال می توانیم از قهر مکی که چرا به حد کافی مورد احترام قرار نگرفته یاد کنیم.

    نظیر این نوع چیزهای به ظاهر کوچک و در واقع زیاد بود و محافل درباری حداکثر کوشش را به کار می بردند تا شکاف داخل جبهه ملی را تشدید کنند، به ویژه آیت الله کاشانی را از مصدق جدا کنند و به سوی خود بکشند.

در مقابل این جریان ضدانقلابی که مرتجعین  و سازشکاران وابسته به امپریالیسم را در اتحاد ضد مصدقی به هم نزدیک می کرد، حزب توده ایران و اردوگاه سوسیالیسم به مصدق نزدیک می شدند. در مطبوعات کشور خبرهای مکرری از مراجعه کشورهای سوسیالیستی برای خرید نفت ایران و دفاع مقامات رسمی و مطبوعات کشورهای سوسیالیستی از ملی شدن نفت چاپ می شد. به ویژه زمانی که انگلستان به شورای امنیت مراجعه کرد محافل شوروی از همان ابتدا به سود ایران موضع گرفتند.

 

 

 ـ قطعنامه پلنوم چهارم کمیته مرکزی حزب توده ایران، بایگانی مرکزی حزب [1]

 ـ 13 مردادماه 1330 مصدق امیرعلایی را به وزارت کشور منصوب و به مجلس معرفی کرد [2]

 ـ . سخنرانی مصدق در جلسه 17 شهریور 1330 مجلس، روزنامه رسمی کشور، 4 مهرماه 1330[3]

 ـ همان سخنرانی، روزنامه رسمی کشور، مهرماه 1330 *. حزب ایران وابسته به جبهه ملی کتابی تحت عنوان برای آگاهی نسل جوان منتشر کرده که هدف از آن در واقع پنهان کردن حقایق از نسل جوان است. درباره واقعه 23 تیر حتی یک کلمه اشاره نکرده و راجع به فعالیت خرابکارانه هریمن هنوز هم با احساس محبت نسبت به امپریالیسم آمریکا می نویسد:

    "پس از چندماه گفت و گو بین ایران و انگلیس و پا درمیانی آوریل هریمن نماینده آمریکا، دولت انگلیس اصل ملی شدن نفت را به رسمیت شناخت و به دنبال آن میسیون استوکس برای رفع اختلاف به ایران آمد. اما به دلایل مفصل {!!} مذاکرات شکست خورد که اکنون جای بحث آن نیست {!!}." ، کتاب یاد شده، ص 26.

درآخرین لحظاتی که این کتاب زیر چاپ بود از طرف مقامات مسئول دولتی اعلام شد که ابوالفضل قاسمی دبیر کل حزب ایران عامل ساواک بوده است. قاعدتا" نیاز بیشتری به توضیح نیست [4]

 ـ خاطرات ایدن، ترجمه کاوه دهگان، تهران، نشر اندیشه، صفحه 289[5]

 ـ . روزنامه رسمی کشور، 4 مهرماه 1330[6]

 ـ مذاکرات مجلس، 2 مهرماه 1330، روزنامه رسمی کشور، شماره 10، مهرماه 1330[7]

 ـ خواندنیها، 30 شهریور ماره 1330[8]

 ـ پیشنهاد آقا رضا رفیع وکیل درباری مجلس در جلسه 11 مهرماه 1330، روزنامه رسمی کشور، 25 مهرماه 1330[9]

 ـ سخنرانی سناتور خواجه نوری در سنا، روزنامه رسمی کشور، 16 مهرماه 1330[10]

 ـ کرمیت روزولت، ضربه متقابل، نبرد برای کنترل ایران، چاپ شرکت کتاب مک گراویل، نیویورک 1979،متن انگلیسی، ص99و 100[11


 

 

مصدق

پایان غم انگیز رویاها و خوش باوری ها!

 

 

 پ ـ سفر مصدق به آمریکا

    مصدق چهاردهم مهرماه رسما" برای شرکت در شورای امنیت و دفاع از ایران ولی در واقع به قصد مذاکرات و اقدامات وسیع تری برای حل مساله نفت با کمک آمریکا، به سوی نیویورک حرکت کرد. در این زمان مصدق از بهترین موقعیت در میان مردم برخوردار بود. مقاومت مخالفین تا حدود زیادی شکسته و سازشکاران و خائنین ماسک دار موقتا ساکت شده بودند. انتظار بر محیط سیاسی حاکم بود: مصدق از آمریکا چه سوقاتی خواهد آورد؟

    مذاکرات شورای امنیت در مجموع به سود ایران تمام شد. مصدق  توانست افکارعمومی جهان را تا حدودی متوجه جنایات استعمار انگلیس و شرکت سابق نفت در ایران بکند قطعنامه پیشنهادی نماینده انگلیس مبنی بر این که ملی کردن ایران و طرد شرکت سابق به عنوان اختلاف میان دو دولت ایران و انگلیس تلقی شود و رسیدگی به آن در صلاحیت شورای امنیت قرارگیرد تصویب نشد. در مقابل این قطعنامه فقط نماینده شوروی به طور قاطع مقابله می کرد و معتقد بود:

    "شورای امنیت حق دخالت در این اختلاف را ندارد. این مساله داخلی ایران است.[1] "

    از آن جا که قطعنامه پیشنهادی انگلیس اصول سازمان ملل را آشکارا نقض می کرد و دعوای یک دولت با یک شرکت تجاری را به مثابه اختلاف میان دو دولت مطرح می ساخت که با هیچ منطقی جور در نمی آمد و با حضور نماینده شوروی در جلسه، و نیز بر اثر وجود تضاد بین خود کشورهای امپریالیستی که رای دادن به آن، حتی برای متحدین انگلیس هم دشوار بود، لذا مکانیسم پشت پرده به کارافتاد و فرانسه پیشنهاد کرد که قطعنامه انگلیس مسکوت بماند. این بدان معنا بود که شورای امنیت به سود انگلیس رای نداده ولی مساله را در دستور کار خود حفظ کرده است. اکثریت قاطع شورای امنیت که آن روزها به طور کامل در دست امپریالیسم آمریکا و متحدینش بود به این پیشنهاد رای دادند.

    روزنامه "باختر امروز" جریان شورای امنیت را به شرح زیرنوشت:

 

    "دیروز شورای امنیت رای داد که قطعنامه انگلیس مسکوت بماند. تنها نماینده شوروی با این نظر مخالف بود وصریحا" گفت که این بدان معناست که قطع نامه انگلیس در دستور شورای امنیت بماند. در حالی که شورا اصلا" حق رسیدگی به کار ایران را ندارد.[2] "

در این موقع اتحاد شوروی به طور کامل و قطعی از مواضع ایران در نبرد با امپریالیسم حمایت می کرد.

مطبوعات شوروی با صراحت تمام از حقانیت ایران در ملی کردن نفت دفاع
می کردند. سفیر شوروی در تهران چندین بار به مصدق و کاظمی (وزیر خارجه وقت) و سایر مقامات مراجعه کرده و اعلام می داشت که آماده است اختلافات مالی خود را هم با ایران (افسانه طلاها) حل کند.

    وزیر خارجه ایران بدین مناسبت با سفیر شوروی ملاقات کرد:

    "آقای کاظمی هم در این باب {حل اختلافات مالی} و هم در مورد رای در شورای امنیت از دولت شوروی تشکر کرد.[3] "

    محافل وابسته به امپریالیسم آمریکا که به مسکوت ماندن قطع نامه انگلیس رای داده بودند امید داشتند که با مصدق در خارج از شورای امنیت کنار بیایند. این مساله از مدت ها پیش در نظر گرفته شده و مصدق  به نوبه خود قول داده بود که از بهانه شرکت در شورای امنیت استفاده کرده و مدت طولانی تری در ایالات متحده آمریکا بماند و موضوع نفت ایران را با مقامات آمریکایی بررسی نماید.

    اقامت مصدق در آمریکا 40 روز طول کشید. او در این مدت قریب 20 بار با مقامات رسمی آمریکایی ملاقات کرد و انواع پیشنهادها را برای حل مساله نفت بررسی نمود. محافل نزدیک به مصدق تا تشکیل یک شرکت بین المللی توزیع نفت ایران یعنی واگذاری انحصاری فروش نفت ایران به انحصارات بین المللی پیش رفتند.

    دکتر سیف پورفاطمی در آمریکا گفت:

    "تنها راه حل مسالمت آمیز اختلاف ایران و انگلیس تشکیل شرکت بین المللی خرید است...

    اگر کوشش در حل مسالمت آمیز منجر به شکست شود شوروی به ایران مسلط خواهد شد.[4] "

    دکترحسین فاطمی سخنگوی دولت ایران این پیشنهاد را تائید کرد و در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت:

    "ایران حاضر است پیشنهاداتی را که درباره ایجاد یک شرکت بین المللی توزیع نفت ایران که نماینده فروش شرکت نفت ملی باشد مورد مطالعه قرار دهد. ایران به مذاکره با انگلیس نیز حاضر است... ایران حاضر است یک مدیر عامل آمریکایی یا از یک کشور
 بی طرف استخدام کند.[5] "

    ولی حتی این پیشنهادها برای انحصارات نفتی قانع کننده نبود. آن ها خواستار
آن بودند که نه فقط بر توزیع نفت بلکه بر تولید آن نیز تسلط کامل داشته باشند. به علاوه موضوع نفت ایران هنوز میان انحصارات عضو کارتل حل نشده بود. لذا مقامات آمریکایی مصدق را سر می دواندند.

   چهارم آبان ماه، زمانی که مصدق در آمریکا بود انتخابات انگلیس به سود حزب محافظه کار پایان یافت. چرچیل نخست وزیر و ایدن وزیر خارجه شد. دولت جدید انگلیس برای همکاری با آمریکا و تقسیم نفت ایران با انحصارات آمریکایی آمادگی بیشتری نشان داد. ایدن نخستین کارش این بود که به دیدار وزیر خارجه آمریکا شتافت و درست زمانی که مصدق در نیویورک و واشنگتن به دیدار با محافل آمریکایی وقت تلف می کرد، مذاکره آمریکا و انگلیس در پاریس بر سر تقسیم نفت ایران انجام گرفت. ایدن آمادگی دولت خود را به تقسیم نفت ایران و شریک کردن آمریکائی ها در نفت ایران اعلام داشت.[6] و نخستین سنگ بنای همکاری توطئه گرانه امپریالیست های آمریکایی و انگلیسی را برای سرنگون کردن دولت مصدق کار گذاشت.

    پس از این توافق کلی برسر تقسیم نفت ایران، محافل آمریکایی در روش خود با مصدق تغییراتی وارد کردند. آن ها بیش از پیش به ظاهرسازی و بازی با او پرداختند. مصدق به گمان خویش در میان دوستانش به سر می برد و از معاون وزارت خارجه آمریکا مگ گی – خادم معروف انحصارات آمریکایی نفت بسیار متشکر بود که مثل برادر با او رفتار می کند. اما درست در همان زمان هریمن، آچسن و ایدن برای مصدق و ترومن اعلامیه پایان مذاکرات می نوشتند و تصمیم می گرفتند که مصدق را از آمریکا بیرون کنند.

    ایدن وزیرخارجه انگلیس می نویسد:

    "بیانیه مربوط به اصولی را که در لندن طرح کرده بودند به آمریکایی ها دادم و موافقت شد که دیگر موضوع تشویق مصدق برای اقامت بیشتر در واشنگتن مطرح نباشد. ما درباره اعلامیه ای که می بایست هنگام عزیمت مصدق از آمریکا منتشر شود ومساله ای به شمار می رفت بحث کردیم.[7] "

از همان وقت که مصدق را با این وضع از آمریکا بیرون کردند، در مطبوعات آمریکا و انگلیس موضوع جانشین مصدق بیش از پیش مطرح شد. با آن که هنوز توافق دو درنده، کامل و قطعی نبود فقط پس از یک هفته که ایدن سهیم شدن آمریکا را در نفت ایران پذیرفت مجله تایم چاپ آمریکا نوشت:

    "اختلاف آمریکا و انگلیس بر سر جانشین مصدق است. انگلیسی ها پیرمرد میلیونر 77 ساله ـ قوام السلطنه- را در نظر گرفته اند.[8] "

    تایم این مطلب را درست زمانی نوشت که مصدق آمریکا را با دست خالی ترک می گفت. او آماده سازش برسرملی شدن نشده و آمریکا متقابلا" به قول دکتر حسین فاطمی:

    "روش مرموز و بغرنجی در مورد ایران پیش گرفته بود.[9] "

    مصدق در گزارشی که از نتایج سفر خود به آمریکا و مجموعه اقداماتش داد مجبور شد اعتراف کند که چون آمریکا در نفت خاورمیانه ذی علاقه است مایل نیست نفت ایران ملی شود. او می گفت:

    "این نکته را ناگفته نگذارم که علاقه و منافعی که پاره ای از دول بزرگ در نفت خاور میانه دارند بی تاثیر در مشکلات کار نبود.[10] "

 

 

 ـ باختر امرزو، 24 مهرماه 1330[1]

 ـ باختر امروز، 27 مهرماه 1330[2]

 ـ همان جا. {گروه های خرابکار ضد کمونیست از پیروزی ایران در شورای امنیت که بر اثر حمایت اتحاد شوروی از ایران حاصل شده بود، به شدت نگران بودند و می کوشیدند از تاثیر آن درافکار عمومی بکاهند. از جمله جناح راست جبهه ملی در سیمای گروه خلیل ملکی – بقایی اصرار داشت مردم را قانع کند  که رای شوروی مهم نبود. روزنامه شاهد، 29 مهرماه 1330 می نوشت:

    "رای مخالف شوروی در این مورد تا اندازه ای بی معنی به نظر می رسد{!!}... رای نماینده یوگسلاوی به مسکوت ماندن صحیح ترین و اصول ترین {!!} رای ها بود."

    درحالی که موضع یوگسلاوی در آن زمان اصلا" قابل دفاع نبود. یوگسلاوی ابتدا به قطع نامه انگلیس روی خوش نشان داد و بعدها بالاخره به مسکوت ماندن رای داد، که به معنای حفظ تقاضای انگلیس علیه ایران در دستور شورای امنیت بود.

    خود نماینده یوگسلاوی در سازمان ملل می گفت:

    "دولت متبوع من پس از تحقیقات به این نتیجه رسید که شورای امنیت صلاحیت ندارد. اگر چه من در اوایل به قطع نامه انگلیس روی خوش نشان داده ام ولی تحقیقات بعدی مرا به نتیجه دیگری رسانیده است." باختر امروز، 27 مهرماه 1330.

   ادامه دهندگان راه بقایی ها که به دروغ خود را ادامه دهنده راه مصدق معرفی می کنند هنوز هم به نسل جوان "می آموزند" که موضع یوگسلاوی عالی بود. حزب ایران در کتاب برای آگاهی نسل جوان در بحث از شورای امنیت اصلا" اسمی از شوروی نمی برد و موضع شوروی را بیان نمی کند ولی می نویسد:

    "سخنان نماینده یوگسلاوی واقعا" عالی بود {!!} " کتاب برای آگهی نسل جوان صفحه 19}.[3]

 ـ باختر امروز، 27 مهرماه 1330[4]

 ـ باختر امروز، 30 مهرماه 1330[5]

 ـ خاطرات ایدن، ترجمه کاوه دهگان، تهران، نشراندیشه، ص 289، درهمین کتاب ص 148[6]

 ـ همان جا [7]

 ـ باختر امروز، 26 آبان ماه 1330[8]

 ـ باختر  امروز، 30 آبان ماه 1330[9]

 ـ گزارش مصدق به مجلس باختر امروز، 3 آذرماه 1330[10]

 

 

خود غلط بود آنچه مصدق درباره امریکا می پنداشت

 

 

 ت – اقتصاد بدون نفت

    مصدق از سفر طولانی خود به آمریکا نتیجه گرفت که "مساعی او در جلب موافقت دیگران" تاکنون بی نتیجه بوده و مساله نفت به این زودی ها حل شدنی نیست.

    مصدق در گزارش خود به مجلس اعلام داشت:

    "مگر نفت در این چهل سال عایداتی به ما داده است؟ در مدت چهل سال عایدات 110 میلیون لیره بوده و این عایدات اغلب به دستور دهندگان وجه مصرف شده و از جمله صرف خرید اسلحه. ما باید بگوییم مثل افغانستان و سایر دول اروپا نفت نداریم، از مخارج بکاهیم بر عایدات بیافزاییم، ملت تحمل کند تا طوق بندگی و رقیت را به گردن نگذارد.[1]"

    اقتصاد بدون نفت که مصدق در آذرماه 1330 اندیشه آن را به میان آورد چهارماه بعد – در فروردین ماه 1331 به سیاست رسمی دولت بدل شد. در این چهارماه مصدق یک بار دیگر آزموده را آزمود و با هیات آمریکایی- گارنر - از بانک بین المللی مذاکره کرد. ولی مسلم شد که همه این هیات ها در اصل یک پیشنهاد دارند:

 

    لغو قانون ملی شدن نفت و انعقاد قرارداد امتیازی نوین.

 

    اعلام شعار اقتصاد بدون نفت در واقع به معنای اعلام شکست این سیاست جبهه ملی و دولت مصدق بود که ملی شدن نفت را در چارچوب همکاری با امپریالیسم آمریکا ممکن می شمرد.

    شادروان حسین فاطمی این واقعیت را با مصرعی از سعدی بیان کرد:

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم[2].

 

    شعارنوین "اقتصاد بدون نفت" منطقا" آرایش نوینی از قوای طبقاتی به وجود می آورد. طبقات و قشرهای اجتماعی که به بوی کباب و افزایش سریع درآمد نفت و بهره گیری فوری از آن دور مصدق جمع شده بودند ممکن نبود با اقتصاد بدون نفت موافق باشند. این اقتصاد فقط می توانست به طبقات زحمتکش و متوسط جامعه تکیه کند. به علاوه این اقتصاد وقتی می توانست موفق باشد و حمایت مردم را جلب کند که مردم مطمئن شوند که راهی برای بهره برداری ملی از منابع نفت موجود نیست.

متاسفانه مصدق در این مورد همان اشتباهی را مرتکب شد که در موقع پذیرش شعارملی شدن نفت مرتکب شده بود:

جهش در شعار، درجا در استراتژی.

 

    مصدق همان طوری که می خواست نفت را به کمک آمریکا  و به اتکای طبقات دارا ملی کند، اقتصاد بدون نفت را هم می خواست با کمک آمریکا و همان طبقات اجرا کند. باورکردنی نیست ولی واقعیت است. او پس از بازگشت از آمریکا، همان وقتی که به نتیجه رسیده بود با کمک آمریکا ملی کردن نفت ممکن نیست از ترومن خواسته بود که به او کمک کند تا بتواند مدتی بدون نفت زندگی کند.

    مصدق می گوید:

    "از نظراقتصادی به ترومن عرض کردم: آقا بودجه ما 300 تا 400 میلیون کسر دارد. شما چطور تصور می کنید ملتی که این قدر بودجه اش کسر دارد می تواند امنیت و نظامات را حفظ کند؟  ترومن حرف مرا تصدیق کرد{!!}[3]"

    در واقع ترومن حرف مصدق را تصدیق نکرده بلکه تاکید کرده بود که راه چاره دست کشیدن از ملی شدن نفت و واگذاری امتیاز به انحصارات آمریکایی و یا کنسرسیومی از انحصارات بین المللی است. منتها این مطالب به  زبان دیپلماتیک بیان شده بود که مصدق نمی خواست به روی خود بیاورد. او امید داشت که آمریکا در برابر وثیقه نفت مبلغی ارز به ایران وام بدهد. از جمله بانک بین الملللی 25 میلیون دلار، اصل چهار "بلاعوض" 23  میلیون دلار و صندوق بین المللی پول 8 میلیون دلار و غیره. اما در عمل این "کمک" ها انجام نشد. بانک وام 25 میلیون دلاری را نداد. و اصل چهار اعتبار خود را صرف تدارک توطئه کرد و انحصارات آمریکایی با همکاری سرمایه داران بزرگ ایرانی مبالغ کلانی ارز از کشور خارج کردند. موافق آمار رسمی در همان نخستین سال حکومت مصدق، بازرگانی ایران و آمریکا 1375 میلیون ریال (برابر 42 میلیون دلار) کسری داشت. در حالی که در همان سال اصل چهار فقط 500 هزار دلار ارز وارد کشور کرده و بیشتر در املاک شاه خرج کرده بود. در سال های 31 و 32 نیز کسری بازرگانی ایران و آمریکا به زیان ایران ادامه یافت و آمریکا به مراتب بیش از ارزی که از طریق اصل چهار به ایران "هدیه" می کرد از ایران ارز می برد. (به نمودار بازرگانی ایران و آمریکا در این کتاب توجه کنید).

 سال های بعد یک باند قاچاقچی ارز کشف شد و ثابت گردید که سرمایه داران ایرانی با کمک دلالان آمریکایی در سال های 1331 تا 1332 مبلغ صد میلیون دلار نیز ارز قاچاق از کشور خارج کرده اند:

  "بازرگانان، نمایندگان مجلس و سنا در این امر دخالت داشتند.[4]"

به عبارت دیگر درست زمانی که مصدق برای 8 میلیون دلار پیش ترومن التماس می کرد دلالان آمریکایی 40 میلیون و صدمیلیون می بردند و تازه مقامات وزارت خارجه آمریکا و صدای آمریکا تاکید می کردند:

    "مالیات دهندگان آمریکایی متحیرند که اگر انگلستان و ایران نمی توانند قرارداد عادلانه ای با هم بسته و از منابع سرشار نفت منصفانه استفاده کنند، چرا آن ها جریمه آن را بپردازند.[5] "

    این حرف سخیف و توهین آمیز بعدها چندین بار از زبان مقامات رسمی آمریکایی و از جمله رئیس جمهور آمریکا نیز شنیده شد.

    سرمایه داران و ملاکین ایران نیز شعار اقتصاد بدون نفت را با اعتراض و خشم استقبال کردند و در برابر آن جبهه گرفتند. مصدق برای پیشبرد سیاست خود اوراق قرضه ملی را که مدت ها صحبتش بود منتشر کرد. ولی سرمایه داران بزرگ عملا" آن را تحریم کردند. در جلسه اتحادیه بازرگانان تهران که بلافاصله پس از ابراز یاس مصدق از حل مساله نفت و اعلام انتشار اوراق قرضه منتشر شده بود، بهبهانی -  یکی از بازرگانان بزرگ وارد کننده گفت:

  "وظیفه بازرگانان از پیشرفت اموراقتصادی که در اثر گرفتاری دولت در کار نفت دچار وقفه گردیده مایوس شده است...[6] "

    دکتر علی امینی وزیر کابینه کودتای 28 مرداد و عاقد قرارداد کنسرسیوم که در آن زمان در کابینه مصدق وزیر اقتصاد ملی بود ظاهرا" اصرار می کرد که آقایان بازرگانان کمک کنند ولی پاسخ همه آنان سربالا بود.

    به این ترتیب مصدق با اعلام شعار "اقتصاد بدون نفت" بخشی از هواداران خود را که به امید بهره گیری از درآمد نفت از او پشتیبانی می کردند از دست داد. این بخش به سوی همکاری با نیروهای ارتجاعی متمایل گردید. ولی مصدق از اعلام و انجام اقداماتی که می توانست از طرف توده ها پایگاه او را گسترش دهد سرباز زد. برعکس بار اقتصاد بدون نفت را از طریق افزایش مالیات های غیرمستقیم و تشدید تورم به دوش زحمتکشان گذاشت و لذا مواضع خود را در میان آنان نیز تا حدود زیادی تضعیف کرد.

  حزب توده ایران به وضع دشوار دولت مصدق که حاضر به سازش در ملی کردن نفت نشده بود با تفاهم برخورد کرد. کمیته مرکزی حزب توده ایران در تاریخ 27 دی ماه 1330 نامه سرگشاده ای خطاب به آقای دکتر مصدق نخست وزیر نوشت. در این نامه از وجود بحران اقتصادی و پولی ابراز نگرانی شده، علل پیدایش بحران ذکر شده و در پایان پیشنهادهای روشنی ابراز شده است. حزب توده ایران در نامه خود توضیح می دهد که عمال انگلیس و مزدوران آمریکا این طور وانمود می کنند که بحران کنونی نتیجه ملی شدن صنایع نفت است. آن ها:

"بحران کنونی را اولا" خیلی بزرگ تر از آنچه است جلوه می دهند و ثانیا" با تمام قوا در تشدید آن می کوشند.[7] "

    کمیته مرکزی حزب توده ایران علت بحران را در سیاست غلط دولت در مورد نفت، بازرگانی خارجی و سیاست داخلی می داند و توضیح می دهد که می شد نفت را به مشتریان دیگر غیر از انحصارات امپریالیستی فروخت. نیازی نیست که در ابتدای کار از ارقام بزرگ شروع کنیم:

    "اگر درابتدای کار صنایع نفت ما فقط 4 میلیون تن نفت استخراج و تصفیه کند که یک میلیون تن آن در داخله مصرف شده و فقط برای سه میلیون تن نفت تصفیه شده مشتری داشته باشد خواهیم توانست... مجموعا" 260 میلیون تومان درآمد کسب کنیم که هم مخارج صنایع نفت را تامین می کند و هم معادل حق السهم سابق سود می دهد.[8] "

    حزب توده ایران بازرگانی خارجی کشور و غارتی را که محافل امپریالیستی از این راه مرتکب می شوند دقیقا" و با ارقام و اعداد نشان می داد و درعین حال متذکر می شد که تبعیت از سیاست محافل امپریالیستی موجب می شود که:

    "وضع کنونی ادامه یابد. پیشنهادات کشورهای لهستان و مجارستان و چکسلواکی در مورد عقد قرارداد تجارتی براساس پایاپای ماه ها به تعویق انداخته شده و در راه توسعه روابط تجارتی پایاپای با اتحاد شوروی که پرنفع ترین و طبیعی ترین قراردادها برای تولید کنندگان و بازرگانان ایرانی و مورد علاقه بسیار شدید آن هاست هر روز سنگ تازه ای انداخته می شود.[9] "

حزب توده ایران متذکر می شد:

"آقای دکتر مصدق! اوضاع کنونی جهان وضع بسیار مناسبی برای کشور ما به وجود آورده است. با این شرایط بین المللی و با آمادگی ملت ایران به هر گونه فداکاری می توان هر مشکلی را از میان برداشت.

    دولت شما با انجام اقدامات زیر که فوری ترین مطالبات مردم ایران است
می تواند اعتماد ملت ایران را برای خرید اوراق قرضه جلب کند..."

    پیشنهادهای حزب توده ایران به شرح زیر بود:

1. طرد کلیه مستشاران آمریکایی از ارتش و ادارات.

2. برچیدن کلیه سازمان های اقتصادی و جاسوسی استعمارگران انگلیسی و
  آمریکایی یعنی بانک انگلیس،اداره اصل چهارم ترومن و سایر موسسات نظیر آن.

3- قطع مذاکره با امپریالیست های آمریکایی در مورد گرفتن وام از آن ها.

4. اقدام فوری برای انعقاد قرارداد فروش نفت به مشتریانی که با احترام به حاکمیت ملی، خریدار نفت هستند.[10] "

    این نامه سرگشاده نشانه بازگشتی بود به سیاست پیش از 23 تیرکه طی چند ماه زمینه آن رفته رفته در رهبری حزب فراهم آمد. در این نامه حزب توده ایران به پیداکردن زبان مشترک با مصدق و ایجاد زمینه برای اتحاد نیروهای ضد امپریالیستی علاقه بیشتری نشان می داد. به عبارت دیگر می کوشید تا پلی را که حزب ما قبل از 23 تیر به زحمت بسته و عمال خرابکار استعمار آن را شکسته بودند، از نو بنا کند.

    متاسفانه این بار هم ندای حزب توده ایران انعکاس مساعدی نیافت. جبهه ملی و به ویژه جناح راست آن پیشنهادات حزب توده ایران را تصور ناپذیر دانستند. آقایان گمان می کردند که طرد مستشاران آمریکایی و برچیدن اصل چهار – لانه جاسوسی امپریالیسم آمریکا که ستاد کودتای 28  مرداد شد -  امری باورنکردنی و گناهی مافوق تصور بشری است.

   دو مطلب را هم در ارتباط با نامه سرگشاده حزب توده ایران باید روشن کنیم. یکی روش حزب توده ایران در قبال قرضه ملی و دیگری فروش نفت به مشتریان جدید و از جمله به ویژه کشورهای سوسیالیستی و اصولا" جای کشورهای سوسیالیستی در اقتصاد ملی آن روز ایران. در هر دو مورد محافل خرابکار و دشمنان اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی – برخی آشکارا و برخی با ماسک ماورای انقلابی و ماورای چپ – تبلیغات گسترده ای علیه حزب ما و کشورهای سوسیالیستی کرده اند.

    در مورد اوراق قرضه ملی، چنان که اسناد آن را ارائه دادیم حزب توده ایران نخستین سازمان سیاسی است که ضرورت پذیرش تعهد مالی را مطرح ساخت و از مردم دعوت کرد که برای جلوگیری از مضیقه مالی دولت به آن کمک کنند. توده مردم زحمتکش هم این دعوت را پذیرفتند ولی متاسفانه مصدق از آن لحظه مناسب (خرداد و تیرماه 1330) استفاده نکرد و قرضه ملی را وقتی منتشر ساخت که بسیاری از اقشار زحمتکش مردم نسبت به قاطعیت و استعداد او در حل مساله ملی کردن نفت دچار نگرانی و تردید شده بودند. علی رغم این تاخیر باز هم این حزب توده ایران بود که در دوران بحرانی آمادگی خود را به کمک و فداکاری اعلام داشت و به مصدق نشان داد که چگونه می تواند اعتماد ملت را برای خرید اوراق قرضه جلب کند. متاسفانه این توصیه ها هم پذیرفته نشد. قرضه ملی را حزب توده ایران دچار شکست نکرد سرمایه داران و ملاکین دچار شکست کردند.

    مهم تر از قرضه ملی، موضوع فروش نفت به مشتریان تازه است. قرضه ملی اگر به فرض مورد تایید کامل همه قشرها هم قرار می گرفت چاره درد نمی بود. توده مردم ایران فقیرتر از آنند که بتوانند مبالغ قابل توجهی به دولت قرض بدهند. حتی سرمایه داران ملی ایران نیز سرمایه بزرگی نداشتند. پول پیش سرمایه داران بزرگ و ملاکین بود که خود را در ظاهر هوادار مصدق معرفی می کردند و در واقع از پشت خنجر می زدند و ارز قاچاق می کردند.

 چاره واقعی درد عبارت بود از گشودن راه فروش نفت. مصدق نتوانست در این زمینه موفقیت زیادی پیدا کند زیرا امید اصلی او به امپریالیسم آمریکا بود و نمی خواست و نمی توانست کاری کند که مورد خشم آمریکا قرارگیرد. فروش آزاد نفت و به طریق اولی فروش نفت به کشورهای سوسیالیستی با این سیاست و با تعهدات دولت ایران در قبال دولت آمریکا تناقض آشکار داشت.

 جریان تلاش کشورهای سوسیالیستی برای خرید نفت ایران و مخالفت محافل امپریالیستی با این امر – که دولت مصدق به تبعیت از اینان حاضر به فروش نفت نشد – بدین قرار است.

  اصل ملی شدن نفت که در 24 اسفند 29 در مجلس شورا و در 29 اسفند در مجلس سنا به تصویب رسید یک اصل کلی بود و چگونگی ملی شدن صنایع نفت را مشخص نمی کرد. به این دلیل در صفحات پیش گفتیم که کمیسیون مخصوص نفت به ریاست مصدق قانون "ترتیب اجرای ملی شدن صنعت نفت" را مرکب از 9 ماده تدوین کرد که مصدق تصویب آن را شرط نخست وزیری خود قرارداد و در نهم اردیبهشت ماه 1330 به تصویب مجلس رسانید. ماده هفتم این قانون تصریح می کند که مشتریان سابق شرکت نفت انگلیس هر مقدار نفتی را که طی سه سال قبل از ملی شدن از آن شرکت خریداری کرده اند می توانند از این به بعد هم خریداری کنند." برای مازاد آن مقادیر در صورت تساوی شرایط در خرید حق تقدم خواهند داشت[11]"

    مصدق با این ماده قانونی دست خود را در انتخاب مشتری بسته بود. موافق این ماده اتحاد شوروی حق خرید نفت نداشت زیرا مشتری سابق نبود و از میان کشورهای اروپای شرقی هم فقط چکسلواکی و لهستان که از مشتریان سابق شرکت نفت انگلیس بودند می توانستند تقاضای خرید کنند.

 هر دو کشور: هم لهستان و هم چکسلواکی بلافاصله به مقامات مسئول دولت ایران مراجعه کرده آمادگی خود را برای خرید نفت و استفاده از این ماده قانونی اعلام داشتند. آن ها اطلاع دادند که آماده اند همان مقدار نفتی را که تا قبل از ملی شدن از شرکت سابق می خریدند مستقیما" از ایران بخرند و آماده اند که از حق تقدم خود برای خرید مقادیر بیشتر نفت استفاده نمایند.

    دولت مصدق مدت ها درباره دریافت پیشنهاد از طرف کشورهای سوسیالیستی مطلقا" سکوت کرد. در شهریور ماه 1330 سخنگوی رسمی دولت (دکتر فاطمی) در برابر این سوال:

    "اگر دولت لهستان و یا هر دولت شرقی دیگر تقاضای خرید نفت کند خواهند فروخت یا نه؟ سکوت کرد.[12] "

    این مقام رسمی یک ماه بعد در مصاحبه دیگری گفت:

    "درباره فروش نفت به لهستان هنوز تصمیمی اتخاذ نشده است.[13] "

    سه ماه بعد سخنگوی دولت مصدق سرانجام تایید کرد:

"کاردار سفارت چکسلواکی با آقای پیرنیا معاون وزارت دارایی ملاقات کرد و راجع به قرارداد خرید و فروش نفت ایران به دولت چکسلواکی مذاکرات لازم به عمل آورد.

  کاردار سفارت چکسلواکی اظهارداشت که دولت چکسلواکی از خریداران سابق نفت می باشد. قرارشد برای عقد قرارداد بین دو دولت برای فروش نفت هر چه زودتر هیاتی از طرف دولت چکسلواکی وارد تهران شود.[14]"

    سخنگوی سفارت چکسلواکی در توضیح موضع دولت متبوع خود به خبرنگار "باختر امروز" گفت:

    "پیشنهاد دولت چکسلواکی برای خرید نفت از ایران چند ماه قبل به ایران تسلیم شده است.[15] "

  "سخنگوی سفارت چکسلواکی گفت که خود دولت چکسلواکی کلیه تعهدات حمل و نقل را عهده دار خواهد شد و از این بابت از تهدیدات شرکت سابق ابدا" نگرانی به خود راه نخواهد داد.[16] "

    دولت چکسلواکی از آن پس نیز تقاضای خود را بارها تجدید کرد. ولی جوابی نشنید. علاوه بر چکسلواکی، لهستان نیز از مشتریان سابق شرکت نفت بود و اولین دولتی بود که تقاضای خرید مستقیم نفت به دولت ایران داده ماه ها صبر کرد و بالاخره در 11 دی ماه 1330 سفارت لهستان در تهران رسما" "گله کرد" که به تقاضای دولت متبوع او ترتیب اثر داده نمی شود. وزیر مختار لهستان در تهران تقاضای دولت خود را دنبال کرد و در اول خرداد 1331 باز هم در وزارت اقتصاد ملی حضور یافت و با دکتر مفخم سرپرست وزارت اقتصاد ملی مصدق ملاقات و مذاکره کرد و تاکید نمود که از لحاظ نفت کش و بیمه و غیره اشکالی در میان نیست. ولی بازهم به تقاضای او ترتیب اثر داده نشد.[17] چند ماه بعد نام دکتر مفخم در فهرست اسامی کسانی که قصد کودتا علیه دولت مصدق داشتند بیرون آمد.

    فواد روحانی که در زمان حکومت مصدق از همان آغاز دست اندر کار مسایل نفت بود و از طرف مصدق بارها به ماموریت رفت و پس از کودتای 28 مرداد مقام حساسی در شرکت ملی نفت ایران پیدا کرد و به این ترتیب از افراد مطلع است که درباره پیشنهادهای کشورهای سوسیالیستی می نویسد:

    "پیشنهادهایی هم از طرف دولت های بعضی ممالک اروپای شرقی یعنی لهستان و چکسلواکی و مجارستان رسیده بود که در مورد آن ها تهدید انگلیسی ها تاثیری نداشت و پیشنهاد دهندگان اظهارکرده بودند که وسیله حمل و نقل را خود فراهم خواهند کرد. با این حال نسبت به این پیشنهادها دولت ایران دست به دست می کرد ... در تاریخ 11 دی ماه دولت لهستان از ایران گله کرد که ترتیب اثری به پیشنهادش نداده اند.

    ... در اواسط بهمن ماه جراید آمریکا با اشاره به قراردادی که دولت ایران با مجارستان منعقد نموده بود نوشتند که از قرار معلوم قصد دولت ایران به انجام معاملات نفتی با کشورهای پشت پرده آهنین جدی است. ولی اضافه کردند که دولت مجارستان به علت نداشتن نفت کش عملا" نمی تواند از ایران نفت بخرد.[18] "

    کشورهای سوسیالیستی به طور رسمی تاکید می کردند که وسایل حمل و نقل را خودشان تهیه خواهند کرد اما جراید آمریکا می نوشتند که آن ها نفت کش ندارند! صدای آمریکا نوشته جراید آمریکا را می خواند و روزنامه های مزدور آمریکایی در تهران آن را تکرار می کردند تا علت اصلی عدم فروش نفت به کشورهای سوسیالیستی پوشیده بماند.

    در سال 1331 زمانی که دولت مصدق به تقاضاهای مکرر و مستقیم دولت های سوسیالیستی درباره خرید نفت پاسخ سربالا می داد و امروز و فردا می کرد، دولت لهستان متوجه امکان غیرمستقیمی شد که برای خرید نفت ایران پدید آمده بود. این دولت بلافاصله اقدام کرد. اما محافل امپریالیستی این امکان را نیز از میان بردند.

    توضیح این که محافل اقتصادی ایتالیایی به خرید نفت ایران ابراز علاقه می کردند و حاضر به معامله بودند اما دولت ایتالیا از ورود نفت ایران به داخل خاک ایتالیا جلوگیری می کرد. در نتیجه نفتی که ایتالیایی ها موفق می شدند از ایران خریداری کنند در بنادر ایتالیا انبار می شد و بازاری برای فروش نداشت. این دشواری به خصوص برای شرکت سوپر ایتالیایی پیش آمد. این شرکت امیدوار بود که نفت ایران را در ایتالیا و یا برخی دیگر از کشورهای اروپایی بفروشد. نخستین کشتی این شرکت به نام میرییلا روز اول بهمن 1331 مقدار 5000 تن نفت از ایران به مقصد ایتالیا بارگیری کرد و سپس چند کشتی دیگر ایتالیایی مقادیری نفت به ایتالیا حمل کردند.اما این نفت در بندر ماند. دولت ایتالیا پروانه ورود نفت ایران را به داخل ایتالیا صادر نکرد:

    "در مورد معاملاتی که با خریداران ایتالیا صورت گرفت هر چند دادگاه های ایتالیا رای به نفع شرکت سابق صادر ننمودند ولی دولت ایتالیا خودرا ناچار می دید که با نظر دولت انگلستان مخالفت نکند. و به همین علت برای ورود نفت ایران به ایتالیا پروانه صادر نمی کرد.[19]"

    دولت های سوسیالیستی که متوجه دشواری فروش نفت ایران در ایتالیا بودند و
می دانستند که این نفت در بندرگاه می ماند با شرکت سوپر وارد مذاکره شدند که شاید این شرکت حاضر شود نفت ایران را به آن ها بفروشد. خبر مذاکرات میان لهستان و شرکت سوپر در مطبوعات ایران انتشاریافت.

    "باختر امروز" به نقل از خبرگزاری یوگسلاوی نوشت:

   " بین ایتالیا، ایران و لهستان قرار داد نفت بسته شده است. نفت میر ییلا پس از تصفیه به لهستان برده خواهد شد. [20]"

    متاسفانه تلاش کشورهای سوسیالیستی که نفت ایران را لااقل از دست دوم و به طور غیر مستقیم خریداری کنند، با شکست مواجه شد. شرکت سوپر ظاهرا" مخالفتی نداشت که نفت انبار شده در بندر را به لهستان بفروشد ولی دست های قوی تر انحصارات امپر یالیستی نفت و دولت های امپریالیستی جلو انجام معامله را گرفت.

        با وجود این همه علاقه مندی و تلاشی که کشورهای سوسیالیستی برای خرید نفت ایران داشتند و به کار می بردند به چه دلیل دولت مصدق از معامله با آن ها سرباز می زد؟ این پرسش دو پاسخ دارد. یکی پاسخ رسمی ولی غیرواقعی یعنی بهانه و دیگری پاسخ واقعی که هنوز هم هیچ مقام رسمی دولت مصدق و این همه مدعیان هواداری از مصدق حاضر به بیان آن نشده اند.

       پاسخ رسمی و یا بهانه عدم فروش نفت به کشورهای سوسیالیستی در آغاز کار آن بود که قانون طرز اجرای ملی شدن راه معامله را مسدود کرده است.

       سخنگوی دولت می گفت:

            " همانطوری که پرسیدید چرا در خواست های چک و لهستان قبول نشده برای آن که ماده 7 راه را سد کرده است ."

       این ادعا البته بهانه ای بیش نبود زیرا چکسلواکی و لهستان از مشتریان سابق بودند و مشمول ماده 7 نمی شدند. به علاوه محدودیت این ماده بالاخره در 16 آذر ماه از میان رفت و دولت با انتشار یک آگهی رسمی و ارسال نامه های رسمی به سفارت خانه های مربوطه ضرب الاجل ده روزه ای برای مشتریان سابق قایل شد و پس از آن:

       " هیات مختلط طی نامه ای به نخست وزیر نوشت که ایران در فروش نفت به هر مشتری آزاد است.[21]"

      قاعدتا" از آن پس می بایست نفت را آزادانه به هر کشوری و از جمله کشوری سوسیالیستی فروخت. ولی تا پایان حکومت مصدق حتی یک قطره هم نفت به این کشورها فروخته نشد. علت چیست؟ در مقابل این پرسش منطقی مقامات مسئول دولت مصدق سکوت کردند و تا پایان نیز سکوت خود را نشکستند. هنوز هم از طرف مقامات رسمی و رهبران جبهه ملی که آن روزها مقام دولتی داشتند و دست اندر کار بودند و از واقعیت آگاه بودند علت حقیقی امتناع دولت مصدق از فروش نفت به کشورهای سوسیالیستی اعلام نشده و آقایان حاضر نشده اند واقعیت را به مردم بگویند. در عوض محافل ضد کمونیست و دشمنان همکاری ایران و کشورهای سوسیالیستی با آمادگی تمام میدان داری می کنند و با دروغ و تحریف می کوشند چنین وانمود سازند که گویا مصدق حاضر به فروش نفت بوده و کشورهای سوسیالیستی حاضر به خرید نشده اند.

        سم پاشی محافل ضد کمونیستی از زمان حکومت مصدق وجود داشت. آن ها همان زمان ادعاهای دروغ جراید آمریکا و صدای آمریکا را بزرگ کرده و پخش می کردند که کشورهای سوسیالیستی کشتی نفت کش ندارند و گویا نمی توانند نفت بخرند. و این مطالب را طوری می نوشتند که انگار نداشتن کشتی نفت کش- به فرض محال که صحیح باشد- جرم نابخشودنی و دلیل "مخالفت" کشورهای سوسیالیستی با جنبش ملی ایران است. اما در واقع اولا" نداشتن کشتی جرم نیست و ثانیا" این دشواری قابل حل بود. کشورهای سوسیالیستی امکان داشتند که وسایل حمل مقادیر قابل ملاحظه ای از نفت ایران را فراهم کنند. در طول زمان می شد راه حل های مناسب پیدا کرد، کشتی فراهم نمود و یا از راه های دیگری برای حمل نفت استفاده کرد. برای مقادیر کم در آغاز کار حتی از راه آهن می شد استفاده کرد و برای مقادیر بیشتر و همکاری دراز مدت از لوله کشی نفت.

   آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا درست از همین می ترسید.

    ایدن در خاطراتش می نویسد:

    "به آیزنهاور گفتم:

      روس ها از منابع ایران نمی توانند استفاده کنند...

گفت:

    کارشناسان به او گفته اند که از آبادان تا قفقاز در دو سه سال می توان لوله نفت کشید. "

    بنابراین، ادعای این که عدم فروش نفت به کشورهای سوسیالیستی مربوط به فقدان وسایل حمل نفت بود، ادعای نادرستی است.

    در سال های اخیر که زیر حمایت ساواک میدان سم پاشی ضد کمونیستی فراخ تر شده بود، وابستگان به امپریالیسم و مرتدان جنبش ملی کار را به آنجا رسانیدند که ادعا کردند کشورهای سوسیالیستی همه چیز داشتند: هم پول، هم کشتی، هم لوله نفت ولی مخصوصا" و عمدا" نفت ایران را حتی به نصف قیمت هم نخریدند. متاسفانه حتی پس از پیروزی انقلاب هم محافل و عناصر معینی به این سم پاشی ادامه می دهند.

    به چه دلیل کشورهای سوسیالیستی به خودشان ضرر می زدند و نفت ایران را که آن همه مورد نیازشان بود نمی خریدند؟ به چه دلیل نمی خواستند در شرایط دشوار پس از جنگ که زیرفشار نوعی محاصره اقتصادی از جانب کشورهای امپریالیستی قرارداشتند، در جبهه تعیین کننده ای مانند نفت محاصره را بشکنند؟ پس تئوری "آب های گرم" کجا رفت؟

    طبیعی است که برای این ادعای مسخره حتی شبه دلیلی هم نمی توان یافت. آنچه دستاویز محافل ضد کمونیستی قرار گرفته اظهاراتی است که چند مرتد و تفاله جنبش از "سفیر رومانی" ذکر کرده و سرود یاد مستان داده اند که گویا سفیر رومانی به آیت الله کاشانی گفته است که "کشورهای سوسیالیستی نیازی به نفت ندارند زیرا خود به اندازه کافی نفت دارند!!"

  کسانی که آماده پذیرش و انتشار تبلیغات ضد کشورهای سوسیالیستی و خرابکاری د

 ر مناسبات ایران و این کشورها هستند، این دروغ مرتدان را با کمال میل پذیرفته و تمام استدلال و نظریه و حتی سیاست و مشی خود را روی آن بنا کرده و از خود نپرسیده اند که اولا" به سفیر رومانی چه مربوط بود که از طرف سایر کشورهای سوسیالیستی اظهار نظر کند، کاشانی چه مقامی داشت که کشورهای سوسیالیستی لازم دیدند "امتناع" خود را از خرید نفت به او خبر دهند؟ و سفیر رومانی چگونه دروغ به این بزرگی گفت که "کشورهای سوسیالیستی به اندازه کافی نفت دارند" در حالی که به جز شوروی و رومانی سایر کشورهای سوسیالیستی یک قطره هم نفت ندارند؟

    هرانسان جوینده حقیقت موظف بود که این پرسش ها و نظایر آن را برای خود مطرح کند و دنبال حقیقت برود ولی محافل آماده پذیرش سم ضد کمونیستی، دنبال حقیقت نرفتند و هنوز هم از قول "سفیر رومانی" چه چیزها که نمی نویسند.

ببینیم حقیقت چیست.

    حقیقت این است که وزیر مختار رومانی ماموریتی برای ابلاغ امتناع کشورهای سوسیالیستی از خرید نفت نداشته و ضمن صحبت عادی با کاشانی برخلاف آنچه می گویند پشتیبانی دولت رومانی را از جنبش ملی ایران اعلام کرده، از ملی شدن نفت ایران دفاع کرده و آمادگی دولت متبوع خود و کشورهای سوسیالیستی را به همکاری با ایران در عرصه نفت ابراز داشته است.

    برای این که چهره زشت مرتدانی که لاشخورهای ضد کمونیست را با تلاش شبانه روزی خود تغذیه می کنند و در پیش پای آنان چراغ نگاه می دارند بهتر افشا شود ما عین خبری را که در این باره روزنامه های تهران منتشر کرده اند با وجود طولانی بودن آن می آوریم.

    موضوع از این جا آغاز می شود که از رومانی وزیر مختار جدیدی به ایران  می آید و برای آشنایی با مقامات ایرانی و ابراز مراتب دوستی و مودت به دیدار مصدق، وزیر خارجه، و سایر مقامات و از جمله به دیدار آیت الله کاشانی می رود. در این ملاقات وزیر مختار و کاشانی با هم صحبت می کنند. اعلامیه رسمی و یا خبر رسمی از این صحبت و مطالبی که گفته شده منتشر نمی شود اما خبرنگاری یادداشتی از صحبت برداشته که طبعا" جملات و کلمات آن دقیق نیست ولی موضع و نظر وزیر مختار رومانی در آ ن دقیقا" روشن است.    

       روزنامه کیهان یادداشت های خبرنگار " پ.ان.پ " را از این صحبت به شرح زیر آورده است:

       " وزیر مختار عقب ماندگی ایران را از نفوذ امپریالیسم دانست.

                  حضرت آیت الله گفت :

                - امپریالیسم ریشه کن خواهد شد. 

                 وزیر مختار گفت:

- اطمینان می دهم که ملت رومانی در همه حال دوست و پشتیبان ایران می باشد و من یقین دارم که ایران در صورت ادامه مبارزه ای که آغاز کرده توفیق کامل خواهد یافت .

             حضرت آیت الله پرسیدند : 

         - نفت رومانی اکنون در چه حال است؟ 

          وزیر مختار گفت:

          - از پایان جنگ به این طرف مقدار تولید کم شده بود ولی چهار سال است که رو به ترقی است. اکنون سالی 7 میلیون تن است. و تمام آن بر خلاف سابق متعلق به خود ملت است.

          امپر یالیست ها می گفتند رومانی نمی تواند نفت خود را اداره کند اما ملت ما نشان داده است که این طور نیست.

         آیت الله کاشانی گفت: 

        - ملت ایران نیز همین وضع را داشته و حالا نفت را ملی کرده است. ما خواهیم توانست به خوبی اداره کنیم.

         وزیر مختارگفت:

        - ملت ایران باید مراقب دسیسه های امپریالیست ها باشد.

        آیت الله گفت: 

        - مطمئن باشید. ملت ما همواره بیدار است. با این که آمریکایی ها از سیاست انگلیسی ها پشتیبانی می کنند ما موفق خواهیم شد.

        وزیر مختار گفت:

       - پیروزی نهایی با مردمی است که در راه حقیقت مبارزه کنند. امیدوارم ملت ایران راهی را که در پیش گرفته ادامه دهد و به حفظ منافع خویش موفق گردد.

        آیت الله فرمودند:

        - ما کاملا" بیداریم. قوام فقط چهار روز سر کار ماند.

        وزیر مختار گفت:

       - ما هم از دور ناظر و از سقوط قوام خوشحال شدیم. به شما اطمینان می دهم که ملت ایران همیشه خوشحال خواهد شد.  

        در واقع فروش نفت به بلوک شرق مطرح شد.

       آیت الله گفت: 

- گویا اظهار شده که ایران با فروش نفت به بلوک شرق مخالف است. در صورتی که چنین نیست. ما اعلان دادیم که نفت خود را می فروشیم ولی با وجود این کسی از بلوک شرق برای خرید نیامد.

            وزیر مختار گفت:

      - من گمان می کنم چون بلوک شرق و بخصوص شوروی به مقدار زیاد نفت دارد اقدامی نکرده است. والا دولت شوروی هم طرفدار مبارزه مردم ایران است. من تصور می کنم که از بلوک شرق هم پیشنهادهایی رسیده بود.

    آیت الله گفت:

    - ما هم گفته ایم حاضریم.

وزیر مختار گفت:

    - ایران با کشورهای شرقی روابط تجاری دارد.

آیت الله:

    - البته روابط تجاری هست ولی ما می گوییم نفت بخرند.

وزیر مختار گفت:

    - البته از صفر نمی توان شروع کرد. با بسط بازرگانی مساله نفت هم حل خواهد شد.

 آیت الله:

    - نیاز آنان به نفت ایران بیش از نیاز ما به پول آن هاست.

وزیرمختارگفت:

   - شما مطمئن باشید که دولت های غربی هرگز به دولت های ضعیف کمک نمی کنند در صورتی که دولت های شرقی همیشه حاضر به همکاری هستند.

    در این موقع سفیر آمریکا وارد شد و وزیر مختار رومانی بی اعتنا از کنار او گذشت...[22] "

    چنین است متن خبری که یک خبرنگار خارجی یادداشت کرده و ترجمه آن در مطبوعات ایران درج شده است. هر خواننده بی غرض از خواندن این خبر درک می کند که وزیر مختار رومانی در این دیدار روی همکاری و پشتیبانی تاکید می کرده، ازامکان ملی شدن نفت ایران سخن می گفته و در مورد خرید نفت نیز اظهار می کرده است که "پیشنهادهایی داده شده ... روابط بازرگانی هست... با بسط بازرگانی مساله نفت هم حل خواهد شد، همیشه حاضر به همکاری هستیم و ..." خلاصه این قرارداد بازرگانی هست، پیشنهاد هست، اما اجرا نمی شود. با بسط بازرگانی امید است مساله حل شود!!

    تردیدی نیست که وزیر رومانی کم ترین حرفی درباره "امتناع" کشورهای سوسیالیستی از خرید نفت ایران نزده و جمله ای هم که مورد استناد ضد کمونیست های حرفه ای است به هیچ وجه آن معنا را نمی دهد.

   در بدترین حالت آنچه نوشته شده به این معناست که از میان کشورهای سوسیالیستی شوروی چون نفت دارد تقاضای خرید نکرده است و در واقع نیز اتحاد شوروی در آن روزها نه به خاطر این که نفت داشت یا نداشت بلکه به خاطر این که مصدق را بیش از آن زیر فشار امپریالیست ها نگذارد و بهانه به جنجال گران ندهد که "ای وای شوروی به آب های گرم رسید" با احتیاط عمل می کرد ولی چنان که وزیر مختار رومانی نیز گفته "همیشه حاضر به کمک" بود. در سال 1332 زمانی که مصدق به شدت در مضیقه بود و به شکستن محاصره نفتی علاقه جدی نشان می داد، دولت شوروی پیشنهاد خرید بنزین هواپیما به ایران داد به این حساب که صدور بنزین هواپیما نیاز به وسایل حمل دریایی ندارد و هواپیماهای حمل و نقل شوروی می توانند مستقیما" به حمل آن بپردازند. مصدق این پیشنهاد را هم رد کرد.

    علت واقعی این که مصدق جرات نکرد نفت به کشورهای سوسیالیستی بفروشد فشار مداومی بود که از طرف ارتجاع و امپریالیسم در داخل و خارج به او وارد می شد و تعهداتی بود که در قبال آمریکا داشت.

    مصدق تا پایان حکومت خود نتوانست بر این نیروی ارتجاعی و به گرایش های باطنی خود چیره گردد.

    بلافاصله که موضوع لغو محدودیت ماده 7 قانون اجرای ملی شدن و فروش آزادانه نفت مطرح شد صدای آمریکا به دخالت آشکار و تهدید دولت مصدق آغاز کرد و اعلام داشت:

    "فروش نفت به شوروی باعث تشدید نفوذ آن دولت در ایران خواهد شد.[23] "

    عمال دربار و امپریالیسم نیز در مجلس به صدا درآمدند. تیمورتاش وکیل مجلس گفت:

    "ماده 7 شان نزول داشت. خوب بود دکتر مصدق از روز اول می گفت که می خواهد به کمونیسم نزدیک شود.

    دکتر مصدق نباید به شوروی نفت بفروشد. ما باید سیر طبیعی خودمان یعنی دادن نفت به انگلستان را ادامه دهیم {!!}[24]"

    جمال امامی وکیل دیگر مجلس گفت:

    "انگلیسی ها پنجاه سال در این مملکت زحمت کشیده و تاسیساتی درست کرده اند ما چطور می توانیم به آن ها بگوییم که از نفت استفاده نکنید.[25] "

    موثرتر از همه فشارهایی که از همه طرف وارد می آمد تعهدی بود که دولت ایران در قبال دریافت "کمک" نظامی از آمریکا داشت. توضیح این که، پس از جنگ جهانی دوم آمریکا به فکر افتاد که به اتحاد شوروی و کشورهای دمکراسی توده ای فشار اقتصادی وارد آورد. قراردادهای مشترک تجاری میان دو کشور را به طور یک جانبه ای لغو کرد. در آغاز 1327 (مارس 1948) فهرستی تهیه کرد که به موجب آن صدور اکثر کالاها به شوروی قدغن می شد. در سال 1330 (1951) یعنی درست هم زمان با استقرار حکومت مصدق در ایران -  سنای  آمریکا اصلاحیه ای بر این فهرست افزود که به "اصلاحیه بتل" مشهور است. به موجب این اصلاحیه واگذاری اعتبار و پرداخت هر نوع کمک به دولت هایی که کالاهای استراتژیک به شوروی و دمکراسی توده ای بفروشند قدغن می شد. نفت از مهم ترین کالاهای استراتژیک بود.

    ایران از کشورهایی بود که از "کمک" های آمریکا برخوردار می شد و اگر می خواست به شوروی نفت بفروشد می بایست از این "کمک" ها چشم بپوشد و مصدق که پایه استراتژی خود را روی این "کمک" ها گذاشته بود نمی توانست با صدور نفت به شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپا موافقت کند.

    زمستان 1330 مدت قرارداد نظامی ایران و آمریکا به پایان رسید. مصدق می توانست آن را تجدید نکند. مدتی هم مقاومت کرد ولی بالاخره تسلیم شد. و در اسفند ماه قرارداد تجدید شد. فرمولی تهیه کردند که به موجب آن ایران از ورود به بلوک های نظامی غرب احتراز می کرد. که به جای خود با ارزش است ولی سایر تعهدات ناشی از قرارداد به جای خود باقی ماند.

    این واقعیت که جانب آمریکا "کمک" های نظامی خود را به ایران ادامه  داد و بر تعداد مستشاران نظامی اش در ایران افزود حاکی از آن است که مصدق نیز به نوبه خویش "قواعد بازی" را مراعات می کرده است. محافل آمریکایی در هر مورد که ضرور می دانستند از تذکر خشن تعهدات ایران امتناع نمی کردند. از جمله زمستان سال 1330 که احتمال فروش نفت به کشورهای سوسیالیستی قوت گرفته بود:

    "آمریکا به ایران اولتیماتوم داد که اگر دولت ایران به کشورهای دمکراسی توده ای و شوروی نفت بفروشد کمک آن دولت به ایران قطع خواهد شد. دلیل این امر قانون "امنیت متقابل" است که خاطر نشان می کند که آمریکا به کشورهایی که مواد جنگی به دولت های شوروی و اروپای شرقی می فروشند کمک نخواهد کرد.[26] "

    محافل رسمی دولتی ایران معمولا" انکار می کردند که به این گونه اولتیماتوم ها ترتیب اثر می دهند و ادعا می شد که گویا هیچ گونه تعهدی را در قبال آمریکا برعهده نگرفته اند. اما خود می دانستند که چنین نیست.

    نامه محرمانه که وزارت اقتصاد ملی خطاب به مصدق نوشته واقعیت امر را بیشتر روشن می کند:

    تاریخ 13-2-1332

    شماره 860-137

وزارت اقتصاد ملی

اداره آمار و مطالعات اقتصادی

محرمانه

جناب آقای نخست وزیر.

    معطوفا" به نامه محرمانه شماره 403022 مورخ 12-1-32 مراتب ذیل را به استحضار می رساند:

    در مورد گزارش محرمانه سفارت کبرای شاهنشاهی ایران در واشنگتن و رونوشت یادداشت وزارت امور خارجه آمریکا و ضمائم آن راجع به صورت موادی که به موجب قانون معاضدت در کنترل دفاع مشترک صدور آن ها به کشور شوروی و کشورهای دست نشانده آن ممنوع می باشد در این وزارت مطالعات به عمل آمده که به استحضار عالی می رساند:

1.                            بطورکلی معاملات این کشور با کشور شوروی و کشورهای دست نشانده آن به طریق قراردادهای تهاتری  که به امضای دولت رسیده است انجام می گیرد و فقط در این قراردادها ممکن است بعضی کالاهای منع شده وجود داشته باشد که روی آن هم عملا" تاکنون معامله انجام نگردیده است و فقط مقداری آهن قراضه صادر شده که صدور آن هم موجب تصویب نامه شماره 25532 مورخ 5-9-31 بعدا" ممنوع گردیده است.

2.                            تصمیم گرفته شد از این پس دقت کافی به عمل آید در قراردادهایی که بعدا" با این کشورها منعقد خواهد شد حتی المقدور از درج مواد ممنوعه در متن آن ها جلوگیری شود.

3.                            مقدار كالاهای صدوری كه به كشور شوروی و كشورهای دست نشانده آن احیانا" صادر می گردد در مقابل موجودی همان کالاها در کشورهای مزبور به حدی ناچیز است که اصولا" قابل توجه نمی باشد. مع ذلک در آینده سعی خواهد شد از صدور مقدار كم آن نیز جلوگیری به عمل آید.

وزیر اقتصاد می، دکتر اخوی.[27]"

     

  از این نامه رسمی آشکارا می توان دید:

    اولا"، در آغاز سال 32 هم دولت مصدق یادداشت هایی از وزارت خارجه آمریکا درباره جلوگیری از صدور "مواد ممنوعه" به شوروی و کشورهای سوسیالیستی که حتی آهن قراضه هم جزء آن بوده است دریافت می کرده:

    ثانیا"، وزارت خارجه آمریکا به قانون "امنیت متقابل" که دولت ایران متعهد به اجرای آن بوده استناد می کرده:

    ثالثا"، وزارت اقتصاد ایران موظف بوده است که جلو صدور این گونه کالاها را بگیرد و از این که در قراردادهای تهاتری با کشورهای سوسیالیستی برخی کالاها درج شده ولی عملا" روی آن معامله نشده معترض است و می گوید: از این پس حتی از درج آن ها جلوگیری خواهد شد:

    رابعا"، فقط مقداری آهن قراضه به شوروی صادر شده که ادامه آن هم طبق تصویب نامه قدغن شده است.

     از این نامه به روشنی دیده می شود که درج نفت در لیست کالاهای صادراتی ایران به کشورهای سوسیالیستی هنوز به هیچ وجه به معنای آمادگی واقعی برای فروش نفت نبوده و در این زمینه صدور تصویب نامه جداگانه هیات وزیران و کمیسیون نفت و غیره لازم بوده و

و اشاره وزیر اقتصاد هم دراین باره که "باید قرارداد جداگانه ای با کمیسیون نفت ببندید" دایر به این امر  است.

    لحن نامه و به کاربردن کلماتی نظیر "کشورهای دست نشانده شوروی" در مورد کشورهای سوسیالیستی نشانه ای است از جوی که در آن وزارت دستگاه حکومتی ایران حاکم بوده است.

    در خاتمه به یک سند از منابع شوروی اشاره می کنیم. انستیتوی "اقتصاد جهانی و مناسبات بین المللی" شوروی که از معتبرترین مراجع شوروی است در کتابی که برای تحلیل اوضاع بین المللی پس از جنگ منتشر کرده تصریح می کند قراردادهایی برای فروش نفت به کشورهای سوسیالیستی وجود داشته (همان چیزی که در برنامه وزارت اقتصاد هم به آن اشاره شده) ولی دولت مصدق بر اثر تهدید آمریکا از اجرای آن سرباز زده است[28].

    چنین بود ماجرای فروش نفت به کشورهای سوسیالیستی که عقیم ماند و اقتصاد ملی ایران به جای اتکا به نفت ملی شده عملا" به "اقتصاد بدون نفت" بدل شد. با این حال لازم است تاکید کنیم که کشورهای سوسیالیستی به رغم این روش نادرست دولت مصدق برای این که اقتصاد ملی ایران در قبال فشار محافل امپریالیستی پایداری کند از هیچ گونه کمکی که مقدور بود امتناع نکردند.

 

    در زمان مصدق بخش اعظم کالاهای مورد نیاز عموم و کالاهای ضرور صنعتی از کشورهای سوسیالیستی وارد ایران می شد:

 

    "دولت آمریکا هرگز حاضر نشد که حتی قند و شکر مورد نیاز کشور را به اقساط یا در مقابل قبول مواد صادراتی ایران تحویل نماید. یا آن که براساس اعتبار نفت کم ترین مساعدت مالی به صورت قرض به ایران بکند.[29] "

    درست در این زمان که آمریکا دوست بزرگ ایران {!!} حتی قند وشکر به ایران نمی داد بازرگانی ایران با کشورهای سوسیالیستی گسترش یافت و آن ها علیرغم محدودیت هایی که از جانب ایران فراهم می آمد از انجام هیچ گونه کمکی فروگذار نکردند، در کتاب حاضر نمودار بازرگانی ایران و شوروی و ایران و آمریکا از زمان فرار رضاشاه تا کودتای 28 مرداد چاپ شده است. چنان که در این نمودار می بینیم مناسبات بازرگانی خارجی ایران هم با ادوار جنبش انقلابی ایران مربوط است. هر بار که جنبش رهایی بخش و دموکراتیک ایران اوج گرفته مناسبات بازرگانی ایران و شوروی نیز به سود مردم ایران گسترش یافته و بالعکس هر بار که جنبش فروکش کرده سیل زیان بار کالاهای آمریکایی به بازار ایران ریخته است. اوج مناسبات سالم بازرگانی ایران و شوروی مصادف است با اوج نهضت در سال 1325 و سال های 1330 تا 1332 و بالعکس اوج مناسبات ایران و آمریکا مصادف است با سال های شکست نهضت.

    بزرگ ترین رقم واردات از آمریکا مصادف است با سال غیرقانونی شدن حزب توده ایران.

    از همین نمودار روشن است که هر قدر هم که مصدق کوشید تا توازنی میان صادرات و واردات کشور به وجود آورد همواره فروش آمریکا به ایران بیش از خرید از ایران بود. و در دوساله حکومت مصدق 1800 میلیون ریال (بیش از 56 میلیون دلار) کسری بازرگانی ایران و آمریکا بود. ولی اتحاد شوروی بلافاصله به استقبال خواست دولت ملی مصدق رفت و در همان نخستین سال حکومت مصدق آنقدر بر خریدش از بازار ایران افزود که توازن نهایی به سود ایران به هم خورد. در سال 32 صادرات ایران به شوروی 779 میلیون ریال بر واردات از شوروی فزونی داشت.

    قابل ذکر است که همه کالاهایی که از شوروی به ایران وارد می شد نیاز درجه اول اقتصادی ملی بود و نه کالای لوکس

 

 


سخنرانی مصدق در مجلس شورا، باختر امروز، 19 آذرماه 1330، تکیه از ما است [1]

باختر امروز، شنبه 30 شهریور ماه 1330 [2]

سخنرانی مصدق در مجلس شورا، باخترامروز، 19 آذرماه 1330 [3]

روزنامه کیهان، 11 دی ماه 1337 [4]

گفتارصدای آمریکا نقل از باختر امروز، 11 آذرماه 1330 [5]

مجله عصر اقتصاد، ارگان رسمی اطاق بازرگانی تهران، شماره 93، 28 دی ماه 1330 [6]

بسوی آینده اول بهمن ماه 1330 [7]

همان جا. [8]

همان جا، تکیه از ما است [9]

همان جا [10]

اسناد نفت، صفحه 52 [11]

باختر امروز، 2 شهریور ماه 1330  [12]

باختر امروز، 30 شهریور ماه 1330 [13]

باختر امروز، 3 دی  ماه 1330 [14]

باختر امروز، 4 دی ماه 1330 [15]

باخترامروز؛ 4 دی ماه 1330 [16]

آخرین نبرد بجای بسوی آینده ؛ 1 خردادماه 1331 [17]

فواد روحانی، تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران، چاپ تهران، انتشارات شرکت سهامی کتاب های جیبی، 1353، ص 398 [18]

همان جا، صفحه 401 [19]

باختر امروز، 2اسفند ماه 1331 [20]

باختر امروز ، 13 آذر ماه 1330 ، مصاحبه مطبوعاتی دکتر حسین فاطمی [21]

   روزنامه کیهان، 29 مرداد ماه 1331، تکیه از ما است [22]

 باختر امروز، 18 آذرماه 1330[23]

 باختر امروز، 16 آذرماه 1330[24]

 باختر امروز ، 27 آذرماه 1330[25]

 بسوی آینده 8 بهمن ماه 1330[26]

 روزنامه شهباز، شماره مخصوص، 3 تیرماه 1332، تکیه از ما است [27]

 مناسبات بین المللی پس از جنگ دوم جهانی، چاپ مسکو، 1963، انتشارات سیاسی، جلد دوم، صفحه 168[28]

   نشریه شماره 18 حزب ایران، تهران، پل کپی، خردادماه 1333. {درآن زمان هنوز برخی از مسئولین حزب ایران هر از گاهی از دوست بزرگ خود گله می کردند و آن را به مراعات "انصاف" دعوت می کردند}.[29]


 

 

 

 

خیانت و پلیدی شاخه های درخت جبهه و جنبش ملی نفت

 

 

 

ث - انتخابات مجلس هفدهم

    مصدق بلافاصله پس از بازگشت از آمریکا انتخابات مجلس را پیش کشید. موافق قانون می بایست انتخابات 26 آذرماه آغاز شود. هواداران شرکت نفت انگلیس و دربار خواستار تعویق انتخابات بودند تا نیروی خود را بهتر تجهیز کنند ولی مصدق گمان می برد که لحظه به سود اوست. لذا اصرار داشت که انتخابات به موقع انجام شود.

    اما در واقع امر لحظه به سود مصدق نبود. زیرا پس از سفر بی نتیجه وی به آمریکا و پس از توافق کلی و پنهانی آمریکا و انگلیس برای تقسیم نفت ایران جناح راست جبهه ملی بسیار فعال شده و سهم مهمی از امکانات را به خود اختصاص داده بود. بین این جناح و ارتجاع رسمی درباری تماس ها و همکاری های پنهانی جریان داشت. سیاست اقتصاد بدون نفت که مصدق پس از بازگشت از آمریکا به طور روز افزونی به فکر اجرای آن بود بخش بزرگی از پایگاه اجتماعی مصدق را از او جدا کرده و یا دچار تردید کرده بود.

    تنها امید مصدق می توانست این باشد که پایگاه او از سمت توده های مردم گسترش پیدا کند و احتمالا" نوعی همکاری میان او و حزب توده ایران برقرار شود. زمینه چنین همکاری

اگر چه وسیع نبود ولی وجود داشت.

    حزب توده ایران با وجود ضربه 23 تیر از بسیاری اقدامات مصدق در تابستان و پاییز 1330 حمایت کرده بود. از جمله اخراج کارمندان انگلیسی از آبادان، دفاع از منافع ایران در شورای امنیت و مبارزه با اقلیت مجلس که هوادار دربار و انگلیس بودند، مورد حمایت حزب ما قرارگرفت.

    به علاوه مصدق به هر صورت در آمریکا تسلیم انحصارات آمریکایی نشده و دست خالی برگشته بود. می شد امکان همکاری دو نیروی اساسی جنبش را تصور کرد. در حزب توده ایران علایم آشکاری از تفاهم با مصدق به چشم می خورد.

    برای این که این پل احتمالی همکاری که به زحمت بسته می شد در همان آغاز بشکند، نیروهای خرابکار درباری و سازشکاران و خائنین عضو جبهه ملی نقشه مشترکی نظیر نقشه 23 تیر طرح کردند. این نقشه روز 14 آذر پیاده شد. دستاویز آن تظاهراتی بود که دانشجویان دانشگاه تهران در این روز برپا کردند.

    چاقوکشان حزب زحمتکشان بقایی، حزب پان ایرانیست، حزب ایران، مجمع مسلمانان مجاهد و سومکا نه فقط به تظاهرکنندگان یورش بردند بلکه به هجوم وحشیانه ای علیه سازمان های علنی حزب توده ایران، مطبوعات حزب و سازمان های دمکراتیک پرداختند. پلیس و ارتش به طور کامل از این چاقوکشان حمایت می کرد.

    گزارش هیات ویژه دولتی مامور رسیدگی به این جنایت حاکی است:

    "دسته های مخالف میتینگ دهندگان از ساعت 11 تا 5/5 بعد از ظهر با آزادی کامل در شهر گشته و با نظارت پلیس مشغول غارت بوده اند...

    پلیس ناظر جریان بوده و یا با اطلاع از جریان از حضور در محل خودداری کرده است. خلاصه این که در مدت 5/6 ساعت حتی یک تصادم بین این غارت گران و پلیس روی نداده است. مقامات پلیس حاضر نشده اند اسامی غارت گران را اگر چه به صورت دسته جمعی حرکت می کرده اند و پلیس آن ها را می شناخته به هیات بازرسی {مقام رسمی دولتی} بدهند. اما از اشخاص ضرر دیده اسامی افراد زیر شنیده شده است:

  شعبان جعفری{بی مخ}، عشقی، عباس کاوسی، حسن عرب، شهمیرزادی، حسین نافی و...[1]"

    این چاقوکشان درست همان هایی هستند که در کودتای بعدی و از جمله نهم اسفند و 28 مرداد نیز نقش اصلی را بازی کردند. به عبارت دیگر حمله به سازمان های علنی حزب توده ایران در 14 آذر 1330 از طرف همان مقامات و محافلی تدارک و اجرا شد که کودتای 28 مرداد را تدارک کرده و به انجام رسانیدند.

حزب توده ایران در برابر توطئه 14 آذر نسبت به توطئه 23 تیر هشیاری به مراتب بیشتری نشان داد. با وجود این که در مطبوعات حزبی شاید بتوان جملات تندی خطاب به مصدق پیدا کرد، ولی مجموع سیاست حزب آرام تر بود. حزب دریافت که سرنخ جای دیگری است. بحث تند و داغی که از یک سال پیش در رهبری حزب درباره مشی حزب جریان داشت و بر اثر حادثه 23 تیر از مسیرسالم منحرف شده بود اینک به تفوق نظریات درست تر می انجامید.

    سیاست حزب در جهت اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی استوارتر و پی گیرتر می شد. شایان ذکر است که اقلیت ضد مصدقی مجلس به بهانه حادثه 14 آذر که در واقع خود این اقلیت از رهبران توطئه بود در مجلس تحصن کرد و کوشید از این توطئه هر چه بیشتر بهره برداری کند و آن را به حساب مصدق بگذارد. اما حزب در این دام نیفتاد. "بسوی آینده" در این باره نوشت:

    "پس از 14 آذر اقلیت در مجلس متحصن شده علی دشتی عامل سرشناس انگلیس در جریان تحصن دخالت دارد. علا وزیر دربار اقلیت را تقویت می کند و به طور دایمی با جمال امامی در ارتباط است. شاه و مادرش علیه دولت مصدق تحریک می کنند. سفیر انگلیس پی در پی با شاه و علا ملاقات می کند.[2] "

    دولت مصدق نیز در برابر دخالت های علنی دولت انگلیس در امور داخلی ایران یادداشت اعتراضی فرستاد و چون مورد توجه قرار

نگرفت، دستور داد که تمام نمایندگی های کنسولی انگلیس در خاک ایران منحل شود[3]. اما نسبت به امپریالیسم آمریکا مماشات همچنان ادامه داشت.

    خشم مصدق از کنسول گری های انگلیس مستقیما" مربوط به جریان انتخابات مجلس هفدهم بود. این کنسول گری ها در شهرستان ها آشکارا در انتخابات دخالت می کردند و دولت مصدق آن چنان مسلط بر اوضاع نبود که جلوی آن ها را بگیرد.

متاسفانه محافل نزدیک به مصدق در جبهه ملی از توطئه های امپریالیستی درباری نظیر 14 آذر نتایج لازم را نگرفتند. برعکس زیر فشار این توطئه گری مرعوب شده و از ترس این که متهم به همکاری با کمونیسم شوند در برابر جناح سازشکار عقب نشستند و میدان را برای این خائنین بازگذاشتند. آنان با وجود اختلاف آشکاری که با جناح سازشکار جبهه ملی داشتند حاضر شدند در جریان انتخابات زیر پرچم دشمنی با حزب توده ایران با این جناح و همه احزاب و سازمان های مدعی همکاری با جبهه ملی متحد شوند و نامزدهای مشترک بدهند. این نامزدها به طور عمده وابسته به جناح سازشکار و در اکثر موارد آشکارا همکار دربار و امپریالیسم بودند.

    در تهران سازمان های وابسته به جبهه ملی فهرست 15 نفری دادند که از این عده لااقل 10 نفر آن ها کسانی بودند که به منافع ایران خیانت کرده و در تدارک کودتای 28 مرداد شرکت نمودند. در شهرستان ها وضع از تهران هم بدتر بود. اکثریت قاطع نامزدها وابسته به دربار و یا از جناح سازشکار خیانت پیشه بودند. جبهه ملی و دولت مصدق تمام نیروی خود را در این جهت به کار انداخته بودند که هیچ یک از نامزدهای حزب توده ایران به مجلس راه نیابند. آن ها هم از قدرت حزب و هم از سرزنش امپریالیسم آمریکا می ترسیدند. نتیجه دشمنی آنان با نامزدهای حزب ما سبب شد که هر جا امکان پیروزی ما بود انتخابات متوقف ماند.

    اگر با تجربه امروز به حوادث آن روز بنگریم شاید به این نتیجه برسیم که لااقل در برخی از حوزه های انتخاباتی صلاح در این بود که حزب ما به نامزد جبهه ملی رای دهد. ولی صادقانه بگوییم که اکثریت نامزدهای جبهه ملی چنان شخصیت ناسالمی داشتند که رای دادن به آنان بسیار دشوار بود. اغلب آنان وقتی به مجلس راه یافتند از پشت به نهضت خنجر زدند. پذیرش مسئولیت انتخاب آنان آسان نبود.[4]

 

باری مصدق موفق نشد انتخابات مجلس را در سرتاسر کشور انجام دهد. مجلس ناقص به طور رسمی در هفتم اردیبهشت 1331 آغاز به کار کرد و با آن که مصدق در آغاز گفته بود 80% نمایندگان ملی هستند در کمتر از یک ماه بعد مجبور شد اعتراف کند:

    "بعضی اشخاص عنوان نمایندگی بر خود بستند که یا معروفیت محلی نداشتند و هیچکس به هیچ عنوان نمی تواند آنان را به حوزه ای  که مدعی نمایندگی آن هستند ارتباط دهد و یا دارای چنان سوابقی هستند که مردم نه فقط راضی به نمایندگی آنان نیستند بلکه از نتیجه این انتخابات چند چیز دارند.[5] "

    انتخابات مجلس هفدهم زورآزمایی بسیاربزرگی بود که ضعف درونی جنبش ملی ایران را آشکارا نشان داد. از نتیجه این انتخابات چند چیز مسلم می شد:

1 ـ مصدق دارای نفوذ زیادی در دستگاه دولت و به ویژه در شهرستان ها نیست و دربار با در دست داشتن نیروهای مسلح بیش از مصدق بر اوضاع مسلط است.

2 ـ جبهه ملی از درون پوسیده و بخش اصلی رهبری آن آشکار و نهان به دشمن پیوسته است.

3 ـ تفرقه نیروهای ملی، دشمنی با حزب توده ایران و متقابلا" مخالفت حزب توده ایران با مصدق تنها به سود ارتجاع و امپریالیسم است.

متاسفانه نیروهای صدیق ملی از این انتخابات نتایج لازم را نگرفتند.

 

مصدق و یارانش با وجود تجربه طولانی و تلخی که از دخالت امپریالیسم آمریکا در امور ایران داشتند از استراتژی عمومی خود که پیشرفت به اتکای آمریکا بود دست برنداشتند و "خطر کمونیسم" را به عنوان تنها برگ برنده حفظ کردند. حزب توده ایران نیز هنوز آن دقت نظری را که برای جدا کردن جناح های مختلف جبهه ملی لازم بود کسب نکرد.

    با وجود این، در روش حزب توده ایران علائم واقع بینی و ضرورت کمک به نگاهداری حکومت مصدق علی رغم نقایص جدی آن روزافزون بود. گرایش به سوی سیاست پخته تر و حساب شده تر در رهبری حزب تشدید می شد و حزب ضمن کوشش برای بسیج توده ها معایب زیاده روی در تظاهرات را که بهانه ای برای حادثه آفرینی به دست ارتجاع می داد، بیش از پیش درک می کرد. به همین دلیل بود که تظاهرات 8 فروردین 1331 سازمان جوانان در تهران که منجر به زد و خورد و قتل قریب 20 نفر از مبارزین جوان شد، مورد تایید رهبری حزب قرار نگرفت و به دنبال آن اقدامات کم و بیش جدی تری برای کنترل دقیق سازمان جوانان به عمل آمد.

 

    ضرورت استقرار کنترل هر چه بیشتر حزب بر سازمان جوانان از مدت ها پیش احساس می شد. زیرا جوانان طبعا" به سوی اقدامات تند بیشتر گرایش دارند و پذیرش مشی پخته بغرنج برای آنان دشوارتر است. به عبارت دیگر جوانان آسان تر به "بیماری کودکی" دچار می شوند و همین امر زمینه ای فراهم می آورد که سازمان جوانان در بحث درون حزبی بیشتر آن جانبی را بگیرد که دچار چپ روی است. متقابلا" آن دسته از رهبران حزبی هم که چنین روش چپ روی است می توانند رهبری سازمان جوانان را با خود همراه سازند. در آن سال ها این وضع در حزب ما تا حد یک بیماری وجود داشت و لذا برای تامین مشی درست کنترل سازمان جوانان ضرور بود.

 

    متاسفانه تلاش حزب برای کنترل دقیق تر سازمان جوانان چندان موفقیت آمیز نبود و مرکز ثقل نظریات چپ روانه بیش از پیش به رهبری سازمان جوانان منتقل می شد و این سازمان را در بسیاری مواقع در برابر حزب می گذاشت. با این حال نفس آغاز اقدامات جدی علیه این پدیده نشانه آشکاری بود از دقیق تر شدن و پخته تر شدن مشی حزب.

 

ج.-  شکست مذاکرات با بانک بین المللی توسعه و ترمیم.

    ما در این کتاب به بررسی مذاکرات و پیشنهادهای گوناگون انحصارات بین المللی از جمله شرکت سابق برای "حل" مساله نفت ایران نپرداخته ایم. چنین کاری در وظیفه این کتاب نیست. ولی به مذاکرات مصدق با بانک بین المللی به دلیل تاثیری که در آرایش نیروهای سیاسی و تدارک توطئه تیرماه 1331 داشت باید اشاره ای بکنیم.

    مصدق، زمانی که در آمریکا بود، با وجودی که به ماهیت سیاست امپریالیسم آمریکا در عرصه نفت تا حدود زیادی آشنا شد، برای این که رشته الفت را قطع نکند موافقت کرد که هیاتی از بانک بین المللی توسعه و ترمیم را در ایران بپذیرد و با این هیات برای اداره تاسیسات نفت ایران قرار و مداری بگذارد و ...

    نخستین تماس ها در تهران اول دی ماه 1331 گرفته شد وسپس نامه نگاری ها، ارائه پیشنهادهای متقابل و آمد و رفت هیات ها و نمایندگی ها آغاز شد و بیش از سه ماه ادامه یافت بدون این که کم ترین نتیجه مثبتی از آن حاصل آید. این سه ماه درست مصادف است با انتخابات مجلس هفدهم و به نظر ما مذاکرات با بانک بین المللی در نتایج انتخابات اثر مستقیمی داشت چرا که علاوه بر مخالفین سنتی مصدق، به سرمایه داران و قشرهای فرصت طلبی که هر لحظه منتظر درآمد نفت بودند، نشان داد که پول نفت به این آسانی ها به جیب آن ها سرازیر نخواهد شد.

    در جریان مذاکرات با بانک بین المللی، جناح سازشکار حبهه ملی و متحدین آن ها از گروه مذهبی، مواضع خود را با صراحت زیادی اعلام داشتند. آن ها به مصدق فشار می آوردند که این پیشنهادها را بپذیرد و نمایندگان بانک بین المللی را دست خالی برنگردانند.

    روزنامه شاهد که سخنگوی جناح بقایی ـ مکی بود با این بهانه:

    " فروش مقادیری از نفت ایران به قیمت عادله، کمک بزرگی به نهضت است.[6]"

    اصرار می کرد که دولت مقادیری نفت به بانک بین المللی بفروشد. این روزنامه از همان زمان هوادار سیاست "گام به گام" بود و ادعا می کرد که نفت را یک سره نمی توان ملی کرد. باید گام به گام پیش رفت:

    "ملی کردن صنعت نفت مراحل مختلف دارد که بعضی طی شده و بعضی دیگر باید طی شود.[7] "

    به نظر این گروه یکی از این "مراحل" ملی کردن کنار آمدن با بانک بین المللی بود. به قول این روزنامه چون "همه نفت یک جا قابل فروش نیست" پس باید مقداری به بانک بین المللی بفروشیم.[8]

    صراحت این محافل تصادفی نبود. پس از توافق کلی بر سر تقسیم نفت ایران که در آبان ماه 1330 میان ایدن و هریمن انجام شده بود، وابستگان به سیاست های انگلیس و آمریکا با وجود تضادهای شدیدی که داشتند روز به روز به هم نزدیک تر می شدند اندیشه تشکیل کنسرسیوم – هم کنسرسیوم بین المللی نفت و هم "کنسرسیوم" سیاسی روز به روز قوت بیشتری می گرفت. به ویژه پس از ملاقات چرچیل و ترومن و اعلامیه مشترکی که صادر کردند نزدیکی محافل ضد ملی و همکاری آن ها علیه مردم آشکارتر شد.

    چرچیل هشتم دی ماه به سوی آمریکا حرکت کرد. و همان وقت باختر امروز با احساس خطر نوشت:

    "اگر آمریکا با نظریات استعماری چرچیل موافقت کند شرق به آتش و خون کشیده خواهد شد.[9] "

ولی این تهدیدهای توخالی امپریالیسم آمریکا را نمی ترسانید. اگر درنگی در کار بود مربوط به نوع تقسیم نفت ایران بود که در مذاکرات پشت پرده آمریکا و انگلیس حل می شد.

نمایندگان بانک بین المللی برمبنای موافقت پنهانی آمریکا و انگلیس بر سر تقسیم نفت ایران به کشور ما آمده بودند. به گفته ایدن:

    "من معتقد بودم که سهیم شدن آمریکایی ها در نفت ایران تنها راه حل مساله است ... موافقت کردیم که به اتفاق آمریکا این فکر را دنبال کنیم که به وسیله "بانک بین المللی" ترتیبی برای نفت ایران داده شود.[10] "

    چرچیل و ترومن هم در اعلامیه مشترکی که صادر کردند حمایت خود را از وساطت بانک بین المللی ابراز داشتند.

    انعکاس این توافق و هماهنگی نسبی آمریکا و انگلیس بود که در تهران به صورت توافق دربار و اقلیت انگلیسی مجلس با جناح سازشکار و خائن جبهه ملی تجلی می کرد و هر روز اظهار نظرهای صریح تری از جانب آنان علیه مصدق شنیده می شد.

    در همین زمان بود که خبرهای مربوط به تدارک کودتای نظامی علیه حکومت ملی مصدق به گوش می رسید. حزب توده ایران به اتکای خبرهای موثقی که در اختیار داشت دهم بهمن 1330 نامه سرگشاده ای خطاب به مصدق نوشت و در آن خبر کودتا را داد و مصدق را به مقابله با توطئه های دربار دعوت می کرد. متاسفانه این هشدار اثر نکرد. مصدق از راهی رفت که خواه ناخواه به سقوط او منجر می شد.

    و اما در مورد مذاکرات با بانک بین المللی، مصدق علی رغم فشارهایی که از طرف آمریکا و انگلیس و عمال ایرانی شان وارد می شد نمی توانست پیشنهادهای این بانک را بپذیرد زیرا موضع شرکت سابق نفت انگلیس پس از توافق کلی با انحصارات آمریکایی سخت تر شده بود تا جایی که پیشنهادهای بانک بین المللی نسبت به پیشنهادهایی که قبل از آن به ایران رسیده بود گامی به عقب بود. بانک بین المللی حتی حاضر نشد قبول کند که اداره نفت ایران را موقتا" از جانب شرکت ملی نفت ایران و دولت ایران به دست گیرد و ادعا می کرد که مالکیت این صنایع و این که نفت ایران متعلق به شرکت سابق نفت انگلیس است و یا متعلق به دولت ایران هنوز حل شده و معلوم نیست.

باوجود این جناح سازشکار جبهه ملی و جناحی از محافل روحانی نما می خواستند مساله نفت با همین بانک به نوعی "حل" شود. این محافل در میان بازاریان و اصناف به شدت مشغول تحریک بودند و چنین می نمایاندند که پول نفت دم دست است، اما مصدق منفی بافی می کند. در اسفند ماه 1330 نخستین خبرها دایر به وجود تزلزل در بازار تهران و مخالفت گروه هایی از سرمایه داران و اصناف با حکومت مصدق در مطبوعات درج گردید.

    در همین زمان بود که سفیر شاه در لندن (علی سهیلی) که به قول ایدن از "دوستان ثابت قدم قدیمی" بریتانیا بود درباره اوضاع ایران پس از دخالت بانک بین المللی به ایدن گفته بود:

    "وضع دکتر مصدق به استحکام سابق نیست... این خبر بدی نیست... بدبختانه نخست وزیر کنونی ایران از لحاظ خصوصیات روحی و فکری و اخلاقی اساسا" و ذاتا" منفی است.[11] "

    درجریان مذاکرات با بانک بین المللی توسعه و ترمیم و انتخابات مجلس هفدهم بود که دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه و همکار نزدیک مصدق ترور شد. روز 24 بهمن ماه 1330 یکی از وابستگان فداییان اسلام اعلام می کرد فاطمی را تیر زد و به شدت زخمی نمود.(عبدخدائی که اکنون رهبر فدائیان اسلام درجمهوری اسلامی است و برادرش رئیس سازمان گردشگری در ج. ا است.) فاطمی کاملا" تصادفی جان سالم به در برد ولی به هر صورت چندین ماه بیمار شد و از صحنه سیاست به دور ماند.

این ترور از عمق تضاد در رهبری جبهه ملی و دشمنی محافل وابسته دربار و امپریالیسم با مصدق حکایت می کرد. خائنین به نهضت می خواستند مصدق را از هر سو تضعیف کنند.


 باختر امروز، 9 دی ماه 1330[1]

 بسوی آینده ، 22 دی ماه 1330[2]

 بسوی آینده، 23 دی ماه 1330 – نامه وزارت خارجه مورخ 21 دی ماه است [3]

 دکترشاپور بختیار کاندیدای جبهه ملی از آبادان بود و در برابر علی امید کارگر زحمتکش و کاندیدای حزب توده ایران قرار داشت و چون زمینه امید به طور آشکاری بهتر از بختیار بود انتخابات آن حوزه تعطیل شد. روزنامه های حزب توده ایران درباره خیانت و جاسوسی بختیار هشدار دادند اما جبهه ملی توجه نکرد و چند ماه بعد مهرماه 31 شاپوربختیار معاون وزیرکار در کابینه مصدق شد و به رغم تذکرات مکرر حزب ما در جبهه ملی بالا رفت تا به این جا رسید که می دانیم.[4]

 بسوی آینده ، 14 اردیبهشت ماه 1331[5]

 شاهد، 10 اسفند ماه 1330[6]

 همان جا [7]

 شاهد، 16 اسفند ماه 1330[8]

 باختر امروز ، 9 دی ماه 1330[9]

 خاطرات ایدن، ترجمه کاوه دهگان، تهران، نشر اندیشه، صفحه 289[10]

 خاطرات ایدن، ترجمه کاوه دهگان، تهران، نشراندیشه، صفحه 291[11]

 

چهارم  - پنجم

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست

 

Free Web Counters & Statistics