نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2018-12-21

نویدنو  29/09/1397 

 

 

  • بنیان فکری «طراحی شهری جدید» بر این فرض بنا شده بود که «تمام فضاها به نحوی از انحاء بوسیله‌ی کنش انسانی طراحی می‌شوند». حال آنکه فضای شهری از درون تاریخ توسعه‌ی اجتماعی متولد می‌شود. چه پای یک خالق در میان باشد چه نباشد، فرم (ریخت) شهری در هر صورت «بوجود می‌آید».

     

     

 

پداگوژی نوظهور یا تفکر انتقادی؟

نویسنده: الکساندر کاتبرت ، مترجم: مجتبی لرزنگنه

 

آن‌ها می­­خواهند بدانند، آن‌ها می­­خواهند یاد بگیرند، آن‌ها می­­خواهند بفهمند دنیای عجیب اطرافشان را – آیا آن‌ها شایسته پرورش بهتری نبودند؟[۱]

در سال ۱۹۹۴ من دو مقاله‌ی مرتبط با هم درباره‌­­ی آموزشِ برنامه‌­­ریزی نگاشتم. عناوین هر دو مقاله «برنامه­‌­ای برای آموزش برنامه‌­­ریزی در دهه‌ی ۹۰» بود. زیرعنوان اولین مقاله «تولید انعطاف­‌­پذیر» و دومی «آموزش انعطاف‌­­پذیر» بود(۱). در ادامه در سال ۲۰۰۱ مقاله‌­­ای با عنوان «به سوی جهانی‌شدن: بازاندیشی و زمینه­‌مندی در آموزش طراحی شهری» (۲) منتشر کردم. هر سه مقاله با بهره‌گیری از نظریه‌ی اجتماعی می‌کوشند نشان دهند چگونه برنامه‌ریزی و طراحی شهری منبعث از اقتصاد سیاسی‌اند و اینکه دستاوردهای آموزشی­شان به طور مشابه تعیین می‌­شوند. برای من، واژه «Pedagogy» همواره حاوی دلالت‌­های ضمنی منفی بوده است. در حالی‌که دیکشنری آکسفورد به سادگی آن‌را «علم آموزش» تعریف می‌­کند و بر تمایلات pedantic  (ملا نقطی) که در آن واژه‌ی «Pedant» بر شیفتگی بی‌حد به قواعد فرمال یا معنای لغوی به هزینه‌ی از دست رفتن نگاه جامع‌تر دلالت دارد تاکید. اگر بخواهم به‌طور ساده حرفم را بزنم می‌گویم پداگوژی و تفکر انتقادی هر دو در یک اقلیم نمی‌گنجند.

بنابراین در اندیشیدن پیرامون پداگوژی آینده، من مجدداً استدلال می‌­­کنم که هرگونه تغییری در آموزش بطور کلی و آموزش طراحی شهری بطور خاص مستقیماً از توسعه‌ی ‌نیروهای تولیدی ناشی می­شود. این نیروها دائماً در حال تغییرند و این تغییرات پیامدهای آشکاری برای آموزش دارد. بیست و شش سال پیش، آلوین تافلر با قدرت گفت «بهترین نمونه‌ی تشکیلات فئودالی امروز را می‌توان در دانشگاه پیدا کرد» (۴). این حرف با حال و هوای آن دوره احتمالاً منطبق بود. تافلر باور داشت که «این نظام اقتصادی جدید و رادیکال فرآیندی بی‌بازگشت را آغاز کرده است. با ظهور نشانه‌های نخستین نئولیبرالیسم و دولتِ شرکتی (neo-corporate state) که در سرتاسر جهان نظام دانشگاهی ما را تحت تأثیر قرار داد این بینش تافلر در حدود ربع قرن پیش پیامبرگونه می‌نمود. تغییر در پراکسیس اجتماعی (social praxis) همچنین بن‌بستی را در نظریه‌ی اجتماعی که به‌تازگی به‌طور ویژه فضا را به موضوع مطالعه تبدیل کرده بود ایجاد کرد. با وجود این، گروه­‌های آموزشی و دانشکده‌­های مطالعات محیط مصنوع که عمیقاً به پداگوژی متکی بودند، کم و بیش توجهی به انقلاب فکری آن دوران نکردند. این رشته‌‌ها در عوض ترجیح دادند بر خوش‌بینی و ایمانِ خام‌اندیشانه‌ی خود به حقانیت پراگماتیسم ادامه دهند.

دانشگاه­‌ها بخش مهمی از اقتصاد ملی به شمار می‌روند. در استرالیا آموزش جزء ده صنعت برتر کشور در «ارزش افزوده ناخالص» (gross value added) در حساب‌­های ملی به‌حساب می‌آید. فروش سرمایه‌ی فرهنگی بازار بزرگی دارد. درست وقتی که ایدئولوژی‌های جدیدِ شرکتی (نئوکورپرات) در حال بلعیدن تمام بازارهای کلان‌اند، هیچ دلیلی بر اینکه نپذیریم توسعه‌ی «صنعت» آموزش نیز باید از اساس شبیه به دیگر صنایع باشد وجود ندارد. این استراتژی حتی اداره‌ی دانشگاه‌ها را هم به درون خود کشانده است، آن‌چنان که آن‌ها به چنین پداگوژی‌ای که بازتاب‌دهنده‌ی منافع‌شان است خوش‌آمد می‌گویند. بنابراین طراحی شهری دو انتخاب دارد. یا آنکه به دور خود پیله‌ای ببندد و با تصویری از شهر ایده‌آل خود را از جریان تاریخ منزوی کند و یا اینکه بپذیرد فضای اقتصادی و سیاسی «در وهله‌ی آخر» خود را به ما تحمیل می‌کند. در طراحی شهری می­‌توانیم همانند کامیلو سیته ( Camillo Sitte)، لوکوربوزیه و کوین لینچ ایده‌آل‌گرا باقی بمانیم اما درآخر دستاوردهای آینده‌ی طراحی شهری پیشاپیش مشخص‌شده است. همانطور که گفته شده است: «آینده قبلاً نگاشته شده و دیگر جوهری برای نوشتن باقی نمانده است».

با وجود این، نحوه‌ی تعریف طراحی شهری بر شکل‌گیری و توسعه‌ی برنامه‌­های آموزشی (دانشگاهی) تأثیر می‌­گذارد (۵). در آن زمان من فکر می‌کردم برای رها ساختن «طراحی شهریِ جریانِ غالب» که خوزه لوئیس سرت ( Jose Luis Sert) در سال ۱۹۵۳ با عنوان «طراحی پروژه» بنیان گذاشت از دست «طراحی شهریِ جدید» و متکی کردن طراحی شهری بر اقتصاد سیاسیِ فضایی، نیازمند تغییری اساسی و دمیدن روحی تازه هستیم(۶). بنیان فکری «طراحی شهری جدید» بر این فرض بنا شده بود که «تمام فضاها به نحوی از انحاء بوسیله‌ی کنش انسانی طراحی می‌شوند». حال آنکه فضای شهری از درون تاریخ توسعه‌ی اجتماعی متولد می‌شود. چه پای یک خالق در میان باشد چه نباشد، فرم (ریخت) شهری در هر صورت «بوجود می‌آید». تاریخ به ما نشان می‌دهد تنها در یک شرایط بسیار خاص است که وجود یک خالق و آفرینشگر در هیئت یک طراح برای طراحی شهر لازم می‌شود. بدین ترتیب «تعریف» طراحی شهری نه تنها غیرضروری می‌نمود بلکه اساساً کمکی به ما نمی‌کرد. بدین ترتیب معنای طراحی شهری به‌جای اینکه موضوعی برای معماری و شهرسازی رسمی تبدیل شود مصادف شد با «یک رشته مطالعاتی». بر این  اساس پای سه ملاحظه‌ی کلیدی به‌میان آمد: امپریالیسم جدید سیاست‌های نئوکان (نومحافظه­‌گرایی)؛ نظم‌بخشی مجددِ فضای اجتماعی؛ و متعاقباً شورش «دانش­‌ها»ی به‌انقیاد درآمده، یعنی «آن دست از مفاهیم و دانش‌های تاریخی‌­ای که بوسیله‌ی یکپارچگی کارکردگرایانه و یا نظام‌­مند شدن صوری از نظر محو شدند یا تحت‌الشعاع قرار گرفتند» (۷).

نخست آنکه نظم سیاسی جدید برخاسته از دکترین حزب محافظه­‌کار است(۸). در سطح ملی، دستگاه حکومتی از منافع شرکت‌ها که بر دولت اثرگذار بود، به سوی «دولت نئوکورپراتی»‌ای در حرکت است که در آن ایدئولوژی بخش خصوصی نه‌تنها دولت را تحت تأثیر قرار می‌دهد بلکه به بخش لاینفک آن تبدیل شده است. با مسلط شدن طرح‌های دست‌راستی و خصوصی‌سازیِ فزاینده‌ی خدمات اجتماعی، اقلامی که برای بازتولید اجتماعی ضرور‌ی‌ بوده‌اند امروز به محملی برای کالایی شدن و کسب سود درآمده‌اند. شوربختانه آنکه طبیعت نیز در قلمروِ چنین «خدماتی» درآمده است (۹). با بسط بحران مالی دولت‌­ها، کلیتِ اقتصاد اکنون به سوی یک کلیتِ کالایی‌شده در حال حرکت است. آنچه قبلاً «حقِ» سلامت، رفاه، امنیت و آموزش قلمداد می‌­شد اکنون به‌شکل کالایی درآمده که تنها اگر پول داشته باشید می‌توانید بخریدش وگرنه از آنان محرومید و مدام خود را سرزنش و محکوم می‌کنید.

دوم، این ابزارگرایی جدید به چند طریق فضای اجتماعی را از نو نظم‌می‌بخشد. نکته‌ی اصلی در این جا تعریف مجدد طبقه‌ی اجتماعی است. در ایالات متحده «طبقه‌ی کارگر» از میان رفته است. اکنون هرکسی به «طبقه‌ی متوسط» ارتقاء یافته است. در عین حال اگر حرف ریچارد فلوریدا را باور کنیم یک «طبقه‌ی خلاق» به وجود آمده است (۱۰).  این طبقه‌ی جدید (یک مفهوم قدیمی با یک نام جدید) به طبقه‌ی کارگری اشاره دارد که در خدمت اشکال جدید امپریالیسمی‌ست که نئولیبرالیسم ترویج می‌کند. شهرها تبدیل به کالاهایی می­‌شوند که توسعه‌ی اقتصادی‌شان آن‌ها را متمایز از دیگر شهرها و به‌اصطلاح بِرند می‌کند تا از این خلال بتوانند طبقه‌ی خلاق را جذب کنند. این طبقه‌ی خلاق به دنبال شهرهایی‌اند که اقامتی خوب، سبک زندگی‌ای راحت، تاریخی برجسته، محلات اعیانی‌شده و معماری‌ای نمادین­ داشته باشند. با دگرگونی مناطق محلی، اجتماعاتی که از این چرخنده‌ی [توسعه] بیرون مانده‌اند بدون رشد و تحرک به‌حال خود رها می‌شوند که این خود بازتاب‌دهنده‌ی حرکت سرمایه‌ی جهانی از یک منطقه به منطقه‌ای دیگر است. بدین ترتیب فرآیند «برندینگ» شهری به کمک پارادایمی که ایتالو کالوینو «قرون وسطای جدید» می‌خواند بیش از پیش تثبیت می‌شود. این روحیه‌ی رقابتی که در ذات سیاست­‌های نئوکنسرویتیسم (نومحافظه‌کار) قرار دارد چیزی جز بازی مرگ و زندگی میان شهرها برای بقاء به بار نمی‌آورد. در این رقابت تنها آن شهری که با الزامات این رقابت منطبق‌تر است بقا می‌یابد و دیگران در آنچه دیوید هاروی «دریای تباهی» می‌خواند غرق می‌شوند.

سوم، به دنبال این اتفاقات دانش طراحی شهری در قالب نگاهی انتقادی نظمی مجدد یافت. از آنجا که اکثر تعاریفِ طراحی شهری از محتوای آن رشته چیزی نمی‌گویند، بهتر است با پرهیز از گیر کردن در چاهِ یک پداگوژیِ دیگر، اهدافی را تعیین کنیم که طراحی شهری باید برای نائل آمدن به آنان تلاش کند. هدف اول فراهم کردن بنیانی مستحکم در اقتصاد سیاسی و فضایی‌ست تا بر اساس آن روند در حال دگرگونیِ توسعه و بستر سیاسیِ نتایج طراحی جهانی عمیق‌تر درک شود. پیش‌فرض این هدف اجتناب از نوعی «امپریالیسمِ طراحی» است. امپریالیسمی که فکر می‌کند بنیان نظریه‌ی طراحی شهری منحصراً در اختیار جامعه‌ی غربی و جریان رسمیِ نظریه‌پردازان غربی است. برنامه‌­های طراحی شهری نیاز به مفهوم‌­پردازی دوباره دارند تا از این امپریالیسم دوری جویند. ما باید همچنین این را به‌رسمیت بشناسیم که رشته­‌مان (طراحی شهری) یک «اُبژه تئوریک» در قلمرو عمومی (جامعه مدنی) و یک «اُبژه واقعی» در فضای عمومی دارد. از این روست که کالایی‌‌شدن ارزش مصرف و خصوصی‌­سازی ارزش­‌های مادّی در دولت نئوکورپراتی در فرآیند برندسازیِ کل سیاره، فضای عمومی را به عنوان هدفی مرکزی برگزیده است. ما همچنین باید بپذیریم که طراحی شهری یک حوزه‌­ی مجزا از معماری است. برنامه‌­های آموزشی طراحی شهری باید بتوانند آموزه‌های طیف متنوعی از رشته‌­های دیگر را به درون خود بکشند و بپذیرد که آموزش طراحی ِ طراحان شهری باید متنوع و چندگانه باشد- همه طراحان شهری نیازی به معماری ندارند. این بدین معنا نیست که حس زیبایی‌شناسی چیز به درد نخوری‌ست. کاملن برعکس. بارور کردن آن ممکن است کار خود را از آموزش سنتی طراحی شروع کند.

در نتیجه یک بنیان جدید برای آموزش طراحی شهری باید تدوین شود. بنیانی که اثرات تاریخیِ جریان رسمی را بپذیرد و در عین حال به محدودیت‌ها و ناتوانی آن در توضیح فرآیند تولید فضا اذعان کند. ارتباط میان توسعه، پایداری و طراحی اجزای مهمی در آموزش طراحان شهریِ آینده است. بنابراین دو موضوع کلیدی فلسفه‌ی طراحی شهری جدید را تحت الشعاع قرار می­‌دهد. اول، تولید فرم (ریخت) شهری منبعث از تصمیمات بی‌شمار درباره‌ی فضای اجتماعی‌ست که همین امر باعث بوجود آمدن اَشکال متنوعی از طراحی شهری می‌شود. دوم آنکه بر این اساس ایده‌ی خالق در هیئت یک طراح گرچه مفید است اما شاید در طرح کلی‌ترِ چیزها و برای آموزش طراحی شهری چندان به آن نیازی نداشته باشیم.

 پانویس‌ها

b1) Cuthbert, A. R. 1994a. “An Agenda for Planning Education in the Nineties – Flexible Production.” The Australian Planner 31 (4): 207–212

b2) Cuthbert, A. R. 1994b. “An Agenda for Planning Education in the Nineties – Flexible Education.” Australian Planner 32 (1): 49–55. doi:10.1080/07293682.1994.9657656

b3) Cuthbert, A. R. 2001. “Going Global: Reflexivity and Contextualism in Urban Design.” The Journal of Urban Design 6 (3): 297–316

b4) Toffler, A. 1990. Power Shift: Knowledge, Wealth and Violence at the Edge of the Twenty First Century. New York: Bantam

b5)  Cuthbert, A. R. 2007. “Requiem for an Era—Urban Design, the Last Fifty Years.” Urban Design International 12 (4): 177–223. doi:10.1057/palgrave.udi.9000200

b6) Cuthbert, A. R. 2001. “Going Global: Reflexivity and Contextualism in Urban Design.” The Journal of Urban Design 6 (3): 297–316

b7)  Gordon, M. 1980. Michel Foucault Power/Knowledge. Brighton: Harvester

b8) Harvey, D. 2003. The New Imperialism. Oxford: Oxford University Press

b9) Hawken, P., A. Lovins, and L. Lovins. 1999. Natural Capitalism—The Next Industrial Revolution. London: Earthscan

b10)  Florida, R. 2003. The Rise of the Creative Class. Melbourne: Pluto. & Florida, R. 2005. The Flight of the Creative Class. New York: Harper Collins

 

[۱] Feyerabend, P. 1975. Against Method. London: Verso

 

این متن برگردانی است از مقاله­‌­ای با مشخصات زیر:

Alexander Cuthbert (2016) Emergent pedagogy or critical thinking? Journal of Urban Design, 21:5, 551-554, DOI: 10.1080/13574809.2016.1220139

بر گرفته از فضا و دیالکتیک

 

 

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: