خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

  تجربه 28 مرداد-2

نویدنو:00/5/1385

 

  تجربه 28 مرداد

 

 

 

نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت ایران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ف. م. جوانشیر


 

 

بخش دوم

 

 

 

فصل دوم

از لایحه الحاقی تا تصویب اصل ملی شدن نفت

 

نیروهای مقاومت

 

    کودتای 15 بهمن دربار ـ انگلستان با موفقیت بزرگی روبه رو نشد. دیکتاتوری پس از 15 بهمن با وجود خشونتی که نشان می داد اعتماد به نفس و استواری لازم را نداشت. احساس می شد که تضادهای حل نشده فراوانی حتی در بالاترین سطوح هیات حاکمه وجود دارد که مانع از تحکیم پایه های دیکتاتوری است. به علاوه، توده مردم به ادعاهای توطئه گران باور نداشتند و خیانتی را که پشت پرده علیه منافع ملی ایران در حال انجام بود احساس می کردند. چندین نیروی مقاومت به وجود می آمد و گسترش می یافت.

   قاطع ترین و پی گیرترین نیروی مقاومت حزب توده ایران بود. این حزب با وجودی که مورد شدیدترین یورش ها قرارگرفت به سنگر قاطع مقاومت در برابر رژیم دیکتاتوری بدل شد. ارتجاع حاکم امیدوار بود که بر اثر این حملات حزب توده ایران را از میدان سیاست خارج کند. به دستور رسمی مقامات دولتی تعداد زیادی از رهبران و فعالین آن دستگیر و یا تبعید شدند. حزب توده ایران غیرقانونی اعلام گردید و عضویت در آن جرم شناخته شد. مطبوعات حزبی به طورکامل تعطیل شدند. سازمان های کارگری و همه سازمان های توده ای منحل شده فعالین آن ها نیز تحت پیگرد قرار گرفتند. امید ارتجاع این بود که بر اثر این فشارها فعالیت حزب توده ایران برای همیشه متوقف می شود و یا این که حزب به یک گروه بسیار کوچک غیرفعال بدل می گردد.

    اما همه این حساب ها غلط از آب درآمد. حزب توده ایران که از مدتی قبل آمادگی روحی و تا حدودی فنی برای آغاز کار مخفی داشت بلافاصله پس از 15 بهمن سازماندهی مخفی خود را آغاز کرد و با موفقیت پیش برد. نخستین اعلامیه های حزبی بهار 1328 انتشار یافت و از دهم مهرماه 1328 انتشار منظم روزنامه مردم آغاز شد که تا مدت ها پس از 28 مرداد ادامه یافت و هرگز نظم آن به هم نخورد.

 گروهی از رهبران حزبی هم که دستگیر شده بودند در دادگاه هایی که برای محاکمه آنان تشکیل شده بود (18 اسفندماه 1327 اول اردیبهشت ماه 1328) از حزب و جنبش با صراحت دفاع کردند و دیکتاتوری پس از توطئه15بهمن را به عنوان رژیمی ضدملی که با شرکت نفت انگلیس مربوط است افشا کردند.

    در این دادگاه رهبری حزب تصمیم گرفت که یک دفاعیه جمعی تدوین کند که هر یک از رهبران حزب بخشی از آن را در دادگاه قرائت کند. در این "دفاعیه جمعی" جای بسیار بزرگی به نفوذ استعمار انگلیس در ایران داده شده و جنایات استعمارگران انگلیس از نخستین روز تماس با ایران تا لحظه حاضر مورد بررسی قرار می گیرد. در این دفاعیه تاریخچه ننگین شرکت نفت انگلیس نیز از زمان واگذاری امتیاز رویتر تا توطئه 15 بهمن به تفصیل بررسی می شود. رهبران حزب توضیح می دهند که چه گونه استعمار انگلیس سلطه ننگین پهلوی را روی کارآورد، چگونه به دست رضاخان و سیدحسن تقی زاده قرارداد دارسی را در 1933 تجدید کرد، چگونه شرکت نفت انگلیس و ایران منابع ثروت کشور ما را غارت کرده و می  کند و چگونه هم اکنون تجدید نظر در قرارداد 1933 را تدارک می بیند.

    رفیق کیانوری ـ که بحث از این مطالب در دادگاه به عهده ایشان بود از جمله می گوید:

    " در دوره بیست ساله چون وقت بیشتر بود با دقت و مراقبت بیشتر این عملیات انجام می شد و حالا چون عجله در کار است با کمک علنی امپریالیست ها و بدون ملاحظه عملی می شود.

    آن روز برای جلوگیری از فاش شدن آن نقشه های خائنان آزادی خواهان را در مستراح زندان خفه می کردند. امروز هم برای جلوگیری از فعالیت آزادی خواهان که بزرگ ترین مانع عملیات هیات حاکمه است آن ها را به زور سرنیزه هایی که تاکنون فقط با خون ملت رنگین شده است به زندان می افکنند و دهان آن ها را می بندند و قلم آن ها را می شکنند. آن روز خیانت تجدید قرارداد نفت جنوب را ماهرانه و با حقه بازی انجام می دادند و با جشن و چراغانی از چشم مردم می پوشانیدند. امروز که سیل اعتراضات مردم خیانت ها را فاش می کند دستگاه حاکمه ما برای اجرای دستورات اربابان امپریالیست اقدامات مفتضحانه ای می نماید و چون مانند دوره سابق امکان این نیست که حقوق ملت ایران را با جشن و چراغانی به امپریالیست های انگلیسی بفروشند به سرنیزه و زندان، به حکومت نظامی و تبلیغات مفتضح کنونی متوسل می شوند.

    رفیق کیانوری در بحث از تشکیل حزب توده ایران که از همان آغاز سازمانی عمیقا ملی و ضداستعمار بود می گوید:

 

    "حزب توده ایران محصول تمایلات تمام میهن پرستان ایرانی است که تامین استقلال ایران هدف زندگی آنان را تشکیل می داد. کلیه افراد شرافتمندی که از فشار چندین صدساله استعمارانگلیس به تنگ آمده و مایل بودند سرنوشت کشور خویش را خود به دست گیرند، همه کسانی که می خواستند به جنایات چندین صدساله امپریالیسم در ایران پایان دهند برای رسیدن به مقصود راهی نمی یافتند جز این که به دور یکدیگر جمع شده و دسته جمعی برعلیه هرگونه استعمار کشور ایران مبارزه نمایند."

    آنگاه رفیق کیانوری اعلام می دارد:

 

    "آقایان قضات!

    جرم ما این است که علیه چپاول ثروت ملی به دست استعمارچیان قد علم کردیم. دولت و سرمایه داران انگلیس تنها از شرکت نفت جنوب هر سال بیش از ده میلیارد ریال سود خالص به کیسه خود می ریزند. چرا این ثروت عظیم بدون حساب از دست ما خارج شود!

     آقایان قضات!

    جرم ما این است که ملت ایران را از این غارت گری راهزنان قرن بیستم آگاه ساختیم و به همین جهت بود که استعمارطلبان از هیچ گونه مبارزه علیه ما کوتاهی نکردند و ما را هدف تیرهای زهرآلود تهمت و افترا قرار دادند."

و سپس با اشاره به گسترش نفوذ امپریالیسم تازه نفس آمریکا و افشای آن می گوید:

    "جرم ما این است که برعلیه نفوذ استعمارطلبان در ایران مبارزه کردیم. ما تحمل نکردیم که دولت های بی شخصیت ما تحت تاثیر بیگانگان منافع ملی ما را زیرپا گذارند. مابین قرارداد نظامی ایران و آمریکا معروف به قرارداد جم – آلن با قرارداد ننگین 1919 وثوق الدوله هیچ گونه تفاوتی قابل نیستیم. این است جرم ما."[1]

رفیق جودت که بررسی چپاول گری شرکت نفت جنوب و مناسبات غیر انسانی آن با کارگران ایران را در دادگاه به عهده داشت امتیاز استعماری نفت جنوب را جزء به جزء و به تفصیل مورد بررسی قرارداد و ثابت کرد که شرکت نفت جنوب یک شرکت تجارتی نیست. از ارکان امپریالیسم انگلیس است چیزی مثل کمپانی هند شرقی و بدتر از آن است. این ها بزرگ ترین راهزنان عصر خود هستند:

 

    "شرکت نفت جنوب برای مناطق مختلف کار خود در ایران مامورین مخصوصی در انگلستان می پروراند و آنان را کارآزموده و مجرب بار می آورد و مدت معینی برای هر یک از آنان تعیین می کند.

    برخلاف اصول تمامیت و استقلال وطن ما در ناحیه عملیات خود ادارات سیاسی و پلیس اورنیفورمه مسلح و بندرهای رسمی برقرار نموده است."

 

"آقایان قضات!

    یکصد هزار کارگر در موسسات نفت جنوب کار می کنند... این ها در جهنم به سر می برند. در معرض انواع امراض قرار دارند. مزدشان تا سال 1325 بین 12 و 14 ریال بود... آنان مانند بدویان در زیر چادر و حصیر مسکن دارند. رطوبت زاغه ها آنان را مفلوج و تاریکی دخمه ها قوه بینایی را از آنان سلب نموده است. حمام آن ها رود کارون و لباسشان گونی های پاره پاره است... در آغاجاری حتی یک حمام هم نیست. غارت گران نفت جنوب حتی احساسات مذهبی و ناموسی وخانواده کارگران را در نظر نگرفته و حاضر نشده اند دیواری دور کلبه های مقوایی آنان بکشند تا لااقل زنان و دختران عریان کارگران از انظارغیر، محفوظ بماند و بتوانند در کلبه خود خواب راحتی نمایند.

    این تضییقات این چپاول ها و این جنایت هاست که وادار می کند ده ها هزار کارگر به خشم آیند."

    رفیق جودت در دفاعیه جمعی نتیجه می گیرد:

    "ملت ایران درباره امتیاز نفت جنوب قضاوت خود را کرده و تجدید امتیاز را خائنانه و غاصبانه و استقلال شکنانه دانسته است. ملت، هرگز این قرارداد را به رسمیت نشناخته و نخواهد شناخت."

    "ما متهمیم زیرا که شرکت نفت را به خوبی شناخته به ملت ایران به خوبی شناسانده و برضد منافع استعماری آن با کمال شدت مبارزه کرده ایم. ما به این اتهامات افتخار
می کنیم."[2]

    رهبران حزب توده ایران ضمن تاکید روی اعمال استعماری بسیار طولانی انگلیس در ایران امپریالیسم تازه نفس آمریکا را هم افشا می کردند. در همین دادگاه بود که چند شخصیت برجسته اجتماعی از جمله دکتر سیدعلی شایگان از یاران نزدیک مصدق و مجاهدین برجسته جنبش ملی شدن نفت از حزب توده ایران و رهبران آن دفاع کردند.

    بعد از حزب توده ایران باید از نیروی مقاومت عناصر ملی به رهبری دکتر مصدق نام برد. این عناصر در آن روزها قدرتی نداشتند ولی همین قدر که عرض وجودی می کردند از نیروی بالقوه ای که در برابر رژیم جان می گرفت خبر می دادند. مصدق آن روزها وکیل مجلس نبود، حزب و سازمانی هم نداشت ولی از بیرون نمایندگان مجلس پانزدهم را به پایداری دعوت می کرد و می کوشید جلو تصویب لایحه الحاقی را بگیرد و موضوع نفت را به مجالس بعدی بکشاند.

روحانیون هودار آیت الله کاشانی هم از نیروهای مقاومت بودند. پس از 15 بهمن، دولت، آیت الله کاشانی و چندتن از یارانش را دستگیر و تبعید کرد. گفته می شد که در این امر خلاف قانون و انسانیت به ویژه سرلشکر رزم آرا که رئیس ستاد ارتش بود دست دارد. ایراد فشار به کاشانی تاثیر بسیار شدیدی در میان بازاریان داشت.

    آخرین ولی جنجالی ترین نیروی مقاومت که در برابر دیکتاتوری پس از 15 بهمن ایستاد جناح بقایی، حایری زاده، مکی ـ سه تن از وکلای مجلس پانزدهم بود. اینان از اعضای حزب دموکرات قوام السلطنه بودند و با کمک مستقیم قوام از صندوق بیرون آمدند و به مجلس راه یافتند. در دو ساله گذشته نیز فعالیتی از آنان به چشم نمی خورد. اما پس از توطئه 15 بهمن اینان وارد میدان شدند و دولت را استیضاح کردند، در برابر لایحه الحاقی مقاومت کردند و درجلوگیری از تصویب آن نقشی ایفا نمودند.

    اگر همه این نیروهای مقاومت با هم متحد می شدند، در این صورت می شد دیکتاتوری را به طور کامل شکست داد و توطئه های انحصارات امپریالیستی نفت را خنثی کرد و حقوق ایران را از نفت به طور کامل استیفا نمود. ولی متاسفانه چنین اتحادی به وجود نیامد و از تجربه جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری و جبهه واحد ضد شرکت نفت که در آستانه 15 بهمن عملا" تشکیل شده بود بهره گیری نشد.

    از میان مجموعه علل و عواملی که اتحاد نیروها را دشوار می کرد باید سه علت را به ویژه ذکر کرد:

 

اول این که : اعلام انحلال و غیرقانونی کردن حزب توده ایران بهانه ای می داد به دست عوامل سازش کار که اتحاد با این حزب را غیرعملی و خطرناک قلمداد کنند.

دوم این که: ضربت 15 بهمن و آغاز فعالیت پنهانی سبب شد که عناصری از سکتاریسم در مشی حزب توده ایران راه یابد.

سوم و مهم تر این که: عوامل خرابکار وابسته به امپریالیسم آمریکا از همان زمان با شدت تمام دشمنی با حزب توده ایران را به مثابه یکی از شعارهای اصلی خود اعلام کرده و عملا" روی نقاط افتراق تکیه می کردند. آن ها می کوشیدند چنین وانمود کنند که همکاری با حزب توده ایران مانع موفقیت است و دشمنی با این حزب عامل موفقیت!! این محافل چنین استدلال می کردند که موفقیت مردم موکول به کمک امپریالیسم آمریکا است و برای جلب کمک امپریالیسم آمریکا باید خصلت ضد کمونیستی داشت.

    برای روشن شدن موضوع اظهارات دکتر بقایی را در مجلس پانزدهم، پس از 15 بهمن در زیر می آوریم. می توان گفت که این اظهارات برنامه کار این جناح در طول سال های بعد است.

    درباره حزب توده ایران عقیده بقایی این است:

 

    "در اثر حوادث بعد از 15 بهمن که به حمدالله و به کوری چشم دشمنان ایران و به کوری چشم آن کسانی که می خواستند ایران بی سرپرست و بی پدر شود،  به خیر و خوشی خاتمه پیدا کرد و خداوند پادشاه محبوب ما را حفظ فرمود، بعد از آن سانحه شوم یک جریانی در این مملکت پیش آمد که می بایستی پیش آمد هم بکند، حزب توده ایران غیرقانونی اعلام شد و می بایستی هم بشود. بروید جناب آقای ساعد حضور اعلیحضرت همایونی شرفیاب شوید و بپرسید که من در چند وقت قبل از این (ایشان تاریخش را معین خواهند کرد) این نظریه را به ایشان دادم."[3]

    بقایی ضمن این که روی ضرورت غیر قانونی کردن حزب توده ایران تاکید می کند و حتی از کشتن توده ای ها سخن می گوید انشعابیون از حزب توده ایران را مورد حمایت قرار می دهد و می گوید:

    "این ها جزء مبارزین با حزب توده بوده اند... آقایان برای خدا! دستور دهید همه توده ای ها را بکشند ولی هرکس حق گفت نگویید توده ای است."[4]

درباره نفت عقیده بقایی این است:

 

    "دولت باید به این مرافعه 12 یا 16 شلینگ تجدید قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس را براساس شالوده قراردادهای دنیا پسندی که شرکت های جدید در خاورمیانه تنظیم کرده اند خواهان بشود. مثلا" دولت باید خواستار شود که این شرکت براساس 51 و 49 سهم قرار  گیرد."[5]

    راه رسیدن به این هدف به نظر بقایی تکیه بر امپریالیسم آمریکا است. او می گوید:

    "دولت ایران می تواند با تدبیر لازم سهام دار عمده شود. ولی شرطش این است که از وضعیت فعلی دنیا استفاده کنیم."[6]

    منظور بقایی از "وضعیت فعلی دنیا" که استفاده از آن را حلال مشکلات می داند، گسترش سلطه امپریالیسم آمریکا در سال های پس از جنگ دوم جهانی و به ویژه گسترش آن در خاور میانه است.

    در این سال ها امپریالیسم آمریکا مواضع امپریالیسم ضعیف شده انگلیس را یکی پس از دیگری اشغال می کرد. ترومن رئیس جمهور آمریکا سیاست خاورمیانه ای خود را برمبنای جانشینی به جای انگلیس قرارداده بود.[7]

    بقایی رو به نمایندگان هیات حاکمه ایران تصریح می کند:

 

    "آقایان، ترک ها را بروید تاریخشان را ببینید. مگر آن ها چه کار کردند؟ این ها همان ترک هایی هستند که تا چند سال پیش خودتان می دانید چه طور بودند اما حالا دارند اینقدر استفاده می کنند. آخر بروید این ها را یک قدری مراجعه کنید. در این دایره کوتاه فکری نمانید."[8]

 بنابراین توصیه، هیات حاکمه ایران نیز مانند هیات حاکمه ترکیه می بایست به امپریالیسم آمریکا روی آورد. از "کمک" آن برای حل مساله نفت در چارچوب قراردادهای "دنیا پسند" خلیج فارس استفاده کند.

    جهت اصلی حمله بقایی متوجه سرلشکر رزم آرا بود و می کوشید حساب شاه را تا حد مقدور ازدیگران جدا کند و این امید را در دل سلطنت طلبان به وجود آورد و تقویت کند که پایه های سلطنت تنها با کمک آمریکا استوار خواهد شد. بقایی در عین حال از آیت الله کاشانی تجلیل فراوان می کرد و می کوشید که هواداران او را هم جلب کند.

    به این ترتیب محافل آمریکایی از زبان بقایی استراتژی معینی را اعلام می کردند که عبارت بود از طرد حزب توده ایران و جناح چپ جنبش، گردآوری همه نیروهای دیگر و از جمله دربار پهلوی زیر پرچم آمریکا و از این طریق تامین یک قرارداد "دنیا پسند" از نوع 50 - 50 که همان وقت عربستان سعودی با آمریکا منعقد کرده بود.[9]

    بقایی در ارائه این استراتژی تنها نبود. طیف وسیعی از روشنفکران بورژوا با این استراتژی موافق بودند و آن را بدون احساس شرم تبلیغ می کردند. پس از پایان مدت مجلس پانزدهم (مرداد 1328) بقایی روزنامه "شاهد" را به راه انداخت و دکتر حسین فاطمی نیز که همان وقت از اروپا برگشته بود روزنامه "باختر امروز" را منتشر کرد. هر دوی این روزنامه ها مدافع صریح همکاری با امپریالیسم آمریکا، تقویت پایه های سلطنت و از این راه افزایش درآمد ایران و "بهبود زندگی مردم" بودند.

    زنده یاد دکتر حسین فاطمی که در جریان نبرد صادقانه ضد امپریالیستی برخی از مواضع خود را تغییر داد و تکامل بخشید، در آن روزها معتقد بود:

    "اگر اتازونی با قدرت بزرگ صنعتی و نظامی که دارد بتواند مقام شایسته ای را به دست آورد و تمام نیروی خویش را صرف مبارزه با دیکتاتوری سرخ و سیاه کند {!!}. مسلم است افکارعمومی جهان تشنه عدالت و آزادی را به خود جلب خواهد کرد."[10]

    فاطمی در جریان نبرد مردم ایران علیه شرکت انگلیسی نفت چشم امید به آمریکا داشت و می نوشت:

    "از آن سوی اقیانوس اطلس، از کنار مجسمه آزادی و از وطن " ژرژ واشنگتن " این روزها پیام محبت به گوش ما می رسد.

    اتازونی آمریکا که با کمک های مادی و معنوی گران قیمت خودش بسیاری ازملت های جهان را از مرگ و فنا نجات داده و اروپای ویران و گرسنه را از آغوش کمونیسم بیرون کشیده، امروزمی رود که مسئولیت به مراتب سنگین تری راقبول کند...

    آمریکا باید در دهانه آتش فشان ما را یاری کند... ما این کمک آمریکا را جز با احساسات بشردوستی و عواطف عالیه انسانی به چیز دیگری تعبیر نمی کنیم."[11]

    "باختر امروز" از آن که در کمک به آمریکا به ایران تاخیری حاصل شده نگران است ولی اظهار امید می کند که "گزارش ژنرال کوئیک فرستاده مخصوص ترومن" زودتر برسد و "مجلس سنا وکمیته مشترک مجلس آمریکا پس از مطالعه گزارش های جدیدی که از روابط ایران و شوروی به واشنگتن می رسد تصمیمات جدیدی برا ی کمک به ایران اتخاذ کنند."

    روزنامه "شاهد" نظر"باخترامروز" را درباره علت تاخیر در کمک نظامی آمریکا تکمیل می کند و می گوید ریشه اصلی تردید آمریکا در کمک به ایران به جای دیگر است. ایران اگر کمک می خواهد باید بی طرفی را کنار بگذارد و به بلوک آمریکا بپیوندد.

    "همان طوری که من چندیدن دفعه در مجلس تذکر داده ام با اذعان به این که در دنیای امروز بی طرفی ممکن نیست نمی بایستی موقعیت سیاسی خود را مفت از دست بدهیم."[12]

    بقایی بهانه هایی را که آمریکایی ها برا ی تاخیر در "کمک" می آورند و درواقع شرایط اسارت باری را که مطرح می کنند برمی شمارد و می گوید همه را باید پذیرفت. با وضع کنونی، آمریکا حق دارد که "کمک نمی کند."

    "تا چشم ما کور شود {!!} بهانه هایی که آمریکا می آورد منطقی است {!!} ما چه بدی از آمریکا دیده ایم.[13]

    بقایی می گوید آمریکایی ها باید بدانند که "کمکی" که به ایران می کنند  پول خون جوانان ماست ما در صف اول مبارزه با کمونیسم قرار داریم. بقایی درپاسخ اعتراض مردم به این حرف جنایت بار می گوید:

    " اگر ما موقعیت ایران را با دانمارک و ترکیه مقایسه کرده ایم ازجهت آن است که وجه مشترک ما هرسه کشور قرارگرفتن درپشت دیوار آهنین می باشد....

      اگر صحبت خون بهای جوانان ایران در میان آمد و بعضی دوستان غیور و زود رنج ما را متاثر کرد از بابت این است که ما اولین سنگر مبارزات کمونیست وغیر کمونیست هستیم."[14]

    "... بزرگ ترین ضربت جنگ بر پیکر فرسوده این مملکت وارد خواهد شد ما در خط مقدم آتش خواهیم بود... لذا باید از هم اکنون جبران آن خسارات را مطالبه کنیم. پس از وارد آمدن خسارت کسی جبران نخواهد کرد."[15]

    ملاحظه می کنید که در گرما گرم نبرد مردم ایران علیه شرکت نفت انگلیس برای امثال دکتر بقایی مساله مبارزه با امپریالیسم و دفاع از حقوق ملی مطرح نیست. مساله مبارزه کمونیسم با غیر کمونیسم مطرح است که در آن جا هم به نظر بقایی جای مردم ایران در کنار امپریالیسم آمریکا قرار دارد و هم اکنون باید "خون بهای جوانان" ایران را که قطعا" در جنگ به خاطر آمریکا کشته خواهند شد ازآمریکا گرفت و گرنه فردا دیر است. 

    وقتی رکن اصلی اسیاست خارجی گروهی تلاش برای "علاقه مند کردن" امپریالیسم آمریکا به ایران و جلب "کمک" آن به بهای خون جوانان باشد، طبعا" سیاست داخی آن نیز متناسب با این برداشت خواهد بود.

    روش امپریالیسم آمریکا همواره غارت گرانه و ضد مردمی بود و این روش به ویژه پس از جنگ جهانی دوم زیر بهانه "مقابله با کمونیسم" ، "جلوگیری از دیکتاتوری سرخ" اعمال می شد.

    درهر نقطه دنیا که توده مردم برای تامین حقوق خویش به پا می خواستند امپریالیسم آمریکا حق مسلم خود می دانست که دخالت کند. در چین، ویتنام، کره، اروپا و خاورمیانه همه و همه جا امپریالیسم آمریکا همواره حاضر بود. جنگ کره که آمریکا در خرداد 1329  آغاز کرد هیستری ضد کمونیستی را به اوج خود رسانید.

    امروز سیمای این درنده خونخوار شناخته شده است. به علاوه شاخش شکسته و به نسبت آن روزها محتاط تر عمل می کند. ولی آن روزها کم تر شناخته بود و چنان که گفتیم بخش قابل ملاحظه ای از محافل بورژوایی ایران و کشورهایی نظیر آن رهبری و دخالت آمریکا را صریحا" می پذیرفتند. مثلا" "باختر امروز" در قبال پذیرش "کمک" آمریکا آمادگی خود را برای واگذاری امنیت داخلی ایران به امپریالیسم آمریکا اعلام می کرد و از آن ابراز خرسندی می نمود:

    "نطق ترومن و سایر زمامداران آمریکا راجع به لزوم کمک به ایران انعکاس زیادی در اوضاع سیاسی ایران داشت. به خصوص اشاره زمامداران آمریکا به کمک نظامی به ایران و ذکر این که این کمک باید صرف تقویت ژاندارمری ایران، که مامور حفظ امنیت داخلی است، بشود در تهران با توجه مخصوص تلقی گردید ... محافل آمریکایی با توجه خاصی ناظر تحولات جدیدی که در مورد نفت ایران رخ می دهد، هستند."[16]

    تقویت ژاندارمری توسط آمریکائیان که این همه مورد توجه "باختر امروز" است همان چیزی است که پای شوراتسکف ها را به ایران باز کرد و پایه کودتای 28 مرداد قرار گرفت و مردم ما 25 سال زیر آوار آن ماندند و چهره وحشتناک "امنیت داخلی" را در وجود ساواک مشاهده کردند.

    شادروان فاطمی هم مانند بقایی آن روزها گمان می کرد که تناقضی میان سلطنت و تکامل ملی ایران و مبارزه برای حقوق اجتماعی وجود ندارد. او هم به نوبه خویش می کوشید تا نظر مساعد شاه را نسبت به خود جلب کند. به عنوان نمونه می توان جمله هایی از "باختر امروز" را که درماه های دشوار پس از 15 بهمن زمانی که دیکتاتوری خشن دربار همه آزادای ها و حقوق انسانی مردم ایران را لگد مال می کرد و با شرکت نفت انگلیس مشغول معامله بود آورد.

    باختر امروز می نوشت:

    "امروز نهمین سال سلطنت اعلیحضرت محمدرضا شاه پادشاه جوان رئوف و دموکرات ایران آغاز می شود. شاه جوان در یک موقع حساس و مشکل زمام امور کشور را به دست گرفت و اگر ثبات قدم و مقاومت و بیداری شبانه روزی او نبود طوفان حوادث، تاریخ و ملیت و استقلال وطن ما را بر هم می پیچید ... عشق زایدالوصف او بود که ایران را از غائله آذربایجان، سخت ترین مهلکه های ایران نجات داد."[17]

    خواهیم دید که این جمله ها تصادفی و یا احتمالا" تشریفاتی نیست. بیانگر استراتژی نادرست یاد شده است که سرانجام نهضت ملی ایران را به شکست کشانید، اگر چه خود فاطمی از آن استراتژی فاصله گرفته بود.

      نیروی مقاومت مردم ایران در برابر هجوم دیکتاتوری ارتجاعی شاه و امپریالیسم انگلیس و امپریالیسم آمریکا در صحنه بین المللی تنها و تنها ازجانب اتحاد شوروی و جنبش جهانی  کمونیستی حمایت می شد. حتی یک صدای کوچک همدردی به سوی مردم ایران از جای دیگر نبود. آمریکای جهان خوار که درآن روزها از سوی بخشی از نیروهای ملی با چنان حرارتی تجلیل می شد، با استفاده از جو مسموم پس از 15 بهمن به سرعت مواضع خود را در ایران تحکیم می کرد. مستشاران نظامی آمریکا در ارتش کشور ما را به پایگاه جنگی خود بدل می کردند،  کارشناسان آمریکایی و هواداران آن ها اقتصاد ملی ما را فلج می کردند تا محتاج وام آمریکایی باشیم، عالی ترین مقامات دولتی آمریکا شاه و رژیم قلدر او را می ستودند، درست در ششم فروردین ماه 1328 برنامه صدای آمریکا به زبان فارسی با تشریفات و با تمجید فراوان افتتاح شد. سفیر ایران در آمریکا در این مراسم شرکت کرده و ... و همین صدای جغد چه نقش شومی که در کشور ما ایفا نکرد.

     و اما همین زمان مطبوعات و رادیوهای شوروی از مردم ایران که دیکتاتوری شاه صدای آن ها را خفه می کرد، صریحا" به دفاع پرداختند و بلندگوی نیروی مقاومت مردم ایران علیه رژیم دیکتاتوری وابسته شدند. "پراودا" حتی درباره مجلس موسسان هم اظهار نظر می کرد و می نوشت:

    "درایران می خواهند مجلس موسسان تشکیل دهند و باقی آزادی و مشروطیت را از بین ببرند. این مجلس موسسان در محیط وحشت تشکیل می شود تا دیکتاتوری نظامی سلطنتی در ایران برقرار سازد."[18]

    شدت حملات افشاگرانه مطبوعات و رادیوهای شوروی به رژیم ارتجاعی ایران و حمایت آن ها از مبارزات ترقی خواهانه مردم ایران به حدی بود که دولت ایران از ترس به آمریکا شکایت کرد! بدین صورت که تذکاریه ای به دولت شوروی داد و رونوشت آن را برای وزیر خارجه آمریکا فرستاد.

متن تذکاریه چنین است:

    "مدتی است که رادیوها و روزنامه های شوروی اخبارخلاف واقع علیه ایران انتشار می دهند. این انتشارات به سه قسمت تقسیم می شود و هر سه قسمت مورد اعتراض و گله ایران است.

    یکی این که می گویند ایران تحت نفوذ و سلطه آمریکا قرار گرفته و مستشاران آمریکایی قصد دارند ایران را به صورت پایگاه نظامی علیه اتحاد جماهیر شوروی درآورند. دولت ایران این شایعه را قویا" تکذیب می کند و خاطرنشان می سازد که افسران آمریکایی فقط مشاورین فنی {!!} هستند.

    دوم این که، خدمتگزاران دولت ایران را با الفاظ زشت متهم می کنند که عمال بیگانه بوده و یا به نفع بیگانه کار می کنند. دولت ایران این گونه تبلیغات را یک عمل غیر دوستانه تلقی می کند...

    سوم این که، عملیات دولت ایران را نسبت به احزاب سیاسی که اخیرا" به علت دسیسه و توطئه برضد حکومت ملی محکوم به انحلال شده اند انتقاد می کنند. این مطلب نیز برخلاف انتظار بوده مداخله در امور داخلی ایران تلقی می [19]

 

 

 ـ نقل از متن کامل دفاعیه رهبران حزب توده ایران در دادگاه {یکی از رفقای حزبی این دفاعیه را 30 سال در سخت ترین شرایط در آرشیو خصوصی خود حفظ کرده است}[1]

 ـ همان جا[2]

 ـ استیضاح مکی، بقایی، حائری زاده در مجلس پانزدهم، به صورت جزوه جداگانه چاپ شده (تاریخ چاپ ندارد) ص 64[3]

 ـ همان جا.[4]

 ـ سخنرانی بقایی درمجلس شورای ملی، 4 تیرماه 1328، روزنامه رسمی کشور، 15 تیرماه 1328 ـ تکیه از ما است.[5]

 ـ همان جا.[6]

 ـ ترومن رئیس جمهوروقت آمریکا در 12 مارس 1947 (اسفند ماه 1325) پیامی به کنگره آن کشور فرستاد و اعلام کرد که انگلستان دیگر قادر به "کمک" به یونان و ترکیه نیست و آمریکا باید عهده دار این "کمک" شود. همین پیام که به معنای اعلام یورش وسیع امپریالیسم آمریکا در خاورمیانه بود "دکتری ترومن" نامیده شد. و سال های یکی از ارکان اصل سیاست خارجی آمریکا محسوب می گردید.[7]

 ـ همان سخنرانی یاد شده بقایی، روزنامه رسمی کشور، 15 تیرماه 1328[8]

 ـ کارشناسان اوپک بعدها نشان دادند که در این به اصطلاح تقسیم 50-50 عملا" فقط 6% درآمد نفت به کشور صاحب نفت می رسد و 94% دیگر سهم انحصارات امپریالیستی و دولت های امپریالیستی است.

[9]

 ـ باختر امروز، سال اول، شماره 4، 13 تیرماه 1328.[10]

 ـ باختر، به جای باختر امروز، 10 مرداد ماه 1328، تکیه از ما است.[11]

 ـ شاهد، 27 شهریور ماه 1328 ، تکیه از ما است.[12]

 ـ همان جا.[13]

 ـ . شاهد، 31 شهریور ماه 1328[14]

 ـ شاهد، 7 مهرماه 1328[15]

 ـ باختر، به جای باختر امروز، 18 مرداد ماه 1328 تکیه از ما است.[16]

 ـ باختر به جای باختر امروز، 26 شهریور ماه 1328[17]

 ـ روزنامه کیهان، 15 اسفند ماه 1327[18]

 ـ روزنامه کیهان، 24 اسفند ماه 1327 [19]

   


 

 

2. انتخابات مجلس شانزدهم، تشکیل جبهه ملی ایران

 

    در چنین جوی انتخابات مجلس شانزدهم به گره تضادها بدل شد. امپریالیست های انگلیسی که به هیچ وجه قصد عقب نشینی نداشتند می خواستند به هر شکلی شده اکثریت قاطع مجلس شانزدهم را به دست داشته باشند تا لایحه الحاقی را به تصویب رسانند. متقابلا" مخالفین قرارداد الحاقی و اصولا" مخالفین دیکتاتوری پس از 15 بهمن می کوشیدند انتخابات مجلس شانزدهم را به پیکار گسترده سیاسی ضددیکتاتوری بدل کنند و برای خود جایی در مجلس تامین نمایند. امپریالیسم آمریکا بنا به حساب های ویژه خویش از این جناح حمایت می کرد و عمال آن خود را در این صف قرار می دادند.

    انتخابات از مردادماه 1328 آغاز شد و تا اردیبهشت ماه 1329 مدت هشت ماه به طول انجامید. انتخابات شهرستان ها دشواری خاصی نداشت. در همان تابستان به سود ارتجاع و شرکت سابق نفت پایان یافت. اما مخالفین رژیم همه نیروی خود را در تهران متمرکز کرده به پایداری برخاستند.

    رهبری پایداری را دکتر محمد مصدق برعهده گرفت و زمانی که آزادی انتخابات از طرف دربار به طور کامل پایمال می شد به عنوان اعتراض به جریان انتخابات احزاب سیاسی، علمای اعلام، رجال مبرز، تجار و اصناف را به تحصن در دربار دعوت کرد (22 مهرماه 1328). هژبر وزیر دربار بود و نسبت به متحصنین مجبور به خروج از دربار شده و در نشستی که اول آبان ماه 1328 در منزل دکتر مصدق تشکیل دادند تاسیس جبهه ملی ایران را اعلام کردند. هدف های جبهه ملی تامین آزادی مطبوعات، اصلاح قانون انتخابات و اصلاح قانون حکومت نظامی تعیین شده بود که هر سه شعار مربوط به تامین دموکراسی بود. این جبهه با آن که ملی نامیده می شد در مورد مبارزه با امپریالیسم و مساله حاد نفت برنامه و هدفی اعلام نمی کرد ولی از ترکیب موسسین آن گرایش آشکار به امپریالیسم آمریکا به چشم می خورد[1]. جمله هایی که در صفحات پیش از "شاهد" و "باختر امروز" آوردیم درست در آستانه تشکیل جبهه ملی ایران نوشته و منتشر شده و جوی را که در آن زمان در مرکز این سازمان مسلط بوده نشان می  دهد. ولی به هر صورت این سازمان در آن زمان همه نیروهای مقاومت را که در صفحات پیش یاد کردیم فرا می گرفت به جز حزب توده ایران. شرکت مستقیم و رسمی حزب در این جبهه مقدر نبود. غیرقانونی شدن حزب این راه را می بست. اما شاید می شد علی رغم جناح خرابکار جبهه ملی نوع همکاری با این جبهه را تامین کرد. ما به این موضوع توجه نکردیم.

    جبهه ملی از فرصت انتخابات برای تبلیغ افکار خود و تهییج مردم به خوبی استفاده کرد و با تاکید بر روی تشدید تضاد خلق با امپریالیسم مسلط انگلستان توانست به خصوص بازار و پیشه وران و قشرهای متوسط تهران را به حرکت آورد و به پای صندوق های رای بکشاند. اما دولت صندوق ها را عوض کرد که بر اثر آن موجی از اعتراض برخاست. جوانان مذهبی و طلاب علوم دینی نیز در این اعتراض شرکت کردند و سرانجام 13 آبان ماه 1328 عبدالحسین هژیر وزیر دربار به دست سازمان فدائیان اسلام کشته شد و ادامه  انتخابات به آن صورت نامقدور گشت. محافل آمریکایی از فرصت استفاده کرده و شاه را تشویق نمودند سرلشکر زاهدی را ـ که از همان وقت از جاسوسان سرشناس آمریکا بود به ریاست شهربانی تهران برگمارد انتخابات تهران ابطال و تجدید شد. زاهدی به نفع کاندیداهای جبهه ملی از تعویض صندوق ها جلوگیری کرد. چندتن از آنان و از جمله مصدق، شایگان، نریمان، بقایی و مکی به مجلس رفتند.

    متاسفانه حزب توده ایران انتخابات مجلس شانزدهم را هم مانند انتخابات مجلس پانزدهم تحریم کرد. ما در آن زمان نسبت به استفاده از تریبون مجلس و مخالفت با انتخابات فرمایشی روش چپ روانه ای داشتیم.

 

    روزنامه مردم که انتشار منظم مخفی آن از دهم مهرماه 1328 آغاز شد در سومین شماره اش نوشت:

    "تنها به وسیله تحریم انتخابات می توان شدت خشم و اعتراض ملت را نسبت به عوام فریبی های هیات حاکمه ایران نمایش داد[2]."

    "ملت ایران به این صندوق ها امیدوار نیست... مبارزه ملت ما برای درهم شکستن این صندوق ها است. باید بساط انتخابات فرمایشی را برای همیشه برچید[3]".

    نادرستی این نظریات در شرایط آن روز ایران روشن است. از طریق شرکت در انتخابات بهتر می شد مردم را تجهیز کرد و به انتخابات فرمایش ضربه زد و احتمالا" تریبونی علیه هیات حاکمه و به سود مردم تسخیر نمود و علی رغم نفاق افکنان گامی به سوی اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی برداشت. در حالی که تحریم انتخابات فاصله ما را از سایر نیروهای پایداری که در جبهه ملی متشکل می شدند بیشتر کرد.

 

3. نفت در دوره فترت پس از مجلس پانزدهم

    چنان که گفتیم انتخابات مجلس شانزدهم قریب هشت ماه طول کشید و فاصله تعطیل مجلس پانزدهم تا افتتاح مجلس شانزدهم حدود 9 ماه شد. این مدت فرصت مناسبی برای محافل امپریالیستی بود که پشت پرده و دور از چشم مردم مشغول بند و بست باشند.

    در این فاصله وضع دولت ساعد بسیار دشوار بود. این دولت که به خدمت شرکت نفت انگلیس کمر بسته بود و احساس می کرد که در مجلس آینده نمی تواند همان لایحه الحاقی را بدون تغییر به تصویب برساند، "مصلحت" امپریالیسم انگلیس را در این می دید که گذشت هایی بکند تا دولت به استناد آن بتواند از لایحه دفاع کند.

    از سوی دیگر در این فاصله بی فایده بودن لایحه الحاقی کاملا" به ثبوت رسیده بود به طوری که مقامات حاکم نیز که تا دیروز مدافع قرارداد بودند امروز خود را مغیون احساس می کردند زیرا در عمل با کاهش ارزش لیره سهم ایران از درآمد نفت حتی کم تر از گذشته می شد. درعین حال رشد آگاهی عمومی مردم براثر فعالیت افشاگرانه حزب توده ایران و سایر نیروهای مقاومت سبب شده بود که آنان نسبت به دولت سخت گیر باشند و از حقوق خود دفاع کنند. لازم بود دولت چیزی در صندوق داشته باشد تا بتواند لااقل فئودال ها و بخشی از سرمایه داران را راضی نگاه دارد و مردم را به نوعی قانع کند.   

    به این دلیل بود که شاه اواخر تابستان 1328 ساعد را شخصا" به انگستان فرستاد که با وزیر خارجه و وزیر دارایی انگلیس ملاقات کند[4]  و ترتیبی بدهد که شاید درآمد ایران را کمی افزایش دهند. اما مقامات انگلیسی توجهی به این استغاثه ها نکردند.

    ساعد در یکی از گرارش هایش به شاه می نویسد:

    "با وزیر خارجه انگلیس دوستانه مذاکره نمودم ... وضع عمومی کشور، خشکسالی و... را تشریح کردم... گفتم امید این بود که از عواید نفت تا درجه ای وضع را اصلاح نماییم. ترتیباتی با شرکت دادیم ولی تنزل نرخ لیره از قیمت واقعی آن کاست...   

      در جواب با لحن دوستانه ای اهمیت ایران را در سیاست انگلیس اظهار کرده و وعده نمود دقیقا" موضوع را مطالعه کند...

      وزیر دارایی را ملاقات کردم... بسیار دوستانه و گرم بود. تمام مسایل را آزادانه حالی کردم... گفتم این موضوع وضعیت دولت را در مقابل مجلس شورا مشکل و حملات مخالفین را شدید تر خواهد کرد.    

      جواب داد خیلی متاسفم {!!} ولی موضوع از قوه شرکت خارج است[5]..."  

وزیر دارایی ایران از نماینده شرکت در تهران تمنا کرد که از شرکت خواهش کند بلکه راه گریزی به او بدهند. نماینده شرکت تلگراف زیر را از قول وزیر دارایی ایران به لندن مخابره کرد:    

      "... از لحاظ تسهیل تصویب این لایحه در مجلس این طور صلاح می داند که محرمانه با شرکت مذاکراتی در لندن بشود و یک امتیازات بیشتری بدون این که معلوم باشد از چه قبیل است داده شود تا تصویب لایحه آسان تر شود[6]."

    جواب شرکت برای ابلاغ به دولت ایران چنین است:

    "... شرکت حداکثر گذشت را کرده و دیگر موجبی برای گذشت نمی بیند[7]."

    وقتی این جواب ها رسید دربار و دولت ساعد تصمیم گرفتند " فعلا" اقدامی به عمل نیاید تا افتتاح مجلس.[8] " عدم رضایت تصمیم گیرندگان آشکار است.

    برخی از هواداران سیاست انگلیس مقاومت آن روز روسای شرکت و مقامات دولتی انگلیس را مورد انتقاد قرار داده و آن را دلیلی برکوته نظری دانسته اند. در این که این مقامات نتوانستند نیروی واقعی خود را به درستی بسنجند تردیدی نیست. اما نباید فراموش کرد که ضعیف ترین نقطه امپریالیسم انگلیس در آن روزها عدم توازن پرداخت های خارجی بود و آنان می کوشیدند به هر وسیله ای شده درآمد نفت ایران را تمام و کمال برای خود حفظ کنند.

    در این موقع امپریالیست های آمریکا محیط را از هر نظری برای خود مساعد یافتند. مک گی معاون وزیرخارجه آمریکا و از خادمین بنام کمپانی های نفتی آمریکا روز 13 آبان ماه روز مرگ هژیر وارد تهران شد و با شاه ملاقات کرد و چند روز بعد سفر طولانی شاه به آمریکا آغاز شد که تا دوازدهم دی ماه سال 1328 ادامه یافت. در جریان این سفر طولانی امپریالیست های آمریکایی کوشیدند تا شاه را به سوی خود جلب کنند. آنان در ظاهر خود را هوادار جبهه ملی نشان می دادند ولی در واقع امر حساب می کردند که تکیه گاه اصلی آن ها باید دربار سلطنتی باشد و جنبش ملی و ضد امپریالیستی مردم ایران ـ حتی زیر رهبری جبهه ملی ایران هم باشد ـ رشد نکند.

    درباره سفرشاه به آمریکا و آغاز دخالت فعال آمریکا در مساله نفت تنها سازمانی که عکس العمل نشان داد حزب توده ایران بود. در آن زمان نخستین شبنامه های حزب برای افشای شاه و امپریالیسم آمریکا به مقیاس وسیع پخش شد که خبر از آغاز فعالیت گسترده و سازمان یافته پنهانی می داد. جبهه ملی سفر شاه و آغاز دخالت آمریکا را به فال نیک گرفت و از آن استقبال کرد.

 

 ـ هیات موسس جبهه ملی 19 نفر بودند که عبارتند از: دکتر محمد مصدق، احمدملکی (مدیر روزنامه ستاره)، دکتر محمدحسن کاویانی، دکتر کریم سنجابی، مهندس غلامحسین زیرک زاده، عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام)، عمیدی نوری (مدیر روزنامه داد)، دکتر سید علی شایگان، شمس الدین امیرعلایی، محمود نریمان، ارسلان خلعت بری، آیت الله غروی، ابوالحسن حایری زاده، حسین ملکی، مظفربقایی، عبدالقدیرآزاد، جلال نایینی (مدیر روزنامه کشور)، دکتر حسین فاطمی، مشاراعظم (هنگام کودتای 28 مرداد از این گروه فقط 3 یا 4 نفر با مصدق بودند. بقیه یا کناررفتند و یا آشکارا علیه جنبش ملی ایران قیام کردند و به دشمن پیوستند).[1]

 ـ . نامه مردم، دوره چهارم چاپ محقق، شماره دوم، 24 مهرماه 1328.[2]

 ـ نامه مردم دوره چهارم، چاپ محقق شماره 15 آبان ماه 1328. {این جمله ها نشان می دهد که اتهام وارده به حزب ما از طرف گروهک های مائوئیستی در این باره که گویا حزب توده ایران "اپورتونیسم تاریخی" داشته، "پارلمانتاریست" بوده و غیره تا چه حدی نادرست و وارداتی است. حضرات همان چیزی را که رهبران پکن علیه برخی احزاب اروپایی گفته اند در ایران نیز تکرار می کنند، غافل از این که اصل اتهام حتی درباره آن احزاب اروپایی درست نیست تا چه رسد به کشور ما که در آن اشتباه حزب بیشتر چپ روانه است و نه به اصطلاح پارلمانتاریستی ازبیش از ده دوره انتخاباتی پس از سوم شهریور حزب ما فقط د رسه دوره انتخابات شرکت کرد}.[3]

 کتاب سیاه ، شامل مذاکرات کمیسیون مخصوص نفت به انضمام اسناد محرمانه از پرونده نفت، گردآورنده  حسین مکی، تهران 1330، ص 547

[4]

ـ همان جا ، صفحه 543[5]

 ـ همان جا، صفحه 547[6]

 ـ همان جا، صفحه 548.[7]

 ـ همان جا، صفحه 543 [8]

 


 

 

4. شبه کودتای رزم آرا

 

    شاه پس از بازگشت از آمریکا در موضع بسیار دشواری قرار داشت. به تصویب رسانیدن لایحه الحاقی را در مجلس آینده ممکن نمی دید و در عین حال برای حفظ سلطنت مطلقه و امتیازات آن تسلیم در برابر امپریالیسم انگلیس را ضرور می دانست. سفر آمریکا در او این فکر را تقویت کرده بود که شاید بتوان "کنسرسیومی" از امپریالیست ها به وجود آورد که دربار پهلوی تکیه گاه و خادم همه آنان باشد. اگر می شد تضاد دو نیروی امپریالیستی انگلیس و آمریکا را در وجود دربار پهلوی آشتی داد ـ چنان که رژیم پس از کودتای 28 مرداد کرد- وضع دربار تحکیم می شد.

    حل تضاد آمریکا و انگلیس در آن زمان عملا" نامقدور بود. امپریالیسم انگلیس با وجود نیاز شدید به امپریالیسم آمریکا و با وجود این که در برابر فشار این نیروی برتر الزاما" به صف دوم رانده می شد، در نقاط حساس و به ویژه در ایران با تمام قوا و با چنگ و دندان مقاومت می کرد و حاضر به عقب نشینی نبود.

    با این حال یکی از مهره های حساس سیاست آن روز ایران یعنی سپهبد رزم آرا آمادگی خود را برای رفع این مشکل و آشتی دادن آشتی ناپذیرها و ایجاد دولتی که مورد حمایت هر دو نیروی امپریالیستی باشد اعلام می کرد. رزم آرا مرد قدرت طلبی بود با آرزوهای دور برد. او از مدت ها پیش جای خود را در ارتش محکم کرده و پیوندهای سیاسی مستحکمی به وجود آورده بود. مهم ترین پیوند او با امپریالیسم انگلیس بود. حوادث بعدی نشان داد که رزم آرا، در لحظات قاطع فقط به سود امپریالیسم انگلیس و شرکت استعماری نفت انگلیس تصمیم می گیرد.

    ولی رزم آرا پیوندهای قابل ملاحظه ای نیز با محافل آمریکایی داشت. او توانسته بود نظر مساعد مستشاران نظامی آمریکا را در ارتش نسبت به خود جلب کند. بخشی از ماموران سفارت آمریکا نیز نسبت به او خوشبین بودند و از او حمایت می  کردند، به این امید که او نیز به نوبه خود همه مسایل و از جمله مساله نفت را با شرکت انحصارات آمریکایی حل کند.

    مورخ الدوله سپهر که از آشنایان نزدیک رزم آرا بود درباره شخصیت او و طریق نامزد شدنش به مقام نخست وزیری چنین می نویسد:

    "در مقام ریاست ستاد ارتش توانسته بود دل وابسته های نظامی غرب را به دست آورد. مخصوصا" با اتاشه نظامی آمریکا طرح دوستی بسیار صمیمانه انداخته بود... مقامات مهمه آمریکایی تقویت از رزم آرا را از وظایف لازمه خویش می شمردند. از جمله مستر دوهر دبیر سفارت کبرای آمریکا در تهران به مساعدت وی برای ارتقا به صدارت تصمیم اتخاذ کرد[1]!"

    این ادعا که گویا مستر دوهر (او دبیر سفارت نبود مشاور سیاسی و وابسته عشایری !! سفارت آمریکا بود) درباره صدارت رزم آرا تصمیم اتخاذ کرده دقیق نیست. چنان که گفتیم رزم آرا پیوندهای محکم تری با محافل انگلیسی داشت. آن ها بودند که او را پیش می کشیدند تا به دست او پایه های دیکتاتوری را تحکیم کرده مواضع شرکت سابق نفت را تثبیت کنند. ولی در این ادعا سهمی از حقیقت وجود دارد و آن این که بخشی از مقامات آمریکایی که وابسته عشایری سفارت، دوهر، نماینده آن ها بود امیدوار بودند به دست رزم آرا همان نوع حکومتی را برقرار کنند که در سال های پس از کودتا به دست زاهدی برقرار کردند. به این دلیل بود که آنان به روی کار آمدن رزم آرا کمک کردند و رزم آرا برای جلب نظر آنان از هیچ خوشخدمتی فروگذار نکرد. تا جایی که برای انتخاب وزیران به سفارت آمریکا مراجعه کرد و فهرست وزیران را از مستر دوهر گرفت. این مطلب همان وقت در محافل سیاسی شناخته شده بود[2].

    یکی از مسایل اصلی که آمریکائیان هنگام سفرشاه به آمریکا به او تاکید کرده بودند ضرورت انجام اصلاحات از بالا و گسترش سرمایه داری وابسته بود. این مطلب را شاه بارها در مصاحبه ها و نوشته هایش تکرار کرده است. رزم آرا از این حیث نیز خود را آماده نشان می داد و مدعی بود که می تواند اصلاحات لازم را به عمل آورد.

    با این بند و بست های پشت پرده رزم آرا گام به گام به سوی قدرت می خزید. پس از افتتاح مجلس شانزدهم ساعد استعفا کرد و علی منصور (منصورالسلطنه) نخست وزیر شد که مرد میدان چنان روزهای حساسی نبود. پشت سر او رزم آرا پیش می آمد. با آن که مصدق و یارانش کوشیدند منصور را مدت طولانی تری در مقام نخست وزیری حفظ کنند نتیجه نداد. پنجم تیرماه 1329 منصور استعفا داد و شاه با یک فرمان بدون کسب رای تمایل مجلس ، رزم آرا را به نخست وزیری گماشت ـ که نوعی کودتا بود.

 

الف – پیدایش زمینه جبهه وسیع مقامات در برابر رزم آرا

    رسیدن رزم آرا به نخست وزیری تغییر محسوسی در آرایش قوای سیاسی وارد کرد. در برابر نیروهای ملی و مترقی از هر سازمان و گروهی که بودند هدف مشترک، مبارزه با دیکتاتوری رزم آرا، قرارگرفت.

    حزب توده ایران، جبهه ملی، روحانیون زیر رهبری آیت الله کاشانی آشکارا در مقابل رزم آرا موضع گرفتند. زمینه واقعی برای وحدت نیروها فراهم آمد.

        حزب توده ایران از مدت ها پیش که رزم آرا به سوی قدرت می خزید خطر او را متذکر می شد و ضرورت مقابله متحد همه نیروها را با این خطر یادآوری می کرد. هنوز در خرداد ماه یعنی یک ماه پیش از اعلام رسمی نخست وزیری رزم آرا، کمیته مرکزی حزب توده ایران اعلامیه ای منتشر کرد و در آن مردم را به رستاخیز عمومی علیه دیکتاتوری سفارت انگلیس و رزم آرا دعوت نمود.

   دراعلامیه کمیته مرکزی حزب توده ایران گفته می شد:

 

    "سفارت انگلیس، شرکت نفت جنوب، انتلیجنت سرویس انگلیس در ایران عضو حساس مورد نظر خود را پیدا کرده است ... رزم آرا کاندید دیکتاتوری آینده است.

    زاهدی ها (در کابینه دکتر مصدق وزیر کشور بود) خیلی به ملت ایران و حزب توده ایران بد کرده اند، آقای دکتر مصدق حتی حاضر نشد درباره زندانیان توده ای که طبق دستور همین رزم آرا برای مرگ تدریجی به جنوب اعزام شده اند یک کلمه حرف بزند، بقایی در مجلس و خارج از مجلس خیلی به حزب توده ایران دشنام داده است. باشد! این ها به جای خود محفوظ! ولی ما وظیفه داریم حقایق را بازگو کنیم... ما دعوت می کنیم که تمام مردم علیه دیکتاتوری متحد شوند و در قدم اول و به عنوان حداقل عزل و محاکمه رزم آرا را بخواهند."

    این اعلامیه با شعارهای زیرین پایان می یافت:

-                                 همه قوای ملت باید برضد استعمار و دیکتاتوری تجهیز شوند.

-                                 زنده باد حزب توده ایران الهام دهنده ملت علیه دیکتاتوری[3]."

    در همین زمان (خرداد ماه 1329) آیت الله کاشانی که پس از توطئه  15 بهمن تبعید شده بود به کشور بازگشت (و این خود نشان می داد که پایه های دیکتاتوری رزم آرا از همان آغاز چندان استوار نبود) حزب توده ایران از ورود او ابراز خرسندی کرد و آمادگی خود را به اتحاد با نیروهایی که پیرامون آیت الله کاشانی حلقه زده اند اعلام داشت.

    "بسوی آینده" با اشاره به استقبال پرشوری که مردم از کاشانی کرده بودند نوشت:

    "در میان مستقبلین چه بسا مردم پاک دلی دیده می شوند که تنها به این امید که آقای کاشانی، آشتی ناپذیر در قبال دشمنان آزادی برپای خواهند ماند و از همگامی و همراهی با معاندین ملت سرباز خواهند زد و ایشان را مورد حمایت قرار می دهند.

    ما به این مردم احترام می گذاریم...

    امروز همه آزادی خواهان باید یک دل و یک جهت علیه دشمنان آزادی برخیزند و خدای نخواسته روزی نیاید که میان اضداد آشتی شود و "اتحاد مقدسی" به ضد مبارزین سرسخت و آشتی ناپذیر به وجود آید.

    ما از پایان یافتن دوران تبعید ناروای آقای کاشانی خرسند و شادیم...

    ما هماهنگ با آقای کاشانی و یارانشان تعقیب جدی آن کسانی را که به خلاف حق سبب آزار و ایذا و تبعید آقای کاشانی شدند و علیه آزادی و مشروطه توطئه چیدند و با دشمنان استقلال و حاکمیت ملی همداستانی کردند خواستاریم[4]."

    به این ترتیب حزب توده ایران با وجودی که به شدت تحت فشار بود، با وجودی که اکثریت رهبران با تجربه آن در این زمان اجبارا" در مهاجرت و یا در تبعید گاه های دور دست بودند، تصمیم صحیح موافق ضرورت زمان اتخاذ کرد. به هر دو نیروی اصلی پایداری ضد دیکتاتوری رزم آرا: جبهه ملی و آیت الله کاشانی پیشنهاد همکاری و اتحاد داد. اما این پیشنهاد پذیرفته نشد. بلکه برعکس کمی پس از آغاز نخست وزیری رزم آرا حملات بسیار تند رهبران جبهه ملی به اتحاد شوروی و حزب توده ایران آغاز شد که صف متحد خلق را شکست و دشواری های بزرگی در آینده جنبش ایجاد کرد. 

 

ب – تفرقه جانشین اتحاد

    علت این امر را باید در استراتژی جبهه ملی ایران جست که تامین هدف های خود را از طریق تشدید فعالیت ضد کمونیستی و حل همکاری امپریالیسم آمریکا ممکن می شمرد. زمانی که رزم آرا با کمک بخشی از مامورین سفارت آمریکا روی کار آمد رهبران جبهه ملی به جای این که عمق خطر را درک کنند، به جای این که متوجه ماهیت جنایت کار امپریالیسم آمریکا شوند- که در این مورد فقط گوشه ای از آن نمایان بود- به این فکر افتادند که به آمریکاییان بفهمانند که جبهه ملی بهتر از رزم آرا می تواند منافع آمریکا را در ایران حفظ کند. آن ها کوشیدند با عرضه خدمت، خود را به مثابه جانشین مناسب به سفارت آمریکا بقبولانند و برای این که به این هدف نایل آیند حاضر شدند در جلسات پنهانی با ماموران سفارت خانه های امپریالیستی و به ویژه، ماموران آمریکایی تماس بگیرند.

    احمد ملکی مدیر روزنامه "ستاره" و یکی از موسسین جبهه ملی ایران بعدها از این رابطه پنهانی پرده برداشت و در روزهای پس از 28 مرداد که جاسوسی برای آمریکا جزء افتخارات به حساب می آمد خاطرات خود را منتشر کرد و نوشت:

    "سیاست های انگلیس و آمریکا جبهه ملی را یک دسته افراطی چپ و متمایل به سیاست شمال می دانستند و چون طرز نگارش روزنامه های توده ای حقیقت را بر ما مکشوف ساخته بود، کمیسیون سیاسی جبهه ملی قرارشد تماسی با عمال سیاست خارجی گرفته و به هر دو طرف ثابت کند که این عده فقط یک جمعیت ملی است[5]!"

    بنا به نوشته احمد ملکی اندیشه تماس با "عمال خارجی" به خصوص وقتی قوت گرفت که سفارت شوروی در یک ضیافت فیلمی به نمایش گذاشت و از همه روزنامه نگاران و رجال دعوت کرد. در این ضیافت همان مستر دوهر که رزم آرا را روی کار آورده بود خود را به روزنامه نگاران جبهه ملی رسانید و گفت "بد نیست! آقایان جبهه ملی در ضیافت ها دسته جمعی حرکت می کنند".

    ملکی اضافه می کند:

    "سرصحبت باز شد و معلوم شد که آقا به طور کامل ما را کمونیست دانسته است[6] "

    درستی اظهارات احمد ملکی را نوشته روزنامه "باختر امروز" تائید می کند. این روزنامه دو سال قبل از انتشار خاطرات ملکی عین واقعه را با جملات دیگری به شرح زیر نوشته بود:

    "سه چهار روز پس از روی کارآمدن رزم آرا در سفارت شوروی یک مجلس ضیافت برای تماشای فیلم "سقوط برلن" بود. آنجا دوهر پیش روزنامه نگاران مخالف "سپهبد مفقود" {رزم آرا} آمد و گفت: "پس منظور از تمام مخالفت های شما با دولت رزم آرا این است که این جا جلسه خود را تشکیل دهید[7]."

    این گروه از اعضای جبهه ملی از اظهارات دوهر به خشم نمی آیند، علیه دخالت آشکارا او حتی در امور داخلی جبهه ملی برآشفته نمی شوند بلکه به گفته ملکی:

    " آن شب مذاکراتی با دوهر به عمل آمد و این سوء تعبیر توضیح داده شد {!!} ولی معلوم نبود که این توضیح چقدر ایشان را قانع کرده باشد[8]."

موضوع در حضور مصدق مورد بررسی قرار می گیرد:

    "در جلسه ای دیگر که مصدق هم بود موضوع ملاقات مان را با هر دو مستشار سفارت آمریکا در میان گذاشتیم. این صحبت شد که کشورهای غربی ما را کمونیست می دانند و این مانع از آن است که حکومت های فاسد سرنگون شوند زیرا مورد پشتیبانی غرب قرار می گیرند[9]."

    جریان بحث درون جبهه ملی ادامه می یابد تا به این نتیجه می رسد که بروند و پنهانی با عمال خارجی تماس بگیرند. ملکی تصریح نمی کند که آیا مصدق هم از این ملاقات های پنهانی اطلاع داشته یا نه و آیا آن را تائید می کرده است یا نه. اما جریان ملاقات ها و میهمانی های شبانه را که منظما" جریان داشته و خود او در آن شرکت می کرده می نویسد:

 

    "شب اول آقایان ویلز مستشار سفارت آمریکا و آقای دیشر اتاشه مطبوعاتی سفارت برحسب دعوت آقای دکتر فاطمی حضور پیدا کردند. اعضای  کمیسیون مطبوعات و تبلیغات و سیاسی جبهه ملی حضور داشتند...

    همان شب قرار شد این جلسات دوستانه هفته ای یک بار ادامه یافته ولی هر شب در منزل یک نفر باشد. جلسه بعد در منزل آقای ویلز حضور یافتند... جلسه بعد منزل آقای دیشر، شبی هم در خانه آقای دکتر گرنی {مترجم سفارت آمریکا}... تشکیل شد. جلسات بعدی در باغ صبا منزل میراشرافی مدیر روزنامه آتش تشکیل می شد...

    در اثر این رفت و آمدها بود که توهم این که جبهه ملی کمونیست است یا توده ای است به کلی از دماغ خارجیان که در آن وقت در دستگاه دولتی بسیار موثر بودند خارج گردید[10]."

    در جای دیگر مدیر روزنامه "ستاره" اضافه می کند:

    "جبهه ملی به غلط و دروغ وابسته به حزب توده معرفی شده بود. تماس افراد جبهه ملی با آمریکاییان و انگلیسی هایی مانند مسترپایمن، کلنل پای بوس و مسترفیلیپ پرایس این شایعه را به کلی از میان برد.[11]"

   در این جلسات که رهبران جبهه ملی ایران با ماموران سفارت و جاسوسان آمریکایی  و انگلیسی داشته اند نه فقط کوشش می شده است که شائبه کمونیست بودن جبهه رفع شود بلکه به طور آشکار درباره ضرورت مبارزه با حزب توده ایران و راه های عملی این مبارزه بررسی می شده است.

    ملکی می نویسد:

    "در همین زمان بود که فکر تاسیس حزب زحمتکشان ملت ایران بنا به پیشنهاد خلیل ملکی تبریزی توجه دکتر بقایی را جلب کرد و او از توجه آمریکایی ها به لزوم تشکیل این حزب و تقویت آن در مقابل تبلیعات شدید کمونیست ها و توده ای ها حداکثر استفاده را نمود...

    پذیرایی منزل آقای دیشر وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا و خان شان که در اوایل خیابان پهلوی بود قدری وسیع تر و جنبه رسمی تری به خود گرفت. همه مدعوین هفته که همان اعضای کمیسیون های تبلیغاتی و سیاسی جبهه ملی بودند پس از شام گرد میزی نشسته و سرگرم مذاکرات سیاسی گردیدند.

    آقای دکتر بقایی که به زبان فرانسه با خانم آقای دیشر سرگرم صحبت و از مشکلات کار و گرفتاری های روزانه خود که حتی برای تحصیل آزادی اقدام به افتراق با همسر خود نموده اند مذاکره می کردند.

    خلاصه این طور نتیجه گرفتند که ... سازمان های مبارزه با حزب توده از داشتن هر نوع اعتباری محروم و جراید ضد توده هم با سرمایه های قلیل شخصی اداره می شود...

    با این وضع چگونه ممکن است در مقابل تبلیغات حاد و شدید حزب توده قد علم کرد و مبارزه نمود؟

    خلاصه دکتر بقایی ثابت کرد که اصلاح این امور فقط در سایه یک حزب قوی و مترقی امکان پذیر است و حزب هم همه می دانند بدون پول محال است رشد کند {!!}... باید به قدر کافی پول در اختیار باشد تا بتوانند پهلوانان و رویین تن جوانان را به عضویت در آورده با پول از زور و قدرت عضلات آن ها استفاده نمود و در تظاهرات چشم دشمن را ترسانیده، در مصاف با چاقو و چوب و سنگ آنان را از میدان به در کرد و توضیح داد با تجربیاتی که از عضویت در حزب دموکرات قوام السلطنه که در سایه همان حزب دست توده را به کلی بازکرد و باعث بازگشت آذربایجان گردید و هم چنین رفاقت با جوانان تحصیل کرده و مطلعی که از حزب توده ایران اخراج شده اند ممکن است حزبی در ایران علم نمود و به اسم مبارزه  با توده ای ها نقشه های خود را عملی ساخت...

    تمام اعضای جبهه ملی در آن جلسه بیانات ایشان را تصدیق نمودند قرار براین شد که همگی مطالعه کنند تا جلسه بعد."

    "جلسه بعد در حصارک و کباب میهمان من بودند. آقایان دیشر و بانو و دکتر گرنی و خانم و ویلز و بانو همه از صبح آمدند. گردش و نهار در محیط دوستانه انجام شد... سپس مذاکرات سیاسی...

    تقریبا" همگی اظهار عقیده نمودند... چه ضرری دارد که آقای دکتر بقایی را از همه جهت یاری و کمک نماییم که اقدام به تاسیس حزب نموده و هم ملت را از دست یک مشت توده ای بیگانه پرست نجات دهند و هم ...[12] "

    این نوشته نیازی به توضیح ندارد. عده ای در حضور کارمندان سفارت آمریکا که جاسوس بودن شان محرز است، نشسته و تصمیم گرفته اند که حزبی برای مقابله با "بیگانه پرستان" تشکیل دهند. موافقت هم شده است که پول و کمک به این حزب برسد.

    آنچه باید به این نوشته اضافه کنیم این است که استخدام "پهلوانان رویین تن" برای مبارزه با حزب توده ایران، از همان آغاز تشکیل حزب زحمتکشان بقایی آغاز شد و آنان با چماق و دشنه به تظارات مردم حمله می کردند و خود بقایی هشت سال پس از انتشار خاطرات ملکی

در دادگاه نظامی تهران به این مطلب اعتراف می کند و با تفاخر توضیح می دهد که:

"چهلم شهدای سی ام تیر بود... گفتم مردم اجازه نخواهند داد بیگانه پرستان در سرمزار شهدای سی ام تیر حاضر شوند.

    همان شب عده ای را فرستادم از سازمان های حزب در ورامین و کرج و اطراف عده ای افراد با چوب و چماق آوردند و بردند ابن بابویه گفتم به مسئولیت خودم، هر توده ای خواست بیاید این جا قلمش را خورد کنید.[13] "

    بقایی و امثال او نه فقط در جلسات شبانه با عمال بیگانه "خدمات" خودشان را در حزب دموکرات قوام السلطنه ومبارزه با حزب توده ایران به رخ می کشیدند بلکه در جلسات مجلس و صفحات روزنامه ها این "افتخارات" را برمی شمردند.

    به این ترتیب بود که پیشنهاد حزب توده ایران برای همکاری با جبهه ملی ایران نه فقط پذیرفته نشد بلکه هرچه تلاش توده ای ها برای نزدیکی بیشتر می شد بر تلاش خرابکارانه نفاق افکنان نیز می افزود تا "ثابت" شود که حضرات توده ای نیستند. مقابله با دیکتاتوری رزم آرا قاعدتا" زمینه بسیار مساعدی برای همکاری همه نیروهای آزادی خواه بود. اما به دلیل روش نادرست جبهه ملی همین امر مشترک از موضع جدایی و تفرقه نیروها مطرح شد. حتی مصدق که با بقایی ها تفاوت زیادی داشت مخالفت با رزم آرا را از این جهت ضرور اعلام می کرد که دیکتاتوری سیاه رزم آرا راه را برای دیکتاتوری سرخ باز می کند؟! او درمجلس خطاب به آمریکاییان می گفت:

    "آمریکا فریب سیاست انگلیس را خورده است... ما را با یونان مقایسه می کند... ایران به چین شبیه تر است. بر فرض که قشون بیش از حریف داشته باشد چون نمی تواند به ایران قشون بیاورد فاتح کسی است که هزاران کیلومتر مرز مشترک دارد... دخالت برخی از دول در ایران سبب خواهد شد که دیگران هم دخالت کنند و دیکتاتوری سیاه به دیکتاتوری سرخ تبدیل شود. چنان که چین به همین درد دچار شد...[14] "

این جملات زمانی گفته می شد و جلسات شبانه با عمال بیگانه زمانی در محیط دوستانه جریان می یافت که امپریالیسم آمریکا با درندگی وصف ناپذیری در مقیاس جهانی به هجوم علیه صلح جهانی و منافع ملت ها دست زده بود. دو روز بعد از اعلام نخست وزیری رزم آرا ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا فرمان داد که ارتش آمریکا وارد کره شود و جنگ کره که یکی از وحشیانه ترین جنگ های امپریالیستی پس از جنگ دوم جهانی است آغاز شد. در این زمان محیط سیاسی بین المللی بی نهایت متشنج بود. امپریالیسم آمریکا سر از پا نمی شناخت و همه جا هجوم می برد. با این حال بخشی از رهبران ملی در تهران این هجوم جهانی امپریالیسم را خوش آمد می گفتند.

    تنها سازمان سیاسی که این خطر امپریالیسم آمریکا و جنگ جهانی را احساس می کرد حزب توده ایران بود. فقط این حزب بود که امپریالیسم آمریکا را به طور همه جانبه افشا می کرد، ضرورت مبارزه با آن را به مردم تفهیم می نمود و به "جمعیت ایرانی هواداران صلح" کمک می کرد تا مردم را بیدار و تجهیز کند.

    "جمعیت ایرانی هواداران صلح" هم زمان با تجاوز آمریکا به کره تشکیل شد و نخستین اعلامیه خود را در پنجم مرداد ماه 1329 منتشر کرد. حزب توده ایران به این جمعیت کمک همه جانبه می کرد. اوضاع داخلی کشور ما را در ارتباط با مجموع اوضاع بین المللی می سنجید و می دانست که هم زمانی روی کارآمدن رزم آرا، تغییر اوضاع یونان و ترکیه به سود آمریکا، آغاز جنگ کره آمدن جنایت کاری همچون گریدی به ایران به عنوان سفیر آمریکا و ... تصادفی نیست.

 حزب ما می گفت:

    "فعالیت جنگ طلبان آمریکایی در کشور ما تشدید می شود. دولت رزم آرا که با پشتیبانی آنان روی کار آمده در این رهگذر با آن ها همکاری خواهد کرد. وظیفه ماست که برای خوشبختی خود و خانواده و همنوعان خود صمیمانه برای صلح، برای مبارزه با تبلیغات و اقدامات جنگ طلبان بکوشیم[15]."

"جمعیت ایرانی هواداران صلح" جمع آوری امضا برای بیانیه استکهلم را که سندی ضدامپریالیستی بود در مقیاس کشور آغاز کرد و فقط طی دو ماه، نیم میلیون امضا جمع کرد. مبارزه هواداران صلح مبارزه ای بود عمیقا" ضد امپریالیستی. کمک بسیار موثری بود برای افشای ماهیت امپریالیسم آمریکا و در زمانی که حتی بخشی از رهبران جنبش ملی ایران امپریالیسم آمریکا را "ناجی" ملل اسیر معرفی می کردند ارج این مبارزه بی نهایت بزرگ بود. فراموش نکنیم که مبارزه برای صلح و جمع آوری امضا در این مقیاس گسترده که توام با کار توضیحی و افشاگرانه بود، دشمنی با امپریالیسم و به ویژه امپریالیسم آمریکا را تا عمق جامعه گسترش می داد.

    درسال های پس از 28 مرداد که ارتداد و نفی تاریخ مبارزات توده ای مد روز شد و کسانی برای این که ابراز وجودی کرده باشند درباره "اشتباهات رهبری حزب توده ایران" داد سخن دادند، جنبش صلح نیز مورد انتقاد قرار گرفت و ادعا شد که در آن زمان امر صلح گویا فقط به کشورهای سوسیالیستی مربوط می شد و گویا کشورهایی مثل ایران که رویارویی امپریالیسم ایستاده بودند نمی توانستند دم از صلح بزنند و اصولا" وقتی مساله نفت مطرح بود گویا دفاع از صلح به معنای انحراف افکار می بود.

    این گونه اظهارفضل ها عین جهل است. در آن زمان جنبش صلح در ایران جنبشی بود آشکارا ضدامپریالیسم و به ویژه ضدامپریالیسم آمریکا که در تجهیز توده های مردم علیه آن و در جهت قطع دست امپریالیسم از منابع نفت، نقش موثری ایفا می کرد.

    ملاقات های پشت پرده، کوشش برای "اقناع" مامورین سفارت آمریکا که جناحی از رهبران جبهه ملی پیشه کرده بودند زمانی می توانست موثر واقع شود که آنان درعمل ثابت کنند که راست می گویند. آنان می بایست در عمل و به طور جدی از حزب توده ایران و کشورهای سوسیالیستی فاصله بگیرند. برای رسیدن به این مقصود جناح نفاق افکن جبهه ملی دست به حادثه آفرینی زد و از مذاکرات عادی بازرگانی که میان دولت ایران و اتحاد شوروی در جریان بود یک واقعه عظیم آفرید و چنین وانمود کرد که در پشت پرده مذاکرات بازرگانی ایران و شوروی گویا "مساله تقسیم ایران"، "احیای قرارداد 1907" و هزار بدبختی دیگر برای مردم ما خوابیده است[16].

    مطبوعات جناح سازشکار جبهه ملی مذاکرات ساده بازرگانی ایران و شوروی را دستاویز شدیدترین حملات به حزب توده ایران و اتحاد شوروی قرار دادند که درواقع هدف از شکستن وحدت صفوف مردم و قانع کردن امپریالیسم آمریکا بود به این که "ما بهتر از رزم آرا می توانیم با کمونیسم مبارزه کنیم" این حمله های شدید کوشش های حزب توده ایران را در جهت اتحاد نیروها عقیم گذاشت.

 مطبوعات حزب توده ایران نیز متقابلا" به حمله شدید پرداختند.

    مطالبی که در مطبوعات حزب ما نوشته می شد محتوای درستی داشت. ما به حق از ضرورت گسترش مناسبات ایران با کشورهای سوسیالیستی دفاع می کردیم و آن را برای مقابله با امپریالیسم ضرور می دانستیم ولی این محتوای درست می بایست در چنان چارچوبی

مطرح شود که به اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی و منفرد کردن دشمنان ماسک دار آن کمک کند.

    امروز وقتی به حوادث این سال ها بر می گردیم بدون تردید احساس می کنیم که حزب ما می بایست در سیاست خود برای تامین اتحاد نیروها پی گیرتر باشد و اجازه ندهد که نفاق افکنان در خرابکاری خود موفق گردند. سیاست جا افتاده و پخته امروز حزب ما نشان می دهد که برای ما تجربه آن سال ها، بی اثر نگذشته است. ما امروز می کوشیم جناح های گوناگون را با دقت از هم تمیز دهیم. هر جناحی را در حال تکامل و حرکت بنگریم و توجه داشته باشیم که مسیر مبارزه ضد امپریالیستی خواه ناخواه عناصر صدیق را به راه راست می کشاند. ولی آن روز در سیاست ما این باریک بینی و ظرافت وجود نداشت. ما همه جبهه ملی ایران را یک واحد کل تلقی می کردیم و خرابکاری بقایی ها را به حساب مصدق ها، نریمان ها و شایگان ها هم می گذاشتیم. در حالی که این عناصر علیرغم گرایش به سازش کاری زمینه مساعد ضد امپریالیستی داشتند.

 

 

 ـ مورخ الدوله، سپهبد رزم آرا آن طور که تاکنون نشناخته اید، خواندنی ها، سوم مهرماه 1341[1]

 ـ همان جا.[2]

 ـ . فوق العاده نامه مردم (محق)، 10 خردداد ماه 1329. {درباره تبعید زندانیان توده ای – رهبران حزب به نقاط بد آب و هوا، باید یادآوری کنیم که این جنایت با نظر مشترک رزم آرا رئیس ستاد ارتش و سرلشکر زاهدی رئیس شهربانی و طبق دستور دربار انجام گرفت و جبهه ملی که شعارش دموکراسی و حقوق بشر بود حاضر نشد از حقوق این زندانیان حمایت کند}[3]

 ـ بسوی آینده، 19 خرداد ماه 1329، تکیه از ما است [4]

 ـ احمد ملکی، تاریخچه جبهه ملی، انتشارات روزنامه یومیه ستاره ، تهران، چاپ تابان، آذرماه 1332، ص 19[5]

 ـ همان جا، صفحه 50[6]

 ـ باختر امروز، سرمقاله (به قلم دکتر حسین فاطمی)، 30 اردیبهشت ماه 1330[7]

 ـ احمد ملکی، تاریخچه جبهه ملی، انتشارات روزنامه یومیه ستاره، تهران، چاپ تابان، آذرماه 1332، ص5[8]

 ـ همان جا، صفحه 57، تکیه ازماست [9]

 ـ همان جا، صفحات 105-107[10]

 ـ همان جا، صفحه 108، {فیلیپ پرایس نمایند هپارلمانی انگلستان و دلال سیاسی امپریالیسم انگلیس بود که در شهریور ماه 1329 برای پنجمین بار به ایران آمد و همین موقع بود که با رهبران جبهه ملی ایران تماس گرفت. فیلی پرایس ششمین بار پس از کودتای 28 مرداد در آبان ماه 1332 به ایران آمد تا زمینه را برای بهره برداری امپریالیسم انگلیس از کودتا فراهم کند}[11]

 ـ همان جا، صفحات 108-10[12]

 ـ روزنامه اطلاعات، دوم دی ماه 1340، تکیه از ما است [13]

 ـ سخنران مصدق در مجلس شورا، روزنامه اطلعات، 6 تیرماه 1339[14]

 ـ بسوی آینده 12 تیرماه 1329[15]

 ـ شاهد، 30 مرداد ماه 1329 و شماره های بعد. {برای اطلاع بیشتر از این حادثه آفرینی نفاق افکنانه به جزوه افسانه طلاهای ایران، انتشارات حزب توده ایران، تهران 1358 صفحات 14 به بعد مراجعه کنید}.[16]

 


 

 

5. جهش در شعار، در جا در استراتژی

 

    گره همه مسایل سیاسی آن روز ایران سرنوشت نفت جنوب بود. رزم آرا به احتمال قریب به یقین امیدوار بود که وقتی بر سرکار آمد منافع آمریکا و انگلیس را آشتی دهد و نفت ایران را میان آنان تقسیم کند. سه چهارماه اول نخست وزیر رزم آرا به مذاکرات پشت پرده برای تحقق این امر گذشت. رزم آرا دلال معروف نفتی آمریکا ترن برگ را که در ایران زیر پوشش ریاست مشاوران ماورای بحار فعالیت می کرد از طرف خود به لندن فرستاد اما سران شرکت نفت انگلیس حتی حاضر به ملاقات با او نشدند. محافل انگلیسی که رزم آرا نزدیک ترین پیوند را با آن ها داشت مصرا" از او می خواستند که قرارداد الحاقی را به تصویب رساند.

    رزم آرا موافق وظیفه ای که از طرف شرکت نفت انگلیس برعهده داشت پس از مدتی دست به دست کردن، موافقت خود را با لایحه الحاقی اعلام کرد و دفاع از آن را برعهده گرفت.

    مخالفین از این فرصت حداکثر استفاده را کردند و به افشای او در برابر افکار عمومی پرداختند. رزم آرا مدعی بود که لایحه الحاقی بهترین چیزی است که ایران می تواند به دست آورد و گویا شرایط ایران و جهان امکان نمی دهد که قراداد بهتری منعقد شود. مخالفین می بایست در برابر لایحه الحاقی پیشنهاد مثبت خود را مطرح سازند. فقط نفی لایحه کافی نبود.

حزب توده ایران به قاطع ترین شعاری که جنبش ضداستعماری ایران تا توطئه 15 بهمن مطرح کرده بود وفادار بود و طلب می کرد که قرارداد 1933 لغو شود. حزب توده ایران معتقد بود که برای این کار اتحاد نیروهای ضد امپریالیستی و استقرار حاکمیت ملی ضروری است.

"بسوی آینده" می نویسد:

    "ما بارها از مردم ایران طلب کرده ایم که در راه مبارزه با این قرارداد خائنانه همدست و همگام شوند. ما جدا" معتقد بوده ایم و معتقدیم که با وجود قدرت استعمار در کشور، اراده ملت عامل مهم و اساسی است.

    اگر قوای ضد استعمار متمرکز شوند نه تنها می توان قرارداد الحاقی را پاره پاره کرد بلکه به بسی پیروزی های دیگر نیز می توان نایل شد...

    حل مساله نفت مانند بسی مسایل دیگر موکول به استقرار حاکمیت ملت ایران و محو عوامل و طفیلی های استعماری است.[1] "

    این نظر از 15 بهمن به بعد بارها در مطبوعات حزبی تکرار و تاکید شده بود. به ویژه از زمانی که گروه بقایی انعقاد قرارداد "دنیا پسندی" را به جای قرارداد الحاقی مطرح می کرد، حزب توده ایران بیش از پیش روی ضرورت الغای قرارداد 1933 تاکید می کرد.

    جبهه ملی ایران ـ چنان که گفتیم درباره نفت نظر رسمی نداده بود. شرکت کنندگان در آن هر یک نظر جداگانه ای ابراز می کردند و یا فقط به مخالفت با قرارداد الحاقی اکتفا می نمودند. ولی نظر مسلط عبارت بود از انعقاد قراردادی از نوع قراردادهای ونزوئلا و عربستان سعودی.

    روزنامه "شاهد" در مقابل اعتراضی که به این نظریه می شد می نویسد:

    "به ما اعتراض می کنند که چرا می خواهید قرارداد دنیا پسندی امضا شود. قرارداد باید لغو گردد. در پاسخ می گوییم اصل مساله این است که اگر قرارداد را لغو کنیم با هیات حاکمه کنونی امکان به کار انداختن تاسیسات نیست. ما هم با الغای قرارداد دارسی 1933 موافقیم ...اما، با وضع فعلی ما خواهان نتیجه مثبت برای ملتمان هستیم.

    ما معتقدیم که در درجه اول با همین شرکت نفت فعلی قراردادی منعقد سازیم که:

    اولا"، ... اقلا" پنجاه و یک درصد سهام متعلق به ایران باشد.

    ثانیا"، گذشته از منافع، مالیاتی شرکت بپردازد و هم حقوقی لااقل برابر حقوق عربستان سعودی و یا ونزوئلا دریافت داریم.

    ثالثا"، در اداره شرکت ما باید سهیم باشیم.[2]"

این نظر به طوری که بعدها از طرف بقایی تصریح شد، تا پذیرش اصل ملی شدن، برنامه او و یارانش بوده است.

   سایر رهبران جبهه ملی نیز تنها جانشین قرارداد الحاقی را قراردادی از نوع 50- 50 می شناختند تا جایی که مهندس حسیبی کارشناس نفتی جبهه ملی و مشاور نفتی دکتر مصدق، در سلسله مقالاتی که برای "مقایسه قرارداد نفت ایران با قراردادهای خاورمیانه" نوشته بود به این نتیجه می رسید:

    "ایران بایستی مبنای حقوقی خود را براساس 50% نفت استخراجی بگذارد.[3] "

    سال بعد دکتر مصدق با درنظر گرفتن جوی که آن روزها حاکم بود گفت:

    "اگرشرکت در دوره پانزدهم همین 50 درصد را قبول می کرد هیچ اختلافی پیش
نمی آمد[4]".

    قرارداد 50 - 50 می توانست مقامات حاکم و بخش بزرگی از بورژوازی را قانع کند. اما توده مردم ایران را قطعا" قانع نمی کرد. شعار 50 - 50 قدرت مقابله با شعار لغو قرارداد و طرد استعمار انگلیس را نداشت. مردم ایران طی سال های مبارزه به این نتیجه رسیده بودند كه تا وقتی شركت نفت جنوب به نحوی از انحا بر صنایع نفت ایران مسلط باشد بر سیاست واقتصاد ملی، مسلط خواهد بود. طرد شركت سابق نفت خواست گسترده تر قشرهای مردم بود.

    با توجه به این خواست عمومی در تكمیل شعار "لغو قرارداد و طرد شركت" مصدق و یارانش به شعار ملی شدن نفت رسیدند. زیرا شعار لغو قرارداد در واقع دشواری های حقوقی ایجاد می كرد و اگر چه امپریالیست ها وقتی پای منافعشان به میان آید كاری به صورت حقوقی اختلاف ها ندارند، ولی به هر صورت لغو امتیاز در مجامع آن روزی دنیا كم تر قابل دفاع بود و ملی كردن صنعت نفت از هر نظر بر لغو قرارداد رجحان داشت و طرز اداره صنایع نفت را پس از لغو قرارداد نیز برای همیشه روشن می كرد.

    مصدق بعدها گفت كه شعار ملی كردن نفت را دكتر حسین فاطمی در منزل آقای نریمان برای نخستین بار پیشنهاد كرد. یادش گرامی باد!

    شعار ملی شدن صنعت نفت در سرتاسر كشور 5 آبان ماه 1329 در شورای عالی جبهه ملی به تصویب رسید كه یكی از پیروزی های بزرگ نهضت ضدامپریالیستی  مردم ایران است.

    اصل ملی شدن نفت در سرتاسر كشور در جبهه ملی به آسانی پذیرفته نشد و جناح های گوناگون جبهه ملی نسبت به این اصل روش های گوناگونی پیش گرفتند. اقلیتی كه دور مصدق و فاطمی بودند اصل ملی شدن را صادقانه پذیرفتند ولی اكثریت جبهه ملی این اصل را با تاخیر و غیر صادقانه تایید كردند و د ر واقع در مواضع سابق خویش دایر به تجدید نظر در قرارداد باقی ماندند.

    جناح راست جبهه ملی كه روزنامه "شاهد" سخنگوی آن بود اصل ملی شدن را با یك هفته تاخیر در 22 آبان ماه منتشركرد و توضیحی بر آن افزود كه نكته قابل توجهی دارد:

"روزنامه  شاهد درباره نفت دو برنامه داشته است:

1.                            برنامه حداقل یعنی احقاق حقوق ملت در كادر دستگاه حاكمه فعلی و در حدود امكان وضع اجتماعی امروز كه صریح تر از همه جا در شماره 90 صفیر به آن اشاره شده است.

2.                            برنامه حداكثر یعنی ملی كردن صنعت نفت. تاكنون با امكان حسن نیتی كه در دستگاه حاكمه می رفت از برنامه حداقل دفاع می شد ولی با وضعی كه فعلا" به آن برخوردیم ـ با سماجتی كه شركت و رزم آرا در گذراندن لایحه الحاقی نشان می دهند ـ هیچ جای حسن نیتی باقی نمانده. برنامه ما ناچار حداكثر خواهد بود و از این نظر دفاع خواهیم كرد.[5]"

    آیت الله كاشانی درباره شعار ملی شدن نفت مدت درازی سكوت كرد و فقط در 22 آذرماه 1329 فتوایی صادر نمود و از ملی شدن نفت حمایت كرد.

    تصویب اصل ملی شدن نفت در شورای عالی جبهه ملی واعلام آن جهش بزرگی بود در سیاست این جبهه: جهش از تجدید نظر و شعارهای 50 - 50 و غیره به طرد شركت استعماری نفت. ولی متاسفانه این جهش فقط در شعار انجام گرفت و نه در استراتژی.

    بقایی در روزنامه "شاهد" دروغ می گوید كه گویا از اول دو برنامه داشته یكی  ملی شدن نفت دیگری تجدید نظر. او و امثال او همواره فقط یك برنامه داشتند كه عبارت بود از تجدید نظر در قرارداد با شریك كردن آمریكایی ها با اندكی افزایش درآمد ایران. ولی او حق دارد وقتی یاد آوری می كند كه تجدید نظر در قرارداد در كادر دستگاه حاكمه موجود و وضع اجتماعی موجود مطرح و ممكن است ولی ملی كردن از این كادر بیرون می رود. بقایی موافق ملی كردن نیست، لذا سر و ته مساله را درز می گیرد و توضیح نمی دهد كه ملی كردن چه شرایطی را طلب می كند و چه تغییرات اجتماعی ـ سیاسی را ملزم می سازد. بر موافقین واقعی ملی كردن بود كه این مساله را با عمق تمام بررسی كنند و توجه نمایند كه دیگر برمبنای استفاده از تضاد آمریكا وانگلیس و علاقه مند كردن آمریكا به ایران و مبارزه با كمونیسم و غیره ملی كردن صنایع نفت عملی نیست.

    ملی كردن صنایع نفت در نهایت یك انقلاب است. انقلاب ملی و دموكراتیك، انقلابی علیه وابستگی ایران به امپریالیسم و علیه مناسبات فئودالی.

    متاسفانه جبهه ملی این شعار را با تمام ژرفای آن درك نكرد ومصدق و یارانش حتی تا 28 مرداد نیز حاضر نشدند بپذیرند كه بدون یك تحول اجتماعی و بدون یك تغییر بنیادی سیاسی شعار ملی كردن نفت در شرایط ایران قابل اجرا نیست. 

       همین تطابق ناپذیری شعار ملی شدن با استراتژی اجرای آن ریشه اصلی شكست 28 مرداد شد.

    در آغاز شعارملی شدن به نظر گروهی آسان می آمد. برخی از محافل آمریكایی نیز به این سهل انگاری دامن می زدند و چنین وانمود می كردند كه چیز مهمی نیست. شما نفت را از انگلیسی ها بگیرید ما كمك می كنیم كه خودتان استخراج كنید. مثلا" یكی از مدیران بانك صادرات و واردات آمریكا پیام می فرستاد:

    "امید است دولت ایران بتواند با قرضه های تازه ای منابع نفتی خود را مستقلا" استخراج و با صدور آن به دنیای آزاد و به خصوص آمریكا دلار كافی به دست آورد.[6] "

   نظایر این نوع تشویق های مستقیم و غیرمستقیم كه در واقع پشتوانه ای نداشت نسبتا" فراوان بود و دلالان نفت از نوع ترن برگ كه با وجود اخراج از خدمت دولتی ایران حاضر نشدند  كشور را ترك كنند، با ایجاد دسیسه ها آمریكا را پشتیبان ملی شدن معرفی می كردند. ولی در عمل معلوم شد كه ملی كردن نفت كار آسانی نیست. چنان كه در روزنامه های خود درج کردیم که یك انقلاب است و استراتژی و تاكتیك انقلابی می خواهد.  

حزب توده ایران در پذیرش شعارملی شدن نفت تاخیر كرد. ما نخستین بار اعلامیه آیت الله كاشانی را كه به پذیرش ملی شدن نفت فتوا می داد، در روزنامه های خود چاپ كردیم و از این طریق موافقت ضمنی خود را شعار ملی شدن اعلام داشتیم. انتشار این اعلامیه چنان كه گفتیم یك ماه پس از تصویب شعار از طرف جبهه ملی بود. از آن پس نیز مدتی طول كشید تا شعارملی شدن از طرف حزب ما تمام و كمال پذیرفته شود.

    این تاخیر بدون تردید نقص بزرگی است. منطقا" ما كه هوادار جدی طرد شركت نفت، الغای قرارداد و جلوگیری از هرگونه نفوذ امپریالیستی در كشور بودیم می بایست به مراتب زودتر از كسانی كه دنبال قراردادهای 50 - 50 "دنیا پسند"  بودند به این شعار برسیم.

    اصل ملی شدن نفت بیان درست و كامل همان چیزی بود كه ما خواستار آن بودیم و نه تكامل درخواست تجدید نظر قرار داد.

    بنابراین تاخیر ما در پیدا كردن این شعار و به طریق اولی تاخیر ما در پذیرش آن اشتباهی بود كه عواقب دوربردی داشت.

    درباره علت بروز این اشتباه محافل ضد كمونیستی و خائنین به نهضت انقلابی ایران تا كنون خروارها كاغذ سیاه كرده و كوشیده اند آنچه در واقع شایستگی ما بوده و هست مایه اشتباه قلمداد كنند و آنچه مایه اشتباه بوده به مثابه روشی انقلابی از راه دیگر به جنبش انقلابی بقبولانند و به نیروهای جوان تلقین كنند.

    دشمنان انقلاب و محافل ضد كمونیست ادعا می كنند كه حزب توده ایران گویا به این دلیل مخالف اصل ملی شدن بود كه در اصل تصویب شده جبهه ملی، ملی شدن نفت در سرتاسر كشور درنظر گرفته شده بود و حزب توده ایران گویا می خواست نفت شمال ملی نشود و به شوروی ها واگذار شود. مبلغین این دروغ، انترناسیونالیسم پرولتری حزب ما را نشانه گرفته اند. آنان می خواهند این فكر را به مبارزین تلقین كنند كه گویا اگر حزب توده ایران جزو اردوگاه جهانی كارگری و كمونیستی نبود و در ورطه ضد شوروی می غلطید راه درست تری می رفت. درحالی كه ملی كردن نفت اصولا" به مساله نفت شمال ارتباطی نداشت.

    قرارداد همكاری ایران و شوروی برای بهره وری از نفت شمال :

    اولا"، اگر اجرا می شد، با ملی شدن نفت تناقضی پیدا نمی كرد زیرا این قرارداد به حاكمیت ملی ایران به طور كامل احترام می گذاشت.

ثانیا"، این قرارداد چندین سال پیش رد شده و موضوع آن پایان یافته بود. دیگر نفت شمالی وجود نداشت كه حزب توده ایران به خواهد به اصطلاح برای شوروی ها حفظ كند. این نوع ادعاهای دروغین را دشمنان نهضت و نفاق افكنان حرفه ای ساخته اند تا تبلیغات ضد كمونیستی را دامن زنند و مانع اتحاد نیروها شوند.

     علت اصلی تاخیر حزب ما در درك اهمیت شعارملی شدن نفت به طرح زیر است:

1.                            بی اعتمادی نسبت به رهبران جبهه ملی ایران. سوابق گروهی از رهبران جبهه ملی در همكاری با ارتجاع و امپریالیسم، ‌مخالفت آنان با طرد شركت نفت و تماس هایی كه با محافل آمریكایی داشتند، حزب ما را مدتی دچار این تردید كرده بودند كه در شعار جدید آن ها نیز كاسه ای زیر نیم كاسه باشد.

2.                            كم توجهی به امكانات كوتاه مدت كه می توانست جنبش را گامی به جلو برد ولو این كه به پیروزی نهایی نرساند. این نظر حزب ما كه ملی كردن صنایع نفت با كمك امپریالیسم آمریكا مقدور نیست و به تحول بنیادی در سیاست خارجی و داخلی نیازمند است، نظر درستی بود ولی ما توجه نداشتیم كه از تضاد امپریالیست ها می توان برای یك گام به جلو استفاده كرد.

3.                            بی توجهی به تفاوت اساسی بین دو قشر بورژوازی: قشر كمپرادور و قشر ملی در كشورهایی نظیر ایران. بی توجهی به این نكته كه قشر بورژوازی ملی نیز یكپارچه نیست و جناح های گوناگون آن حامل درجات مختلفی از سازش كاری هستند.

4.                            بیماری كودكی كمونیسم. عدم آشنایی كافی با اندیشه های درخشان لنینی كه ضرورت یافتن متحدین را هرقدر هم موقتی باشند می آموزند. این بیماری به طوركلی از كم تجربگی حزب ما ناشی می شد ولی علل و عوامل مشخصی هم وجود داشت كه آن را تشدید می كرد. از جمله این كه پس از غیرقانونی شدن حزب، زندگی عادی آن مختل شد، رهبری حزب پراكنده، عده ای به زندان افتاده و گروهی مجبور به مهاجرت شدند. پیوند مستقیم رهبری با توده های مردم، سازمان ها و شخصیت های سیاسی بریده شد.

    در آن سال ها هنوز آثار ماركسیستی نیز بسیار كم به زبان فارسی درآمده و در اختیار مبارزین قرار گرفته بود.

    متاسفانه جو حاكم در جنبش جهانی رهایی بخش نیز در آن سال ها طوری بود كه سكتاریسم را تشدید می كرد. احزابی نظیر حزب ما كه در كشورهای شرقی استعمار زده مبارزه می كردند در مجموع ارزیابی درستی از جنبش های ملی بورژوایی كه پس از جنگ جهانی دوم اوج گرفته بودند نداشتند و امثال نهرو و گاندی و سوكارنو را بیشتر از جنبه های منفی آن ارزیابی می كردند. می توان گفت كه توصیه های خردمندانه هفتمین كنگره كمینترن كم تر مورد توجه قرار می گرفت و گرایشی به سوی مصوبات سكتاریستی ششمین كنگره كمینترن درباره جنبش های ملی مستعمرات به وجود آمده بود. هر جنبشی كه به سركردگی پرولتاریا نباشد معیوب شناخته می شد و به جای این كه برای سركردگی پرولتاریا از طریق تعمیق جنبش تلاش شود، این امر به مثابه شرط نخستین تلقی می گشت و سد راه می شد.

    نكته ای كه در بیان این مقاله باید گفت این است كه در همان زمان در صفوف حزب توده ایران نظریات درست وجود داشت. گروهی از كادرهای حزبی كه در مطبوعات و امور ایدئولوژیك كار می كردند مصرا" توصیه می كردند كه شعار ملی شدن نفت پذیرفته شود.

    ماهیت توده ای و انقلابی حزب توده ایران و خصلت عمیقا" ملی و ضد امپریالیستی آن سبب شد كه حزب ما به رغم این دشواری ها شعار ملی شدن را ولو با اندكی درنگ به طور كامل بپذیرد و تا پایان از آن دفاع كند. در حالی كه اكثریت رهبران جببه ملی از همان روزی كه به ناچار این شعار را پذیرفتند به آن خیانت كردند و از اجرایش جلوگیری نمودند.

 

ـ بسوی آینده، 26 آبان ماه 1329.[1]

ـ روزنامه صفیر، به جای شاهد 90، 23 فروردین ماه 1329[2]

ـ روزنامه شاهد،12 شهریور ماه 1329[3]

ـ مصدق سخنرانی در مجلس شورای ملی، باختر امروز 19 آذرماه 1330[4]

ـ آهنگ شرق به جای شاهد، 22 آبان ماه 329، تكیه ازما است.

{مطالب شماره 90 صفیر كه در این جا به آن اشاره شده در صفحه 99 كتاب حاضر آمده است}.[5]

ـ روزنامه اطلاعات 16 آذرماه 1329[6]

 

6. تصویب اصل ملی شدن نفت

 

    پاییز و زمستان 1329 جنبش ملی و ضد امپریالیستی مردم ایران كه به طور عمده علیه شركت نفت انگلیس متوجه بود بسیار گسترش یافت. سران جناح انگلیسی هیات حاكمه ایران در دفاع از غارت گری شركت نفت موضع بسیار ضعیفی داشتند و حتی خودشان قانع نبودند كه لایحه الحاقی حداقل منافع خود آنان را تامین كند. جمال امامی یكی از كارگردانان مجالس آن روز ایران نظر خائنانه و درعین حال عدم رضایت هیات حاكمه را در مورد لایحه الحاقی در جملات زیر به بهترین شكل بیان می كند:

    "به این آقایان {سران استعمارانگلیس} بفرمایید كه آقا ما قبول داریم و نمی گوییم كه از نفت ما استفاده نكنید. نمی گوییم امپراطوری انگلیس متلاشی شود. می دانیم كه عظمت امپراطوری شما استوار بر چاه های نفت ایران است. ما قبول داریم كه شما امپراطوری خودتان را حفظ كنید. ولی عوایدش را یك كمی به خودمان بدهید تا این لخت و برهنه های كشور خود را از این وضع خارج سازیم. شما استفاده سیاسی و اقتصادی خودتان را بكنید ولی حق ما را هم بدهید![1] "

با وجود وقاحتی كه در این جمله ها وجود دارد، نارضایتی از شركت نفت انگلیس نیز در آن مشهود است. جمال امامی ها نیز نمی توانستند با وضع موجود جواب "لخت و برهنه ها" را بدهند. با این حال رزم آرا طبق دستور شركت نفت دفاع از لایحه الحاقی را به همان صورتی كه بود برعهده گرفت و از موضع بسیارضعیف به دفاع از آن پرداخت و تا آن جا پیش رفت كه برای اثبات ضرورت تسلیم در برابر شركت نفت از تریبون مجلس به مردم ایران توهین كرد و ادعا نمود كه این ملت هنوز لوله را هم به زحمت می سازد تا چه رسد به اداره امور صنعت بغرنجی مانند صنعت نفت[2]. همان وقت كه رزم آرا چنین نطقی در مجلس ایراد كرد شایع بود كه سخنرانی او توسط شركت نفت انگلیس تنظیم شده است. منوچهر فرمانفرماییان كه در آن زمان رئیس اداره كل امتیازات نفت و درآمد معادن در وزارت دارایی بود بعدها تصریح كرد كه اطرافیان رزم آرا همان وقت می دانستند كه این سخنرانی را مامورین شركت نفت انگلیس نوشته به دست رزم آرا داده اند. فرمانفرماییان می نویسد:

    "رزم آرا یادداشتی به من داد علیه ملی شدن كه شركت نفت برای وی تنظیم كرده بود.[3]"

   پس از ملی شدن نفت كه بخشی از اسناد و مدارك اداره اطلاعات شركت نفت به دست دولت مصدق افتاد، متن نطق رزم آرا نیز در میان اسناد شركت پیدا شد[4].

    در بررسی آرایش قوا و تناسب نیروها این مطلب به ویژه از این جهت اهمیت دارد كه درجه انفراد رزم آرا را نشان می دهد كه او در چنان وضعی بود كه حتی چند تن كارشناس معتقدی كه بتوانند از سیاست او دفاع كنند در اختیار نداشت. نطق او را هم می بایست شركت نفت بنویسد. این فاكت در عین حال حاكی از آن است كه موضع آشتی ناپذیر شركت نفت جنوب به پایگاه اجتماعی قابل ملاحظه ای متكی نبود و فقط از طریق یك كودتای نظامی و رژیم كودتایی می توانست نظر خود را تحمیل كند. كه تازه معلوم نیست چنین كودتایی با فقدان پایگاه اجتماعی و سیاسی چگونه می تواند پیروز شود.

    در این زمان كه دولت رزم آرا رو به انفراد كامل می رفت جبهه ملی و به ویژه جناح سالم مصدقی آن در میان بازاریان و محافل حاكم بسیار خوب كار می كرد. افزایش احتمالی درآمد نفت كه از ملی شدن حاصل می شد بازاریان را به وجد می آورد. برای بورژوازی ضعیف و توسری خورده ایران حتی تصور این كه روزانه چندین ده میلیون دلار به صندوق دولت و از آن جا به صندوق سرمایه داران خواهد ریخت، نشئه آورده بود. ملاكین بزرگ هم احساس خرسندی می كردند. جبهه ملی كم ترین ایرادی به نظام ارباب ـ رعیتی نداشت. مالكیت های عظیم چند صد پارچه آبادی را تائید می كرد و امید می داد كه از درآمد نفت برای آبادی دهات برمبنای همین مناسبات موجود كمك خواهد شد.

     در پاییز و زمستان سال 1329 زمانی كه مبارزه برای ملی شدن نفت اوج می گرفت ملاكین بزرگ با استفاده از فرصت، مواضع خود را تحكیم می كردند. هم شاه و هم جبهه ملی، هم آمریكا و هم انگلیس از آن ها دلجویی می كردند و فقط حزب توده ایران بود كه علیه مالكیت های بزرگ می رزمید. به دنبال كوشش مستمر نمایندگان جبهه ملی در مجلس سرانجام در دی ماه سال 1329 وزارت دارایی به دستور شاه 400 پارچه آبادی فارس را به خانواده قشقایی پس داد[5]. محیط طوری بود كه همه ملاكین به طمع افتاده بودند.

    بهادری مالك بزرگ آذربایجان در مجلس می گفت:

    "عریضه ای از وراث مرحوم عشایر خلخالی رسیده است راجع به استرداد املاكشان. حالا كه به حمدالله دولت صد تا و دویست تا و چهارصد تا ده می بخشد این دو دانگ آقای امیر عشایر خلخالی و سالار رشید را هم بهشان بدهید بروند و دعاگو باشند.[6]"

    درهمین پاییز (آذرماه) سال 1329 بود كه بزرگ ترین ملاكین ایران متشكل شده و سازمانی به نام "شورای عالی كشاورزی" به وجود آوردند. بازپس گرفتن املاك بزرگ یكی از نخستین كارهای این سازمان بود.

در این محیط بغرنج سیاسی، وقتی دستگاه حاكم به سوی انفراد می رفت وظیفه نیروهای ملی و مترقی بود كه طبق برنامه روشنی متحد و متشكل شوند و ترتیبی بدهند كه جنبش ملی ایران از نزدیك ترین راه سوی پیروزی برود و دشمنان جنبش از تفرقه نیروهای ملی و ناروشنی هدف های اجتماعی و سیاسی آن ها سوء استفاده نكنند.

از جانب حزب ما كوشش هایی در این جهت انجام گرفت. ما شعار ملی شدن نفت را كه از آن جبهه ملی بود ولو با اندكی درنگ پذیرفتیم و از راه های گوناگون كوشش هایی برای نزدیكی به جبهه ملی به عمل آوردیم ولی همه كوشش های ما بی ثمر ماند و هر اقدام آشتی طلبانه ما با شدیدترین حملات جناح خرابكار جبهه ملی روبه رو شد. با كمال تاسف جناح سالم جبهه ملی هم به دنبال خرابكاران رفت.

دی ماه سال 1329 حزب توده ایران برای گسترش كار علنی مبارزه با امپریالیسم "جمعیت ملی مبارزه با شركت نفت" را تشكیل داد و بیانیه تشكیل جمعیت چنان لحنی داشت كه در آن شرایط و علی رغم محیط متشنج موجود میان حزب و جبهه ملی، بوی آشتی و دعوت به همكاری می داد. جناح سالم جبهه ملی در آغاز ندای آشتی و همكاری حزب ما را به درستی درك كرد.

"باختر امروز" نوشت:

    "اخیرا" جمعیتی از جوانان تحت عنوان "جمعیت ملی مبارزه با شركت نفت ایران و انگلیس" تشكیل شده و طی اعلامیه ای مخالفت با امتیاز نامه و هواداری از ملی شدن نفت و آزادی احزاب، الغای حكومت نظامی، آزادی نطق و بیان و قلم را خواستار شده و هم آهنگی خود را با سایر مجامع ملی كه هدفشان این ها است اعلام داشته است.[7] "

در همین روزها "باخترامروز" گام های دیگری پیش آمد. خبرهای مربوط به مبارزات كارگری و دانش آموزی را كه زیر رهبری حزب توده ایران بود با لحن موافق درج كرد و از جنبش صلح كه امپریالیسم آمریكا آشكارا و كینه توزانه با آن مخالفت می كرد حمایت نمود.

در یكی از خبرهای "باخترامروز" به خصوص به جنگ كره ـ جنگ امپریالیسم آمریكا در كره اشاره شده است:

"دیشب واریته صلح با موفقیت برگزار شد. بر اثر نبودن جا عده زیادی ایستاده بودند... معاریف و روزنامه نگاران شركت داشتند... برنامه به بهترین وجهی اجرا شد. مخصوصا" پیش پرده {جنگ كره} و كوه نورد گیاه شناس {دوگلاس امریكایی} بسیارجالب بود[8]."

در همین روزها "باخترامروز" در عرصه طبقاتی هم گامی به جلو گذاشت و سرمقاله خود را كه معمولا" خود حسین فاطمی می نوشت به

مخالفت با مالكیت های بزرگ اختصاص داد. درست است كه این مقاله بیشتر به اصلاحات ارضی " تحول از بالا" اختصاص داشت و از تز شاه ـ امریكا درباره فروش اراضی سلطنتی و تجدید مالكیت دفاع می كرد كه مبادا انقلاب از پایین رشد كند. ولی صرف نظر از این جنبه به هر صورت ضد ملاكین و در جهت محدود كردن مالكیت ارضی بود[9].

این همان كشش سالمی است كه در فاطمی و نظایر او وجود داشت و آنان را در جنبش ضدامپریالیستی جلو برد و تا شهادت در راه آرمان های ملی پیش راند.

حركت به سوی تفاهم در درون جنبش انقلابی ایران متاسفانه دیری نپایید. این حركت خوشایند محافل امپریالیستی و ارتجاعی و جناح سازش كار و نفاق افكن جبهه ملی نبود. امپریالیست های آمریكایی كه جبهه ملی استراتژی خود را روی كمك آن ها بنا كرده بود با چنین تفاهمی به هیچ روی نمی توانستند موافق باشند.

25 بهمن ماه سال 1329 كنفرانس دیپلمات هایی آمریكایی مقیم كشورهای خاورمیانه و نزدیك در اسلامبول گشایش یافت. مهم ترین مساله این كنفرانس راه های گسترش نفوذ همه جانبه آمریكا در خاورمیانه و به ویژه راه های استفاده از اوضاع ایران بود. در خبرهای كنفرانس كه با وسعت در ایران منعكس می شد گفته می شد كه كنفرانس " نقش قاطع آمریكا را در ایران تعیین كرده است."

محافلی كه در تهران به امید كمك آمریكا نشسته بودند در این لحظه به جنب و جوش بیشتری افتادند و لازم دانستند كه یك بار دیگر دشمنی قاطع خود را علیه كمونیسم در حرف و عمل به اطلاع آمریكا  برسانند و خود را متحد مطمئنی معرفی كنند. این بار دستاویز خاصی وجود نداشت ولی به هر صورت دنیا برای حادثه آفرینان تنگ نیست. آنان تشكیل "جمعیت ملی مبارزه با شركت نفت" یعنی گسترش فعالیت علنی حزب توده ایران را بهانه كردند و درست سه روز پس از گشایش كنفرانس دیپلمات های آمریكایی كه خبرهای آن با تحلیل فراوان در مطبوعات جبهه ملی درج می شد یورش های تبلیغاتی گسترده و حساب شده علیه حزب توده ایران را آغاز كردند.[10] زمینه تفاهم برای مدتی از میان رفت.

جناح انگلیسی هیات حاكمه از بهمن ماه تدارك كودتا می دید. گفته می شد كه شركت نفت انگلیس اصل تقسیم 50 - 50 را پذیرفته و آماده است بر این اساس قرارداد "دنیا پسندی" با ایران منعقد كند. نقشه رزم آرا این بود كه این قرارداد را به عنوان برگ برنده در دست خود داشته باشد و پس از انجام كودتا و سركوب مخالفین آن را اعلام و گروه زیادی را راضی كند. طرح انحلال مجلسین تهیه شده بود، لیكن شاه از ترس این كه كودتا گران خود او را هم كنار بگذارند در اتخاذ تصمیم قاطع مردد بود. در چنین لحظه حساسی خلیل طهماسبی از فداییان اسلام رزم آرا را به قتل رسانید. با مرگ رزم آرا همه نقشه ها به هم ریخت.(ابتکار عمل در همین زمینه بدست شاه و دربار افتاد. شاه با اطمینان از اینکه خود قربانی کودتا نخواهد شد، پس از آن همین نقشه را اجرا کرد و علیه مصدق کودتا کرد- راه توده) پنج روز پس از قتل رزم آرا در21 اسفند ماه شاه، حسین علا را كه از خادمین بنام استعمار بود به نخست وزیری گماشت تا سد مقاومتی در برابر جنبش ملی ایجاد كند. اما این تلاش بی فایده بود. هیات حاكمه قدرت مقاومت خود را از دست داده بود. بر روی امواج جنبش وسیع ملی، ‌مجلس شورایی كه تا دو ماه پیش اكثریت قاطع آن مخالف ملی شدن نفت بود، آن را تصویب كرد. در 29 اسفند ماه نیز مجلس سنای مرتجع تر از شورا این اصل را به تصویب رسانید. تنها توشیح شاه لازم بود تا تمام تشریفات قانونی به انجام رسد. اما شاه از توشیح خودداری می كرد، به این امید كه بتوان آن را به مجلس برگردانید. امضای شاه پای اصل ملی شدن یك ماه و نیم بعد، وقتی مصدق به نخست وزیری رسید گذاشته شد. مصدق شاه را به این كار مجبور كرد.

 

 

 

 ـ سخنرانی جمال امامی در مجلس شورای ملی، روزنامه رسمی كشور، 12 آذرماه 1329،‌روزنامه اطلاعات، 5 آذرماه 1329[1]

 ـ منوچهرفرمانفرماییان، ملاحظاتی چند درباره نفت، چاپ مسعود سعد، تهران 1333، ص 142[2]

 ـ گزارش مصدق به مجلس شورای ملی، 7 تیرماه 1330، باختر امروز 18 تیرماه 1330[3]

 ـ همان جا [4]

 ـ روزنامه رسمی كشور،‌3 بهمن ماه 1329[5]

 ـ همانجا [6]

 ـ باخترامروز، 5 بهمن ماه 1329،‌ تكیه از ما است [7]

 ـ باختر امروز، 19 بهمن ماه 1329 تكیه از ما است. {دوگلاس قاضی آمریكایی از مامورین ویژه آمریكا بود كه در زمان طرح لایحه الحاقی در مجلس پانزدهم به بهانه كوه نوردی به كشور ما آمد و در اقدامات پشت پرده نقش موثری ایفا كرد}[8]

 ـ سرمقاله باختر امروز، 25 بهمن ماه 1329[9]

 ـ به شماره های 28- 30  بهمن ماه 1329 باختر امروز و شاهد مراجعه كنید [10]

 

 


 

 

7. كابینه محكوم علاء

 

در پایان سال 1329 تناسب نیروها به شدت به زیان هیات حاکمه درباری بود. جنبش ضد امپریالیستی به سرعت گسترش می یافت و قاطع تر می شد و در عوض تضاد، تزلزل و آشفتگی سرتا پای حکومت را دچار بحران نمود. با قانون ملی شدن نفت بحران حکومتی به حدی رسید که دیگر جایی برای ادامه حکومت نوکران شرکت نفت انگلیس و خادمین دربار باقی نماند. لحظه ای فرا رسید که بالایی ها نمی توانستند به شیوه سابق حکومت کنند و پایین ها نمی خواستند. می بایست زمام حکومت به دست نیروهای ملی و هواداران صدیق ملی شدن نفت سپرده شود. تناسب قوای سیاسی چنین تغییری را الزام آور کرده بود. ولی متاسفانه نیروهای ملی آمادگی به دست گرفتن حکومت را نداشتند و جبهه متحدی وجود نداشت. حزب توده ایران هنوز آنقدر قوی نبود که به حکومت برسد و جبهه ملی ایران که حکومت چون میوه رسیده ای در دسترسش قرارگرفته بود از چیدن آن می ترسید و امتناع می کرد. گردانندگان جبهه ملی ایران مدعی بودند که این جبهه برای تشکیل دولت و اداره کشور تشکیل نشده بلکه فقط می تواند نقش منفی و فشار از پایین را بازی کند. به این ترتیب آن هایی که می توانستند دولت تشکیل دهند می ترسیدند و نمی خواستند و طبقات ارتجاعی که اصرار داشتند همچنان حکومت کنند منفرد از مردم بودند و نمی توانستند.

 کابینه حسین علا محصول این وضع بود. علا به حساب نیروهای عملا موجودی که در آن لحظه به طور جدی از او حمایت کنند برسرکار نیامد. چنین نیرویی وجود نداشت. علا با این حساب بر سر کار آورده شد که شاید طبقات حاکم و امپریالیست های آمریکایی و انگلیسی بتوانند با اغتنام فرصت برای خروج از بحران چاره ای بیاندیشند و نیرویی برای حمایت از علا پدید آوردند. این حساب غلط از آب درآمد. چنین نیرویی پدید نشد و علا حدود یک ماه و نیم در فصل مشترک تضادهای سیاسی گروه های حاکم بندبازی کرد و سرانجام استعفا داد و به آنجا رسید که از نخستین روز محکوم بدان بود.

زمان کوتاه حکومت علا از نظر مبارزات سیاسی بسیارغنی است و مواضع سازمان ها و گروه های مختلف را درباره مسایل اساسی انقلاب ایران و سیر تکاملی آن در ماه های  آینده روشن می کند. از این نظر روی برخی از اساسی ترین حادثه های این دوران کوتاه مکث می کنیم.

امپریالیسم انگلیس که در سیمای رزم آرا بزرگ ترین امید خود را از دست داده و با تصویب اصل ملی شدن نفت ضربت سنگینی دیده بود به دخالت مستقیم نظامی
می اندیشید. کشتی های جنگی انگلیسی به سوی خلیج فارس حرکت کردند. هربرت موریسن وزیر خارجه انگلیس با لحنی که بوی قرن نوزدهم می داد، در مجلس آن کشور گفت: 

"ما حق اتخاذ هر نوع تدبیری که برای دفاع از جان و مال اتباع انگلیسی لازم بدانیم برای خود محفوظ می داریم.[1] "

    اما چنین اقدامی بدون موافقت و کمک جدی آمریکا مقدور نبود. امپریالیست های انگلیسی شش سال بعد، وقتی مصر کانال سوئز را ملی کرد، دست به دخالت نظامی زدند و به مصر هجوم بردند. اما در مورد ایران با وجود این که از شدت خشم افسار می جویدند، قدرت عمل نداشتند. ایران همسایه دیوار به دیوار شوروی بود و قرارداد دوستی 1921 را با شوروی داشت. دخالت نظامی در این نقطه می بایست با حساب های به مراتب بغرنج تر و پذیرش خطر به مراتب جدی تری انجام پذیرد و حداقل شرط آن موافقت و همکاری عملی آمریکا بود که تامین نمی شد. آمریکا هم با انگلستان تضاد داشت و هم از دست زدن به ریسک بزرگ نظامی در ایران می ترسید. ولی در عوض حاضر بود که در صورت موافقت انگلستان با تقسیم نفت ایران و دادن سهم مناسبی به آمریکا، نیروی خود را برای مهارکردن جنبش به کار اندازد. تشدید مبارزه مردم ایران و قاطع تر شدن شعارهای مبارزه منافع غارت گرانه انحصارات امپریالیستی آمریکا را نیز در خلیج فارس به خطر انداخته بود.

نیمه فروردین 1330 نمایندگان آمریکا و انگلیس در واشنگتن ملاقات کردند. از هر دو طرف مدیران انحصارات نفتی به عنوان نمایندگان وزارت خارجه و دولت در این مذاکرات شرکت داشتند. مذاکرات واشنگتن، با آن که به نتیجه قاطع نرسید، آغاز آن اقدامات مشترک امپریالیست های آمریکایی در انگلیس بود که به کودتای 28 مرداد و سپس تشکیل کنسرسیوم بین المللی نفت انجامید.

دولت آمریکا در برابر اعتراض مردم ایران به این که چرا امپریالیست ها می کوشند سرنوشت ایران را در واشنگتن حل کنند، به جای عقب نشینی حق خود را برای دخالت در امور ایران تسجیل کرد. در تذکاریه رسمی که از طرف دولت آمریکا صادر شد گفته شد که مذاکرات واشنگتن ناشی از مسئولیت جهانی آمریکا و انگلیس است:

مسئولیت جهانی که دولت انگلیس و آمریکا دارند پیوسته راجع به مسایل مختلف مربوط  به بسیاری از نقاط دنیا که در آن ذی نفع هستیم، با یکدیگر مشاوره می کنند.

  وزارت امور خارجه آمریکا مایل است دولت ایران را مطمئن سازد که کاملا" متوجه است که مساله نفت ایران فقط به وسیله مقاماتی که ذی علاقه می باشند باید حل شود[2]."

بنابراین به عقیده دولت آمریکا مساله ملی کردن نفت ایران که مساله داخلی، مربوط به ایران و شرکت سابق نفت نبود. مساله ای بود مربوط به مسئولیت جهانی انگلیس و آمریکا که هر دو در آن ذی نفع بودند و این مساله می بایست به وسیله همین مقامات ذی نفع حل شود!

به دنبال مذاکرات واشنگتن و توافق های کلی آمریکا و انگلیس وزیر خارجه آمریکا نیز بیانیه ای منتشر کرد و در آن از طرز!! ملی کردن نفت ایران انتقاد نمود و اعلام داشت:

"متاسفم اظهار دارم که دولت ایران به طرزی در ملی کردن صنعت نفت مشغول اقدام است که پالایشگاه بزرگ آبادان را به متوقف شدن تهدید می کند. و این امر عدم ثبات وضع ایران و مشکلات اقتصادی آن را موجب گردیده و برای مردم ایران نیز اثرات سویی خواهد داشت.

آمریکا قویا" تاکید نموده است که هرگونه تغییراتی در مناسبات بین المللی دولت ایران و موسسات ذی نفع انگلیس براساسی که موافق مسئولیت های بین المللی هر دو کشور باشد فراهم گردد...

ما مایوس شدیم از این که پیشنهاد اخیر انگلیس به ایران که اصل ملی شدن را قبول نمود و نظریات پیشنهادی مساعدی را نیز دربرداشته غفلتا" و بدون مطالعه ... از طرف ایران رد شد.

این محیط بیم و تهدید که ناشی از اقدامات عجولانه ای است برای اجبار همکاری در اجرای قانون ملی کردن نفت نتیجه ای در بر نخواهد داشت...

قویا" امیدوارم که ایران در اقدامات کنونی خود تجدید نظر نموده و طریقی را اتخاذ خواهد کرد که از مخاطرات خط مشی فعلی احتراز و ادامه عمل صنعت نفت را ممکن سازد...

امیدوارم ترتیبات موقتی به عمل آید که به موقعیت طرفین لطمه وارد نسازد... تا این که بعدا" ترتیبات مناسب تری داده شود... [3]"

دخالت رسمی و علنی امپریالیسم آمریکا در امور داخلی ایران و مخالفت صریح آن با ملی کردن نفت موجی از اعتراض در ایران برانگیخت تا جایی که حتی محافل هوادار آمریکا، آن هایی که طی چندین سال اخیر امپریالیسم آمریکا را فرشته رحمت می دانستند و معرفی می کردند مجبور شدند در این اعتراض شرکت کنند. حزب توده ایران که همواره ماهیت درنده امپریالیسم آمریکا را می شناخت و معرفی می کرد در این لحظه به حق درصف مقدم نبرد بود. جناح واقعا" ملی جبهه ملی ایران هم به رهبری دکتر مصدق با وجود کش هایی که هنوز به سوی آمریکا داشت از این دخالت علنی خشمگین بود. دکتر حسین فاطمی در "باخترامروز" از آمریکا انتقاد می کرد. این، آغاز پایان توهماتی بود که امثال فاطمی نسبت به حسن نیت و بشردوستی امپریالیسم آمریکا داشتند.

توافق کلی که آمریکا و انگلیس در کنفرانس واشنگتن به آن دست یافتند مبتنی براین بود که فعلا" از پیشرفت جنبش ملی ایران جلوگیری کنند تا بتوانند بعدا" دعوا بر سر تقسیم نفت ایران را بین خود حل کنند. نخستین گام مشترک می توانست تقویت دولت علا باشد که هم نسبت به انگلیس و هم نسبت به آمریکا نظر مساعدی داشت. ولی دولت علا قادر به ادامه حکومت نبود. جنبش ملی ایران علی رغم اقدامات خشن این دولت پیش می رفت. بحران عمومی سیاسی ادامه داشت و تشدید می شد.

حادثه تعیین کننده داخلی که امکان نداد دولت علا تثبیت شود، اعتصاب بزرگ کارگران نفت جنوب بود. این اعتصاب از 27 اسفند هم زمان با آغاز نخست وزیری علا شروع شد و تنها پس از استعفای علا (6 اردیبهشت ماه 1330) پایان یافت. اعتصاب به این دلیل آغاز شد که شرکت انگلیسی نفت 30% از مزایای کارگران را کسر و قطع کرد. در برابر این رفتار غیرانسانی ابتدا کارگران بندر معشور و دانشکده فنی آبادان و سپس کارگران نفت در سرتاسر مناطق نفت خیز دست به اعتصاب زدند.

بدون تردید حساب امپریالیسم انگلیس از حادثه سازی عبارت از این بود که محیط سیاسی را متشنج کند، ملی شدن نفت را تحت الشعاع قرارداده و برای دست زدن به اقدامات خشن ضد جنبش ملی ایران زمینه چینی کند. هم زمان با فشار به کارگران و آغاز اعتصاب، حرکت ناوگان جنگی انگلیس به سوی خلیج فارس شروع شد و دولت علا در تهران و مناطق نفت خیز اعلام حکومت نظامی کرد. به این امید که هم اعتصاب را سرکوب کند و هم به جنبش ملی ضربه وارد سازد.

در برابر این توطئه و تحریک امپریالیستی که یک سر آن در لندن و سردیگرش در واشنگتن بود جنبش انقلابی ایران یک راه  در پیش داشت: سرنگون کردن دولت علا و روی کارآمدن یک دولت ملی که قادر باشد همه نیروهای ملی را برای تداوم انقلاب تجهیز کند. برای این کار نخستین گام عبارت از وحدت نیروها بود.

حزب توده ایران با وجود سوء تفاهم ها و اختلافات زیادی که طی سال گذشته با جبهه ملی ایران پیدا کرده بود در این لحظه احساس مسئولیت کرد و این تنها راه پیشرفت انقلاب را نشان داد. "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" (حزب توده ایران) طی اعلامیه رسمی از همه نیروهای ملی: جبهه ملی ایران، فداییان اسلام، آزادی ایران، حزب ایران و حزب استقلال دعوت کرد:

"کمیته ای با شرکت نمایندگان همه این جمعیت ها به منظور تنظیم یک نمایش و دمونستراسیون بزرگ مشترک بر ضد حکومت نظامی تشکیل شود و نمایندگان اقلیت با تمام قوا و اختیارات خود برضد دولت علا و حکومت نظامی وی به اقدام پارلمانی مبادرت ورزند.[4] "

اما این پیشنهاد هم مانند همه پیشنهادهای وحدت طلبانه که قبلا" داده شده بود بی جواب ماند زیرا علاوه براختلافاتی که از قبل وجود داشت دو اختلاف عمده دیگر میان حزب ما و جبهه ملی پدید آمده بود:

اختلاف درباره اعتصاب کارگران نفت جنوب، و اختلاف در ارزیابی دولت علا و رفتار نسبت به آن.

 

الف ـ اعتصاب کارگران نفت

جبهه ملی به اعتصاب کارگران نفت با بی اعتمادی و نگرانی مطلق می نگریست. روزنامه های جبهه ملی فقط به این بهانه که گویا اعتصاب را خود شرکت نفت به راه انداخته از عواقب آن وحشت زده بودند، ولی در واقع این وحشت جنبه طبقاتی داشت و حساب های آنان را به هم می زد. با حرکت عظیم اعتصابی کارگران نفت جنوب و موج بزرگ همدردی که از طرف کارگران سرتاسر کشور آغاز شد، نیروی عظیم پرولتاریای ایران در جنبش ملی کردن نفت قد علم کرد. جبهه ملی از حضور این نیرو و افزایش تاثیر آن برحوادث خرسند نبود. این جبهه که همواره به "بازار" و کسبه تکیه داشت از کارگران می ترسید. به علاوه چنان که خواهیم دید جبهه ملی خواستار حفظ و تثبیت دولت علا بود، از سرعت پیشرفت انقلاب نگران شده بود. اعتصاب کارگران برسرعت انقلاب می افزود و در جهت خلاف مشی سیاسی جبهه ملی بود.

به این دلیل جبهه ملی نسبت به اعتصاب کارگران رفتار ناشایستی پیشه کرد. آن را تایید ننمود، به کمک آن نشتافت و در بهترین حالت به "کارگران عزیز" توصیه کرد که دست از اعتصاب بردارند مبادا دشمن سوء استفاده کند.

در مطبوعات رسمی جبهه ملی و در "باختر امروز" که نزدیک ترین روزنامه به مصدق بود، اعتصاب کارگران و نقش حزب توده ایران در سازماندهی آن با بدترین کلمات مورد حمله قرار می گرفت.

    وقتی حکومت نظامی شاه شرکت نفت کارگران آبادان را به گلوله بست "باخترامروز" نوشت:

    " تحریکات کمپانی و آتش افروزی "پیشتازان" بالاخره کار خود را کرد و صحنه خونین که روح ملت ایران از آن خبر ندارد پریروز در آبادان به وجود آمد.[5] "

    "باختر امروز" خود به دام تحریکات کمپانی افتاده و این دروغ بزرگ را شایع می کرد که گویا اعتصاب کارگران "مسلحانه است" آن ها هستند که سربازان را "محاصره" می کنند:

"در دو نقطه شهرآبادان کارگران ازدحام و اطراف کارگران را محاصره و صدای تیر    از میان آنان شنیده می شد. که منجر به جوابگویی سربازان شده است. بدین طریق 8 نفر مقتول و عده ای مجروح شده اند.

    یک مرجع رسمی گفت که در چند نقطه شهر کارگران توانسته بودند سربازان را محاصره کنند. بین اعتصاب کنندگان مقداری اسلحه وجود داشته است.[6] "

    این گونه مطالب دروغ در واقع شاه و حکومت علا و شرکت نفت انگلیسی را که کارگران ایرانی را به گلوله بسته بودند و قصد حادثه سازی داشتند تبرئه می کرد و عملا" حکم قتل آنان را صادر می نمود.

    از رهبران جبهه ملی محمد نریمان شخصیت برجسته دموکرات انقلابی تنها کسی بود که به طور قاطع و علنی بدون اگر و اما از کارگران نفت دفاع می کرد و از حضور آنان در صحنه نبرد خرسند بود. یادش گرامی باد!

    طبیعی است که حزب توده ایران نمی توانست به اعتصاب کارگران نفت جنوب
با آن چشم نگاه کند که جبهه ملی نگاه می کرد. حزب ما که با توده های کارگر در پیوند بود می دانست که کارگران قادرند اعتصاب خود را با قدرت و نظم اداره کنند و نه فقط دستاویزی برای تحریک و توطئه به شرکت نفت انگلیس ندهند بلکه این اسلحه را به سوی خود شرکت برگرداند. حزب ما از ورود طبقه کارگر به میدان نبرد ضد امپریالیستی عمیقا" خرسند بود و با تمام نیرو از اعتصاب کارگران حمایت می کرد و در سرتاسر کشور نهضت حمایت از کارگران نفت را به وجود می آورد. زیر رهبری حزب توده ایران کارگران سایر استان های ایران و بخصوص اصفهان به دفاع از کارگران نفت به پا خاستند. موج اعتصاب های همدردی از سرتاسر کشور گذشت. کمک به صندوق اعتصاب وسعت گرفت. حزب ما توانست اعتصاب خوزستان و اعتصاب های همدردی سرتاسر کشور را در طول فروردین ماه و آغازاردیبهشت اداره کند و به پیروزی رساند.

 

ب ـ دو ارزیابی از کابینه علاء

    کمک به گسترش مبارزات کارگری در این لحظه جای زندگی در حساب سیاسی حزب ما می گشود. حزب می خواست از این طریق حکومت نظامی را بشکند، جلو تثبیت دولت علا را که مخالف ملی شدن نفت و فراهم کننده زمینه برای حکومتی خشن تر از آن بود، بگیرد.

  این جا دومین اختلاف بزرگ وجدید حزب توده ایران با جبهه ملی آغاز می شد زیرا جبهه ملی آشکار و نهان از حکومت علا دفاع می کرد و از آنجا که خود به فکر به دست گرفتن دولت نبود و امکان تشکیل یک دولت ملی اجرا کننده اصل ملی شدن را نمی دید گمان می کرد که جانشین علا حتما" حکومتی بدتر از علا خواهد بود و یا جنبش انقلابی آنقدر رشد خواهد کرد که از کنترل آن جبهه خارج خواهد شد. به عبارت دیگر بین هیات حاکمه ارتجاعی امپریالیستی ایران با جبهه ملی در مورد مهارکردن جنبش انقلابی توافقی ضمنی پدید می آمد که در حمایت مشترک از دولت علا تجلی می کرد.

 

  حزب توده ایران درباره علا عقیده داشت:

    "علا واسطه آلوده مطامع امپریالیسم انگلستان و عوامل مزدور داخلی آن است. این شخص در سال 1933 در مذاکرات مربوط به انعقاد قرارداد باطل 1933 شرکت مستقیم داشته ... امروز به میدان امده است تا کار نیمه تمام خود را تمام کند.[7] "

    اما دکتر مصدق در دفاع از علا تا جایی پیش می رفت که نظریه کاملا غلط "مامور معذور" را می پذیرفت و می گفت:

    "اگر چه علا در جریان قرارداد 1933 دخالت داشته ولی از روی عمد خیانت نکرده بلکه مطلع نبوده است... علا عیبی ندارد جز این که از تقی زاده حرف گوش می کند... همه می دانند که در دوره دیکتاتوری هرکس متصدی کار بود نمی توانست از امر دولت تخلف کند[8]."

    حزب توده ایران می گفت:

    "آشکار است که علا از همان خانواده ده هزار نفری است. از همان سلسله ای است که سال ها مردم را به نام فراش سلطان مستبد چاپیده اند و اینک هم در لباس حکومت مشروطه دمار از روزگار خلق می کشند.

    ... اما ملت همه قوای خود را جمع می آورد تا حکومتی آزاد و خدمتگزار پدید آورد.[9]"

   ولی "باخترامروز" در تائید سیاست جبهه ملی ضمن این که می پذیرفت علا از دایره هزار فامیل بیرون نیست و در این لحظه انقلابی ناتوان است می گفت:

    "در ناتوانی علا کسی تردید ندارد. اما این وحشت نیز از ناحیه او در میان نیست که برضد منافع وطنش با اجنبی سازش و کودتا کند {!!}.[10]"

  حزب توده ایران می گفت می توان علا را برداشت و با تکیه به نیروی مردم حکومت ملی برسرکارآورد. ولی مصدق عقیده داشت:

    "مخالفت جبهه ملی سبب می شود که کابینه علا سقوط کنند و به جای آن کابینه قوام و یا کسی مثل او زمامدار گردد.[11] "

    حزب توده ایران می گفت حالا که اصل ملی شدن نفت تصویب شده:

    "در این موقع باید دولتی منبعث از ملت روی کار باشد. علا سوابقی دارد که امید از او منتفی است. وی با فشار دربار روی کارآمده و با فشار دربار برسرکار است.[12] "

    "باختر امروز" پس از یک خروار ناسزا به حزب توده ایران می گفت:

    "انتظار مردم از دولت علا این است که بتواند احساسات عمومی را درک کند و با صمیمیت و ایمان به خواسته های ملت جواب دهد.[13] "

ما می گفتیم:

    "مجلس شورای ملی ایران که به طرح ملی شدن نفت رای داده است اگر واقعا" در تصمیمات خود صمیمی است باید بی درنگ به دولت علا رای عدم اعتماد دهد و دولت را ساقط نماید...

    مبارزه ملت با دولت علا و سایر ایادی کمپانی نفت جنوب با کمال شدت ادامه خواهد یافت و محققا" آن را واژگون خواهد کرد.[14] "

    " باختر امروز" نتیجه می گرفت:

    " توده ای ها می خواهند از راه اغتشاش ما را به هرج و مرج و زوال تاریخ {!!} و استقلال بکشانند {!!}[15]"

    در پاسخ این پیشنهاد حزب توده ایران که می توان با اتحاد نیروها علا را سرنگون کرد و حکومتی مردمی برسر کار آورد "باختر امروز" از جانب جبهه ملی ایران پاسخ می داد:

    "آیا ما خواهیم توانست با یک انقلاب خونین این ننگ و فساد را از دامان مملکت بشوییم و حکومتی عدالت پرور برسرکار آوریم؟

    ... افراد دلسوز صمیمی  به اصلاحات اكنون بر این عقیده اند که وضع جغرافیایی و تحریکات سیاسی دول بزرگ طوری ما را به خود مشغول داشته که حدوث یک انقلاب مقدس امکان پذیر نخواهد بود و اگر نهضتی شبیه به انقلاب خودنمایی کند کپیه نهضت آذربایجان و کردستان خواهد بود...

    در وضع کنونی ... انقلاب ایران به حال اجنبی مفید تر خواهد بود تا به حال ایران. بنابراین جز این که تغییر و تحول از راه اصلاح تدریجی باشد... چاره دیگری نیست.[16] "

    البته ما در آن زمان پیشنهاد "انقلاب خونین" و امثال آن را نداشتیم. پیشنهاد ما اتحاد نیروها و استفاده از امکانات سیاسی موجود بود. ما تصریح می کردیم که جبهه ملی در پارلمان اقدام کند، مجلس رای عدم اعتماد به دولت بدهد، نیروهای سیاسی دست به دمونستراسیون علیه حکومت نظامی بزنند. و ... ما می گفتیم وضع قابل دوام نیست. نباید فرصت داد که جای علا رژیم ارتجاعی تری بیاید. اما جبهه ملی از به دست گرفتن حکومت می ترسید، از رشد انقلاب وحشت داشت، ترجیح می داد که علا برسر کارباشد، شاه و رژیمش بمانند اما جنبش قاطع تر نشود.

    فاطمی می نوشت:

    "به آن هایی که می گویند اوضاع قابل دوام نیست، و این هیات حاکمه مملکت را به این روز انداخته است من هم صد درصد موافقم ولی آیا علاج کار این خواهد بود که بگذاریم تجزیه طلبان و عوامل کمینفرم جان بگیرند.[17] "

    همین وحشت از گسترش یافتن مبارزه مردم و قدرت گرفتن زحمتکشان، ترس از انقلاب بود که همواره در لحظات حساس پای جبهه ملی را سست کرد. او را واداشت که از دولت منصورالسلطنه (بهار1328) دفاع کند، از دولت علا حمایت کند، در لحظات حساس دید ـ پیروزی کودتای زاهدی را به دعوت مردم به قیام ترجیح دهد.

    آخرین نکته ای که باید درباره حکومت علا بگوییم این است که در داخل جبهه ملی هم برخی از رهبران با سیاست عمومی جبهه موافق نبوده با علا و دربار صریحا" مخالفت می کردند.

    نریمان برجسته ترین شخصیت این جناح بود که در مجلس می گفت:

    "بزرگ ترین دلیل مخالفت من با دولت علا این است که از مجلس رای اعتماد نگرفته بلکه به فرمان شاه روی کار آمده است. {نریمان توضیح می دهد که شاه چنین حقی ندارد}.

    ... من جدا" مخالفم که آثار عصبانیت و تشنج افکار عمومی مردم ایران را که نتیجه اعمال هیات حاکمه نالایق است در لباس تمرد و عصیان ... معرفی کنند.

    مردمانی که به مصداق جهاد فی سبیل الله جان در کف می گذارند و ملتی را از شر مردمی خیانت کار می رهانند دارای روح تمرد و عصیان نیستند... خیر جناب آقای نخست وزیر تحمیلی ... اگر قصد شما آماده کردن مردم به سواری است هم خودتان اشتباه می کنید و هم کسانی که شما را نخست وزیر کرده اند[18]."

این روح انقلابی بود که نریمان را همواره به حزب توده ایران نزدیک می کرد و هرگز میان ما و این مبارز برجسته کدورتی پدید نیامد.

    دکتر شایگان نیز با سیاست جبهه ملی درباره حکومت علا مخالف بود و فکر
می کرد:

    "شان جبهه ملی این است که با تمام دولت ها مخالفت کند تا خود دولت تشکیل دهد.[19] "

    از آن جا که مخالفت دکتر شایگان با سیاست جبهه ملی آن زمان در مطبوعات منعکس نشد، نگارنده چند سال پیش از این، که مقدمات تدارک این کتاب فراهم می شد توسط دوستی نظر ایشان را خواست. ایشان در پاسخ مخالفت خود را تایید کرده و طی نامه ای نوشتند:

 

14 نوامبر 1970

دوست محترم

    در جواب نامه شریف به تاریخ 31 اکتبر 1970 معروض می دارد:

    مخالفت این جانب با کابینه علا برای خود من محرز است ولی چون از آن زمان قریب بیست سال می گذرد درست به خاطرم نیست که در کجا و به چه صورت مخالفت کرده ام. آیا در جلسه رسمی مجلس بوده {که بعید به نظر می رسد} یا در جلسه خصوصی و یا در جبهه ملی در خارج از مجلس. تصور می کنم علت مخالفتم اطاعت بی چون و چرای او از دستگاه و بخصوص انگلیس ها بود که مبادا در کار ملی شدن نفت اخلال کنند."

    این روش دکتر شایگان نیز تصادفی نبود. او هم همواره در جناح سالم جبهه ملی قرار داشت و علاوه بر این که از حزب توده ایران در دادگاه نظامی دفاع کرده بود، در چندین سازمان سیاسی با حزب ما همکاری می کرد.

 

 ـ الول ساتن، نفت ایران، چاپ لندن، 1956، متن انگلیسی، صفحه 246[1]

 ـ اسناد نفت، نطق ها و نامه های تاریخی دکتر محمد مصدق، انتشارات راستین، تهران 1358، ص48[2]

 ـ همان جا، ص 49-50[3]

 ـ اعلامیه جمعیت ملی مبارزه با شرکت های استعماری نفت، نوید آینده به جای بسوی آینده، 7 فروردین ماه 1330[4]

 ـ باخترامروز، 24 فروردین ماه 1330[5]

 ـ باختر امروز، 24 فروردین ماه 1329[6]

 ـ نوید آینده به جای بسوی آینده ، 8 فروردین ماه 1330[7]

 ـ . سخنرانی مصدق در مجلس شورای ملی، باختر امروز، 22 فروردین ماه 1330[8]

 ـ نوید آینده به جای بسوی آینده ، 29 اسفندماه 1329[9]

 ـ باختر امروز 22 فروردین ماه 1320[10]

 ـ سخنرانی مصدق در مجلس، باختر امروز، 22 فروردین ماه 1330[11]

 ـ مجازات به جای بسوی آینده و نوید آینده ... که پشت سرهم توقیف می شدند، 18 فروردین ماه 1330[12]

 ـ باخترامروز، 22 فروردین ماه 1330[13]

 ـ  مجازات ، 18 فرردین ماه 1330[14]

 ـ باختر امروز، 27 فروردین ماه 1330، سرمقاله به قلم دکتر حسین فاطمی – تکیه از ما است [15]

 ـ همان جا [16]

 ـ باختر امروز، 27 فروردین ماه 1330، سرمقاله [17]

 ـ سخنرانی محمود نریمان در مجلس شورای ملی، باختر امروز، 26 و 27 فروردین ماه 1330[18]

 ـ احمد ملکی، تاریخچه جبهه ملی، انتشارات روزنامه یومیه ستاره، تهران، چاپ تابان، آذرماه 1332، صفحه 29[19]

 

 


 

  سوم  - چهارم  - پنجم  

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست

 

Free Web Counters & Statistics