نویدنو 13/09/1397
جهان به
لرزه درآمد
رحمان
استخوان در گلوی جهان
می ماند
زخم کهنه ترک بر می دارد،
از پُتک کینه
خون ازعروق پاییز
به مغز استخوان گلبرگ ها می رسد
و یخ شقیقه ها
آب می شود
ابرهای باردار در راه اند
باران شروع شده
کِی بود ،
یادم نیست
باورم به من می گفت ،
توفان در راه است
خورشید،
.
از پشت سایه های گذشته
و تیرگی شبِ قیر اندود
برون آمده ،
نور می بارد.
ودرین اندوه وهم انگیز
دستانی خسته در هوا
می چرخد
و صدای گام های رنجبران،
در گوشم طنین می افکند.
آه ،
من طنین این گام ها را می شناسم
کمونارهایی که در خون
به رقص در آمدند
و
پرچم های گلگونشان را
بر تارک امید فردای روشن
بر افراشتند
و در طلوع اکتبر
که زنجیر بردگی را
در منتهای شور درهم کوبید
جهان دو شقه شد
و آن گاه،
ابلیس
با تارهای عنکبوتی،
به همراه کفتارهای گرسنه،
به ضیافتِ طعمه ای
فروپاشیده
نشست.
آنک،
از قعر ستم و بردگی
غارت شد گان شهری به یغما رفته،
به یغما رفته
از فراز زخمی دیرین برخاستند
.
هفت تپه به خروش آمد؛
و این دست های پیوسته
آن گاه که سینه هوا را می شکافند
کاخ های برافراشته
از عرق کار و شتک خون،
در حریم دلها
به رعشه در می آیند
من طنین این گامها را می شناسم
من ؛
طنین
این گام ها را
می شناسم
.
رحمان ۲۷ / ۸ / ۱۳۹۷
|