نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2017-01-12

نویدنو  22/10/1395 

 

 

پاسخ به نقد آقای احمد سپیداری بر مقاله «ادعای دیالکتیک و بی طرفی در جنگ سوریه؟!»

مسعود امیدی

ضمن تشکر از ایشان جهت زمانی که به نقد نوشته من اختصاص داده اند، قبل از هر چیز باید یاد آور  شوم که نوشته من ادعایی مبنی بر نقد مقاله آقای سپیداری با عنوان "باید در جبهه صلح ایستاد، و نه یکی از دو سوی جبهه جنگ" نداشته است و هیچگونه آدرسی نیز در این ارتباط نداده است. گرچه پیام اساسی این مقاله نیز در مقاله من مد نظر بوده است، اما از آنجا که موضوع مقاله اینجانب منحصر به مقاله مذکور نبوده و هیچگونه نقل قولی نیز از مقاله مذکور نشده است، منطقا می توانست نظرات آقای سپیداری می توانست راساً و بدون اشاره مستقیم به مقاله من ارائه گردد. بویژه از آن رو که مشخص نیست ایشان چگونه بدون هر گونه ارجاع و آدرس دهی از سوی من، به تحریف من از مفهوم عنوان مقاله خود تحت عنوان بیطرفی اشاره نموده اند. جهت اطلاع ایشان باید یادآور شد که اظهار نظر های دوستان دیگری مانند آقای احمد سپیداری نیز در فضای مجازی موجود است که حمایت از هریک از طرفین جنگ را نادرست می دانند. و من این جهت گیری را بیطرفی نامیده ام که به نظر نمی رسد بیراه باشد. 

با این وجود این نقد را به فال نیک گرفته و با احترام به ایشان و تمرکز و توجه به موارد مطرح شده در نقد ایشان، لازم می دانم که ارزیابی کلی خود را از آن در قالب چند محور زیر بیان کنم :

-      نقد انجام شده در مواردی از ویژگی انصاف دور شده است.

-   در مواردی نشان از کم توجهی به پیام بخش مقدماتی نوشته من که ایشان آن را "درسنامه دیالکتیک"  نامیده و نوشته اند که "همه خوانده ایم و به احتمال می دانیم"، دارد.

-      پاسخگویی به برخی پرسشهای مشخص مقاله در آن مسکوت گذاشته شده است.

-      برخی مطالب درست ، اما نامرتبط با موضوع در نوشته آمده است.

-   بر اساس نتایج مورد پسند و دلخواه در حوزه داخلی کشور نسبت به ارزیابی  و موضع گیری پیرامون جنگ سوریه اقدام شده است که از منظر روش شناسی دیالکتیک دارای اشکال اساسی است.

-   علی رغم تاکید بر جمع آوری فکت ها، برخی از واقعیات مهم در ارتباط با جنگ سوریه را مورد اغماض قرار داده است.

چرایی ادعاهای فوق را می توانید در موارد زیر دنبال نمایید :

1-  ضرورتی به پاسخگویی به مواردی از نوشته ایشان مانند اشاره من به عبارت رایج "دهکده جهانی" از ادبیات جریان اصلی ،  یا بیان ارائه مفاهیم دیالکتیک در ابتدای مقاله من جهت "اثبات آشنایی َشان با آن" ، یا "درک دهه هفتادی از دیالکتیک" یا عباراتی مانند "تحلیل پا در هوا" و.... نمی بینم.  

2-  نوشته اند «تحلیل"دیالکتیکی" ایشان نهایتا به دفاع از "جنگ" به جای "صلح" می انجامد.»  در حالیکه در مقاله من آمده است. "آری صلح نیاز عاجل مردم سوریه است."  اما دستیابی به صلح واقعی در شرایط تهدید تروریستهای مورد حمایت ارتجاع عربی و غربی در سوریه غیر ممکن دانسته شده و سرکوب آنها پیش نیاز صلح بیان شده است. آنچه به آن عنوان دفاع از "جنگ" از سوی من داده شده است، در واقع دفاع از صلحی واقعی و پایدار است . ایشان در حالی که به من خرده می گیرند چرا از عنوان مقاله شان "باید در جبهه صلح ایستاد، و نه یکی از دو سوی جبهه جنگ" بیطرفی را برداشت کرده ام، براحتی و بدون هیچ استدلال  و استنادی مرا متهم به دفاع از جنگ نموده اند.    

3-  در ارتباط با "داده ها و اطلاعاتی" که مطرح نمودم باید با استفاده از روش شناسی دیالکتیک مورد تحلیل قرار گیرند، پرسیده اند " این داده ها و اطلاعات چیست؟ چه ارتقاء یا تغییری در روش تحلیل ما می دهد؟" من برای پرهیز از تکرار ، خیلی خلاصه اشاره می کنم که در این مورد خاص "طرح خاورمیانه نوین" ایالات متحده آمریکا را در تحلیل شان وارد کنند. همان چیزی که در سرتاسر نقد ایشان هیچ اشاره ای به آن نشده است. همان طرحی که عراق و لیبی را به ویرانه ای تبدیل نموده و سوریه را نیز به دنبال آنها به وضعیت کنونی کشانده است و بر آن است تا پس از سوریه نیز در صورت امکان ، پروژه های ایران و... را نیز در قالب این طرح دنبال نماید. ضمنا در ارتباط با "داده ها و اطلاعات" مورد نیاز توصیه می شود تا در داده کاوی شان قدری با تردید به تصویری که رسانه های غرب کوشیده اند از پدیده ای به نام "انقلاب سوریه" و "مبارزان آزادی بخش سوریه" به افکار عمومی جهانیان بباورانند تا مداخلات ویرانگرانه و ارتجاعی خود را در این کشور توجیه نمایند، بنگرند.  

4-  در ارتباط با روند ادغام شرکت ها و ایجاد "دولت شرکتها" و تحمیل نئولیبرلیسم بر اقتصاد جهانی  و رویکرد "سود بردن از خود جنگ" و بازار تسلیحات جنگی در منطقه نوشته اند که ارتباط چندانی با موضوع مقاله من ندارد و می توان با آن موافق بود. اما لازم به توضیح است که علیرغم تصویری که  نوشته ایشان از ادغام به عنوان تنها استراتژی شرکتهای بزرگ بین المللی در راستای تمرکز بیشتر ثروت و قدرت ارائه می کند، در عالم واقعیت موضوع تا این حد ساده و یک سویه  در این جهت نبوده و با استراتژی های متعددی در حوزه های مدیریتی این شرکتها مواجهیم که از جمله مهم ترین آنها را می توان شامل یکپارچگی (ادغام)، تمرکز، تنوع، توسعه بازار، توسعه محصول، نوآوری، استراتژی کاهش و تدافعی نام برد. حقیقت این است که ادغام شرکتها تنها روندی نیست که در فضای فعالیتهای اقتصاد شرکتی مشاهده می شود. این واقعیت سبب گردیده است تا تصویر ارائه شده در ارتباط با روند و ماهیت ساختار اقتصادی کنونی و شرکتهای بزرگ قدری پیچیده تر از آن باشد که در تحلیل ایشان به آن اشاره شده است. 

5-  ایشان قطعا قبول دارند که از این واقعیت که شرکتهای ساخت تسلیحات جنگ را بخاطر خود جنگ می خواهند و کسب و کارشان فروش تسلیحات مرگبار و ویرانگر است، منطقا نمی توان این نتیجه را گرفت که اگر از دهها کشور تروریستها با حمایت های گسترده و به قصد براندازی حاکمیت یک کشور که به قول ایشان دارای سابقه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی هم هست، به آن حمله کنند، نباید از استقلال و تمامیت ارضی خود دفاع نماید چرا که این به نفع شرکتهای اسلحه سازی تمام می شود. مگر اینکه قرار باشد تداوم غیر ضروری جنگی که در آن شرایط آتش بس و صلح ایجاد شده است، به زیر سوال برده شود. و در این صورت نیز تفاوتی نخواهد داشت که صنایع تسلیحاتی جنگ را برای خود جنگ می خواهند یا چیز دیگر. از این رو طرح این موضوع در نقد مقاله اساسا نامرتبط به نظر می رسد.

با اشاره به هزینه های 6 تریلیون دلاری که جنگ اخیر بر روی دست دولت آمریکا گذاشته است، نوشته اند" باید پرسید دستاورد دولت آمریکا در لیبی چه بوده است؟ کدام بازارها گشاده شد که بسته بود؟" پاسخ من روشن است. کسی ادعا نکرده است که جنگ ها فقط بخاطر توسعه بازارهاست. این جنگ ها در چارچوب تغییر جغرافیای سیاسی منطقه  در راستای منافع و اهداف استراتژیک امپریالیستی است. هیچگاه از یاد نمی برم که چند دهه قبل  در کلاس درسی با عنوان جغرافیای اقتصادی ایران ، استادی که دکتری جغرافیای خود را در یکی از دانشگاههای انگلیس گرفته بود، مطرح می کرد که در ایالات متحده آمریکا نزدیک به 150 تخصص در رشته جغرافیا وجود دارد که کل جغرافیای کره زمین را از منظر سیاسی، اقتصادی و... پوشش می دهد. و بدیهی است که این سرمایه گذاری آموزشی تنها در ازای منافع مورد انتظار از آن دارای توجیه اقتصادی خواهد بود. پاسخ من این است که آمریکا این گونه مداخلات را در راستای منافع استراتژیک خود و در قالب طرح هایی مانند خاورمیانه نوین دنبال می کند. اما اگر قرار باشد من از ایشان بخواهم که پاسخ شما به این پرسش چیست، چه جوابی خواهند داد؟ ایشان که از یک سو با نقل قول ارقامی از سوی ترامپ آن را هزینه ای عنوان کرده اند که بر روی دست دولت آمریکا گذاشته شده است و از سوی دیگر نیز هیچگونه سهم بازار و فرصت اقتصادی ای را نیز در این کشورها مانند لیبی، افغانستان و...برای آمریکا متصور نیستند، چه پاسخی برای این پرسش دارند؟ من هم مانند آقای سپسداری اعتقاد دارم که با فروپاشی اتحاد شوروی بازارهای بخش بزرگی از جهان بر روی کالاهای غرب گشوده شده است. نوشته اند" آن ها به برکت سیاست های نولیبرالیستی حاکم بر جهان، تقریبا به همه بازارها از چین و روسیه گرفته و ایران و سوریه وغیره و غیره دسترسی دارند و پول پارو می کنند." اما علی رغم آنچه از این نوشته برمی آید، این امر به معنای آن نیست که دیگر در فضای رقابتهای اقتصادی در سطح جهانی با مسئله  توسعه بازار و محدودیت ها و چالش های متعدد در این زمینه مواجه نیستیم. کسری تراز بازرگانی آمریکا بویژه در ارتباط با چین و چالش های موجود در این ارتباط یکی از نشانه های مطرح بودن توسعه بازار و تلاشهای دولتها برای دست یافتن به موقعیت رقابتی برتر در تصرف بازارهای جهانی است.

6-  پرسیده اند" آن لوله های نفتی که علت حمله عنوان می شد، کجاست؟" پاسخ ساده است. بدیهی است که جنگی که به اهداف براندازانه خود دست نیافته است، نتوانسته است زمینه اجرایی چنین پروژه ای را آماده نماید. 

7-  نوشته اند" به میدان آوردن ۱۵ میلیون نفر در ده ها شهر جهان در اعتراض به سیاست های نظامی گرانه جنگ سالاران جهانی در تجاوز نظامی به عراق «شوخی و یک کمدی تلخ» نبود."  کجا در مقاله مورد نقد ایشان جنبش ضد جنگ و صلح "شوخی و کمدی تلخ " نامیده شده است که سبب شده است تا چنین برداشتی از جانب آقای سپیداری شکل بگیرد و بدینصورت مطرح شود؟ ایشان برداشت خود را به من منتسب می نمایید و بعد آن برداشت را به نقد می کشند.  ضمناً  به استناد تاریخ جنبش صلح ، جنبش صلح اساسا همواره در برابر امپریالیسم و مداخلات امپریالیستی در کشورها شکل گرفته است، نه در برابر کشوری که در چارچوب برنامه خاورمیانه نوین ایالات متحده و با شعار دروغین دفاع از آزادی و حقوق بشر مورد تهاجم بیرحمانه تروریستهای گسیل  شده از دهها کشور قرار گرفته  است و از تمامیت ارضی خود دفاع می کند.  چگونه می توان جنبش بین المللی ضد جنگ را در اعتراض به مداخله نظامی غیر قانونی آمریکا که بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل ، با دفاع دولت سوریه از موجودیت قانونی خود در برابر این تهاجم بی سابقه و وحشیانه تروریستی- امپریالیستی یکسان گرفت؟  جنبش صلح واقعی مداخلات گسترده غرب و حمایت سیاسی، نظامی، مالی، رسانه ای و... که یکی از آخرین نمونه های آن  بمباران عامدانه و آگاهانه صفوف ارتش سوریه در دفاع از تمامیت ارضی خود و آزادی شهر حلب بود، را مورد اعتراض قرار خواهد داد نه دفاع مشروع دولتی را که مورد تهاجم قرار گرفته است و بارها نیز آمادگی خود را برای آتش بس ، مذاکره و صلح اعلام داشته است.  

8-  بدون اینکه در صدد تایید ایده دفاع از صدام و "تبدیل عراق به ویتنامی دیگر" را باشم،  بر این باورم که  گرچه صدام حسین نیز مانند بسیاری دیگر از رژیم های منطقه دیکتاتور بود، اما بدون تردید عراق بعد از براندازی صدام حسین توسط امپریالیسم امریکا و متحدان آن به هیچ وجه به جای بهتری برای زندگی مردم این کشور و همینطور مردم منطقه تبدیل نگردید.  ضمن اینکه یکی دانستن اسد در این مقطع تاریخی که در برابر تهاجم تروریستی امپریالیستی از تمامیت ارضی سوریه دفاع می کند با صدام که عامل حمله به ایران و نیز حمله و تصرف کویت بود، اساسا نمی تواند مقایسه درستی باشد.

9-  صلح نه یک مفهوم انتزاعی بلکه نتیجه یک توازن قواست. اینکه مذاکرات صلح در چه شرایطی و با کدام سهم از توازن قوا توسط طرفین یک منازعه شکل بگیرد، به میزان زیادی تعیین کننده نتیجه آن خواهد بود. و در جنگی که به تصرف و آزاد سازی حلب از تروریستهای مورد حمایت غرب انجامید، توازن قوا به صورت اساسی دچار تغییر گردید.

10-        نوشته اند "روشن شدن تحولات منطقه ای را هم قاعدتا با این هدف دنبال می کنیم تا با شناخت تاثیرات عوامل بیرونی بر تضادهای داخلی، از روند تحولات داخلی کشورمان درک دقیق تری بدست بیاوریم و..." من اما بر اساس همان "درسنامه دیالکتیک" و اصول اولیه ای که  به قول ایشان" همه خوانده ایم و به احتمال می دانیم "،  علی رغم نظر آقای سپیداری بر این باورم که علت توجه ما به رویدادهای سوریه، منطقه و سایر نقاط جهان صرفاً  آن نیست که تاثیر آن را بر "تضادهای داخلی  و روند تحولات داخلی کشورمان" بدست آوریم. من این رویکرد را از نظر متدولوژیک نادرست می دانم. درست تر آن است که رویدادهای سوریه، منطقه و هر نقطه دیگر از جهان از منظر ژئوپلیتیک همان نقطه مورد توجه قرار گیرند. ضمن اینکه بر این باورم که اگر قرار باشد تاثیر تعارضات منطقه ای و جهانی بر روند تحولات در کشور ما  مبنای موضع گیری قرار گیرند، در آن صورت ممکن است کار به جاهایی بکشد که نمونه های مورد انتقاد آن موجود است . 

11-        علی رغم استدلال آقای سپیداری ، تحلیل من ضرورتاً به معنی موافقت با اعزام مدافعان حرم  به سوریه نیست. موضع گیری سیاسی در حمایت از یک دولتی که مورد تهاجم گسترده تروریستی امپریالیستی قرار گرفته است، لزوما به معنی موافقت با اعزام نیرو به آن کشور نخواهد بود. درک این نکته دشوار نیست که سطوح مختلفی از موضع گیری در ارتباط با پدیده های سیاسی در مناطق مختلف جهان می تواند وجود داشته باشد. و تلاش ایشان برای وانمود کردن حمایت سیاسی از دولت سوریه در دفاع از تمامیت ارضی کشورش در برابر تهاجم تروریستی-امپریالیستی  به عنوان تکرار  شعار "جنگ جنگ تا پیروزی" اساسا بسیار به دور از رعایت اصول یک بحث منطقی است.  چراکه نوعی قیاس مع الفارق است. "جنگ جنگ تا پیروزی " شعاری بود که فتح کربلا و قدس را در چشم انداز خود دنبال می نمود. در حالی که دولت سوریه برای آزادسازی مناطق کشور از دست تروریستهایی می جنگد که طی چند سال گذشته ویرانیهای گسترده ای در این کشور به بار آورده ، جنایتها کرده و همچنان مناطقی از کشور را در تصرف خود دارند.

12-        آقای سپیداری جنگ در سوریه را به سه جنگ تقسیم کرده اند که عبارتند از جنگ داخلی  که به " مبارزه مردم برای رهایی از چنگال یک رژیم نولیبرال مستبد" مربوط است. جنگ منطقه ای که بین پان اسلامیسم شیعی ایران و پان اسلامیسم وهابی عربستان و هواداران منطقه ای آنها مربوط است و "جنگ سرد" و رویارویی نظامی در سطح جهانی که به حضور نظامی روسیه و تقابل با آمریکا برمی گردد.

بدون مخالفت با این تقسیم بندی، لطفا مشخص کنید که در این تقسیم بندی جایگاه برنامه براندازانه آمریکا در ارتباط با کشور سوریه  که به استناد اسناد افشا شده از سوی ویکی لیکس و منتشر شده در فضای رسانه ای سال ها قبل از بهار عربی طراحی گردیده بود، در کجاست. مشخص نیست این "فکت" ها را در کجای تحلیل ایشان باید جستجو نمود.

ضمنا بد نیست آدرس نیروهایی را که به قول ایشان در حال جنگ علیه یک رژیم نئولیبرال مستبد در سوریه هستند، معرفی کنند. اینها کدام نیروها هستند که ضد نئولیبرالیسم و استبداد دست به مبارزه مسلحانه با دولت سوریه زده اند. ولی قادر به دیدن مداخله گسترده امپریالیستی در تخریب این کشور با حمایت از آدمخواران اولترا ارتجاعی  و تروریستهای مورد حمایت امپریالیسم نیستند؟

آقای سپیداری با تقسیم بندی جنگ سوریه به سه جنگ در واقع خود را از برخود مشخص با ماهیت اصلی و واقعی و براندازانه جنگ امپریالیستی-تروریستی علیه دولت سوریه مانند لیبی ، اجتناب نموده و به موضع گیری انتزاعی دفاع از صلح می رسند.

13-        زمینه های نبرد طبقاتی در کشور بویژه در مبارزه با برنامه های نئولیبرالی ، حقوق صنفی کارگران، حقوق مدنی و... برای کسانی که در کشور زندگی می کنند، کنشی اجتماعی است که بدون وقفه در جریان است. و با اینکه در ارتباط و تاثیر متقابل با مسائل منطقه ای هم هست، اما جهت خود را اساسا از تضادهای درونی جامعه ایران می گیرد . موضع گیری در ارتباط با دولت سوریه و جنگ در این کشور بر اساس تاثیر احتمالی آن بر فضای سیاسی کشور ما ، یک خطای راهبردی است که بر اساس تجربه اینگونه تحلیل ها می تواند منجر به پیامدهای خطرناکی گردد. 

14-        نوشته اند " نمی توان کتمان کرد که بخش بزرگی از مبارزان سوری درست یا نادرست راه مبارزه مسلحانه را به جای ادامه مبارزات مدنی پیش گرفتند و ادامه داده اند." اگر بخشی از  مبارزان سوری راه مبارزه مسلحانه را برگزیده اند، اول از همه لطفا نمایندگان سیاسی آنها را معرفی کنند. ثانیا از این عبارت "درست یا نادرست" به سادگی نگذرند و روشن کنند که از نظر ایشان دست زدن به اقدام مسلحانه به جای مبارزه مدنی در شرایط مداخله گسترده امپریالیستی تروریستی  در این کشور درست است یا نادرست ؟ ثالثا اگر آنها تصمیم به چنین اقدام نادرستی گرفته اند، و خود را تبدیل به زائده و همسنگر نیروهای تروریستی- امپریالیستی کرده اند، مسئولیت پیامدهای آن نیز اساسا با خودشان است.

جامعه ایران نیز در دهه های گذشته این گونه موضع گیری ها نادرست از سوی برخی از نیروهای سیاسی و پیامدهای آن را تجربه کرده است.  و هم اکنون نیز در شرایط تجربه مشابهی از سوی برخی نیروهای سیاسی دیگر قرار دارد.

15-        نوشته اند "باید متوجه بود سیاست های دولت اوباما در این زمینه دچار اعوجاج های بسیاری بوده و پافشاری شرکت های نظامی جهانی و لابی قدرتمند آن ها علیرغم اعمال نفوذ شدید بر دولت، و کنگره و سنا در آمریکا و دولت های فرانسه و انگلیس در بسیاری از موارد به علت وجود منافع متضاد در مرکز و تضادهای پیچیده دولت های منطقه ای و از همه مهمتر افکار صلح طلبانه مردم جهان در مخالفت با جنگ بی نتیجه مانده است."

آری سیاست های دولت اوباما با اعوجاج هایی که به آن اشاره کرده اند و بویژه شکست هیلاری کلینتون و  سیاست "ایجاد منطقه پرواز ممنوع"  او نتوانست در چارچوب سیاست های استراتژیک خاورمیانه ای آمریکا و ورای اعوجاج های مذکور به  سرنگونی دولت سوریه مانند لیبی بیانجامد. اما ورای همه اعوجاج ها، بی تردید پیامدهای این سیاست ها در حمایت از نیروهای تروریستی برانداز منجر به برجای گذاشتن ویرانه هایی در بخش قابل توجهی از سوریه گردیده است. این تغییرات و اعوجاج ها به هیچ وجه مانع آن نگردید تا هواپیماهای آمریکا در دفاع از نیروهای دست پرورده و مورد حمایت خود در حلب مواضع ارتش سوریه را بمباران نموده و دهها نظامی سوری را به قتل برساند.

16-        نوشته اند " شک نیست که پیشینه بخشی از این برخوردها به جبهه گیری ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی دولت سوریه در همیاری با اردوگاه سوسیالیستی سابقا موجود بر می گشت. با فروپاشی اتحاد شوروی صف بندی نیروها در جهان نیز تغییر کرد، اما دشمنی های منطقه ای سابق ادامه یافت." چرا نباید بخشی از این دشمنی هایی را که ادامه یافته است، در ارتباط با "جبهه گیری ضدامپریالیستی و ضد صهیونیستی" باقیمانده از قبل دید. و اینجاست که باردیگر باید به درسنامه دیالکتیکی که همه آن را خوانده ایم و احتمالا می دانیم، اشاره شود . دلیلی ندارد فرض کنیم که با فروپاشی  اتحاد شوروی لزوما باید این جبهه گیری ضد امپریالیستی و ضدصهیونیستی در سوریه نیز به دنبال آن سریعا از بین برود، حتی اگر رژیم سوریه رویکرد نئولیبرالی را در حوزه های اقتصادی و اجتماعی دنبال نموده باشد. و تداوم این جبهه گیری در کنار موارد دیگری از موضع گیری های منطقه ای سوریه مانند حمایت از پ ک ک  یا حمایت از ایران در جنگ با عراق که  به آن اشاره کرده اند، می توانسته دلیل کافی برای هدف قرار گرفتن این کشور در برنامه براندازی در چارچوب خاورمیانه نوین ایالات متحده باشد.

17-        نوشته اند " در جنگ داخلی، اگر ما از دیدگاه یک نیروی ترقیخواه سوری هم به صحنه نگاه کنیم، ضعیف تر شدن جبهه مبارزه مردمی به علت قدرتمندی تروریست ها نباید باعث شود روی مبارزه مردمی خط بکشیم" باور من به استناد همان فکت هایی که بر جمع آوری درست آنها تاکید دارند، این است آنچه ایشان از آن به عنوان ضعیف تر شدن جبهه مبارزه مردمی نام می برند، در واقع حاصل بازتاب تصویر بزرگنمایی شده ای است که رسانه های امپریالیستی از اعتراضات مردم  در بهار عربی ارائه نمودند تا بتوانند آن را مستمسک مداخله گسترده و براندازانه تروریستی امپریالیستی خود قرار دهند. این مبارزات اگر در واقع از ابعادی برخوردار بود که این رسانه ها منعکس می کردند، طی سالهای جنگ و در حالی که مورد حمایت رسانه ای و سیاسی و تسلیحاتی و... غرب نیز بودند، اساسا نباید تضعیف می شدند. واقعیت آن است که از همان ابتدا آنچه رویارویی نظامی با دولت سوریه را ایجاد نمود، مداخله و اراده امپریالیستی برای سرنگونی این دولت بوده است . 

18-        مشخص نیست مرجع آنچه در مورد دست به اسلحه بردن کردهای کوبانی در برابر دولت سوریه مطرح کرده اند، چیست . کردهای کوبانی  نبردی قهرمانانه علیه داعش انجام دادند و هیچگاه نیز رسانه ها از رو در رویی نظامی کردها با دولت خبر نداده اند. گرچه امپریالیسم آمریکا ناخرسند نبوده است که مسئله قومی کردها را نیز به این جهت سوق دهد تا جبهه براندازی را تقویت نموده و زمینه تجزیه این کشور را تقویت نماید. اگر چنین چیزی واقعیت داشت، بدون تردید رسانه های خبری غرب آن را در بوق و کرنا می کردند.

19-        نوشته اند " نیروهای ترقیخواه می توانند و باید در مذاکرات آتش بس و صلح وزن خود را بازیابند" وزن نیروها در مذاکرات صلح و آتش بس، امری اراده گرایانه نبوده و اساساً تابعی از متغیر وزن سیاسی و نظامی آنهاست. اگر این نیروها در عالم واقع آنگونه که آقای سپیداری نیز پذیرفته اند ، دارای وزن زیادی نیستند، بعید است که بتوانند در نتیجه مذاکرات به وزن بالاتری دست یابند. پشتوانه وزن جریانات در پشت میزهای مذاکره در واقع قدرت مادی آنها در صف بندی واقعی و عینی در حوزه های سیاسی و نظامی است. و این قانون و اساس مذاکره است. نیروهای سیاسی به نسبت وزن عینی شان می توانند بر مذاکرات، شرایط و نتایج آن تاثیر بگذارند. و از این منظر چنین نیروهایی که ایشان از آن صحبت می کنند، اگر بتوان نمایندگان سیاسی آنها را شناخت ، از شانس زیادی برای آنچه آقای سپیداری به آن امیدوار هستند، برخوردار نخواهند بود. البته داستان جامعه مدنی سوریه می تواند چشم انداز متفاوتی در پیش داشته باشد.

20-        نوشته اند"توقف جنگ در حلب نیز از جمله حاصل مذاکره آتش بس و صلح با شورشیان و تروریست هاست که برخی امکانی برای آن قائل نبودند." خیر، حقیقت چنین نیست که شما مطرح می کنید. طی تمام مدت جنگ در ماههای آخر در حلب ، پیشنهادهای مختلف روسیه برای ایجاد کریدور جهت خروج تروریستها حتی با سلاح هایشان از حلب ، هیچگاه با استقبال آنها و اربابانشان مواجه نشد. و تنها زمانی تن به باصطلاح مذاکره جهت خروج از حلب دادند که در نتیجۀ عملیات  موفق نظامی آزادسازی حلب با حمایت هواپیماهای روسیه  در حلب به نقطه پایان رسیدند و دیگر هیچ امکانی برای تداوم نبرد نداشتند. آنها از سر استیصال تن به خروج دادند و حتی در همان زمان خروج نیز دست از شرارت و آتش زدن اتوبوس های  مربوط به تخلیه شیعیان از شهرهای در حوزه تصرف خود که خواسته دولت سوریه بود، بر نداشتند. و مشخص نیست که چرا آقای سپیداری تلاش دارند این را نتیجه مذاکره آتش بس و صلح با شورشیان و تروریست ها نشان دهند و اینگونه تداعی کنند که گویا اساسا اینها اهل مذاکره و صلح اند و گویا زودتر از این هم می شد با اینها به توافق رسید. در حالی که واقعیت چیز دیگری است.

21-        نوشته اند که "بسیاری از تحلیلگران نظامی بارها به صراحت اشاره کرده اند که سوریه راه حل صرفا نظامی ندارد." سخن درستی است. و معنی آن این است که سرانجام باید از طریق آتش بس، مذاکره ، صلح، تشکیل دولت انتقالی، برگزاری انتخابات آزاد و... آرامش و ثبات به این کشور بازگردد. و بر اساس  روند رایج در اینگونه موارد، امری طبیعی است که طرفین جنگ تلاش کنند تا با دست پرتر و مواضع نیرومندتر و سهم بالاتر در توازن قوا ، پشت میز مذاکره قرار گیرند. دولت سوریه هم از این امر مستثنی نیست. و برای این منظور آزادسازی شهر استراتژیکی حلب و سایر مناطق کلیدی برای دولت سوریه امری حیاتی بوده است.  طبیعی است که دولت سوریه در چنین شرایطی از فرصت بدست آمده برای طرد و سرکوب نیروهایی چون داعش و جبهه النصره که رسماً از سوی سازمان ملل به عنوان تروریست شناخته شده اند، استفاده نماید. یعنی همان نیروهایی که  همزمان در موصل مورد تهاجم آمریکاییها و دولت عراق قراردارند. تاکید من بر سرکوب تروریستها به عنوان پیش نیاز و ضامن شکل گیری ، تداوم و پیشرفت  مذاکرات آتش بس و  صلح  پایدار ناظر بر چنین نیروهایی است.

22-         تردیدی نیست که من هم طرفدار آتش بس و صلح  و آغاز روند ایجاد دولت انتقالی ، برگزاری انتخابات و  سازوکارهای سیاسی مربوطه برای خروج از وضعیت بحرانی و اسفبار سوریه هستم. اما علی رغم آنچه ایشان تصور می کنند، شعار صلح من نه یک شعار "پا درهوا" بلکه دقیقاً شعاری است که دارای زمینه مادی و مبتنی بر توازن قوای مربوطه و عملگرایانه است. در حالی که شعار "باید در جبهه صلح ایستاد، و نه یکی از دو سوی جبهه جنگ" بویژه با محتوای ارائه شده در مقاله مذکور تداعی کننده صلحی انتزاعی بوده و از پایه های مادی آن که توازن قوای واقعی شکل گرفته در جبهه های جنگ است، روی برمی گرداند و آن را نمی پسندد. و از این منظر غیر عملگرایانه و غیر قابل پیگیری است.

23-        ضمناً در جمع بندی ای که از "درسنامه دیالکتیک" مورد اشاره در مقاله من ارائه نموده اند، یک مورد مهم از قلم افتاده است و آن اینکه "حقیقت همواره مشخص است."  و این موضوع صلح را هم شامل می گردد. صلح به عنوان یک واژه کلی و انتزاعی فاقد مفهوم است. صلح تنها در ارتباط با جنگ، طرفهای آن، توازن قوای طرفین معنی می یابد.

24-        در پایان و پیرو توصیه شما به در نظر گرفتن کامل "فکت" ها ، توجهتان را به بخشی از اطلاعیه حزب کمونیست سوریه به عنوان فکتی که اساسا باید برای ما مهم باشد، جلب می کنم :

"رفقا ، حزب ما مایل است حقایق زیر را به اطلاع برساند:

متجاوز و قربانی را هم تراز قرار دادن قابل پذیرش نیست .

قانون های بین المللی اجازه دخالت در امور داخلی هیچ کشوری را نمی دهد، کاری که تروریست ها و حامی های آن ها در سوریه انجام می دهند، درخواست برکناری رئیس جمهور اسد در حقیقت موضوعی است که تنها توسط مردم سوریه تصمیم گرفته می شود .

متجاوز ها تنها طرفی هستند که مسئولیت کامل تلفات و آسیب های کشور را بعهده دارند.

تجاوز علیه سوریه همراه با کارزار رسانه ای امپریالیستی ، که میلیارد ها دلار امریکا از سوی سیا و عربستان سعودی برای آن پرداخته می شود، ادامه دارد . از طریق این رسانه ها حقایق موجود در باره رخ داد ها در کشور تحریف می شوند و این اطلاعات (تحریف شده ) در سراسر جهان پخش می شود."

21 دی 1395

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: