گفتگوی «ابی مارتین» با «استیون کوهن» استاد بازنشستهی مطالعات روسیه از
دانشگاه پرینستون و نیویورک
برگردان: ندا رضائی
• این که روسیه مهمترین تهدید موجودیت ماست، این نمایش دروغین را که به
قیمت امنیت ملی ما تمام شده است را برملا میکند. شاید حدود یک دهه است که
این نمایش آغاز شده اما قطعا دولت اوباما آن را تشدید کرد ...
در حالی که بسیاری مقامات آمریکا بیپروا بر تنش میان روسیه و امریکا دامن
میزنند، درباره اهمیت ژئوپلتیک این ستیزهجویی و عواقب خطرناک آن کمتر
صحبت شده است. اکنون احساسات ضد روسی هیئت حاکمه از اتهام هکِ انتخابات
فراتر رفته و مقامات اطلاعاتی آمریکا، روسیه را به عنوان تهدید شمارهی یک
موجودیت ایالات متحده قلمداد میکنند. یکی از برجستهترین کارشناسان روابط
ایالات متحده و روسیه، دربارهی پتانسیل رویارویی هستهای امروز حتی بیشتر
از گذشته هشدار میدهد که بدون هیچ بررسی، رسانههای جمعی بر ان دامن
میزنند. دکتر استیون کوهن یکی از استادان برجسته در زمینهی مسائل روسیه
است. او استاد بازنشستهی مطالعات روسیه از دانشگاه پرینستون و نیویورک و
نویسندهی کتابهای بسیاری در اینباره از جمله «سرنوشت شوروی و آلترناتیو
از دست رفته»، «از استالینیسم تا جنگ سرد جدید» است و کتاب «چرا دوباره جنگ
سرد؟ چگونه امریکا روسیهی پساشوروی را از دست داد»، به زودی منتشر خواهد
شد.
***
وزارت دفاع به تازگی اعلام کرد روسیه تهدید شمارهی یک موجودیت
امریکاست. پروفسور، جالب است که به نظر میرسد ما از جنگ با ترور، به رغم
رشد داعش، به جنگ با روسیه رسیدیم؟
فقط این نیست، این که روسیه مهمترین تهدید موجودیت ماست، این نمایش دروغین
را که به قیمت امنیت ملی ما تمام شده است را برملا میکند. شاید حدود یک
دهه است که این نمایش آغاز شده اما قطعا دولت اوباما آن را تشدید کرد.
فرماندهی آمریکایی ناتو و اعضای ستاد مشترک ارتش او همه میگفتند روسیه
تهدید شماره یک موجودیت امریکاست. در همین اثنا، روسیه و البته شخص پوتین،
بارها و بارها تقریبا به ایالات متحده التماس کرد که ائتلافی علیه تروریسم
را شکل دهند، نه تنها در سوریه، بلکه در مقیاسی جهانی (البته نمیدانم اصلا
جنگ جهانی علیه تروریسم ممکن است یا نه، که مسئله دیگری است)، اما روسیه
میخواست با ایالات متحده همکاری کند، اوباما در سپتامبر ۲۰۱۶، مدت کوتاهی
به آن تمایل نشان داد اما وزارت دفاع ما این فرصت را با حمله به ارتش سوریه
از بین برد.
روسیهای که به عنوان دشمن شماره یک موجودیت ما برساخته شده، به نظر من،
قطعا حتی در لیست پنج یا ده تهدیدی که واقعا ما را تهدید میکند قرار
نمیگیرد. این مسئله به شکل جداییناپذیری با اهریمننمایی شخص پوتین همراه
شده است، این اهریمننمایی شخص پوتین را به عنوان مردی که دشمنان خود را
ترور و به کشورها تجاوز میکند معرفی مینماید. و حالا در ۲۰۱۷ به ما گفته
میشود که در هک انتخابات آمریکا دست داشته است و این تنها بخشی از طرح او
برای از بین بردن دموکراسی در سراسر جهان بوده و حالا میخواهد به اروپا هم
برود. منظورم این است که واقعا تبدیل به تهدیدی درحد شوروی سابق شده است،
تمام این نفرتپراکنی یا اهریمننمایی و بدگویی از پوتین به عنوان یک رهبر،
به عنوان یک فرد، که گهگاه بر روسیههراسی سایه انداخته است (تهدیدات بیش
از روسیه متوجه پوتین است)، معتقدم در واقع در پس همین باور نهفته است که
روسیه دشمن شماره یک موجودیت ماست. این فقط مربوط به امریکا نیست، آنها در
مورد انتخاباتهای ۲۰۱۷ در اروپا نیز همین نظر را دارند که پوتین آنها را
هم میخواهد هک کند. هیچ اطلاعات و منطقی برای این ادعاها وجود ندارد، اما
هر روز شنیده میشود، در جلسات مجلس سنا و... اوباما اقدامات پنهانی علیه
روسیه کرده که بسیار خطرناک است، زیرا کرملین این را اعلام جنگ میداند. ما
نمیدانیم چه خواهد شد. هر دو طرف ممکن است عصبانی بشوند و سلاحهای هسته
ای...
سازمان اطلاعات ارتش، قطعا درک میکند، اما چرا این انحراف؟ چرا آدرس
غلط داده میشود؟ چرا با این انبار باروت خطرناک بازی میکند؟
من به اندازه کافی در زندگیام تجربه داشتم و تا به حال دانشجویان بسیاری
داشتم که برای جامعهی اطلاعاتی کار میکردند. میتوانم به خاطر بیارم که
جامعهی اطلاعاتی درباره خلیج خوکها چه کرد. وقتی کندی از اطلاعات بدی که
به او دادند بسیار عصبانی بود. میتوانم به خاطر بیاورم اطلاعات جعلی که
آنها به جانسون دادند و به اصطلاح فرمان تانکین که او را عمیقتر به ویتنام
کشاند، ایرانگیت که سازمان سیا پشت آن بود را در زمان ریگان به یاد
میآورم. همهی ما از اطلاعات غلطی که در مورد سلاحهای کشتار جمعی صدام به
ما دادند صحبت میکنیم. اطلاعات غلط سابقهی طولانی دارد.
پس بیایید ان را واکاوی کنیم. اینها اطلاعات سیاسی شده هستند، تا آنجا که
من میدانم ما «یک» جامعهی اطلاعاتی نداریم حتی «یک» سازمان سیا وجود
ندارد. گروههای مختلفی هستند با انگیزههای مختلف و علایق محرز سیاسی
متفاوت. این سازمانها اغلب در جنگهایی میان خود درگیرند، این را در مورد
سازمان سیا میدانیم که واقعیت است. حالا با اتهام هک مواجهیم و احتمال
دارد بعدها بفهمیم که این جنگی در خود سازمان سیا بوده است. «FBI»
تلاش کرده درگیر نشود، میگوید ما نمیدانیم. حالا سوال شما؛ آنها واقعا چه
میدانند؟ تا جائی که من میدانم، تا جائی که فاکتها را میبینم، البته به
نظر میرسد که در امریکا دیگر ما فاکتی نمیبینیم، اما وقتی نوبت به روسیه
میرسد باید مراقب بود، دیدگاههای بسیار متفاوتی در مورد سیاست واشنگتن
نسبت به روسیه در داخل جامعهی اطلاعاتی وجود دارد. من نمیخواهم غلو کنم
اما برای من این شلوغکاری به تنهایی خطرناکترین لحظه در تاریخ روابط روسیه
و آمریکاست. دربارهی بحران موشکی کوبا همواره گفته میشود که نقطهی عطفی
در آگاهی ما نسبت به خطر واقعی جنگ سرد بوده است. وقتی ما از آخرالزمان
هستهای اجتناب کردیم. پس از ان که خروشچوف سکوی پرتاب موشک را در کوبا
مستقر کرد و سپس تحت رهبری کندی هر دو طرف درایت به خرج دادند، جنگ سرد
البته ادامه پیدا کرد، اما اصولی شکل گرفت که همه درک کرده بودند خطوط قرمز
کجاست و هرگز دوباره در آمادهباش قرار نگرفتیم، به جز چندبار که رادارها
چیزی به اشتباه نشان دادند. تا زمانی که گورباچف و ریگان «فکر کردند» جنگ
سرد را پایان دادند اصول رفتاری میان شوروی و امریکا حاکم بود که اکنون به
هیچ وجه وجود ندارد.
پس از بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲، دو طرف شروع کردند به توسعهی
تعاملات، مبادلهی دانشجو، مبادلات علمی، تلفنهای اضطراری و مذاکرات
همیشگی در مورد سلاحهای هستهای، کاهش تسلیحات، توافقنامههای تجاری،
توافقات فرهنگی. تهدیدات با این گونه ارتباطات از میان رفت و حالا در مقابل
این پیشینه، من گفتهام که ما در در یک جنگ سرد جدید هستیم که بیش از ده
سال است روسیه را تحریک میکنیم. مطمئناً در همانجاییم، اما این بار مسئله
کاملا متفاوت است. اکنون، سه جبهه جنگ سرد جدید وجود دارد که امکان
رویارویی واقعی را فراهم آورده است. منطقهی بالتیک در لهستان که ناتو
نابخردانه حضور نظامی خود را در آن گسترش داده است، اکراین که هر آن امکان
فوران دارد و همینطور سوریه، که در آن نیروی هوایی روسیه و آمریکا و
دیگران را داریم، بنابراین یک جبههی چند جانبه با پتانسیل بحران موشکی
کوبا را داریم.
در عین حال در اینجا در ایالات متحده این واکنشهای هیجانی به این اتهام
اثبات نشده که پوتین به طریقی ترامپ را به کاخ سفید رسانده است و ترکیب این
گفتمان عمومی دیوانهوار و خطر بزرگ در خارج از کشور ما را با تهدیدی قابل
قیاس با بحران موشکی کوبا روبرو کرده است و در عین حال هیچ کس اعتراض
نمیکند، هیچکس توجه نمیکند و تظاهراتی در کار نیست.
شما این وضعیت را با بحران موشکی کوبا مقایسه کردید، گفتید آن زمان
حداقل میدانستیم که در اینجا چه اتفاقی افتاده است، حالا براساس اطلاعات
طبقهبندی شده، هرگز بررسیها و شواهد و قرائن را نمیبینیم و پنجاه و دو
درصد از رای دهندگان دموکرات نه فقط باور دارند که روسیه
DNC
را هک و آرا را دستکاری کرده است که کاملا سطح دیگری است.
زمان تغییر کرده است. وقتی به عنوان مفسر، به عنوان یک استاد جوان دانشگاه
پرینستون وارد عرصه شده بودم، در اواخر دههی هفتاد و حتی در دههی هشتاد،
زمانیکه گورباچف به قدرت رسیده بود، بحثی شکل گرفت که ایا ما باید جنگ سرد
با روسیه را ادامه دهیم؟ هیچکس در ان زمان تصور نمیکرد که ما در جنگ سرد
هستیم اما فکر میکردند که عناصر بیشتری برای همکاری داریم در نتیجه امنتر
خواهیم زیست. برای هر دو طرف در دههی هفتاد و هشتاد، فضاهای بسیاری وجود
داشت، فضای سیاسی، فضای رسانهای و این یک مبارزهی عادلانه بود اما در حال
حاضر این طور نیست. چگونه این اتفاق افتاد؟ روزنامهنگاری که قرار بود
درباره قصور رسانهها صحبت کند سکوت کرده است و این روزها بیشتر سرگرم
محکوم کردن
RT
(شبکه دولتی روسیه؛
Russia Today)
هستند.
به همین دلیل خیلی ترسناک است، مردم
RT
و رسانههای دولتی را مسخره میکنند اما در مقابل دستگاه
Corporate Media
را دارید که بر پایه دروغ هستند. از رسانههای دولتی چه انتظاری میرود وقتی
که نیویورک تایمز و واشنگتن پست فقط روایاتی را برای جنگافروزی رنگامیزی
میکنند و فرقی نمیکند چه در لیبی باشد چه سوریه یا روسیه. انگار که یک
تندنویسی از اتفاقی بدون چون و چرا و مسلم هستند. چطور این روایات نادرست
که بر گفتمان امروز سایه انداخته خطرناکتر از به اصطلاح هیستری اخبار جعلی
هستند؛ که پوتین مسئول ایجاد جنگ سرد دیگری است، درحالیکه یکی از مقامات
ارشد نظامی اخیرا اعتراف کرد نیروهای عملیات ویژه امریکا در همه کشورهای در
همسایگی روسیه نیروهای ناتو را مستقر ساختهاند، که منبع عظیمی از تنش
خواهد بود. پروفسور به ما در مورد توافق بین گورباچف و ریگان بگویید که
ناتو در ابتدا قرار بود چگونه باشد و چطور روی وعدههایش امروز پا گذاشته
است؟
میدانید که تاریخچهی بسیار معروفی دارد. مسئله در سال ۱۹۹۰ این بود که آیا
آلمان متحد شود یا نه. اما این زمانی تبدیل به مسئله شد که از نظر
ژئوپلیتیکی و استراتژیکی کجا قرار بگیرد. به گورباچف پیشنهاد شد که آلمان
در ناتو قرار بگیرد. انگلستان و فرانسه که از آلمان واهمه داشتند، فکر
کردند این ایده بدی نیست، زیرا آنها میتوانستند آلمان و بلندپروازیهای
نظامیاش را کنترل کنند. اما برای گورباچف خیلی سخت بود که افکار عمومی را
راضی کند پس از آن که ۲۷.۵ میلیون از شهروندان شوروی در جنگ با نازیها کشته
شده بودند. برای گورباچف ارائه آن در خانه بسیار سخت بود. موضوعِ خود ناتو
که در آن زمان در آلمان غربی حضور داشت نیز این که بود این مسئله به کجا
ختم خواهد شد. جیمز بیکر (وزیر خارجهی وفت امریکا) بعدها نقل کرد که ناتو
قول داده است که یک اینچ به شرق حرکت نکند.
«جورج کنان» زمانیکه من در پرینستون بودم به خوبی شناخته شده بود و تصور
میشد خردمندترین آمریکایی در مورد مسائل روسیه است و طبیعتا بود. آن زمان
چهرهی برجسته ای بود. بارها و بارها هنگامیکه کلینتون به دنبال گسترش ناتو
بود هشدار داد که این مهلکترین اشتباه است و به جنگ سرد جدیدی منجر خواهد
شد. اما ذهن ژرفاندیشی نبود که این گفته را درک کند. ناتو ائتلافی نظامی
بود که در اواخر دههی چهل ایجاد شده بود برای آن که سد راه روسیهی شوروی
باشد یا با آن مقابله کند. روسیه شوروی دیگر وجود نداشت اما روسیه همچنان
روسیه بود. زمانی که ناتو تمام مسیر راه را به سمت مرزهای امروز روسیه آرام
آرام میخزید، پیامداش مخمصهی بزرگی است و در شکلهای مختلف بروز میکند؛
مثل نیروی محرک پشت پردهی جنگ گرجستان در سال ۲۰۰۸. ما یک ارتش نیابتی در
گرجستان ایجاد کردیم. مردم ممکن است بگویند که این هیچ ربطی به بحران
اوکراین ندارد. اتحادیهی اروپا به اوکراین پیشنهاد یک رابطهی بسیار
سودآور اقتصادی داد، این توافق که چندهزار صفحه است سودآور نبود، و من این
را در یکی از اولین مقالات خودم دربارهی بحران اکراین گزارش کردم که
خیلیها را عصبانی کرد. این پیشنهاد بخشی دارد به اسم مسائل امنیت نظامی که
بسیار روشن مطرح کرده است که هر کشوری که این به اصطلاح توافقنامهی مشارکت
شرق با اتحادیه اروپا را امضا کند موظف به پایبندی به سیاستهای امنیتی ناتو
است. با امضای آن قرارداد، اکراین به عضو دی-فاکتوی ناتو بدل میشود. این به
تنهایی تلاش واشنگتن برای ورود اوکراین به ناتو را نه آشکارا که از درب
پشتی نشان میدهد که همچنان نیز در آن است.
تصمیم گسترش ناتو در تمام مسیر، از جمله اوکراین و گرجستان شرایطی را ایجاد
کرد که هیچ کدام امروز امنیت نداریم و این را امنیت ملی مینامند.
من میخواستم به طور خلاصه در مورد سوریه صحبت کنیم. به این دلیل که
ایالات متحده در مورد مداخله روسیه در سوریه قیل و قال میکند، هرچند صحبتی
از حضور طولانی مدت امریکا و همچنین کمکهای مالی و تسلیح افراط گرایان
اسلامی بر روی زمین نیست. در واقع مداخله روسیه برای چیست؟ چرا انجا هستند؟
هدفشان چیست؟ و نتیجه اش چه بوده است؟
اجازه دهید با نتیجه شروع کنم؛ سقوط حلب. دو روایت وجود دارد و شاید روایت
سومی هم باشد اما این دو در حال رقابت در سراسر جهان هستند. اولی این که
روسها، سوریها و ایرانیها فکر میکنند گرفتن حلب عملیات رهاییبخش بزرگی از
شر تروریستها بوده است، فیلمهای زیادی هست مردم در حال شادی هستند زمانی که
ارتش سوریه وارد میشود و روسیه کامیونهای کمکهای بشردوستانه را میفرستد،
فیلم میتواند جعلی باشد. روایت دیگر میگوید روسیه و سوریه در برابر مردمی
به نام شورشیان و فرزندانشان جنایت جنگی انجام داده است، به اعتقاد من گرچه
این جنگ است و ما آن را جهنم جنگی مینامیم اما حقیقت به سناریو آزادی حلب
نزدیکتر است تا سناریوی جنایت جنگی. داعش پالمیرا را باز پس گرفت، شهری که
روسها چند ماه قبل آزاد کرده بودند، به وضوح ایالات متحده اجازه میدهد،
همچنان که ایالات متحده به دنبال آن است که از موصل به عنوان شهر «ازاد
شده» یاد کند، به جهادی ها اجازه میدهد به سوریه فرار کنند، احتمالا برای
کمک به حفظ آنها در سوریه. مثل این که درب پشتی را کاملا باز گذاشتند اگر
میخواستند میتوانستند روی سرشان بمب بریزند. اما آنها جهادی های میانه رو
هستند.
اما این که چرا روسیه به انجا رفته بهترین سوالی است که امروز میتوانیم
راجع به آن بحث کنیم. زیرا جدا از تمام سناریوهای اهریمننمایی از روسیه،
این عقیده مطرح است که روسیه هیچ منافع ملی مشروعی خارج از کشور ندارد.
روسیه نباید با برخی پایگاه های نظامی ناتو در مکانهای مختلف از اوکراین تا
بالتیک و در مرزهایش مشکلی داشته باشد، «شما که میدانید آنها ادم های خوبی
هستند». میتوان یک قیاس معمولی بکنید وقتی مثلا یک پایگاه چینی-روسی در
کانادا یا مکزیک باشد این مضحک است، اما مسئله جدی این نیست. روسیه بسیار
جدی با تروریسم داخلی در خانه و در قفقاز مواجه است، آماری به ما میگوید
تعدادی کسانی که در 11 سپتامبر و بقیهی عملیاتهای تروریستی که امریکایی
ها در آن کشته شدند با کسانی که در عملیات تروریستی در خاک روسیه کشته شدند
برابر است. بعضی شمار آنها را نزدیک به 4000 نفر برآورد کرده اند که در
روسیه کماکان افزایش هم خواهد یافت. پوتین از آغاز بسیار شفاف بود، اما
دلیل شمارهی یک ارسال نیروی هوایی روسیه برای جنگ در سوریه بسیار روشن
بود: اسد در دمشق یا داعش در دمشق؟
اگر دولت اسلامی در دمشق باشد امنیت ملی روسیه به شدت تهدید خواهد شد. برای
پوتین و نه فقط پوتین، برای نخبگان امنیتی روسیه سقوط دمشق به دست دولت
اسلامی احتمالا یک فاجعهی امنیت ملی خواهد بود. آنها روی وعدهی آمریکا به
مدت دو سال حساب کردندکه قول داده بود دولت اسلامی را نابود کند. اما در
طول این دو سال چه اتفاقی افتاد؟ دولت اسلامی رشد کرد و سرزمینهای بیشتر و
بیشتری در سوریه صرف نظر از عراق به چنگ آورد و به جائی رسید که ما الان
چیز جدیدی داریم که هرگز در گذشته چنین پدیده ای نداشتیم. ما یک سازمان
تروریستی داریم که واقعا تبدیل به دولت شده است، حاکمان شهری، جمعآوری
مالیات، واحد پول، مدارس و غیره. ما هرگز چنین پدیده ای در گذشته نداشتیم.
روسها عمیقا نگران بودند و آمریکایی ها میگفتند نگران نباشید ما مراقبیم.
ولی این کار را نکردند، با مسائل بسیار دیگری مشغول بودند تا از شر اسد
خلاص شوند.
مردم میگویند پوتین یک دروغگوست. ما هر روز در نیویورک تایمز این را
میبینیم و اضافه می کنند که او به سوریه برای مبارزه با تروریسم نرفت، او
رفت تا اسد را تقویت کند. شما باید نقاط را در ذهن پوتین به هم وصل کنید.
تقویت اسد به معنای حفظ دولت سوریه است و ارتش سوریه برای توقف دولت اسلامی
ضروری؛ و بنابراین شما نمیتوانید این دو را از هم جدا کنید. پوتین دو سال
پیش سراغ سازمان ملل متحد رفت و در سخنرانی خود گفت این کاریست که ما
میخواهیم بکنیم، به ما بپیوندید. روسیه هرگز نگفت اسد باید برای همیشه در
قدرت بماند. این یک به اصطلاح روند سیاسی است. دولت اوباما، وزیر امور
خارجهی ما (جان کری) را به مذاکره با لاوروف فرستاد و به نظر میرسد حداقل
یک بار به توافقی برای ائتلاف رسیدند که در واشنگتن خرابکاری شد. برای
نیروهایی در واشنگتن مهمتر این است که به هر ترتیب از شر اسد خلاص شوند و
یا این که مانع از ان شوند که پوتین به هر نوع «پیروزی» دست یابد. سپس به
مبارزه با این تروریسم در سوریه بپردازند. اما این را همینطور می توانیم
ادامه دهیم. منظور من این است که در هر موضوع مهم دیگری در جهان، در مورد
تغییرات آب و هوا، تغییر ذخائر انرژی، قاچاق زنان و قاچاق مواد مخدر که ما
میگوییم مراقبیم، هر موضوعی که روسیه در آن به اندازه کافی همدستی و یا
مرکزیت ندارد تا کمک کند، هیچ کدام بدون کمک روسیه حل نخواهد شد. پس
مهلکترین خطر امروز، پایان جنگ سرد جدید آمریکاخواسته نیست. بلکه تبدیل
روسیه به دشمن مطلق منافع مشترک ما مهلکترین خطر است. خطر مهلک بعدی این
است که هیچ فرد عاقلی نباید به این به اصطلاح امنیت هسته ای اعتماد کند، ما
بر روی لبه تیغ جنگ هسته ای تصادفی قرار داریم. سلاح ها در هر دو طرف اکنون
در آماده باش قرار دارد. این بدان معنی است که رهبر کشور دیگر بین 13 تا 25
دقیقه وقت دارد تا مطمئن شود که آیا این یک مرغ دریایی بزرگ است که به سمت
ما میآید یا بمب، و تلافی کند. چرا که کل سیستم بر این اساس است که اگر
حمله نکنی حمله نمیکنم. روسیه ممکن است با ادامهی این راه تهدید بزرگی
باشد. اما شما میتوانید این وضعیت را عوض کنید و البته جریان اصلی مقاومت
میکند یا با آن مبارزه خواهد کرد. اما سیاست دربارهی مبارزه است. بنابراین
آن تعداد انگشت شمار از ما و یا شاید بیشتر که فکر میکنیم باید برای امنیت
خود کاری انجام دهیم باید بجنگیم.
ارجاعات
۱- جامعه اطلاعاتی شامل ۱۶ سازمان و آژانس اطلاعاتی در امریکاست که سیا
تنها بخشی از آن است.
منبع مصاحبه:
m.youtube.com
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com