نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2017-01-25

نویدنو  07/11/1395 

 

 

آیا روسیه امپریالیست است ؟ -3

 سام ویلیامز –برگردان : هاتف رحمانی

روس ها در سال 1914

در آستانه " جنگ بزرگ" اگر چه انقلاب روسیه هنوز پیروز نشده بود ، اما روسیه به صورت قابل توجهی نسبت به آن چه در سال 1848 بود به شدت تغییر کرده بود . نظام رعیتی رسما در سال 1861 ملغی اعلام شده بود ، ودر پایان قرن نوزدهم سرمایه داری صنعتی مدرن در روسیه در حال پیشرفت بود . با آمدن سرمایه داری صنعتی مدرن جنبش کارگری ، که در روسیه بسیار رادیکال تر از هر کشور اروپایی یا کشورهای دیگر بود توسعه می یافت. آثار باقی مانده روابط سرواژ سرانجام  راه را به روابط سرمایه داری در کشاورزی نیز تسلیم می کرد.

بیشترین سرمایه گذاری در مقیاس کلان در روسیه و نیز اوراقه قرضه دولت تزاری منشا خارجی داشت . این سرمایه از بریتانیا و حتی بیشتر از آن از فرانسه می آمد – کمتر از المان چون صنعت المان بسیار سریع تر از صنعت در بریتانیا یا فرانسه در حال رشد بود و از این رو سرمایه مازاد پولی کمتری برای جستجوی سرمایه گذاری در خارج داشت . شرکت های صنعتی نو بنیاد در روسیه اغلب شکل کارخانه های به شدت مدرن را می گرفت – با استاندارد های 1914- که بسیاربزرگ تر بود و کارگران بیشتری نسیت به تمام کارخانه ها در غرب استخدام می کرد . 

در غرب از جمله در امریکا ، کارخانه های کوچک مقیاس زیادی وجود داشتند که تعداد کارگران کمتری استخدام می کردند و این نستا شرکت های صنعتی کوچک مقیاس را بازتاب می داد که در طی دوره قبلی رقابت آزاد بر سرمایه داری مسلط بودند . در دوره رقابت آزاد ، روسیه هنوز کشوری سرمایه داری نبود.

منطقه های سرمایه داری فوق مدرن در روسیه 1914 ناحیه هایی را تشکیل داد که هنوز جامعه ای بود که بسیاری از نشان های گذشته فئودالی معاصر خود را به چهره داشت . از نظر سیاسی تا زمان وقوع اولین انقلاب روسیه در سال 1905 ، روسیه کاملا پادشاهی تا حدی همانند عربستان سعودی امروز بود.پس از انقلاب 1905، مجلسی با قدرت واقعی اندک و حق رای محدود شده بنام دوما – همان نام مجلس امروز روسیه- تاسیس شد ، ویک قانون اساسی ، اگر چه قانون اساسی ای ارتجاعی اعلام شد .

جنبش کارگری ، که قبل از 1905 از هیچ حقوق دموکراتیکی بر خوردار نبود ، قانونیت لرزان وبسیار محدود و تعدادی نماینده در پارلمان داشت . در این صحنه ، روسیه در سال 1914، از نظر سیاسی عملا پیشرفته ترار امریکای سال 2014 بود ، که کارگران بعنوان یک طبقه هیچ نماینده ای در مجلس های سنا وکنگره امریکاندارند. با وجود این اصلاخ های لیبرالی که از انقلاب 1905 پدیدار شد ، قانون اساسی روسیه اعلان می کرد که تزار حاکم مطلق روسه است . بنا بر این ، پشت برخی دریچه های مرحم پارلمانی ، اساس های پادشاهی مطلقه دست نخورده مانده بود.

امپراطوری تزاری " زندان ملت ها"

مانند تمام امپراطوری ها ، کشور روس بر بسیاری از ملت ها حکومت و آن ها را سرکوب می کرد . ملت های غیر روس فنلاند، ارمنستان، گرجستان، آذربایجان، و آن چه در آن زمان ترکستان خوانده می شد ( کشور های ترکمنستان ، قزاقستان ، ازبکستان و قرقیزستان امروز) تحت حاکمیت روس ها اداره می شدند. علاوه بر این ، روسیه در آستانه جنگ 1914 در جریان تقسیم ایران با بریتانیا بود . روسیه می بایست شمال (ایران) را بعنوان " منطقه نفوذ" می گرفت و بریتانیا باید بر جنوب (ایران) مسلط می شد . 

امروز ، هیچ یک از کشورهای فهرست شده در بالا بخشی از کشور روسیه امروز- فدراسیون روسیه- نیستند. همه آن ها مستقل از روسیه هستند ، اگر چه نه ضرورتا مستقل ازامپراطور ی جهانی امریکا ، که کاملا مسئله دیگری است . در حقیقت ، لهستان ، لتونی ، لیتوانی و استونی عضو ناتو هستند. به همین ترتیب ، عضو های ناتوباید بخش های بسیاروابسته امپراطوری جهانی امریکا محورمد نظر قرار گیرند.   

سرمایه مالی روس ها در سال 1914

اگر چه روس ها مالک مقداری سرمایه مالی، نعریف شده بعنوان سهام ، تضمین نامه ها و سپرده های قابل توجه بانکی  بودند ، اما توسعه سرمایه مالی روسیه بسیار عقب تر از کشورهایی که در سرمایه مالی ثروتمند ترین بودند ، که در 1914 بریتانیا ، امریکا ، فرانسه والمان بودند قدم بر می داشت. در واقع ، خود روسیه از سوی سرمایه خارجی ، به ویژه سرمایه فرانسه استثمار می شد . نقش سرمایه مالی به ویژه مهم بود چون صنعت فرانسه در آن زمان دچار رکود بود . سرمایه در فرانسه گرایش به انباشته شدن در شکل سرمایه پولی داشت که برای سرمایه گذاری پول بعنوان سرمایه وام تلاش می کرد .

از این رو ، در سال 1914 روسیه از عنصر هایی از کشور نیمه استعماری و کشوری امپریالیست در حق خود ترکیب شده بود. این ( وضعیت) این پزسش را که آیا مارکسیست های روسی باید علیه امپریالیسم روسیه مبارزه کنند یا از روسیه در برابر امپریالیسم خارجی دفاع کنند مطرح کرد .  مارکسیست های همانند در دهه 1930 مایل بودند از چین علیه امپریالیسم ژاپن دفاع نمایند.

اما اتخاذ موضع همانند نسبت به روسیه در سال 1914 یک خطای دهشتناک سیاسی بوده است . همان طور که شاهد بوده ایم ، روسیه بر کشورها و ملیت های بسیاری حکومت و آن ها را سرکوب می کرد . سیاست های "روسی سازی " آن – وادار کردن کشورهای دیگر به استفاده منحصر از زبان روسی و فراموش کردن زبان های مادری و فرهنگ خود- سیاست هایی رسوا بودند. همین طور بود آنتی سمیتیسم (یهود آزاری) شریرانه و قتل عام های  رژیم تزاری . و حتی تعداد بیشتری از مسلمان ها تحت حاکمیت و سرکوب امپراطوری تزاری ، که مسیحیت ارتودوکس مذهب دولتی آن بود قرار داشتند. 

این وضعیت مارکسیت های روس را بیش تر از مارکسیست های کشورهای دیگر به بذل توجه بسیار مهم به مسئله ملی وادار کرد . امپریالیسم 1914 روسیه عملا ترکیبی از دو رژیم با منشا طبقاتی متفاوت بود، یک امپریالیسم نسبتا پیشرفته مدرن مبتنی بر سرمایه داری انحصاری و سرمایه مالی ، و یک امپریالیسم نظامی - فئودالی خود کامه تزاری مبتنی بر روابط فئودالی . 

در نتیجه برای مارکسیست های روسی ضرورت داشت تا با روسیه بعنوان کشور امپریالیست و نه مسنعمره ای سرکوب شده یا کشوری نیمه مستعمره رفتار کنند. جنگ روسیه علیه المان و اتریش – مجارستان که در سال 1914 آغاز شد به هیچ وجه با جنگ در دفاع از استقلال خودی که چین بین سال های 1937 – 1945 علیه ژاپن به راه انداخت قابل مقایسه نیست . بر خلاف مورد چینی ، اوضاع (در روسیه) اتخاذ سیاست "شکست گرایی انقلابی" از سوی مارکسیست های روس را الزامی می کرد، همان گونه که لنین بعنوان رهبرمارکسیست ها آن را مطرح کرد .

بنا بر این روسیه 1914 تصویر ویژه ای را نشان می دهد. مستعمره های بسیاری داشت ، اگر چه بر خلاق "امپراطوری های دریایی" بریتانیا و فرانسه ، مستعمره های روسیه منطقه جغرافیایی ممتد واحدی را تشکیل می داد . روسیه یک قدرت زمینی و نه یک قدرت دریایی مانند بریتانیای کبیر بود . چون بسیار عقب تر از بریتانیا قدم بر می داشت، نمی توان از توسعه صنعتی روی هم رفته امریکا والمان سخن گفت ، روسیه از نظر نظامی بسیار ضعیف تر از وضعیت آن در نیمه قرن نوزدهم بود . در رقابت نظامی – جنگ- مانند رقابت اقتصادی ،  قدرت نسبی و نه مطلق طرف های ستیزه است که تعیین کننده است . 

این امر با شکست امپراطوری روسیه به دست امپراطوری نو خاسته ژاپن در سال های 1904-1905 نشان داده شده بود ، که ناظران اروپایی را در آن زمان دچار حیرت کرد . آن ها نمی توانستند تصور کنند که کشور سفید پوستی مانند روسیه از سوی کشور غیر سفید پوستی که آشکارا از تبدیل شدن به یک مسنعمره یا نیمه مستعمره آن اجتناب کرده بود شکست داده شود . و این نقطه ای بود که باید با نمایش ملال انگیز روسیه در طی "جنگ یزرگ " به خانه باز می گشت.

پایان امپریالیسم روسیه

اینجا محل نوشتن تاریخ انقلاب روسیه یا اتحاد شوروی نیست . ما در اینجا خود را به تاثیر این انقلاب بر امپریالیسم روسیه که تا سال 1914 وجود داشت محدود خواهیم کرد . انقلاب فوریه ، اگرچه رسما روسیه را از پادشاهی مطلق به جمهوری تغییر داد ، اما هم جنبه نظامی – فئودال امپریالیسم روسیه و هم سرمایه انحصاری مدرن امپریالیستی آن را دست نخورده باقی گذاشت .  

در حالی که نیکلای دوم تزار روسیه ناگزیر از تسلیم سلطنت شده بود ، اما تزاریسم مبتنی بر طبقه – زمین داران بزرگ نیمه فئودال و ساختار بوروکراتیک نظامی کشور- دست نخورده باقی ماند. از این رو ، روسیه جمهوری که از انقلاب فوریه سر بر آورد تا حد بسیار زیادی یک قدرت امپریالیستی باقی ماند.

در انعکاس این واقعیت ، دولت موقت ایجاد شده از انقلاب فوریه ، هم در دوره حاکمیت شاهزاده گریگوری لوف ، اولین نخست وزیر خود ، و هم تحت حاکمیت الکساندر کرنسکی ، دومین نخست وزیر " سوسیالیست" خود ، به صورت لجوجانه ای هدف های جنگی تزار را دنبال می کرد ، از جمله درخواست می کرد برای کنترل داردانل ، که دریای سیاه را به مدیترانه متصل می کرد به روسیه تضمین داده شود. در نتیجه ، مارکسیست های روس تحت رهبری لنین – نه بدون بحث داخل حزبی – به موضع شکست گرایی انقلابی تحت جمهوری چسبیدند همان طور که در دوره تزار چنین کرده بودند.  

انقلاب اکتبر امپریالیسم روسیه را نابود می کند

اما امپریالیسم روسیه در هردو مفهوم خود – ماشین فئودال نظامی و سرمایه انحصاری تحت سلطه سرمایه مالی- به صورت قاطعی از سوی انقلاب اکتبر نابود شد . زمین داران ، ستون فقرات جنبه های نظامی – فئودال امپریالیسم روسیه ،سرنگون شدند و املاک خود را در طی آن چه که بزرگترین قیام دهقانی در تمام طول تاریخ قبل از انقلاب چین 1949 وجود داشت به دهقانان وانهادند. سرمایه انحصاری روسیه  نیز خیلی زود در نتیجه پیروزی اولین انقلاب پرولتاری پایدار ناپدید شد . امپریالیسم روسیه اکنون به گذشته تعلق داشت .  

آیا اتحاد شوروی امپریالیست بود؟

تبلیغات امپریالیستی غربی و تاریخ نگاران مزد بگیرآن ادعا می کنند که اتحاد شوروی که از انقلاب اکتبر پدیدار شد به صورت واقعی صرفا ادامه امپراطوری قدیمی روسیه در ماسک جدیدی بود . عبارت " امپراطوری شوروی " که اعلب در رسانه های سرمایه داری ظاهر می شد برای کشاندن کشور به این نقطه طراحی شده بود .گرایش های "سرمایه داری دولتی" در داخل جنبش سوسیالیستی امروز پژواک ادعا های این تاریخ نگاران امپریالیست است . برای نمونه ، گرایش بین المللی سوسیالیستی ، اکنون ورشکسته تاسیس شده از سوی تونی کلیف از آن چه اقتصاد شوروی شکلی از سرمایه داری بود که آن ها " سرمایه داری دولتی" می خوانند حمایت می کند.  

" سرمایه داران دولتی" اصرار دارند که اتحاد شوروی دولتی سرمایه دار بود چون صنعت شوروی در مالکیت  دولت شوروی و نه در مالکیت سرمایه داران خصوصی ، خواه فردی یا شرکتی بود. هر چند ، پیروان کلیف استدلال می کنند که اقتصاد شوروی مانند سرمایه داری بر باز تولید گسترده ، یا رشد اقتصادی مبتنی بود، از این رو نتیجه می گیرند که اقتصاد شوروی نه تنها سرمایه داری بلکه امپریالیستی هم بود .

در دوزان "جنگ سرد"، شعار کلیفیست ها " نه واشنگتن نه مسکو" بود. زمانی که اتحاد شوروی تحت حاکمیت گوراچف و یلتسین به طور کامل نابود شد ، کلیفیست ها از این رخ داد بعنوان پیشرفت بزرگ برای طبقه کارگراستقبال کردند چون ، طبق منطق " سرمایه داری دولتی" آن ها ، یکی از دو" ابر قدرت امپریالیست " که پسا 1945 مسلط شده بود سقوط کرده بود .  

چون اتحاد شوروی "امپریالیست" بوده است ، به صورت واقعی تمام گرایش ها در جنبش کلیفی امروز ، فدراسیون روسیه امروز را صرفا ادامه امپریالیسم دوران شوروی می بینند، که به نوبه خود بعنوان ادامه اساسی امپریالیسم قدیمی تزار که لنین آن چنان سخت علیه آن جنگیده بود دیده می شود.

گرایش اصلی دیگر "سرمایه داری دولتی" در جنبش سوسیالیستی امروز الهام خود را از رهبری حزب کمونیست چین ، که از سال 1968 به بعد اغلب به رهبری شوروی بعنوان "تزارهای جدید" اشاره می کرد اخذ می کند. رهبری چین از آغاز سال 1968 با استفاده از عبارت " تزار های جدید " بین روسیه تزاری امپریالیست و اتحاد شوروی بعد از " رویزیونیست های خروشچفی" مسلط در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی در سال 1956برابری مستقیم رسم کرد . 

امپریالیسم شوروی حقیقت ندارد

جقیقت دارد که تحت اقتصاد برنامه ریزی شده اتحاد شوروی مقدار عظیمی از ثروت انباشته شده بود . اما این ثروت به شکل سرمایه و بنا بر این به شکل سرمایه مالی انباشته نشده بود. چون به صورت واقعی هیچ سرمایه قانونی پس از سیاست جدید اقتصادی ( نپ) از سوی اولین برنامه پنج ساله که درسال 1928 آغاز شد جایگزین نشده بود – و از این رو " اقتصاد دوم" حتی تحت حاکمیت رژیم زیاده رو لئونید برژنف ( 1906-1982) قطعا هیچ جایی به سطح سرمایه داری انحصاری ایجاد کننده سرمایه مالی خود نرسیده بود- حتی یک کوپک هم سرمایه مالی شوروی وجود نداشت .

Is Russia Imperialist?

 

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: