نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2017-01-25

نویدنو  07/11/1395 

 

 

چه باید کرد؟

 مروری بر یک اثر کلاسیک لنینیسم و زمینه‌های تاریخی و اجتماعی آن 


نکتهٔ مرکزی و اساسی لنین در کتاب چه باید کرد؟ ضرورت وجود یک حزب سیاسی یکپارچه، دارای نظم و انضباط تشکیلاتی، و متشکل از کادرهای تشکیلاتی حرفه‌یی به منظور پیشبُرد پیروزمندانهٔ مبارزهٔ سیاسی است.
در میانهٔ قرن نوزدهم میلادی، در روسیه حکومت سلطنت مطلقهٔ استبدادی تزاری حاکم بود. هنوز نه مجلسی در کار بود و نه کشور قانون اساسی داشت. (شبیه به حکومت سلطنت مطلقهٔ شاهان قاجار در آن زمان در ایران.) از لحاظ نظام اقتصادی-اجتماعی نیز در روسیه به طور عمده نظام فئودالی و «سرواژ» حاکم بود که در آن سِرف‌ها یا رعیت‌ها همراه با زمین کشاورزی خرید و فروش می‌شدند. امّا همپای شکل‌گیری سرمایه‌داری در اروپا، در روسیه نیز سرمایه‌داری کم‌کم جای پای خود را باز می‌کرد. رشد سرمایه‌داری در روسیه، و در نتیجه رشد طبقهٔ کارگر در آن کشور، از نیمهٔ دوّم قرن نوزدهم میلادی و به‌ویژه پس از الغای «سرواژ» در سال ۱۸۶۱ شدت گرفت. در آخرین دههٔ قرن نوزدهم، سرمایه‌داری صنعتی و طبقهٔ کارگر روسیه رشد چشمگیری داشت، اگرچه هنوز هم روسیه کشوری با اقتصاد عمدهٔ کشاورزی و از لحاظ اقتصادی عقب‌مانده (نسبت به اروپا) محسوب می‌شد.
به علّت شرایط بسیار غیرانسانی کار در کارخانه‌ها و کارگاه‌های روسیهٔ آن زمان، از جمله ساعت کار روزانه ۱۲ تا ۱۵ ساعت و دستمزدهای بسیار اندک و نبود قوانین و مقررات حمایتی از کارگران، در دو-سه دههٔ آخر قرن نوزدهم اعتصاب‌های کارگری فراوانی در این کشور برای بهبود شرایط کار صورت می‌گرفت. بیداری طبقهٔ کارگر در روسیه آغاز شده بود. به‌تدریج کارگران پی بردند که برای نتیجه‌بخش بودن مبارزه، نیاز به سازمان دارند، و به این ترتیب بود که فکر ایجاد اتحادیه‌های صنفی-کارگری مطرح شد. البته رژیم تزاری نیز بیکار نمی‌نشست و با خودکامگی تمام این اتحادیه‌های نوپا را تارومار می‌کرد. برخی از رهبران این اتحادیه‌ها که از میان کارگران برگزیده می‌شدند، یا خود مارکسیست بودند یا با مارکسیست‌ها تماس داشتند. فعالان سیاسی مارکسیست روسیه به‌تدریج از اواسط دههٔ ۱۸۸۰ جنبش «سوسیال دموکراسی» را  پدید آوردند. در آن دوره، جنبش سوسیال دموکراسی هنوز دوران تکوین جنینی خود را می‌گذراند و به علّت کم‌شمار بودن، آمادگی تشکیلاتی لازم و کافی برای شرکت منظم و سازمان‌یافته در مبارزات کارگری را نداشت. همین، یکی از دغدغه‌های روشنفکران و مبارزان مارکسیست،‌ از جمله لنین جوان بود. یکی از نخستین گروه‌های مارکسیستی روسیه، «آزادی کار» بود که پلخانوف در سال ۱۸۸۳ در تبعید (در ژنو، سوئیس) بنیان آن را گذاشت و به انتشار نظریات مارکس و انگلس پرداخت. در فاصلهٔ سال‌های ۱۸۹۴- ۱۸۹۸ و در پی اوج‌گیری جنبش توده‌های مردم، جنبش سوسیال دموکراسی به مثابه یک جنبش گسترده‌تر اجتماعی شکل گرفت و وارد دورهٔ کودکی و بلوغ خود شد. اعلام تأسیس حزب سوسیال دموکرات در کنگرهٔ مؤسسان در بهار ۱۸۹۸ (با وجود آنکه در عمل حزبی به وجود نیامد) در همین دوره صورت گرفت. سال‌های پس از آن دوره، دورهٔ برخوردهای نظری و تشتّت و تلاشی و نوسان‌های نظری و عملی در جنبش سوسیال دموکراسی بود. در این دوره، هدف مارکسیست‌های انقلابی- که لنین یکی از برجسته‌ترین چهره‌ها در میان آنها بود- هدایت سیاسی مبارزهٔ طبقهٔ کارگر به مثابه پیگیرترین نیروی اجتماعی تا سرنگون ساختن سلطنت استبدادی تزاری و براندازی سرمایه‌داری، و حرکت به سوی انقلاب سوسیالیستی بود. امّا در این برهه، «سوسیال دموکراسی» فقط به صورت گروه‌ها و محفل‌های کوچک و پراکنده وجود داشت و هنوز ارتباط سازمانی گسترده‌ای نیز با جنبش توده‌یی کارگری نداشت. اوج جنبش توده‌یی سال‌های آخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در روسیهٔ تزاری، انقلاب مشروطیت روسیه بود که از ژانویهٔ ۱۹۰۵ (حدود ۲ سال و نیم پیش از انقلاب مشروطیت در ایران) در زمان نیکلای دوّم- آخرین تزار روسیه- آغاز شد و در نهایت، در سال ۱۹۰۷، به برقراری رژیم سلطنتی مشروطه، تدوین قانون اساسی، و تشکیل مجلس نمایندگان «دوما» منجر شد (باز هم شبیه دستاوردهای انقلاب مشروطیت ایران).
مارکسیست‌های انقلابی روسی در دههٔ آخر قرن نوزدهم علاوه بر مقابلهٔ نظری با جریان‌های غیرانقلابی در درون جنبش سوسیال دموکراسی، با جریان‌های سیاسی-اجتماعی ضدمارکسیستی نیز مبارزه می‌کردند که از آن جمله نارودنیک‌ها و «مارکسیست‌های علنی» بودند. نارودنیک‌های لیبرال، آشتی با حکومت تزاری و بهبود سلطنت مطلقهٔ تزاری را تبلیغ می‌کردند. لنین در جزوهٔ «دوستان خلق کیانند و چگونه با سوسیال دموکرات‌ها می‌جنگند» (۱۸۹۴) دربارهٔ نارودنیک‌ها نوشت: «تصوّرشان این بود که اگر از حکومت تزاری با مهربانی خواهش شود، همهٔ کارها درست می‌شود.» لنین در همین کتاب اندیشهٔ اتحاد کارگران و دهقانان به منظور سرنگون کردن تزاریسم و مالکان و بورژوازی را مطرح کرد. «مارکسیست‌های علنی» هم روشنفکران بورژوا لیبرال و «رفیقان نیمه‌راهی» بودند که در پوشش ظاهری ادبیات مارکسیستی التقاتی نظریات خود را دربارهٔ ناگزیر بودن جایگزین شدن فئودالیسم با سرمایه‌داری در نشریات مجاز حکومت تزاری منتشر می‌کردند بدون اینکه اشاره‌ای به نابودی ناگزیر سرمایه‌داری و گذار به سوی سوسیالیسم چیزی بگویند. هدف «مارکسیست‌های علنی» این بود که جنبش کارگری را تابع منافع جامعهٔ‌ بورژوازی کنند و آن را به سود طبقهٔ بورژوازی با منافع این طبقه سازگار کنند. برخی از «مارکسیست‌های علنی» بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به گارد سفید ضد انقلاب پیوستند.
ولادیمیر ایلیچ لنین در دسامبر ۱۸۹۵، یعنی وقتی که یک سوسیال دموکرات ۲۵ ساله بود، به علّت فعالیت‌های سیاسی در شهر پترزبورگ دستگیر شد و چهار سال را در تبعید در سیبری گذراند. گفتنی است که در آن زمان، برخلاف کشورهایی مثل آلمان و انگلستان، در روسیهٔ تزاری فعالیت سوسیال دموکرات‌ها غیرقانونی و بنابراین غیرعلنی بود و سوسیال دموکرات‌ها همواره مورد پیگرد پلیس بودند. لنین دو سال پیش از دستگیری‌اش برای اقامت به پترزبورگ رفته بود و وارد محفل‌های مارکسیستی سوسیال دموکرات‌های محلی شده بود. در همین فاصله او اقدام به تشکیل «اتحاد مبارزه در راه آزادی طبقهٔ کارگر» کرد (پاییز ۱۸۹۵) که نزدیک به ۲۰ گروه مارکسیستی پراکنده در پترزبورگ را متحد کرد، و تلاشش این بود که در نهایت، حزب واحد طبقهٔ کارگر روسیه را که هنوز وجود نداشت ایجاد کند. لنین وظیفهٔ این تشکیلات تازه (اتحاد مبارزه...) را برقرار کردن ارتباط نزدیک با جنبش توده‌یی کارگران و وارد شدن در رهبری سیاسی آن می‌دانست. «اتحاد مبارزه...» برای نخستین بار در روسیه برنامهٔ عمل آمیختن جنبش کارگری و صنفی با جنبش سیاسی در راه سرنگونی رژیم تزاری را در پیش گرفت. به عبارت دیگر، این سازمان نخستین نطفهٔ جدّی یک حزب سیاسی انقلابی به‌شمار می‌رفت که به جنبش کارگری اتکا داشت.
در زمانی که لنین دوران تبعیدش در سیبری را می‌گذراند، کنفرانس یا کنگرهٔ اوّل سوسیال دموکرات‌های روسیه در ماه مارس سال ۱۸۹۸ در شهر مینسک تشکیل شد که تلاشی بود توسط محفل‌های «اتحاد مبارزه...» از چند شهر روسیه برای تشکیل رسمی یک حزب سراسری واحد. ولی آن تلاش به جایی نرسید و بیشتر شرکت‌کنندگان در آن کنگرهٔ مؤسسان (که اساساً عدهٔ کم‌شماری بودند) نیز بلافاصله پس از برگزاری کنگره دستگیر شدند. مهم‌ترین دستاورد آن کنفرانس یا کنگره، انتشار «مانیفست» بود که در آن بر تشکیل حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه تأکید شده بود، ولی هنوز برنامهٔ عمل و اساسنامه و تشکیلات و رهبری واحدی وجود نداشت. به همین دلیل، تشتّت در محفل‌های سوسیال دموکراسی همچنان ادامه یافت و شرایط برای پدید آمدن جریان‌هایی غیرانقلابی فراهم شد. یکی از عمده‌ترین این جریان‌ها، جریانی بود که «اکونومیسم» یا اقتصادگرایی نام گرفت. این جریان معتقد بود که کارگرها فقط باید به مبارزهٔ‌ صنفی و اقتصادی بپردازند، نیازی به حزب سیاسی جداگانهٔ طبقهٔ کارگر نیست، و در این مرحله، اساساً مبارزهٔ سیاسی با حکومت تزاری را باید به عهدهٔ بورژوازی لیبرال گذاشت. امّا مارکسیست‌های انقلابی این موضع را عقب‌نشینی از مارکسیسم و انکار ضرورت وجود و عمل حزب مستقل سیاسی طبقهٔ کارگر، و در عمل، عامل تبدیل شدن طبقهٔ کارگر به طفیلی و دنباله‌رو سیاسی بورژوازی می‌دانستند.
لنین در سال‌های تبعید در سیبری (۱۸۹۵- ۱۸۹۹) بخشی از وقت خود را به مطالعهٔ‌ نظری و تحلیل ماهیت سرمایه‌داری روسیه گذراند. در زمینهٔ کار عملی، و با توجه به تشتّت موجود در میان گروه‌های انقلابی، او ضرورت انتشار یک روزنامهٔ مارکسیستی سراسری را مطرح کرد که می‌توانست مَحملی باشد که گروه‌بندی‌های منفرد انقلابیون روسی را که در سراسر سرزمین پهناور امپراتوری تزاری روسیه پراکنده بودند، در نهایت در یک حزب سراسری سوسیال دموکرات (انقلابی) پیرامون خود گرد آورد.
طرحی که لنین ریخته بود پس از پایان دورهٔ تبعید او عملی شد. در پاییز سال ۱۹۰۰، لنین به خارج از روسیه رفت و با گروه «آزادی کار» که دیگر مارکسیست‌های روس مثل پلخانف و آکسِلرود در آن فعال بودند، در مورد نشریهٔ سراسری مورد نظرش صحبت کرد. به این ترتیب بود که نخستین شمارهٔ نشریهٔ ایسکرا (به معنای اخگر یا جرقه) در دسامبر ۱۹۰۰ در شهر لایپزیگ (در آلمان)، و شماره‌های بعدی نیز هر کدام در شهری و کشوری دیگر چاپ و منتشر شد، که سرلوحهٔ آن چنین بود: «از اخگر شعله برمی‌خیزد». در هیئت تحریریهٔ این نشریه، هم مارکسیست‌های کهنه‌کاری مثل پلخانُف و آکسِلرود حضور داشتند و هم رهبران برجستهٔ جوانی مثل لنین و مارتُف. در یک دورهٔ سه ساله از ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۳، ایسکرا توانست موافقت اکثر کمیته‌های سوسیال دموکرات روسیه با پیشنهاد لنین دربارهٔ حزب سراسری واحد را جلب کند
لنین در شماره‌های متعدد ایسکرا دربارهٔ مزایای روزنامهٔ سیاسی و حزب سیاسی سراسری مطالب توضیحی زیادی نوشت. به اعتقاد لنین، نخستین گام، انتشار همان نشریهٔ سراسری در روسیه به جای صرف هزینه و انرژی برای انتشار ده‌هاینشریهٔ محلی جداگانه بود: «بدون چنین نشریه‌ای، ما نمی‌توانیم تبلیغات همه‌جانبه و فعالیت‌های تبلیغاتی خود را، که وظیفهٔ اصلی و دائمی سوسیال دموکراسی به طور کلی، و به‌خصوص وظیفه‌ای مبرم در لحظهٔ کنونی است- [لحظه‌ای] که علاقه به سیاست و موضوع‌های مربوط به سوسیالیسم در میان گسترده‌ترین قشرهای مردم کشور ایجاد شده است- به طور اصولی و منسجم، و خیلی سیستماتیک به پیش ببریم.» او معتقد بود که «سوسیالیست‌ها»یی که فقط فعالیت‌های تبلیغاتی محلی دارند و فقط در مبارزات اقتصادی-صنفی کارگران شرکت می‌کنند، دارند از جنبش اوج‌گیرندهٔ طبقهٔ کارگر عقب می‌افتند. او استدلال می‌کرد که «پرولتاریای انقلابی آمادگی‌اش را نه‌فقط برای حمایت کردن از فراخوان به مبارزهٔ سیاسی، بلکه خیلی آشکارا برای درگیر شدن در پیکار نشان داده است.» (مقالهٔ «از چه باید آغاز کرد؟»، ایسکرا شمارهٔ ۴، مه ۱۹۰۱)
انتشار ایسکرا هم‌زمان با بحران‌های اقتصادی در اروپا بود که روسیه را نیز در بر گرفت و با اعتصاب‌های اقتصادی و تظاهرات سیاسی بر ضد حکومت تزاری در جنبش کارگری همراه بود. در همین زمان، جنبش‌های اعتراضی دهقانی بر ضد مالکان، و اعتراض‌های دانشجویی، از جمله در اعتراض به فرستادن دانشجویان به سربازی اجباری و تعطیل کردن دانشگاه‌ها، به راه افتاد. وظایف ایسکرایی‌ها فقط کار سازمانی و تدارکاتی در مبارزه نبود. لنین و یاران او مبارزهٔ سیاسی با دیگر گرایش‌های جنبش، از جمله «اقتصادگرایی» (اکونومیسم) را نیز آغاز کرده بودند که روزنامه‌های رابوچایا میسل (یعنی «اندیشهٔ کارگری») را در روسیه و رابوچیه دِ‌لو (یعنی «آرمان کارگر») را در بیرون از کشور منتشر می‌کردند. همان‌طور که گفته شد، اینان به حزب طبقهٔ کارگر اعتقادی نداشتند و فکر می‌کردند که وظیفهٔ سوسیالیست‌ها فقط حمایت از مبارزهٔ اقتصادی و صنفی کارگران است، و فعالان سوسیال دموکراسی و کارگران هیچ‌کدام هنوز برای کار و فعالیت سیاسی آمادگی و تدارک کافی ندارند. لنین «اقتصادگرایان» را نمونهٔ روسی «رویزیونیست‌های» آلمانی به رهبری ادوارد برنشتاین می‌دانست و می‌گفت که اقتصادگرایان تلاش دارند «نظریهٔ مارکسیسم را محدود کنند و حزب کارگران انقلابی را به حزبی رفورمیست تبدیل کنند.» (مقالهٔ «اعتراضی از سوی سوسیال دموکرات‌های روس»، سپتامبر ۱۸۹۹، در پاسخ به «مانیفست» اقتصادگرایان) مبارزه با ترور فردی نیز از دیگر عرصه‌های پیکار ایسکرایی‌ها بود. به اعتقاد آنان، ترور فردی نه نیروهای دولت، بلکه نیروهای انقلاب را به هم می‌ریزد و نابسامان می‌کند.
محور مرکزی دیدگاه لنین در آن دورهٔ تشتّت جنبش سوسیال دموکراسی این بود که مبارزهٔ طبقاتی (به شکل اعتصاب‌های کارگری محلی و سراسری، و تظاهرات و گردهمایی‌های اوّل ماه مه) به‌سرعت در حال رشد و گسترش بود، ولی سوسیالیست‌‌ها یا سوسیال دموکرات‌های انقلابی هنوز سازمان و تشکلی نداشتند که بتواند مبارزات پراکنده را در یک جبههٔ مشترکت علیه خودکامگی حکومت تزاری متحد کند، و آن مبارزه را به طور سراسری رهبری کند. بدتر از آن، گرایش‌هایی نیز در جنبش دیده می‌شد (از جمله اقتصادگرایان) که هیچ ایرادی در این وضع نمی‌دیدند. لنین بر آن بود که در شرایطی که جنبش طبقهٔ کارگر و مبارزهٔ طبقاتی آن دوران رشد خود را می‌گذراند و سوسیال دموکرات‌ها پراکنده‌اند، انتشار یک روزنامهٔ سراسری مارکسیستی نخستین گام، و بستر مناسب و مؤثری برای رسیدن به هدف نهایی، یعنی تأسیس حزب واحد سیاسی طبقهٔ کارگر با ایدئولوژی و تشکیلات هماهنگ برای هدایت مبارزهٔ سیاسی ضداستبدادی است.
در چنین زمینه‌ای بود که لنین کتاب مشهور و ارزشمند چه باید کرد؟ با عنوان فرعی «مسائل حاد جنبش ما» را نوشت. نگارش این کتاب در اوایل سال ۱۹۰۲ به پایان رسید و نخستین بار در اشتوتگارت آلمان چاپ و منتشر شد. لنین در آن زمان از تبعید سیبری بازگشته بود و در ژنو (در سوئیس) زندگی می‌کرد. پیش از نوشتن این کتاب، لنین سرمقالهٔ «از چه باید آغاز کرد؟» را در شمارهٔ ۴ نشریهٔ  ایسکرا (مه ۱۹۰۱) دربارهٔ سه موضوع مهم آن دورهٔ جنبش سوسیال دموکراسی، یعنی «سرشت و محتوای تبلیغات سیاسی، وظایف سازمانی، و نقشهٔ پی‌ریزی یک سازمان پیکارجو در سراسر روسیه» نوشته بود. کتاب چه باید کرد؟ در واقع توضیح تکمیلی و تفصیلی همان مقاله است، و علاوه بر آن، به تفصیل به مسئلهٔ مهم «اکونومیسم» یا اقتصادگرایی و نقش سوسیال دموکراسی در قبال جنبش خودانگیختهٔ توده‌ها می‌پردازد، و دربارهٔ تفاوت میان سیاست اتحادیه‌یی و سیاست سوسیال دموکراتیک، و نیز نقشهٔ ایجاد یک روزنامهٔ سیاسی سراسری توضیح‌های مفصّلی می‌دهد.
فصل اوّل کتاب به ادّعای جریان معیّنی در سوسیال دموکراسی بین‌المللی در مورد «آزادی انتقاد» به مارکسیسم «کهنه و دگماتیک» و تهی کردن روح انقلابی مارکسیسم توسط این جریان اختصاص دارد، که در خط‌مشی آن «پرولتریزه شدن و تشدید تضادهای سرمایه‌داری نفی شده است، مفهوم هدف نهایی بی‌پایه اعلام شده... تضاد اصولی میان لیبرالیسم و سوسیالیسم... و تئوری مبارزهٔ طبقاتی... نفی شده است.» لنین در این بخش می‌نویسد: «کسی که عمداً چشم فرو نبسته باشد، نمی‌تواند نبیند که مشی «انتقادی» نو در سوسیالیسم جز گونهٔ نوینی از اپورتونیسم چیز دیگری نیست... «آزادی انتقاد» چیزی نیست جز آزادی تبدیل سوسیال دموکراسی به حزب دموکرات رفرم‌طلب و آزادی رسوخ اندیشه‌های بورژوایی و عناصر بورژوایی در سوسیالیسم.» در همین بخش است که لنین به «مارکسیسم مجاز» یا علنی نیز اشاره می‌کند و می‌نویسد: «در کشوری... استبدادی که مطبوعات آن در اسارت کامل بود... ناگهان تئوری مارکسیسم انقلابی... ولی قابل‌فهم برای همهٔ «علاقه‌مندان»، به مطبوعاتِ در بند سانسور راه می‌یابد.» امّا لنین «اتحاد با مارکسیست‌های مجاز» یا «دموکرات‌های بورژوا» را در مرحله‌ای از فعالیت سوسیال دموکراسی و برای مقابله با دشمنی خطرناک‌تر مردود نمی‌دانست به شرط آنکه «نخست مرزها را با قاطعیت و صراحت تمام مشخص کنیم» و «سوسیالیست‌ها امکان کامل داشته باشند تضاد آشتی‌ناپذیر میان منافع طبقهٔ کارگر و منافع بورژوازی را به طبقهٔ کارگر توضیح دهند» و استقلال خود را داشته باشند. در همین‌جا لنین از نامهٔ مارکس دربارهٔ برنامهٔ «گتا» یاد می‌کند که مارکس در آن «التقاط در تدوین اصول را سخت نکوهش می‌کند» و می‌نویسد: «سوداگری با اصول را روا ندانید و به عقب‌نشینی‌های تئوریک تن در ندهید.» و توضیح می‌دهد که «بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی وجود نخواهد داشت... نقش مبارز پیشرو را فقط حزبی می‌تواند ایفا کند که تئوری پیشرو رهنمونش باشد» و تأکید می‌کند که «سوسیالیسم از هنگامی که علم شده، می‌طلبد که به مثابه علم با آن رفتار شود، یعنی آن را بیاموزند.» این در حالی بود که هواداران «آزادی انتقاد» در عمل جنبش کارگری نوپای روسیه را به دنباله‌رو بورژوا لیبرال‌ها تبدیل می‌کردند.
در فصل دوّم کتاب، لنین به موضوع «خودانگیختگی توده‌ها و آگاهی سوسیالیستی» می‌پردازد و در همان آغاز تأکید می‌کند که «رابطهٔ میان عنصر آگاه و خودانگیختگی اهمیت عامّ عظیمی دارد». در این فصل از چه باید کرد؟ لنین با اشاره به اعتصاب‌های کارگری دههٔ آخر قرن نوزدهم در مقایسه با اعتصاب‌های خودانگیختهٔ دو-سه دههٔ پیش از آن می‌نویسد: «اعتصاب‌های سال‌های نود به میزانی بس بیشتر بازتاب آگاهی را به ما می‌نمایانند: خواست‌های مشخصی عرضه می‌گردد، از پیش حساب می‌شود که چه لحظه‌ای برای اقدام مناسب‌تر است، و غیره... اعتصاب‌های سیستماتیک [دههٔ ۱۸۹۰] مظاهری از نطفه‌های مبارزهٔ طبقاتی بودند، ولی فقط نطفه‌های آن. این اعتصاب‌ها صرفاً مبارزات صنفی اتحادیه‌یی بودند، ولی به‌خودی‌خود هنوز مبارزهٔ سوسیال دموکراتیک نبودند... کارگران به تناقض آشتی‌ناپذیر میان منافع خویش و سراپای نظام سیاسی و اجتماعی امروزین پی نمی‌بردند و اصولاً هم نمی‌توانستند پی ببرند و به بیان دیگر، آگاهی سوسیال دموکراتیک نداشتند. از این لحاظ، اعتصاب‌های دههٔ ۱۸۹۰ به‌رغم پیشرفت عظیم خود، در قیاس با «عصیان»های پیشین همچنان جنبش‌های صرفاً خودانگیخته باقی ماندند.» در ادامهٔ همین بحث است که لنین دیدگاه خود را دربارهٔ جنبش طبقهٔ کارگر روسیه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آشکارا مطرح می‌کند که «آگاهی سوسیال دموکراتیک فقط از خارج محیط کارگری می‌توانست بدان محیط بُرده شود... طبقهٔ کارگر تنها با نیروی خودش به چیزی جز آگاهی اتحادیه‌یی... و واداشتن دولت‌ها به وضع این یا آن قانون مورد نیاز کارگران نمی‌تواند برسد». اشارهٔ‌ لنین در اینجا به موضوع تفاوت هدف‌های جنبش اتحادیه‌یی یا سندیکایی با جنبش سوسیال دموکراسی برای ایجاد تحوّ‌ل‌های سیاسی (در این مورد، سرنگونی استبداد تزاری) است. لنین یادآوری می‌کند که «سوسیال دموکرات‌های روس در دههٔ ۱۸۹۰ اقدام به انتشار روزنامه‌ای کردند که می‌خواست مبارزهٔ اعتصابی را با جنبش انقلابی ضد سلطنت مستبد در آمیزد.» مخاطب اصلی لنین در این بحث، جریان «اقتصادگرایان» (اکونومیست‌ها) در جنبش کلی سوسیال دموکراسی روسیه است که در زیر شعار «جنبش کارگری ناب»، به عامل آگاهی سوسیالیستی کم بها می‌دادند. لنین می‌نویسد: «کرنش کردن در برابر جریان خودانگیختهٔ‌ جنبش کارگری و هرگونه کم بها دادن به نقش «عنصر آگاه» یعنی به نقش سوسیال دموکراسی، معنایش تقویت نفوذ ایدئولوژی بورژوایی در میان کارگران است.» لنین توضیح می‌دهد که «آگاهی سوسیالیستی... نتیجهٔ الزامی مستقیم مبارزهٔ طبقاتی» نیست بلکه «عنصری است که از بیرون وارد مبارزهٔ‌ طبقاتی پرولتاریا شده است، نه اینکه به طور طبیعی و خودانگیخته از آن پدید آمده باشد.» به همین دلیل، لنین تأکید می‌کند که «وظیفهٔ سوسیال دموکراسی است که پرولتاریا را از این آگاهی سرشار کند... اگر این آگاهی خودبه‌خود از مبارزهٔ طبقاتی پدید می‌آمد، دیگر نیازی به این کار نمی‌بود»، و اضافه می‌کند که «حال که از ایدئولوژی مستقلی که توسط خود توده‌های کارگر... طرح‌ریزی شده باشد نمی‌تواند سخنی در میان باشد، مسئله بدین‌سان می‌تواند مطرح باشد: یا ایدئولوژی بورژوایی یا ایدئولوژی سوسیالیستی. میان این دو چیزی وجود ندارد»، و «اصولاً در جامعه‌ای که تضاد طبقاتی در آن لانه کرده و آن را از درون می‌خورد، ایدئولوژی غیرطبقاتی یا فراطبقاتی هرگز نمی‌تواند وجود داشته باشد. از این رو، کم بها دادن به ایدئولوژی سوسیالیستی به هر صورت، و هر گونه دوری جستن از آن، به معنای تقویت ایدئولوژی بورژوایی است» چون بورژوازی امکان و توان و وسایل بیشتری برای نفوذ کردن در میان کارگران دارد. البته لنین تأکید می‌کند که این به معنای آن نیست که «کارگران در طرح‌ریزی ایدئولوژی سوسیالیستی شرکت ندارند؛ ولی آنها نه در نقش کارگر، بلکه در نقش تئوریسین سوسیالیسم در این کار شرکت می‌کنند.» پافشاری لنین در مبارزه با این جریان به علّت این بود که این جریان‌های صِرف اتحادیه‌یی و سندیکایی و «اقتصادگرا» (اکونومیست) خود را مارکسیست و سوسیال دموکرات معرفی می‌کردند، و از دیدگاه لنین و دیگر انقلابیون، تأثیر مخرّبی بر مبارزهٔ سیاسی طبقهٔ کارگر برای هدف بزرگ‌تر سرنگون کردن تزاریسم داشتند. در واقع لنین با آنها به مثابه نیروهای درون جنبش عمومی سوسیال دموکراسی مبارزهٔ نظری می‌کرد.
همان‌طور که لنین در فصل سوّم کتاب توضیح می‌دهد، «اکونومیست‌ها سیاست را به طور مطلق نفی نمی‌کنند، بلکه فقط مفهوم سوسیال دموکراتیک سیاست را همیشه با مفهوم صنفی و اتحادیه‌یی آن اشتباه می‌کنند.» در همین‌جاست که لنین هدف بنیادی سوسیال دموکراسی در جنبش کارگری را به‌صراحت بیان می‌کند: «هدف سوسیال دموکراسی از رهبری مبارزهٔ طبقهٔ کارگر فقط تأمین شرایط بهتر برای فروش نیروی کار نیست، بلکه علاوه بر آن، برانداختن نظام اجتماعی بیدادگری است که تهی‌دستان را وامی‌دارد که خود را به توانگران بفروشند.» در حالی که اقتصادگرایان از گسترش مبارزهٔ سیاسی در ورای مبارزهٔ اقتصادی پرهیز می‌کردند، «سوسیال دموکراسی انقلابی مبارزه در راه رفورم را به عنوان جزئی از کل، تابع مبارزهٔ انقلابی در راه آزادی و سوسیالیسم می‌سازد.» لنین معتقد است که کارگران باید «رفتار هر یک از طبقات اجتماعی دیگر را... در نظر بگیرند» چون «خودشناسی طبقهٔ کارگر با تصوّرات کاملاً روشن این طبقه از چگونگی مناسبات میان همهٔ طبقات جامعه پیوند ناگسستنی دارد... کارگر برای آنکه سوسیال دموکرات شود باید دربارهٔ سرشت اقتصادی و سیمای اجتماعی و سیاسی مالک و کشیش، منصب‌دار و دهقان، دانشجو و ولگرد، تصوّر روشنی داشته باشد.» در مقابل اقتصادگرایان که بر فعالیت «سیاسی» سندیکایی تمرکز می‌کردند، لنین افشاگری سیاسی همه‌جانبه را وظیفهٔ سوسیال دموکرات‌ها می‌دانست تا کارگران بفهمند که «دانشجو و افراد اقلیت‌های مذهبی و دهقان و نویسنده نیز دستخوش آزار و بیداد همان نیروی سیاهی است که بر خود او در هر گام از زندگی‌اش چنین بی‌رحمانه ستم روا می‌دارد.» لنین در بخش دیگری از این فصل به بی‌اثر و مخرّب بودن ترور فردی اشاره می‌کند و می‌پرسد: «مگر در این محیط زندگی روسیه پلیدی‌ها آن‌قدر کم است که باید به ابداع وسایل تهییجی خاص [ترور] پرداخت؟ اگر کسی را هیچ‌چیز و حتّی خودسری‌های رژیم استبدادی روسیه نیز نتواند تهییج کند... او به جنگ میان دولت و مشتی تروریست با خونسردی کسی که انگشت در بینی کرده است خواهد نگریست.» رهنمود لنین به سوسیال دموکرات‌ها این است که «هیجان‌های مردم را جمع کنیم و به صورت سِیلی عظیم درآوریم» و «از زیر بار فوری‌ترین وظیفهٔ انقلابیون روسیه یعنی سازمان‌دهی کار تبلیغات سیاسی همه‌جانبه» طفره نرویم. لنین در همین‌جا تأکید می‌کند که «برای رساندن دانش سیاسی به کارگران، سوسیال دموکرات‌ها باید به میان همهٔ طبقات اهالی بروند» و فقط به این اکتفا نکنند که «باید به میان کارگران رفت». او سپس با نقل قول از مانیفست کمونیست که «کمونیست‌ها از هر جنبش انقلابی پشتیبانی می‌کنند» یادآوری می‌کند که «ما باید وظایف دموکراتیک عمومی را در برابر تمام مردم بیان داریم و روی آنها تکیه کنیم بدون آنکه حتّی برای یک لحظه معتقدات سوسیالیستی خود را پنهان داریم
در بخش‌های پایانی همین فصل است که لنین مجدداً ضرورت ایجاد یک روزنامهٔ سوسیال دموکراتیک سراسری را توضیح می‌دهد و می‌نویسد: «بدون یک ارگان سیاسی، جنبش شایستهٔ عنوان سیاسی در اروپای امروز تصوّرپذیر نیست... افشاگری‌های سیاسی اعلان جنگ به دولت است... در دوران ما فقط حزبی که افشاگری واقعاً برای همهٔ مردم را سازمان می‌دهد می‌تواند پیشاهنگ نیروهای انقلابی باشد.» او سپس به نمونهٔ افشاگری‌های ایسکرا در عرصهٔ مبارزات دانشجویی و دهقانی و آزار و اذیت ادبا و نویسندگان و استادان، در کنار مسائل کارگری، اشاره می‌کند.
در فصل چهارم کتاب، لنین باز هم به توضیح بیشتر دربارهٔ وظایف سیاسی و سازمانی سوسیال دموکرات‌ها در جنبش کارگری در مبارزه با رژیم استبدادی تزاری می‌پردازد. تأکید اصلی لنین در این بخش پرهیز از خرده‌کاری و پراکنده‌کاری و تلاش در تدارک و سازمان‌دهی یک حزب سراسری با برنامه و نقشهٔ کار مشخص و منظم است که «بتواند کار لازم و پایداری و ادامه‌کاری در مبارزهٔ سیاسی را تأمین کند.» به اعتقاد لنین، محفل‌های پراکندهٔ محلی سوسیال دموکرات‌ها بیشتر در معرض دستبرد پلیس بود و باعث می‌شد که کارگران اعتمادشان از روشنفکران سلب شود. موضوع مهم دیگری که لنین در این فصل به آن می‌پردازد، لزوم تربیت و بهره‌گیری از «انقلابیون حرفه‌یی» است که در شرایط پلیسی و کار غیرعلنی سوسیال دموکرات‌ها، فعالیت انقلابی را که حرفهٔ آنهاست طبق قواعد لازم سازمان می‌دهند، و می‌توانند از روشنفکران یا از میان کارگران باشند. در شرایط آن روزگار روسیه که هنوز حزب سوسیال دموکرات وجود نداشت و خیلی از مبارزان سخت سرگرم مبارزهٔ اقتصادی-صنفی بودند و آن را بهترین راه می‌دیدند، لنین شکل و وظیفه و نوع کار سازمان کارگری را متفاوت با سازمان حزب انقلابی سوسیال دموکرات می‌دانست. اوّلی می‌بایست صنفی و گسترده‌تر و علنی، و کمتر پنهانکار باشد، ولی دوّمی می‌بایست شامل انقلابیون حرفه‌یی سوسیال دموکرات، نه‌چندان گسترده، و تا حد امکان پنهانکار باشد. به عبارت دیگر، لنین در اینجا بر تلفیق کار علنی در سازمان‌های کارگری و صنفی، با کار غیرعلنی در چارچوب سازمان حزبی تأکید می‌کند. در عین حال، او بر اهمیت حضور رهبران آماده و ورزیدهٔ انقلابی حرفه‌یی در حزب سوسیال دموکرات که به اندازهٔ کافی تجربه اندوخته باشند، حالا چه روشنفکر باشند چه دانشجو یا کارگر، تأکید می‌کند. با توجه به همین اهمیت سازمان انقلابی متشکل از حرفه‌یی‌ها، و شیوهٔ ارتباط آن با سازمان‌های کارگری است که لنین می‌نویسد: «سازمانی از انقلابیون به ما بدهید تا روسیه را دگرگون سازیم!» در توضیح نحوهٔ کار انقلابیون نیز لنین به موضوع تقسیم کار بر اساس تخصص و تجربهٔ افراد اشاره می‌کند که امری لازم برای افزایش کارایی فعالیت حزبی است. امّا گوشزد می‌کند که «شرط لازم برای تخصصی کردن، مرکزیت است». در زمینهٔ تربیت کادرهای حرفه ای، لنین معتقد است که «نخستین و فوری‌ترین وظیفهٔ سوسیالیست‌ها کمک به پرورش مبارز انقلابی از میان کارگرانی است که در زمینهٔ فعالیت حزبی با روشنفکران انقلابی در یک سطح قرار داشته باشند... سطح کارگران را تا سطح انقلابیون بالا ببریم... کارگر انقلابی برای آنکه در کار خود ورزیدگی کامل داشته باشد، باید به انقلابی حرفه ای بدل گردد.» و سپس به نمونهٔ «بِبِل»، انقلابی آلمانی، اشاره می‌کند که از میان تودهٔ کارگران برخاسته بود.
لنین در این فصل بارها و بارها بر ضرورت وجود حزب سراسری متمرکز برای رهبری مبارزهٔ خودانگیختهٔ پرولتاریا و وارد ساختن ضربهٔ قطعی بر سلطنت مطلقه و مصون داشتن جنبش از دست زدن به حملات ناسنجیده، تأکید می‌کند. نکتهٔ دیگری که لنین در اینجا به آن اشاره می‌کند، خطر به‌اصطلاح «دموکراسی گسترده» در شرایط فعالیت غیرعلنی سوسیال دموکرات‌ها در رژیم پلیسی تزاری است که برخی از فعالان سوسیال دموکرات مطرح می‌کردند. او می‌نویسند: «اصل دموکراسی گسترده دو شرط لازم در بر دارد: علنی بودن کامل و انتخابی بودن تمام مقام‌ها. بدون علنی بودن... سخن گفتن از اصل دموکراسی خنده‌آور است.» این گفتار لنین در پاسخ به کسانی است که «در چنین اوضاع احوالی به جای تأکید بر ضرورت حد اعلای پنهانکاری و گزینش هرچه دقیق‌تر اعضا، اصل «دموکراسی گسترده» را تأکید می‌کنند!» و ادامه می‌دهد که «دموکراتیسم گسترده سازمان حزبی در محیط ظلمانی رژیم سلطنتی بازیچهٔ پوچ و زیانمندی است
فصل پنجم و آخر کتاب چه باید کرد؟ مرور مجددی است دربارهٔ ضرورت و مزایای انتشار منظم نشریهٔ سیاسی سراسری سوسیال دموکرات‌های روسیه، و جدل قلمی و نظری لنین با مخالفان این اندیشه. البته در زمان نگارش و انتشار چه باید کرد؟ نشریهٔ سراسری ایسکرا مدّتی بود که منتشر می‌شد، ولی در این بخش از کتاب، لنین باز هم در مورد اهمیت چنین نشریه‌ای، در مقایسه با «خرده‌کاری» در انتشار نشریه‌های محلی، توضیح بیشتری می‌دهد. به بیان لنین، انتشار نشریهٔ سراسری به برقراری رابطه میان گروه‌های سوسیال  دموکرات محلی پراکنده در سراسر روسیه، به «پروردن سازمان‌های سیاسی نیرومند»، و به ارائهٔ ارزیابی منظم و مداوم از «تمام جوانب زندگی سیاسی و تمام مواردی که طبقات گوناگون با انگیزه‌های گوناگون به اعتراض و مبارزه برمی‌خیزند» یاری می‌رساند. البته لنین کاملاً در بیان این نکتهٔ مهم صراحت دارد که روزنامه جای حزب را نمی‌گیرد و فقط بستر و مَحملی برای ایجاد اتحاد است. او از مخالفان نشریهٔ سراسری انتقاد می‌کند که «آنچه را که در لحظهٔ کنونی به عنوان مناسبت‌ترین وسیله توصیه شده است، هدف تلقی کرده‌اند» در حالی که ایجاد روزنامهٔ سیاسی سراسری فقط «نقش نخ راهنمایی» را دارد که انقلابیون می‌توانند با در دست داشتن آن سازمان انقلابی برای «حملهٔ مشترک علیه سلطنت مستبد و برای رهبری مبارزهٔ واحد را گرد آورند و متشکل» و گسترده‌تر و استوارتر سازند. «آرزو»ی لنین بر پایهٔ شرایط عینی مشخص زمان، و نیازهای مبارزه در آن شرایط مشخص، این بود که انتشار چنین نشریه‌ای «سرآغازی برای برقراری پیوند واقعی» و «همراهی و شرکت کاملاً فعال و زندهٔ» انقلابیون در آن نشریهٔ سراسری باشد. در همین‌جاست که لنین با اشاره به نام نشریهٔ ایسکرا (به معنی جرقه یا اخگر) می‌نویسد: «این روزنامه حکم جزئی از آن دَمِ آهنگری عظیمی را خواهد داشت که هر اخگر مبارزهٔ طبقاتی و هر جرقهٔ خشم خلق را به حریقی همه‌گیر بدل می‌سازد.» او فصل آخر کتاب را با این تأکید به پایان می‌برد که «نقشهٔ ایجاد روزنامهٔ سیاسی برای سراسر روسیه، نه‌تنها ثمرهٔ کار دفتری کسانی نیست که در تنگنای اتاق به آیین‌پرستی و انشاپردازی مبتلا شده‌اند، بلکه برعکس، عملی‌ترین نقشه‌ای است که با اجرای آن می‌توان قیام را از تمام جوانب آغاز کرد و خود را بی‌درنگ برای آن آماده ساخت، و در عین حال، کارهای مبرم روزمرهٔ خود را نیز حتّی یک آن از یاد نبرد
در «پایان گفتار» کتاب چه باید کرد؟ لنین ضمن جمع‌بندی مختصر از روند شکل‌گیری جنبش سوسیال دموکراسی در روسیه، آن را به سه دورهٔ تکوین جنینی، کودکی و بلوغ، و تشتّت و تلاشی و نوسان از یک‌سو به سوی دیگر تقسیم می‌کند، و با اشاره به مبارزهٔ مارکسیست‌های جنبش با جریان‌های «انتقاد آزاد» و «دموکراسی گسترده» و «اقتصادگرایی» (اکونومیسم) و «تروریسم» در دورهٔ سوّم، می‌نویسد: «ما ایمان راسخ داریم که سوسیال دموکراسی روسیه از بحران، تواناتر و پخته‌تر بیرون خواهد آمد، و پیشاهنگ واقعی انقلابی‌ترین طبقه، پساهنگ اپورتونیست را عوض خواهد کرد»، و سپس کتاب را با این جمله به پایان می‌برد: «ما با دعوت به این «تعویض»، و تلخیص تمام مطالب پیش‌گفته، می‌توانیم به سؤال «چه باید کرد؟» یک پاسخ کوتاه بدهیم: باید به دوران سوّم پایان داد»، که اشاره به ضرورت رفع تشتّت و ایجاد اتحاد و مبارزهٔ متحدانه دارد.
این اثر لنین را نیز مثل هر اثر دیگر کلاسیک مارکسیسم-لنینیسم باید با توجه کامل به زمینهٔ تاریخی و شرایط اجتماعی آن مطالعه و بررسی کرد. چه باید کرد؟ را باید در ارتباط با اوضاع مشخص دوره‌ای معیّن از شکل‌گیری حزب سوسیال دموکرات روسیه (و در نهایت بلشویک) مطالعه کرد. مطالعهٔ این اثر بیرون از زمینهٔ تاریخی مشخص آن، و بیرون کشیدن پاره‌هایی از اینجا و آنجای متن به مثابه دستورالعمل و حکمی کلی و ازلی، می‌تواند منجر به اشتباه‌هایی اساسی در تحلیل شرایط مشخص منجر شود. فعالیت جنبش سوسیال دموکراسی و مارکسیست‌های اروپا و روسیه، جزو نخستین تجربه‌های عملی و تشکیلاتی «کمونیست»ها در مبارزهٔ انقلابی گسترده بود. این تجربه، و تحلیل‌های ارزندهٔ مبارزان مارکسیست مثل لنین، تلاشی نوین برای به عمل درآوردن اندیشه‌های پیشرو و انقلابی مارکسیسم بود. چه باید کرد؟ حاوی رهنمودهای عملی مهم و مؤثری برای جنبش سوسیال دموکراسی روسیه در شرایط مشخص اوایل قرن بیستم است، ولی نمی‌توان آن را به سطح دستور عملی برای مبارزهٔ کمونیست‌ها در همه و هر زمان و شرایطی تقلیل داد، اگرچه حاوی اندیشه‌هایی بنیادی دربارهٔ ضرورت‌های جنبش ترقی‌خواهی کمونیستی است.
همان‌طور که پیشتر اشاره شد، موضوع اساسی در چه باید کرد؟ ضرورت وجود یک حزب سیاسی متشکل متحد سراسری برای گرد هم آوردن جنبش مبارزاتی پراکندهٔ طبقهٔ کارگری و هدایت سیاسی آن مبارزه به منظور برانداختن رژیم خودکامهٔ تزاری حاکم بود. در همین زمینه است که لنین بر اهمیت تمرکز سازمان و فعالیت‌های تشکیلاتی مبارزه تأکید می‌کند که بدون آن نمی‌توان رژیم خودکامه را شکست داد. لنین چه باید کرد؟ را «خلاصه‌ای از تاکتیک‌های ایسکرا و سیاست تشکیلاتی ایسکرا در سال‌های ۱۹۰۱ و ۱۹۰۲- دقیقاً یک خلاصه، نه بیشتر، نه کمتر» می‌داند. (از «مقدمه‌ای بر مجموعهٔ ۱۲ سال»، ۱۹۰۷)
یکی از درس‌های ارزندهٔ این اثر لنین این است که «سوسیالیست‌ها» (کمونیست‌های امروزی) نمی‌توانند صرفاً شرکت‌کننده‌ای محض در مبارزهٔ جاری باشند، بلکه باید تمام تلاش خود را به کار بندند که سیاست‌های مترقی خود را به درون مبارزهٔ جاری ببرند، و متناسب با وضعیت موجود، راه‌هایی را برای پیش بردن مبارزه به مرحلهٔ بعدی پیدا کنند. لنین در این کتاب به‌روشنی بیان می‌کند که کارگران صرفاً با مبارزهٔ اقتصادی نمی‌توانند پیکار در راه سرنگونی رژیم استبدادی و حرکت به سوی برقراری سوسیالیسم را به پیش ببرند. تجربهٔ مبارزاتی خود کارگران، همراه با آگاهی‌رسانی‌ها و رهنمودها و تبلیغات انقلابیون حرفه‌یی حزبی، چه روشنفکر و کارگر یا دانشجو، آن ترکیبی است که می‌تواند کامیابی مبارزهٔ متشکل برضد استبداد و در راه دستیابی به عدالت اجتماعی و در نهایت رسیدن به سوسیالیسم را محقق کند. لنین تأکید دارد که کافی نیست که خودمان را «پیشگام» بنامیم؛ پیشگام بودن را باید در عمل و با کوشش ثابت کرد و به دست آورد. چکیده و جوهر دیدگاه لنین دربارهٔ اهمیت تشکیلات انقلابی و پرهیز از پراکنده‌کاری را در این بیان او در چه باید کرد؟ می‌توان دید: « سازمانی از انقلابیون به ما بدهید تا روسیه را دگرگون سازیم


به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۱۶، ۲۰ دی ماه ۱۳۹۵

 

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: