نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2018-03-04

نویدنو  12/12/1396 

 

 

  •  باید بپذیریم که اهداف ، روشها و تصویر نتایجی که پیش بینی کرده ایم ، قرار نیست ، ضرورتا  بی کم و کاست ، واقع بشوند . ازعقل محض سرچشمه نگرفته اند . هیچ کس ، با انتظار پیروزی صد در صدی ، وارد میدان نبرد نمی شود . مگر اینکه ، طرف مقابل ، از قبل تسلیم شده باشد

 

یک یاد داشت بر مصاحبه آلن بدیو که توسط لوران ژوفرن انجام شده است .

ع. جمشیدی اشکلک

 آلن بدیو : من پای فرضیه کمونیسم ایستاده ام .

 لوران ژوفرن : فرضیه ای که هیچ کس دیگر آن را نمی خواهد.

  جمشیدی : اولی ، یک پای اش می لنگد. دومی ، چشم اش مشکل کم سویی دارد .

 ( جار می زنند که کمونیسم در جهان فروپاشیده است . اما ظاهرا ، هیچ جوری نمی توانند جمع اش کنند )

  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 چندی پیش ، مقاله حاضر را که یکی از دوستان فرستاده بودند، خواندم . نویسنده ای که در کشور آزاد ! فرانسه زندگی می کند . مدعی است ؛ که پای فرضیه کمونیسم ایستاده است . چندین کتاب و نوشته ، احتمالا در این زمینه ، برای مردم دنیا ارائه کرده است . اما پاسخ های وی در مغلطه طرف ، بسیار سست و کم مایه اند . در دفاع علمی از فرضیه و آنچه رخ داده است ، بیش از آنچه که مدعی است ، تحت تاثیر داده ها و پردازش بی پایه ی متون و رسانه های سرمایه داری جهانی قرار گرفته است . ناگفته نماند که مبنای داوری من همین مقاله است . کتاب یا نوشته ای دیگر از ایشان ندیده و نخوانده ام . از لحاظ  بن مایه بحث نظری و آشنایی با رخدادها ، دست کمی از طرف رفرمیست ندارد . چنانکه بعداز چند شعار بی پایه ، تسلیم نه این و نه ان ، اظهار می دارد که ؛

 

  " .. . و شما - به شیوه‌ای بس بی‌محاباتر - روی منفی‌ترین جنبه کمونیسم [به‌خصوص زمانی که آزمایش‌ها به کشتارهای جمعی و عظیم منجر شده باشد] انگشت می‌گذارید.

  . . . .  من وکیل مدافع آنها نیستم. کاملا برعکس ، حرف من این است :

اگر بنا داریم فرضیه تصرف عادلانه و جمعی ثروت را از دست ندهیم، باید شکست‌های گذشته را تصدیق کنیم و به رسمیت بشناسیم - شکست‌هایی که در نخستین دهه‌های تجربه‌ای چنین پرمعنا و مهم ناگزیرند - و راه‌حل‌هایی نو ابداع کنیم . هیچ‌کس دلش نمی‌خواهد از پی کاری برود که از قبل شکست خورده است!

 . . . وقتی بر ضرورت کمونیسمی جدید [!]پای می‌فشارم، حواسم به پیامدها و نتایجی هم هست که باید از ترازنامه گذشته گرفت . . .

 . . . باید از نو سیاست را ابداع کنیم :  . . . به دیالکتیک کاملا جدیدی نیاز داریم  . . . . ، باید از نو مشروع ‌بودن این مسئله و موضوعیت آن فرضیه را اثبات کنیم و جا بیندازیم و در اینجاست که به روشنفکران نیاز داریم. و امروز شمار  ایشان تکافو نمی‌کند، . . . "

 

  باید بپذیریم که اهداف ، روشها و تصویر نتایجی که پیش بینی کرده ایم ، قرار نیست ، ضرورتا  بی کم و کاست ، واقع بشوند . ازعقل محض سرچشمه نگرفته اند . هیچ کس ، با انتظار پیروزی صد در صدی ، وارد میدان نبرد نمی شود . مگر اینکه ، طرف مقابل ، از قبل تسلیم شده باشد ! همچنین ، یک شکست ناگزیر ، شکست نیست . در نتیجه ، عدم انطباق یک به یک گفته ها و رخدادها ، شکست نیست . اینکه خواسته ها ، رخ نداده اند و یا رخدادها  ، گفته نشده اند ، به حاشیه کشاندن امور اساسی است . تنها واقعیت ، واقعیت را همانطوری که هست ترسیم می کند . درک واقعیت و درس از آن و بکارگیری درست رخدادها ، راهنمای برنامه ریزی و عمل ، در جریان حرکت ، خواهد بود . به واقع دیدن در جریان حرکت ، بازسازی روش در جریان واقع ، به ما بررسی و تحلیل درست از رخداد ها را نمایان می دارد . اساس و واقعیت این است که سرمایه داری جهانی ، هنوز فرو پاشیدگی کمونیسم را نپذیرفته است . اما کمونیست ها ، دارند برسرش چانه می زنند . امپریالیسم جار می زند که فروپاشیده است ، اما هنوز هیچ جوری نمی تواند ، جمع اش بکند .

کامل و بی نقص خواهی ، مادی نیست . بر پایه فرضیه گفته شده ، نیست . وگرنه از سر دگم و تمامیت خواهی ، دچار افراط و تفریط و آنگاه تسلیم ، خواهیم شد . شاید فردا ، سیاست نوی  در توصیف و روش عمل ، ابداع ! بشود ، اما آنچه تا امروز ، علم  و تحقیقات علمی ، برای ساز و کار دگرگونی پدیده ها ارائه کرده است ، ماتریالیسم دیالکتیک است .  دارای اصول شناخته شده ای برای توصیف و عملکرد مکانیزم تغییر است . ما به دنبال پاسخ و قانع کردن خودمان نیستیم . مثل پیشینیان و پسماندگان ، می توانستیم پاسخ بسازیم . بدنبال پیدا کردن پاسخ همگانی هستیم .

این ، اولین بار نیست که به این مورد برخورد می کنم . قبلا گفته هایی از پیشکسوتان کشور خودمان ، ایران هم داشته ام . در بضاعت و توان خود ، به راه خوشبختی جامعه بشری ، انسان وار ، مبارزه کرده اند . بسیار صدمه دیده اند . نمی خواستم به حساب ناسپاسی ام بگذارند و یا مورد سوء استفاده دله گان سیاسی قرار بگیرند . اما این افراد ، برای برخی از واژه ها که مبنای خواسته واقعی شان در مبارزه بوده است ، تعریف درست و یا اصلا تعریف نداشته اند . واژه هایی چون عدالت که گفته می شد با توجه به سیر تاریخی آن ، تعریف دقیقی قابل ارائه نیست . یا دیگری عدالت را به دو شقه موجه و غیر موجه  تقسیم می کند . برخی دیگر نیز کودکانه با آسمان و ریسمان بافتن از پسمانده های دهن پرکن روسپیان سیاسی و دانشمندان دست ساز سرمایه داری ، سعی می کنند ، واژه های زمین  را بپیجانند و علم و دانش را آسمانی بکنند . به شکل تافته ای جدا از خودشان بافته ، حماقت خویش را در هاله ای از ابهام ، پنهان بدارند . به قیمت گمراهی مردم و نوآموزان ، بر احساس کودکانه و حقارت شان ، سرپوش بگذارند .

   در باب تعریف سیاست ، وقتی پای تعریف اول و دوم و چندم به میان بیاید ، حتما یک جای کار می لنگد . آنهم تعریف از دوره ای که بخش زیادی از انسان ها ، مردم ، حساب نمی شدند و یا گاهی ، لطف کرده ابزار جاندار نامیده می شده اند .

در لغت ، سیاست از سائس گرفته شده است . فرهنگ عمید اینطور می گوید ؛ سائس یعنی ادب کننده ، تربیت کننده ، رام کننده ، .... و سیاست یعنی اداره کردن امور مملکت ، مراقبت امور داخلی و خارجی کشور ، اصلاح امور خلق // رعیت داری ، مردم داری . . .

فرهنگ لیتره به سال 1870 سیاست را " علم جکومت بر کشورها " تعریف می کند .

فرهنگ روبر به سال 1962 " فن و عمل حکومت بر جوامع انسانی " تعریف می کند . ( صرفنظر از علم و فن بودن این دو تعریف اخیر ، جوامع انسانی تعریف دوم بجای کشور ، احتمالا برای توجیه دوره ی دست درازی به کشورهای دیگر آورده شده است )

 و برخی دیگر نیز سیاست را علم قدرت نامیده اند .

آنچه در همه ی این تعریف ها ( اداره کردن ، آرام کردن ، حکومت ، قدرت ) عام تراست ، اداره کردن است . اداره کردن ، مانند همه ی کارهای دیگر انسان ، فعالیت آگاهانه ای است که نیروی کار با ابزار کار ، موضوع یا مورد کار را به محصول یا نتایج کار تبدیل می کند . یعنی ، جمعیت یا گروه و یا نهاد آگاه بر روشها ، با ابزارهایی که در اختیار دارد ، جمعیت یک ناحیه را تربیت ، ادب و سرانجام رام می کند .

 مساله ای که در این تعریف وجود دارد ، باید ببینیم دو جمعیت نیروی کار(کننده کار) و موضوع کار ( کار روی آن انجام می شود ) یکی اند و یا بیش از یکی اند . اگر یکی باشند ، این جامعه ، اشتراکی ، اداره می شود . اگر بیش از یکی ، جمعیت جداگانه دارد ، به روش دسته بندی و ضرورتا طبقاتی ، اداره می شود .

 از آنجائیکه ، انسانها هیچ فرق انسانی با یکدیگر ندارند ( اگر این فرض را بپذیریم ) ، روش اشتراکی یا همبالی ، وضعیت تعادل اداره کردن است . اداره ی همگانی است . هرگونه انحراف از وضعیت تعادل ، عدم تعادل است . روش طبقاتی یا استبدادی ، وضعیت عدم تعادل اداره کردن است . اداره ی عده ای سرتر  بر عده دیگر یا همه است .

 جامعه اشتراکی که در وضعیت تعادلی است ، به روش دموکراسی اداره می شود . ابزار اداره ی آن ، شورا است که با مشارکت مردمی در تصمیم گیری و اجرای توافق جمعی است .

 از آنجائیکه ، گرایش به تعادل در هر چیزی ، بدیهی و ضروری است (اگر این فرض را بپذریم) ، جامعه طبقاتی در وضعیت عدم تعادل ، تنها به روش بازدارندگی گرایش و غیر دموکراسی می تواند اداره شود . ابزار اداره آن یا نیروی بازدارنده گرایش ، حکومت است .

 از ادوار گذشته ، این حکومت ، بصورت زور بازو  و شمشیر و تفنگ ، تا رسم و آیین های تحمیلی ، برای حفظ و اضافه کردن موقعیت برتری طبقه سر تر ، وجود داشته است . امروز نیز حکومت ها با وضع قانون و اجرای آن ، افراد را ملزم به رعایت مفاد آن از طریق نهادهای نظارتی ( قضایی و نیروی نظامی و انتظامی وابسته) می نمایند . این قوانین الزام آور ، که خود به خود ، هنجارهای متناسب را نیز از طریق داد و ستد ، بر جامعه تحمیل می کنند ، در جهت نگهداری و افزودن موقعیت برتر ، صاحبان موقعیت سرتر ، تدوین می گردند .  با زور و تنگنا و فریب تداوم می یابند . روش غیر دموکراسی را بر جامعه تحمیل می کند . حکومت یا دستگاه زور ، نماینده  زورمندان یعنی دارامندان است . چیزی بنام قدرت مشروع در تعریف دولت نداریم . دولت ابزار نامشروع قدرتمندان ، در جامعه نامتعادل طبقه بندی شده انسان ها ، است .

روش غیر دموکراسی یا استبدادی ، به اشکال مختلف در سیر تاریخی جوامع طبقاتی و جوامع مختلف امروزی وجود داشته است . از برده داری گرفته تا سیستم سرمایه داری موجود و همچنین به شکل های گوناگون سرمایه داری موجود ، در جوامع مختلف طبقاتی امروزی ، قابل مشاهده است .

تعادل ، یک وضعیت دارد . اما عدم تعادل ، چندین وضعیت می تواند داشته باشد . زیرا ، بر اساس گرایش به تعادل که در هر شئی یا پدیده ای وجود دارد ، ستیز گرایش به تعادل در مقابله  با موانع یا نیروی بازدارنده ، نیز وجود دارد . با در نظر گرفتن اندازه پیشرفت هر کدام در این نبرد ،  چندین وضعیت مختلف قابل ترسیم است . مختصات نقاط مختلف ، روی این خط سیر گرایش ، وضعیت گوناگون عدم تعادل را بیان می دارد . یعنی با توجه به درجه ی شرکت مردم در اداره ی جامعه ، وضعیت عدم تعادل یا طبقاتی متنوع را داریم . از استبداد پنبه ای فرانسه و امریکا گرفته تا استبداد چماقی ایران را شامل می شود .

 در هرجامعه انسانی که طبقاتی است ، برابری فرصت برای همه ی جمعیت وجود نخواهد داشت . برابری حقوق انسان ها وجود ندارد . گروهی از جمعیت که فرضت برتر دارند ،  برای نگهداری فرصت و یا بدست اوردن فرصت بیشتر ، به روش استبدادی ، آن جامعه را اداره می کنند . فرصت برابر یا حق برابر ، مشخصه یک جامعه بی طبقه اشتراکی است و امکان وجود دموکراسی در آن می تواند باشد .  

نکاتی که باید در مورد این روش استبدادی ، مد نظر قرار داد ، این است که ، شدت و ضعف دیکتاتوری در رژیم های استبدادی مختلف ، نشانه دموکرات بودن بعضی نسبت به بعضی دیگر نیست . ارباب بد و خوب داریم ، ولی در هر صورت ، ارباب اند . اگر بخواهیم نیمه پر لیوان را ببینیم ! می توانیم بگوییم که این یکی ، از دیگری ، بطور نسبی دموکرات تر است یا کمتر مستبد است . دیگر اینکه ، پیشرفته تر بودن ابزار های نیروی بازدارنده گرایش به تعادل (پنبه در برابر چماق ) ، الزاما درجه استبداد را کاهش نمی دهد . یا باصطلاح ، دموکراسی نسبی بالاتری را به ارمغان نمی آورد . حتی ممکن است مهار پیشرفته تر ، درجه استبداد پنهان را بالاتر ببرد . استبدادی که امروز در کشور های باصطلاح پیشرفته وجود دارد . سرانجام اینکه ، مطرح کردن یک جزء از اجزاء دموکراسی به ضمن دموکراسی تام ، یا باصظلاح دموکراسی خواهی در جنبش های مردمی و گرایش به تعادل ، بحث پیشروی در نبرد است . دموکراسی تام نیست . تاکتیک های ضروری نبرد است .

پس نتایج کار اداره ی زیستن در کنارهم ، می تواند در اشتراک و تعادل باشد و یا درطبقات وعدم تعادل باشد . گرایش به تعادل در وضعیت عدم تعادل ، امری ضروری و بدبهی است . وجود مانع ، نیروی بازدارنده در وضعیت عدم تعادل و شرایط طبقاتی ، نیز امری ضروری و بدیهی است . مقابله این دو ، یعنی گرایش به تعادل با نیروی بازدارنده تعادل  ، یک واقعیت است .

 در این نبرد ، اینکه نیروی گرایش به تعادل و یا نیروی بازدارنده گرایش ، با چه روش و ابزاری روی موضوع ، کار میکنند ، مباحث درس سیاست را تشکیل می دهند . در اینجا بد نیست ، به مفهوم برخی از واژه ها در سیاست ، با توجه به موارد ذکر شده ، اشاره ای داشته باشیم .

تعادل یعنی قرار ( نه به مفهوم بی حرکت یا لایتغیر) ، خود بودن ، زیبا بودن است . زیبایی هر شئی ، در شئی بودن آن است . گرایش به تعادل و زیبایی ، زمینی و علمی است . چنانکه برخی از فلاسفه ایده آلیست آن را مستمسک قرار می دهند ، یک مائده آسمانی نیست . زیبایی جامعه در جامعه بودن و در تعادل بودن جامعه است . در اشتراکی و دموکراسی است . تعادل و زيبايي انسان در انسان بودنِ انسان است . گاو همسايه مان در گاوي زيباست . گرگ وحشي كوهستان در گرگي زيباست . درخت نارنج حياط خانه مان در درختي زيباست . سنگ پاي درخت نيز در سنگي زيباست . پس در بیان عدالت یک پدیده  ، ابتدا باید تصویری از مفهوم ، در تعادل بودن آن چیز ، یا خود آن شئی یا پدیده ، داشته باشیم . زیبایی و نیک بودن نیز به مفهوم خود بودن ، در تعادل بودن است . عدم تعادل یا برجای نبودن ، ستم است . بد و نازیبا است .

 رهایی یا آزادی ، لازمه به تعادل رسیدن است . رفع مانع گرایش ، لازمه به خود رسیدن ، زیبا شدن است . آزادی لازمه نیک شدن است . هر گونه نیروی بازدارنده ، در سر راه به تعادل رسیدن ، بند است . در یک چامعه انسانی ، آزادی ، امکان و یا توان مقابله با ناخواسته یا بند است . آزادی ، فرصت برابر ، در میدان نبرد نیک و بد است . آزادی ، این نیست که کون لخت بگردم و یا هرقدر دلم خواست مواد مصرف کنم . آزادی ، فرصت همگانی برای ابراز نظر ، اشتراک نظر ، انجمن نظر و اقدام نظر است . آزادی ، امکان یا فرصت تلاش برای برداشتن بند است . رها شدن است .

برابری ، داشتن حق برابر است . داشتن حق فرصت برابر است . کسی قرار نیست نتایج کار دیگری را نصف یا قسمت بکند . بلکه امکان کار برابر ، برای همه وجود داشته باشد . کار ، وسیله کار می خواهد . همگانی کردن و یا اشتراک وسایل کار ، بنیان حق برابر است . در میان همه ی حقوق انسانی ، هیچ حقی تحقق نمی یابد ، مگر اینکه حق کارکردن برابر ، تحقق یابد . مالکیت خصوصی وسایل کار از میان برداشته بشود . چرا که وجه مشخصه انسان از دیگر موجودات ، کار است . کار ، فعالیت آگاهانه نیروی کار است که با ابزار کار ، موضوع کار یا منابع خام را به منابع پرورده یا محصول تبدیل می کند .

امکان نابرابر وسایل کار برای دو دسته انسان ، الزاما نتایج یا محصول یکسان در بر نخواهد داشت . با عمیق تر شدن شکاف ظبقاتی و بحران ، تقسیم یا توزیع مجدد ، بخش کوچکی از نتایج این نابرابری فرصت ، یک رفرم است . یک گول زنک است . این توزیع دوباره را به اشکال مختلفی ، در اذهان عمومی جامعه مورد سوء استفاده قرار می دهند ؛ ازجمله اینکه ، توزیع نابرابر وسایل کار پنهان نگه داشته شود . در ستم و رنج وضعیت نابرابر اقتصادی اجتماعی ، مردم ، به نیای خود شان بد و بیراه بگویند . دیگر اینکه ، در بستر درماندگی و ترس افراد جامعه ، به مشروعیت حکومت ، جامه ولینعمت و حافظ امنیت بپوشانند . ماهیت دستگاه زور و فریب افراد برخوردار از فرصت برتر ، را  پنهان بدارند . ارائه مخدرات مختلف برای دردهایی که خود ایجاد کرده اند . مانند شکل های مختلف امتیازات کسب شده از سرمایه داری است که سوسیالیسم دموکراتیک این مصاحبه ، مرحم التیام آلام جامعه می بیند . از نوع همان اصلاحات جزئی اند که برای تخدیر جامعه در وضعیت بحران اقتصادی جهان امروز ، تجویز شده است .

 نابرابری فرصت ، برای دو دسته نوزاد ، جوانانی با حقوق انسانی یکسان و فرصت برابر ، ببار نمی اورد . نابرابری فرصت ، برای جوانان ، نتایج زندگی و مرگ یکسانی ، فراهم نمی کند .  استثناء ، قاعده و مبنا نیست . مبنایی که در این مصاحبه ، بارها مورد استفاده قرار گرفته است . تازه اگر صحت بروز این استثناءات ، اثبات شده باشد .

 حتی در جوامع طبقاتی ، آنطوری که خودشان نیز مدعی اند ، قرار نیست کسی به جرم خطا یا گناه دیگری مجازات شود . نوزادان بعنوان یک انسان ، حق دارند که به جرم نابرابری فرصت سرپرستان شان ، مورد مجازات قرار نگیرند . فرصت و امکانات برابر ، حق برابر همه ی انسانها ، است . صرفنظر از اینکه ، چه جنس ، رنگ ، نژاد و یا هر عارضه دیگر نوع انسان ، باشند . سوسیالیست دموکراتیک های بازار بنیان ، اگر بتوانند همین یک مورد بدیهی را اصلاح بکنند ، ما شدیدا از آنها پشتیبانی می کنیم .

پس ، هر پدیده ای ، خود ، تعادل ، زیبایی ، گرایش به تعادل و بند خود را دارد .  بنمایه بند در جامعه طبقاتی  یا شالوده نطام طبقاتی ، مالکیت است که در برابر اشتراک قرار می گیرد . همانطوری که رهبر سعادت بشریت ، کارل مارکس ، در یافته ها و نوشته های علمی اش آورده است ، مالکیت اساس جامعه طبقاتی است . بنیان  زشت در مناسبات اقتصادی اجتماعی طبقاتی  است . مالکیت ، بند اسارت در طبقه بندی اجتماعی است . دولت  ، ابزار قدرت زورمندان ملک مند است . در ادامه بخشی از ایده های همبالی مزدک را برای توضیح بیشتر بنیان رفتار غیرانسانی برآمده از مالکیت می اورم .

 "  هرآنچه هست نيك است . بد است كه بر جاي خود نباشد . بيداد نهاده ملكيت کس ، در ملک خدای ، كه بر جاي نيست ، اساس پليدي روح اهريمن است . بنيان هرآنچه زشت در ميان مردم است  . . . .  مالكيت ، پايه و اساس بنا و حفظ تداوم طبقه بندي و درزبندي اجتماعي امروز است . در ميانه درز بندي اجتماعي نيز ، پديده كشمكش و رقابت براي بدست آوردن بيشتر در از دست ندادن داشته ، يك امري اجتناب ناپذير است . شدت این كشمكش و رقابت روي اين منابع ، با بروز تهديد و ترس ، موجد حرص و آز است . آز ، روح پليد اهريمني است كه بر دنياي امروز ما سايه افكنده است . روح سير ناشدني آز که سبب مي شود آدميان در ميدان كارزار كشمكش و رقابت ، با هر وسيله بد و شيوه زشت ، متناسب ، پاگرفته و آموخته از همين وضعيت ناپسند ، در كمين ، غريدن و دريدن يكديگر درنگ نكنند .

 درز بندي و آز و دريدن ، ثمره برقراري حق مالكيت فردي است . اين رفتار ددمنشانه در بستر آز ، به همراه خواسته و سرتوان آدمي ، آدم توانا را به پایین تر از مرتبه حيوان ناتوان مي كشاند . به ژرفاي جهان تاريكي پسماندگي اهريمن مي نشاند . انسان را اسير و پابند غير و از سرشت اهورايي خويش دور مي كند . انسانيت انسان گم و از خود بيگانه مي كند . گمرهي و همدري و از خود بیگانگی اهريمني نيز گناهي است كه ما را در روز رستاخيز به درد و رنجي  فزون تر از درد ورنج روزگار امروز ما گرفتار خواهد كرد .  . . .  "

    بنابراین تلاش برای برداشتن بند مالکیت در سر راه گرایش به تعادل ، تلاش برای رسیدن به تعادل است . مهمترین ابزاری که در جامعه ، برای حفظ بند مالکیت ، رو در روی مردم ایستاده است ، دولت است . دولت ، دستگاه قدرت ملک مندان است . خودشان و سرمایه شان یا ملک شان ، کمتر دیده می شوند . در مواقع بحرانی و یا پیش بینی وقوع بحران ، اقدام به قشلاق و ییلاق دولت می کنند . آنقدری که دولت ها و تئوریسین ها ، جلوی چشم مردم هستند ، صاحبان سرمایه و نهادها و شرکت های سرمایه داری ، جلوی چشم نیستند . مورد مواخذه نیستند . اما در هر صورت ، جان پناه و استتارکننده این بزرگ مالکان ، دولت است .

شروع کار برای برداشتن بند مالکیت ، بدون شکستن این ابزار نگهداری بند ، میسر نیست . موضوع مبارزه سیاسی ، رسیدن به تعادل است . رسیدن به اداره اشتراکی جامعه است " مسئله اساسی سیاست حل و رفع منازعه میان کسانی است که مالک‌‌اند و کسانی که مالک نیستند." . مبارزه با دستگاه قدرت یعنی دولت ، جهت برداشتن بند است . اشکال مختلف استبدادی بر حسب توزیع مختلف مالکیت ، نفاط مختلف روی خط گرایش به تعادل را بیان می دارد . اما هنوز ، اداره ی تعادلی مردمی جامعه ، واقع نشده است . این ، به مفهوم گام زدن و پیش رفتن  روی مسیر اداره ی تعادلی است . " سرمایه‌داری آخرین محصول [یا آخرین گام ] این تاریخ بسیار طولانی سازمان‌دهی جامعه حول تصرف خصوصی مواهب و نعمات اجتماعی است و یادمان باشد که سرنوشت طبیعی این شکل از سازمان‌دهی در حیات جمعی انسان‌ها تاثیر دارد. حاصل اینکه سیاست در روزگار ما - سیاست به معنای مقدماتی‌ترین کوشش برای برقراری عدالت - مستلزم تغییری کامل است" . وضعیت هایی چون لیبرالیسم کلاسیک سرمایه داری ، دولت رفاه سرمایه داری و یا نئولیبرالیسم سرمایه داری ، روش اداره مردمی جامعه نیستند . تنها جابجا شدن ، روی این خط سیر گرایش اند . تغییرات جزئی یا رفرم با نامگذاری اسم های جدید بر این اشکال نظام سرمایه داری ، ممکن است وضع مالکیت و طبقه بندی را کمی جابجا بکند ، اما تغییر کامل نیست . اداره اشتراکی یا تعادل و خود جامعه نیست  . "هرکسی که از «اقتصاد بازار» سخن می‌گوید صرفا تلاش می‌کند از آن کلمه پلید، «سرمایه‌داری» را می‌گویم، استفاده نکند " . ممکن است در دوره هایی از چرخه سیکل اقتصادی ، ارباب را ارباب خوب تر بنماید . بویژه در زمان دست درازی به ملک مالکان ضعیف تر ، در این صورت . هزینه کردن بخشی از این مائده جدید ، برای دور و بری ها و مباشران ، جهت کنترل مطمئن تر ، ضروری خواهد بود . یا گاهی اجازه داده می شود اصلاحات جزیی بعنوان سوپاپ اطمینان در مواقع و یا پیش بینی واقعه سیکل بحران صورت داده شود . که حتما پس از یک دوره کوتاه ، این اصلاحات ، تحت بنیان روند کار ساز و کار اقتصادی ، عملا  از کار می افتند . خنثی می شوند . اصلاحات سوسیالیسم دموکراتیک این رفرمیست ها ، از این نوع اصلاحات هستند . شب دراز است و قلندر بیدار . همانطور که آقای آلن بدیو بیان داشتند ، بزودی گروهی از این افراد ، که خواهان بهتری هستند و از تغییر هراس ندارند ، پی به خنثی بودن این اصلاحات موقت ، خواهند برد . این اصلاحات جزئی در برخی از اجزاء ، به شکل های روبنایی چون قانون سالاری ، احقاق حقوق مدنی ، رفرم در قانون کار ، مساله محیط زیست ، آزادی و انتخاب های فردی در چهارچوب قانونی که در راستای روح پلید ناپیدای رفتارهای سرمایه نهاده شده است ، صورت می گیرد . مالکان یا صاحبان سرمایه هرگز مایل به تغییر بنیانی نیستند . اصلاحات واقعی در سرمایه داری وجود ندارد .

 

 

 آلن بديو: من پاي فرضيه كمونيسم ايستاده ام

 لوران ژوفرن: فرضيه اي كه هيچ كس ديگر نمي خواهدش

                              http://rahman-hatefi.net/navidenou-938-96-474-961129.htm

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: