نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2018-09-07

نویدنو  15/06/1397 

 

 

  •  آقای دکتر محیط نه تنها پاسخ درخوری به مقاله ندادند ، بلکه با کمال تاسف باید گفت که بخشی از اعتبار و جایگاه خود را  به عنوان یک انسان منطقی، آکادمیک و نیز صادق در ذهن با تردیدهایی مواجه کرد. چرایی آن با بررسی نقدها و موارد مطرح شده در مقاله مذکور و واکنش دکتر محیط به آن در این نوشته ارائه  می شود:

 

 

نویدنو : پس از انتشار برنامه دکتر مرتضی محیط در پاسخ به انتقادات نویدنو ، خواننده ای با دقت و زحمت بسیار پاسخی به گفته های دکتر محیط داده است که آن را جهت اطلاع خوانندگان منتشر می کنیم .

 

مطلب دریافتی

دکتر محیط  درک تخیلی خود از سوسیالیسم را بیشتر به نمایش گذاشت!

نویسنده :  توده ای

دکتر محیط در برنامه شنبه 10 شهریور خود (1) در صدد پاسخ گویی به نقد وارده بر سخنان دو هفته پیش خود در برنامه مربوط به سالگرد کودتای 28 مرداد تحت عنوان " یادداشتی بر مفهوم "چپ ملی" در دیدگاه دکتر مرتضی محیط " (2) برآمدند و نزدیک به یک ساعت در این ارتباط سخن گفتند. ایشان در سخنان خود کوشیدند تا به بخشی از موارد مطرح شده در مقاله پاسخ داده و بیشتر زمان برنامه  خود را صرف حمله به حزب توده ایران در ارتباط با 28 مرداد و نیز لنینیسم و تحزب و اتحاد شوروی و... کنند و بخش مهمی از آن را نیز که بر ضرورت وحدت در جبهه واحد ضد دیکتاتوری و برای صلح ، استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی و... متمرکز بود، عملاً مسکوت گذارند .

آقای دکتر محیط نه تنها پاسخ درخوری به مقاله ندادند ، بلکه با کمال تاسف باید گفت که بخشی از اعتبار و جایگاه خود را  به عنوان یک انسان منطقی، آکادمیک و نیز صادق در ذهن با تردیدهایی مواجه کرد. چرایی آن با بررسی نقدها و موارد مطرح شده در مقاله مذکور و واکنش دکتر محیط به آن در این نوشته ارائه  می شود:

مقاله مذکور موارد زیر را در نقد سخنان دکتر محیط مورد توجه قرار داده بود :

1-   ارائه تعریف کلی و غیر روشن از چپ

2-  ارائه تصویری نادرست از مارکس به عنوان ملی گرای افراطی و تخطئه همبستگی طبقاتی و انترناسیونالیستی کارگران به عنوان جوهره تفکر انقلابی مارکس

3-   نقد طرح مفهوم "چپ ملی" و استفاده از واژگان  غیر دقیق و غیر علمی از سوی ایشان

4-  عدم ارائه تبیین تحلیلیِ از دیالکتیک ملی و بین المللی و تبیینی تحلیلیِ از دیالکتیک مبارزه طبقاتی و ملی و فروکاستن موضوع به عبارت پردازی "چپ ملی"

5-  عدم توجه به روند تکوینی و تکاملی مبارزه طبقاتی و در غلتیدن به نوعی غایت گرایی و منزه طلبی در مبارزه سیاسی به دلیل چشم فروبستن بر روند رشد نظری و سیاسی حزب توده ایران 

6-   بی توجهی به ضرورت و اهمیت حزب طبقه کارگر برابر آموزه مانیفست کمونیستی مارکس و انگلس 

7-  بی توجهی به مفهوم انترناسونالیسم پرولتری بویژه همبستگی با احزاب پیروزمند و به قدرت رسیده در کشورهای سوسیالیستی

8-  نگاه تک بعدی و جانبدارانه از دکتر مصدق در جنبش ملی شدن صنعت نفت که با چشم پوشی بر خطاهای "مهلک" ایشان در اعتماد به امپریالیسم آمریکا همراه بود و جستجوی همه دلیل عدم شکل گیری وحدت ملی برای مقابله با کودتا در حزب توده ایران

9-   چشم فروبستن بر ویژگی دوران در زمان جنبش ملی شدن نفت و کمونیسم ستیزی و شوروی ستیزی رایج در این دوران  در ایجاد جو ضد توده ای

10-        و سرانجام پیشنهاد به ایشان برای ارائه بحث هایی در زمینه ضرورت متشکل شدن در جبهه واحد ضد دیکتاتوری برای دست یابی به آزادی، صلح، استقلال، عدالت اجتماعی و دموکراسی  برای مخاطبان برنامه

چرا سوسیالیسم تخیلی ؟

پاسخ دکتر محیط به مقاله را در چند بخش می توان مورد بررسی قرار داد . ابتدا ایشان انتقاد به تعریف کلی و مبهم از چپ را به جا دانستند اما در پاسخ به تشبیه این تعریف از چپ در مقاله قبلی به سوسیالیسم تخیلی ، مطرح کردند که مارکس و انگلس هم برای سوسیالیست های تخیلی احترام زیادی قائل بودند و از اندیشه های همان ها به سوسیالیسم علمی رسیدند و... در این زمینه مطالب و واضحات دیگری را نیز افزودند  که ارتباط چندانی به پاسخ نقد وارده نداشت. چرا که هدف از تشبیه تعریف آقای دکتر محیط از چپ به عنوان حمایت از دوزخیان زمین  و...به نوعی به کم توجهی بر مبانی اجتماعی مبارزه طبقاتی یعنی طبقات و مناسبات اجتماعی ، ضرورت آگاهی و انسجام تشکیلاتی کارگران به عنوان طبقه انقلابی برانداز سرمایه داری ، ضرورت ایجاد یک حزب پیشاهنگ انقلابی برای رهبری مبارزات سیاسی طبقه کارگر، لزوم براندازی دولت مدافع سرمایه داری ، برقراری دولت مدافع منافع کارگران و زحمتکشان ، استحکام بخشیدن به اقتدار دولت کارگری از طریق اعمال دیکتاتوری پرولتاریا و... مفاهیمی از این نوع  برمی گشت. در واقع اکتفا به جهت گیری چپ از طریق حمایت از دوزخیان زمین بدون درک ضرورت ایجاد حزب سیاسی طبقه کارگر ، نوعی برخورد غیرواقعی و خیالبافانه با امر مبارزه طبقاتی و در نتیجه سوسیالیسم بوده و از این منظر به نوعی به سوسیالیسم تخیلی که در صدد ایجاد سوسیالیسم مثلاً از طریق توسعه تعاونی ها بود ، شباهت می یابد. سوسیالیسم تخیلی از آن رو تخیلی است که راه حل واقعی بنای سوسیالیسم را که از فرآیند مبارزه صنفی و سیاسی طبقه کارگر،  براندازی قدرت طبقه سرمایه دار به رهبری حزب سیاسی پیشاهنگ طبقه کارگر و ایجاد و تحکیم دولت کارگری و ایجاد شالوده های سوسیالیستی بر مبنای برنامه ریزی اجتماعی و اقتصادی و سایر الزامات واقعی می گذرد ، دنبال نمی کند . اتفاقاً بحث های بعدی دکتر محیط  بعد از ارائه یک تعریف کلی و انسان دوستانه ،عدالتخواهانه و آرمان خواهانه از چپ ، آنگاه که ضرورت حزب سیاسی طبقه کارگر را انکار می کند و سوسیالیسم اتحاد شوروی را به استهزاء می گیرد، بیشتر درک تخیلی ایشان را از سوسیالیسم به مثابه یک نظام اقتصادی و اجتماعی که قرار است بر اساس دیالک تیک تکامل اجتماعی و با کنش مداخله گرانه و آگاهانه و ارادی انسان (نه به صورت خودبخودی و دترمینیستی) بنا شود، آشکار می کند. در واقع  در تعریف کلی ایشان از چپ ، هیچ نشانی از این بحث ها مشاهده نشده بود. به هر صورت ایشان از این فرصت استفاده کردند تا بگویند "}گویا عده ای با همین تعریف، خمینی  را هم با شعار کوخ نشینان و مستضعفان و ... چپ ارزیابی کردند و چه اشتباه فاحشی را که متوجه نشدند....در حالی که چپ واقعی و پیگیر در یک پروسه زمانی کوتاه محک می خورد ، اما دست چپ غیر واقعی رو می شود و...." با دنبال کردن برنامه مشخص می شود که طرح این مسئله در ابتدای برنامه چندان هم نامربوط نبوده بلکه نوعی زمینه سازی برای تکرار برخی اتهامات شناخته شده و نخ نما علیه حزب توده ایران بوده است.

در باره "چپ ملی"

در ادامه با نقل قول های مفصل از برخی منابع که به نظر می رسید برای پاسخگویی به مقاله تدارک دیده بودند، کوشیدند  تا شواهدی را بر "ملی گرایی" مارکس ارائه کنند و سرانجام نیز با نقل قولی از انگلس که دقیقا بر خاص بودن و ویژگی بین‌المللی جنبش طبقه کارگر به مثابه یک طبقه جهانی تاکید داشت، سعی کردند تا "ملی گرایی مارکس" را از آن نتیجه بگیرند. ایشان این واقعیت را که شرایط کارگران در  کشورهای مختلف با هم تفاوت دارد و در انترناسیونال اول مارکس این را دریافت و...، حمل بر مفهوم "چپ ملی" کردند و...  از اینکه نویسنده مقاله عبارت "ملی گرای سه آتشه آلمانی" را که چند بار در سخن ایشان تکرار شده بود، مورد انتقاد قرار داده است، ناخشنودی خود را نشان دادند.

در ادامه به روشنی می گویند که منظور ایشان از چپ ملی اشاره به حزب توده (حزب توده ایران) نبوده است و جریان منصور حکمت را مد نظر داشته اند. و این در حالی است که هنگام صحبت در باره 28 مرداد و خطای حزب توده ایران در عدم حمایت قاطع از دکتر مصدق این بحث را مطرح کردند . اینکه مخاطب چگونه باید چنین اظهار نظری را در ارتباط با کودتای 28 مرداد و ضرورت ملی بودن چپ به جریان منصور حکمت در آن بازه تاریخی مرتبط کند، دیگر برای ایشان مهم نیست.

دکتر محیط  بار هم هیچ تحلیلی از دیالک تیک ملی و بین المللی در جنبش چپ ارائه ندادند. بر اساس مجموعه ای از شواهد به نظر می رسد که سطح تحلیلی برنامه ایشان در مقایسه با سال های قبل بویژه در ارتباط با رویدادهای داخلی به مراتب افت کرده است.

در تاکید بر منظور خود به نگاه نادرست نظریه پردازانی چون امانوئل والرشتاین اشاره کردند که توسعه امپریالیستی را زمینه شکل گیری و رشد سرمایه داری در کشورهایی چون هندوستان و... دانسته اند. در حالی که بعد مشخص شد رشد سرمایه داری تحت انقیاد امپریالیستی به هیچ وجه رشد درون زا نبوده و سرمایه داری زمینه رشدی ناموزون و ناپایدار در این کشورها را فراهم می کند . این بحث با همه اهمیت خود ربطی به آنچه ایشان در هنگام صحبت از کودتای 28 مرداد و عدم حمایت حزب توده ایران از دکتر مصدق بر زبان راند ، ندارد. و اگر بناگزیر آن را به بحث مذکور مربوط کنیم، به نوعی در راستای تایید ارزیابی حزب از ماهیت سازشکارانه بورژوازی ملی و کم بها دادن به خصلت ضدامپریالیستی آن خواهد بود.

در باره جنبش ملی شدن نفت و کودتای 28 مرداد

دکتر محیط در ادامه صحبت خود نیز با اشاره به عدم حمایت حزب توده ایران از ملی شدن نفت شمال و با خواندن بخشی از مصاحبه یرواند آبراهامیان ، کوشید تا بر خطاهای حزب توده ایران در جنبش ملی شدن نفت متمرکز شود. و به مثابه دانای کل از فراز تاریخ و 65 سال پس از جنبش ملی شدن نفت و بیش از  75 سال پس از تشکیل حزب توده ایران با تمرکز بر برخی اشتباهات حزب توده ایران طلبکارانه  اعلام کند که  " یک حزب سیاسی باید این ها را بداند!" ایشان ترجیح می دهد نه به توضیحی که در این ارتباط در مورد جوان بودن حزب توده ایران و به قول خودشان "خطاهای مهلک و کشنده و نابودگری"که مصدق در اعتماد به آمریکا دنبال می کرد، توجه کند، نه رجوعی به جمع بندی ها و تحلیل های منتشر شده در منابع و مراجع حزبی در این زمینه  داشته باشد، نه  توحهی به روند واقعی و اجتناب ناپذیر افت و خیزها و آزمون و خطاهای مبارزه سیاسی یک حزب جوان (یا حتی حزبی مانند حزب بلشویک) را که می تواند آبستن برخی خطاها باشد، کند و نه بر اصلاح جهت گیری حزب پس از سی تیر در ارتباط با مصدق اشاره ای کند!  

آقای محیط یادشان می رود به عنوان تحلیل گر و نظریه پردازی که مدام در برنامه خود به دلایل مختلف از اشتباهات مختلف خود ابراز پشیمانی می کنند و آن را حمل بر صداقت خود می دانند ، چرا نباید انتظار داشته باشند که یک حزب سیاسی چپ و جوان در شرایط  ابراز تمایل شدید مصدق به امپریالیسم آمریکا در عصری که جنبش های ملی مترقی اساسا جهت گیری سوسیالیستی پیدا می کردند، در مقطعی از زمان در ارزیابی ماهیت و جهت گیری سیاسی حاکمیتی مانند دکتر مصدق که به قول ایشان حامل "خطاهای مهلک و کشنده و نابودگری" بود، دچار خطاهایی نگردد؟

بر اساس این نگاه اگر قرار شد احزاب کمونیستی دست به مبارزه بزنند باید پاستوریزه و بدون هر گونه خطا و لغزشی عمل کنند ، اما وقتی نوبت  به افرادی چون ایشان می رسد ، می شود هر چند هفته یک بار بخاطر خطاهای تحلیلی و ارزیابی خود ، از خود انتقاد کرده و مسئله ختم به خیر می شود. این نگاه  رویکردی ایده آلیستی و منزه طلبانه به روند مبارزه سیاسی را برای احزاب چپ و کمونیستی انتظار دارد که واضح است تا چه حد از روند واقعی مبارزه و پراتیک سیاسی به دور است.

ایشان در پاسخ به زبان منطقی ، مستدل  ، مستند و محترمانه مقاله در نقدهایی که بر ایشان وارد کرده بود، با نوعی رفتار واکنشی و عصبی ترجیح دادند تا از یک سو به تحزب ، لنینیسم  و نیز عملکرد حزب توده ایران در جنبش ملی شدن نفت حمله کنند و از سوی دیگر کارنامه حزب توده ایران در سال های اول انقلاب را نیز به کارنامه آن در سال 32 اضافه کرده و مطرح کنند :"چپ نباید دنبال خمینی ضد بشر  راه می افتاد.از او امام  می ساخت و ..." ایشان در ادامه به توده ای های افسرده ای اشاره می کند که به دلیل سرخورده شدن از این سیاست غلط اینچنین شده اند و...

جناب دکتر محیط،  با اینکه فعالیت شما در افشای اهداف ، برنامه ها و توطئه های امپریالیستی در منطقه و کشور ما ارزشمند بوده است ، اما بی شک با کارنامه درخشان حزب توده ایران در بسیج و سازماندهی کارگران و زحمتکشان، روشنفکران ترقی خواه و نیروهای ملی ،  ارتقای آگاهی طبقاتی آنها ، جنبش زنان و جوانان و...نمی تواند قابل مقایسه باشد. بی جهت نیست که همواره نیروهای مرتجع مدافع سرمایه داری جهانی و امپریالیسم هر گونه سیاست ملی و ضد امپریالیستی و مردمی و عدالتخواهانه را در این کشور متهم به توده ای بودن کرده اند و هنوز هم چنین می کنند . بگذارید به برخی از ادعاهای شما در باره حزب توده ایران اشاره ای شود:

تکرار اتهامات  ضد توده ای

از آنجا که در بخشی از نقد وارد شده به صحبت های شما، از حزب توده ایران دفاع شده بود، به شیوه ای غیرعلمی ، عصبی و عکس العملی سعی کردید فهرستی از اتهامات نخ نمای  گذشته را که تا کنون در جاهای مختلف و بارها به آن پاسخ داده شده است، بار دیگر به حزب توده ایران نسبت دهید تا شاید توجیهی برای دفاع از سخنان  کم دقت تان باشد. شما آنچنان غرق برخورد عکس العملی به سخنان بی دقت و غیر علمی تان در ارتباط با برخی مسائل شدید که تصمیم گرفتید با نوعی انتقامجویی از حزب توده ایران ، تلافی آن را درآورید و در این مسیر برخلاف برنامه ریزی تان تقریبا ً نزدیک به یک ساعت  یعنی بخش بیشتر برنامه خود را به آن اختصاص دادید. زمانی که بیانات شما در آن بیشتر تداعی کننده عذر بدتر از گناه بود . تعجب آور است که گاه بسیار فروتنانه به اعتراف به اشتباه خود تن می دهید اما وقتی در مقابل نقدی از نوع توده ای قرار می گیرید ،تصمیم می گیرید به هر قیمتی حتی زدن به صحرای کربلا و آسمان ریسمان کردن و حمله بیشتر به حزب توده ایران و تمسخر سوسیالیسم اتحاد شوروی خود را تسکین دهید.   اتهاماتی که شما اولین و آخرین کسی نیستید که آنها را در بوق و کرنا می کند بدون اینکه قادر به دفاع منطقی در یک مبارزه ایدئولوژیک با اعضا و هواداران واقعی حزب توده ایران باشید. اتهاماتی که هم اینک نیز بورژوازی نئولیبرال ایران در دفاع از کارنامه خود در حجمی وسیع آن را بر علیه حزب توده ایران در داخل و خارج از کشور تدارک دیده است. چرا از خود نمی پرسید که طی نزدیک به هشت دهه گذشته هرچه حمله به اندیشه های سوسیالیسم و عدالت اجتماعی  از سوی جریانات مختلف ارتجاعی  رنگارنگ مدافع سلطنت مطلقه،  ولایت مطلقه فقیه، لیبرال ها و نئولیبرال های مدرن و پست مدرن و....انجام می شود ، به نوعی این اندیشه های عدالت اجتماعی را افکار توده ای و کمونیستی معرفی می کنند؟ آیا جز این است که نزدیک به هشت دهه فعالیت حزب توده ایران در میان کارگران و زحمتکشان و  توده های وسیع مردم شهر و روستا علی رغم همه موانع و مشکلات، افت و خیزها ، اشتباهات ،  سرکوب ها و کشتارها، زندان ها و تبعیدها و مهاجرت های اجباری  و... از آنچنان اصالت و تاثیر گذاری عمیق اجتماعی برخوردار بوده است که عملا به نماد عدالتخواهی و طرفداری از برنامه های اقتصادی و اجتماعی حامی کارگران و زحمتکشان تبدیل شده است؟ این حافظه تاریخی جامعه ماست و کسانی که بخواهند چشم بر این حقیقت تاریخی و اجتماعی جامعه ما ببندند، تنها خود را خواهند فریفت!

یادتان می رود که تجربه جنبش ملی شدن نفت در دورانی در ایران اتفاق افتاد که به دلیل وجود اتحاد شوروی نیرومند از نظر صنعتی، اقتصادی، نظامی و سیاسی به عنوان یک ابر قدرت سوسیالیستی،  برای بسیاری از کشورهای پیرامونی در رابطه سلطه و تابعیت با کشورهای امپریالیستی این امکان ایجاد شده بود تا به مدد کمک های فنی و مادی اتحاد شوروی ، راه رشدی متفاوت از آنچه را که از سوی نظریه پردازان سرمایه به این کشورها توصیه می شد و معنایی جز یک رشد برون زا و وابسته به امپریالیسم نداشت، را تجربه کنند. یادتان می رود که این اتحاد شوروی همسایه نیرومند شمالی ایران بود و به گواه واقعیات تاریخی از بعد از انقلاب اکتبر هیچگونه تنش و نا امنی و تعرضی از ناحیه این کشور سوسیالیستی  متوجه ایران نبوده  و بر این اساس  ایران می توانست بیش از هر کشور دیگری از این فرصت تاریخی بهره بگیرد. کاری که بسیاری از کشورها در آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین دنبال کردند. تجربه مصر، لیبی، غنا، کوبا و بسیاری دیگر از کشورها مربوط به همین دوران است. موجی از کشورهای مستقل که در جستجوی رهایی از مناسبات سلطه و تابعیت بودند، تحت تاثیر هژمونی اندیشه سوسیالیستی در آن  دوران  که اروپا نیز متاثر از پیشرفت های درخشان انقلاب اکتبر ناگزیر به تن دادن به دولت های رفاه شد، به مسیر رشد دیگری برای توسعه اجتماعی و اقتصادی خود و رها از وابستگی امپریالیستی در جستجوی راه جدید و نزدیکی به اتحا شوروی و کشورهای سوسیالیستی بودند. در چنین شرایطی، بورژوازی وابسته و لابی  آمریکا در ایران بخشی از نیروهای ملی و در واقع نمایندگان بورژوازی ملی  ایران را با خود همراه نموده و آنها را به جای اتحاد شوروی که همسایه دیوار به دیوار آن بود، در جهت همسویی با امپریالیسم آمریکا در سوی دیگر کره زمین هدایت می نمود  و دکتر مصدق نیز با همین جریان همراهی نشان می داد و به قول شما دچار خطای مهلک و مرگبار اعتماد به امپریالیسم آمریکا شد که نتیجه آن نیز با کوتای 28 مرداد از سوی آمریکا و انگلیس روشن شد.

مواضع حزب توده ایران در ارتباط با جنبش ملی شدن نفت را باید در چنین فضایی مورد توجه قرار داد. درک درست واقعیت  آنچه را که شما تحت عنوان مسئله "نفت شمال" به بازگویی اتهامات بی پایه و نخ نمای ضد توده ای  و ضد کمونیستی بورژوازی ایران  و امپریالیسم می پردازید، برای اذهانی که آلوده به سموم توده ای ستیزی و کمونیسم ستیزی  نیستند، نباید چندان دشوار باشد.

شما که ترجیح می دهید به جای اشاره به سایت رسمی حزب توده ایران از سایت 10 مهر به عنوان هوادار حزب توده ایران  شاهد مثال بیاورید، چرا در همین سایت گزارش مربوط به داستان نفت شمال و اتهامات بی اساس وارده به حزب توده ایران را نمی خوانید ؟

سابقهٔ تاریخی نفت شمال و هیأت اقتصادی کافتارادزه

 چرا به کتاب زنده یاد جوانشیر به نام " تجربه 28 مرداد، نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت " از انتشارات حزب توده ایران رجوع نمی کنید که در آن  موضوع به روشنی  تشریح شده و زوایای آن باز شده و اهداف دشمنان حزب توده ایران در این مورد توضیح داده شده است؟

 "حقیقت این است که دولت شوروی به موجب قرارداد ۱۹۲۱ همهٔ امتیازات و قراردادهای زیان بخش و مغایر با حق حاکمیت ایران را بطور مؤکد و مشروح لغو کرد. مادهٔ دوازدهم قرارداد صراحت دارد که دولت شوروی پس از آنکه رسماً از فواید اقتصادی که مبتنی بر تفوق نظامی بوده صرفنظر نمود، اعلام می نماید که «علاوه بر آنچه در فصول نه و ده ذکر شده، سایر امتیازات نیز که دولت سابق تزاری عنفاً برای خود و اتباع خود از دولت ایران گرفته بود، از درجه اعتبار ساقط می‌باشد. دولت روسیهٔ شوروی از زمان امضای این عهدنامه تمام امتیازات مذکور را اعم از آن که به‌موقع اجراء گذارده شده باشند یا گذارده نشده باشند و تمام اراضی را که به‌واسطهٔ آن امتیازات تحصیل شده اند، به دولت ایران که نمایندهٔ ملت ایران است واگذار می‌نماید

....قرارداد ۱۹۲۱ که همهٔ امتیازات استعماری علیه ملت ایران را قاطعانه رد و لغو و باطل کرد، بهره‌برداری از نفت شمال را در حق حاکمیت مطلق ایران قرار داد، اما از آنجا که خطر تهاجم به دولت نوبنیاد سوسیالیستی شوروی از طریق خاک ایران به عناوین مختلف و راه‌های گوناگون بشدت احساس می شد، در مادهٔ سیزده قرارداد شرط و تعهد شده بود که بهره‌برداری از منابع نفت شمال توسط دولت ایران انجام شود و اگر دولت قصد دادن امتیاز به کشورهای دیگری را دارد، دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برابر توافق و نظر دولت ایران، نسبت به دیگر خواستاران بهره‌برداری اولویت خواهد داشت. وجود این شرط تا حدی از نگرانی دولت شوروی در مورد ایالات شمال ایران که سالها تحت نفوذ استعماری انگلیس بود، می کاست. اما این خطر باز هم احساس می‌شد که عوامل ارتجاع و امپریالیسم که در هیئت حاکمهٔ ایران نفوذ قابل ملاحظه‌ای دارند، شرایطی را تحت بهانه و ترفندهای گوناگون مانند «مبارزه با دو قدرت روس و انگلیس» ایجاد کنند و پای دولت آمریکا را به مسئلهٔ نفت شمال و مرزهای شوروی بکشانند."

https://www.iran-archive.com/

شما که استعداد خوبی در مراجعه به منابع تاریخی و نظری دارید، چرا وقتی نوبت به مراجعه به اسناد و منابع مربوط به حزب توده ایران می رسد، بر این سیاق عمل نمی کنید؟

بد نیست به این مسئله توجه داشته باشیم که امروز 65 سال از کودتای 28 مرداد می گذرد و نفت شمال هنوز از سوی ایران بهره برداری نشده است. با توجه به متن صریح قرار داد 1921 و آنچه نقل شد،  تاکید بر ملی کردن نفت شمال در آن دوران تا چه اندازه می توانست بی معنا باشد؟ و این در حالی است که شرکت نفت جنوب عملا دایر و منابع نفتی ایران به سوی  غرب  روان بود.

آقای دکتر محیط شما ادعا می کنید که حزب توده ایران به انتقادات وارده بر عملکرد خود  به درستی پاسخ نداده است. لطفاً نگاهی به اسناد کامل پلنوم چهارم (پلنوم وسیع ) حزب توده ایران در سال 1336 بیاندازید و صفحات 20-16 آن را در مورد انتقاد حزب از برداشت و تحلیل و برخی مواضع خود در مورد بورژوازی ملی ایران و مسئله ملی شدن نفت بیاندازید و بعد هم صادقانه بگویید که کدام جریان سیاسی را در ایران سراغ دارید که اینچنین به نقد خود اقدام کرده باشد؟

در بخشی از این نقد آمده است :" عدم شناخت بورژوازی ملی ایران –درک نکردن ماهیت آن و عدم تشخیص ماهیت ضد امپریالیستی جبهه ملی موجب شد که حزب ما مرتکب اشتباهات سیاسی مهمی گردید و با آنکه از ابتدای تاسیس خود در بیدار و متشکل کردن توده های مردم و نیروهای ضد استعمار کشور و آموختن شیوه های مبارزه نقش مهم و موثری ایفا نموده بود، در این دوران عملا ابتکار سیاسی در مبارزه ضد استعماری را از دست داد.

سمت گیری غلط در باره مسئله ملی شدن صنایع نفت  (در ابتدای جنبش) و خط مشی چپ روانه و نادرست در قبال جبهه ملی و حکومت دکتر مصدق ، مهم ترین اشتباه سیاسی حزب ما در جریان سال های قبل از کودتای 28 مرداد به شمار می اید. ....

درک نکردن مختصات بورژوازی ملی و تکیه کردن به یکی از دو خصلت و کم بها دادن به خصلت دیگر آن یعنی کم بها دادن به جنبه ضد امپریالیستی  و پر بها دادن به جنبه سازشکاری بورژوازی ملی یا بالعکس بروز انواع انحرافات چپ و راست را در روش سیاسی حزب طبقه کارگر امکان پذیر می سازد."

 https://www.iran-archive.com/

در باره عملکرد حزب توده ایران در سال های اول انقلاب

 دکتر محیط در بخشی از سخن  خود در باره حزب توده ایران  مطرح می کند که "دفاع حزب توده از خمینی یک فاجعه بود." باید به ایشان گفت که  نگاه شما به ماهیت جمهوری اسلامی و خمینی در ابتدای انقلاب یک نگاه منجمد و غیر پویا و استاتیک و غیر دیالکتیکی است. شما مایل هستید ماهیت رژیم ایران را چهار دهه بعد از ایجاد آن در سال 97 همان طور ببینید که در سال های اول انقلاب بود. این نگاه  اینهمانی و کلیشه ای تمایل دارد تا با چشم بستن بر پایگاه اجتماعی و زمینه مادی تحولات سیاسی ، ریشه های آن را صرفاً در توطئه های امپریالیستی  و... جستجو کند و رهبری خمینی در انقلاب سال 57 را نشانه یک انتقال قدرت مهندسی شده صرف از سوی آمریکا و اروپا ببیند. شکی نیست که سیاست های امپریالیستی در دفاع از اسلام سیاسی و خمینیسم در برابر جریانات انقلابی چپ در سال های پایانی قبل از انقلاب ، نقش مهمی در برند سازی و انتقال رهبری به دست این نیروها داشته است. اما کسب رهبری از سوی خمینی را نمی توان تماما محصول توطئه های امپریالیستی دانست . برای درک درست  این منظور باید با نگرشی اجتماعی و مادی به موضوع نگریست.  نباید فراموش کرد که جامعه ایران در آن سال ها علی رغم نمادهای مدرن که رژیم شاه سعی می کرد تا آنها را به نمایش بگذارد، با نسبت بسیار بالای جمعیت روستایی به جمعیت شهری، درصد بسیار بالای بیسوادی، مناسبات اجتماعی و اقتصادی پیش سرمایه داری در بخش وسعی از ایران و...مواجه بود . حتی بخش قابل توجهی از بورژوازی و طبقه کارگر ایران و جمعیت شهرنشین نیز در قید و بند ارزش های اجتماعی و فرهنگی ماقبل سرمایه داری و با تسلط ارزش های مذهبی و فرهنگی کهنه بودند. نسبت دادن صرف رهبری خمینی در انقلاب به توطئه های امپریالیستی و ... بسیار ساده اندیشانه بوده و به دور از نگاه ماتریالیستی و منطق دیالکتیکی حاکم بر  تحولات اجتماعی است.

خمینی به یک باره و در سال 57 ظهور نکرد و به رهبر انقلاب تبدیل نشد. شما احتمالا سخنرانی معروف خمینی را در ابتدای دهه چهل در مخالفت با کاپیتولاسیون که به قیام 15 خرداد و سرکوب آن از سوی رژیم شاه و تبعید او انجامید، از یاد نبرده اید. در مخالفت خمینی با رژیم شاه هم نوعی جهت گیری ملی و استقلال طلبانه نهفته بود که دارای جنبه ترقی خواهانه بود و هم نوعی مخالفت با نمادهای مدرنیسم مانند آزادی زنان و... که آشکارا دارای جنبه ارتجاعی بود. اما جامعه سنتی ایران در برابر رژیم شاه این مجموعه جهت گیری های مترقی و ارتجاعی را یکجا تقویت نمود و از آن حمایت کرد. خمینی در سال 57 برای توده های عظیم شرکت کننده در انقلاب هم به نماد مبارزه با دیکتاتوری شاهنشاهی تبدیل شد و هم به نمادی برای جامعه ای مستقل، آزاد، عادلانه . اما قرار گرفتن بر کرسی قدرت و درگیر شدن در اقتضائات حفظ و نهادینه کردن قدرت مانند هر رژیم تازه تاسیس شده دیگر، روز به روز خمینی و اطرافیان و مجموعه رژیم او را درگیر نبردی کرد که در حوزه نظری به نبرد "که بر که" معروف شد. رژیم جدید باید در حوزه های اجتماعی ، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، بین المللی و... در مورد بسیاری از مسائل تصمیم گیری و سیاست گزاری می کرد و تکلیف خود را با بسیاری ازمسائل روشن می کرد. این موضوع در شرایطی هم باید رخ می داد که از یک سو به استناد شواهد تاریخی خمینی از یک پایگاه بسیار عظیم اجتماعی در سال های اول انقلاب برخوردار بود و هر نیروی مخالفی را زیر بلدوزر قدرت و پایگاه عظیم اجتماعی خود له می کرد و از سوی دیگر در معرض انواع چالش های براندازانه چون کودتا ، ناامنی های مرزی و جدایی طلبی های قومی در مناطق مختلف کشور قرار داشت. در چنین شرایطی رژیم خمینی فاقد دانش نظری خاص، نقشه راه و برنامه روشن برای مدیریت عرصه های مختلف حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بود . به موازات استقرار و تحکیم پایه های خود ، در داخل حاکمیت نیز جدالی بین نیروهای مدافع محرومان و اقشار پایین جامعه از یک سو و مدافعان کلان سرمایه داران و  تجار و کلان زمینداران از سوی دیگر در جریان بود. جریانات باصطلاح  لیبرال نیز که خواهان بازسازی رابطه با غرب بودند، مدعی دیگری بودند. تشدید قطبیت جامعه و چالش های سیاسی آن به سادگی می توانست این نیروی حاکم سنتی را که در کنار گرایشات ملی و استقلال طلبانه و عدالتخواهانه ، حامل گرایشات ارتجاعی مذهبی نیز بود و نشان چندانی از دموکراسی خواهی و آزادی در ساختار نظری و پیشینه فرهنگی  و کارنامه عملی خود نیز نداشت،   وادار به واکنش های بسیار تند و ارتجاعی در برابر منتقدان و مخالفان کند. این روند تحت تاثیر مجموعه ای از عوامل از جمله تمامیت خواهی جریانات ارتجاعی و ضد دموکراتیک داخل حاکمیت، تلاش های تفرقه افکنانه امپریالیسم و مدافعان آن در داخل کشور و چپ روی ها و ناپختگی های سیاسی برخی نیروهای داخل کشور آغاز شد و تاثیر خود را بر همه حوزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران بر جا گذاشت.

می توان به آن از منظر سیاسی، حقوقی، تاریخی، اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی و... نگریست و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد اما در یک نگاه کلی واز منظر دیالک  تیک ماتریالیستی باید دنبال تضادهای عینی اجتماعی و اقتصادی گشت که زمینه مادی این چالش ها و درگیری ها را تشکیل می داده اند. فروکاهیدن موضوع به استفاده از عباراتی چون خمینی ضد بشر و... نقش سیا و اینتلیجنت سرویس در قدرت گیری خمینی در ایران و... قادر به توضیح درست و علمی و جامع  دلایل و چگونگی به قدرت رسیدن خمینی  و چگونگی تحولات درون حاکمیت در سال های اول انقلاب نیست.

بد نیست به شما یادآوری شود که همین آقای میرحسین موسوی که شما بارها با شیفتگی از ایشان و همسرش خانم زهرا رهنورد در برنامه خود دفاع کرده اید ، بازمانده هایی از همان نیروی ضد امپریالیستی و مردمی ای هستند که اینک چهار دهه پس از انقلاب ، بر آرمان های عدالت خواهانه و استقلال طلبانه و ترقی خواهانه خود وفادار مانده و همچنان از سال های اول انقلاب به نام دوران طلایی امام نیز سخن می گویند. خط میر حسین موسوی در جنبش سبز که شما سه دهه پس از انقلاب قادر به کشف آن می شوید ، یک نیروی اجتماعی و سیاسی با هویت و ویژگی های خاصی است که حزب توده ایران در سایه اندیشه علمی خود ماهیت وجودی چنین نیرویی را نه تنها در همان ابتدای انقلاب در بین نیروهای حاکم  تشحیص داد، بلکه وظیفه خود دانست تا از آن در برابر تهاجم امپریالیسم، لیبرالیسم مدافع غرب، و براندازان چپ مذهبی و غیر مذهبی دفاع کند. آنچه را حزب توده ایران  تحت عنوان خط ضدامپریالیستی و مردمی  در ارتباط با خمینی مد نظر داشت، بیانگر چنین نیرویی بود. حزب توده ایران به این توانایی شناختی خود افتخار نیز می کند .

البته همه آنچه گفته شد به هیچ وجه به معنای آن نیست که حزب توده ایران در ارزیابی ها و تحلیل های خود در سال های اول انقلاب مرتکب اشتباهاتی نیز نشده است. حزب این اشتباهات و خطاها را در اسناد رسمی متعدد از جمله سندی که با عنوان "فرازهایی از هفتاد و شش سال سیر تکاملی دیدگاه‌ها و برنامه‌های حزب تودهٔ ایران در روند مبارزه برای تغییرهای بنیادین و دموکراتیک در ایران " در بهمن ماه سال 1396 منتشر کرد، مورد تحلیل قرار داده است.  در این سند آمده است :

"اما باید پذیرفت که در امواج پرتلاطم رویدادهای سال های نخست پس از پیروزی انقلاب ، تطبیق دادن ارزیابی علمی حزب توده ایران در مورد مرحله ملی – دموکراتیک و برنامه های اقتصادی و اجتماعی بسیار مترقی ان با برخی از شعارهای سیاسی حزب، در عمل بسیار چالش برانگیز بود و به اشتباه های  های تاکتیکی ای مهم منجر شد. ارزیابی حزب توده ایران از نوع جهان بینی ، ظرفیت، و نیروی ترقی خواهانه بالقوه "روحانیت انقلابی" و جریان های اسلامی به  رهبری آیت اله خمینی به منظور برپایی اتحادهایی ملی در راستای گذار به مرحله ملی و دموکراتیک ، خطا بود . این ارزیابی خوش بینانه حزب توده ایران از توان و ظرفیت انقلابی و مردم گرایی مجموعه لایه های روحانیت یا "اسلام سیاسی" با درکی درست از کم و کیف حرکت مترقیانه و نیروهای شرکت کننده در تغییرهای بنیادی جامعه به لحاظ ماتریالیسم تاریخی همخوان نبود. ....

به هر حال در روند مبارزه برای عمق بخشیدن به انقلاب 1357، جاافتادن برخی اشتباهات ذهن گرایانه و بطور عمده قالبی از مجموعه این قشر روحانیت سیاسی در حزب توده ایران و همچنین معرفی این قشر در مقام "دموکرات های انقلابی" و نیروهای مدافع و پشتیبان تغییرهای مترقی اجتماعی- اقتصادی ، خطایی پایه ای بود که منشاء موضع گیری های سیاسی سوال برانگیز بعدی و درپیش گرفتن برخی سیاست های کلیدی ای نادرست از سوی رهبران حزب توده ایران شد.

بر خلاف برخی تحلیل های ساده انگارانه یا اتهام هایی مغرضانه یا اغراق گویی ها ، ارزیابی اشتباه حزب توده ایران در مرحله نخست انقلاب 1357 از توان و محتوای "خط امام" نبود که عامل انحراف و شکست انقلاب شد. اما مرتکب نشدن این اشتباه می توانست حزب توده ایران را در برابر سرکوب ددمنشانه بعدی هوشیارتر بدارد و از شدت ضربه ها بکاهد و مهم تر اینکه می توانست در بسیج سریع تر نیروهای اجتماعی برای مبارزه با دیکتاتوری ولایی موثر باشد. به هر حال بعد از بیش از سه دهه این نوع تحلیل ها مستلزم انجام پژوهش های علمی و تاریخی است. گمانه زنی ها و پیش بینی های تخیلی که اگر این کار یا آن کار می شد یا نمی شد، به خاطره نویسی ها تعلق دارد و به درد تسویه حساب های سیاسی می خورد . بحث های تجریدی ای جانبدارانه و گاه مغرضانه در این باره به یافتن راه برون رفت از شرایط کنونی کشور ما هیچ کمکی نمی کند. "

در باره وحدت در جبهه واحد ضد دیکتاتوری

دکتر محیط درکی مکانیکی و فرمال از وحدت ارائه می دهد . ایشان با اشاره به کارنامه حزب توده ایران در ارتباط با جنبش ملی شدن نفت و انقلاب 57 مطرح می کنند که "از این گذشته حزب باید انتقاد صادقانه شود تا وحدت صورت بگیرد." از یک سو نشان می دهند که از انتقادهای صورت گرفته بی اطلاع هستند ، از سوی دیگر نشان می دهند که درکشان از وحدت نیروهای ضد دیکتاتوری و عدالتخواه و ملی یک درک انتزاعی و غیر پراکتیکال است. باید به آقای دکتر محیط گفت که چطور است که شما از یک سو برای میرحسین موسوی  و زهرا رهنورد هورا می کشید ، اما از این طرف ظرفیت همگامی و همصدایی با حزب توده ایران در یک جبهه متحد ضد دیکتاتور ی و برای صلح ، استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی و سکولاریسم را در خود نمی بینید. و این در حالی است که همین میر حسین موسوی  (که شما حزب توده ایران را برای اینکه در سال های اول انقلاب بخاطر تلاش برای تقویت جهت گیری مردمی و ضدامپریالیستی در خمینی و طرفداران او مورد انتقاد قرار می دهید،) هنوز هم از دوران طلایی امام سخن می گوید. مشکل این نیست که چرا از میرحسین حمایت می کنید ، مشکل ترس بی پایه ای است که از همکاری با حزب توده ایران در خود احساس می کنید. 

سال های طولانی گوش کردن و دیدن برنامه شما نشان داده است که از شما نباید به مثابه یک حزب انتظار داشت که از توانایی ارائه یک تحلیل جامع از مرحله انقلاب و نیروهای اجتماعی آن و یک  برنامه حداقل برای هدایت همگامی و اقدام مشترک و اتحاد نیروهای ترقی خواه برخوردار باشید. لطفا اگر چنین اسنادی در سوابق فعالیتی شما مشاهده می شود، آدرس آن را معرفی کنید تا به آن مراجعه شود. این یک اشکال بر شما نیست. اساساً هیچ کسی نه در اینجا و نه در هیچ جای دیگر جهان قادر به اینکه یک تنه جای یک حزب کار کند، نبوده است و نخواهد بود.  در انتهای مقاله از شما خواسته شده بود با توجه به شرایط حساس جامعه ما و طیف مخاطبان خود در مسیر نزدیکی و همگامی نیروهای ملی و دموکراتیک و بویژه نیروهای چپ در یک جبهه متحد ضد دیکتاتوری تلاش کنید و در این زمینه مردم را راهنمایی کنید. شما نه تنها چنین نکردید بلکه با طرح  اینکه این مسائل باید حل شود تا اتحاد صورت گیرد، عملا بحث اتحاد و ضرورت آن را به محاق بردید. جالب است که شما وقتی به موسوی ها می رسید، پیش شرطی برای اتحاد و حمایت بی قید و شرط شیفته وار از آنها از خود نشان نمی دهید ولی وقتی به جبهه متحد ضد دیکتاتوری و حزب توده ایران با 77 سال قدمت و این همه شهید و  زمان های طولانی زندان و تبعید و  ... که دائما مورد خشم نیروهای ارتجاعی بوده ، اما هنوز هم زنده و سرفراز مطالبات ملی ،دموکراتیک و آزادی خواهانه و عدالتخواهانه و سکولار کارگران و زحمتکشان  شهر روستا ، زنان، جوانان، و همه مردم ایران را دنبال می کند و ...می رسید، بحث شرطها و شروطها را مطرح می کنید! آیا دلیل این برخورد شما آن نیست که در جبهه متحد ضد دیکتاتوری همانگونه که می توانید دیگران را نقد کنید، خود شما نیز مورد  ارزیابی و نقد قرار می گیرید و عیار چارچوب های نظری و باورهای  شما هم به سنجش درمی آید؟ آیا بعد از عمری مبارزه برای استقلال ملی، دموکراسی ، آزادی و عدالت اجتماعی هنوز به این ضرورت نرسیده اید که فارغ از پاره ای اختلافات نظری و تاریخی با یک جریان ریشه دار چپ بر پایه تفاهم پیرامون یک برنامه حداقلی  که پاسخگوی نیازهای پیش رو برای همگامی و اقدام مشترک باشد، می توان توافق کرد؟ آیا فکر نمی کنید این پیش شرطی که شما برای وحدت با حزب توده ایران در جبهه متحد ضد دیکتاتوری تعریف می کنید برای فرار از واقعیت است؟ آیا فکر می کنید در عالم واقع هیچگاه چنین امکانی که شما از آن سخن می گویید و توافق پیرامون تاریخ حزب و شالوده نظری حزب را شامل می شود ، شدنی باشد؟ آیا فکر نمی کنید تمایلات غیر پرولتری و روشنفکرانه و جهت گیری های نظری گاه تروتسکیستی و مائوئیستی و... شما را هم متاثر از توده ستیزی ترویج شده از سوی بورژوازی قرار داده است؟ شاید باید به خود آیید و سعی کنید تا از امثال میرحسین موسوی و بخشی از طرفداران او در این مسیر عقب نمانید! درست آن است که به امر وحدت در جبهه واحد ضد دیکتاتوری همان گونه عمل گرایانه و پراگماتیک بیاندیشید که در مورد حمایت از میرحسین موسوی و زهرا رهنورد می اندیشید.

در باره اتحاد شوروی :

شما درکی ماورای زمینی از سوسیالیسم ارائه می دهید و سوسیالیسم را مدینه فاضله ای تصور می کنید که بورژوازی نیز آن را می پسندد چراکه فاقد هر گونه پتانسیلی برای تحقق یافتن است. شما به راحتی تمام دستاوردهای عظیم کارگران  و خلق های اتحاد جماهیر شوروی را تحت رهبری حزب کمونیست که در طی سه دهه از یک کشور عقب مانده با نظام سرواژ و مبتنی بر تکنولوژی گاو آهن و خویش  و تحت فشارهای جنگ داخلی با ارتجاع سفید و مداخله دهها کشور امپریالیستی و سرمایه داری برای براندازی تنها دولت کارگری جهان ،  سیستمی پیشرفته در زمینه زیر ساخت های اقتصادی ، بهداشت و درمان و آموزش، عدالت اجتماعی ، پیشرفت های غیر قابل تصور در صنایع هوا فضا، زمینه های هنری و فرهنگی ، صنایع دفاعی و نظامی ، صنایع هسته ای و...به قدرت تراز اول جهان تبدیل شد، را مورد استهزاء قرار می دهید و تخطئه می کنید. سوسیالیسم شما توپیایی و پاستوریزه است. و به همین دلیل هم برآشفته شده و می گویید :"شوروی را کسی که سوسیالیستی می داند، می تواند به من درس مارکسیستی بدهد؟" آیا وقت آن نرسیده است که بعد از عمری تلاش و جستجو در جهت سوسیالیسم و اتوپیایی که از آن در ذهن دارید، پا بر زمین واقعیت بگذارید و درکی زمینی و واقعی از ساختمان سوسیالیسم با همه افت و خیزها و شکست و پیروزی ها و اشتباهات ، کاستی ها و  دشواری های آن  و انباشت آموختنی های نظری و تجربی آن پیدا کنید؟  برابر نظر جورج لوکاچ سوسیالیسم هم یک تلاش بشری برای بنای جامعه ای نو و به همین دلیل همراه با آزمون و خطا و تجربه است. می توان از بیرون گود تماشا کرد و ایراد گرفت . اما اگر امثال شما روشنفکرانی که تحزب را مضر می دانند و ... در هر کجای جهان توانسته باشند حتی بخش بسیار کوجکی از دستاوردهای اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی و ... اتحاد شوروی را تحقق بخشند، تنها  آنگاه ممکن است بتوان ادعای آنها در باره سوسیالیسم را جدی گرفت. شما به همان دلیل که از حزب طبقه کارگر و ضرورت آن درک درستی ندارید، از دولت کارگری و ضرورت اقتدار و استحکام بخشیدن به آن  با اعمال دیکتاتوری طبقه کارگر و اکثریت عظیم زحمتکشان نیز  درک درستی ندارید. همه آنها که با لنینیسم مرزبندی می کنند، یا سر از آنارشیسم در می آورند و یا سر از پارلمانتاریسم بورژوایی و سوسیال دموکراسی و انواع نحله های چپ نو و سوسیالیسم قرن بیست و یکمی  و....که جملگی آنها آلترناتیو مورد حمایت بورژوازی در همه جای جهان در برابر احزاب با تفکر کمونیستی و لنینی هستند.  

شما از یک سو چشم تان را بر دستاوردهای عظیم بشری در حوزه های مختلف  اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و آموزشی ، بهداشت و درمان ، رشد علمی  فنی ، صنایع هسته ای و هوا فضا، عدالت اجتماعی و... در اتحاد شوروی که بدون پیوند با سرمایه داری جهانی انجام شد و در ببسیاری از مطبوعات و رسانه های غربی نیز به آنها اعتراف شده است،می بندید و از سوی دیگر هنگامی که از افق 2050 چین با رشد سرمایه داری امروز با همه پیامدهای اجتماعی ، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی نگران کننده اش در چین امروز سخن می گویید، برای پیشرفت های اقتصادی چین که با منطق اقتصاد بازار آزاد و در پیوند با اقتصاد سرمایه داری جهانی بازار آزاد صورت می گیرد، هورا می کشید و آن را ایجاد زیرساخت های اجتماعی و اقتصادی طبقه کارگر و سوسیالیسم می دانید!

در باره تحزب

جای تعجب و تاسف است که در دنیایی که سرمایه داری جهانی با انواع امکانات آکادمیک، رسانه ای، تبلیغاتی ، احزاب سیاسی نیرومند و... به حمایت از سیستم خود مشغول است، چرا باید طبقه کارگر را از داشتن حزبی جهت مبارزه سیاسی برای کسب قدرت سیاسی محروم کرد؟ شما بی جهت می کوشید تا با استناد به مارکس و بین الملل اول کارگری ضرورت حزب طبقه کارگر را در اندیشه انقلابی مارکس تعطیل کنید. دوران مارکس دوران طلایه های نخستین شکل گیری  اندیشه سوسیالیسم علمی است. طبیعی است که نه تنها مقوله سازمان دهی و تشکیلات بلکه بسیاری دیگر از مفاهیم مبارزه طبقاتی از جمله ساختمان سوسیالیسم در این دوران هنوز از تجربه انباشته و به معنی خاص کلمه دانش قابل توجهی  برخوردار نباشد. به همین دلیل است که سوسیالیسم را می توان همزمان یک آرمان و چشم انداز، تئوری انقلابی و پراتیک اجتماعی و  تجربه ای دانست که دائماً غنا می یابد. هر یک از فرازهای شکست و پیروزی جنبش سوسیالیستی از کمون پاریس تا تجربه انقلاب  اکتبر روسیه و بنای سوسیالیسم در اتحاد شوروی ،  کوبا ، کشورهای شرق اروپا، چین و... را می توان در مسیر این روند تاریخی مورد ارزیابی قرار داد. تجارب مثبت و منفی آنها را جمع بندی نمود و چراغ راه آینده قرار داد.

شما با تحریم تحزب به کمون پاریس به عنوان مدلی مطلوب از سازمان و تشکیلات حکومت کارگری اشاره می کنید. اما از خود نمی پرسید که چرا در پاریس و هیچ جای دیگر جهان این مبارزات کارگری بدون حزب تا کنون به هیچ دستاورد عینی قابل ذکری در بهبود شاخص های زندگی کارگران و زحمتکشان  نیانجامیده است؟ اشما خیلی کلی می گویید که "خود کارگران حزب درست کنند و ما در خدمت شان باشیم." آیا شما اطلاع ندارید که دانش سازماندهی و ساختار و تشکیلات و ارتباط آن با ماموریت و اهداف و استراتژی بویژه در سایه پیشرفت های فناوری اطلاعات در دنیای امروز به چه سطحی از اهمیت و پیچیدگی رسیده است و بورژوازی چگونه در سطح جهان به بهترین شکل ممکن از آن نهایت بهره برداری را به نفع اهداف خود می کند؟ اگر چنین است چگونه ممکن است بتوان تصور نمود که کارگران به صورت خودبخودی و بدون برخورداری از این دانش قادر به سازماندهی خود برای مبارزه با سرمایه داری جهانی باشند؟ آیا تجربه هر چند کوچکی از کارنامه موفق این مدل از تشکیلات کارگری مد نظر شما در بنای سوسیالیسم را در جهان کنونی می توان از شما سراغ گرفت؟ آیا فروکاستن مبارزه طبقاتی به تشکیلات خوبخودی طبقه کارگر به انحلال طلبی و خلع سلاح طبقه کارگر نمی انجامد؟ شما می گویید مارکس و انگلس حزب درست نکردند ، باید از شما پرسید مگر مارکس و انگلس توانستند خیلی از کارهای دیگر را بکنند؟ مگر مارکس و انگلس توانستند به تحلیل سرمایه داری انحصاری و امپریالیسم دست یابند؟ مگر مارکس و انگلس در باره نقشه راه ساختمان سوسیالیسم توانستند ایده ای را مطرح کنند؟ اتفاقا تشکیلات بین المللی کارگران در انترناسیونال اول را چیزی جز یک فعالیت حزبی  کارگری و آن هم از نوع بین المللی  آن نمی توان دانست. اما این تنها تجربه اولین گام های تحزب در جنبش کارگری بود که باید با رهبری مانند لنین توسعه می یافت.

شما از یک سو خود را مدافع استفاده از عبارت "دیدگاه مارکس" می دانید و ظاهراً از این طریق از جزمیت بخشیدن به آن که گویا از نظر شما با اطلاق مارکسیسم به آن صورت می گیرد، پرهیز می کنید و از سوی دیگر هر آن چیزی را مانند تحزب که مارکس و انگلس فرصت نکردند تا مفهوم آن را توسعه دهند، نامربوط می دانید . این یک بام و دو هوا را نمی توان به مارکسیسم یا به قول شما دیدگاه مارکس منتسب نمود. ضمن اینکه با استفاده از عنوان مارکسیسم یا لنینیسم ضرورتاً نه آموزش های مارکس و نه آموزش های لنین حالت جزمی و استاتیک به خود نخواهند گرفت بویژه اگز دیالکتیک ماتریالیستی مارکس و انگلس  را مبنای تحلیل قرار دهیم. 

حزب توده ایران، منسجم ترین ، فعال ترین و شاداب ترین نیروی چپ

آقای دکتر محیط با اشاره به اینکه در داخل توده ای ها چند جریان وجود دارد و آنها با هم اختلافات جدی دارند و...به نقل از دوستان خود مطرح می کنند که با توجه به خطاهای این حزب در سال های اول انقلاب، "توده ای ها افسرده و در داخل آنها پراکندگی وجود دارد." البته اثرات روانی ضربات سنگین وارده به حزب توده ایران که با فروپاشی اتحاد شوروی و به نوعی بحران نظری و سیاسی چپ در سطح جهان همزمان شد، موضوعی غیر قابل انکار است. اما امروز که بیش از سه دهه  از سال های سرکوب اوایل دهه 60 می گذرد ، حزب توده ایران بر اساس شواهد موجود نه تنها از انسجام نظری و سیاسی قابل توجهی در بین سایر نیروهای چپ برخوردار است، بلکه شتابان در مسیر تقویت انسجام سازمانی  نیز در حرکت است. گفت و گوهای بین بخش های مختلف توده ای ها که به آرمان های مارکسیستی لنینیستی و انقلابی حزب توده ایران پای بند مانده اند ، با کیفیت بسیار  بالایی در جریان است . امروز می توان حزب توده ایران را چه به لحاظ نظری و چه فعالیت سیاسی ، شاداب ترین و با برنامه ترین نیروی سیاسی چپ در داخل ایران دانست. البته طبیعی است که دشمنان حزب توده ایران که  از تداوم اندیشه های توده ای در جامعه هراس دارند، از یک سو از طریق نشریات، تلویزیون ها و تمامی رسانه هایی که در اختیار دارند، علیه حزب توده ایران دست به پروپاگاندای نظری و سیاسی می زنند و از سوی دیگر حزب را تعطیل و ناموجود و ...معرفی کنند.

آقای دکتر محیط ، برخی چالش های نظری بین اعضا و هواداران صادق و وفادار حزب توده ایران که در فضایی محترمانه و منطقی صورت می گیرد، بر خلاف تصور شما نه تنها نشانه رکود و سکون و افسردگی حزب توده ایران نیست، بلکه دقیقا نشانه پویایی و نشاط حاکم بر حزب است. و دقیقا علت تهاجم گسترده ای که به حزب در فضای مجازی از سوی دشمنان طبقاتی  و وابستگان به امپریالیسم و نیز دوستان نادان صورت می گیرد، همین سرزندگی حزب توده ایران است.

 

 

پانویس ها :

1-      https://www.youtube.com/watch?v=QEE7twwIhZI&feature=youtu.be

2-      http://rahman-hatefi.net/navidenou-962-97-202-970601.htm

 

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: