نویدنو 31/03/1397
شُخم
محمد
خلیلی
****
تا -چِرا- که بگویی
برده است خون
نعش ها را
تا دلتاهای گمنام ،
حالا تو !
هی بنشین و بشمارلحظه ها را .
***
تا نگاه که بدزدی
فرود می آیند تسمه ها و زوبین ها
بر گرده های ما .
***
تا تو بخوانی
چگونه خواندن را
شُخم خورده اند زخم ها ، کبودی ها .
***
و آب
از سرِ دریا گذشته است .
***
تا بمانی که قهقهه ی روز بشکفد ،
راه رفته است و
چاه
آرواره هایش را گشوده است .
برگرفته از فیس بوک استاد خلیلی
|