نویدنو:30/02/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

تاريخ صد ساله ی جنبش های سوسياليستي، کارگری و کمونيستی ايران
1386- 1284

بخش يکم از انقلاب مشروطيت 1284 تا انقلاب 1357
يونس پارسا بناب


درآمد

تاريخ پيدايش و رواج انديشه های سوسيال- دمکراسی و شکل گيری نخستين هسته های سوسياليستی در ايران هنوز به کاوش های بسيار نياز دارد. آنچه درباره ی آن گفته و نوشته شده، پژوهش هايی ابتدايی است که در بسياری موارد کامل نيستند. مسلم است که انديشه ها و ديدگاه های سوسياليستی برای اولين بار در تاريخ ايران توسط نويسندگان ايرانی که در سالهای 1259 تا 1275 خورشيدی (1896-1880 ميلادی ) در خارج از مرزهای ايران برای نشريه های ايرانی برون مرزی قلم ميزدند، معرفی شدند.
پس از سرنگونی دولت مترقی و اصلاح طلب ميرزا حسين خان مشيرالدوله، درسراسر کشور، بار ديگر در سال 1259 موج سرکوب و سانسور حاکم شد و در دوره ی شانزده ساله ی استبداد ناصری (از پايان عصر صدراعظمی ميرزا حسين خان مشيرالدوله معروف به سپهسالار در 1259 خورشيدی تا ترور ناصرالدين شاه در سال 1275خورشيدی) تعدادی از اصلاح طلبان و آزاديخواهانی که به ناچارايران را ترک کرده بودند، در خارج از مرزهای " ايران استبداد زده" پديده ی نوپای مطبوعات ضد استبداد ناصری را در تبعيد بنا نهادند و تاريخ معاصرايران با مطبوعات مستقل ورق خورد. در اين دوره، روشنفکران و روزنامه نگاران ايرانی درخارج از کشور با آسودگی خاطر و به دور از دخالتهای سرکوبگرانه ی " اداره انطباعات مبارکه" و سانسورچيان، " قلم را در جهت منافع ملی به کار گرفتند" و توانستند بذر انديشه های سوسيال- دمکراسی و سوسياليسم را به عرصه ی ادبيات سياسی ايران بپاشند و مردم ايران را با مفاهيم انديشه های مترقی آشنا سازند. روزنامه ی " اختر" يکی از نشريه های معتبر آن زمان بود که توسط روزنامه نگاران ايرانی در خارج از کشور انتشار می يافت ؛ اين نشريه خدمات ارزنده ای در معرفی و ترويج سوسياليسم و وقايع مربوط به قيام تاريخی " کمون پاريس" و عمر هفتاد و دو روزه ی آن انجام داد.
" اختر" به مديريت محمد طاهر تبريزی در استانبول انتشار می يافت که با تشويق نويسندگانی چون ميرزا نجفعلی خان خويي، ميرزا آقاخان کرماني، شيخ احمد روحي، ميرزا مهدی خان تبريزی ( ناشر روزنامه ی "حکمت" در قاهره) و ميرزا محمد خان کاشانی ( ناشر روزنامه های "ثريا" و "پرورش" در قاهره) توانست نشريه ی " اختر" را به يکی از مهمترين منابع ترويج و گسترش انديشه های آزاديخواهي، برابری طلبی و سوسياليستی تبديل سازد. برخی از نويسندگان و روزنامه نگاران " اختر" همچون ميرزا آقاخان کرمانی به طور مستقيم از انديشه های آموزگاران انقلابی و دانشمندان علوم اجتماعی نيز متأثر بود و اين امر در نوشته های او که به طور مستمر در روزنامه ی " اختر" چاپ ميشد، متبلور است.
ميرزا آقاخان کرمانی که با پيگيری مداوم عليه استبداد ناصری قلم ميزد، به مرام و جهان بينی سوسياليسم، آنارشيسم و نيهيليسم استناد و آنها را به خاطر " مساوات" طلبی تقديس ميکرد. او مينويسد که " مسأله مقدسه مساوات" مد نظر سوسياليسم است و سوسياليستها " اولين وظيفه ی انسانيت را همين ميدانند". ميرزا آقاخان درنوشته های خويش تأکيد ميکند که سوسياليست ها خواهان "مساوات در ثروت هستند" و معتقدند که همه ی انسانها بايد "در امتيازات ملی مساوی باشند" و مالکيت بايد لغو گردد. زيرا به نظر او "زمين تصاحب بردار نيست، بايد بين مردم مشاع باشد." او در نوشته های خويش تاکيد می کند که املاک و اراضی را " جمعی بی استحقاق ربوده اند" و از"دزدی و تقلب، صاحب دولت و ثروت شده اند"، در حالی که کارگران معدن در " سوراخ های مثل گور همچون موش کور، زحمت می کشند ." به عقيده ی ميرزا آقا خان کرماني، سوسياليست ها، آنارشيست ها و نيهيليست ها "با انگيزهای وصف ناپذير و پر شور در برانداختن ريشه ی فقر و فلاکتی هستند که براثر شناعت و ستمگری بی انصافان عالم پيدا شده است." اينان جملگی می کوشند تا " مساوات و مواسات را در گيتی اجرا نمايند." (1)
بايد توجه کرد که سخنان و نوشته های ميرزا آقا خان کرمانی تحت تاثير جو حاکم در اواخر قرن نوزدهم ميلادی کشورهای اروپای آتلانتيک و روسيه بود. جوی که جنبش های آنارشيستی و نيهيليستی از نيروهای اجتماعی قابل ملاحظه ای برخوردار بودند و هنوز جايگاه خود را در آن جوامع به انديشه های منسجم سوسياليستي، به ويژه مارکسيسم که پايه ی فلسفی و اجتماعی آن استوار بود، نداده بودند.
تا آنجا که پژوهش های مورخين تاريخ سوسيال- دمکراسی و سوسياليسم در ايران نشان ميدهد قديمی ترين سند مشخص درباره ی مقوله ی سوسياليسم مربوط به مقاله ای است که در روزنامه ی " ايران" با مديريت و سردبيری محمد حسن خان صنيع الدوله، چاپ تهران، شماره ی 412 به تاريخ 18 اسفند 1258 خورشيدی (8 مارس 1880) به نقل از روزنامه ی "اختر" چاپ استانبول انتشار يافته است. چون اين سند از نظر تاريخ انتشار انديشه های سوسياليستی در ايران اهميت خاصی دارد به چند نکته درباره ی آغاز رواج افکار سوسياليستی درکشور ايران می پردازيم .
1- بايد خاطرنشان ساخت که اين مقاله ی مستند تحت تأثير بزرگترين واقعه ی آن زمان يعنی قيام کمون پاريس، بزرگترين جنبش کارگری قرن نوزدهم، در نهمين سالگرد آن به رشته ی تحرير در آمده است. درسال 1871، مردم پاريس در روز 28 اسفند 1249 خورشيدی (18 مارس 1871 ميلادی) به رهبری کارگران انقلابی پس از شش ماه جنگ عليه ارتش اشغالگر پروس و هيأت حاکمه ی انقياد طلب دولت فرانسه، برپايی نخستين حکومت کارگری را در تاريخ بشر اعلام نمودند. با اينکه اين حکومت کارگری بيش از هفتاد و دو روز دوام نياورد و در آخرين روزهای ماه مه و اولين روزهای ماه ژوئن سال 1871 توسط نيروهای نظامی دولت فرانسه با حمايت آشکار نيروهای اشغالگر پروس سرکوب گشت، اما نقطه عطفی بسيار مهم در جنبش های اجتماعی اروپا محسوب می شود که به کمون پاريس معروف گشت و در تاريخ مبارزات کارگران کشورهای مختلف جهان از اهميت بسياری برخوردار است.( 2) هنوز هم پس از صد و سی و پنچ سال از وقوع آن، کمونيست ها، سوسياليست ها و ديگر نيروهای برابری طلب، سالروز اين پيشامد تاريخی را جشن می گيرند. تصادفی نيست که مقاله ی مستند مندرج در روزنامه ی "اختر" در ماه مارس 1880 ( نهمين سالروز قيام کمون پاريس) نوشته شده است.
2- اين مقاله که به خاطر رعايت مسايل امنيتی دوران استبداد ناصری بدون نام مؤلف درج گرديده است، اما بررسی سبک نگارش، استفاده از واژه ها و برخورد نظری نويسنده به وقايع مربوط به قيام کمون پاريس و توجه او به سرانجام نافرجام قيام و جهانبينی فعالين ورهبران اين قيام، نشان ميدهد که اين مقاله توسط ميرزا آقاخان کرمانی نگاشته شده است. تعمق در انديشه های ميرزا آقاخان کرمانی و بررسی جهانبينی او به ويژه در امر برابری طلبی و مقوله هايی چون " مساوات و مواسات" و ترويج آنها در ايران گمان ما را در اينکه نويسنده ی آن مقاله ی مستند در روزنامه ی "اختر" همان ميرزا آقاخان کرمانی است، به يقين تبديل می سازد (3).
تا آن جا که اطلاع در دست است ميرزا آقاخان کرمانی شايد نخستين نويسنده ی ايرانی است که در اواخر قرن نوزدهم مقاله ها و گزارش های بسياری راجع به سوسياليسم و ديگر شيوه های فکري، تهيه و منتشر کرده است. ولی سالها پيش از ميرزا آقاخان کرمانی برخی از حکما و فلاسفه ی ايران نيز به مسايل برابری طلبی و انديشه های اشتراکی توجه کرده و در نوشته های خود به آن مقوله ها پرداخته بودند. اينک به شواهدی که اين ادعا را تأييد ميکند می پردازيم .
1- سخن از سوسياليسم و مفهوم آن در کشورهای خاورميانه ازجمله کشور ايران، پس از نيمه ی اول قرن نوزدهم رواج داشته و در آثار نويسندگان و متفکران آن دوران انعکاس يافته است. به طور مثال بررسی نوشته های حاج ملا هادی سبزواری (4) و ميرزا ابوالحسن جلوه نشان ميدهد که نمونه هايی شبيه به انديشه ی سوسياليسم تخيلی در جهان بينی ايده آليستی آنان وجود داشته است. اعتقاد سبزواری درباره ی مالکيت خصوصی که آن را "امری اعتباری و اضافی ميدانست" در نيمه ی اول قرن نوزدهم درميان نخبگان جامعه شهرت داشت. تمايل هواخواهانه ی ميرزا ابوالحسن جلوه به جنبش بابيه در دهه های 1850 و 1860 که در بعضی عرصه ها دارای انديشه های اشتراکی و برابری طلب بود، نيز ثبت شده اند. ابوالحسن جلوه در سالهای پر تلاطم 1269 تا 1270 خورشيدی (1891-1890 ميلادی) از جنبش "تحريم تنباکو" که در واقع نخستين خيزش ضد استعماری در ايران بود، حمايت جدی کرد و انديشه های برابری طلبانه وروش سياسی خود را ترويج داد. اما اين نوع انديشه های پراکنده و ايده آليستي، نسبت به بافت واوضاع اقتصادی و اجتماعی ايران آن زمان که استبداد پادشاهی حاکميت مطلق داشت، نتوانست به عنوان يک جريان فکري، روند رشد طبيعی خود را طی کند و به زايش و گسترش يک جهانبينی منسجم اجتماعی و سياسی تبديل گردد. اين امر در مورد نويسندگان و روزنامه نگارهای لائيک و غير مذهبی که درآن زمان برای نشريه های "اختر"، "ثريا"، "حکمت" و "پرورش" در خارج از مرزهای ايران قلم ميزدند نيز صدق ميکند.
2- همان طور که اشاره شد، ميرزا آقاخان کرمانی در گزارش های خود درروزنامه ی "اختر" نيهيليستها، سوسياليستها و آنارشيستها را متعلق به يک جبهه ميدانست و تا آنجا که اطلاع در دست است هرگز موفق نشد که به تفاوتهای اساسی اين جنبش های اجتماعی آگاهی يابد. وی در مقاله ی روزنامه ی رسمی "ايران" پس از گزارشی کامل درباره ی چگونگی قيام و انقلابيون فعال حکومت 72 روز کمون پاريس را که بيشتر آنها سوسياليست و کمونيست بودند، نيهيليست خوانده و هدف آنان را چنين توضيح داده است:
"اصل مقصود اين گروه آنست که فقرا و عمله را در کل اموال مردم مشترک سازند و از اين راه معيشت و سعادت حال فقرا و رنجبران را خاطر جمعی بدهند و در اين
خصوص مؤلفين بسيار تأليفات بيشمار نوشته اند و حتی بعضی مصنفين اين عقيده را جايز دانسته اند که جميع اموال اغنيا بايد بالسويه در ميان فقرا تقسيم شود و در ميان همه مردم اشتراک عمومی حاصل گردد."
اين توضيح نشان می دهد که نويسنده ی مقاله، انقلابيون سوسياليست و کمونيست را با نيهيليست ها و آنارشيست ها در يک مجموعه قرار ميدهد و تفاوت اساسی سوسياليسم مارکسيستی و سوسياليسم غيرمارکسيستی را تميز نميدهد. نويسنده، بارها سوسياليستها و کمونيستها را که از نظر او نيهيليست بودند، متعلق به "اهل اباحه" دانسته و تصريح ميکند که هدف آنها "همان اباحه و اشتراک اموال و زنان بوده است." گفتنی است که درنيمه ی دوم قرن نوزدهم و حتی در دهههای نيمه ی اول قرن بيستم، مقوله های "اشتراک زنان"، "محو خانواده" و "جدايی کودکان از مادران"، بخشی از اتهاماتی بود که نظريه پردازان طبقات حاکم در کشورهای مختلف جهان به سوسياليستها و کمونيستها وديگر نيروهای برابری طلب و انقلابی نسبت ميدادند. بررسی اين مقاله نشان ميدهد که نگارنده، با اينکه يک روشنفکر ضد نظام پادشاهی در ايران بوده و ازيک نوع شيوه ی تفکر سوسياليستی و انديشه ی برابری طلب متأثر است، ولی به صراحت از روشی رايج و شيوه ای سنتی پيروی کرده و سوسياليست ها، کمونيست ها، آنارشيست ها و نهيليست ها را زير مجموعه ی "اهل اباحه" دانسته است.
به هر روی عليرغم تفوق جهانبينی ايده آليستی و تفکر متافيزيکی در انديشه های سوسياليستي، حکما و نويسندگان وروزنامه نگارهای معروف آن دوره، به جرات ميتوان اذعان داشت که آنها با جسارت و شهامتی که از خود نشان دادند سنگ بنای شکل گيری و رشد انديشه های سوسيال- دمکراسی را بنا نهاده و بستر سياسی اجتماعی کشور ايران را در آن زمان برای نفوذ و گسترش انديشه های سوسياليستی و کمونيستی در عصر انقلاب مشروطيت آماده ساختند.


فصل اول

جنبش های سوسيال- دمکراسی و کارگری در عصر مشروطيت

عليرغم تبليغ و ترويج انديشه های سوسياليستی و سوسيال-دمکراسی در ايران توسط روزنامه نگارهای مترقی در اواخر قرن نوزدهم، به ويژه در دوره ی پس از قتل ناصرالدين شاه در سال 1275 خورشيدی (1896 ميلادی) تا آغاز انقلاب مشروطيت، جهت ساماندهی و سازماندهی عناصر سياسی و اجتماعی که به انديشه های سوسياليستی و آزاديخواهی اعتقاد داشتند، تلاش های بسياری انجام شد اما هيچ کدام موفق به ايجاد تشکل يا سازمان سياسی نشدند. با آغاز فعاليت های سياسي، اجتماعی در آستانه ی انقلاب مشروطيت ايران، روشنفکران ايرانی که تحت تأثير روشنفکران و کارگران انقلابی کشورهای روسيه ی تزاري، ترکيه ی عثمانی و مصر قرار گرفته بودند، برای نخستين بار به تدارک اولين سازمان سوسياليستی پرداختند.

سازمان همت

نخستين سازمان سياسی ايرانی درسال 1283 خورشيدی (1904 ميلادی) توسط برخی از روشنفکران و کارگران و تجار ايرانی که در جستجوی تحصيل و کار و تجارت به ايالات قفقاز روسيه ی تزاری مهاجرت کرده بودند در باکو تأسيس گرديد. اين سازمان که "همت" نام داشت، توسط روشنفکرانی هدايت ميشد که تحت تأثير وقايع سياسی آن زمان با سوسيال- دمکراتهای انقلابی (بلشويک) روسيه در ايالات قفقاز، ارتباط تنگاتنگ داشتند و اين سازمان در اندک مدتي، بسياری از ايرانيان مهاجر به ويژه کارگران و دانشجويان ايرانی ساکن آن مناطق را به عضويت خود درآورد. در سالهای آغازين قرن بيستم نزديک به سی هزار کارگر مهاجر ايرانی در شهرهای مختلف ايالات قفقاز به ويژه در شهرهای باکو، گنجه، تفليس زندگی می کردند. درسال 1905، در کشاکش آغاز انقلاب مشروطيت، تعداد اين کارگران به شصت و دو هزارنفر رسيد. اين آمار شامل کارگرانی است که دارای گذرنامه بودند و اگر کارگران ايرانی را که بدون گذرنامه و يا غير قانونی وارد روسيه شده بودند، به اين آماراضافه کنيم، تعداد ايرانيان مقيم قفقاز نزديک به صدهزار نفر می رسيد. (5)
فقرو فلاکت در روستاهای ايران و همچنين ورشکستگی کسبه و سرمايه داران کوچک در شهرهای ايران به خاطر رقابت های شرکت های روسيه ی تزاری و امپراطوری انگلستان موجب شد بسياری از مردم ايران درسالهای آغازين قرن بيستم برای تلاش معاش، آواره ی شهرهای مرزی ايران و روسيه ی تزاری و ترکيه ی عثمانی شوند. بيشتر مهاجران تيره روز به مراکز صنعتی روسيه ی تزاری سرازير ميشدند که نزديکترين آن به ايران مراکز معادن نفت باکو و حومه ی آن بود. زين العابدين مراغه ای در کتاب خود به نام " سياحت نامهً ابراهيم بيگ" درباره ی بحرانهای اقتصادی و فقر و فلاکت در روستاها از يک سو و استثمار و ستم حاکمان محلی از سوی ديگر که منجر به مهاجرتهای هزاران ايرانی به خارج از کشور، به ويژه نواحی قفقاز می شدند، چنين می نويسد:
" اولا در ايران امنيت نيست، کار نيست، نان نيست، بيچارگان چه کنند. بعضي، از تعدی حکام، برخی از ظلم بيگلربيگي، داروغه و کدخدا. اين ناکسان درهر کس بو می بردند که پنچ شاهی پول دارند به هزار گونه اسباب چينی بر او می تازند. به يکی ميگويند که برادرت سرباز بود از فوج گريخته، به ديگری می آويزند که پسر عمويت چندی قبل شراب خورده، ...حتی همسايه را در عوض گناه ناکردهً همسايه گرفته حبس و جريمه
ميکنند."
به هر روی اين مهاجرتها که سالها ادامه يافت بخش بزرگی از روشنفکران و کارگران ايرانی را با فعاليت های انقلابيون کشور ميزبان آشنا ساخت. در واقع زندگی در ميان کارگران آگاه، تماس با انقلابيون و شرکت د ر مبارزه ها و اعتصابها، اثر چشمگيری در ارتقای سطح آگاهی کارگران و نسل آنان بر جای گذاشت و آنها را آماده ی مبارزه در کشور خويش و انتقال تجربه های ارزشمند و انديشه های نوين سوسياليستی به هم ميهنان خود نمود. شايان توجه است که در اين شرايط، وقايعی در جهان به وقوع پيوست که بدون ترديد موجب تقويت روحيه ی انقلابی ايرانيان مقيم ايالات قفقاز و همچنين اعضای سازمان "همت" شد. ناکامی امپراطوری انگليس در تسخير کامل کشور آفريقای جنوبي، شکست روسيه ی تزاری از کشور ژاپن و از همه مهمتر انقلاب 1905 روسيه، بخش مهمی از وقايع سالهای آغازين قرن بيستم بود که بنا به نظر بسياری از مورخين ايرانی از جمله احمد کسروی در شکل گيری و گسترش انقلاب مشروطيت ايران نقش بسزايی داشتند و دربستر چنين شرايطی بود که مؤسسين سازمان "همت" موفق شدند که بخش بزرگی از روشنفکران و کارگران ايرانی را که در آن زمان در شهرهای قفقاز مشغول تحصيل، تدريس و کار بودند به عضويت سازمان خود در آورند.
دست اندرکاران و اعضای فعال سازمان "همت" با جناح بلشويک حزب سوسيال- دمکرات کار روسيه به رهبری ولاديمير ايليچ لنين رابطه ی تشکيلاتی داشتند و به فعالين بلشويک کمکهای فراوانی می کردند. يکی از اين کمک ها نقل و انتقال نشريه ها، به ويژه نسخه های روزنامه ی "ايسکرا" ( اخگر) (6)، ارگان رسمی آن بود که در اروپا در شهرهای لايپزيک، مونيخ و وين چاپ و از راه تبريز به باکو و ديگر نقاط روسيه ی تزاری ميرسيد. در آن زمان روزنامه ی "ايسکرا" که لنين نشر آن را برای تشکيل و تقويت يک حزب طراز نوين کارگری امری ضروری ميدانست، توسط خودش و همسرش ناديا کروپسکايا در شهرهای آلمان و اتريش چاپ و به وسيله ی بلشويکها از طريق کشورهای همجوار ايران به تبريز ارسال می شد و فعالين سازمان "همت" در شهر تبريز که مدتی بعد حزب سوسيال - دمکرات (فرقه اجتماعيون-عاميون) ايران را تأسيس کردند، نسخه های "ايسکرا" را به باکو می رساندند. به طوری که از مکاتبه های دستاندرکاران و خبرنگاران "ايسکرا" مشاهده می شود اين کار بسيار مهم را لنين و کروپسکايا نظارت ميکردند. در نامه ای که کروپسکايا در بهار 1901 از سوييس به مسئول اين کار در حاجی طرخان (هشترخان) نوشته است تأکيد ميکند:
"از طريق ايران چهار بسته فرستاده شد... چگونگی را اطلاع بده، سرعت حمل
مطبوعات تا چه اندازه است؟ دانستن اين موضوع اهميت دارد تا بدانيم آيا اين راه برای ارسال شماره های "ايسکرا" هم بدرد خور است يا اينکه تنها جزوات را از اين راه [ميشود] حمل نمود. آنچه ميدانی بنويس."
از محتوای اين نامه چنين پيداست که تا آن موقع جزوه هايی از راه ايران به روسيه ی تزاری ارسال ميشد و لنين و يارانش در صدد بوده اند که روزنامه ی "ايسکرا" را نيز از اين راه به داخل روسيه بفرستند. لنين در پاسخ به نامه ی گالپرين (مسئول روزنامه ی "ايسکرا" در باکو) که دير رسيدن مطبوعات ارسالی را دليل نامناسب بودن اين راه ميدانست چنين مينويسد: "مدٌت زيادی نيست که ما از وين به ايران مرسولاتی ارسال داشته ايم و اظهار نظر در اين باره عجولانه خواهد بود. ممکن است توفيق حاصل شود. به گيرنده در تبريز اطلاع دهيد که او از برلين کتاب دريافت خواهد کرد و هنگامی که دريافت کرد
رسيد آن را بما بنويسيد."
مجموعه ی اين مکاتبه ها و اسناد ديگر، درمی يابيم که تبريز در سال های اول قرن بيستم (1903-1901) نقش مهمی در نقل و انتقال نشريه های انقلابی مارکسيست های طرفدار لنين از اروپا به روسيه ی تزاری داشته است. گفتنی است که در اين دوره فقط سوسيال- دمکراتهای تبريز متشکل در سازمان "همت" نبودند که با سوسيال- دمکراتهای روسی طرفدار لنين همکاريهای نزديک داشتند؛ آزاديخواهان انقلابی در شهرهای ديگر ايران نيز برای افشای دستگاه مستبد حاکميت و برای رشد يابندگی آگاهی مردم با انقلابيون روسيه در ارتباط بوده و از آنها کمک می گرفتند. از يادداشت های محمد علی تربيت چنين پيداست که مقاله های روزنامه ی معروف مخفی "روزنامه ی غيبی" توسط نويسندگان آن روزنامه، جمال واعظ، نصراله ملک المتکلمين، شيخ احمد کرمانی و ... در اصفهان نوشته و تنظيم ميشد و به شهر پتروگراد (پترزبورگ و سپس لنينگراد) ارسال و پس از چاپ شدن برای توزيع به اصفهان پس فرستاده ميشد. تا آنجا که اطلاع در دست است اثر معروف "رويای صادقه" به قلم ملک المتکلمين، جمال واعظ و احمد کرمانی نيز برای اولين بار در شهر پتروگراد درسال 1903در چاپخانه ی" الياس ميرزا و شرکا" انتشار يافته و نسخه های آن برای توزيع به اصفهان فرستاده شده است.
با اينکه انتشار "روزنامه غيبی" در اصفهان بيشتر از چند شماره دوام نياورد ولی با نگاهی به محتوای آن نشان ميدهد که نويسندگان نشريه به همکاری های خود با انقلابيون روسيه ارج نهاده و در نوشته هايشان از حمايت بلشويکها به ويژه لنين، به نيکی ياد ميکنند. ملک المتکلمين که پس از پيروزی انقلاب مشروطيت به طور مرتب در روزنامه ی معروف "روح القدس" مقاله مينوشت پيوسته اظهار اطمينان می کرد که به زودی انقلاب در روسيه نيز پيروز خواهد شد.
بيشتر اعضای سازمان "همت" و ديگر آزاديخواهان ايرانی با لنين و يارانش روابط نزديکی داشتند و بديهی است که پس از اينکه لنين و طرفدارانش از حزب سوسيال- دمکرات کار روسيه انشعاب کرده و جناح بلشويک حزب را به وجود آوردند، به همکاريهای خود با بلشويکها بيش از پيش افزودند. البته در ميان اعضای فعال سازمان "همت" افرادی هم بودند که با اينکه سوسياليست بودند ولی با جناح بلشويکها اختلاف داشتند و معروف ترين سوسياليست ايرانی غير بلشويک که در سازمان "همت" فعاليت داشت محمد امين رسول زاده بود که مدتی بعد در سال 1909، درآغاز دوره ی دوم انقلاب مشروطيت به ايران بازگشت و در ايجاد "حزب دمکرات ايران" و انتشار ارگان رسمی آن حزب به نام "ايران نو" نقش برجسته ای ايفا کرد.
ميرزا جعفر ناطق حسين زاده از شهر خوي، عظيم عظيم زاده از شهر زنجان، ميرزا اسدالله غفارزاده، سليمان ميرزا محسن اسکندری از ديگر روشنفکران ايرانی بودند که در اين دوره در سازمان "همت" فعاليت داشتند و يا با آن سازمان همکاری می کردند. (7)
اعضای فعال سازمان "همت" به جز همکاری با جناح بلشويک سوسيال- دمکراتهای روسيه، در شورای کارگران شهر باکو نيز نماينده داشتند. آنها بعد از عضوگيری و سازماندهی کارگران ايرانی در باکو و ديگر شهرهای ايالات قفقاز آنها را در ارتباط تشکيلاتی با کارگران باکو قرار ميدادند، در نتيجه بديهی بود که سوسيال- دمکراتهای بلشويک به ويژه بلشويکهای قفقاز تجارب فعاليت کارگری خود را در اختيار کارگران ايرانی قرار داده و آنها را با انديشه ها و کنشگری انقلابی مجهز می ساختند. نريمان نريمان اف (8) يکی از بلشويک های باکو بود که در اين دوره از طريق سازمان "همت" به کارگران مهاجر ايرانی کمک های فراوانی کرد.
در آستانه ی انقلاب مشروطيت حدود پنچ درصد مجموع کارگران مؤسسات ايالات قفقاز (آذربايجان، گرجستان و ارمنستان) و پنجاه درصد کارگران نفت باکو را کارگران ايرانی تشکيل ميدادند. بيشتر اين کارگران در جنبش های کارگری اين نواحی که تحت رهبری بلشويک ها سازماندهی می شدند، شرکت فعال داشتند. سال 1905 در دوران انقلاب مشروطيت، اعتصابهای بزرگ و مستمری در بخش های مختلف صنايع نفتی باکو رخ داد که منجر به سرکوب و اخراج های دسته جمعی کارگران شد ، تعداد زيادی از کارگران ايرانی مجبور به ترک کار و بازگشت به ايران شدند. در يکی از پيامهای جليل محمد قلی زاده مدير مجله ی "ملانصرالدين" که مدتی بعد (در سال های 1906 تا 1908) در ايران به شهرت رسيد، چنين ميخوانيم:" پس از آمدن به ميهنتان، مردم برهنه، گرسنه و ستمکش نظير خودتان را گرد آوريد، به آنها مژده دهيد که طبقه ی کارگر روسيه بپا خاسته است. به همشهری های کارگر بگوئيد که رفقای روس به آنها درود ميفرستند، به آنها اطمينان دهيد که اگر راه رفقای اينجا را پيش گيرند و بخواهند از يوغ استبداد رهايی يابند، اگر خواسته باشند حقوق انسانی خود رابکف آورند و نفسی به آزادی بکشند، آنگاه است که رفقای روسيه پرچم خود را به يادگار به آنها خواهند سپرد. بگذار مردم تحقير شده و فقر زده ی کارگر شعار ما را روی پرچم بخوانند: "رنجبران روی زمين متحد شويد". بگذار بخوانند متحد شوند."
بسياری از کارگران پس از بازگشت به ايران به فرقه ی " اجتماعيون-عاميون ايران" که توسط اعضای فعال سازمان "همت" در شهرهای مختلف ايران به وجود آمده بود، پيوستند و در سالهای 1285 تا 1287 خورشيدی (1906-1908 ميلادی) در انقلاب مشروطيت شرکت فعال داشته و اولين اتحاديه های متشکل کارگری را در ايران پايه ريزی نمودند.

فرقه ی اجتماعيون - عاميون ايران

در سال 1905 سازمان "همت" به ياری سوسيال- دمکراتهای باکو بعضی از اعضای فعال خود را به ايران فرستاد تا به مشروطه طلبان در روند مبارزاتشان عليه استبداد کمک نمايند. مشهدی اسماعيل، مشهدی محمد عليخان و حاجی خان (9) پس از ورود به آذربايجان ايران ، " فرقه ی اجتماعيون- عاميون" ( حزب سوسيال- دمکرات") را درشهر تبريز تشکيل دادند و پس از برقراری ارتباط تشکيلاتی با علی مُسيو به ايجاد "مرکز غيبی" اقدام کردند که به وسيله ی آن به "انجمن تبريز" که امور انقلاب مشروطيت را اداره ميکرد کمک رساندند.
کربلايی علی مُسيو، يکی از تجار روشنفکر و راديکال بازار تبريز در آغاز قرن بيستم بود. او در آستانه ی انقلاب مشروطيت در تبريز کارخانه ی بشقاب سازی چينی داير کرد و در طی سفرهای متعدد خود به استانبول و تفليس و باکو با سوسياليست های آن شهرها، ازجمله نريمان اُف رابطه ی نزديک دوستی بر قرار ساخت. علی مُسيو به زبان فرانسه آشنايی داشت و چون در سخنرانی های خود به تاريخ انقلاب فرانسه اشاره ميکرد، درميان مردم به "علی مُسيو" (10) مشهور شده بود. به جز علی مُسيو که رهبر "مرکز غيبی" بود، رسول صدقياني، محمد علی تربيت، علی دوافروش، ابوالحسن حکاک باشي، عليقلی گنجه اي، علی اکبر سراج و يوسف خَز دوز از ديگر اعضای شاخص اين سازمان بودند. آنها در جريان اوج گيری انقلاب مشروطيت نه تنها از طريق "مرکز غيبی" و "انجمن تبريز" در پيشبرد اهداف مشروطيت فعاليت کردند بلکه با ايجاد مدرسه های مدرن و همچنين انتشار نشريه های دوره ی اول مشروطيت، خدمات ارزندهای به انقلاب مشروطيت ايران نمودند.
در جريان نيمه ی اول سال 1907 وقتی که اعضای رهبری "مرکز غيبی" که در واقع اعضای اصلی فرقه ی اجتماعيون-عاميون را در تبريز تشکيل ميدادند، متوجه شدند که ضد انقلاب به نفع تزار، انقلاب 1905 روسيه را سرکوب کرد، در نتيجه پيش بينی کردند که برای حفظ انقلاب مشروطيت در ايران، بازوی نظامی خود را در تبريز به وجود آورند که توسط آن بتوانند در آينده بر عليه حرکت احتمالی ضد انقلاب از طرف نيروهای استبداد به مقاومت برخيزند. برهمين اساس اعضای رهبری "فرقه ی اجتماعيون-عاميون" به ايجاد بازوی نظامی "مرکز غيبی" تحت نام "مجاهدين " اقدام کردند. ارگان رسمی آن نيز "مجاهدين" نام داشت که به مديريت سيد محمد شبستری با لقب ابوالضيا، در بيست و دو شماره، به طور مرتب در سال 1285 در شهر تبريز با همکاری حاجی ميرزا آقا بلوری انتشار يافت. سيد محمد شبستری پيش از مشروطيت روزنامه ی مترقی "الحديد" را در تبريز منتشر می ساخت و درانتشار روزنامه ی "عدالت" نيز با سيد حسين خان همکاری داشت.
مجاهدين تحت رهبری علی مُسيو و با کمک رهبری سوسيال- دمکراتها پس از پيروزی مشروطيت موفق شدند، حاکميت را در شهر تبريز کسب کنند و بدين سان "فرقه ی اجتماعيون-عاميون" (سوسيال-دمکراتها) تا زمان کودتای محمد عليشاه قاجار در تيرماه 1297 خورشيدی (1908 ميلادی) با برپايی "انجمن تبريز" در تبريز حکومت می کرد.
"فرقه ی اجتماعيون-عاميون" در دوره ی اول مشروطيت ازمرداد 1285 تا تيرماه 1287 خورشيدي، تنها حزب متشکل در کشورايران بود که پس از استقرار حاکميت خود در تبريز، در بيشتر شهرهای ايران نيز شاخه و کميته های حزبی خود را برای دفاع و حفظ ارزش های انقلاب مشروطيت به وجود آورد. در آن دوره مناطق شمالی ايران به علت موقعيت جغرافيايی ويژه ای که داشتند، مانند آذربايجان، خراسان، مازندران و گيلان بيشتر از ديگر استانهای ايران با انديشه های سوسيال- دمکراسی آشنا شدند.
اواخر سال 1284 خورشيدی (1905 ميلادی) در مشهد نوشته ای به نام دستور نامه ی "حزب سوسيال- دمکرات ايران" از طرف مشروطه طلبان انقلابی به تصويب رسيد. در واقع اين دستور نامه برای ايجاد تشکلی جهت همسو کردن مبارزات اقشار مختلف توده های مردم که در انقلاب مشروطيت منافع مشترکی داشتند، نوشته شد. ولی در سال 1286 خورشيدی مرامنامه و اساسنامه ی جديدی که نسبت به دستور نامه ی قبلی مترقی تر بود به نام "جمعيت مجاهدين" در شهر مشهد به تصويب رسيد که درموارد بسياری شبيه برنامه ی "سازمان همت" بود. دراين اساسنامه بيان ميشود که اين تشکل دارای شاخه های مختلفی
در تهران، اصفهان و رشت است و هدف اصلی آن پشتيبانی از مجلس اول و قانون اساسی است، در حالی که خود را بخشی از حاکميت نيز ميداند. متون "دستورنامه" سال 1284 و "دستور العمل" (نظامنامه) سال 1286 خورشيدی که ترجمه های روسی آنها در نشريه ی "بايگانی سرخ" و در نشريه ی "مسايل تاريخ و ادبيات کشورهای خارجی شرقی"، (چاپ مسکو، 1941) منتشر شده اند، به مثابه يگانه سند اساسنامه ای موجود برای بررسی اصول سازمانی و تکامل تاريخی حزب سوسيال- دمکرات ايران، دارای اهميت ويژه ای هستند. (11)
يکی ديگر از معروف ترين تشکل های اين دوره که تحت رهبری فرقه، فعاليت ميکرد "کميته بين الطلوعين" بود که با کمک حيدرخان عمواوغلی در تهران به وجود آمد که اعضای آن اسدالله خان ابوالفتح زاده، داودخان علی آبادي، سيد محمد کمره اي، سيد عبدالرحيم خلخالي، سيد جليل اردبيلي، ميرزاسليمان خان ميکده، حاج ابراهيم تبريزي، مشکوه الممالمک، ميرزا قاسم خان صدر، سيد حسن تقی زاده و شيخ محسن نجم آبادی بودند.
"کميته انقلاب"، سازمان مخفی ديگری بود که در آستانه ی انقلاب مشروطيت برای پيشبرد اهداف انقلاب در تهران به وجود آمد و برخی ازاعضای آن همچون ملک المتکلمين با "فرقه ی اجتماعيون-عاميون" رابطه ی تشکيلاتی داشتند و اعضای رهبری آن ملک المتکلمين، سيدجمال واعظ، محمدرضا مساوات، سليمان خان ميکده، يحيی دولت آبادي، نصرت السلطان، شيخ الرئيس قاجار، سيد اسدالله خرقانی و ميرزا محسن، برادر صدرالعلما بودند.
اين کميته در دوره ی اول انقلاب مشروطيت از طريق رهبری "انجمن ملی" به طور مخفی رهبری جنبش مشروطيت را در تهران رهبری می کرد. هدف اين کميته حمايت از مشروطيت و حفظ و حراست از مجلس اول بود و بعضی از رهبران اين کميته ضمن اينکه رابطه ی نزديکی با شاخه های "فرقه ی اجتماعيون- عاميون" در شهرهای مختلف ايران داشتند، با اعضای رهبری سوسيال-دمکراتهای روسيه (بخش باکو) و سازمان "همت" در ارتباط تنگاتنگ بودند.
ملک المتکلمين، عضو فعال کميته ی"بين الطلوعين"، "کميته انقلاب" و "انجمن ملی" در تهران بود. ملک المتکلمين و ياران نزديک او انجمن ملی را برای ايجاد وحدت و تمرکز فعاليتهای مشروطه خواهی ميان انجمن های متنوع و متعددی که در سالهای 1284 تا 1287 خورشيدی در تهران مشغول فعاليت بودند، به وجود آوردند. اين انجمن که در آغاز انقلاب مشروطيت در سال 1284 خورشيدی با 60 نفر تأسيس شد، به طور مخفيانه با انتخاب 9 نفر ازميان اعضا، کميته ی انقلاب را به وجود آورد. مهدی ملکزاده (پسر ملک المتکلمين) که در دهه ی 1330 خورشيدی با نگارش تاريخ جامع انقلاب مشروطيت در شش جلد به عنوان يک مورخ سياسی معروف شد، گزارش ميدهد که پدرش ملک المتکلمين و تعدادی از يارانش از جمله ميرزا جهانگيرخان، مدير روزنامه ی "صور اسرافيل"، سيد محمد رضا مساوات، مدير روزنامه ی "مساوات" و سيد جمال واعظ، يکی از سه نويسنده ی معروف کتاب جنجال برانگيز و تاريخی "رويای صادقانه " و پدر نويسنده ی نامی قرن بيستم ايران، سيد محمد جمالزاده، در دوره ی اول انقلاب مشروطيت (1284-1287 خورشيدی) از طريق انجمن ملي، کميته ی انقلاب و کميته ی "بين الطلوعين" به طور پنهانی رهبری جنبش مشروطه را در تهران در دست داشتند. "فرقه ی اجتماعيون-عاميون ايران" به غير از شهرهای تبريز، مشهد و تهران در ديگر شهرهای ايران نيز شاخه های خود را داير کرد و با ايجاد مراکز غيبی و انجمن های متعدد خدمات ارزشمندی جهت پيشرفت انقلاب نمود.
در شهر رشت "انجمن مجاهدين" يا "فرقه ی مجاهدين رشت" به عنوان شاخه ی "فرقه ی اجتماعيون-عاميون ايران" فعاليت می کرد. در ضمن در شهرهای رشت و بندر انزلی مراکز غيبی به سبک مرکز غيبی تبريز به وجود آمدند که در روند انقلاب نقش کليدی داشتند. مهمترين مرکز غيبی به نام "کميته ستار" در شهر رشت مستقر بود؛ اين کميته پس از کودتای محمد عليشاه عليه مشروطيت در سال 1287 رهبری مقاومت و مبارزه عليه ضد انقلاب را در استان گيلان در دست داشت. رهبری کميته ی ستار و قيام رشت در دست سردار محسني، معروف به معٌزالسلطان بود. (13)
در بندر انزلی نيز "فرقه ی اجتماعيون-عاميون، سازمان محلی خود را به نام "فرقه ی مجاهدين انزلی" در سال 1286 خورشيدی (1907 ميلادی) تشکيل داد. بسيار جالب است که اعضای رهبری فرقه ی رشت و انزلی در کشاکش دوره ی دوم انقلاب مشروطيت (1911-1909) به کمک يک انقلابی و بلشويک به نام گريگوری (سرگو) اورژنيکدزه موفق شدند که برای اولين بار کتاب "مانيفست کمونيست" اثر کارل مارکس و فردريک انگلس را به فارسی ترجمه کنند. اورژنيکدزه از بلشويک های اهل گرجستان بود که پس از پيروزی انقلاب اکتبر 1917 (1296 خورشيدی) مشهور شد. وی در پاييز سال 1288 به شهر رشت سفر کرد و تا آغاز زمستان 1298 در ايران زندگی می کرد. م. س. ايوانف، ايرانشناس معروف شوروي، در کتاب "انقلاب 1911-1905 ايران"، می نويسد "بنا به ابتکاراورژنيکدزه، انجمن انترناسيونال درشهر رشت تأسيس گرديد که کارگران، روستاييان و پيشه وران در جلسه های آن شرکت می کردند."
اورژنيکدزه توسط ميرزا کريم خان، برادر معٌزالسلطان، به رشت دعوت شده بود، چندی پس از ورود به ايران، با پيشنهاد مشهدی عزيز بيگ اف، يکی از پايه گذاران سازمان "همت" در باکو در 1283 و همچنين از اعضای کميته ی مرکزی " فرقه اجتماعيون-عاميون ايران"، به عضويت کميته ی مرکزی فرقه برگزيده شد. (13)
بی ترديد "فرقه ی اجتماعيون-عاميون" بر ساير تشکيلاتها از جمله انجمن ها، شوراها و مراکز مخفی و غيبی برتری تشکيلاتی و سازمانی داشت؛ چه از لحاظ خط مشی و چه از لحاظ اهداف تبيين شده و نيزاعضای آگاه و پويا که به طور چشمگيری پيشرفته تر و منسجم تر از تشکل های ديگر در سالهای 1284 تا 1287 خورشيدي، در صحنه ی سياسی ايران محسوب می شد. بديهی است که ارتباط با انقلابيون روسيه از جمله حزب سوسيال-دمکرات روسيه (جناح بلشويک) از يک سو و فعاليتهای مؤثر برخی از رهبران "فرقه ی اجتماعيون-عاميون ايران" از سوی ديگر موجب ميشد که مبارزات فرقه نسبت به بقيه ی گروهها جلوهای ديگر داشته باشد.
يکی از افرادی که در ايجاد "فرقه ی اجتماعيون- عاميون" به عنوان يک حزب سراسری ايران در سالهای 1283 تا 1287 نقش فعالی داشت، حيدرخان عمواوغلی بود. حيدر عمواوغلی از اوايل سال 1280 درشهر باکو فعاليت می کرد و همواره همراه کارگران و روشنفکران مهاجر ايرانی بود، ولی براثر تعقيب پليس تزاری آنجا را ترک کرد و در سال 1282 به درخواست مظفرالدين شاه برای تأسيس کارخانه ی برق شهر مشهد، به ايران آمد. (14) او در سال 1284 به تهران رفت و هسته های هفت نفری "فرقه ی اجتماعيون-عاميون" را تشکيل داد و با "مرکز غيبی" شهر تبريز و رهبری فرقه در شهر باکو ارتباط تشکيلاتی برقرار کرد. بيشتر اعضای شاخه ی تهران، روشنفکران بودند که پس از مدتی در تاريخ تحولات اجتماعی کشور ايران نقش تعيين کننده ای در زمينه های مختلف ايفا کردند. ملک المتکلمين از مبارزان مشهور مشروطيت و پدر مهدی ملکزاده (مورخ معروف)، سيد جمال واعظ، اصلاح طلب و "پان اسلاميست" ميرزا جهانگيز خان صوراسرافيل، صادق طاهباز. محمدعلی تربيت، سليمان ميرزا اسکندري، علی اکبر دهخدا، سيد کمره اي، اسدالله خان کردستانی (نماينده ی مجلس اول) و ميرزا آقا، مدير روزنامه ی "عصر انقلاب" از اعضای شاخه ی تهران بودند.
حيدر عمواوغلی در سالهای 1284 تا 1285 خورشيدی چندين بار به اروپا سفر کرد و درهمين سفرها بود که فن ساختن بمب و استفاده از آن را فرا گرفت. وی درآغاز سال 1286 (1907 ميلادی) دوباره به ايران بازگشت و به طور فعال در انقلاب مشروطيت شرکت نمود و در جريان سال 1286 تحت رهبری ستارخان، سردار انقلاب مشروطيت، فرماندهی نيروهای انقلابی در ناحيه ی شهرهای خوی تا ماکو را به عهده داشت. يکی از کارهای جالب حيدر عمواوغلی در آن زمان حل مشکل نان در شهر خوی بود. محتکران که طرفدار محمد عليشاه و ضد مشروطيت بودند، گندم و آرد را انبار کرده بودند تا به گرسنگی و شرايط فلاکت بار مردم دامن بزنند تا آنها در انقلاب شرکت نکنند. حيدرعمواوغلی با حمايت و همکاری ستارخان و با کاردانی و جانفشانی خويش درمدت کوتاهی که بيشتر از ده روز طول نکشيد مشکل نان را در شهرخوی و کل منطقه با هوشمندی به نفع مردم حل کرد و محتکران را وادار ساخت که گندم را در اختيار مردم قرار دهند. مردم نيز برای او ترانه ای ساختند و بدين گونه از وی قدردانی کردند که خيلی زود بر سر زبانها افتاد وسپس بسيار معروف شد :
(به ترکی آذربايجانی) (به فارسی)
عمواوغلی گلدی خويا عمواوغلی به خوی آمد
خويلولارا قرار قويا برای خوئيها قرار و مدار گذاشت
يتيملرين قارنی دويا تا شکم يتيمان همه سيرشود
ياشاسين گوزل عمواوغلی زنده باد عمواوغلی خوب
خدمات درخشان حيدر عمواوغلی در جهت پيشرفت انقلاب مشروطيت در دوره ی دوم وهمچنين نقش او در ايجاد "حزب کمونيست ايران" دارای بسی اهميت است.
همان طور که اشاره شد فعاليت شاخه ی آذربايجان "فرقه ی اجتماعيون-عاميون" بسيار چشمگير و پيشرفته تراز ديگر نقاط ايران بود. به جز حيدر عمواوغلی و علی مُسيو، برخی ديگر از روشنفکران انقلابی ديگر شهرهای آذربايجان نيز در دوره ی اول انقلاب، عضو اين فرقه بودند که فعاليت بسيار مؤثری در انقلاب مشروطيت داشتند. ميرزا جعفر ناطق حسين زاده از شهر خوی و عظيم عظيم زاده از شهر زنجان که در پايان دوره ی دوم انقلاب به دارآويخته شدند، ميرزا اسدالله غفار زاده که مدتی بعد، يکی از مؤسسين "حزب کمونيست ايران" شد، از اعضای فعال اين فرقه در آذربايجان محسوب ميشدند. در پرتو جانفشانی ها و خدمات گرانبهای سوسيال- دمکراتهای آذربايجان، سخن معروف احمد کسروی اغراق نيست که "جنبش مشروطه را تهران آغازيد و تبريز پاسداری کرد و به انجام رسانيد"؛ جانبازی ها و مبارزات مجاهدين تبريز تحت رهبری ستارخان در دوره ی "استبداد صغير" منجر به زانو درآمدن محمد علی ميرزا شد و توده های مردم را برانگيخت و نشان داد که شرقيان هم شاينده ی زندگی آزاد هستند.
رهبران و فعالين شاخه ی "فرقه ی اجتماعيون-عاميون" در تبريز در عرصه ی نظری و انديشه های انقلابی وسياسی نيز مقام شاخصی داشتند. وجود برخی اسناد مهم درباره ی بحث های سياسی و نظريه پردازی انقلابيون تبريز در سالهای 1285 تا 1287 خورشيدی (1908-1906 ميلادی)، درجه و رشد آگاهی اعضای رهبری فرقه در تبريز را نشان ميدهد. يکی از اين اسناد "صورت جلسه ی شماره ی يک مورخ 16 اکتبر 1908 سی نفر از سوسيال- دمکراتهای تبريز" است که از آرشيو جورج پلخانف، مارکسيست نامی روسيه در دهه ی آخر قرن نوزدهم، به دست آمده است. (15) در آن جلسه دو نظر درباره ی لزوم ايجاد حزب سوسيال- دمکرات "خالص" و "مستقل" در ايران مورد مذاکره و بررسی قرار گرفت که اهميت تاريخی دارد. طرفداران نظريه ی اول استدلال می کنند که ساختار جامعه ی ايران وارد مرحله ی تکامل سرمايه داری شده است و درکشور نطفه هايی از شکل گيری "صنعت" به وجود آمده، در نتيجه امکان کار روشنگری ميان کارگران پيشرو و فعال در جهت ايجاد يک حزب "خالص" پديد آمده است. اين ديدگاه بر آن است که در صورت عدم فعاليت سوسيال- دمکراتها ممکن است
" بورژوازی از پرولتاريا در جهت منافع خود استفاده کند همچنان که در انقلاب 1789 فرانسه و در انقلابهای 1830 و 1848 اتفاق افتاد." "امروز نيز در ايران مبارزه ی فعال را مردم، يعنی در درجه ی اول عناصر فاقد مالکيت، انجام ميدهند." پشتيبانی مطلق از شعارهای بورژوازی در حقيقت، به معنای دفاع از اين طبقه و جلوگيری از رشد انقلاب خواهد بود. اين ديدگاه استدلال می کند که سوسياليست های ايران نبايد و "نمی توانند با نمايندگان بورژوا- دمکرات آميخته شوند." زيرا "سوسياليست و دمکرات دارای دو جهان بينی مختلف اند." درک از مفهوم دمکراسی يک سوسياليست با يک دمکرات، از لحاظ پيگيری مناسبات اجتماعی و نگرش آنها نسبت به جنبش های اجتماعی و انقلاب متفاوت است. افزون بر اين اگر سوسياليستها " متکی به نقطه نظر و منافع پرولتاريا باشند باکاميابی بيشتری ميتوانند در انقلاب بورژوازی شرکت کنند." لذا طرفداران اين ديدگاه پيشنهاد ميکردند که "گروه سوسيال- دمکرات خالص تشکيل شود، در نتيجه رهنمود ميدادند که روشنفکران و کارگران آگاه و فعال ايران بايد از راه تبليغ، تهييج و تشکيل توده های کارگری برای مبارزه ی طبقاتی آماده شوند."
نظريه ی دوم بر آن بود که در ايران هنوز شرايط عينی و ذهنی برای متشکل و متحد ساختن کارگران آگاه دريک حزب "خالص" و "مستقل" به وجود نيامده است. طرفداران اين ديدگاه پيشنهاد می کردند که " فعلا صلاح است که از فعاليت سوسيال دمکراسی خالص دست برداشته، صفوف دمکراسی عام را تقويت کرده و آن را از عناصر مرتجع پاک کرد و به موازات آن به تشکل های دمکراتيک آن کمک نمود و به مثابه راديکالترين عناصر در آن فعاليت نمود." آنها بر آن بودند که پيشنهاد آنها يک مسأله ی اصولی نيست، بلکه "مصلحت سياسی و تدبير تاکتيکی" است.
در آن جلسه طبق رونوشت سند، پيشنهاد و ديدگاه اول با اکثريت 28 رأی در برابر 2 رأی پذيرفته شد. ولی مسايل مورد اختلاف همچنان باقی ميماند و حل نمی شود. بخشی از سوسيال- دمکراتهای تبريز به کارل کائوتسکی و جورج پلخانوف مراجعه می کنند. کائوتسکي، از مارکسيست های معروف آلمان در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، در نامه ی خود به سوسيال- دمکراتهای تبريز عليه تشکيل و فعاليت سوسيال دمکراسی خالص و مستقل، موضع گيری ميکند و خاطر نشان ميکند که چون رشد اقتصادی در ايران هنوز پرولتاريای صنعتی به وجود نياورده است، پس سوسياليست های ايران فقط بايد در مبارزهی دمکراتيک توده ها شرکت جويند.
مطابق اين سند يکی از سوسيال- دمکراتهای تبريز با نام مستعار "واسو" (خاچاطوريان) در نامه ی مورخ نوامبر 1908 به پلخانوف، درستی نظريه ی کائوتسکی درباره ی اوضاع و شرايط اجتماعی سياسی ايران را مورد ترديد قرار داده و مينويسد " در ايران پرولتاريا وجود دارد. دراين صورت آيا سوسيال- دمکراتها حق دارند از متشکل کردن کارگران و مبارزه درجهت افزايش دستمزد آنان خودداری کنند؟"
در اين نامه "واسو" اطلاعات مهمی درباره ی فعاليت سوسيال- دمکراتهای تبريز به پلخانوف ارايه ميکند. او تأکيد ميکند که سوسيال- دمکراتهای تبريز "نفوذ زيادی" در ميان کارگران دارند . کارگران نيز به سوسيال- دمکراتها احترام ميگذارند. "واسو" گزارش ميدهد که در تاريخ 28 اکتبر 1908 در جريان انقلاب مشروطيت، سه کارخانه ی چرم سازی در شهر تبريز که درمجموع دارای 150 نفر کارگر بودند، با هماهنگی سوسيال- دمکراتها اعتصاب کردند و سرانجام درتاريخ 31 اکتبر اين اعتصاب به نفع کارگران پايان يافت، مزد آنها اضافه شد و کارفرما قبول کرد که کارگران اعتصابی را اخراج نکند.
در همان زمان يکی ديگر از سوسيال- دمکراتهای شهر تبريز با نام مستعار "آرشاويز" (چلنگريان ) در نامه ی خود به پلخانف مينويسد که "سوسيال- دموکراتهای تبريز گروه کوچکی از روشنفکران هستند که تبليغ و ترويج ايده های مارکسيستی را هدف خويش قرار داده اند."
مطالعه ی اين اسناد، رشد سياسی و مواضع ايدئولوژيکی و اطلاعات تشکيلاتی سوسيال- دمکراتهای تبريز را مشخص ميکند. محتوای اين اسناد، دستاوردهای مهمی در جنبش سوسيال دمکراسی ايران به شمار ميرود که شايسته ی توجه و بررسی بيشتر است. راديکاليسم "انجمن تبريز" به ويژه "مرکز غيبی" از رابطه ی مستقيم و مستمر آنها با فرقه ی "اجتماعيون-عاميون" نشأت می گرفت. اين نهادها تحت تأثير افکار سوسيال دمکراسي، پلاتفرم مترقی و پيشرفتهای را در آذربايجان و نقاط ديگر ايران به مورد اجرا گذاشتند و در دوره ی اول مشروطيت که از مرداد ماه 1285 تا تيرماه 1287 طول کشيد، مدارس نوينی را در تبريز و بعد در تهران بر پا ساختند و مشارکت اجتماعی مليت های مختلف ساکن ايران، همچون ارمنی ها، آسوريها، کردها، عربها، لزگيها و گرجی ها را در شاخه های مختلف مجاهدين در شهرهای شمال ايران تقويت کردند. افزون براين، اعضای فرقه که در درون انجمنها و شاخه های مختلف مجاهدين در شهرهای شمال ايران فعاليت داشتند، موجب رشد و بالندگی اين انجمن ها شدند، در ضمن با نفوذی که در انجمن ها داشتند، توانستند از طريق آنها به شکل گيری و توسعه ی اتحاديه های کارگری که در آن سالها در ايران به وجود آمده بودند، کمک های جدی نمايند. اين انجمن ها که بيشتر اعضای آنها را کارگران و پيشه وران و ديگر زحمتکشان شهر و روستا تشکيل ميدادند، در واقع نقش وظايف و خدمات احزاب و سازمانهای سياسی را که در آن زمان هنوز در ايران رشد نيافته بودند ، ايفا ميکردند؛ به همين دليل ضروری است که به روند و شکلگيری جنبش کارگری از يک سو و گسترش انجمنها از سوی ديگر در دورهی اول مشروطيت بپردازيم.

شکلگيری اتحاديه های کارگری

اوايل دههی قرن نوزدهم، تاريخ آغاز فروپاشی نظام مالک- رعيتی سنتی در ايران است که طی آن درنتيجه ی نفوذ و رقابتهای خانمانسوز روسيه ی تزاری و امپراطوری انگلستان شرايطی به حکومت ضعيف و فاسد ايران تحميل شد که بر اساس آن توليدکنندگان و تجار بورژوازی نوپای ايران در وضعيت نامساعدی نسبت به رقبای خارجی قرار گرفتند. (16 ) به طور مثال معافيت سرمايهداران و تجار خارجی از پرداخت 5 درصد ماليات راهداري؛ علاوه بر ارزانی محصولات خارجی موجب شد که کالاهای خارجی به تدريج در نيمهی دوم قرن نوزدهم، کالاهای ايرانی را از بازار بيرون رانده و بازرگانان و بورژوازی ايران را با ورشکستگی روبرو ساختند و به خاطر سرازير شدن کالاهای خارجی و انتقال ثروتهای طبيعی و انسانی به خارج از مرزهای ايران، امکانات سرمايهگذاری و رشد بازار را برای بورژوازی ايران که به طورعمده تجاری بود، محدود کرد و توليد، به ويژه توليد در صنايع کوچک و نو پا دچارنقصان جدی و ساختاری شد.
روند انحطاط اقتصادی به قدری با شتاب انجام گرفت که بعضی از مورخين تاريخ اقتصاد ايران، آن را آغاز پروسه ی " نيمه مستعمره" شدن و يا جذب ايران به زنجيره ی نظام بين المللی و سرمايه ی جهانی می دانند ووقتی اين شرايط، گريبانگيرايران شد، نياز دولت و حکومت ايران به منابع مالي، بنا به علت وجود رقابت های استعمارگران کهن امپراطوری انگلستان و روسيهی تزاری افزايش يافت. کشورايران که دراواسط قرن شانزدهم (دهههای 1540 و 1550 ميلادی) ماليات فقط يک شهربزرگ همچون تبريز به طور تقريبی برابر با کل ماليات کشور فرانسه بود، در اواسط قرن نوزدهم بودجهی کل کشور تا يک دهم بودجهی کشور فرانسه آن زمان کاهش يافت. ميتوان گفت بازرگانی خارجی در کشور ايران تا اوايل قرن نوزدهم مازاد درآمد داشت، ولی پس از دههی 1860 به تدريج تحت فشار استعمارگران با کسری پرداختها و تراز بازرگانی خارجی مواجه گشت. کاهش درآمد کشور در آغاز قرن بيستم، موجب شکاف فزايندهای در موازنهی صادرات و واردات در سالهای 1895 تا 1904 ميلادي، در آستانهی انقلاب مشروطيت شد.
محمدعلی کاتوزيان در کتاب "اقتصاد سياسی ايران"، چاپ نهم، 1380 خورشيدي، در مورد شکاف در توازن صادرات و واردات کشور ايران مينويسد:
"سهم منسوجات در صادرات ايران د ر بين سالهای 1850 تا 1880 ميلادی به شدت پايين
آمد؛ از 61 به 19 درصد. سهم منسوجات نخی و پشمی از 23 درصد به يک در صد کل
صادرات کاهش يافت. اين در حالی بود که سهم پنبه از 1 به 7 درصد کل افزايش يافت.
افزون بر اين، صادرات پارچه ايران نه فقط به طور نسبي، بلکه به طور مطلق نيز کاهش
يافته و از سوی ديگر واردات پارچه (به طور مطلق) افزايش سريعی داشت و از مجموع
اين موارد ميتوان دريافت که بر سر بازار داخلی و صنعت نساجی ايران چه آورده شده"
و سرانجام ايران چگونه از يک کشور قدرتمند آسيايی به يک کشور توسعه نيافتهی "پيرامونی" در اوايل قرن بيستم تبديل گشت. (17) پروسهی نيمه مستعمره شدن ايران نه تنها بورژوازی تجاری و نوپای ايران، بلکه صنعتگران شهر و روستاهای ايران را نيز به فلاکت و در بدری کشيد. در حالی که بازرگانان بزرگ بورژوازی تجاری ايران توانايی آن را داشتند که با خريد اراضی و داد و ستد با سرمايهداران خارجي، خود را نجات داده و هستهی اصلی "بورژوازی کمپرادور" ايران را بنا نهند؛ صنعتگران کوچک با از دست داد ن وسايل توليد خود و همچنين زحمتکشان شهر و روستا با بيکاری مزمن روبرو گشته و راه مهاجرت در پيش ميگرفتند.
با اينکه بيشتر ايرانيان مهاجر درشهرهای ايالات قفقاز به ويژه در باکو؛ اقامت داشتند، ولی تعداد قابل توجهی نيز در نقاط ديگر روسيه ی تزاری به ويژه در شهرهای آسيای مرکزی (ترکستان غربی يا ترکستان شرقي، کشورهای تشکيل دهندهی آسيای مرکزی فعلی) ساکن بودند. دردو دههی اول قرن بيستم، 68 هزار نفر ايرانی در شهرهای مختلف ترکستان روسيه اقامت داشتند. آنها به تدريج با محيط اجتماعی کشور ميزبان پيوند خورده وبا ديگرعناصراجتماعی رابطه برقرار کردند و به اتحاديههای کارگری که در آن مناطق توسط فعالين سوسيال- دمکرات روسيه (جناح بلشويک) در حال شکلگيری و سازماندهی بودند، پيوستند؛ به طوری که در بخشهای بعدی اين نوشتار شرح داده خواهد شد، از ميان مهاجرين ايرانی ساکن اين شهرها برخی از کارگران ايرانی پيشرو با فعاليت و پشتکار خويش توانستند که پس از بازگشت به ايران در ترويج انديشههای آزاديخواهی و تشکيل اتحاديههای کارگری و سرانجام انتقال حزب کمونيست ايران به داخل کشور نقش بسزايی ايفا کنند. (18)
مهاجرت صنعتگران و کارگران ايرانی به ايالات قفقاز و ايالات آسيای مرکزی روسيهی تزاري، به ويژه به ترکمنستان و اُزبکستان، علت ديگری نيزداشت و آن گسترش سريع سرمايهداری نوپای روس در مناطق ايالات قفقاز و آسيای مرکزی بود. نياز روز افزون بورژوازی روس به کار ارزان و تشديد استثمار کارگران، بورژوازی روسيه را با جنبش کارگری نيرومندی تحت رهبری "حزب سوسيال دمکرات کار روسيه" روبرو ساخت. به همين دليل ورود نيروی کارارزان از "ممالک محروسهی ايران" ميتوانست انحصار نيروهای کارگری مبارز در مناطق قفقاز و آسيای مرکزی را شکسته و سطح دستمزد را به حداقل ممکن کاهش دهد. بنابراين، نفوذ نيروهای امپرياليستی در ايران و رقابت آنان برای استقرار هژمونی سياسی و اقتصادی در ايران از يک سو و نياز مبرم بورژوازی روسيه به کار ارزان از سوی ديگر ميتوانند دو عامل عمده در مهاجرت و گسيل وسيع ايرانيان در آغاز قرن بيستم به ايالات قفقاز و آسيای مرکزی محسوب گردند. مدارک بسياری در دسترس مورخين اقتصاد سياسی است که نشان ميدهند که دولت روسيهی تزاری مهاجرت کارگران را حتی تشويق ميکرده است. از سال 1270 تا سال 1290 خورشيدی (1910-1891) نزديک به 200 هزار کارگر ايرانی جهت يافتن کار، راهی مناطق جنوبی قفقاز و آسيای مرکزی روسيهی تزاری شدند. تنها از شهر تبريز در سال 1270 خورشيدی (1891 ميلادی) نزديک به 27 هزار ويزا برای مهاجران ايرانی صادر شده است. همين تعداد درسال 1282 خورشيدی (1903ميلادی) به 33 هزار ويزا رسيد و يک سال قبل از آغاز جنبش مشروطيت درکل کشور ايران بيش از 71 هزار ويزای مهاجرت برای ايرانيان صادر شده است.(19) ضمن اينکه درهمين سالها، بسياری از کارگران و صنعتگران ايراني، بدون اجازهی رسمی و بدون پاسپورت، برای يافتن کار به طور غير قانونی به ايالات مختلف روسيهی تزاری و ترکيه ی عثمانی مهاجرت کردهاند.



پينويسها:

1- فريدون آدميت، "فکر دمکراسی اجتماعی در نهضت مشروطيت ايران"، تهران، 1345، صفحات 9-6.

2- ژلوبوفسکايا، " کمون پاريس 1871" ،ترجمهی محمد قاضي، چاپ دوم، استکهلم، 1380.

3- فريدون آدميت، "انديشههای ميرزا آقاخان کرمانی"، تهران، 1353، صفحات 238-235.

4- قاسم غني، ” شرح حال مرحوم حاج ملا هادی سبزواری به قلم خودشان" در مجله ی "يادگار"، سال 1، شماره 3 ، بهار 1323، صفحات 47-43.
هادی سبزواری متخلص به "اسرار" يکی ازبزرگترين فلاسفه در دوران حکومت ناصرالدين شاه بود. آثار فلسفی او به ويژه "منظومه سبزواری " و " اسرار الحکم " از معروفترين کتب فلسفی اواسط قرن نوزدهم ميلادی محسوب ميشوند.

5- طبق گزارش ميرزا حسين خان تحويلدار، نويسندهی کتاب "جغرافيای اصفهان"، در دورهی سلطنت فتحعليشاه، شهر اصفهان دارای 1250 کارگاه بزرگ و کوچک شعر بافی بود که در دورهی محمد شاه به 486 کارگاه و در اوايل سلطنت ناصرالدين شاه به 240 کارگاه و در سال 1294 هجری قمری (سالهای آغازين قرن بيستم ) به 12 کارگاه شعر بافی کاهش يافت.

6- روزنامه ی "ايسکرا" (جرقه يا اخگر) اولين نشريه ی مارکسيستی به زبان روسی است که توسط لنين ويارانش در تبعيد انتشار مييافت. شماره نخست آن در 11 دسامبر 1900 در شهر لايپزيگ ( آلمان)، شمارههای بعدی آن درشهر مونيخ
( آلمان)، از اوايل سال 1902 در شهر لندن (انگلستان) و از اوايل سال 1903 در شهر ژنو (سوسيس) به چاپ ميرسيد.

7- جعفر ناطق و عظيم عظيم زاده مدتی بعد در انقلاب مشروطيت شرکت کرده و پس از کودتای محمد عليشاه و استقرار "استبداد صغير" در سال 1287 (1908ميلادی)، به ترتيب در خوی و زنجان توسط قزاقان و کودتاگران به دار آويخته شدند. غفارزاده در نقل و انتقال روزنامه ی "ايسکرا" از راه تبريز- اردبيل به باکو نقش مهمی داشت و در سال 1204 خورشيدی (1905 ميلادی)، عضو حزب سوسيال- دمکرات ايران شد و درسال 1917 از مؤسسين حزب عدالت و سپس درسال 1920 به رهبری حزب کمونيست ايران رسيد. او چند ماه پس از رسيدن به رهبری حزب، عازم گيلان گشت تا با ميرزا کوچک خان رهبر نهضت جنگل برای شرکت در انقلاب گيلان مذاکره کند ولی به طور مرموزی در راه بازگشت به قتل رسيد.
ميرزا محسن اسکندری در سالهای انقلاب مشروطيت ايران حضور فعال داشت و در دوران جنگ جهانی اول و پس از آن موفق به ايجاد حزب سوسياليست ايران گشت که در بخشهای بعدی اين نوشتار به تفصيل درباره ی روند تشکيل وتکوين آن حزب به ويژه در دوره ی عروج رضاشاه و کسب قدرت سياسی در سالهای 1300 تا 1304 خورشيدي، شرح داده خواهد شد. وی پس از خلع و تبعيد رضا شاه و تأسيس حزب توده ايران در سال 1320 خورشيدی به مقام دبير اول آن حزب انتخاب شد.

8- نريمان نريمان اُف، رهبر "حزب سوسيال- دمکرات کار روسيه" درباکو بود و برنامه ی سياسی آن حزب را به دو زبان ترکی آذربايجانی و فارسی ترجمه کرده است و بخشی از مفاد آن را در برنامه ی سياسی سازمان همت نيز ادغام کرد. او در دورهی يک ساله ی "استبداد صغير" محمد عليشاه با بسيج و گسيل بخشی از کادرهای با تجربه ی حزب سوسيال- دمکرات کار روسيه از باکو به ايران، کمکهای مؤثری به مشروطه طلبان کشور ايران نمود.
نريمانُف دارای آثار بسياری از وقايع تاريخ ايران از جمله نمايشنامه های حماسی و تاريخی "کاوه آهنگر"، "نادر شاه افشار" و " آغامحمد خان قاجار" است.


9- " تاريخ مشروطه ايران"، چاپ سال 1340، صفحه 194
مشهدی اسماعيل ميابي، مشهدی محمد عليخان و حاجی خان به نام "مجاهدان قفقازی" درشهر تبريز معروف شدند. آنها طبق گزارش کسروی در کتاب "تاريخ مشروطه ايران" چون از قفقاز آمده بودند وعادت داشتند که "خود رخت قفقازی به تن کنند به آن نام خوانده گرديدند و گرنه از خود ايرانيان ميبودند." اين سه تن همراه با ديگر فرستادگان سازمان "همت" چون افرادی مجرب و دارای "روحيه خدمت به خلق" بودند در بيشتر مواقع "پيش گام ميشدند و راه به ديگران مينمودند و ... به آگاهانيدن مردم ميکوشيدند." طبيعی است که حاکمين محلی (طرفداران محمد علی ميرزا، وليعهد ايران) از فعاليت و محبوبيت اين مبارزان سخت به وحشت افتادند و بخشی ازعلمای مذهبی آنان را بی دين خواندند ولی بيشتر آزاديخواهان مشروطهطلب به آنان احترام ميگذاشتند و از حضورفعال آنان درانقلاب مشروطيت استقبال کردند.

10- کربلائی علی مسيو همراه ديگر آزاديخواهان از جمله ميرزا علی اصغر خوئی و آقا محمد سلماسی در جريان انقلاب سال 1284 خورشيدي، به طور مخفی شبنامههايی تنظيم و تهيه کرده و سپس با ژلاتين چاپ و درميان مردم به صورت گستردهای پخش ميکردند. دورهی اول انقلاب در سالهای 1285 تا 1287 خورشيدي، علی مسيو به عنوان رهبر انجمن ملی و مرکز غيبي، خدمات زيادی به جنبش مشروطيت ايران کرد، در دورهی "استبداد صغير" قوای محمد عليشاه با حمايت قزاقهای روس پس از تسخير شهرتبريز منزل علی مسيو را در محلهی نوبر، تاراج کردند ولی او موفق شد که از محاصرهی دشمنان مشروطيت فرار کرده و به خانهی ستارخان در محلهی اميرخيزی پناه ببرد.

11- اين اساسنامه که تحت نام "دستور نامه" و يا "دستورالعمل حزب سوسيال- دمکراتهای ايرانی" منتشر شد، از اين لحاظ دارای اهميت ويژهای است که مراحل تحول اصول تشکيلاتی فرقهی اجتماعيون-عاميون را به روشنی آشکار ميساخت. اين "دستور نامه" (نظامنامه) که در نسخهی نخستين (چاپ 1284) شامل 14 ماده و در نسخهی دوم (چاپ 1286) به 47 ماده افزايش و تنظيم شده بود، سوسيال- دمکراتهای ايران را به رموز و لزوم فعاليتهای سياسی در حوزههای خصوصی (مخفی ) و حوزههای آزاد (علنی) آشنا ساخت که تعداد اعضای هر حوزهی خصوصی را به هفت تا يازده عضو محدود مينمود.

12- مهدی ملکزاده، "تاريخ مشروطيت"، تهران ، 1338، جلد دوم، صفحات 28-17.
نيروهای نظامی محمد عليشاه با حمايت و رهنمود رهبری قزاقان روسی (شاپشال و لياخوف) پس از کودتای تيرماه 1287 (24 ژوئن 1908) و استقرار "استبداد صغير"، ملک المتکلمين، سيد جمال واعظ و ميرزاجهانگير خان را بازداشت، شکنجه و در باغشاه تهران به دار آويختند.

13- احمد کسروي، " تاريخ هيجده سالۀ آذربايجان"، تهران، 1340، صفحات 27-15.
حاج حسين آقا اسکندرانی و آقاگل اسکندراني، يپرمخان، ميرزامحمدعليخان مغازه، علی محمدخان تربيت، ميرزاحسين خان کسمائی و ميرزا کريمخان، برادر معز السلطان از ديگر اعضای مؤسس و فعال "کميته ستار"، به خواست ستارخان که گاهی ميگفت: "ای کاش يک شهر ديگری ميشوريد تا محمدعلی ميرزا نميتوانست همهی نيروی خود را برتبريزبيازمايد" در اوايل سال 1288 خورشيدی جامهی عمل پوشاندند. سوسيال- دمکراتهای جناح بلشويک قفقاز که به کوشش ميرزا کريمخان (برادر معزالسلطان) از قفقاز به گيلان آمده بودند، در تشکيل و گسترش فعاليتهای کميتهی ستار و چندی بعد در تسخير قزوين و سپس تهران نقش بسزايی ايفا کردند.

14- گ.ک .اورژنيکذره "مجموعه مقالات و سخنرانيها"، چاپ مسکو، 1956.
اورژنيکدزه در تمام مدت فعاليت خويش در ايران به ويژه در رشت که نزديک به يک سال (1289- 1288) طول کشيد، با لنين رابطه و مکاتبه داشت. ازنامهای که او در تاريخ 14 خرداد 1289 (4 ژوئن 1910 ميلادی) به لنين نوشته معلوم ميشود که در آن سالها نشريههای مارکسيستی (بلشويکی) به مقصد ايران فرستاده ميشد و به طور وسيعی در شهرهای مختلف ايران بين اعضای فرقهی اجتماعيون-عاميون ايران و ديگر انقلابيون مشروطهطلب پخش ميشد. اورژنيکدزه به لنين مينويسد: دربارهی آن شماره از ارگان مرکزی (منظور نشريهی "سوسيال- دمکرات" ارگان مرکزی حزب سوسيال-دمکرات روسيه - جناح بلشويکهاست) که ارسال آن را درخواست کرده بودم، درانزلی دريافت ميکنم، لذا ارسال دوبارهی آنها برای من لزومی ندارد.

15- از "خاطرات" حيدرعمو اوغلی که توسط عباس اقبال آشتيانی جمعآوری شده و در شمارههای سال 1325 خورشيدی در مجلهی "يادگار" انتشار يافته است، چنين بر ميآيد که حيدرعمو اوغلی درمدتی که در خراسان ميزيسته سعی و تلاش بسياری برای تشکيل شاخهی فرقهی اجتماعيون-عاميون در مشهد نموده است. او در شهر مشهد با افرادی که تفکرات سوسياليستی داشتند همچون مشهدی ابراهيم ميلانی (کارگر) آشنا ميشود. او در مشهد توفيق زيادی در تشکيل شاخهی فرقه، حاصل نميکند و همانطور که خودش درخاطراتش شرح داده، عازم تهران ميشود. حيدرعمواوغلی درشهر مشهد اول در ماشين خانه وبعد در تجارت خانهی حمل و نقل و سپس در کارخانهی برق مشغول به کار ميشود. او درسال 1304 خورشيدي، موفق ميشود که با انقلابيون تهران رابطه برقرار کند. دربارهی زندگی سياسی حيدرعمواوغلی در سالهای 1282 تا 1287 خورشيدی (1908-1901 ميلادی )، به مقالههای عباس آشتيانی به نام "ورقی از تاريخ مشروطه ايران"، در مجلهی "يادگار"، شمارههای سال 1325 خورشيدی و رحيم رضازاده ملک به نام "حيدر خان عمواوغلی چکيدهی انقلاب"، تهران، 1351 خورشيدي، مراجعه کنيد.

16- م.س. ايوانف،"اسناد جديد درباره ی گروه سوسيال- دمکراسی تبريز در سال 1908"، در فصل نامه ی "مسايل خاورشناسی" نشريه ی آکادمی علوم اتحاد جماهير شوروي، شماره 5 (1959).
اعضای سرشناس اين جلسه که همگی به اسامی مستعار معرفی شدهاند، عبارت بودند از: "واسو" (خاچاطوريان)، "تری يا"، " کاراخانيان" ،"تيگران"، "سدراک اول" ،"چلينگريان" و "سدراک دوم".

17- ابراهيم رزاقي، "اقتصاد ايران"، تهران، 1367 ، صفحات 25-1
گفتنی است که شرايط ايران، قرنها (تا اواخر قرن هفدهم و اوايل قرن هيجدهم ميلادی) در حوزهی سياسي، فرهنگی و به ويژه اقتصادي، موقعيت بسيار خوب و مسلطی داشت و به يقين يکی از قطبهای مهم جذب و ادغام سرمايه در جهان آن روز به شمار ميآمد. ايجاد واحدهای بزرگ صنعتی و بازرگانی و وجود روابط متقابل و به هم پيوستهی اقتصادی موجود درمسير "راه ابريشم" موجب شد تا شهرهای بزرگ صنعتی و بازرگانی پديد آيد. در دورهی صفويان که عمر آن نزديک به سه قرن طول کشيد؛ اقتصاد ايران، اقتصادی متکی به خود بود و بخشهای کشاورزی و صنعتی (به ويژه صنايع دستی و نساجی) با يکديگرهماهنگ و درمقايسه با بيشتر کشورهای آن زمان منطبق با نيازمنديهای جامعه عمل ميکردند. همراه با رشد شهرهای بزرگ و صنعتی نطفههای اصلی بورژوازی تجاری در اين دوره شکل گرفت و به سرعت رشد يافت. در امور تجارت خارجی امتيازهای اعطا شده به نيروهای خارجی در اين دوره، بيشتر با دريافت امتيازهای متقابل همراه بود. پويايی اقتصاد ايران و رشد بورژوازی نوپای تجاری از بروز پيامدهای منفی امتيازهای اعطايی و از در غلطيدن ايران در باتلاق توسعه نيافتگی و وابستگی جلوگيری می کرد. مردم شهرهای بزرگ ايران از جمله تبريز، مشهد، ری و اصفهان دارای جمعيت فعالی بودند و در مسير راه های ترانزيتی و کاروانها قرار داشتند و مناطق کرانهی دريای مديترانه واروپای شرقی را با کشورهای هندوستان، چين و ماچين مربوط ميساختند. پس از افول و اضمحلال حاکميت صفويه و پيدايش و رسوخ قدرتهای استعماری اروپا در کشورهای همجوار ايران و برخاستن قدرتهای جديد در مرزهای ايران از يک سو و متلاشی شدن ايران متمرکز و عروج رژيم ملوک الطوايفی و شيوع جنگهای خانمانسور قبيلهای و عشيرهای از سوی ديگر، اقتصاد ايران و بورژوازی تجاری ايران را در سالهای 1750 تا 1775 ميلادی از بازار گسترده و طبيعی خود محروم ساخت. در چنين شرايط بحراني، کشور ايران به صحنهی قدرتنمايی و عرصهی رويارويی نيروهای استعمارگران کهن تبديل ساخت.

18- در باره ی تاريخ اقتصاد سياسی ايران در دورهی 1828 تا 1900 ميلادی رجوع کنيد به:
- استفن آمبروز، "روند سلطه گری"، ترجمه ی احمد تابنده، تهران، 1363.
- احمد اشرف، " موانع تاريخی رشد سرمايه داری در ايران"، تهران، 1352.
- چارلز عيسوي، " تاريخ اقتصاد ايران"، ترجمهی يعقوب آژند، تهران، 1362.
19- م. سولوگوبوف، "کمونيستهای خارجی در ترکستان" ترجمه از روسی به فارسی ، تاشکند ، و س. ملکومف، " تاريخ مختصر سازمان حزبی ايالت ترکستان"، ترجمه از روسی به فارسی و ترکی آذربايجاني، عشق آباد، 1959.

 

منبع : روشنگری

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics