نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2016-09-08

نویدنو  18/06/1394 

 

 

نگاهی به شاه ، برائت نامه امریکا،

 نقدی بر کتاب عباس میلانی -4

کامران پور صفر

سرگرد حسن رزمی و مهندس حسین معصوم زاده ، درست 50 سال پیش با همکاری ساواک و عباس اسلامی ( شهریاری ) دستگیرشدند وهنوز هیچ خبری ازآنان بدست نیامده است ومگرمی توان جزاعدام وراقانونی پنهانی و یا قتل در زیر شکنجه سرگذشت دیگری برای آنان تصورکرد ؟

 آیت الله سعیدی درسال 1349و مراد نانکلی و پرویز حکمت جو درسال 1353 در ضمن شکنجه و یا براثرشکنجه و یا در جریان بازجوئی به قتل رسیدند واگراخبارمربوط به چگونگی مرگ کسانی همچون حسن نیک داودی و هوشنگ تیزابی و ابراهیم خلیق و منصور فرشیدی و هوشمند خامنه و فاطمه امینی و بهمن روحی آهنگران و شاهرخ هدایتی و علی رحیمی و خلیل رفیعی طباطبائی و .... را به این کشتگان مظلوم بیفزائیم ، فهرستی تشکیل می شود که هرمورخ شرافتمندی را از اینکه  قتل آن 9 نفرزندانی معروف را تنها مورد قتل فراقانونی دوره محمدرضاشاه بداند ، شرمنده می کند. باید ازآقای میلانی پرسید که حتی اگر بفرض محال ، قوانین دوره شاه را داور عادل رفتارهای سیاسی اجتماعی ایرانیان بدانیم ، چند نفر از اعضای گروه اباذر نهاوند که همگی – بالغ بر 6 نفر – در بهمن ماه 1352 اعدام شدند ، مستحق چنین مجازاتی بودند؟ سنگینی مضاعف و خفقان آور لحظاتی  را که بهمن منشط وسایر یاران او با سربلندی و شجاعت درزندان شماره 3 قصربه اطاق های سایرزندانیان رفتند تا برای همیشه ، آنان و جهان زندگان را وداع گویند ، همچنان در خاطر همه کسانی که آن روز را شاهد بودند ، باقی است. جناب میلانی اکثر آن جوانان مظلوم– عباد خدارحمی ، روح الله سیف ، ماشاءالله سیف ، ولی الله سیف ، حجت عبدلی ، بهمن منشط – حتی بر طبق قوانین رژیم گذشته ، ازکشته شدگان قتل های وراقانونی زمان شاه بودند .

5- دردوران محمدرضاشاه ، دهها زندانی سیاسی و یا فعالان سیاسی و اجتماعی براثرحملات سازمان یافته وطراحی شده رژیم در زندان ها ویا در خارج از زندان ها به قتل رسیدند و این هردو گروه بی تردید ازجمله گشتگان قتل های وراقانونی هستند.  

آقای میلانی حتما نمی دانند و یا به سائقه سیاسی خود باور ندارند که کماندوها تیپ گیلان در شب 23 اردیبهشت سال 1333 در زندان رشت به زندانیان سیاسی  حمله کردند وپنج نفرازآنان را به نام های اقدام دوست وبلندی ونیکخواه و نیکزاد و سبزعلی به طرزی فجیع به قتل رسانیدند وبسیاری را نیزمجروح کردند.

آقای میلانی گویا نامی از احمد آرامش و چگونگی ترور او بدست ماموران ساواک نشنیده اند و اگر شنیده اند ، شاید صلاح را در آن دیده اند که خودرا به فراموشی بزنند . احمد آرامش وزیر کار دولت قوام السلطنه ( 1325 – 1326 ) و بعد ها وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه در دولت شریف امامی ( 1339 – 1340 ) ،  در سال 1344 به سبب مخالفت ها با شاه و تسلط بی چون و چرای امریکا بر ایران ، بازداشت شد  و به 10 سال حبس محکوم گردید و پس از 7 سال تحمل زندان دربهارسال 1351 آزاد شد و در28 مهر 1352درپارک فرح – پارک لاله امروزی – به دست ماموران ساواک به قتل رسید وترورآن پیرمرد 65 ساله را– بدون هراس و نگرانی ازغرابتی که درخود داشت –  قتل یک خرابکار متواری درضمن درگیری با ماموران دولتی اعلام کردند .  

آقای میلانی بطور قطع و یقین ، ناصر عامری دبیر کل حزب مردم پیش ازانحلال همه احزاب فرمایشی و تشکیل حزب رستاخیزرا نمی شناسند و به همین سبب نیز تاملی در مرگ او نداشته اند . ناصر عامری در روز ششم دی ماه سال 1353 از دبیر کلی حزب مردم برکنار شد و در روز دهم بهمن ماه همان سال یعنی 35 روز بعد از استعفا در جریان تصادف یک لندرور دولتی حامل عامری و چند نفر دیگر با یک گاو سرگردان در جاده انزلی به قتل رسید و او در این تصاف تنها کسی بود که کشته شد و 3 – 4 نفر دیگری که همراهش بودند ، با کمترین جراحات به خانه های خود بازگشتند . آنگونه که شایع شده بود ، گاو سرگردان  مصدوم نیز با پای خود به طویله اش بازگشت . بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی و رجال دولتی و حتی گروههائی از عامه مردم ، در باره قتل عامری همانگونه می اندیشیدند که در باره قتل احمد آرامش .

آقای میلانی خوب به خاطر دارند – شاید ازخاطرشان رفته باشد – که ماموران ساواک در اولین ساعات روز 30 آذرماه سال 1355 درمیدان وثوق تهران به خانه محل اجتماع کادرهای غیرمسلح سازمان آزادیبخش خلق های ایران – همان طرفداران سیروس نهاوندی که خودرا به ساواک فروخته بود – حمله بردند و8 نفربنام های محمدعلی پاریابی  و رحیم تشکری و جلال دهقان و مینا رفیعی و حسن زکی زاده و مسعود صارمی و ماهرخ فیال و پرویز واعظ زاده  را همانجا کشتند و2 نفردیگر را بنام های جمال الدین سعیدی و بهرام نوروزی  که به سیروس نهاوندی بدگمان شده و این را به دوستانشان اعلام کرده بودند، برای اطلاع از چگونگی وقوفشان به خیانت سیروس نهاوندی و همکاری او با ساواک ، با خود به کمیته مشترک بردند و پس از شکنجه های سنگین و کسب اطلاعات لازم ، به قتل رسانیدند و گرسیوز برومند و خسرو صفائی را که در همین ارتباط  متواری شده بودند ، به دام انداختند وپس ازشکنجه های سنگین به قتل رسانیدند و پس ازآن نیز در روزهای اول دی ماه 1355 ، مهوش جاسمی و  معصومه طوافچیان  را که از این معرکه گریخته بودند ، دستگیرکردند وپس ازشکنجه و دریافت اطلاعات ، هر دورا کشتند . تمام این آدمکشی ها فقط برای آن بود که خیانت و جاسوسی سیروس نهاوندی افشاء نشود .

ماموران ساواک در سال 1356 ، سعید کرد قراچورلو و محمود وحیدی و محمدرضا کلانتری  را درارتباط با پرونده دیگری بازداشت کردند وپس ازچند روزهرسه نفررا بدستورمقامات عالی ساواک و شخص شاه با خورانیدن قرص سیانوربه قتل رسانیدند و علت آن نیز تنها این بود که نباید هیچ سند و مدرکی از رفتار های غیرقانونی ساواک و هیچ محمل و دستاویزی برای توجه بیشترمنتقدان داخلی و خارجی به روابط میان حکومت ومخالفان بدست داد . آقای میلانی به هر دلیلی فراموش کرده اند که  بهمن نادری پورمعروف به تهرانی در جریان محاکمه خود در خرداد ماه 1358، ازبابت نقشی که درهمین قتل ها داشته است از مردم ایران عذرخواهی کرده بود و با این حال آقای میلانی اعدام غیرقانونی 9 نفر از زندانیان سیاسی معروف ایران را در روز30 فروردین 1354 احتمالا تنها مورد قتل های فراقانونی درزمان شاه می داند.آقای میلانی ، وجدان بشری یکایک این مردم بی گناه  را کشتگان قتل های وراقانونی می شناسد . اگرشما نمی شناسید ، خود دانید با وجدانتان .  

 

د – برجسته نمائی یک دسته تغییرات و نهادسازی های دوران پهلوی و انتساب برخی مدنیات ایرانی به رژیم شاه .

1 - آقای میلانی در کنار کاستن از جرائم رژیم شاه ، برخدمت های او می افزاید و اموری را به او نسبت می دهد که اتفاقا وجود همان امور در روزگار پیش از سلطنت پهلوی ، از دیدگاه برخی پیروان آن خاندان ، محرک عملیات دولت پهلوی بوده است . ایشان تصریح کرده اند که : شاه به ایجاد طبقه متوسط شهرنشین کمک کرد ( ص 472 ) و این دیدگاه حتی با نظرات خودایشان در همین کتاب مغایرت دارد : ... شاه از حمایت ارتش ، بخش مهمی از طبقه متوسط و بازاریانی که از نفوذ کمونیست ها هراسناک شده بودند و بالاخره از حمایت بخش اعظم روحانیت تشیع برخوردار بود ( ص 490 ) . دیدگاه اول ایشان از همه جهت با تاریخ پیدایش بورژوازی و خرده بورژوازی در طول سده 13 هق مغایرت دارد و همین نیروها هستند که قانون خواهی و انقلاب مشروطیت را بسیج می کنند و آن را به پیروزی می رسانند . بنا بر این طبقه متوسط پیش از خاندان پهلوی پیدا شده و به یک نیروی بزرگ و موثر اجتماعی تبدیل شده بود .  آنچه که در دوران پهلوی جریان داشته  افزایش نسبی و عددی لایه هائی از این طبقات بود .

2- ایشان ازخدمات رژیم شاه به زنان ازطریق تصویب واجرای قانون حمایت ازخانواده می گوید –  که اگرخدمتی هم بوده  باید آن را اجرای ناقص وظیفه دانست و اجرای وظیفه ، تجلیل ندارد – اما ایشان که تدوین چنین قانونی را بی سابقه در کشور های اسلامی و  یکی از مترقی ترین قوانین خانواده در جهان اسلام شمرده اند ( 466 ) آیا هیچ نگاهی به تاریخچه چنین مصوباتی در برخی کشورهای مسلمان نظیرتونس و پاکستان داشته اند وآیا مقایسه ای میان ایران واین کشورها داشته اندکه این چنین بی پروا یکی ازقوانین دوره محمدرضاشاه را بی نظیرومترقی ترین درجهان اسلام نوشته اند ؟ آیا ایشان آگاهند که  همین رژیم درکنارقانون حمایت ازخانواده ، با یک مصوبه فرمایشی درمجلس ، نیمی از جامعه را که مصون از شمول توسعه یابنده حکم اعدام بود ، در شمول این مجازات قرار داد و این مجازات را برای زنان نیز بر قرار کرد؟ . آری برطبق ماده 46 قانون مجازات عمومی ایران مصوب سال 1304 ، زنان جز درمورد ارتکاب قتل عمد ، محکومیت اعدام و یا اعمال شاقه نداشتند اما با یک تغییرساده درهمین قانون بسال 1352، این احتیاط ها لغو شد وهمه زنان و بویژه زنان فعال سیاسی ، مستعد ومستحق مجازات اعدام شدند و تا سقوط آن رژیم برای اولین بار درتاریخ مشروطیت ایران چندین نفراز زنان و دختران مبارز ایرانی به حکم دادگاههای نظامی اعدام شدند .

3 - آقای میلانی ادعا کرده اند که در دورانی از حکومت شاه ( 1344 – 1354 ) ایران از جهاتی از آزادی های فرهنگی و مذهبی بی سابقه ای بر خوردار بود و از جهاتی دیگر سانسور سیاسی و خفقان هنری در اوج خود بود . بدون اغراق می توان گفت  که از منظر آزادی های مذهبی  ، ایران در آن سال ها یکی از آزادترین کشور های جهان اسلام بود ( ص 421 ) . ایشان در ادامه ، مرادشان از آزادی های فرهنگی را نیز بیان کرده و اجرای جشن هنر شیراز را یکی از موارد آزادی فرهنگی در آن دوره از حکومت شاه دانسته اند . قضاوت ملی درباره جنبه های هنری و اجتماعی و سیاسی  وملی و بین المللی جشن هنرشیراز ورابطه آن با آزادی فرهنگی درایران درهمان روزگاری که این جشن بی مایه و غیر ملی برگزارمی شد ، صورت گرفته است و تضاد های آشکار آن با استعداد و بنیه  هنری و فرهنگی ایرانیان و بی اعتنائی وسیع به  این استعدادها ونقش مراسمی همچون جشن هنر شیراز در ممانعت از بروز آنها و اختصاص امکانات ملی به اجرای مراسم دلخواه دربار پهلوی و محدودیت های شناخته شده نویسندگان و هنرمندان در انتخاب موضوع تحقیق و نمایش و داستان و تاتر و سینما و موسیقی و اجرای آنها بخشی غیر قابل تفکیک  از تاریخ هنر و ادبیات ایران در دوران محمدرضاپهلوی است . از آن گذشته این تبیین و استدلال آنچنان بی مایه است که تنها می توان آن را گرته برداری از استدلال های شاه در باره آزادی در ایران دانست . آخر شاه هم چند بار گفته بود که ایران یکی از آزاد ترین کشورهای جهان است چرا که سرچشمه  آزادی سیاسی و دموکراسی ، آزادی اقتصادی است و ایران از این جهت یکی از آزاد ترین کشور های جهان است و به همین دلیل نیز از لحاظ سیاسی یکی از آزاد ترین کشورهای جهان  بشمارمی آید . آیا واقعا میان این دو تبیین تفاوتی هست ؟ ایشان از آزادی مذهبی در ایران زمان شاه چنان سخن می گویند که گوئی ایران پس از انقلاب مشروطیت ، چیزی همانند یمن یا مسقط و عمان و یا افغانستان بوده است . در کشوری که مسلمان و مسیحی و یهودی و زرتشتی و حتی فرقه های ناپذیرفته و غیررسمی بدور از فرامین اداری و حکومتی برای حمایت از یکدیگر جان می دادند و در کشوری که ماده هشتم متمم قانون اساسی آن بر تساوی حقوق اهالی مملکت در مقابل قانون دولتی تاکید دارد و در کشوری که میان مذهب رسمی و حکومت برسرحقوق اجتماعی برخی فرقه های غیر رسمی تا زمانیکه تجاهری صورت نگرفته باشد ، اختلافی نیست ، هر رژیمی که خلاف این اصول رفتار کند ، بیگانگی خودرا از دوران آشکار کرده است و معمولا رژیم های فاسد و ضد ملی می کوشند تا بیگانگی های خودرا در پوشش های فریبنده پنهان دارند . تمکین رژیم محمدرضاشاه از چنین وضعی،  به معنای قابلیت های ملی آن نیست بلکه بازتاب تشخیص آن از منافعی است که می توانند با مراعات بخش ناچیزی  از حقوق بشر کسب می کنند و این در همه جهان – به استثنای برخی دولت ها – جریان دارد.

 

ه– اظهار فضل هائی مبتنی بر شبیه سازی های نامربوط .

 

آقای میلانی دربرخی ارزیابی های خود از انقلاب ایران  ، تشبیهاتی را به کار می گیرند که تنها اظهار فضل وتظاهربه دانائی ازبرخی وجوه متشابه میان حوادث امروزی ایران وحیات برخی چهرهای شناخته شده اروپائی است . ایشان دریکی ازاین موارد ازمصلحی مسیحی نام ساوانا رولا نام می برند ( ص 507 ) و در پانویس کتاب توضیحی بدست می دهند که حاکی از عمق بی خبری او از آن شخصیت درخشان تاریخ کلیسای کاتولیک است . آقای میلانی در زمانی این نام را بر زبان آیت الله شریعتمداری جاری می کند که نه تنها او بلکه اغلب روشنفکران ایران نیز ازچنین شخصیتی بی خبر بودند واگر چیزی در این باره می دانستند محدود به دائرةالمعارف مصاحب و یا ترجمه تاریخ تمدن بود . گذرانیدن این نام بر زبان شریعتمداری تنها برای این است که مسیر انقلاب ایران را بدانگونه ترسیم کنند که خود و کسانی همچون آیت الله شریعتمداری می بینند. اما جیرولامو ساوونارولا ( 1452– 1498 م) بر خلاف تصورآقای میلانی،کشیش پاک اندیش اما سختگیری بود که آرزوی اصلاح مسیحیت را داشت وحکومت پاپ الکساندر ششم را که عین فساد و تباهی وخفقان واستبداد بوده است ، مخالف مسیحیت می دانست و برای مقابله با او حتی ازبرخی موافقت ها با شارل سیزدهم پادشاه فرانسه و دشمن الکساندرخودداری نکرد . او که پیش ازاین و در حکومت لورنتسیو دو مدیچی فرمانروای فلورانس از حمایت اوبر خوردار بود ، پس از مرگ لورنتسیو (1492م) قدرت بیشتری گرفت و بدنبال شورش مردم فلورانس علیه پیرو دومدیچی پسروجانشین لورنتسیو،عملا فرمانروای شهرشد وسختگیری نسبت به خارج شدگان از آموزه های کلیسا را شدت بخشید وچون مواعظ اوعلیه کلیسای عیاش و بی تقوی وستمگربود ، خصومت پاپ الکساندرششم را برانگیخت وسرانجام باتوطئه پاپ ومتحدانش درفلورانس به زندان افتاد وپس ازشکنجه های سخت و دردناک به تهمت ادعای نبوت  اعدام شد.گرایش آقای میلانی به الکساندر ششم – این پاپ فاسدوتبهکارکلیسا ودرهمین حال حامی رنسانس – ازعباراتی که درباره این مصلح کلیسا بکاربرده آشکاراست . میلانی نشان داده  است که با فساد وتباهی وجنایت عمومی – اگر افرادی خاص درضمن آن آسودگی داشته باشند – به آسانی کنارمی آید تا مثلا با نظامی که سختگیرانه وبا شدت عمل درصدد دفع فساد وتباهی وجنایت عمومی است .درست همانگونه که دربارفاسد وبی فرهنگ پهلوی را ازبابت اجرای جشن هنرشیراز، مروج یکی ازبی سابقه ترین آزادی های فرهنگی در ایران می شناسد ، پاپ فاسد و بی مرام وعیاش وستمگر را برمصلح خیر اندیش سختگیری که قطعا تحت تاثیر روزگاراصلاح خواهد شد، ترجیح می دهد . میلانی در جامعه ای از ساوونارولا تبری می جوید که 70 سال پیش ازاو سرریدر بولارد سفیرکبیرانگلیس درایران برای همین جامعه – ودرحقیقت برای تادیب و تنبیه طبقه حاکمه کشور- آرزومند حضورچنین کسی بود تا نادرستی های  دوره رضاشاهی را برطرف کند ( نک : بولارد ، خاطرات ، ص 342 ) . او درگزارشی به وزارت امورخارجه مورخ 16/ 12/ 1322 نوشت  : شاه سابق سرمشقی از نادرستی و بی توجهی به اصول دادکه افسران وماموران او با ولع ازآن پیروی کردند. هرچند اینجا و آنجا ایرانیان باشرفی پیدا می شوند که از این قضیه متاسفند و خودشان سرمشق خوبی شده اند . در اینجا نشانه ای از ساوونارولا و یا وزلی  وجود ندارد که مردم را به توبه کردن فراخواند و یا یک جنبش عمومی به خاطر تقوی مدنی به راه بیندازد که می تواند تنها نیروی جانشین برای دیکتاتوری باشد .

 

و – اعتماد به گزارش های تحریف شده و مجعول شاه و پرویز ثابتی در باره دکتر مصدق

 

آقای میلانی در گزارشی ، به دعوت شاه از مصدق برای تشکیل دولت  و شروط مصدق برای تصدی صدارت اشاره دارد و بطور خلاصه چنین می نویسد که : در زمانی که مصدق در فکر تدوین و تصویب لایحه منع مذاکرات نفتی در زمان جنگ بود ، ، شاه اورا به دربار دعوت کرد وبه مصدق پیشنهاد تصدی صدارت داد. مصدق از این پیشنهاد غافلگیر شد و پذیرفتن پیشنهاد شاه را مشروط به تائید انگلیسی ها کرد . در سال های بعد شاه از هر فرصتی استفاده می کرد تا این شرط مصدق را به ابزاری علیه مصدق بدل کند و اورا به بزدلی و ریاکاری متهم کند . گاه حتی به تلویح ادعا می کرد که شاید مصدق به رغم ظاهر با انگلیسی ها همکاری داشت . روایت مصدق از این جلسه و چرائی نپذیرفتن پیشنهاد شاه یکسره با انچه شاه ادعا می کند تفاوت دارد......در هرحال روایات مصدق و شاه در چند نکته اتفاق نظر دارند ؛ شاه چنین پیشنهادی مطرح کرد و مصدق پذیرفتنش را منوط به توافق انگلیسی ها کرد ( ص 133– 134)  میلانی با وجود اینکه به اعتباروحقانیت  شرط مصدق اذعان دارد با این همه از شرط مصدق برای صدارت بگونه ای یاد می کند که از جهت مفهوم ومحتوی بیشتر معطوف به گزارش های مغلوط و خودساخته شاه است وهدفی جزهتک حرمت ازمرحوم مصدق ندارد . مصدق در کتاب خاطرات و تالمات تاکید کرده است که من به شاه : عرض کردم تصدی من در کار در این موقع که قشون بیگانه مملکت را اشغال کرده ، بسته به این است که سفارت انگلیس با تصدی من مخالفت نکند ودرنطق معروف خود درجلسه علنی مجلس شورای ملی به تاریخ 23 فروردین 1330وافشای ریاکاری تقی زاده درباره بی اطلاعی ازتمایل واشتیاق کمپانی به تمدید مدت امتیاز نفت – با استناد به نامه تقی زاده سفیر ایران درانگلیس به تیمورتاش وزیر دربارپهلوی در19آذرسال 1308واشاره صریح اوبه مذاکرات دوطرف برای تمدید مدت امتیازنفت وصورت پروژه قرارداد تمدید –اظهار می دارد : اینکه بعضی ها می گویند اینجانب تشکیل  دولت  بدهم ، آیا دخالت پنجاه ساله شرکت نفت در این مملکت اجازه خواهد داد که من و امثالم دولتی تشکیل دهند و موفقیتی درکار پیدا کنند؟ اگر این کار شدنی بود ، دراین چند سال اخیر می شد . پس این بیانات فقط برای این است که من و مردم رااغفال کنند(نطق های دکترمصدق دردوره شانزدهم مجلس شورای ملی ، ج 1، دفتر2، ص 129). بین این دوتلقی ازرفتار دولت انگلیس راجع به یک مسئله دردو زمان بالنسبه دورهیچ اختلافی نیست و دکترمصدق دقیقا با همان تحلیلی ازمخالفت دولت انگلیس با صدارت خود درسال 1330سخن می گوید که درسال 1323. بنا براین یادآوری مشترکات میان گزارش شاه و مصدق ازیک پیشنهاد ، بیشتر کمک به اثبات انگیزه های شاه است حتی اگر ازمخالفت های دولت و سفارت انگلیس با این پیشنهاد یاد کند . نکته جالب اینکه پرویزثابتی سرآمد شکنجه گران ساواک نیز که امروزه در امریکا و تحت حمایت های این دولت روزگار می گذراند به همین گزارش ها استناد کرده ( دردامگه حادثه ، ص 33 ) و ازهمین طریق دکتر مصدق را سرسپرده انگلیسی ها خوانده است. وظیفه میلانی – اگر حسن نیتی در کار باشد – نقد گزارش شاه و بیان  نیات پنهانی آن بوده است . همان نیاتی که مصدق خود درکتاب  خاطرات و تالمات از تمایل اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان مجلس چهاردهم به صدارت او تشخیص داده بود : از دادن این رای دو نظر داشتند ؛ یکی اینکه از من قدردانی کرده باشند و دیگر اینکه بعد ازمدتی قلیل دولت را دراقلیت بگذارند  و من را از مجلس خارج نمایند .

 

ز – ارزیابی های ضد تاریخی ازبرخی حوادث و روند های دوران صدارت دکتر مصدق .

 

مرحوم مصدق در تمام دوران صدارت خود همواره بر آن بود که از ترسیمات قانون اساسی و حدود قابل تفسیر آن خارج نشود و به همین سبب نیز از برخی اقدامات ضروری برای توسعه دموکراتیک بنیاد های حکومت ملی اجتناب می کرد وبرای جبران بخشی از کمبود ها و عقب ماندگی ها تنها به کسب اختیارات فوق العاده بسنده کرد و قسمتی از مطالبات اجتماعی ملت ایران را از همان طریق به عمل در آورد . او هیچگاه به اعمالی که  دموکراسی های نوپا بدان اشتیاق دارند –  نظیرتوسعه جبهه متحدان و بسیج دهقانان و کارگران وروشنفکران و احزاب سیاسی اصلاح طلب و ترقیخواه وپیشبرد  اصلاحات عمیق اجتماعی – متوسل نشد و همین امر یکی از بزرگترین عوامل پیروزی مخالفان او بود . با این وجود آقای میلانی گزارش هائی بدست داده اند که با تمام این حقایق بدیهی مغایرت دارد.

1 - ایشان در نهایت وقاحت و دروغگوئی می نویسند که : با پیوستن کسانی چون کاشانی وبقائی به صف مخالفان فعال مصدق ، نیاز اوبه جلب حمایت حزب توده و تکیه برعناصر رادیکال تر جبهه ملی فزونی می گرفت . ( ص 208) . هنوز بسیاری از زنان و مردان ایرانی که در نهضت ملی کردن نفت شرکت داشتند و از دولت مصدق حمایت می کردند وهنوزبسیاری ازکسانی که برای پیروزی ملت ایران دربرابرامپریالیسم جهانی ، بخشی از زندگی خودرا یا درخیابان ها و یا درزندان ها گذرانیده بودند ، زنده اند وحاضر. هیچیک از اینان چنین خاطره ای در ذهن ندارند و برخی ازآنان که قلم بدست گرفته وآن روزگارخوشایند و نتایج بدآیند آن را ثبت کرده اند ، به هیچ اندازه ازچنین اعمالی که میلانی مدعی وقوع آن است ، حتی به اندازه سرسوزنی هم اشاره نکرده اند . آری حزب توده کوشش بسیار داشت که دکتر مصدق را ازهمکاری و همراهی های خود مطمئن کند وامکانات پنهان و آشکارخود را بارها درحمایت ازدولت دکترمصدق بکارگرفت وآن اشتباهات اولیه را که سبب دوری جنبش ملی و فاصله با آن شده بود،ترک کرده وبه حامیان دولت مصدق پیوسته بود اما با همه این احوال ، دکترمصدق بنا به ملاحظات دیگری – جدا ازآنچه که مخالفان حزب توده می گویند – ازهرگونه رویکردی به این حزب خودداری نمودوتا پایان ، همان رفتاری را داشت که درآغازاعلام کرده بود. میلانی درهمین ارتباط به  تکیه بیشتر دکترمصدق به جریان رادیکال ترجبهه ملی اشاره کرده و بی آنکه نشانه ای از چنین اتکائی بدست دهد ، از آن می گذرد . این رفتار ریاکارانه دلیل واضحی دارد : چنین نیروئی درجبهه ملی وجود نداشته و تنها نیروی رادیکال دراین جبهه ، خود مصدق ودکتر حسین فاطمی وزیرخارجه وفادارو ثابت قدمش و برخی افسران میهن دوست ومنفرد ارتش بوده است . براستی میلانی چرا به چنین دروغ بزرگ و آشکاری متوسل می شود ؟ او خود بی آنکه خواسته باشد ،  محرک چنین دروغ بزرگی  را نشان داده است . آنجا که می گوید : هرچه نیازوتکیه مصدق به عناصر رادیکال بیشتر می شد کارشاه در جلب حمایت امریکا و انگلیس را آسان ترمی کرد . کارانگلستان هم درجلب حمایت امریکا برای شرکت درعملیاتی مشترک علیه مصدق سهولت حتی بیشتری می یافت (ص 208 ) . بله به این ترتیب  مورخ ما تمام توجیهاتی را که دولت های امریکا وانگلستان درتوسل به کودتا علیه دکترمصدق نشخوارکرده بودند وآن را اقدامی علیه پیشرفت کمونیسم در ایران و استیلای کمونیستها برکشوراعلام کرده بودند، با دوجمله ساده تائید می کند ومسئولیت جنایت پلیدی راکه علیه ملت ایران مرتکب شده بودند ، از آنان دورمی سازد .

2 - میلانی همین گرایش را در تحلیل کودتای 28 مرداد و تاثیر عملیات آژاکس و چکمه نیز بکار برده و گمان دارد که : روشن نیست که آیا آنچه سرنوشت مصدق را در روز 28 مرداد رقم زد ، تنها و یا حتی عمدتا این طرح وتلاش بودیا اینکه عوامل متعدد داخلی و خارجی دیگری دست بدست هم داد و شکست دکتر مصدق را در ان روز تحقق بخشید . برای مثال سیا در گزارشی که در شب 28 مرداد برای رئیس جمهور امریکا آیزنهاور نوشت ، ادعا کرد که موجی غیر منتظره از واکنش نسبت به دولت مصدق در میان مردم و ارتش سبب شد که بنا برآخرین گزارش ها از تهران شهر به تصرف نیروهائی در بیاید که خودرا وفادار به شاه می دانند و از نخست وزیر منصوبش زاهدی دفاع می کنند ( ص 213 ). او در دنباله سخن خود طرفداران دکتر مصدق را به ارزیابی نادرست از علل سقوط دکتر مصدق متهم می کند و آنان را مخاطب قرار می دهد که : نمی پذیرند که مصدق اشتباهاتی در استراتژی و تاکتیک  مرتکب شد و همین اشتباهات  زمینه ساز سقوطش شد ( همان ) ودر ادامه اعلام می دارد که : روایات موجود در مورد آن روز اغلب بین دوقطب نوسان می کند ؛ شاه و طرفدارانش که تحولات آن روز را قیام ملی می دانستند و مصدق و طرفدارانش که می گفتند برافتادن مصدق در نتیجه یک کودتای امریکائی – انگلیسی رخ داد ( همان ) . او سپس به گفتاری شبه فلسفی روی می کند که بی مایه و فاقد تناسب با تاریخ نویسی وهمراه با آشفتگی و پریشان گوئی است : .... شاید باید پذیرفت که هردو قطب این دو روایت مطلق اندیش ، گره بر باد می زنند . هزارتوی تاریخ را به احکامی ساده و گاه حتی ساده انگارانه تقلیل می دهند . شاید سودای این قضاوت های مطلق ریشه در فرهنگ مانوی دارد که جهان را عرصه نبرد نیک و بد ، خیر و شر ، تاریکی و روشنائی می داند و عرصه خاکستری هستی را بر نمی تابد که در آن نیک و بد مطلقی در کار نیست و لاجرم کار قضاوت دشوار است . تنها با انصاف و انعطاف و آمادگی برای پذیرش اسناد و اطلاعات تازه می توان به شناختی مشروط و عارضی از این عرصه خاکستری دست یافت . در عین حال این قول هم اغراق آمیز به نظر نمی آید اگر بگوئیم در تاریخ سلطنت سی و هفت ساله شاه ....... رخداد های مرداد 1332 ( اوت 1953) مهمتر و تاثیرگذار تر از هر اتفاق پیش از انقلاب بود ( ص 213 – 214 ) .

3 - تاریخ شناسی آن گونه از علوم انسانی است که بیشتربر پایه ثبوت وضع ، کاویده می شود . در این وضع ، شاید ثبوت در خود تغییر کند اما از خود فراتر نمی رود و تنها هنگامی چنین وضعی حادث می شود که ارکان ثبوت ساقط شده و شیی از حالت اصلی خود خارج گردیده و به شیی دیگری تبدیل شده باشد . روش علمی در این گونه مطالعات تمایز و تفاوتی با علوم دیگر ندارد و همانند همه مطالعات ، معطوف است به استخراج واقعیت از میان شواهد اندک وانبوه . در تقسیم بندی علوم ، بر این حقیقت تاکید می شود که قوانین علمی تنها هنگامی شایسته چنین عنوانی هستند که قابلیت پیش بینی شان ، نقض ناپذیرباشد اما در امور اجتماعی و اقتصادی ، قابلیت پیش بینی سستی می گیرد و تنزل می یابد  و به همین دلیل نیز قطعیت در علوم انسانی – به معنی قابلیت مطلق پیش بینی – تا اندازه زیادی محدود و در مواردی تقریبا مفقود است  اما چنین کیفیتی ، نافی بقای قطعیت های میانی و کارکرد های آنان نیست و یکی از این قطعیت ها همانا این قاعده است که می گوید ، واکنش های مردم در برابر امور مشابه ، الزاما و همواره یکسان نخواهد بود . در قطعیت این قاعده تردیدی نیست و به همین ترتیب قطعیت بدیهیات نیز انکار ناپذیر است . اما جناب میلانی می خواهند خوانندگان کتاب خود و اصولا مردم ایران را –  و اگر بشود مردم جهان را – قانع کنند که آن بدیهیاتی که تا امروز در پیوند با حادثه 28 مرداد 1332بر قرار بوده اند ،  در حقیقت بدیهی نبوده و قابلیت های تاثیرگذاری نداشته اند . ایشان می خواهند بگویند که لحظه وقوع یک حادثه ، اعتباری برابربا عواملی دارند که احتمال وقوع آن حادثه را فراهم آورده اند ومی خواهند بگویند که آن ضربه یا تکان  اساسی که در لحظه وقوع یک حادثه دگرگون سازبر شیی، وارد می شود برابراست با آن نیرو هائی که در پیدایش این ضربه موثر بوده اند . میلانی می خواهد مارا قانع کند که درارزیابی های علمی ومنطقی و استخراج قوانین حاکم بر اشیاء ، اعتبارقابلیت تلاشی و انحلال هرچیزی برابراست با اعتبارقدرت آن چیز دیگری که با ضربه خود شیی مفروض را منحل ومتلاشی می کند . ومی خواهد مارا به این باور برساند که تمام دولت های ترقی خواهی که براثر اقدامات ضدبشری دولت امریکا ساقط شده بودند ، بیشتربراثر تاثیرات متقابل و برابر نیروهائی از درون و بیرون  به این سرنوشت مبتلا گردیدند و تاثیر دولت های کودتاچی دراین میان بیشتراز تاثیرمخالفان داخلی حکومت مفروض نیست و همانگونه که درجائی از کتاب خود اظهار داشته بودند که : تکیه گاه اصلی انگلستان برای طرح های خود ، ایرانیانی بودند که منافع شخصی خویش را بر منافع ملی رجحان می گذاشتند (17) دراین جا نیز می خواهد بگوید که : آنچه سرنوشت مصدق را رقم زد تنها عملیات آژاکس وچکمه ویا عمدتا این تلاش ها نبوده است بلکه عوامل متعدد داخلی و خارجی بطور برابردست بدست هم داده وشکست دکترمصدق را در آن روز تحقق بخشیدند و برای تضمین این ارزیابی ، سندی را گرو می گذارد که از پایه بی اعتبار است و هیچ ارزشی ندارد و تنها می تواند مصداقی برای آن ضرب المثل شیرین فارسی باشد که از شهادت دم بلند روباه به نفع او یاد می کند  و آن سند ، گزارش سیا – طراح ومدیر کودتا – درشب 28 مرداد ازتهران برای آیزنهاورکودتاچی در باره این است که : موجی غیر منتظره ازواکنش نسبت به دولت مصدق درمیان مردم و ارتش سبب شد که شهرتهران  به تصرف نیروهائی در بیاید که خودرا وفادار به شاه می دانند و از نخست وزیر منصوبش زاهدی دفاع می کنند ( ص 213 ). میلانی برای مطالب این گزارش دروغین که تنها پوششی برای استتارعملیات سرویس های اطلاعاتی و امنیتی خارجی و رکن 2 ارتش ونتیجه  بسیج لمپن ها و اراذل و اوباش میادین میوه و تره بارو دلال های بازارو تفاله های طبقات شهری و روستائی بود به اندازه ای اعتبار قائل است که علیرغم  اینکه خود مطالب گزارش مزبور را با کلمه " ادعا " محدود کرده است ، آن را سند ارزیابی های خود قرارمی دهد و حادثه ای تکاندهنده و اساسی را بر بنیادی مشکوک و لرزان بنا می کند .

4- میلانی 60 سال پس ازآن حادثه رسوا ومنحط ، شکل دیگری ازمدعیات برخوردارشدگان و برکشیدگان کودتا را تکرارمی کند . اگر آنان تمامی آن حادثه را قیام ملی می نامیدند ، ایشان بخشی از بنیاد های کودتارا برآیند اعتراضات  ملی توصیف می کنند . اگر آنان ، کودتای امریکائی – انگلیسی را خیزش متحد جهان آزاد دربرابراستبداد کمونیستی می نامیدند ، این یک نیزکودتارا واکنش طبیعی جهان آزاد دربرابر تمایل دکترمصدق به چپ و رادیکالیسم نوشته است . گفتار درباره نیروهائی که در روز 28 مرداد به خیابان های تهران آمده بودند ، ورود به عرصه ایست که امثال میلانی بیشتربرای گسترانیدن ذهنیت های آشفته تعیین می کنند و الا کیست که سرکردگان آن تفاله های اجتماع  را نشناسد : مهدی میر اشرافی . شعبان جعفری یا همان شعبان بی مخ . حسین رمضان یخی . تقی رمضان یخی . محمودمسگر. پری آژدان قزی ( رقیه آزاد پور) . ملکه اعتضادی . رضا شهرنوئی . اسدالله کچل ( گویا همان اسدالله خدایکی از اوباش جوادیه که در خاطراتش از فعالیت های سروان غفاری رئیس پلیس راه آهن در شامگاه 27 مرداد برای بسیج اوباش و اراذل جنوب شهرو عملیاتشان در روز بعد سخن گفته  است ). اصغرشاطر( همان اصغر بنائی که به گزارش روزنامه کیهان ازشامگاه 27 مرداد درمیدان شاه عملیات علیه دولت و طرفدارانش را آغازکرد و از صبح 28 مرداد با نوچه های خود عازم مناطق مرکزی شهرشد) . امیر موبور . حبیب سیاه . خلیل ترکه . قاسم سرپلی . بیوک صابر. اسماعیل شله . محمد دخو . علی بلنده . علی رضائی معروف به قدم . ناصرحسنخانی معروف به ناصرجگرکی . اصغرعلینقی یا استادعلینقی معروف به اصغرسکسی . مصطفی کلیائی معروف به زاغی . برادران ابرام خان . برادران هفت کچلان . برادران لاله و در راس همه اینان ، برادران رشیدیان که روسای این سرکردگان بودند . روزنامه کیهان سه روز پس از کودتا ، در شماره 3070 / شنبه 31 مرداد 1332 گزارش کرده است که : روز چهارشنبه از میدان انبارگندم و میدان شوش و گارد ماشین و خیابان سیروس و باغ فردوس و صابون پز خانه و خانی آباد و میدان پاقاپوق  دسته هائی از طرف آقایان طیب حاجی رضائی و حاجی خان خداداد و اکبر جاسب و حسین سلماسی و حاج عبدالحسین و عده ای دیگراز معتمدین معروف محل  بسمت خیابان های مرکزی شهر رهسپار شدند و در حالی که فریاد های زنده باد شاه می کشیدند بدسته های دیگر ملحق گردیدند و با معاضدت سایر دسته ها ، بر ادارات و رادیو تهران مسلط شدند. در همین روزنامه ، آگهی شاد باشی منتشر شده که درآن ضمن ابراز خاکساری نسبت به شاه و اعلام اطاعت از سرلشکر زاهدی  آمده بود : ...با رشادت عموم افسران با شهامت و درجه داران و افراد نظامی ارتش نیرومند شاهنشاهی ایران و به کمک عموم میهن پرستان واقعی بخصوص اهالی شاهدوست جنوب تهران ...همگی با یک قیام مردانه و با نثار نمودن خون پاک خود و نوشیدن شربت شهادت بهترین فرزندان این آب و خاک ، بحمدالله تعالی توانستند کشتی متلاطم و طوفانی این کشور را که در اثر نغمه های شوم خطرناک عده معدودی عناصر عوام فریب جاه طلب خائن ریاکارکه لحظه ای بیشتر به اضمحلال آن باقی نمانده بود ، بساحل مقصودنجات بخشیده اند. این اعلامیه شادباش را کسانی صادرکرده بودند که خودرا نمایندگان اهالی شاهدوست جنوب تهران و بارفروشان میدان امین السلطان می دانستند و ببینید که این شاهدوستان بارفروش میدان امین السلطان چه کسانی بودند : حاجی خان خداداد ، حسن بختیار ، طیب حاجی رضائی ( همان طیب معروف ) حسین اسماعیلی (همان حسین رمضان یخی ) ، طاهر حاجی رضائی ( برادر طیب ) حسین خداداد ، اسدالله جلائی فر، مهدی کریمی ، حسین کریمی ، حسن بهبودگر ( حسن سعله ای ) حسین صمیمی ، عباس مولوی ، ماشاءالله طاهری ( ارشد  برادران ابرام خان )، احمد رئوفی ، عباس رئوفی ، اصغرعلینقی یا استاد علینقی (همان اصغرسکسی ) اصغرحلاج پور، یدالله عالم ، مصطفی خداداد ، رضاقائمی ،اسدالله طائب پور، جواد خداداد  وبیفزائیدبراینان،یک دسته ازمتخصصان به اصطلاح روشنفکرخدمتگزارشرکت نفت سابق  نظیر برادران بزرگمهر وبرخی مدیران و مخبران ایرانی جراید داخلی و خارجی همچون علی جلالی وعلی زهری  و فرخ کیوانی وابوالقاسم پاینده وشمس قنات آبادی و برخی رجال سیاسی سابقا ملی نظیرمظفربقائی وحسین مکی وابوالحسن حائری زاده واغلب فراماسیونر های بی وطن وتمامی نظامیان فاسد وخودفروخته و زمینداران بزرگ و سران ایلات و طوایف و گروههائی از بازرگانان و کارخانه داران و عمال آنان را که آفریننده چنین روزی بودند  واگراراده ای درکاربود ، همانگونه که درروز 9 اسفند سال 1331 پیش آمد ، پیشگیری و یا دفع آن کار چندان سختی نبود .

نقدی بر کتاب عباس میلانی - 1

نگاهی به شاه ؛ برائت نامه امریکا,

 نقدی بر کتاب عباس میلانی - 2

نگاهی به شاه ، برائت نامه امریکا،

 نقدی بر کتاب عباس میلانی -3

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: