نویدنو:01/07/1388                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

سخنرانی در چائوتاکو[1] -بخش دوم

 

سخنران: سام وب[2]  - برگردان: مینا آگاه

 

واقعیت های پنهان      

 سام وب

مسئله دیگری که دوباره ما را به فکر انداخت، وجود نابرابری عمیق نژادی، جنسیتی، و منطقه ای ست که سراسر سیاره را فرا گرفته است.

شواهد این نابرابری ها فاحش است: گرسنگی و سوء تغذیه و فقر مهلک توده ای، امراض همه گیر، سبعیت روزانه و نهادینه شده علیه مردم رنگین پوست، آزار و اذیت و ستم سیستماتیک اعمال شده بر زنان، گسترش انفجاری زاغه نشینی در حاشیه ی کلان شهرها، مهاجرت توده ای کارگران و دهقانان برای یافتن زندگی بهتر و نابودی کامل محله ها و مناطق.

در حالی که این شرایط در سراسر جهان و درون مرزهای خود ما وجوددارد، کشورهای نیمکره ی جنوبی بدترین شکل محرومیت و نابرابری را تجربه می کنند. آن ها این شرایط را برای یک قرن دیگر تاب نخواهندآورد.

عامل دیگر برای ارزیابی دوباره ی ما تکنولوژی ارتباطاتی جدیداست. این تکنولوژی روش خبرگیری، کار و داد و ستد، زندگی و تفریح، اتماس با دیگران، و فکرکردن را تغییرداده است. این تکنولوژی جدید ارتباطی فواصل زمانی و مکانی را به حداقل رسانده و نفوذ آن به تمام جوانب زندگی همراه با گذشت زمان رشد می کند.

پیدایش جنبش های اجتماعی جدید با دامنه ی قابل توجه، و همچنین قدرت تازه جنبش کارگری میراث خرد و عمل گذشته ی ما را به چالش می طلبد. طی سه دهه ی اخیر نیروهای اپوزیسیون جدید و قدیمی، ازجمله تحرکات جنبش کارگری ( این یک فرایند است و بنابراین ناهموار و درحال رشداست) موجب شد که سیاست به عرصه ی چالش با تسلط جناح راست قدم بگذارد و به ائتلافی چندین لایه فراروید که ابزاری در پیروزی باراک اوباما بشود.

و نهایتا ما به سوی تغییر رفتیم زیرا که حزب کمونیست ( و بطورکلی چپ) نه تاثیر چندانی داشت و نه بزرگ بود. حتی پیش از فروپاشی اتحادشوروی ما کوچک بودیم، و تعداد اعضایمان بیش از 4000 نفر نبود.

اما با شکافی که در سال 1991 ایجادشد تعداد اعضای ما به یک سوم رسید، پس بزرگترشدن حتی ضروری تر هم شد.

 

نگاهی نو    

 

اکنون که به برخی از عواملی که موجب شد ما وارد فرایند بازسازی خود شویم، اشاره کردم، اجازه دهید از نتایج بدست آمده ی آن تا اکنون هم بگویم.

ما سازوکاری را بکار می گیریم که سخت و بی انعطاف نباشد و اجازه نمی دهیم دگم ها تفکرنو را سست کنند به زنجیر بکشند.  درسی که ما گرفته ایم آن است که به مجموعه بپیوندیم، به دیگران ارتباط پیدا کنیم، و به مبارزات و موضوع هایی اولویت بدهیم که سایرین را وادار به عمل می کند.

ما همبستگی بیشتر و انعطاف بیشتری به مفاهیم استراتژیک و تاکتیکی خود داده ایم و تکیه به مبارزه ای برای اتحاد گسترده تربویژه اتحاد چندنژادی و طبقه ی کارگر می کنیم.

ما به مشخصه ی مردم پسندی ائتلاف تاکید می کنیم، درحالیکه همزمان امتیاز خاص برای  نقش طبقه و جنبش کارگری بعنوان رهبر درحال پیدایش این ائتلاف قائلیم.

ما به جنبش کارگری نگاه جدیدی داریم، به رشد قطعی جدید آن توجه داریم، و حتی از خود می پرسیم که آیا تغییر کمی منجر به تغییر کیفی از منظر چشم انداز و فعالیت های عملی طبقه ی کارگر خواهدشد. 

 

از اینترنت به بهترین وجه برای رساندن پیام و سازماندهی کارها استفاده می کنیم و این کار را گسترش می دهیم. در پایان این سال شروع به متوقف کردن چاپ روزنامه ی خود با سابقه ی 90 ساله اش می کنیم و به پخش روزانه ی آن لاین اخبار رو می آوریم.

ما داریم ازپیله ی چیزی که آن را " ذهنیت حاشیه نشینی" می نامیم، بیرون می آئیم. چپ، که ما قسمتی از آن هستیم، به واسطه ی دوران مک کارتیسم، جنگ سرد، و توسعه طولانی مدت اقتصاد بعد از جنگ جهانی دوم، و مقاومت در مقابل اندیشه های جدید، برای بیش از نیم قرن درحاشیه ی سیاست قرارگرفته بود. طی این دوران، توانائی ما برای تاثیرگذاری بر گستره ی فرایندهای سیاسی درکشور بسیاراندک و محدودشده بود- هیچ نشانی از سال های دهه ی 1930، و بسیاری از کشورها در آن نبود.

در حالیکه چپ سرسختانه می جنگید و خوب هم می جنگید و مشارکت غیرقابل انکاری طی نیم قرن داشت، بازی کننده ی اصلی نبود؛ برنامه و طرحی جدی برای مطرح کردن نداشت. چپ سمت و سوی سیاست کشور را تعیین نمی کرد؛ و تصمیم گیرنده نبود.

آینده ضرورتا دنباله ی گذشته نیست. به واسطه ی زمینه ی جدید سیاسی، چپ این فرصت را دارد که از حاشیه بیرون آمده و قدم به میانه ی جریان اصلی سیاست های آمریکا بگذارد. این شانس را دارد که بازیگر جدی صحنه باشد؛ بازیگری که صدایش بطورجدی در برنامه هایی که آینده ی کشور را می سازد، مطرح شود؛ بازیگری که توانائی دارد میلیون ها نفر را به حرکت درآورد و بر تفکر و عمل آن ها تاثیر بگذارد.

این به خیلی از عوامل بستگی دارد، که یکی از آن ها توانائی ما در فائق آمدن بر "ذهنیت حاشیه نشینی" است. این ذهنیت خود را چگونه نشان می دهد؟ به راه های مختلف، مثلا در مصرف زمان بسیار زیاد برای تحریک یکدیگر یا در ردکردن منافذ بازشده ی سیاسی؛ این تفکر که رفرم های میانه روانه در تضاد با رفرم های رادیکال است؛ همیشه قسمت خالی لیوان را دیدن، در عمل کردن به گونه ای که انگار دیدگاه ما همسان با میلیون ها نفراست؛ در تبدیل خطر حل شدن در توده های مردم به اساسی برای حفظ فاصله با مبارزات اصلاح طلبانه؛ با محدودکردن خود در شکل محدودی از چپ؛ با ناچیزشمردن پیروزی ها و نگفتن هیچ چیز خوب درباره ی کشورمان.

 

در این نوع تفکر خاص، سیاست پیچیده گی اندکی دارد. تغییر فقط از خوردشدن حاصل می شود و اصل، کسب اکثریت گسترده نیست. هیچ مرحله ای برای مبارزه متصور نیست، هیچ نیروی اجتماعی ای نیست که دارای قدرت اجتماعی استراتژیک باشد، و هیچ بخشی استثنا نیست. در این تفکر فرق بین احزاب دمکراتیک و جمهوریخواه یا  اندک تلقی می شود و یا متکبرانه نادیده گرفته می شود.

اگر چپ – و اول از همه کمونیست ها- دست از این ذهنیت برندارد،  فرصت طلائی پیش آمده در این لحظه را برای جذب مخاطبانی که از شش دهه ی پیش تا بحال به این گسترده گی نبوده را نابود کرده و تاثیر برروی فرایندهای سیاسی اجتماعی را از دست خواهدداد.

 

مسیر به سوی سوسیالیسم      

 

ما مسیر به سوی سوسیالیسم و جامعه سوسیالیستی را، براساس چالش های موجود امروزه و آزمون های حیاتی تجربه ی سوسیالیستی در قرن 20، دوباره به تصویر کشیده ایم. برخی از این عوامل اصلی چه هستند؟

تصور ما از جامعه ی سوسیالیستی، جامعه ای صلح آمیز، دمکراتیک، دارای اقتصادی کارا و عادلانه، و اکولوژی ای پایدار می باشد. هدف سوسیالیستی ما، ارائه ی همبستگی اجتماعی، تامین اقتصادی و پایداری، برابری، همکاری، احترام به تفاوت ها و صلح است.

از دیدما، سوسیالیسم فقط ایده ی جالبی نیست، بلکه برای بشرضرورت مهمی است. برای پیداکردن راه حل های به موقع برای مسائلی که آینده ی نزدیک ما را تهدید می کند. مسائلی همچون فقر و نابرابری توده ای، گرمایش جهان، جنگ و گسترش سلاح های هسته ای، تحلیل منابع و انرژی، امراض همه گیر، و نظایر آن ها.

نه مسیر و نه مدل جهانی سوسیالیسم از قبل وجودندارد. سوسیالیسم باید از دل کشوری خاص، در زمانی خاص، و با یک سری مقتضیات خاص، رشد کند. و کشور ما هم مستثنی از این قاعده نیست. ما نیز مسیر ملی مخصوص خود را طی می کنیم.

سوسیالیسم باید به "سئوال مالکیت" ( ازروابط مالکیتی در سرمایه داری تا در سوسیالیسم و یا به زبان دیگر از مدل تولید سرمایه داری تا مدل تولید سوسیالیستی) جواب بدهد. هر انقلاب باید این وظیفه ی اصلی را انجام دهد، و در مورد ما هم فرقی نمی کند.

و اینکه چگونه انجام گیرد و قدم ها چگونه باید برداشته شود عمدتا بستگی به اوضاع عینی دارد. در آغاز سوسیالیسم در هرکشوری که بعدا منجر به انتقال به سوسیالیسم می شود، من انتظاردارم که اقتصادی مخلوط در بازاری منظم شده با قوانین سوسیالیستی و ترکیب شکل های مختلف سوسیالیستی، تعاونی، و مالکیت خصوصی، هرچند با تنش، تناقض و خطر،  پیش رود.

 این روابط مالکیتی و مکانیسم بازار به هیچوجه مانع برنامه ریزی اقتصادی و کنترل دمکراتیک نیست. در واقع تصور انتقال اقتصادی همراه با موفقیت بدون برنامه ریزی دمکراتیک سخت است.

در حالی که رهبریت سیاسی طبقه ی کارگر و متحدان آن ضروریست، زمانی که به آن دست یافت وظیفه اش این نیست که کشور را به تکه های بسیار کوچک متلاشی کند، بلکه انتقال طبقاتی ساختار کشور؛ گسترش حقوق دمکراسی به زمینه ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی؛ وضع شکل های دمکراتیک مشارکت؛ و تمام کردن وظایف دمکراتیک که سرمایه داری ناتمام گذاشته به خصوص از بین بردن نابرابری نژادی و جنسی.

من به این اهمیت می دهم، زیرا که درذهنیت مردم آمریکا به این دامن زده می شود که سوسیالیسم و دمکراسی با یکدیگر ناسازگارند. و این را نمی توان فقط به گردن تبلیغات طبقه ی حاکم انداخت. جوامع سوسیالیستی از نقطه نظر دمکراتیک بودن کمبودهایی داشتند، و اکثرا هم کمبود های مهمی داشتند.

در کشورما، مسیر به سوی سوسیالیسم، مسیری است طولانی که در هر چرخش مبارزه ی توده ای در هر سطحی قوام بیشتری خواهدیافت و صف های گسترده تری از نیروهای اجتماعی و طبقاتی را دربرخواهدگرفت، و پیش خواهد رفت، البته نه مستقیما به سوی جلو، نه با همواری، نه بدون نوسان، بلکه با طی مراحل مختلف وامیدواریم که در هر مرحله ی مبارزه تعادل نیروها به نفع طبقه ی کارگر و مردم باشد.

بیش از یک برخورد نهائی که ماشه ی آن با ازکارافتادگی کلی اقتصاد کشیده می شود، یک سری برخوردهای سیاسی، اقتصادی، و بحران های اجتماعی را می بینم که در مدت زمانی کوتاه و به صورت گسترده صورت می گیرد و منجر به بحران اعتماد و حقانیت سرمایه داری و نهادهای آن می شود که به میلیون ها شکل وجود دارد.

در چنین جابجایی قدرتی همه چیز یکباره و برای همیشه واگذار نمی شود، اما موجب چرخش قطعی به فرایند انتقال به سوسیالیسم می شود.  

انقلابات سوسیالیستی دهه ها قبل و از دل مصیبت های اقتصادی و جنگ های مهم سربیرون آورد. اما کمونیست ها، با مراجعه به قرن نوزده، هیچگاه باورنداشتند که مبارزه ی مسلحانه و جنگ های داخلی تنها و یا راه ارجح رسیدن به سوسیالیسم است.

مارکس در سخنرانی اش در آمستردام در 1872 می گوید: " نیروهای کار، باید یک روزی برتری سیاسی را بدست آورند برای این که... اما ما ادعا نمی کنیم که رسیدن به آن، نیاز به ابزارهای مشابهی دارد. ما می دانیم که باید نهادها، آداب و رسوم، و سنت کشورهای مختلف در نظرگرفته شود، و ما نفی نمی کنیم که کشورهائی نظیر انگلستان و آمریکا وجوددارند و اگر من با نهادهای شما آشنام،  می گویم هلند جائی است که نیروی کار ممکن است با ابزاری صلح آمیز به اهداف خود دست یابد."

من می گویم که طی سال های اخیر انتقال بنیادین سوسیالیسم بطور نسبتا صلح آمیز در آمریکای لاتین به وقوع پیوسته است. آنجا نیروی اکثریت فعال، سازمان داده شده، و بخش پرقدرتی از طبقه ی کارگر و متحدانش با دست یابی به سنگرهای نزدیک دشمن در ساختارکشور، از جمله ارتش، اقلیت قدرتمندان را ایزوله کردند، دولت های نئولیبرالی را از قدرت بیرون راندند، و با روش های صلح آمیزمسیر را برای جامعه و انتقال سوسیالیستی صاف کردند.

ما باورداریم که چنین دستاوردی در اینجا هم امکان پذیراست. در واقع، تصور مسیری غیرصلح آمیز به سوی سوسیالیسم در کشور ما مشکل است.

آشکاراست که سوسیالیسم قریب الوقوع نیست. به نظر من، ما در دورانی انقلابی زندگی نمی کنیم، بیشتر در دوره ای از اصلاحات زندگی می کنیم، از جمله رفرم های بنیادی، که مهر خود را با انتخاب اوباما اولین رئیس جمهور آفریقائی تبار آمریکائی زد.

بدون تامل و درنگ می گویم که در این شش ماه از ریاست جمهوری اوباما، چشم انداز، فضا، گفتگو و برنامه در مقایسه با هشت سال گذشته به شدت تغییرکرده است.

 

نقش اوباما       

 

تاکنون ریاست جمهوری اوباما همراه بوده است با دوری ازسیاست های جناح راست افراطی هیئت حاکمه ی بوش و برداشتن گام هایی به سمت سیاست های داخلی و بین المللی با سمت و سویی مترقیانه.

همزمان، دربرخی از موضوعات این هیئت حاکمه آن اندازه ای که ما می خواستیم پیش نرفته است. علیرغم ادعاهای راست افراطی، اوباما نه سوسیالیست است و نه یک انقلابی.

به هرحال رئیس جمهور جدید در عمل و حرف- و حرف هم مهم است- فضای جدیدی از صلح، برابری، و مبارزات عدالت اجتماعی را بوجود آورده است. این که این ادامه پیداکند و به مسیر اصلاحاتی مترقی، مردم گرایانه، بنیادی بیفتد به میزان زیادی بستگی به این دارد که جنبش هایی که وی را انتخاب کردند این فضا را پرکنند و گسترش بدهند.

مبارزه رو به پیش، بیشتر شبیه نیودیل، برآمد فرایندی روان و پرجدال است که هیئت های گسترده ی اجتماعی و طبقاتی را دربرمی گیرد، شکل های گوناگونی می گیرد و در طول زمان، رشد و کارایی می یابد. این پایه ای برای گسترش حقوق اجتماعی و اقتصادی، تغییر شکل رفتار دولت به نفع نیروی کار می شود، و معماری اقتصادی و مسیرتوسعه ی  جدیدی را در سیاست اقتصادی ملی ایجاد می کند. و مهم تر این که طرحریزی نقش آمریکا در جامعه ی جهانی به سوی تساوی طلبی و نه خط امپریالیستی را فراهم می کند.

شما ممکن است بپرسید:" تو یک کمونیست نیستی، آیا سوسیالیسم هدف تونیست؟ پس چرا اینقدر از اصلاحات صحبت می کنی؟"

بله، هدف حزب کمونیست سوسیالیسم است. سوسیالیسم، طبق نظرسنجی اخیر، بطور فزاینده ای دارد برای مردم آمریکا جالب می شود،اما واضح است که در برنامه ی فوری سیاسی ما قرار ندارد. در تفکر میلیون ها آمریکایی- چه استراتژیک و چه تاکتیکی- بحث ها به این نقطه نرسیده است.

این که سوسیالیسم در برنامه ی عملی مردم قرار ندارد، به این معنا نیست که کمونیست ها لب های خود را می دوزند. کاملا برعکس! ما درمورد آن صحبت می کنیم و نوع سوسیالیسم مدرن، عمیقا دمکراتیک، و قرن بیست و یکمی را به مردم آمریکا معرفی می کنیم. و با استفاده از اینترنت می توانیم به شنوندگان بسیارگسترده تری از سابق دست یابیم.

از نقطه نظررادیکال بودن، ما به اندازه ی واقعیت رادیکال هستیم. و واقعیت به ما می گوید که وظیفه ی اصلی ما کمک به وارد آوردن فشار طبقه ی کارگر و سایر نیروهای دمکراتیک برای نشان دادن منافع خود در راه مبارزه برای اصلاحات است.   

 

مرحله ی کنونی مبارزه     

مسیر به سوی سوسیالیسم مستقیم نیست اما نمی توان آن را متوقف کرد. این مسی پیچیده، متناقض، و غیرمستقیم است، و از مراحل و فرایندهای گوناگون مبارزه می گذرد. این مسیر فقط می تواند از مسیر مبارزه برای اصلاحات بگذرد، از جمله اصلاحات بنیادی و آن هم فقط زمانی که ده ها میلیون آمریکائی سوسیالیسم را قبول کنند و برای آن مبارزه کنند. اگر فقط نیاز به انرژی و توان چپ ها بود، ما سال ها قبل به سوسیالیسم رسیده بودیم. این تلاش اکثریت است که تاریخ و تغییرات اجتماعی را می سازد، نه اقلیتی از ستیزه گران.

چپ می تواند به سمت گرفتن دوباره ی تاریخ به سوی عدالت، برابری، و صلح کمک کند. اما فقط اگر ما و میلیون ها نفر مشابه ما، استراتژی درستی را دنبال کنند که بخش گسترده ای از مردم آمریکا را متحدکند.  

پرزیدنت اوباما و نماینده های مترقی کنگره ی نمی توانند تنها عوامل تغییرباشند و تنها تا نقطه ای عامل تغییر خواهند بود. این مسئولیت ماست که از آن ها حمایت، و آن ها را ترغیب کنیم، و بویژه زمانی که نظرات متفاوتی داریم، بطور سازنده با آن ها مطرح کنیم.

اما مهمتر اینکه- و این اصل موضوع است- ما باید به فعالیت بپردازیم، متحد شویم، درس بگیریم و بتوانیم میلیون ها آمریکایی را مبدل به "عوامل تغییر" کنیم تا قادر به پدیدآوردن تغییرات سیاسی در مبارزات پیش رو باشیم.

مادران و پدران و مادربزرگ ها و پدر بزرگ های ما چنین نقشی در دوران رکود بزرگ و دهه های شصت داشتند. امروزه مردم آمریکا از سرمشق های خود به خوبی پیروی می کنند.

کمونیست های نسل ما هم پیرو رفقای دوران رکود بزرگ خواهندبود. آن ها بدون کنارگذاشتن دید بلندمدت خود از سوسیالیسم، استراتژی درستی راهبری می کردند و بر مبارزه برای رفرم و اتحادگسترده تکیه داشت؛ آن ها تاکتیک های منعطفی داشتند؛ و هیچگاه باور های خود را در مقابل احساسات مردم آمریکا قرار نمی دادند. و در نتیجه آن ها بخش حیاتی از فرایند سیاسی دوران رکود بودند.  

همراه با وارد شدن به قرن جدید، ملت ما با چالش های بزرگی روبرو بوده است. اما من اطمینان دارم که مردم این سرزمین بزرگ- و درمیان آن ها کمونیست ها- همانطور که نسل های پیشین از پس چالش ها برآمدند، از پس آن ها برمی آیند.



[1] سخنرانی در موسسه ی چائوتاکو، 21 ژوئیه ی 2009

[2]  - صدر حزب کمونیست امریکا

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست